اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

از مسجد تا دانشگاه

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۵، ۰۸:۳۴ ق.ظ

سرور ارجمندم حجت الاسلام والمسلمین مویدی امام جماعت محترم مسجد کاظمبیک بابل و تولیت موسسه علمی فرهنگی اشراق، که حق بزرگ استادی ایشان بر گرده این قلم، کتمان ناشندنی است، قصد دارد در ابتکاری جالب، همایشی را برای تقدیر از جوانان موفق مسجدی برگزار کند. سطور زیر را به عنوان متن دعوتنامه این مراسم تاریخ ساز آماده کرده ام:

از مسجد تا دانشگاه

درخشش علمی جوان مسجدی، یک اتفاق نیست.

مسجد، آمادگاه علم و ایمان است. پهنه سجده گاه توحید، مصدر بلوغ مفهوم انسانیت است؛ انسانی که در سیاق " نفخت فیه من روحی "، راه خدا گونه بودن را با "تک بعدی" ماندن ساحت مخلوق در تضاد می بیند. خدا جامع جمیع صفات است و بنده حقیقی او نیز به قدر بضاعت خود، پای جز در طریقت وصال وجه الله نمی گذارد. چنین است که پرورش یافتگان مکتب محراب و نخبگان جوان و نوجوان مسجدی، به حق نشان دادند که: بی دینی، افیون ملت هاست!

مصادف با غدیر امام "سلونی قبل ان تفقدونی"،  مقام دانش و معرفت را در گستره عرصه بندگی، ارج می نهیم.

در تجلیل از مفاخر علمی و آموزشی برخاسته از سنگر مسجد و تکریم جوانان و نوجوانان نخبه ای که نور تمدن نوین اسلامی را بر یلدای تاریک جهان می گسترانند، همایش قدردانی از دانش آموختگان و دانش آموزان مسجدی را برگزار می کنیم. 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

الان خط مقدم کجاست؟!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۵، ۰۷:۴۰ ب.ظ

برای من هیچ فرقی نمی کند آنهایی که حقوق های نجومی گرفته اند یا آنهایی که زمین و املاک را بالا کشیده اند اصلاح طلب هستند یا اصولگرا.

برای من این مهم است که آیا عدالتی هست تا همه این حرف ها و حدیث ها را در سنجه انصاف آن محک زد و حق را از ناحق و سره را از ناسره باز شناخت؟

ریشه ای ترین اساس مشروعیت و مقبولیت نظام اسلامی ما اصل عدالت و برخورد با متخلفانی است که حقوق مردم را ملک طلق خویش می پندارند.

خدا کند که نگذاریم سرمایه حقیقی ما یعنی اعتماد مردم پابرهنه و دلسوخته و بی ادعا از ما سلب بشود. این تنها خواسته و بزرگترین مطالبه دشمن برای تهی سازی انقلاب اسلامی از داشته های ماهوی خود است.

حواسمان را جمع کنیم. الان، قوه قضائیه در خط مقدم حراست از هویت نظام قرار دارد. خاکریزهای عدالت را محکم بسازیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

به عمل کار برآید ...

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۵، ۰۱:۰۰ ب.ظ

در یکى از روستاهاى فیروزکوه، جلسه بزرگداشت شهدا برپا بود و شهید امیر سپهبد صیاد شیرازى به عنوان سخنران دعوت شده بود. پس از مداحى و چند برنامه مرسوم دیگر از شهید صیاد خواستند سخنرانى بکند. ایشان پشت تریبون قرار گرفت و پس از شروع به صحبت با نام خداوند تبارک و تعالى و درود و صلوات بر پیامبر و آلش (علیهم السّلام) فرمود: روزى جلسه مهمى در مورد جنگ خدمت حضرت امام بودیم، وقت نماز شد، امام وضو گرفت و به نماز ایستاد و ما هم به تبع امام فهمیدیم وقت نماز است و نماز بر همه چیز ترجیح دارد. بعد شهید صیاد شیرازى با اشاره به وقت نماز به حضار فرمود: الان هم وقت نماز هست اگر خواستید بعد از نماز براى شما سخنرانى مى کنم. صحبت را تمام کرد و صف هاى نماز تشکیل شد و همان جا در اول وقت نماز جماعت برپا شد.

این حرکت شهید صیاد برای همه حضار درس آموز بود و از چند سخنرانی، بیتشر در دل مردم اثر کرد. مردم متوجه شدند که که اگر کسی می خواهد راه شهدا را بیاموزد باید رفتار آنها و اهتمامشان نسبت به انجام تکالیف الهی را تقلید کند.

نماز جماعت که تمام شد مردم دوباره از شهید صیاد شیرازی دعوت کردند که پشت تریبون رفته و از خاطرات شهدا و فرهنگ ایثار و شهادت برایشان سخن بگوید.

روزنامه جمهورى اسلامى ، 20 اردیبهشت سال 78، ش 5774، ص 12

  • سیدحمید مشتاقی نیا

برسد به دست همشهری پولدار من!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۵، ۰۱:۳۵ ق.ظ

نمرود آن قدر جلال و شوکت داشت که باور کند برای خودش خدایی شده. کارش را یک "پشه" یعنی ضعیف ترین مخلوق خدا، در یک آن تمام کرد.

امروز کسی حتی اسم واقعی فراعنه مصر را نمی داند؛ اما همه موسای تهیدست را می ستایند و او را "کلیم الله" خطاب می کنند. فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًا.

بستن دهان یک منتقد و معلم جوان، به زور شکایت و استخدام وکیل با نفوذ و آژان کشی و ... برای کسی که صاحب مکنت و قدرت و ثروت است، هنر نیست؛ اما حتی اگر چنین باشد، از قبَل آن نه "گوشه" ای از جهان را به تو خواهند داد و نه "توشه" ای را برای آخرت.

