اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات

۱۳۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گنجینه دفاع مقدس» ثبت شده است

وقتی هدف الله است

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱ بهمن ۱۴۰۲، ۰۵:۴۱ ب.ظ

برنامه خدا - دانلود | بازار

 

شهید حسن باقری، مصاحبه با مجله امید انقلاب، شماره34، سال دوم، 15 خرداد 1361:

... یکی از امدادهای غیبی که در این مرحله دیدیم این بود که یک شب عراقی ها به وسیله یکی از قوی ترین تیپ های خودشان که خیلی به آن اتکا دارند دیوانه وار به طرف جاده حمله کردند؛ طوری که چند دستگاه از این تانک های عراقی موفق شدند تا روی جاده آسفالت هم پیش بیایند و خودشان را به خاکریز ما برسانند. از ظاهر امر چنین بر می آمد که دیگر کار از کار گذشته است. رزمندگان هم واقعاً در آنجا به این نکته پی بردند که همانظور که هدفشان الله است، از او هم باید یاری بگیرند.

همان جا این مساله به ذهن فرماندهان خط خطور کرد که لازم است در سرتاسر خط، رزمنده ها تکبیر بگویند؛ چون این عمل در جبهه خیلی موثر بود.

بعد از اینکه اعلام شد برادران تکبیر بگویند، در سرتاسر خط، بچه ها شروع کردند به تکبیر گفتن. این تدبیر معنوی کارساز بود؛ چنانکه دیدیم خدمه و راننده های تانکهای عراقی که روی جاده آمده بودند، تانکها را گذاشتند و فرار کردند. آنهایی که عقب تر بودند هم، با تانکهایشان فرار کردند. آن حمله دشمن هم با یاری خدا و بهره گرفتن از مهمات "الله اکبر" دفع شد.

کتاب همپای صاعقه صفحه 588

  • سیدحمید مشتاقی نیا

هیات در اسارت

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۷ دی ۱۴۰۲، ۰۹:۰۵ ق.ظ

۲۰۲۴۰۱۱۰_۱۰۵۱۴۷_8iun.jpg

۲۰۲۴۰۱۱۰_۱۰۵۱۵۳_9ly0.jpg

 

رزمندگان اسیر ایرانی از برگزاری هر نوع تجمعی منع شده بودند. یکی از کارهای مخفیانه اسرا برگزاری هیات بود. البته چند نفری باید به نگهبانی می ایستادند که یک وقت مسیر زندانبانان عراقی به آسایشگاه نیفتد.

این پارچه از دوختن چند تکه دشداشه عربی بوده و حاوی تصویری نقاشی شده از عصر عاشورا با نام هیات عزاداران حضرت رقیه سلام الله علیهاست که شرح آن در عکسنوشته دیگری آمده توسط اسرا با نخهای زائد لباس و پتو و... ساخته شده و یواشکی از آن مراقبت می شد تا زمان برگزاری مراسم هیات که در گوشه ای نصب می گردید. محمدحسین منصف از آزادگان دلیر بابل که در کتاب خاطرات خود با عنوان شب موصل به تفصیل این ماجرا و دیگر هنرها و خلاقیتهای اسرا را شرح میدهد پارچه هیات را دور کمرش پیچید و به یادگار به ایران آورد.

امیدوارم دوستان متولی گنجینه و موزه دفاع مقدس استان مازندران در فکر نگهداری مطلوب و حفظ این میراث ارزشمند فرهنگی برای انتقال به نسلهای بعد باشند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

روز مادر

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۲ دی ۱۴۰۲، ۰۲:۴۷ ب.ظ

اطلاعات شهدا 

 

دیگر حسن آقا را مفقودالاثر حساب کردیم و برایش تشکیل پرونده دادیم. مفقود بودن یک رزمنده، بدترین وضعیت برای خانواده او است. خانواده هایی که عزیزانشان به شهادت می رسد می دانند تکلیفشان چیست. مدتی عزاداری می­کنند و در نهایت می­پذیرند که باید با این واقعیت تلخ کنار بیایند. خانواده های اسرا هم تکلیفشان مشخص است و چشم انتظار بازگشت عزیزانشان می مانند. خانواده مفقودالاثرها اصلاً نمی دانند تکلیفشان چیست؟ عزاداری کنند یا باید چشم انتظار بمانند؟ این وضعیت نامشخص، بسیار تلخ و دشوار است، به خصوص برای پدر و مادر رزمنده مفقودالاثر. من از آن پس آب شدن شمع وجود پدر و مادرم را با چشم می دیدم. بعدها مادرم نقل می کرد: اشکم برای حسن قطع نمی شد و دائم گریان بودم تا اینکه پس از مدّتی زیاد یکی از همسایه ها به نزدم آمد و گفت دیشب امام زمان (عج) را خواب دیده است. آن حضرت به او گفت به فلانی بگویید که چرا این قدر گریه و زاری می کند. حسن آقا پیش ماست و حالش هم خوب است.

 می گفت: از آن زمان دیگر قلبم آرام گرفت و از گریه هایم کم شد. پدرم گرچه گریه نمی کرد و همیشه می گفت «خدایا راضیم به رضایت» اما عملاً آب شدن او را از همان زمان می دیدیم و سفید شدن موهایش را. آخر تا آن موقع با این که سن و سالی داشت یک موی سفید هم در سرش پیدا نبود.

