یک هفته گذشت
یک هفته از فوت حسین منصف میگذرد. برای شادی روح این آزاده دلاور، صلواتی بفرستید؛ ممنون میشوم
- ۰ نظر
- ۲۳ تیر ۰۲ ، ۰۵:۱۶
یک هفته از فوت حسین منصف میگذرد. برای شادی روح این آزاده دلاور، صلواتی بفرستید؛ ممنون میشوم
ارسالی از حجت الاسلام سید سجاد ایزدهی از اساتید بابلی دروس خارج فقه حوزه علمیه قم.
مکه مکرمه، بیت الله الحرام
استاد سید سجاد ایزدهی از نخبگان برجسته علمی صاحب آثار فاخر و ماندگار در حوزه فقه سیاسی، از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس و از دوستان آزاده جانباز مرحوم حسین منصف است که در سفر حج تمتع به سر میبرد.
با مرحوم سید علی اکبر ابوترابی و کاروان آزاده ها پیاده رفته بودیم مرز خسروی برای دعای عرفه. پیرمردی بود بهبهانی و خوش سیما به نام حاج عباس روز خوش که بعدها به رحمت خدا رفت. سالهایی طولانی را در اسارت گذرانده بود. دید از همه جوان تریم آمد کنارمان پرسید اهل کجایید؟ گفتیم بابل. گفت آها بابل، بابل، حسین مسود! تو اسارت با ما بود. گفتیم حسین منصف. گفت همون درسته، خیلی مرد بود.
یکی می آمد پیشش می گفت میخواهیم برای شهدا کاری انجام دهیم کمک مالی.... حرفش تمام نشده هر چقدر دم دستش بود میداد دست طرف و خوشحال می فرستادش.
اولین کاروان پیاده زیارت مرقد امام در مازندران را او راه انداخت، ایده و اجرای راهیان نور درون شهری و درون استانی هم از خودش بود. هر جا میتوانست علم شهدا را بلند میکرد. در مساجد نمایشگاه نقاشی های اسارت برگزار می کرد. با هزینه شخصی می رفت دانشگاههای شهرهای اطراف، نمایشگاه دفاع مقدس می زد. خودش هم می ایستاد و با حوصله و دقت برای همه توضیح میداد و روایتگری می کرد. صدا و سیمای مرکز استان هم می رفت و صحبت می کرد دبستان هم دعوتش می کردند می رفت و حرف می زد و نمایشگاه راه می انداخت. دنبال پول و قرارداد و عنوان و اینجور بازی ها نبود. طرف حسابش خدا بود.
وسط نمایشگاه قرآنی، دو غرفه زد برای شهدا. پرسیدند چه ربطی دارد؟ محکم و قاطع گفت مگر محصول تربیت قرآنی، شهدا نیستند؟ مثالها را نشان دهیم مطلب بهتر جا می افتد.
یکی از بانکها گفت به همه اعضای شورا، فلان قدر وام می دهیم، نیاز به کارکرد سپرده و غیره نیست، هدیه است. همه گرفتند غیر از حسین. مبلغ قابل توجهی بود. یکی از نزدیکانش گفت می گرفتی، نمیخواستی میدادی به ما. گفت همین که به سمتشان بروم آلوده و نمک گیر میشوم.
مأموریتها و سفرهای عجیب و غریب بیرون استانی شورا را رد می کرد. حساب و کتاب بیت المال را متوجه بود. اما برای شهدا کم نمیگذاشت. پی طرحها را می گرفت به سهم خودش نقشی در تأیید و حمایت داشته باشد.
هر کس جایی مظلوم واقع می شد اول سراغ حسین می رفت. زبان رک و صراحت لهجه اش در بیان نظرات و انتقادها بی نظیر بود. با کسی رودربایستی نداشت. جز آقا، مقام و منصب کسی را حاشیه امن او نمی دانست. اهل بحث و محاجّه هم بود. از فتنه شوم 88 تا همین فتنه اخیر جماعت هیز و هرز، بی پروا وسط جمع می رفت و با آنها صحبت و گاه مجادله می کرد. شبهاتشان را جواب میداد. می گفت اگر شما با دو تا شعار دادن فکر کردید مبارزید و انقلاب کرده اید من در انقلاب 57 وسط میدان بودم، در جنگ خط مقدم بودم، اسیر بودم و شکنجه شدم، بابت عدالت و حق طلبی از بعضی مأمورها و مسئولان کتک و تهمت خوردم، اما عملکرد کسی را پای انقلاب و نظام نمی نویسم. حرف دارید مرد باشید و بگویید و پایش بایستید. آشوب بلند نکنید که دودش اول به چشم خودتان می رود... اغلب او را می شناختند. با منطق او و به احترام دغدغه ای که برای خون شهدا داشت کنار می کشیدند.
حسین را چند بار بی دلیل بازداشت کردند، در زندان کتکش زدند، در یک روز دوبار خانه اش را تفتیش کردند که خردش کنند، شلاقش زدند، بابل تنها شهری است که یک پاسدار جانباز آزاده و نویسنده با سابقه بیماری قلبی را در آن شلاق زدند و البته صدایی از کسی برنخاست. حضراتی که برای پرونده تخلفات مالی دانه درشتها و یا نورچشمی ها و بستگان و وابستگان ریش گرو میگذارند در قبال مظلومیت بچه بسیجی ها سکوت می کنند. هر تهمتی که دلتان بخواهد از عضویت در موساد تا شبکه منافقین و مالی و اخلاقی و ضدیت با انقلاب و رهبری و... نثارش کردند، جواب سلامش را نمی دادند، رد صلاحیتش کردند و.... بعضی از آنها بعدها از او عذرخواهی کرده و حلالیت طلبیدند، بعضی هم نه. حسین هم بخشیدشان مثل همیشه با همان لبخند.
