تردد آزادانه شیخ علی تهرانی در خیابان های تهران!! + عکس
روز گذشته سایت پارسینه گزارشی را به همراه تصاویر جدید از شیخ علی تهرانی یکی از بلندگوهای سیاه شبکه منافقین منتشر ساخت. گزارش پارسینه را بخوانید و بعد از آن متنی از کتاب روایت آزادگی از انتشارات موسسه روایت سیره شهدا را درباره سوابق شیخ علی تهرانی در عراق آورده ام که می تواند جالب توجه باشد.
فقط این سوال ذهن مرا به خود مشغول ساخته که آیا کسی می تواند یک جمله مبنی بر اظهار ندامت از قول این شیخ فتنه گر بیان کند که لااقل بتوانیم آن را دلیل بر عفو وی بدانیم؟
پارسینه: شیخ علی تهرانی، از روحانیون جنجالی صدر انقلاب در اولین حضور علنی در یک مراسم عمومی در آئین تشییع و تدفین برادر محمد ملکی (اولین رئیس دانشگاه تهران بعد از انقلاب) شرکت کرد.
شیخ علی تهرانی(علی مرادخانی ارنگه) متولد 1305 شمسی است؛ او که شوهر خواهر رهبرانقلاب است؛ نمایندهٔ مردم استان خراسان در مجلس خبرگان قانون اساسی بود. او از مبارزان انقلابی بود که چندی پس از انقلاب از مخالفان نظام و حزب جمهوری اسلامی شد.
اولین فردی که نسبت به تبار افغانی جلال الدین فارسی(نامزد حزب جمهوری در انتخابات ریاست جمهوری) افشاگری کرد و باعث کنار رفتن جلال الدین فارسی از رقابت ها شد، شیخ علی تهرانی بود.
شیخ علی تهرانی در سال ۱۳۶۳ از ایران گریخت و در زمان جنگ به عراق پناهنده شد و از تلویزیون عراق به تبلیغ ضد نظام جمهوری اسلامی پرداخت.او در سال ۱۳۷۴ به ایران بازگشت.
کتاب روایت آزادگی، فصل شیخ علی تهرانی
نوروز سال 78 بود که به همراه کاروان پیاده مرحوم ابوترابی برای خواندن دعای عرفه به سمت مرز خسروی حرکت کردیم. آن مرحوم گاهی بعد از نماز میکرفون را دست گرفته و نکات و مسائلی آموزنده را مطرح میکرد. یک بار موضوع صحبت ایشان کبر و غرور بود. مثالش را درباره شیخ علی تهرانی زد. گفت: ماههای نخست پیروزی انقلاب، روزی شیخ علی به من گفت: آقای ابوترابی این آقایان بهشتی و خامنهای و... را میبینی؟! هیچکدامشان تا آخر پای امام نخواهند ایستاد. فقط من هستم که تا آخر با امام و اهداف ایشان همراهی خواهم کرد...! چند سال که گذشت، روزی در اسارتگاه دیدیم که شیخ علی تهرانی در مصاحبه با رسانههای رژیم بعث میگوید: خمینی اصلاً خدا را قبول ندارد!