حرف آخر: نقل است در سال های نخست پیروزی انقلاب، جهاد سازندگی آمل لازم دید تا چند متر از زمین های مسیر را برای راهسازی روستایی از مردم بستاند. عده ای برای رضای خدا و عده ای هم در قبال دریافت وجه، زمین هایشان را در اختیار قرار دادند. همه همراهی کردند جز یک نفر که به هیچ صراطی مستقیم نبود. فخرالعلمای ایران که آن زمان متصدی امری در آن شهر بود را خبر کردند. علامه که الحق والانصاف "حسن" زاده بود، پرسید: چرا بخشی از زمینت را برای خدمت به مردم نمی دهی؟ مرد مغرورانه، باد به غبغب انداخت و محکم جواب داد: این زمین مال من است! شیخ مکثی کرد. روی پاهایش نشست، گوشش را به زمین دوخت. سپس ایستاد و رو به مرد گفت: می دانی زمین چه می گوید؟ می گوید این تویی که مال من هستی!

الغرض؛ همشهری پولدار من! به آن چه داری غرّه مشو که تو هم عاقبت، خاک گل کوزه گران خواهی شد. حواست باشد، خانه به خانه، به منزلگاه آخر نزدیک می شوی. غریب مدینه به مریدش آموخت: از من می شنوی جز برای خدا غضب نکن. والسلام. 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

تفاوت طلاب عدالتخواه با باند منتظری

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۵، ۱۲:۱۶ ب.ظ

در واپسین روزهای سال 1392، تعدادی از طلاب و فضلای انقلابی حوزه علیمه قم یک روز پیش از آن که در اقدامی فرهنگی، ضمن پیاده روی به سمت مسجد مقدس جمکران قصد داشتند تا پلاکاردهایی از بیانات مؤکد مقام معظم رهبری مبنی بر ضرورت مبارزه با مفاسد اقتصادی را در دستان خود حمل کنند، با پافشاری برخی مراکز دولتی و البته میدان داری دادگاه ویژه روحانیت قم دستگیر و بازداشت شدند. بعضی از بازداشت شدگان بدون هیچ محاکمه ای، تمام ایام نوروز 93 را در زندان سپری کرده و در اواخر فروردین آن سال آزاد شدند.

آن موقع این پرسش در اذهان عموم مطرح شده بود که آیا دادسرای ویژه با روحانیون دخیل در فتنه شوم88 و نیز مزدوران تشیع لندنی نیز چنین تعاملی داشته و یا خواهد داشت؟

چند هفته ای از شرارت یک کانال مجازی وابسته به باند مهدی هاشمی معدوم در انتشار فایل صوتی مرحوم منتظری و اعتراض ناآگاهانه ایشان به اعدام تعدادی از منافقین خون آشام می گذرد. اهمیت این شرارت از آن منظر مورد توجه است که به یاد آوریم نشر فایل مذکور، با توطئه خبیث آل سعود و پیوند علنی آنان با گروهک منحوس منافقین و تهاجم رسانه ای و گسترده عوامل دشمن نسبت به وضعیت حقوق بشر در ایران عزیزمان همزمان بوده است. این تقارن، آشکارا، خط پلید نفاق درونی و خزنده بعضی روحانیون شیطان صفت وابسته به باند مخوف مهدی هاشمی معدوم را نمایان می سازد.

اکنون باید دید دادگاه ویژه با این حرکت ضد امنیتی بیت منتظری چگونه رفتار خواهد کرد؟ آیا سطح برخورد با این توطئه گران ضد نظام و حامیان براندازی حاکمیت ولایی در سطح برخورد با طلاب بسیجی و عدالتخواه خواهد بود؟

آیا همان طور که دادگاه چند طلبه انقلابی که در حرکتی اشتباه؛ اما دلسوزانه در واکنش نسبت به سکوت ذلت بار دستگاه دیپلماسی در قبال جنایات ناتمام آل سعود، به سفارت شیطان کوچک در تهران حمله کرده و در حالی که حتی بزرگترین مفسدان اقتصادی در دادگاه های غیر علنی مورد محاکمه قرار می گیرند، در مقابل دوربین رسانه های وابسته به جبهه غیر انقلاب، تحقیر شدند، احمد منتظری و یا دیگر عواملی که زنجیره حامیان منافقین را تکمیل ساختند در ملأعام محاکمه خواهند شد؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شیرخوارگان حسینی در بابل

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۵، ۰۸:۴۵ ب.ظ

بسم رب الحسین علیه السلام

به اذن الله و رسوله

گزارشی مختصر از برگزاری مراسم شیرخوارگان و گرامیداشت مقام حضرت علی اصغر علیه السلام در شهرستان بابل

شهرستان بابل، دومین شهر پرجمعیت شمال کشور، در فاصله دویست و ده کیلومتری پایتخت جمهوری اسلامی، صاحب یکی از کهن ترین تمدن های مناطق شمالی ایران عزیزمان است که به دلیل وجود مساجد و تکایای متعدد و فعالیت حوزه های علمیه شاخص در این شهر و نیز درخشش تاریخی آن با حضور علمای طراز اول عالم اسلام همچون علامه سعیدالعلمای بارفروش، مرحوم آیت الله اشرفی، شیخ کبیر و ... در افواه عموم گاه از آن به عنوان قم مازندران یاد می شود.

این شهرستان در حال حاضر دارای بیش از پانصد و بیست هزار نفر جمعیت است. در طول دوران با شکوه دفاع مقدس بیش از هزار و هفتصد شهید والا مقام از دارالمومنین بابل، معراج حق را منزلگاه ابدی خویش ساختند. در دفاع از حرم آل الله نیز این شهرستان تا کنون دو شهید سرافراز را به ساحت اولیای الهی تقدیم داشته است.

مراسم سازنده و تأثیرگذار شیرخوارگان حسینی با توسل به نام مقدس کوچکترین سرباز سپاه اسلام، حضرت علی اصغر علیه السلام از سال 1378 به طور غیر رسمی در مسجد محدثین بابل که از آن با عنوان جمکران ثانی یاد می شود، آغاز گردید. استمرار این مراسم از سال 1384 شکلی رسمی به خود گرفت.