یک بار رفت پیش رییس دادگستری استان، حرفهایش را رک و راست و تند و تیز زد. از دست قوه قضاییه شاکی بود. اما برخورد پدرانه ایشان را که دید منصفانه نوشت: "اگر یک روحانی میتواند اینقدر خوب باشد پس رسول الله دیگر چگونه بود. کاش همه قضات از حاج آقای اکبری درس بگیرند." اینطور نبود که فقط ایراد بگیرد. حرف حق را میزد تأیید باشد یا تکذیب.
هیچ وقت کم نیاورد. به همه مشکلات و مانع تراشی ها لبخند می زد و باز هم پای نظام و آقا و شهدا می ایستاد، باز هم جریان ساز و حرکت آفرین بود. هر مناسبتی می ایستاد وسط شهر، موکب راه می انداخت، ایستگاه صلواتی می زد، علم انقلاب و شهدا را بر می افراشت، باز هم می نوشت و افشا می کرد و منتقد بود. شاید بعضی مصادیق قابل مناقشه باشد، اما کسی با این سن و سال و بیماری قلبی و سابقه ایثارگری و پاسداری و جایگاه پژوهشی و ... اینطور با نشاط و انگیزه پای انقلاب و دین خدا بایستد و تهمت ها و حرفهای مفت را به جان بخرد و کم نیاورد، یک اسطوره است. به قول آن پیر آزاده، خیلی مرد است.
آخرین فایل تصویری که از حسین بیرون آمد در دفاع از انقلاب و ضرورت تبیین اهداف و دستاوردهای آن بود، آخرین متنی که از او منتشر شد در اعتراض به آزادی اکبر طبری و تبعیض در برخورد با دانه درشت ها بود و آخرین کاری که داشت انجام می داد حضور در موکب غدیر و جشن ولایت و شادی مردم بود. همان جا هم دست در دست احمد کاکا و نیما سرمد و سایر دوستان شهیدش، مست باده وصال شد و به مردستان سرخ امام عدالت پیوست؛ در جوار ابوذر و عمار و مالک.
حسین هیچ وقت اسیر نبود، همیشه آزاده بود. هیچ گاه نترسید، بازنشست نشد، باج نداد و باج نگرفت. دوستانی که دلشان برای حسین می تپد و می خواهند خوشحالش کنند یادشان باشد حسین کیف میکرد از شهدا بگوید و عشق میکرد از عدالت سخن براند.
کتاب شب موصل را بخوانید. خاطرات منحصر به فرد حسین از دوران جنگ و آزادگی است که حوزه هنری منتشر کرده. یک کتاب هم درباره ابتکارات جنگی دارد که جالب است. یادداشتها و مقالات پژوهشی اش پیرامون دفاع مقدس در نشریات مختلف به خصوص ماهنامه سبزسرخ منتشر شده. امیدوارم یکی همت کند آنها را هم جمع آوری کرده و در اختیار علاقمندان قرار دهد.
دیشب نتوانستم خوب بخوابم. تا نیمه های شب آن قدری که تن خسته ام می کشید پای حسین ایستادم و برایش قرآن و نماز خواندم. رفقا هم لطف دارند. تماس میگیرند یا پیامک و... احساس میکنم بعضی مسئولان هم ترسیده اند. بعضی سوالها صرفا از باب فضولی است. نترسند اتفاقی نمی افتد. همه بچه های بسیجی مستقل شهر، صاحب عزا هستند. هر کس که دست در دست اژدهای هفت سر فساد و رانت و تبعیض ندارد مصیبت زده است.
حسین هیچ گاه اسیر نشد. او همیشه آزاده بود. دلم هوای سوره یس را داشت. برایش خواندم. این آیه را چند باری تکرار کردم: فَلَا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ إِنَّا نَعْلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَمَا یُعْلِنُونَ. خدا می داند چه بر سر حسین آمد اما تا آخر مردانه ایستاد و خسته نشد. بعدش سوره صافات است. این آیه بیشتر به دلم می نشیند: هذا یوم الفصل الذی کنتم به تکذبون
همه رفتنی هستیم و راه انکاری وجود ندارد. کاش یقین داشته باشیم و هر لحظه را لحظه آخر و جدایی بدانیم.
سر صبح هم به خانم حسین آقای منصف پیامک زدم هم به سایر دوستانم. یادتان باشد حسین بال در می آورد وقتی حرف از شهدا می زد و تصویرشان را سر دست می گرفت. میخواهید حسین را خوشحال کنید در تشییع و مراسمش تصاویر شهدا را سر دست بگیرید.
تا این لحظه که ظهر غدیر به اتمام رسیده بالای پنجاه نفر میهمان داشته ام. تا غروب هم می آیند و می روند. به رسم هر سال دوست دارند سر به سرشان بگذارم بگویم و بخندم و جوک های جدید را تعریف کنم یا بحث سیاسی و فرهنگی و... این بندگان خدا حق دارند، لر و کرد و ترک و قمی هستند. حسین را که نمی شناسند. باب میلشان عمل میکنم. اما چند لحظه ای که تنفس ایجاد میشود برای خودم زمزمه میکنم و دم میگیرم: ز زخم تنت روی ریگ بیابان به اشک دل و سوز و آه یتیمان ... فکری به ذهنم می رسد. حسین الان اگر بود کجا بود؟ همان جایی که دیشب جان داد. داشت دست مردم شربت و چای و شیرینی می داد با لبخند و روی باز.