شیخ علی تهرانی متولد سال 1309 است. نام اصلی او علی مرادخانی ارنگه بود. او با رژیم پهلوی به مبارزه پرداخت و بارها در این راه به زندان افتاد. برخی آثار مکتوب وی عبارتند از: اخلاق اسلامی، اسلام ضد استثمار، توحید و خداشناسی در مکتب اسلام و... با پیروزی انقلاب اسلامی وی به عنوان نماینده مردم خراسان در مجلس خبرگان قانون اساسی انتخاب گردید. گرایش او به بنیصدر و منافقین باعث جدایی او از نظام اسلامی شد. او در سال 1363 ساکن عراق شد و به این کشور پناه برد. او در رادیو فارسی بغداد مشغول به تبلیغات بر ضد جمهوری اسلامی گردید. رژیم صدام با پخش سخنان تند شیخ علی تهرانی که علیه امام خمینی (ره) و جمهوری اسلامی بود، برای شکست روحی اسرای ایرانی در بند استفاده میکرد. وی بارها با حضور در اردوگاهها و در جمع اسرا به سخرانی بر ضد نظام اسلامی اقدام مینمود. در کتاب خاطرات هاشمی رفسنجانی میخوانیم: شیخ علی تهرانی در سال 1363 پس از فرار از کشور، در مصاحبهای با هفتهنامه اشپیگل به دروغگویی پردخت، از جمله گفت: آقای رفسنجانی به من گفت است که اگر ما عراق را به دست آوریم، دو کشور ما به صورت یک کشور آن هم بزرگترین صادرکننده نفت، درخواهد آمد. ما جمعاً شصت میلیون جمعیت خواهیم بود و قدرت عظیمی در اقتصاد جهانی خواهیم داشت.[1]
آیت الله مهدوی کنی نیز درباره شیخ علی تهرانی میگوید:
«ایشان 19 ساله بودند و من 14، 15 سال داشتم. حجره من پهلوی حجره ایشان بود. یک بار آخرهای شب دیدم که دیوار حجره ما کوبیده میشود. گویا کسی محکم به دیوار میکوبد. آمدم ببینم چه شده. دیدم که شیخ علی کلهاش را به دیوار میزند. گفتم: علی آقا چه کار میکنی؟ گفت: من حاشیههای کتاب جامعالمقدمات را که میخوانم درست نمیفهمم، سرم را به دیوار میزنم تا مغزم باز شود!! و بفهمم البته ماآنوقت به عمق مطلب پی نبردیم. میگفتیم شیخ علی آقا خوب درس میخواند، واقعاً هم خوب و زیاد درس میخواند، ولی بعدها که این جریانها پیش آمد، فهمیدیم که این آقا از اول غیرعادی بود. ما با شیخ علی آقا سالها مباحثه میکردیم، ولی غالباً بحثهای ما به مجادله میکشید و ایشان در مدرسه فیضیه داد و فریاد زیاد میکرد و کلمات تندی میگفت.»[2]
آیتالله یزدی نیز درباره ایشان چنین گفته است: «از ویژگیهای حائز اهمیت شیخ علی تهرانی، روح قناعت و سختگیری بر نفس بود. او با یک لقمه نان و پنیر خودش را سیر میکرد و بر خلاف عدهای در بند غذاهای رنگارنگ نبود. اما شیخ علی تهرانی در همان دوران، متهم به مواضع تند و نامتعادل بود. درباره او اینگونه شایع بود که به سرعت مواضعش را تغییر میدهد و در مواضع جدید نیز با همان شدت و حدّت رفتار میکند. آقای مسعودی در وصف این رفتار ایشان میگوید: آشنایی ما از مدرسه حجتیه بود. ایشان ابتدا با مثنوی و عرفان و مسائلی از این دست سر و کار داشت... مدتی با این افکار مشغول بود تا ناگهان خبر رسید ایشان مثنوی و حافظه را کنار گذاشته و مدعی است این کتب نجس هستند و آنها را با انبر برمیداشت... .»[3]
اگرچه افراد معدود دیگری نیز در لباس روحانیت به خدمت ارتش عراق درآمده و در اردوگاههای اسرای ایرانی اقدام به سخنرانی بر ضد انقلاب اسلامی نموده و باعث تضعیف روحیه اسرا میشدند؛ اما با توجه به چهره شناخته شده شیخ علی تهرانی، رژیم بعث استفاده بیشتری از او میبرد. حضور وی در اردوگاهها و سخنرانی و شبههافکنی بر ضد نظام اسلامی با استقبال منافقین مواجه شده و باعث تمسخر اسرای مذهبی توسط برخی اسرای واداده و ضعیفالنفس میگردید. بسیاری از اسرا هیچگاه آتشی را که از سخنان تند و گزنده این روحانی منافق بر سینه دارند، فراموش نخواهند کرد. شبهه معروف حرام بودن نماز خواندن در خاک عراق توسط رزمندگان ایرانی به دلیل غصبی بودن آن! به شیخ علی تهرانی نسبت داده میشود. این روحانینمای مدعی اخلاق و باور توحیدی، چشم خود را به روی تمام جنایتهای فجیع رژیم خبیث عراق در شهرها و کشتار بیرحمانه دهها هزار شهروند بیدفاع در شهرها توسط موشکها و بمبهای شیمیایی ارتش و بعث و انفجارها و ترورهای کور منافقان وطنفروش، همواره بسته نگاه داشت.