استقبال بی نظیر مردم متدین بابل از این مراسم معنوی باعث شد بعد از گذشت هفت سال، به دلیل ضیق مکان، مصلای بزرگ شهرستان به عنوان محل همایش عظیم شیرخوارگان در نظر گرفته شود.

به رغم وسعت مکان در نظر گرفته شده، باز هم اجتماع انبوه محبین اهل بیت علیهم السلام و دلدادگان کوی شهادت و جاودانگی، متولیان امر را به فکر انداخت تا با طرحی نو و اقدامی جهادی، دامنه این مراسم شکوهمند را در جای جای شهر عاشورایی بابل بگسترانند.

جمعیت بیش از ده هزار نفری شرکت کنندگان در مراسم مذکور بعد از گذشت چهارسال، منجر به انتخاب بیست نقطه از شهر بابل و حومه برای برگزاری همزمان ویژه برنامه عزاداری شیرخوارگان و متوسلین به دردانه اباعبدالله حضرت علی اصغر علیه السلام گردید که باز هم به لطف و کرم اهل بیت علیهم السلام با استقبال بی نظیر و خیره کننده عاشقان مکتب ثارالله مواجه شد.

متولیان، بانیان و عوامل برگزاری این مراسم بزرگ، جوانان گمنام و بی ادعایی هستند که بدون حمایت هیچ یک از نهادها، ارگان ها و مراکز فرهنگی و مذهبی تنها به حکم ارادت قلبی خویش به ساحت مقدس خاندان عصمت و طهارت، بی هیچ توقعی، خالصانه و صادقانه گام در این مسیر نورانی گذارده اند و مزدی جز رضایت خدا و رسول خدا را در پاسبانی از حریم ثقلین نمی خواهند.

 به منظور ارج نهادن به مجاهدت بی شائبه این عزیزان غیور و با همت در برپایی خیمه عزای حضرت علی اصغر، از محضر شریف مدیران و مسئولان محترم آن مجمع جهانی که مزیّن به نام قدسی آخرین سرباز وفادار امام عشق علیه السلام است استدعا می شود تمهیدات لازم را جهت شرفیابی و دستبوسی نائب بر حق امام زمان (عج) مقام معظم رهبری دامت برکاته برای آنان فراهم آورند.

والسلام علی عبادالله الصالحین. 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نظر واقعی خانواده ها برای حضور در استادیوم فوتبال

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۵، ۰۶:۴۰ ب.ظ

9z2c_photo_2015-09-07_18-16-44.jpg

kei_photo_2015-09-07_18-17-00.jpg

ajon_photo_2015-09-07_18-17-07.jpg


امروز به ابتکار شهرداری بابل، صندلی هایی در پارک شهید شکری این شهر چیده شد تا مردم بتوانند در صورت تمایل، مسابقه فوتبال ایران و چین از سری مسابقات مقدماتی جام جهانی را مستقیم و به صورت دستجمعی تماشا کنند.

 تماشای گروهی و جمعی مسابقات ورزشی از تلویزیون شهری، هیجان، نشاط و حال و هوایی نزدیک به تماشای مسابقات در استادیوم ها دارد.

حضور در پارک شهید شکری و تماشای دستجمعی بازی امروز، برای همه شهروندان اعم از مرد و زن آزاد بود. با این حال نگاهی به تصاویر منتشر شده از تجمع علاقمندان فوتبال نشان می دهد که زن ها یا به عبارت دیگر خانواده ها از این اتفاق، استقبالی نشان نداده و تنها مردها بودند که به صورت مجردی و بدون همراهی خانواده خود به تماشای دستجمعی مسابقه مذکور نشستند.

نکته اساسی این جاست. مردم در باطن خود آگاهند که آن چه در محیط استادیوم های ورزشی و در بین تماشاگران هیجان زده، شاد و یا خشمگین رقم می خورد و حرف هایی که آن جا رد و بدل می شود به هیچ وجه تناسبی با شخصیت و شأن خانواده ها ندارد. اتفاق امروز در پارک شهید شکری بابل نشان داد که منع ورود خانم ها برای تماشای مسابقات ورزشی، یک باور عمومی و مورد قبول اذهان جامعه است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

تدبیری_برای_جوانان

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۵، ۰۶:۳۲ ب.ظ

بی شک یکی از انتقادات جدی به بدنه دولت دکتر روحانی کهنسالی وزرا و مدیران دولتی است، بگونه ای که به عنوان پیرترین دولت بعد از انقلاب شناخته می شود.

از زمان رأی اعتماد به دولت توجیهی  که  ارائه می شد این بود که با توجه به تجربه دولت های نهم و دهم، دیگر زمان آزمون و خطای مدیران نیست و باید به متخصصین ِ با تجربه رجوع کرد

به گونه ای که در سال اول بدنه ی دولت با مشکل بازگرداندن مدیران بازنشسته مواجه بود.استدلال فوق را می توان برای توجیه انتخاب مدیران با تجربه و متخصص پذیرفت چراکه اصل خردورزی در امر سیاسی حکم می کند تا وزرا و مدیرانی در رأس امور قرار گیرند که امتحان خود را پس داده  و از تجربه ی کافی برخوردارباشند اما همین اصل، ایجاب می کند تا در اداره امور مربوط به جوانان و ورزش کسانی قبای ریاست و مدیریت بپوشند که زمان طولانی از روزگار جوانی شان نگذشته باشد تا با قشر جوان جامعه همدل و همزبان باشند، زیراکه بدون درک صحیح از مقتضیات دوران جوانیِ زمان کنونی، نمی توان در این حوزه عملکرد مثبتی رقم زد و همچنین در حوزه جامعه شناسی خبره و صاحب نظر بوده و درک درستی از آسیب های اجتماعی و انحرافات و شکاف های نسلی داشته باشند.

سرزمین نخبه پرورمان کم ندارد نخبگان ِ جوانِ مدیریت خوانده و ورزش خوانده ،آن هم از مراکز علمی معتبر!