مادرم بعد از شهادت حسن آقا می گفت: وقتی دو تا دو قلوی پشت سر هم از نسل پیغمبر (حسن آقا و حسین آقا در سال 1348 و من و زهرا درسال 1349) و به فاصله یکسال داشتم، هیچ کسی هم نبود که کمکم کند، غذای چندانی هم برای خوردن نداشتیم، دو تا از بچه ها هم به قدری مریض بودند که دکتر می گفت چرا بیخود برای آن ها پول خرج می کنید، این ها مردنی اند. یک شب که حسابی خسته شده بودم و به عبارتی داشتم کم می آوردم، خواب دیدم سیدی با عمامه سبز به منزل ما آمد و مرا دلداری داد و از بین بچه ها حسن آقا را بغل کرده و مورد نوازش قرار می داد. من آن موقع با خودم گفتم چرا فقط حسن آقا را بغل کرده است؟

خاطره ای از حجت الاسلام سید سجاد ایزدهی درباره شهادت برادرش سید حسن/ کتاب تو شهید میشوی/ انتشارات مطاف عشق

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آن که باید ببیند

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۱ دی ۱۴۰۲، ۰۹:۱۳ ب.ظ

قاسم سلیمانی - ویکی‌گفتاورد

 

خبرش پخش شده بود. گفته بودند می‌خواهند فیلم حاج قاسم را بسازند. حتی اخبار سراسری شبکه یک هم اعلام کرد

همین که خبر به گوش حاجی رسید برای کارگردان نامه نوشت:

اولاً در جمهوری اسلامی ده ها شخصیت اثرگذار شهید وجود دارد که شناساندن شخصیت و عملکرد آنها به عنوان الگوهای حقیقی تجربه شده یک ضرورت است. بزرگواران مجاهد و متفکری همچون: شهیدان بهشتی، رجایی، باهنر و مطهری. در صحنه جهاد شهیدان: همت، باکری، زین الدین، خرازی و در رأس اینها شهید زنده‌ای همچون مقام معظم رهبری (مدظله العالی) که بیش از شصت سال در حال مجاهدت می‌باشند

وقتی این خبر را شنیدم حقیقتاً خجالت کشیدم، چه ضرورتی برای پرداختن به فردی که هنوز خوف از عاقبت خود دارد، می‌باشد... بنده نه تنها راضی به چنین اقداماتی نیستم بلکه به شدت اعتراض دارم.

تا زنده بود نگذاشت حرفی از خودش باشد؛ هیچوقت

منبع: برادرقاسم، ابوذر مهروانفر، انتشارات مهرامیرالمؤمنین علیه السلام ص 15 و 16
منبع: کتاب سلیمانی عزیز صفحه 81

  • سیدحمید مشتاقی نیا

در زلف چون کمندش

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۳ دی ۱۴۰۲، ۰۴:۴۸ ب.ظ

امشب حضرت زهرا به ام الرصاص می آید. او سر هادی محمدزاده را به دامان میگیرد. هنوز صورت هادی سبز نشده، پهلویش زخم برداشته درد می کشد اما از بقیه میخواهد بروند جلو، کار جنگ عقب نماند.

عبدالله شریفی دارد نفس های آخرش را می کشد. این لحظات واپسین می گفت چیزهایی می بینم که شما نمی بینید. روح من دیگر بند این دنیا نیست. امیدوارم شهادتم برای مردم خیر و برکت داشته باشد. محمدباقر دلدار هم کنار اوست. بوی عطر همیشگی اش این لحظات آخر، رایحه وصال را می پراکند. محمدباقر ملازاده، پیرمرد روستایی خوش قلب و اهل دلی است که سجده های آخرش با اشک عجین شده بود. گفت میدانم امشب شب پر گشودن من است. دنبال نعمتهای بهشتی نیستم. خدا از من راضی باشد برایم بس است. حسین حیدری امشب در آغوش حضرت زهراست. تیر خورد اما به روی خودش نیاورد. تا جان داشت ایستاد مبادا روحیه بچه ها تضعیف شود. حسین بابازاده چند دقیقه ای تا سوختن فاصله دارد. دوان دوان می آید دوباره فرمانده اش را بغل می گیرد: سلام مرا به پدر و مادرم برسان، بگو از من راضی باشند. خواستم وصیت برادرم مرتضی را عمل کنم. نمیدانی چقدر دلم برای مرتضی تنگ شده است...

محمدرضا مجیدی، پیشقراول گروهان است؛ خط شکن خط شکن ها. قرار نبود او جلوتر برود. خیلی اصرار کرد رزمنده ای که عیالوار است را راضی کند جایش را با او عوض کند. خودش تازه نامزد کرده بود. غروبهای دلگیر هفت تپه، کز میکرد یک گوشه نامه های عاشقانه نامزدش را برای هزارمین بار مرور میکرد. رفت جلو راه را باز کند. ده سالی آنجا ماند و چند تکه استخوانش برگشت. برادرش عبدالحمید هم همان شب و همان ساعت در جبهه مهران شهد شهادت نوشید.

گراییلی اصلا جزو بچه های غواص نبود. آنقدر ضجه زد و گریه کرد تا دل حاج حسین بصیر را به دست آورد. گفت میدانم امشب چه خبر است. زود شنا کرد و رفت و خودش را به دامان حضرت زهرا رساند. خانقاه جهانگرد میدانست اگر برود جلو و آتش دشمن را خاموش کند خودش هم شهید خواهد شد اما ترجیح داد به دل آتش بزند تا گره کار باز شود. از درد ناله میکرد. بدنش پر از زخم شده بود. یازهرا گفت و پرواز کرد. علیرضا یوسفی، ابراهیم خردمندی، مهدی حقیقیان و... امشب شب مرادشان است.

امشب به یاد بچه های خط شکن گروهان فاطمه الزهرا، به یاد بچه های گردان یا رسول، اسیران مجروحی که با تیر خلاص پر گشودند، به یاد غواص های دست بسته ای که زنده به گور شدند، سلام بدهیم به محضر صدیقه طاهره، ام الشهداء فاطمه زهرا... این سلام امشب خریدار دارد. امشب در محضر بانو، بزم معراجیان برقرار است.

