به مناسبت سالگرد ورود آزادگان سرافراز(1): عاقبت وطنفروشی
در بین اسرای ایرانی، تعدادی هم بودند که به همکاری با نیروهای دشمن روی آورده و به اصطلاح، وطنفروشی میکردند. آنها با جاسوسی برای دشمن، گاه باعث میشدند برادر هموطن اسیرشان که درد غربت و محرومیت را با تمام وجود خود چشیده است، به هر بهانهای مورد آزار و شکنجه دشمن قرار بگیرد. این شرارتها در مواردی باعث لطمات جبرانناپذیر جسمی و روحی بر آزادگان عزیز میگردید. معروف است که آزادهها جاسوسها را به دو دسته تقسیم مینمودند. مفید اسماعیلی از آزادگان اردوگاههای 13 و 17 در اینباره میگوید:
«یک دسته از جاسوسها، معروف بودند به جاسوسهای شکمی! آنها اغلب نیروهای عادی جنگ بودند که به خاطر ضعف ایمان در مقابل فشارهای دشمن، سست شده و به خاطر دریافت چند نخ سیگار یا مقداری شکر و شیر خشک و نان، به خبرچینی برای دشمن میپرداختند.
دسته دیگر، جاسوسهای حرفهای! بودند. آنها اغلب از قاچاقچیان مرزی بودند که به چنگال نیروهای بعثی گرفتار شده بودند. بعضی از این جاسوسها هم که به هر دلیل در میدان جنگ حاضر شده بودند، به خاطر کینه و عقدهای که از نیروهای مذهبی داشند، به همکاری خائنانه با دشمن روی میآوردند. البته گاهی تعدادی از نیروهای منافقین نیز به عنوان اسیر به داخل اردوگاه آمده و سعی میکردند به شناسایی نیروهای ایرانی و جایگاه نظامی و اجتماعی آنها پرداخته و به ایجاد اختلاف بین اسرا دامن بزنند. شرح بعضی از جنایتهای این عده از افراد خائن در بسیاری از کتابهای خاطرات آزادگان نقل شده است. برای یک اسیر بسیار دشوار بود که ببیند هموطن او به خاطر جلب رضایت دشمن، از فعالیتها و کارهای او برای دشمن خبرچینی کند.»
حال جالب است بدانیم عاقبت این افراد چگونه رقم خورد؛
بسیاری از اسرایی که در دامن دشمن غلتیده بودند، در اواخر دوران اسرات، بر اثر فعالیتهای فرهنگی و برخورد اسلامی اسرا و یا از ترس محاکمه در ایران! از رفتارهای غلط خود توبه کرده و به طلب حلالیت از اسرایی که برایشان ایجاد مزاحمت کرده بودند، روی آوردند.
عدهای از این جماعت که خیانتها و جنایتهای ننگینی را در حق هموطنان خود مرتکب شده بودند یا احساس میکردند که دیگر جایی در بین مردم کشور خود نداشته و یا بر اثر نیرنگهای تبلیغاتی دشمن به کشور عراق و اردوگاههای منافقین پناهنده شدند. البته عده قابل توجهی از این افراد، پس از مدتی به ماهیت پلید منافقان پی برده و پس از فروپاشی رژیم بعث عراق، از نخستین فرصت برای گریز از اردوگاه منافقین و بازگشت به آغوش میهن اسلامی بهره بردند.
نکتهای که در بین خاطرات آزادگان در اردوگاههای مختلف بسیار حائز اهمیت بوده و عبرتی تاریخی به حساب میآید، این است که زندانبانهای عراقی به رغم بهرهگیری از خیانت جاسوسها، برای کنترل اوضاع اردوگاه و پشتیبانیهای مادی و معنوی از آنان، نگاه مثبتی به جاسوسها نداشته و به خصوص در روزهای آخر اسارت که دیگر نیازی به شیرینکاریهای جاسوسها نداشتند، گاه آنها را مورد تمسخر و تحقیر قرار میدادند که چرا حاضر شدهاند به هموطن خود خیانت کنند!
حقیقت آن است که جاسوسی برای دشمن، خیانت و وطنفروشی از منظر فطرت همه انسانها با هر کیش و مرامی، یک اخلاق زشت و ناپسند تلقی میشود. دشمن تا زمانی که منافعش اقتضا کند، از جاسوسها حمایت میکند ولی همینکه دیگر نیازی به آنها نداشته باشد، با توهین و تحقیر، آنان را از خود میراند. حجتالاسلام عبدالکریم مازندرانی از آزادگان اردوگاههای 11 و 18 در اینباره میگوید: «علی پلنگ یا همان علی آمریکایی! زندانبان خبیث عراقی بود که به دلیل پوشیدن لباس پلنگی آمریکایی، از سوی اسرا اینطور لقب گرفته بود. او در برخورد با اسرای ایرانی، رفتاری خشن و ناجوانمردانه داشت. با این حال، از جاسوسها بدش میآمد. با اینکه از خبرچینی معدود اسرایی که برای آنها جاسوسی میکردند، بهره میبرد؛ اما گاهی بر سر جاسوسها میزد و میگفت: خاک بر سرتان! که به وطن خود خیانت میکنید...».
- ۹۵/۰۵/۲۶