این همه فارغ التحصیل ِ جوان آگاه و تشنه ی کار و تلاش در صف اند و از عملکردها بنظر می رسد، مدیران غیر آشنا با حوزه جامعه شناسی جوانان و آسیب ها و انحرافات اجتماعی این قشر، مسئول مدیریت در حوزه جوانان هستند.

متاسفانه اینگونه بنظر می رسد که یکی از آفت ها، انتخاب برخی مدیران شهرستانی با بده بستان های درون طایفه ای و درون ستادی بعضی از نمایندگان مجلس بوده و هست و هیچ بویی از وزش نسیم تدبیر در اینگونه انتصابات استشمام نمی شود!

شور و اشتیاق و امید را جوانان تحصیل کرده در زمان انتخابات ‌ریاست جمهوری به خیابان ها و به جامعه می آورند و ناگاه کسانی با قبای دوخته و اتوکشیده ، آرام آرام بر مسند می نشینند.

 حداقل انتظار جوانانی که در سال ۹۲ در صف اول برای رساتر کردن صدای عقلانیت و اصلاح قرا  گرفتند این هست که مدیرانی را در مسند ببینند که تدبیر می ورزند و به آرمان اعتدال گرایی و اصلاح طلبی متعهدند، چرا که فلسفه ی حضور و رأی مردم به دکتر روحانی ایجاد تغییر بود. با وضعیت موجود یعنی عدم چابکی مدیران و حتی عدم استفاده از متخصصین جوان در حوزه ی مربوط به آنان قطعاً کار سخت تری برای اقناع جامعه ی جوان جهت حضور موثر در انتخابات سال آینده و شور انتخاباتی سال ۹۶ در پیش خواهیم داشت . و سخن آخر اینکه جامعه ی کوتاه مدت ایرانی خصوصاً طبقه ی متوسط شاید در خلأ موتور محرک جوانان در انتخابات ریاست جمهوری  به راحتی موج های دوم و سوم را از یاد ببرد و جمعه ی اردیبهشتی سال ۹۶ را در خانه ها بنشیند و ...

 

چنین مباد!

 

#نوید_ابراهیم_تبار (از جوانان اصلاح طلب بابل)

دانش آموخته حقوق

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پدر فعالین فرهنگی بابل

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۵، ۱۲:۴۸ ب.ظ

zzxy_photo_2015-09-03_11-42-48.jpg


حجت الاسلام یزدانی از قدیمی ترین فعالان فرهنگی شهرستان بابل و استان مازندران است. بسیاری از چهره های موفق و سرشناس شهرهای بابل، بابلسر، فریدونکنار و ... از شاگردان جلسات قبل از انقلاب این روحانی فرزانه و خستگی ناپذیر و مخلص بوده اند.

حجت الاسلام یزدانی که پدر یکی از نوجوانان شهید دفاع مقدس است را باید پدر فعالین فرهنگی شهرستان بابل نامید. نسل های جدید انقلاب که گاه در سن نوه های ایشان هستند نیز به راحتی با این روحانی بی ادعا ارتباط عاطفی برقرار کرده و از رهنمودهای سازنده ایشان در پیشبرد برنامه های فرهنگی مرتبط با جبهه انقلاب اسلامی بهره مند شده اند.

مدتی است این پیر آگاه و پاک نهاد دچار کسالت و بیماری است و دیگر حتی قادر به امامت جماعت مسجد نیست. برای این استاد بزرگوار و ماندگار دیار علویان آرزوی سلامت و شادکامی دارم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

درآمد زایی به نام مدافعان حرم!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۵، ۰۴:۵۰ ب.ظ

دو سه شب پیش، مشهد مقابل باب الجواد، چشمم به دو جوان کم سن و سال افتاد که با لباس بسیج و بیسیم به دست، جعبه ای را روی یک صندلی قرار داده و با داد و فریاد از مردم می خواستند تا برای دفع داعش و حمایت از مدافعان حرم داخل آن پول بریزند. روی جعبه هم نوشته بود ناحیه16 بسیج مالک اشتر.

به آنها گفتم: شأن بچه های بی توقع و مخلص مدافع حرم را برای دریافت تعدادی اسکانس که آن هم احتمالاً خرج برنامه های پایگاه تان می شود، پایین نیاورید. شکر خدا هنوز کار به آن جا نکشیده که برای خواب و خوراک رزمنده های مدافع حرم محتاج پول رهگذران باشیم.

حرف هایم تأثیری روی آنها نداشت. جالب بود که نمی گذاشتند از کار خیرشان عکس بگیرم! بهشان قول دادم ظرف چند روز آینده این بساط جمع خواهد شد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کشف حجاب زنان عراقی در ایران!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ۰۷:۲۷ ب.ظ

شب گذشته مسافر قطار مشهد تهران بودم. تعداد زیادی از اعراب کشور عراق هم در این قطار حضور داشتند. در نگاه اول، متوجه تفاوت نوع پوشش آنها با سایر عرب هایی شدم که به طور معمول در ایران می دیدم. پوشش و آرایش آنها بیشتر شبیه مردم ترکیه بود.

اوایل حرکت، برای کاری به راهرو قطار رفتم که دیدم زنی بدون حجاب از کوپه خود بیرون آمده است. به روی خودم نیاوردم و حمل بر این گذاشتم که شاید حواسش نبوده. چند بار دیگر هم در راهرو قطار زنان عرب دیگری را با همین وضع دیدم. باز هم بر همان احتمال تأکید کردم!