در دل ز حق تعالی، شکریست بی‏نهایت

کو در کتاب خود کرد، در شأن تو حکایت‏

در وعده وصالت، نستخلفنّهم گفت

جان گر فشانم ارزد، این لطف و این عنایت

  • سیدحمید مشتاقی نیا

تونل میزدیم اون موقع که تونل زدن مد نبود!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۷ آذر ۱۴۰۲، ۰۸:۴۰ ق.ظ

photo_2023-12-17_19-25-20_pxgz.jpg

 

حالا که بحث تونلهای غزه داغ است و البته کسی نیست که نداند دستگاههای مجهز حفاری حماس از کجا و با ایده چه کشوری تأمین شده خوب است یادی کنیم از ابتکار حفر تونل در عملیات بزرگ و غرورآفرین فتح المبین. شهید غلامحسین رعیت رکن آبادی، اهل یزد که در گلزار شهدای قم قطعه سه ردیف شش مدفون است خالق این اثر شگرف و حماسی است. تونلی که او حفر کرد پشت سر نیروهای عراقی در می آمد. شهید صیاد شیرازی که ایده حفر تونل را طرح کرد و از امام جمعه یزد کمک خواست در کتاب ناگفته های جنگ (نقل به مضمون) می گوید وقتی نیروهای عراقی رزمندگان ما را پشت سرشان دیدند از تعجب خشکشان زد. اسرای عراقی را بردند که از تونل رد کنند و بیاورند عقب. بندگان خدا ترسیدند و فکر کردند قرار است زنده به گور شوند. شروع کردند به اظهار عجز و التماس. خلاصه با زور تهدید راهی حفره شدند و پایشان به تونل رسید. عظمت این تونل بزرگ و طولانی و سیم کشی برق و سیستم تهویه هوای آن را که دیدند از حیرت زبان به تحسین گشوده و الله اکبر و سبحان الله میگفتند.

کاش تدبیری اتخاذ می شد این تونل را پیدا کرده و احیا می نمودند. قطعا یکی از ابتکارات جذاب و تاریخی و دیدنی به شمار می آید که بازدیدکنندگان بسیاری را جذب میکند.

شادی روح شهیدان صیاد و رعیت صلواتی هدیه کنیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عاشوراییان و گروهان فاطمه الزهرا

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۷ آذر ۱۴۰۲، ۰۲:۳۷ ب.ظ

شهید هــادی محـــمد زاده

 

به لطف خدا نگارش کتابی را بر اساس خاطرات برادر محمود محمدزاده از فرماندهان دلیر اطلاعات عملیات لشکر 25 کربلا دست گرفتم که مطالبش برای خودم بسیار شیرین و آموزنده بود. این کتاب حاوی خاطراتی از حضور گروهان خط شکن فاطمه الزهرا از گردان عاشورا در عملیات کربلای 4 است. آنچه که بیشتر به فال نیک گرفتم آغاز کار کتاب در ابتدای ماه محرم بود و اتمامش که دیروز در سالروز شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها صورت گرفت. امیدوارم مورد توجه و قبول حضرت مادر قرار بگیرد.

در این مدت با خاطرات شهدای گرانقدری چون هادی محمدزاده، عبدالله شریفی، ایرج سورکی آزاد، محمدباقر دلدار، محمدباقر ملازاده، عبدالحسین حیدری، حسین بابازاده، محمدرضا مجیدی، خانقاه جهانگرد، وسکره، تازیکه، دباغی، گراییلی، و... زندگی کردم که ساعات خوشی برایم رقم زد.

ان شاءالله آن دنیا از شفاعت شهدا محروم نباشیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

رسم خوبان

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۵ آذر ۱۴۰۲، ۰۹:۵۶ ق.ظ

قیمت و خرید کتاب رسم خوبان فروتنی و پرهیز از خودبینی اثر جمعی از نویسندگان  انتشارات قدر ولایت

 

مجموعه رسم خوبان سلسله آثار کوتاهی پیرامون سیره شهداست که توسط انتشارات قدر ولایت منتشر شده است. دیروز جلد چهارم آن که در موضوع تواضع و فروتنی بود را خواندم و لذت بردم. این سبک را اوایل دهه هشتاد انجام میدادم و چند جلد کتاب با چنین رویکردی در آن زمان منتشر کردم. مثل خدمت رسانی در سیره شهدا و... هم کارش برایم لذت داشت هم اینکه در ابتدای دوره ازدواج، هفتاد هشتاد هزارتومنی که بابت تدوین و نگارش اثر گیرم می آمد برایم دلچسب و گره گشا بود. دیروز این کتاب مرا به آن سالها برد. امثال من که بعید است شهید بشوند اما زندگی با خاطرات شهدا آرامش بخش و شیرین است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

و اما هفتم آبان

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۷ آبان ۱۴۰۲، ۰۴:۰۴ ب.ظ

در انتظار محسن چریک - ایسنا

 

شهدای ابتدای جنگ، اغلب مظلوم و ناشناخته اند. شاید یک علتش انجام عملیاتهای بزرگ در دهه شصت و فراموش شدن اتفاقات و حماسه های سالهای آخر دهه پنجاه است. شاید یک علتش میدن داری راویانی باشد که از دهه شصت به جبهه های دفاعی کشور پیوسته اند.

نام محسن چریک را بارها از فرماندهان قدیمی جنگ شنیده ام. یکی می گفت محسن چریک را در بازی دراز دیده است. چه فرمانده دلاور و شجاعی بود و دشمن را با کمترین نیرو و سلاح به عقب می راند. یکی میگفت در فرونشاندن غائله گنبد، فرمانده شان فردی بود به نام محسن چریک. یکی در مبارزه با گروهک خلق آذربایجان در تبریز از محسن چریک خاطره دارد. یکی از سلحشوری او و یارانش در بستان و سوسنگرد حرف می زند و...