با لبخند و روی باز جلوی تک تک مهمانهایم کوچک و بزرگ، خم میشوم، چای و کلوچه و میوه تعارف میکنم به نیابت از حسین و برای شادی روح بزرگش. می دانید چرا میگویم روح بزرگ؟ شهید مطهری میگوید روح بزرگ، تن را به زحمت می اندازد. حسین خیلی زحمت کشید برای خدا برای اسلام برای انقلاب برای شهدا برای امام و آقا برای حزب الله... شکوه تشییع حسین، بی نظیر خواهد بود. یاد حسین هم از خاطر مردم این شهر محو نخواهد شد. عزت از آن خداست.
دوست داشت مردم را شاد کند دیگر. الان بفهمد من ناراحتتان کردم از دستم دلخور میشود. امشب هم رفته بود موکب که بساط جشن شب غدیر را رونق ببخشد. قلبش گرفت و رفت پیش دوستان شهیدش پیش احمد کاکا پیش نیما سرمد با مولا همسفره شد امشب زود خودش را رساند از کوثر غدیر بیعت با مولا مست شود. می دوید که همه را شاد کند. الان با این متن من اگر ناراحت شوید حسین را ناراحت میکنید. عیبی ندارد. لبخند بزنید و فاتحه ای بخوانید. لبخند بزنید و شادی روحش صلوات بفرستید. الحمدلله. خدایا ما راضی هستیم به رضای تو. حسین ما را اینگونه طلبیدی. از میان زخم ها و خون و آتش و درد و رنج جنگ و اسارت تا اینجا کشاندی اش بنویسد و بگوید و قدم بردارد و یاد شهدا را زنده نگه دارد. برسد به امشبی که بار تکلیفش را به زمین بگذارد نفسی تازه کند و در آغوش مولایش قرار بگیرد. سرباز مکتب عدالت بود و فدایی ولایت؛ با امام شهید عدالت در شب جشن غدیر ولایت، عهد وصلت و ارادت بست. حسین جان سلام ما را به شهدا برسان. مستان سلامت میکنند حسین جان...
خانم هدی نتاج را دورادور میشناسم. در حد اینکه خواهری جوان اهل بابل و پرانرژی در عرصه خبرنگاری و فعالیت رسانه ای است، به نظر می رسد آدم مستقل و با شهامتی باشد که حفظ حقوق شهروندی از دغدغه های همیشگی اوست. از آن دست خبرنگارهایی هم نیست که پولی بگیرند و خبری را سفارشی کار کنند یا در ازای سکوت مقابل قانون شکنی ها و تعدی ها باجی بستانند و...
اولین بار که نام این خواهر بزرگوار را شنیدم چند سال پیش در فضای مرحوم تلگرام بود. البته مرحوم از نگاه من که با فیلترشکن ها رابطه خوبی ندارم. یک سازمان یا مجموعه ای که الان اسمش یادم نیست از این خبرنگار جوان بابت مطلبی شکایت کرده بود. حسین آقای منصف بود که اول بار مطلبی در حمایت از خانم نتاج نوشت، پشت سرش مطلب دوم را من نوشتم و از نهاد شاکی انتقاد کردم. همین الان هم ببینم کسی یا مجموعه ای به خاطر انتقاد از حوزه کاری و عملکرد خود پای خبرنگاری را به دادگاه می کشاند با هر گرایش و سلیقه ای که باشد وظیفه میدانم به سهم خود دخالت کنم.
دو سه روز پیش ویدیوی کوتاهی از خانم نتاج منتشر شد که ایشان بدون رعایت پوشش شرعی و قانونی حجاب در حال توضیح پیرامون مشکل روستای انجیلسی و دپوی مخرّب و ویرانگر میلیونها تن زباله در طبیعت زیبای آن بود.
این قلم نیز بارها در خصوص منع شرعی و قانونی دفن زباله در روستای انجیلسی و خسارتهای زیانبار آن به طبیعت منطقه یادداشتهایی داشته و به طور میدانی نیز در ارتباط با بعضی مسئولان پیگیر حل این مساله بوده است.
هر کس دلش برای قانون و طبیعت و حقوق عامه میتپد باید این پدیده شوم را محکوم نموده و مسئولان استان را که به بهانه حفط طبیعت اقدام به تخریب کلبه ساکنان قدیمی جنگل می نمایند، بخاطر سکوت و بی عملی در خصوص صدور رأی دادگاه و منع قانونی و زیانبار دفن زباله در انجیلسی مورد شماتت قرار دهد.
اما خواهر بزرگوار ما مستحضر باشد که قانون، خوب یا بد، قانون است و راه اصلاح هر قانونی که خوشایند ما نیست در گرو قانون شکنی که در نهایت منجر به هرج و مرج میشود قرار ندارد. کما این که دوستان فعال مدنی و محیط زیست نیز از طریق قانون موفق به اثبات منع و حرمت دفن زباله در طبیعت گردیدند و الگویی مناسب و زیبا از قانون مداری برای اصلاح معضلات جامعه را ترسیم نمودند. اگر هم قانونی را قبول نداریم و راهی هم برای تغییر آن نمی بینیم فارغ از میدان بحث و استدلال علمی و کرسی آزاداندیشی که همیشه باز است، تقابل با قانون و عرف، مصداق بارز هنجارشکنی و منافی تعهد شهروندی در رعایت نظم اجتماعی است.
به یقین ارتکاب خطا و بی احترامی به قانون با داعیه قانونمداری سازگار نیست.
به همان دلیل که رفتار مسئول هنجار شکن رانت خوار باندباز و نجومی بگیر هر چقدر هم که بر حفظ حجاب و عفاف اصرار بورزد از نظر منطق، نکوهیده و متناقض شمرده میشود کشف حجاب و بی حرمتی به شرع و قانون به رغم تأکید بر اجرای قانون در حیطه ای دیگر مثل محیط زیست و ... نیز قابل قبول نخواهد بود.
حمایت ما از قانون نباید بر مبنای سلیقه و میل و نفع شخصی و مصلحتی باشد.