چشمتان روز بد نبیند! قطار برای نماز در ایستگاهی کوچک حوالی شهر سبزوار از حرکت ایستاد. وقتی پیاده شدم نگاهم به زنی افتاد که بدون روسری و با پیراهن آستین حلقه ای قدم می زد و سیگار می کشید. سکوت جایز نبود. رفتم طرفش تا به او تذکر بدهم. حدود هفت هشت نفر دیگر از زنان عرب را هم بدون روسری در حال تردد در اطراف ایستگاه دیدم. هنوز هم که دارم این موضوع را می نویسم دیدن این صحنه ها برایم قابل باور نیست. شروع کردم با عربی دست و پا شکسته تذکر دادن و نهی از منکر. بعضی هایشان زود سوار قطار شدند. بعضی هایشان شروع کردن به غر زدن و زیر لب ورد خواندن!! مردهایشان هم چپ چپ نگاهم می کردند. در ذهنم گذشت اگر اینها نخواهند حرفم را گوش کنند یا احیاناً دنبال دردسر باشند باید چطور واکنش نشان بدهم؟ به لطف خدا دو سرباز نیروی انتظامی آمدند و کنار من ایستادند. حضور آنها باعث شد زن های کشف حجاب کرده به سرعت سوار قطار بشوند.

الان دنبال ریشه یابی سیاسی بروز این اتفاق عجیب و باور نکردنی نیستم. به هر حال حتی زنان اروپایی و آمریکایی هم می دانند که وقتی به ایران می آیند باید حجاب حداقلی را رعایت کنند، چه رسد به زنان مسلمان عراق که زائر امام رضا هستند.

به نظر می آید همان طور که ما در این سال ها توانستیم بخش هایی از کشور دشمن سابق خود را به تصرف فرهنگی خویش در بیاوریم، بعضی از آن طرفی ها هم بدشان نمی آید رفتار مشابهی را نسبت به جمهوری اسلامی داشته باشند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مازندران در طوفان!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ۰۷:۰۰ ب.ظ

قبلاً تا طوفان می اومد بعضیا می گشتن وسط ده ها هزار مسکن مهر، یکی رو پیدا می کردن که قسمتی از نماکاری دیوارش کنده شده باشه، بعد اسمشو میذاشتن: سندی بر خیانت دولت قبل!

امروز مازندارن طوفان سختی داشت. سقف خیلی از خانه ها خراب شد. فضای مجازی پر شده از تصاویر خرابی های سطح شهر که داره دست به دست می چرخه. چن ساعته منتظرم عکسی از ویرانی های مسکن مهر منتشر بشه. اونایی که هفت هشت سال پیش می گفتن خونه های مسکن مهر فقط پنج سال عمر دارن کجان؟ من چقدر باید منتظر بمونم؟!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

جهان، وطن ماست

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ۱۲:۳۱ ب.ظ

مرزهای جغرافیایی، فقط یک قرارداد سیاسی است.

مرزهای انسانی را تنها وجدان آدمی است که مشخص می کند.

هر جا که مظلومی هست به حکم خدا و حکم فطرت، من و تو مسئولیم تا در یاری اش شتاب کنیم.

امروز کربلا را در سوریه تکرار کرده اند. زن و کودک و پیر و جوان را به هر بهانه سلاخی می کنند. فرق انسان با سایر موجودات عالم همین انسانیت و مروت اوست.

امروز به یاری ستمدیدگان سوری می رویم که در زیر تیغ شرارت ائتلاف سعودی و صهیون، ناجوانمردانه ذبح می شوند. 

هر کجا مظلومی هست دست یاری ما را آنجا جستجو کنید. امروز در سوریه فردا در یمن یا نیجریه، شاید به زودی در کمک به حزب الله نیویورک.

یادمان نرود: من اصبح و لم یهتم بامورالمسلمین فلیس بمسلم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

واقعیتی از یک مدعی (ویژه بابل)

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ۱۱:۰۷ ق.ظ

اولش گفت: من همه چیز دان هستم! هم کارشناس فرهنگی، هم کارشناس تاریخی ،هم کارشناس دینی! هم کارشناس هنری، هم کارشناس ....

شد مسئول پشت پرده فرهنگی شهر .

بعد که نتیجه کارهایش «برعکس»از اب درامد معلوم شد او فقط میتواند یک «عکاس» باشد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آستانه سالگرد شهدای نبرد با پژاک

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ۱۱:۰۷ ق.ظ

وقتی قرار است مستقل باشی و بر مدار نه شرقی و نه غربی حرکت کنی یعنی می خواهی مقابل زیاده خواهی شرق و غرب عالم یک تنه بایستی .این راه، سخت و دشوار است؛ اما : ان الله مع الصابرین .

حضور در جبهه حق، سری شوریده می خواهد و پای اراده ای که از جنس پولاد باشد و قلبی که خانه نور است . طریقت عاشقی، افقی جز وصال ندارد. تنها باید صبر داشت و استقامت ورزید. ان الله مع الصابرین.

فتنه های دشمن بر ضد انقلاب اسلامی هیچ گاه تمام نخواهد شد مگر ان که انقلاب اسلامی تمام شود!

سه شهید نسل سومی گردان صابرین از رزمندگان با صفای مازندران که در ستیز با گروهک مهاجم پژاک در شمال غرب ایران به شهادت رسیدند جلوه ای از راه نورانی مقاومت و پایداری عاشوراییان تاریخ را به منصه ظهور رساندند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عهد با جانان

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۵، ۱۲:۵۰ ق.ظ

شهید نصر اصفهانی جزو نیروهای متدین ارتش جمهوری اسلامی بود. در کوی شهید فلاحی، شاید نخستین کسی که برای نماز صبح خودش را به مسجد می رساند ایشان بود. اگر می دید دوستانش نسبت به نماز اول وقت و جماعت، بی توجه شده اند به آنها تذکر می داد. نماز صبح را به جماعت در مسجد کوی می خواندیم. بعد از نماز، شهید نصر اصفهانی با اتومبیل خود همکاران را به مقصد می رساند.

بر اثر مجروحیت سختی که داشت در بیمارستان بستری شده بود. حالش بسیار وخیم بود. ضعف جسمانی او نشان از نزدیک شدن آخرین روزهای حیات نورانی اش داشت. به همراه سرهنگ براتی به عیادت او رفتیم. چهره ای زرد و بدنی نحیف داشت. ورود ما همزمان شد با اذان ظهر. ما را که دید کمی احوالپرسی کرد. بعد گفت: خواندن نماز جماعت مهمتر از عیادت من است. بهتر است به آن جا برویم.