محسن چریک نام مستعار شهید سعید گلاب بخش اهل اصفهان است که امروز روزی یعنی هفتم آبان 1359 در غرب کشور به شهادت رسید و دشمن از خشم و نفرتی که نسبت به شجاعت و تدبیر این فرمانده عملیاتی سپاه و جوان مبارز تربیت شده در لبنان و فلسطین داشت پیکر پاکش را با خود برد و هیچ اثری دیگر از او بر جای نماند. شادی روح این قهرمان ناشناخته دفاع مقدس فاتحه ای نثار کنید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حماسه جسر نادری

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۷ مهر ۱۴۰۲، ۰۶:۲۲ ب.ظ

زوایای مختلفی از تاریخ دفاع مقدس همچنان برای بسیاری از مردم به درستی و کامل بیان نشده است. یکی اش حماسه مقاومت مردم اندیمشک در پل نادری است. سرکار خانم شهین پوراحمد از هنرمندان موفق و خوش ذوق خوزستان در تازه ترین اثر خود به این موضوع پرداخته است:

 

photo_2023-10-19_18-13-01_0wbg.jpg

 

ششم مهرماه روز حماسه جسر نادری در اندیمشک
ششم مهر ماه سال ۱۳۵۹ لشکر زرهی مجهز رژیم بعث عراق پس از عبور از جاده دهلران به پل نادری یا همان (جسر نادری) رسیدند.

از آنجا بود که شهر‌های اندیمشک و دزفول را به راحتی مورد حمله طوفانی خود قرار دادند.


مردم اندیمشک با دست‌های خالی و با هر آنچه که در دست داشتند و با تجهیزات ابتدایی به سمت کرخه هجوم آوردند.


ارتش صدام به دنبال این بود که با عبور از پل نادری و تصرف مناطق اندیمشک و کرخه حلقه محاصره خوزستان را کامل کند و مسیر راهبردی لوجستیکی و ترانزیتی تهران به خوزستان را به طور کامل قطع کند.


مردم محلی و عشایر غیور این منطقه با اقتدا به امام امت و مسئولیتی که داشتند سریع و شجاعانه خود را به این منطقه رسانده و با دشمن درگیر شدند و با تقدیم چندین شهید و مجروح موفق به انهدام پل نادری شدند و دشمن متجاوز را در همانجا زمینگیر کردند؛ و سرانجام عملیات مردم اندیمشک به عنوان حماسه جسر نادری در تاریخ کشورمان ثبت و ماندگار شد.
طراحی حماسه جسر نادری 

سایز :60در 40

تکنیک :سیاه قلم 

#طوفان _الااقصی #فلسطین #ایران #خوزستان #اندیمشک

@Art_shiina

https://eitaa.com/shiina

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سردار شهید طوسی

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۴ مهر ۱۴۰۲، ۰۶:۴۸ ق.ظ

شهید سردار طوسی، مرد بی ادعایی که به دنبال نام و مقام نبود - ایرنا

 

اطلاعاتی زبده:

بدون آنکه آموزش کار اطلاعاتی ببیند متکی به استعداد و نبوغ فردی شاهکارهای اطلاعاتی از خود بجا گذاشت. در حالی که بچه کشاورز و جوانی بیست و خورده ای ساله بود. یک نمونه اش قضایای جنگل و فعالیت گروهکها بود که عقل جوانان را ربوده و حرکتهای ایذایی و تروریستی آنها در مجموع امنیت روانی و فیزیکی منطقه را از بین برده بود. ایجاد بستر نفوذ با محوریت شهید تورانی از شاهکارهای مخفی و عملیات سرّی با طراحی شهید طوسی بود که نزدیکترین نیروهای همکار او نیز در جریان مراحل آن نبودند و در نهایت بساط فعالیت مسلحانه گروهکها را در جنگلهای شمال از بین برد و امنیت را به استانهای مرزی شمال کشور بازگرداند.

عملیات والفجر هشت نیز نمونه دیگری از کار اطلاعاتی بزرگ و تشکیلاتی با محوریت شهید طوسی بود که با حفظ اصل غافلگیری منجر به شکست دشمن و فتحی بزرگ گردید که همچنان مورد توجه استراتژیستهای نظامی دنیا قرار دارد.

در جلسات فرماندهی همیشه دستش پر بود و حرف و نکته ای برای گفتن داشت که باعث جلب اعتماد بیشتر فرماندهان عالی میشد. قدرت طراحی و نبوغ اطلاعاتی او باعث شد فرماندهی سپاه بعضی مأموریتهای اطلاعاتی کلان سپاه را نیز به اطلاعات لشکر 25 کربلا بسپارد.

 

نیروشناسی:

همیشه با نیروهایش مشورت میکرد و با آنها همکلام می شد. از این رهگذر با پیشنهادها و طرحهای آن آشنا می گردید و در محاسبات خود پخته تر و جامع تر عمل میکرد. از سوی دیگر توان ذهنی و بضاعت فکری و میزان نبوغ نیروهایش را می سنجید و بر همین اساس آنها را در مأموریتها به کار میگرفت یا مسئولیتی به آنها واگذار میکرد. نیروهایش چون دستچین و زبده بودند روی توانمندی و افزایش کارکرد آنها برنامه ریزی میکرد از این نظر وسواس خاصی در حفظ سلامت نیروهایش داشت و در زمانی که مأموریت مستقیمی نبود از نیروهایش میخواست که از خط فاصله بگیرند. در شناسایی ها نیز روی محاسبات ریز و پیش بینی از حوادث احتمالی دقت نظر داشت تا کمترین آسیب ممکن به نیروها برسد.

 

سربلند افتاده!

موقع خطر از همه جلوتر بود. فرماندهی بود که در سخت ترین شرایط جنگ یا شناسایی در کنار نیروهایش قرار می گرفت؛ اما در بهره گیری از مزایای مادی از همه عقب تر بود.

فرماندهان بابت حضور مداوم در منطقه امکان تردد مستمر در عقبه را نداشتند. دستور آمد خانواده شان را بیاورند در پایگاه شهید بهشتی اهواز که امکان سرکشی به آنها را داشته باشند. طوسی هم خانواده اش را آورد؛ با این حال اغلب شبها کنار رزمنده ها می خوابید و به خانه نمی رفت مبادا دیگران حس غربت و دلتنگی کنند. تا همرنگ بقیه باشد. در صورتی که سایر نیروها مأموریت موقت داشته و با اتمام آن به شهر خود باز می گشتند.