جواد منصف یکی از یادگاران ناب دفاع مقدس است. از آن دست بچه هایی که بعد از جنگ نیز در حال و هوای دهه شصت باقی ماند و سهمی بابت تیر و ترکش هایی که بر بدنش نشست طلب نکرد. حتی پسر جوانش نیز بیکار ماند و دم بر نیاورد. مادرش هم اینگونه بود. جلال را میخواست به جبهه بفرستد اجازه ندادند و گفتند برادرهایش جبهه هستند کفایت می کند. مادر آمد جلوی اتوبوس اعزام ایستاد و اجازه حرکت نداد تا پسرش را هم با خودشان ببرند. پسری که با جامه سرخ و پیکر بی جان بازگشت. مادر صبر کرد و زیر لب خواند: فدای سر حسین.
جواد بعد از جنگ در شهر آرام و قرار نداشت. به منظقه بازگشت دنبال ابدان مطهر شهدا و شد تفحص گر وادی نور. باز هم آش و لاش و با بدن غرق به خون به شهر باز می گشت.
این ایام همزمان با اوج گیری ویروس کرونا، پسرش مجوز راه اندازی ایستگاه (دکه) فروش ماسک و دستکش و ... را گرفت سر یکی از میادین شهر بابل.
طبق قانون تا پایان اردیبهشت مجوز فعالیت داشت.
صبح سی ام اردیبهشت وقتی به محل کسب و کارش رفت دید عزیزان فرهیخته سد معبر شهرداری وسایلش را به هم زده، اسپیس ها را دارند جمع می کنند و ... تماس گرفت پدر آمد.
جواد پیاده که شد به این رفتار شهرداری اعتراض کرد. این که هنوز قانونا اجازه فعالیت دارد. اینکه اگر قرار بر جمع آوری باشد چرا خسارت وارد می کنند و ...
دید مامور دارد اسپیس را می برد به شهرداری. اعتراض کرد که باشد خودم می برم. با دستش اسپیس را کشید. مامور که هیکلی تنومند تر داشت با دست به سینه آش و لاش او ضربه ای زد. بدن وصله پینه خورده جواد تحمل این ضربه را نداشت. حالش دگرگون شد. جواد موجی شد. بدنش به رعشه افتاد و ... ماموران فرهیخته هم پا به فرار گذاشتند.
سد معبر شهرداری بابل البته پیش تر نیز در مواجهه با ضعفا از این شاهکارها خلق کرده بود.
جواد را به بیمارستان بردند، بخش اعصاب و روان بستری شد.
بچه های آش و لاش جنگ غیرتی شدند و به میدان آمدند. در شهر ولوله پیچید چرا اصلا پاسدار رعنا و جانباز شاخصی چون جواد منصف باید جوان بیکار در خانه داشته باشد؟ چرا وقتی پسر جواد گفت که پدرم جانباز است کسی به روی خودش نیاورد؟ پلاک ماشینش که آرم جانبازی داشت را ندیدند؟ اصلا جانباز نه، شهروند عادی، با دشمن بعثی هم نباید اینگونه تا کرد و...
مسئولین هم البته به خط شدند. از امام جمعه تا شهردار و فرمانده سپاه و.... به دیدار و دلجویی او شتافتند. بعد از آن که جواد از بیمارستان مرخص شد دوباره جمعی از مسئولان ارشد بنیاد شهید و شهرداری به منزلش رفتند برای عرض معذرت و دلجویی. بازرسی شهرداری نیز قصور و تقصیر مامور را پذیرفت. جواد البته دلی وسیع تر از دریا داشته و دارد که بخواهد کینه ای از آدمیزاد به دل بگیرد.
اما دل جواد یک جا شکست.
معدود نفراتی از سر خامی و لجاجت با بچه های انقلابی و البته کینه ای که به خاطر افشای ماهیت مدیر بازداشتی و رانتی شان داشتند سعی کردند موضوع را تحریف کرده و به قیمت خیانت به یک جانباز مظلوم و بی ادعا، از مقصرین حادثه فرشته هایی قهرمان بسازند و از جواد دیو دو سر. فیلمی پخش کردند که اثری از خسارت به دکه جواد نداشت. حرف ها و توهین ها ثبت نشده بود. ضربه مامور پس از کشمکش بر سر اسپیس را دفاع مشروع عنوان کردند و ... فروختند هر آن چه از مفهوم جوانمردی به خاطر داشتند.
نهادی خاص هم با تلقی اشتباه از ماجرای آبان 98 احساس کرد هر جا اسم منصف هست نباید حمایتی انجام بدهد.
این ماجرا هم گذشت. اما تجربه ای دوباره شکل گرفت که هیاتی بودن و مذهبی بودن ظاهری صرفا یک نمایش و ادعای تو خالی است اگر بخاطر هوای نفس و رقابت و تأمین هزینه های جاری هیات و ... حق، ملعبه سیاست بازی قرار گیرد.
از جواد عزیز و دلشکسته تمنا دارم که برای هدایت همه ما دعا کند.
