اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

برای پروانه عاشقی که پر کشید

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۵ آبان ۱۴۰۱، ۱۱:۲۷ ق.ظ

photo_2015-08-12_21-13-43_3gxf.jpg

 

او را باید پدر فعالان فرهنگی بابل نامید. از قبل از انقلاب که بعضی از روحانیون هم شهامت مقابله با دژخیمان پهلوی را نداشتند او در قامت یک طلبه بازاری سلسله جلساتی را ترتیب داد که رویش نسل جوان انقلابی مبارز را در اوایل دهه پنجاه رقم زد تا همین سالها تا لحظه ای که توانی در بدن داشت برای مردم و انقلاب، دوید و خسته نشد. از چپ تا راست بابل، از صفاریان و نریمان تا قاسم واثقی و حاج آقا مویدی عضو جلسات قبل از انقلاب او بودند. شاید برایتان جالب باشد بدانید حتی آیت الله محمدی، تولیت مدرسه علمیه روحیه  بابل نیز در ابتدای جوانی در جلسات او شرکت می نمود. هم خودش این موضوع را برای ما تعریف می کرد و از این که بعد از چند دهه هنوز بساط جلسات دایر است و میزبان طیف جوان، خوشحال بود، هم حاج آقا یزدانی از جوانی های آیت الله محمدی بر دقت نظر و پیگیری های علمی او تاکید داشت و خاطره می گفت و از ما میخواست قدر چنین استادی را بدانیم و از او الگو بگیریم.

حاج آقا یزدانی برای انقلاب، عمرش را وقف کرد، آبرو هم داد و بدترین تهمت ها را به جان خرید، نوجوان ماه رویش را هم تقدیم کرد و خودش حالا با کوله باری از خدمت در عرصه تربیت و فرهنگ و نیز مشکل گشایی از ملت راهی دیار جاودانگی شد؛ رحمت الله علیه. افتخار می کنم چند سالی را در محضر و مکتب یزدانی تلمذ کردم و از تجربیات گرانقدرش به خصوص در عرصه انقلابی گری و مبارزه با فساد و کمک به ضعفا بهره بردم، هر چند میان امثال من و قله های عرفان و اخلاص این پدر بزرگوار شهید و خادم بی ادعای مردم فرسنگ ها فاصله است.

در اوج فقر و فشار اقتصادی با تمام شهرتی که داشت نمک گیر مفسدان و تبهکاران و بدنامان اقتصادی شهر نشد ولو با توجیه کار فرهنگی نخواست پولهای مشکوک اهل تزویر، برکت فعالیت های مذهبی و فرهنگی را تحت الشاع قرار دهد. والله با چشم خود دیدم وجهی که برای روزه استیجاری در جیبش داشت و مایه قوت روزانه اش بود، دو دستی تقدیم کرد به بچه های نوجوان مسجد که پول خرید توپ فوتبال نداشتند.

هر جا می شنید بچه های بسیجی مظلوم واقع شده اند خودش را می رساند و از آنها دفاع می کرد. برای همین است که می گویم خیلی حرف و تهمت شنید و ... اما خدا می داند خم به ابرو نیاورد. یکبار هم به شوخی گفت این طرف شهر به من میگویند ابوذر آن طرف می گویند منتظری! و می خندید. نه تعریف و تمجیدها بادی در غبغبش می انداخت نه تحقیر و تهمتها اندوهی به دلش می کشاند. پولاد آبدیده بود این مرد خدا.

پسرش هم می خواست استخدام شود حاضر نشد از نفوذش استفاده کند. نامزد شورا که شد یک تومان خرج نکرد. دوستان و مریدانش برای او مایه گذاشتند. بروید از نمازگزاران مسجد حضرت ابوالفضل بپرسید چگونه آن مسجد  و آن محل را احیا کرد. چه جمعیتی را به مسجد کشاند آنهم در سه وعده نماز. راه خانه اش دور بود. ماشین هم نداشت. پیاده راه می افتاد از بیدآباد تا ایستگاه آمل، نماز شبش را گاه توی راه می خواند. می رسید و چراغ مسجد را روشن می کرد. بچه های حمزه کلا بچه های بیدآباد بچه های مسجد ابوالفضل و... نفس قدسی او چه نیروهایی را تحویل اسلام و انقلاب داد بی هیچ مزد و منتی، بی حب دیده شدن بدون گزارش کار، بدون تبلیغات. اصلا برکت کارهای فرهنگی به همین دیده نشدن است. به قول حاج قاسم به این بلوغ برسیم که نباید دیده شویم.

بگذریم. روحش شاد. امشب محمدعلی، میزبان باباست، سر سفره اباعبدالله؛ اولئک هم الفائزون. خدا کند کبوتر آه دل، سلام جاماندگی مان را به گنبد حریم جاودانگی برساند.

 

پدرمعنوی هیأت‌های مذهبی بابل به دیار حق شتافت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">