در پایگاه شهید بهشتی اهواز در خانه ای مشترک با خانواده ای دیگر زندگی میکرد. میتوانست طبق قانون از غذای پایگاه برای خانواده استفاده کند. این کار را نمیکرد. برنج و بعضی محصولات کشاورزی را از مازندران و زمین پدری می آورد. اقلام مورد نیاز دیگر را اهواز میخرید و خانمش غذا درست میکرد تا دین کمتری از بیت المال بر گرده او قرار بگیرد.

برادرش محمدابراهیم طوسی در چیلات به شهادت رسید. نگذاشت جنازه اش را به عقب بیاورند، گفت یا همه یا هیچکس. پیکر برادر سیزده سال در غربت و گمنامی کنار سایر ابدان مطهر شهدا باقی ماند.

دغدغه داشت اگر شهید شود چون جایگاه مهمی دارد و همه مسئولان استان او را می شناسند برایش سنگ تمام می گذارند آن وقت شهدای دیگر که همراه او تشییع میشوند کمتر مورد توجه قرار میگیرند. میگفت من خودم را کوچکتر از آن بسیجی ها می دانم. از خدا خواست مثل حضرت زهرا مفقودالاثر شود. پیکرش ماند و هشت سال بعد به شهر بازگشت و تشییع شد

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پاییز 59

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۲ مهر ۱۴۰۲، ۰۶:۳۸ ب.ظ

تصویر پاییز 59:خاطرات زهره ستوده (کتاب های خرمشهر)

 

کتاب پاییز 59 را خواندم و لذت بردم. لذت از این بابت که حال و هوای زلال سالهای حماسه و ایثار در ذهنم احیا شد. البته مطالبش از نظر من حرف جدیدی نداشت. انتظار می رفت وقتی اسم خانم سیده اعظم حسینی (نویسنده کتاب فاخر دا) در کنار اسم بزرگواران دیگری که در تدوین اثر کوشیدند به چشم می آید کار با ظرافت و بیان جزییات بیشتر و دقیق تری همراه باشد.

این نکته را هم نباید مغفول گذاشت که بالاترین ظلم ما به تاریخ دفاع مقدس این بود که دیر به سراغ بعضی رزمندگان و حماسه سازان آن سالها به خصوص مردان و زنان مدافع خرمشهر و آبادان و سوسنگرد و هویزه و بستان و مهران و قصرشیرین و سومار و ... رفتیم. تا آنجا که بسیاری از خاطرات از حافظه شاهدان عینی و حماسه سازان میدانی جنگ پاک شده است. ظلم بالاتر و بدتر البته این است که تا به حال اصلا به سراغ بسیاری از راویان و حاملان پیام و خاطرات دفاع و مقاومت نرفته ایم. جالب آنکه حتی شهر خرمشهر و مسجدجامع که غرورانگیزترین و مطرح ترین نماد مقاومت این کشور است را به بهانه جلوگیری از ترافیک از اردوهای راهیان نور حذف کرده ایم. چه برسد به اینکه مثل بسیاری از کشورهای درگیر نبرد از جمله ویتنام و لبنان و روسیه و ... عقلمان برسد و بخواهیم بخشهایی از ویرانی ها را به صورت اثر باستانی برای نسلهای بعد نگاه داریم.

کتاب پاییز 59 را بخوانید. به خصوص اگر چندان اهل مطالعه آثار دفاع مقدس نبوده اید. میتواند پنجره ای برایتان بگشاید که با اشتیاق ورود به عرصه مطالعات پیرامون فرهنگ ایثار و مقاومت، حلاوت همذات پنداری با قهرمانان بی نام و نشان این مرز و بوم در کوچه پس کوچه های خاکی دوران عشق و وصال را در کام جانتان میهمان سازد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نهادهای فرهنگی علیل!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۸ شهریور ۱۴۰۲، ۰۷:۳۷ ب.ظ

جوان معلولی را دیده بودم سالها پیش در کاروان پیاده مرحوم ابوترابی در مشهد. این پسر معلول از تهران با پای پیاده آمده بود. شهریار بیژنی که از نخبگان علمی کشور است زیر بغل او را گرفته بود و آهسته پا به پایش می آمد. من البته از مشهد به این دوستان ملحق شدم و توفیق همراهی در این مسیر طولانی را آنهم در گرمای تابستان نداشتم.

پسر معلول که اهل تهران بود درباره فعالیتهای فرهنگی اش می گفت. کی؟ تابستان سال 76 بود. او حتی در حرف زدن هم مشکل داشت تعریف کرد که رفته است این طرف آن طرف بانی یپدا کرده، ماشین تایپ خریده و شروع کرد به تایپ وصایای شهدای محل. پرسیدم چرا؟ گفت خواستم کاری برای شهدا کرده باشم.

راستش را بخواهید آن موقع کارش برایم سبک و کم اهمیت به نظر آمد. الان 25 سال از آن ماجرا می گذرد. امکانات فرهنگی و رسانه ای خیلی پیشرفت کرده است. اما جالب است هنوز هم گاهی برای تهیه تصویر یا وصیت یک شهید که معمولی ترین یادگار اوست دچار مشکل و زحمت میشویم چه برسد به آشنایی با سیره و خاطراتش. درباره بعضی شهدا هر چه در اینترنت جستجو کنیم بی فایده است. گاه حتی پایگاههای بسیج هم نسخه ای از وصیت شهدای محل ندارند.

حالا خوب است دفاع مقدس را گنج می دانیم و شهدا را قهرمان و الگو. ارزش تجربیات گرانسنگ دوران دفاع مقدس که امروز در عرصه های مدیریتی و ... کشور کارساز است بارها به اثبات رسیده اما آیا شأن و جایگاه این شهدا که از همه دلبستگی های مادی خود برای خدا و نجات ملت گذشتند آنقدری نیست که دهها موسسه و متولی دستگاههای عریض و طویل فرهنگی کشور در حد تهیه آرشیو و انتشار تصویر و وصیت آنها حرکتی از خود نشان بدهند؟ در خلأ حضور و دلسوزی نهادهای نفت خور بی مصرف و علیل، فعالان مستقل فرهنگی باید قدمی در این راستا بردارند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

چه کسی می داند چذابه کجاست؟

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۹ مرداد ۱۴۰۲، ۰۶:۴۵ ق.ظ

 

الان را نبینید چذابه روی زبان همه می چرخد، یک زمانی سریالی ساختند با نام سفر به چذابه، ملت از هم می پرسیدند چذابه دیگر کجاست؟ خوزستان است یا ایلام یا کرمانشاه؟ البته هنوز هم خیلی ها چذابه را می نویسند چزابه.