این را گفت و خودش هم بلند شد و با تن رنجورش ما را تا نمازخانه بیمارستان همراهی کرد. برای یک لحظه هم نمی توانستم خودم را جای او فرض کنم. با آن همه درد اگر روی تخت می افتاد و ناله می کرد جای تعجب نبود. ولی او با حال بدی که داشت به همراه ما به نماز جماعت آمد تا اهمیت آن را بیش از پیش به ما بفهماند.

به روایت سرهنگ خلبان هوشنگ یاری، مرد ره، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1380 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حاشیه ای بر پارک پاک!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۵، ۱۱:۰۸ ق.ظ

دیشب در جشن و نمایشگاه موسوم به پارک پاک که توسط سپاه بابل هر شب در پارک نوشیروانی برگزار می شود، حضور داشتم.

وجود برادر بسیجی ام جناب حدادیان عزیز را در معاونت فرهنگی سپاه مغتنم می دانم.

برگزاری خیمه معرفت با حضور یک روحانی جوان و صاحب فضل را باید برجسته ترین اقدام در این ویژه برنامه دانست.

برای نگاه حداقلی سپاه به مقوله اقتصاد مقاومتی متاسفم.

نگاه سپاه به مفاهیم فرهنگی دیگری چون شادی و نشاط، حجاب و دفاع مقدس را ناقص و نیازمند ترمیم می دانم.

مشکل مبنایی اغلب نهادهای فرهنگی کشور را باید در نیات متولیان و مجریان دستگاه های مربوطه جستجو کرد. بی شک کاری که برای خدا انجام شود ثمراتی متفاوت نسبت به اموری خواهد داشت که تنها به منظور ارائه بیلان کار صورت می پذیرد.

دو پرسش اساسی ذهن مرا به خود مشغول داشته است: 

یک. با توجه به محدودیت منابع مالی، اولویت با انجام کدام یک از برنامه های بر زمین مانده و ریشه ای در جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی است?

دو. سپاه بابل در هندسه فرهنگی این شهر چه جایگاهی دارد?

وقتی فرهنگ و اصالت های تاریخی مردم مورد هجمه یک نهاد غیرفرهنگی قرار می گیرد، وقتی چند تشکل فولکس واگنی درصدد هجو ارزش های دینی و ترویج لاابالی گری در فضای واقعی و مجازی جامعه شهری بر می آیند و ... کارکرد غیرمستقیم اما بایسته سپاه را در دفع شرارت های شبه فرهنگی بدخواهان در کجا باید جستجو کرد?

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کار و نماز

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۷ شهریور ۱۳۹۵، ۱۲:۴۸ ق.ظ

خیلی ها با فرمانده لشکر کار داشتند ولی نمی توانستند در ساعت مشخصی او را پیدا کنند. مسئولیت او طوری بود که وقت بیکاری نداشت. بیکاری که نه، اصلاً فرصت نبود اگر کسی با او کاری دارد به راحتی بنشیند و با فرمانده خود صحبت کند. فرماندهی لشکر، کاری سخت و پیچیده بود.

از طرفی فرمانده لشکر، فرمانده لشکر اسلام بود و باید به رسم مسلمانی، ارتباطش با زیردستان را تقویت کرده و در هر فرصتی گامی برای خدمت به آنان برمی داشت.

برای حل این مسئله، ابتکار جالبی از خود نشان داد. نیم ساعت قبل از اذان به مسجد می رفت و می نشست. این گونه هر کس با او کاری داشت می دانست اگر هیچ جا دستش به فرمانده لشکر نرسد، نیم ساعت قبل از نماز می تواند او را در مسجد پیدا کند و به آسودگی حرفش را درمیان بگذارد. این ابتکار سردار شهید محمود کاوه، علاوه بر آن که قدمی در راه رفع مشکلات و رسیدگی به امور زیردستان محسوب می شد، روشی غیرمستقیم برای جذب دیگران به مسجد بود و باعث می شد توفیق نماز جماعت نیز عاید دیگران بشود.

کورش علیانی، یادگاران، ص78

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مربی در سایه!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۵ شهریور ۱۳۹۵، ۱۲:۴۷ ق.ظ

شهید سید مجتبی کریمی می دانست که برخی از دوستانش به قرائت نماز مسلط نیستند؛ اما اگر می خواست به شکل مستقیم به آنها تذکری بدهد ممکن بود باعث رنجش آنان بشود. مدتی این مسئله ذهنش را به خود مشغول ساخته بود.

در نهایت، فکری به خاطرش رسید. با دوستانش جمع شد و جلسه هیئت قرآن را تشکیل داد. همه می دانستند که او در قرائت کلام الله مجید، مهارت ویژه ای دارد. با کمال میل پیشش می نشستند تا قرائتشان را اصلاح کنند.

سید مجید با حوصله و دقت، قرائت صحیح قرآن و نماز را به آنها می آموخت و باعث شد تا دوستانی که با قرائت کامل نماز آشنا نبودند از این پس نمازشان اصلاح شود.

بر اساس خاطره ای از همرزم شهید، شکوه معراج، ص 55

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ماجرای قلعه شیخ طبرسی

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۳ شهریور ۱۳۹۵، ۱۲:۴۳ ق.ظ

همزمان با وقایع قزوین و بدشت، به رهبری "قرّة العین" و "میرزا حسینعلی" و "محمد علی بارفروشی"، از جانب بابیان مشهد، به رهبری "ملا حسین بشرویه ای" وقایعی در شرف وقوع بود که منجر به اجتماع بابیان از "بدشت" و مشهد و مازندران، در نور و بارفروش گردید، که نهایتاً منجر به وقایع خونین و خشونت آمیز قلعه ی شیخ طبرسی گردید.