محمدحسین منصف، پاسدار و آزاده عدالتخواه:
خطاب به مسئولین عالی قضایی کشور و دستگاه قضایی مازندران❗️
آیا آقای کیومرث نیاز آذری مدیر کل اسبق اداره کل اطلاعات مازندران نباید پاسخگوی نفوذ اکبر اتباعی طبری به سطوح بالای مدیریتی قوه قضاییه باشد⁉️
محمود فخار زاده کرمانی که سوابق گروهکی(سازمان منافقین) داشت با ساده انگاری یا خیانت بعضی از مسئولین به عضویت دادستانی کل بخش آرشیو پرونده های محرمانه در آمده و با این نفوذ توانستند در سال ۱۳۶۰ آیت الله قدوسی دادستان کل کشور را به شهادت برسانند😢
آیا آقای کیومرث نیاز آذری پدر مجرم اقتصادی مصطفی نیاز آذری که ۲۵ سال مدیر کل اطلاعات مازندران بود و از سوابق گروهکی اکبر اتباعی طبری باید خبر میداشت نباید در مورد نفوذ اکبر اتباعی طبری به قوه قضاییه پاسخگو باشد⁉️
دستگاه قضایی مازندران در این مورد برای مردم مازندران و بویژه مردم بابل که بخاطر این اوباش نفوذی در دستگاه قضا آبروی شهرشان دستمایه خیانت اینان گشته ؛توضیح بفرمایند تا افکار عمومی روشن شود
✅تلنگر با علم به خطرناک بودن پرداختن به این موضوعات و تهدیدات پیش رو از سوی مفسدین اقتصادی و تیم های ترور فیزیکی و شخصیتی خط گرفته از سوی مفسدین اقدام به انتشار اینمطالب مینماید و آماده پذیرش خطرات پیش رو میباشد.
مبارزه با فساد دانه درشت ها خطراتی در پی دارد و ما این را میدانیم
✅مقاممعظم رهبری در مورد خطرات مبارزه با فساد در کتاب روایت دلواپسی
که از سوی دفتر جریان شناسی تاریخ معاصر منتشر شده میفرمایند:
" بدانید مبارزه بافساد یک مبارزه جدی و واقعی است.تهاجم خواهند کرد و فشار خواهند آورد ؛کار سختی است.باید لباس مبارزه بر تن کرد.
برخورد با فساد هم موجب میشود که افراد دقت بیشتری کنند و هم موجب میشود که دست های خیانتکار بترسند و عقب بکشند.
امروز مردم از میارزه با فساد خرسند میشوند و آن را مطالبه میکنند.
هرکس به مردم علاقه دارد....باید در این مبارزه پیشقدم باشد.
مبارزه با فساد دشمن تراش است.
هر کس بخواهد با فساد مبارزه کند ؛ یک صف طولانی دشمن جلویش بوجود میاید.
این دشمنان چه کسانی هستند؟
فاسد ها و لشکرهایشان؛چون فاسدهای دانه درشت ؛ لشکرهایی هم دارند.اینها در مقابل میایستند و انواع کارشکتی ها را میکنند. کارشکنی همه همه اش این نیست که کسی چاقو بکشد و به کسی حمله کند. امروز از چاقو کشیدن خطرناک تر هم هست. تهمت میزنند، شایعه درست میکنند ، کار فرهنگی میکنند و به کسانی که از این حرف ها بزنند و بخواهند این اقدامات را بکنند؛برچسب های نادرست و ناحق میزنند.
باید با اینها مقابله کرد و صریح و صادق وارد میدان شد. "
گروه تلگرامی تلنگر🌺
سه شنبه ۳ تیر ۱۳۹۹
خوشمان بیاید یا نه، نام محمد حسین منصف در تاریخ شهر بابل ماندگار خواهد شد. حسین منصف پاسدار و آزاده و جانباز و پژوهشگر و نویسنده انقلاب و دفاع مقدس، چهره پر جست و خیز عرصه عدالتخواهی منشأ بسیاری از حوادث تاریخ دارالمومنین به خصوص در بزنگاه تقابل با مدیران فاسد بوده و نامش تا سال های سال زیبنده ذهن و زبان و جان مردم به خصوص نسل های جوان و پر شور و انقلابی خواهد بود.
از این منظر لازم است حسین منصف به تشخیص عجیب قاضی عادل دادگستری استان و با شکایت نامزد ردصلاحیت شده انتخابات، چهل و پنج ضربه شلاق را نوش جان کند و هیچ اقدامی برای تبدیل آن به وجه نقد و ... به عمل نیاورد تا ثبت این اتفاق در تاریخ، نسل های آینده انقلاب را نسبت به حقایق جاری در دستگاه قضا با نگاه واقع بینانه تری مواجه سازد.
این روزها اخباری از صدور احکام عجیب از سوی بعضی قضات دادگستری مازندارن به گوش می رسد که برآیند آن با رویکرد کلان دستگاه قضایی در ایجاد خوشبینی نسبت به نظام قابل جمع نیست. به تازگی نیز یکی از قضات، به کار بردن کلمه فشل برای پلیس فتا که معرف حضور همگان است، آنهم در جلسه با امام جمعه و پشت درهای بسته را مصداق توهین به مأمور در حال انجام وظیفه تلقی نموده است! سیاهه ای از این دست احکام مشکوک در دست جمع آوری و انتشار است. برخی صاحب نظران معتقدند یک حرکت جمعی برای ایجاد بیداری در بعضی مسئولان قضایی استان ضروری به نظر می رسد.
یک پرسشی مدت هاست ذهن مرا به خود مشغول ساخته؛ حجت الاسلام اکبری و جناب حسینی عالمی شب ها چگونه سر راحت بر زمین می گذارند؟
حالا که دو نفر از اعضای مستعفی شورای شهر تونستن حکم برائتشونو بگیرن و دو سه عضو محکوم شده فعلی هم در شرف دریافت حکم برائت هستن پیشنهاد میکنم من، حاج حسین منصف و دو سه نفر دیگه از رفقای بسیجی داوطلب بشیم و کل افتضاح شورای شهرو به گردن بگیریم!
نمیشه که این همه سر و صدا بشه کل جهان اسم بابل بد در بره بعد هیچی به هیچی؟! یه چن تا محکوم بی کس و کار این وسط نیازه. قوه قضاییه میتونه روی ما حساب کنه گردن ما از مو باریکتره.