شیخ علی در سال 1374 به ایران بازگشت و از گذشته خود اظهار ندامت نمود. وی به دلیل اظهار ندامت، کهولت سن و از دست دادن مشاعر، از آن سال تاکنون در منزلی در تهران در حبس خانگی به سر میبرد.
«... شیخ علی پشت تریبون قرار گرفت و قبل از شروع صحبت نگاهی به اسرا انداخت و دستش را روی صورتش گذاشت و شروع کرد با صدای بلند گریه کردن. بلندگو هم صدای هقهق گریههایش را پخش میکرد. من باورم شده بود او دارد گریه میکند. چون در چند صف اول نشسته بودم، صورتش را بهتر میدیدم. همینکه سرش را بالا آورد و دستش را از روی صورت برداشت، در عین ناباوری دیدم حتی یک قطره اشک بر روی گونههایش نیست! چند لحظه بعد شروع به صحبت کرد و گفت: من از اینکه شما جوونا که باید آیندهساز ملت باشین امروز در اینجا اسیرین و رژیم خمینی شمارو مجبور کرده که به جنگ با برادرای مسلمون خودتون بایین، متأسفم. دولت عراق خواستار صلحه، اما ایران قبول نمیکنه و... حرفهایش همان حرفهایی بود که بارها از تلویزیون عراق شنیده بودیم. سپس مثل همیشه شروع کرد به مسئولان دولت ایران حرفها نامربوط زدن و توهین کردن و اینکه انقلاب خوب شروع شد و اینها دستاوردهای انقلاب را چنین و چنان کردهاند. بعد هم یک حال درست و حسابی به عراقیها داد و بعد از کلی تعریف و تمجید کردن از حزب بعث و صدام حسین، از مهماننوازی! آنها نسبت به اسرا تشکر کرد. وقتی پرحرفیهایش تمام شد، از اسرا خواست اگر سؤال یا مشکلی دارند، از او بپرسند. ناگهان یکی از بچهها اجازه خواست تا صحبت کند. اسمش خالقی بود. از جا بلند شد و گفت: من بچه تهرون هستم و میخوام یه جملهای بگم. شخ علی هم گفت: بفرمایید. خالقی گفت: شما که استاد اخلاق هستین و کتاب اخلاق هم نوشتین، چرا اینقدر حرفهای زشت میزنین و به مسئولین مملکتی ما توهین میکنین؟! شیخ علی گفت: نه! اینا واقعیته. اینا همینطورین که من میگم. آن اسیر گفت: شما قبل از این جریانات هم همینطوری بودی. تو مسجد شاه تهرون هم که سخنرانی میکردین، اخلاقتون بهتر از حالا نبود و... عراقیها نگذاشتن او بیشتر حرف بزند.»[4]
شاید تنها خیر شیخ علی تهرانی برای اسرا، اخباری بود که از دهانش میپرید و لو میداد: «رادیو و تلویزیون عراق قابل اعتماد نبود و پیشرفتهای نظامی ایران را وارونه نشان میداد. شیخ علی تهرانی که میآمد، همه چیز را رو میکرد و میگفت در عملیات خیبر ایران نزدیک پانصد ـ ششصد نفر پشت نیروهای عراقی هلیبرد کرده و سر عراقیها را بریده بودند! شیخ علی تهرانی میگفت: شما اینقدر نیروی تکاوری پشت نیروهای عراقی پیاده کردید و سپس گفتید بسیجی هستید، آخر بسیجیها رحم دارند، ولی تکاورها رحم ندارند!! ما از حرفهای او دستگیرمان میشد که نیروهای مسلح ما از ورزیدگی خوبی برخوردار بوده و توانایی هلیبرد را دارند. پس عملیات خیبر عملیات بزرگی بوده است.»[5]
- ۹۴/۰۷/۰۴