"ملا حسین بشرویه ای" که به "دستور محمد علی باب" به خراسان رفته بود، پس از استقرار در مشهد، نامه هایی به تهران و قزوین و بارفروش نگاشته، "قرّةالعین" و "محمد علی بارفروشی" را به خراسان دعوت کرده بود؛ ولی آنان در جهت اجرای این دستور، در "بدشت" شاهرود توقف کرده و فاجعه بدشتیان را به وجود آوردند، و پس از پاشیدگی اجتماع "بدشت"، عده ای در انتظار دستور "ملا حسین بشرویه ای"، در مناطق مختلف خراسان و مازندران صبر و استقامت گزیدند.

"علی محمد شیرزای"، با توجه به خبرهایی که از اقدامات بابیان مازندران و مرگ قریب الوقوع محمد شاه قاجار و حرکت ولیعهد از تبریز به تهران شنیده بود، نامه ای خطاب به "ملا حسین بشرویه ای" نگاشته و ارسال می دارد:

« ملا حسین هنوز در مشهد بودند، که شخصی از جانب "باب" به مشهد وارد شد و "باب" را که مخصوص "ملا حسین" عنایت فرموده بودند، به ایشان داد و گفت: حضرت اعلی به شما فرمودند که این عمامه سبز را بر سر خود بگذارید، و رایت (پرچم) سیاه را در مقابل و پیشاپیش مرکب خود بر افراشته، برای مساعدت و همراهی با جناب "قدوس" به جزیرة الخضراء ( مازندران ) توجه کنید، و از این به بعد به نام جدید« سید علی » خوانده خواهید شد. "ملا حسین" چون پیام  را از آن قاصد امین شنید، به فوریت امر را انجام داد و یک فرسخ از شهر دور شده، عمامه حضرت اعلی را بر سر گذاشت علم سیاه را بر افراشت پیروان خویش را جمع کرد و بر اسب سوار شده همه به جانب جزیرة الخضراء عزیمت نمودند».

آنچه مسلم است، فوت محمد شاه قاجار، فرصتی خاص برای همه گروههای کوشا برای رسیدن به قدرت به شمار می آید، تا از این دوره فترت، باری گرفته و دهانی شیرین کنند.

منطقه جغرافیایی مازندران و خروج حاکم مازندران و دوران فترت ناشی از فوت محمد شاه قاجار، "محمد علی بارفروشی" را متقاعد کرده بود، که زمان مقتضی خروج است؛ لذا نامه ای به "ملا حسین بشرویه ای" در بازگشت از بدشت نوشت که:«از خراسان حرکت نماید».

وقتی که "سعید العلماء" متوجه شد، ملا حسین بشرویه ای از مشهد با علم سیاه و عده ای از همراهان شجاع و بی باک متوجه بارفروش (بابل) است؛ ضمن اعلان هشدار به مردم برای جلوگیری از این گروه، نامه ای به "عباسقلیخان سردار لاریجانی" نوشت. او نیز "محمد بیک یاور" را، با سیصد تن تفنگچی را برای مقابله با بابیان فرستاد.

بعد از آنکه "ملا حسین" و "حاجی محمد علی"، دیدند که جنگ در میان شهر به صلاح آنان نیست، پس از کشته شدن عده ای از افرادش، به سرای سبزه میدان فرار کردند و در آنجا متحصن شدند. در سبزه میدان، "ملا حسین" افرادی را فرستاد که آب و نان تهیّه کنند؛ بعد از مدتی آمدند و گفتند که نه نانوایان به ما نان دادند و نه مردم گذاشتند که آب بیاوریم.

در نهایت، با مذاکراتی که بین "ملا حسین" و "عباسقلی خان" صورت گرفت، بابیان به همراه گماشتگان "عباسقلی خان"، از بارفروش به سمت علی آباد رفتند.

پس از رسیدن بابیان و محافظان آنان به علی آباد، گماشتگان "سردار لاریجانی" بازگشتند، و در همین اوان: « "خسرو نام قادی کلائی" از قرای علی آباد، به طمع اموال ایشان افتاده، و با جمعیتی دنبال آن کاروان را گرفت و به اسم همراهی و محافظت از آنان، رشوتی خواست؛ آنان نیز مضایقه نکردند».

"عباس افندی" تصریح می کند که بعد از این وقایع: «ملا حسین، آن جمع را به قلعه  نزدیک مقبره  شیخ طبرسی منزل داد؛ و چون مطلع بر نوایای جمهور شد، در حرکت نخوت و فتور نموده، بعد "میرزا محمد علی مازندرانی" با جمعی نیز، منضم به آن حزب شده و سیصد و سیزده نفر موجودی قلعه شد».

قابل توجه اینکه ؛ بهائیان، برای آنکه وقایع تاریخی خود را با روایات مسلم شیعه تطبیق دهند، تأکید می کنند که افراد موجود در قلعه، سیصد و سیزده نفر بوده اند.

"میرزا حیدر علی اصفهانی" در کتاب "دلائل العرفان" می نویسد: «و سیصد و سیزده نفر از اطراف عالم ،از نقباء و نجباء حولش مجتمع می شوند. این در شیخ طبرسی که طبرستان است جمع شدند و به خونشان شهادت دادند».

صاحب کتاب "نقطة الکاف"، بیانی را متذکر می شود، که تکمیل کننده تصریحات "میرزا حیدر علی اصفهانی" است:«مراد از حضرت قائم که رجعت حضرت رسول الله بوده باشد، همان  قدوس ( محمد علی ) بودند؛ و جناب ذکر رجعت حضرت امیر المؤمنین... ! ».

دلیل مذکور از نظر صاحب کتاب "تاریخ قدیم": «... دلیل چهارم آنکه، سیصد و سیزده تن نقباء در حول ایشان جمع شدند و جان باختند ». و چون توجه به احادیث مهم کتاب های موثق شیعه داشته، که اینان در مکه دور امام را خواهند گرفت، راهی جز این ندیده که بگوید: « ایشان طی ارض انجماد را نمود...».