برادر عزیز فتنه گری که همنوا با منافقین و با حمایت صهیونیسم در سال 88 شکست میر یزید را بر نتابید و با همپالکی های وطن فروشش به آشوب گری پرداخت و در سایه رأفت نظام تنها اندکی در حبس خوابید حالا به حمایت از عنصر منافق تر از خودش برآمده و برای حامیان انقلاب، شاخ و شانه می کشد.
قصه این است که یک جوجه منافق فتنه گر در صفحه مجازی اش به مظلوم نمایی و قهرمان سازی خود پرداخت و در کلماتی بی ادبانه که البته جزو شئون این قبیله است، به متلک و کنایه نسبت به مقام معظم رهبری اقدام نمود.
حقیقت امر آن است که سکوت دستگاه های بی عرضه نظارتی در مقابل هتاکی های مکرر دختر یکی از شکنجه گران معروف ساواک نسبت به اسلام و انقلاب و مانور مجازی چند سایت هنجارشکن و اقدام دو سه مأمور فشل نیروی انتظامی در پرونده سازی های واهی برای نیروهای فعال انقلاب و انتقام گیری از بچه های بسیج، جماعت فتنه گر را به اشتباه انداخت که لابد دوباره می توانند در آستانه انتخاباتی دیگر، فضا را در دست گرفته و به رسم سرسپردگی وطن فروشان، کشور را تحویل اربابان آمریکایی خود بدهند.
برادر عزیز وطن فروش!
نظام مردانگی به خرج داد و معامله ای که کشورهای دیگر مثل ترکیه و ... با اوباش سیاسی و کودتاچیان انجام دادند با شما انجام نداد؛ اما شما مرد نبودید و به جای تنبّه، در حالی که هنوز هم نتوانسته اید یک صفحه مطلب در اثبات ادعای واهی خود مبنی بر تقلب در انتخابات رو کنید دوباره از سوراخ موش سر برآورده و برای رهبر و ستون خیمه انقلاب، دهن کجی می نمایید.
نظام مردانگی به خرج داد و علت رد صلاحیت نامزد نو رس و مثلا اخلاق مدار شما در انتخابات پیشین مجلس را بخاطر حفظ آبروی خودش و خانواده اش افشا نکرد؛ اما شما هنوز بخاطر گندی که لیست مورد نظرتان در انتخابات شورا زد از مردم عذرخواهی نکرده اید.
حسین منصف مرد بود و در مقابل برادرش که به جرگه منافقین پیوست، ایستاد و پس از چند دهه هم چنان در خط مقدم دفاع از اسلام و انقلاب، سپر تیر منافقانی چون شماست که مرد نیستید و با اینکه در خفا به غلط زیادی خود که در سال 88 خوردید، اذعان می کنید، حاضر نیستید بابت هرج و مرج طلبی و فتنه گری و همدستی با دشمنان ملت عذرخواهی نمایید.
چند مسئول بی غیرت و معامله گر شهر، شما را به اشتباه در محاسباتتان نیندازند. بچه های حزب اللهی در برخورد با ضدانقلاب و منافقین جدید لحظه ای تردید به خود راه نخواهند داد.
در خصوص یادداشت اخیر برادرم حسین منصف(که هنوز هم خیلی از بچه های قدیم تیپ دوم تاسوعا ما را برادر میدانند) یک توضیح کوچک را لازم می دانم:
جواد بیژنی بدترین ادم روزگار نیست
بدترین عضو شورا نیست
معلوم نیست امثال من به امثال او نزد خدا برتری داشته باشیم
احترام جواد محفوظ است
و ...
اما بر اساس آموزه های دین و نص کلام رهبری، مسوول در کشور اسلامی نباید متخلف باشد و طبعا جایگاهش در صورت خروج از عدالت، مشروع نیست.
وقتی جرمی آشکار شده و همه از آن آگاه می شوند، صیانت از حریم احکام و پیشگیری از شکستن قبح گناه، ضروری بنظر میرسد.
مجموعه فریب دهندگان و فریب خوردگان ماجرای رسوایی شورا در راستای حفظ هنجارهای جامعه و احترام نسبت به اعتماد عمومی، صلاحیت حضور در شورای اسلامی! را دارا نیستند.
این مساله فقط نگاه این طلبه کوچک نیست و اگر کسی تمایل دارد میتواند نظر مکتوب علمای بزرگوار و فقهای معزز حوزه را در اینباره جویا شده و منتشر نماید.
سید حسن آقامیری به دوسال حبس و خلع لباس محکوم شد. از بعضی نیروهای ارزشی گرفته تا اصلاح طلبان و بعد ضدانقلاب و... دست به دست هم به این حکم اعتراض کرده و خواسته یا ناخواسته از او یک قهرمان مظلوم ساخته اند. فضای رسانه های مجازی همینک مملو از پیام های اعتراضی و انتقادی نسبت به صدور این حکم دادگاه ویژه است.
حکم زندان آقامیری حالت تعلیق دارد و اجرایی نمی شود. حکم خلع لباس او هم از سوی دادگاه بدوی صادر شده و معلوم نیست در دادگاه تجدیدنظر تأیید شود که بنا بر شناختی که از دادگاه ویژه دارم بعید می دانم چنین شود. بین خودمان بماند خانواده آقامیری هم خانواده با نفوذی است. بگذریم.
این اتفاق همزمان بود با انتشار خبری پیرامون دستگیری حجت الاسلام احمدی از طلاب جوان بسیجی بروجرد که با عبا و عمامه دستبند خورد و با حالتی تحقیرآمیز روانه بازداشتگاه گردید.
این اتفاق همزمان بود با خبری پیرامون برخورد زننده با یک جانباز مدافع حرم در امیدیه و ورود به حریم خصوصی او به اتهام فرضی و ثابت نشده دخالت در یک کانال افشاگر که فیلم آن نیز منتشر شد.
