به بهانه رحلت حاج قدرت
چندبار این تجربه برایم اتفاق افتاده است. برای همین معتقدم نسل های اول و سوم انقلاب قرابت فکری بیشتری با هم دارند. الان نمی خواهم وارد حوزه نقد افکار و عملکرد نسل دومی ها بشوم. این بماند برای فرصتی دیگر.
چندبار این تجربه را درک کردم و لذت آن را چشیدم. یک بار با حاج آقا عربستانی، پیر رزم آور عرصه مبارزه با طاغوت در قم، یک بار با حاج آقا شیخی از مشتری های پر و پا قرص شکنجه گاه ساواک در تهران و یک بار هم حاج قدرت رضانیا مرد مبارز در همه عرصه های عدالتخواهی شهرستان بابل و استان مازندران.
شهادت فرزند نیز نتوانست حاج قدرت را سرجایش بنشاند و او را خانه نشین کند. تا آخرین لحظه ای که سلامت داشت می ایستاد و حرف حق را می زد و خار چشم حق ستیزان و نامردان روزگار بود.
سال ها قبل در جایی سخنرانی داشتم که او نیز نشست و گوش سپرد و در پایان، رابطه ای گرم برقرار کرد. دغدغه های فکری مان مشترک بود.
گذشت تا روزی که کسی او را به قم و به منزل من فرستاد تا ...
آمد و گفت فلانی که در وبلاگ از او خوب تعریف کردی اما مسند بادآورده دامادش را نقطه ضعفش دانستی از تو گله دارد که حتی پا روی دم داماد زیاده خواهش نیز نگذاری و ...
با هم دم گرفتیم و ازل و ابد انقلاب را مرور کردیم. دغدغه های مشترک، حس اعتماد او را برانگیخت و حرف ها و اسراری از دو رویی های عوامفریبانه جماعت قدرت طلب و جناح باز به ظاهر خودی را بیان کرد.
از آن پس گرمای روابط ما دوچندان شد. او هر از گاه در مسائل مختلف بزرگواری نشان داده و حالی هم از این حقیر می پرسید. لحظاتی قبل، خبر فوت این پیر فرزانه و مجاهد فی سبیل الله را شنیدم. روحش شاد باد و قرین رحمت حق.
برای نسل جوان انقلابی شهر، امثال حاج قدرت باید الگو باشند. پافشاری و خستگی ناپذیری در دفاع از ارزش ها و باج ندادن به کانون های قدرت و ثروت، آموزه ای ماندگار از این معلم عدالت طلبی است.