با توجه به این نصوص محمد علی ( قدوس ) بازیگر نمایش "بدشت"، از یک سوی حضرت محمد بن عبد الله است که رجعت کرده! و از سوی دیگر حضرت قائم حجة بن الحسن العسکری ( علیه السلام ) است؛ و سیصد و سیزده نفر طبق حدیث اطرافش را گرفتند، و عاقبت الامر پس از واقعه خونین قطعه طبرسی: « سعید العلماء کرد آنچه کرد. و حضرت قائم موعود را شهید کردند »!

از سوی دیگر، "قدوس" ( محمد علی بارفروشی ) طبق تصریح همین مأخذ موثق بابیان، خطاب به پدر خود می گوید: «بدان که من پسر شما نیستم... و منم حضرت عیسی و به صورت فرزند تو ظاهر گردیده ام و تو را از باب مصلحت به پدری اختیار نموده ام ».

بر این اساس:

"محمد علی بار فروشی" از نظر بهائیان و بابیان، حضرت محمد بن عبد الله و حجة بن الحسن العسکری، و حضرت عیسی بن مریم است!

و آقای "حسین بشرویه ای"، حضرت امام حسین (علیه السلام) است که رجعت کرده!

با توجه به اینکه اوّلاً: خود بابی ها اعتقاد دارند که تعداد کشته شدگانشان بیش از 350 نفر بوده است، ثانیاً: واقعه  قلعه  شیخ طبرسی، در زمانی به وقوع پیوسته است، که "علی محمد شیرزای" در همان زمان، تازه ادعای قائمیت کرده بود، ولی یکباره "قدّوس" قائم می شود و "علی محمد شیرازی" حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب!

به هر حال، "ملا حسین" دستور داد، که مقبره  شیخ را به شکل قلعه  محکمی برای دفاع درآورند؛ البته قبل از محاصره شدن به قدر کافی آذوقه در قلعه فراهم کرده بودند. بعد از اینکه عده ای از کارگزاران دولت را، که برای از بین بردنشان آمده بودند، تار و مار کردند، به روستای افرا رفتند و به قتل و غارت و آتش زدن آنجا پرداختند.

انعکاس چنین واقعه  شنیعی، افکار عمومی مردم ایران را، خاصّه در مناطق شمالی کشور به خود جلب کرد، و نسبت به وقوع آن نفرتی خاص، عموم را فراگرفت؛ و ناصر الدین شاه را که کاملاً به اصل و ریشه چنین ماجرائی واقف و آگاه بود، مصمم نمود تا رفع غائله نماید. به همین منظور به بزرگان مازندران و سرتیپ لاریجانی، دستور محاصره حصار قلعه  شیخ را داد، که نهایتاً مغلوب شدند و غنائم بسیاری به دست بابیان افتاد.

دوباره با دستور ناصرالدین شاه و امیر اتابک، بزرگان و سرکردگان مازندران به سمت قلعه رفتند و جنگ سختی میان دو طائفه درگرفت، در این غائله، افراد زیادی از جمله "ملا حسین" کشته شد.

"ملا حسین بشرویه ای" در آخرین لحظات جان دادن، « محمد علی بار فروشی » ( قدوس ) را جانشین خود قرار داد، و مانع از تزلزل روحیه یارانش با سخنانی چنین شد:

«و عن قریب بر مازندران بلکه بر ایران مسلط خواهید شد، و در رکاب صاحب الزمان شمشیر خواهید زد... »!

پس از نبردهای مختلفی، که بین دو گروه درگرفت که چهار ماه طول کشید، از یک سوی بابیان با تمام شدن آذوقه روبرو شدند، و از سوی دیگر به گفته مرحوم « اعتضاد السلطنه »، موجد شد تا: «شاهنشاه به اهل مازندران خشم فرموده، سلیمان خان افشار را فرمان داد تا با لشکری خونخوار به جانب مازندران روان شود ».

لذا وقتی بسیاری از بابیان، عملاً با نابودی غیر قابل اجتناب روبرو شدند و وعده های زعمای بابی، مبنی بر تسلط بر حکومت مرکزی و گرفتن مقامات و تصاحب اموال، بی اساس از آب درآمد، زبان به اعتراض گشودند؛ عده ای از لشگر دشمن امان خواستند، عده ای دیگر از قلعه فرار کردند و در نهایت وقتی که دیگر در قلعه شیخ طبرسی، برگ و درخت و علف زمین و استخوان و چرم تمام شد، و راه فرار مسدود گشت، ناچار جماعت بابیه زنهار طلبیدند. "مهدیقلی میرزا " گفت: هرگاه توبه و انابه کنید و به مذهب اثنی عشریه در آئید، از مال و جان در امان خواهید بود. عهد نامه ای نوشتند و با اسبی برای "حاج محمد علی" فرستادند، و امر کرد منزلی جهت آنان مهیا کردند. "حاج محمد علی" با دویست و چهارده نفر از جماعت بابیه که باقی مانده بودند، به اردوی شاهزاده روان شدند.

"سعید العلما" و دیگر اهالی، بر قتل "حاجی محمد علی" و بزرگان بابیه فتوی دادند و گفتند: بازگشت ایشان در شریعت مقبول نباشد، و تمام را در سبزه میدان بار فروش مقتول ساختند. در این فتنه از جماعت بابیه، هزار و پانصد نفر به معرض تلف در آمدند. (مطلب ارسال شده از صمد صالح طبری)

 منابع با تلخیص:

 

تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ص 316. نقطة الکاف، ص 156. تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ص 330. ناسخ التواریخ، ج 3، ص 241. روضة الصفا، ج 10، ص 432. مقاله ی شخصی سیّاح، ص 49. مقاله ی شخصی سیّاح، ص 61. همان، صفحات 153 .201 و 199. تلخیص تاریخ نبیل، ص 339. کواکب الدّریه، ج 1، ص 144. روضة الصفا، ج 10، ص 434. همان، ص 439. فتنه  باب، ص 55. همان، ص 57. برای اطلاع بیشتر رجوع کنید: بهائیان، ص 531- 555.

  • سیدحمید مشتاقی نیا