کمی پیش تر از آن آزاده ای جانباز و پاسدار و پژوهشگر دفاع مقدس در بابل را به اتهام انتشار مطلبی طنز و انتقادی دو سه روز روانه زندان نمودند.
کمی پیش تر، حجت الاسلام سید مهدی صدرالساداتی، طلبه انقلابی ولایی عدالتخواه را در ده ونک (فدک) مورد ضرب و شتم قرار دادند، یکی دو روز بعدش او را به اوین فرستادند، لباسهایش را از تنش درآوردند و انگشت و دستکش و معاینه فنی که مبادا مواد با خودش حمل کرده باشد!
ما همه این اخبار و مشابه آن را دیدیم و شنیدیم و به روی مبارکمان نیاوردیم. همین می شود که گاه نیروهایمان را از دست می دهیم و خط مقدمی هایمان بعد از مدتی که می بینند پشتشان خالی است به کهف انزاوا روی می آورند؛ اما سلبریتی های آنها فربه تر از قبل به عرض اندام پرداخته، صف آرایی کرده و تکثیر می شوند. بعد ناراحتیم که چرا مردم گفتمان عدالتخواهانه ما را باور ندارند؟
صاحبان میز نه اما انقلاب ناب اسلامی به امثال صدرالساداتی که حنجره شان وقف مبانی اسلام اصیل و علوی باشد نیاز مبرم دارد. ماییم که باید انتخاب کنیم قرار است بسترساز رشد صدرالساداتی ها باشیم یا با سکوتمان عرصه را برای رشد آقامیری ها و هیاهوی حامیانشان خالی بگذاریم.
محمدحسین منصف یک پاسدار، جانباز و آزاده و پژوهشگر دفاع مقدس اهل بابل است که چندی پیش متنی طنزواره درباره شهری تخیلی نوشت و اشاره کرد به یک قاضی فرضی و تخیلی فاسد و ...
به دادگاه فراخوانده شد که نکند منظورت به ما بوده و توهین کرده ای و ... و با این که می شد مثل هر متهم و متشاکی دیگری با قرار وثیقه تا زمان تشکیل دادگاه، برود دنبال زندگی اش؛ اما دو سه روزی او را در بازداشت و زندان نگه داشتند که مثلا، بعله!
آیت الله توکل، نماینده مردم مازندران در مجلس خبرگان رهبری است و استاد خارج فقه و اخلاق حوزه علمیه قم که به تازگی صحبتی درباره کنسرت موسیقی و تخلفات شورای شهر بابل و ... داشت و از سوی طیف خودباخته فرهنگی در همین فضای مجازی مورد وهن قرار گرفت و تصویرش هم ثبت شد و ... الان یکی دو هفته ای است که منتظر واکنش و پیگیری عزیزان دلسوز در دادگستری هستیم.
درباره بازداشت عجیب محمدحسین منصف، آزاده جانباز و پژوهشگر دفاع مقدس به اتهام نگارش داستانی تخیلی توسط یک بازپرس جوان و خوش آتیه! در بابل به اندازه کافی نقد و نظر نگاشته و منتشر شد. در این مقال، از زاویه ای دیگر به این اتفاق نگریسته می شود:
یک- دو شب و سه روز بازداشت منصف و موج رسانه ای ناشی از آن، فرصتی بی بدیل برای انعکاس مطالب او در سطح رسانه های مجازی و اطلاع مردم و مخاطبان کنجکاو از نوشته ها و دغدغه های ناشنیده وی و نیز سایر نیروهای عدالتخواه بود که به راحتی و در شرایط عادی، مقدور نمی شد. انتقال دیدگاه های انقلابی و عدالتخواهانه دلسوزان نظام و نیروهای خودجوش مردمی، ظرفیتی ناب برای تقویت اعتماد جامعه نسبت به نیروهای ارزشی به شمار می آید. به نفع انقلاب و نظام اسلامی است که مردم دغدغه ها و مطالبات خود را به جای شنیدن از بنگاه های رسانه ای غرب، از زبان پیشقراولان انقلاب و نیروهای خط مقدمی جبهه اسلام ناب بشنوند.
دو- بازداشت منصف، ائتلافی از نیروهای ارزشی و عدالتخواه جوان از جناح های مختلف شهر را در پی داشت که بی توجه به برخی اختلاف نظرها و کدورت ها، این مبنا را پذیرفتند که برخورد با حسین منصف بیش از آن که برخورد با یک فرد باشد اصل آزادی بیان و امر به معروف و نهی از منکر و گفتمان عدالتخواهی را تحت الشعاع قرار خواهد داد. استمرار این وحدت عدالت خواهانه آینده ای روشن در حفظ شخصیت و حقوق منتقدان جامعه و فعالان رسانه ای و اجتماعی را نوید می دهد.
سه- مجموعه نهادهای امنیتی و اطلاعاتی ورود خوبی به این ماجرا داشته و با تشخیص صحیح علل و عوامل اصلی دخیل در تشویش اذهان و ملتهب کننده جامعه، نگران از بروز برخی رفتارهای شتاب زده، این ضرورت را صحه نهادند که باید فکری اساسی برای رفع و اصلاح بعضی نگرش ها صورت بگیرد. برخورد دلسوزانه و متعهدانه مسئولینی در سطح رده های امنیتی شهری، استانی و کشوری، برآیندی شیرین و دلگرم کننده از آگاهی و مسئولیت پذیری بیطرفانه نهادهای ذی ربط در خصوص وقایع و تحولات سیاسی به شمار می آید که در دو بند دیگر به آن خواهم پرداخت.