بچه های موکب اباعبدالله که ایستاده اید مرز چذابه دست زائران پسر فاطمه آب خنک می دهید، دم شما گرم.

اینجا حسن علیمردانی با لب تشنه شهید شد. آن قدر ایستاد و مردانه جنگید که می گویند پیر خمین گفت چذابه را به نام دلاور تربت جام، حسن علیمردانی بگذارید. آخرین لحظات عمرش بود. یکی پرسید وصیتی نداری؟ اشاره کرد او را نشاندند بر خاک چذابه رو کرد به حرم اباعبدالله سلامی داد و رفت.

حسن باقری هم اینجا نبرد تن و تانک راه انداخت. از چذابه به عنوان تکرار لنینگراد هم یاد می کنند. تحلیل گران جنگ می گویند صدام خودش آمد با هر آن چه که داشت و حسن باقری آمد با هر آن چه که بود. ده روز نبرد سنگین و حیثیتی بعد از فتح بستان، اما پیروزی از آن حق بود. 

ماشاءالله پیل افکن سرباز دلاور آملی، یک تنه دو روز ایستاد و گردانهای عراقی را همین جا زمین گیر کرد. مهماتش که تمام شد همین جا به اسارت دشمن درآمد. دستانش را بریدند. چشمانش را از حدقه درآوردند پوست تنش را کندند، با لب تشنه از اینجا تا کربلا رفت.

فرهاد خادم زرتشتی بود. مهندس تحصیل کرده دانشگاه علم و صنعت. پل عبور از چذابه در فتح المبین یادگار مبارک اوست که در همین نقطه همنشین شهدا شد.

فیض الله ذبیح نیا در وصیتنامه اش نوشت اگر این بار به جبهه رفتم و شهید شدم و پیکرم بازنگشت ناراحت نباشید روحم با شما و در کنار شماست. فیض الله در چذابه ماند و هیچ گاه بازنگشت. روح مطهرش اما شاهد و ناظر اعمال ماست و یاور همه دلدادگان کوی عشقبازی.

چذابه در اصل، کذابه بوده است. جایی میان هور و رمل که اگر اشتباه می رفتی، کارت زار بود. اهل باطل راه اشتباه رفتند و اینجا زمینگیر شدند اهل حق و یاوران توحید اینجا به دروازه رستگاری رسیدند چونان که پیر خمین بعد از فتح بستان و چذابه فرمود: 

"آنچه برای اینجانب غرورانگیز و افتخارآفرین است روحیۀ بزرگ و قلوب سرشار از ایمان و اخلاص و روح شهادت‌ طلبی این عزیزان ـ که سربازان حقیقی ولی‌اللّه‌ الاعظم ـ ارواحنا فداه ـ هستند، و این است فتح الفتوح."

شما به چذابه که رسیدید کربلایی شده اید. بقیه مسیر برای آن است که حال خودتان را دریابید. تفکر کنید و درونتان را محک بزنید تا آن روز که به حسین علیه السلام برسید سربلند بمانید. شهدا راه کربلا را گشودند، جسم خاکی شان نه اما روحشان تا ابد کربلایی شد. از هر نقطه که به زیارت پسر فاطمه می روید بر خاکهای تنیده با خون شهدا قدم می گذارید؛ به رسم شهدا روحتان را آماده پرواز و پیوند با کربلائیان تاریخ بسازید.

اللهم ارزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک

صلی الله علیک یا اباعبدالله...

 

شهید ماشا الله پیل افکن2

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پول با ما چه میکند؟

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲ مرداد ۱۴۰۲، ۰۱:۲۳ ب.ظ

پول البته به معنای تفکر پول پرستی و سودجویی و منفعت طلبی به هر قیمتی، چه بر سر اندیشه و تمدن دینی می آورد؟

پولدارها رابطه بهتری با بانکها دارند. خودشان هم بانک تأسیس میکنند و اقتصاد مملکت را در چنبره دلال بازی و واسطه گری و تورم زایی فرو میبرند.

پولدارها از این نظام آموزشی استقبال میکنند. خودشان مدرسه و دانشگاه غیرانتفاعی و کلاس های کنکور راه می اندازند. برای خودشان به راحتی مدرک علمی جور میکنند. رتبه های برتر کنکور هم مال فرزندان آنان است.

پولدارها وارد عرصه تبلیغات می شوند. صدا و سیما و شهرداری ها به پول نیاز دارد. پولدارها از این شکاف برای تغییر ذائقه مردم و برهم زدن فرهنگ قناعت و صرفه جویی و ایجاد میل به سمت زیاده خواهی و مصرف گرایی و طغیانگری بهره می برند.

پولدارها برای فروش بیشتر نیازمند ورود مستقیم به عرصه ورزش و هنر و رسانه هستند. تولیدات شبکه خانگی و سینمایی مبتنی بر حمایت بخش خصوصی، برای جلب توجه بیشتر به استفاده از صحنه های مهیّج جنسی روی می آورند. تیمهای ورزشی از مدیران فاسد بهره می گیرند. رسانه های مورد حمایت پولدارها حقیقت را وارونه جلوه داده و به دفاع و عادی سازی فرهنگ چپاولگری می پردازند.

پولدارها نیاز به مناطق آزاد گردشگری دارند. مدیریت این مناطق برای رغبت افزایی در این جماعت، باید از بعضی حریمهای فرهنگی عقب نشینی کند.

