به یاد غلام برای تاریخ
تعدادشان را نمی دانم ولی به نظرم دو سه هزار نفری می شدند که امروز برای غلام نماز خواندند.
همین ها اگر نفری ده هزار تومان می گذاشتند وسط می توانستند مشکلات مالی او را حل کنند. البته غلام کسی نبود که از دیگران چیزی بگیرد. حرف من جنس دیگری است.
سال های سال غلام، مهجور و منزوی و خانه نشین بود؛ چند نفر از این جماعت که حالا توی عکسها پیدا هستند، سراغش رفتند و حالی از او پرسیدند؟ اصلاً مگر نمی گوییم غلام فرمانده ای خط شکن بود؟ چرا تا آخر عمرش مستأجر ماند و به رغم معرفت بالایی که در توجه به دیگران داشت خودش مورد بی مهری قرار گرفت؟
دلم می خواهد نسل جدید حزب الله شهر، درباره زندگی غلام، خدماتی که انجام داد، حماسه هایی که آفرید و نامردی هایی که در حقش شد، چراهایی را مطرح کند. موضوع سر ناامیدی نیست. مسأله، ضرورت بی اعتنایی به قضاوت ها و نگاه های دیگران در مسیر جهاد فی سبیل الله است. اگر بخواهی بسیجی واقعی بمانی و آخرتت را به دنیایت نفروشی نباید منتظر به به و چه چه دیگران بمانی. امروز را نبینید که از غلام مانند یک سردار صاحب نام و نان تجلیل شد.
کسی هوای غلام را نداشت جز شهدا که آبرو داری کردند و او را در زمانی به میهمانی خود طلبیدند که در ایام فاطمیه و سالروز والفجر هشت، جمع رزمنده های بابلی با حضور صادق آهنگران، جمع بود تا تشییع غلام هم تاریخی و ماندگار شود.
سلام علیه یوم ولد و یوم یموت و یوم یبعث حیا