پولدارها با استفاده از منافذ شرعی (وجوهات، وقف، هیات داری و...) به بعضی ائمه جمعه و جماعات و مداحان نزدیک میشوند و در قالب فعالیت دینی یا خیریه از نفوذ آنها برای ایجاد حاشیه امن در پرونده هایی مثل زمین خواری و جنگل خواری و ... بهره می گیرند.

پولدارها شهرکهای ویلایی امن در کنار دریا تأسیس میکنند، باستی هیلز می سازند، مجتمع های تجاری لوکس راه می اندازند. با راه اندازی فروشگاههای زنجیره ای و تبانی با کارخانه دارها در غیاب نظارت دولت، به افزایش سرسام آور قیمت از طریق درج مبالغ بالا بر روی اجناس و ارائه تخفیفهای صوری اقدام می کنند.

پولدارها تخلفات ساختمانی شان را با ماده صد جبران می کنند. پرونده تخلفات و اتهامات قشر پولدار از دادگاه کیفری به بخش حقوقی منتقل گردیده و کسی از سرنوشت آن مطلع نمی شود.

پولدارها بیمارستان تآسیس می کنند. کادر درمان بیمارستانهای دولتی بی انگیزه می شوند. مردم از مراجعه به بیمارستانهای دولتی پشیمان می شوند.

پولدارها وارد ستادهای انتخاباتی می شوند و نماینده انتخاب می کنند. آنها از این مسیر بر اجرای قانون و یا اصل قانونگذاری تأثیر می گذارند. در عزل و نصبها دخالت میکنند.

و...

مردم مانور تجمل و قدرت نمایی پولدارها را در سطح جامعه می بینند و آه می کشند. بعضی ها دچار سرخوردگی و بدبینی نسبت به نظام می شوند. بعضی هم تلاش میکنند از قافله عقب نمانده و خودشان را به آنها برسانند. طبقه نوکیسه اینچنین شکل می گیرد. بعضی مسئولین هم از همین قشر مردم هستند که تلاش میکنند از فرصت میز برای ارتقای طبقه اجتماعی خود استفاده کنند. ورود به عرصه سودجویی و تعارض منافع به همین صورت اتفاق می افتاد. سیاستهای بخش تولید، ساخت مسکن، خودرو، درمان و... تابع منافع قشر خاص می گردد. ضعفا بیش از پیش له می شوند. ارزشهای اجتماعی و نظام حاکمیتی دین به انزوا می رود.

نظام سرمایه داری بر ما چیره شده است؛ تصور می کنیم که دنبال عدالتیم. اگر پیام عاشورا (امر به معروف و نهی از منکر) و فرهنگ ایثار و جهاد و شهادت (عدالت اجتماعی) را احیا نکنیم بازنده ایم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بیت المال، بیت الحال نیست!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۳۰ تیر ۱۴۰۲، ۰۶:۵۸ ب.ظ

photo_2023-07-21_18-44-27_v954.jpg

photo_2023-07-21_18-44-21_5ch.jpg

 

با استفاده از ماشین دولتی، خانوادگی در روز تعطیل برای تفریح به لب چشمه روستای دیوا در بندپی غربی بابل رفته اند.

جمعه، 30 تیر 1402، سومین روز محرم الحرام، ساعت 18

مشغول خواندن خاطره ای از شهید قاسم تازیکه به قلم محمود محمدزاده هستم که البته هنوز منتشر نشده است. پیامک بالا به دستم رسید. پرسید عکس بگیرم؟ گفتم بگیر.

قاسم تازیکه پاسدار بود. لباسش خیلی وصله و پینه داشت. دوستش به او گفت چرا از تدارکات لشکر لباس نو نمی گیری؟ جواب داد: این لباس از پول بیت المال است. بیت المال میدانی یعنی چی؟ یعنی پولی که متعلق به مردم کارگر و پیر و درمانده است. من لباس پینه بسته می پوشم تا دیگر دست کسی در این مملکت پینه نبندد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دغدغه و حرکت

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۶ تیر ۱۴۰۲، ۰۹:۰۴ ق.ظ

لبخند یاسین: زندگی‌نامه و مجموعه خاطرات شهید محمدعلی لردی (جلیلی)

 

میدانید چرا شهدا حاجت می دهند؟ یک علت اصلی اش بر میگردد به این که آنها این دنیا در زمان حیات ظاهری هم موثر بودند و اهل دغدغه.

در زندگی هر شهیدی لحظاتی را ملاحظه خواهید کرد که دل بی پیرایه شان مملو از حس خیرخواهی برای دیگران بود. قدم برداشتن برای دیگران چه در بعد مسائل مادی و حل مشکلات زندگی و یا ابعاد معنوی و اصلاح گری از ویژگی های مطلق شهداست. حالا بماند که اصل مجاهدت و حرکت به سمت جبهه و حضور در خطوط نبرد با متجاوز هم شمه ای دیگر از وجه دغدغه مندی و تلاشگری شهداست چه اینکه همیشه پیرامون خود افرادی را دیده ایم که نسبت به وضع دیگران حسی نداشته و یا نهایتا به حرف و همدردی بسنده می کنند. اهل عمل کم هستند آنهم عمل با اخلاص و توام با معنویت و اعتقاد به توحید. اساسا خدا نگاه اجتماعی و دیگرخواهی دارد و از این رو بهترینهای امت رسول الله را از میان اهل حرکت و جهاد گلچین نموده و بالاترین مرتبه عرفان را برای آنان قائل است. چنین است که روح شهید نیز شاهد حقایق عالم بوده و به اذن خدا شفیع دنیا و آخرت مومنان قرار می گیرد.

این خاطره را هم از رزمندگان مختلفی شنیده ام افرادی که اهل یقین و اخلاص بودند با خواندن آیه وجعلنا از شرّ نگاه دشمن در امان می ماندند. یکی اش همین شهید نوجوان محمدعلی لردی که وقتی دید بعضی دوستانش اعتقادی به اثر این آیه ندارند بلند شد و سه خاکریز پیاپی دشمن را در روز روشن طی کرد و یادگاری نیز از سنگر خصم برای همرزمانش سوغات آورد.

کتاب لبخند یاسین را خواندم. مهمترین و برجسته ترین وجه این اثر سادگی متن و صفای باطن نگارنده است که ظل عنایت شهید، پرتویی از انعکاس نور وحدانیت وجود شهدا را در قالب کلمات، ترسیم نموده است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

از آرشیو تصاویر و استوری

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۵ تیر ۱۴۰۲، ۱۲:۰۳ ب.ظ

photo_2023-07-16_04-46-40_tvs2.jpg

photo_2023-07-16_04-46-47_2cfd.jpg

photo_2023-07-16_04-46-53_wykz.jpg

photo_2023-07-16_04-47-00_tctf.jpg

photo_2023-07-16_04-47-09_fvsl.jpg

photo_2023-07-16_04-47-16_y8ja.jpg

  • سیدحمید مشتاقی نیا

صدام شهید!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۴ تیر ۱۴۰۲، ۰۶:۳۸ ب.ظ

photo_2023-07-15_18-19-52_g3qn.jpg

 

شهید عبدالرضا تمیمی..فرزند آزاده و شهید حاج‌ صدام تمیمی ..معروف به پیرترین رزمنده جمهوری اسلامی ایران از شهر حر، توابع شهرستان شوش ... محل اسارت پدر شهید عبدالرضا تمیمی ..منطقه فکه ..

 

مطلب بالا را امروز در کانال سنگر شهدا خواندم یاد خاطرات دوستان آزاده افتادم. از چند نفر این ماجرا را شنیده ام که آزاده پیرمردی بود اهل خوزستان به نام صدام. انقلابی و نترس بود و سر به سر سربازان دشمن می گذاشت. نام او البته فرصتی بود برای گشودن باب مزاح بین اسرا بر سر اسم صدام و اگر هم بعثی ها چیزی می شنیدند اسرا با قیافه ای مظلوم مدعی می شدند که منظورشان به آن صدام نیست این صدام را می گویند!

گاهی سربازان عراقی به او تشر زده یا حتی بی توجه به سن و سال و ریش سپیدش او را مورد آزار و شکنجه قرار می دادند که چرا نام مقتدای ما را روی خودت گذاشتی؟! پیرمرد هم البته با خونسردی و حق به جانب جواب می داد: من از رهبر شما بزرگترم بروید یقه او را بگیرید که چرا اسم مرا روی خودش گذاشته است!

امیدوارم دوستان خوزستانی درباره این صدام شهید که گویا بر اثر عوارض ناشی از جانبازی و اسارت به فرزند شهیدش پیوسته تحقیقی انجام داده و اثری ماندگار منتشر کنند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خلاقیتی که باید ثبت میشد

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۶ تیر ۱۴۰۲، ۰۸:۱۲ ق.ظ

قطعا بالای پانزده سال میشود اگر اشتباه نکنم، که کتاب ناگفته های جنگ، خاطرات شفاهی علی صیاد شیرازی را خواندم و از بر کردم. کتابی که قاطعانه به همه علاقمندان آثار دفاع مقدس معرفی نموده و سفارش کرده ام مطالعه آن را از دست ندهند.

یک جایی در این کتاب وقتی صیاد دارد به ماجرای عملیات فتح المبین اشاره میکند جریان حفر تونلی را در زیر پای عراقی ها توضیح میدهد. از طرف صیاد شیرازی، به یزد رفتند و از آیت الله شهید صدوقی کمک خواستند. او یک مقنی حرفه ای را به جبهه اعزام می کند. این تونل به گفته صیاد بسیار محرمانه و حرفه ای در زیر پای عراقی ها ایجاد شده و از آنطرف خط دشمن بیرون می آمد. شب عملیات، نیروها در آن قسمت وقتی پشت سر عراقی ها درامدند به راحتی توانستند سنگر فرماندهی دشمن را به تصرف درآورده و خط را به کنترل درآورند. صیاد میگفت وقتی اسرای عراقی را به داخل تونل هدایت می کردند آنها ابتدا دچار وحشت شده و به التماس می افتادند. چون گمان میکردند قصد زنده به گور کردنشان را داریم. اما وقتی بالاخره مجبور میشدند داخل تونل بروند از سیم کشی برق و کانال تهویه هوا به حیرت درآمده و ذکر الله اکبر را ناخواسته به نشانه تحسین بر زبان جاری می ساختند.

خوب این خاطره را سالها پیش خواندم و حسرت خوردم که کاش یکنفر مثل شهید بهروز مرادی که عقلش رسید و بعضی آثار جنگ مثل در ورودی مسجد جامع خرمشهر را جایی نگه داشت که بعدها در موزه استفاده شود، پیدا می شد تا این تونل تاریخی را حفظ و نگه داری میکرد. 

اخیرا مطلبی خواندم از یکی از فرماندهان خوزستانی دفاع مقدس که به ماجرای حفر این تونل اشاره داشت. او نام استاد مقنی تونل را هم برد به نام غلامحسین رعیت رکن آبادی که اصالتا یزدی و ساکن قم بوده و گویا یکی دو سال بعد در شرهانی به شهادت می رسد.

پی مطلب را گرفتم و متوجه شدم این شهید بزرگوار در گلزار اصلی شهدای قم مدفون است. دیروز در سالروز شهادت امام محمدباقر علیه السلام که توفیق حضور در گلزار شهدا و شرکت در دسته عزاداری را پیدا کرده بودم با اندکی جستجو موفق شدم مزار این شهید قهرمان و تاریخ ساز را بیابم؛ قطعه 3 ردیف ششم. گلزار شهدای قم با توجه به حضور شهیدان گرانقدری چون زین الدین و ابراهیمی و کمال کورسل و خوانساری و دقایقی و ... همواره میزبان اردوهای دانشجویی است. امیدوارم دوستان راوی در خصوص حماسه این شهید بزرگوار و زدودن غربت از نام و یاد او نیز همت بگمارند.

 

photo_2023-06-27_07-48-24_95n2.jpg

photo_2023-06-27_07-48-36_0zim.jpg

  • سیدحمید مشتاقی نیا