چهار- دادستان استان مازندارن از محصولات برجسته علمی و تربیتی حوزه علمیه است که فارغ از بعضی نقدها و گله های متقابل، انسانی شریف، عالم، صبور و البته فوق العاده هوشمند و متخلق به شمار می آید. شخصاً به عنوان یکی از منتقدان قدیمی رویکردهای دستگاه قضا، حضور امثال آقای حسینی را نعمتی برای این قوه شمرده و معتقدم سطح درایت و هوش این دانش آموخته و استاد حوزه و مدیر با تجربه، یک سر و گردن بالاتر از مجموعه مدیران استانی در دستگاه های مختلف محسوب می شود. نگاه مدبرانه و عمیق ایشان به اتفاق اخیر و حاشیه ساز در دادگستری بابل، مطلوب و امیدوار کننده بود که در بند دیگر به آن خواهم پرداخت.
پنج- فارغ از برخی انتقادات جدی نسبت به حجت الاسلام تقوی فر، مدیر کل دادگستری استان، ایشان را از نظر جایگاه علمی باید از مفاخر حوزه علمیه دانست. در ماجرای اخیر به رغم برخی دلخوری ها، با حجت الاسلام تقوی فر در قالب پیامک تبادل نظر داشتم که جالب و خاطره انگیز بود. حالا می خواهم بروم سر اصل مطلب:
در آستانه چهل سالگی عمر با برکت انقلاب اسلامی، دوستانی فرهنگی درصدد تهیه فهرستی از دستاوردهای انقلاب اسلامی مانند فن آوری های اتمی، نانو، موشکی و نظامی، ماهواره ای، سد سازی، پزشکی و ... هستند که در جای خود اقدامی ارزشمند است؛ اما بالاتر از همه این دستاوردهای مادی، برچیده شدن تفکر طاغوت و روی کارآمدن مدیرانی را باید ارج نهاد که بدون تکبر و تفرعن، با روحیه ای متواضعانه و بیانی مستدل درصدد ارتباط و نقد و نظر با شهروندان معمولی جامعه برمی آیند. راقم این سطور به شکر خدا از هر نوع جایگاه و منصب حقوقی بی بهره است. این که دادستان یک استان وقت بگذارد و در مسائل مختلف به شنیدن نقد و نظر و بحث و مفاهمه با این حقیر بپردازد، مسئولی در رده مدیرکلی دادگستری استان به رغم وجود اختلاف سلایق محسوس و برخی کدورت ها، وقت می گذارد و نه از موضع بالا به بحث پیرامون یک موضوع مربوط به حیطه کاری خود ولو در قالب پیامک می پردازد، مقامی امنیتی بدون هیچ ملاحظه طبقاتی در مقابل بیان تند و تیز من خضوع نشان داده و با چند تماس تلاش کند که با محوریت منطق به بحث و مفاهمه بپردازد و ... از ویژگی های منحصر به فرد و دستاوردهای معنوی انقلابی الهی است که فرهنگ ریاست طلبی و زورگویی و تبختر را به فرهنگ مسئولیت پذیری و تواضع بدل ساخته و مردم را در جایگاه ولی نعمت مسئولان نشاند و اصل امر به معروف و نهی از منکر و باور کلکم راع و کلکم مسئول را به عنوان یک ارزش در جامعه نهادینه ساخته است. روح امام شاد که انقلاب او جامعه را به سمتی می برد که به حول و قوه الهی یک شهروند معمولی هم بتواند حرفش را بدون لکنت به گوش مسئولان برساند. در قاموس معارف دین، جز در حیطه امور شخصی، "به تو چه" و "فضولی موقوف" نداریم. منتقد، دشمن نیست و زور، ملاک حق به شمار نمی آید.
شش- جناب آقای وکیلی راد شاید خیلی خوش شانس نباشد که دوبار در زمان تصدی قضایی او شاهد ظهور حواشی و جنجال پیرامون عملکرد دادگستری بابل بوده ایم. ایشان به همان میزان که منتقدانی جدی دارد، حامیانی هم دارد که سلامت و منطق او را تأیید می نمایند. به نظر گفتگوی حضوری، منطقی و جدی با ایشان را باید یک فرصت و مجالی برای تبادل آرا و اصلاح بعضی رویکردها دانست.
هفت- حساسیت سوژه این متن و بضاعت وسوسه انگیز آن بی تردید مجموعه مسئولان قضایی و امنیتی را به خواندن این سطور راغب و تحریک ساخته است. از فرصت استفاده کرده و بیان این تذکر را لازم می دانم که وجود برخی بدهکاران کلان به شهرداری و تعلل در وصول مطالبات این فرد یا افراد خاص، منجر به بروز شایعاتی ناصحیح در خصوص مراوده آنان با مسئولان گردیده است. تأثربرانگیز است که رییس شورای شهر در جلسه رسمی و در حضور خبرنگاران به یکی از بدهکاران کلان، زار بزند که اگر می شود بخشی از بدهی ات را پرداخت کن که شهرداری خرج دارد و گرفتار است! مماشات با این افراد علاوه بر احتمال تضییع حقوق بیت المال، افکار عمومی را نسبت به قاطعیت نهادهای نطارتی و قضایی بدبین می سازد.
همچنین شنیده شده بنا بر حکم دادگاه بدوی، دو تن از اعضای فعلی شورای شهر با شکایت اعضای قبلی به زندان محکوم شده اند. اگر چه باید منتظر رأی دادگاه تجدیدنظر ماند؛ اما مستند به افواه عموم و شایعاتی آزاردهنده عرض می کنم که لایه هایی قابل اعتنا از مردم این شهر به خصوص در جریان تنفس مصنوعی به شورا با جایگزینی شبانه و شتاب زده اعضای علی البدل، نسبت به قاطعیت در برخورد با متخلفان بی اعتماد شده اند. دستگاه قضا جایگاهی متفاوت از نهادهای اجرایی داشته و عملکرد آن به طور مستقیم به پای نظام نوشته می شود. اگر سرمایه داری هست که با گردن کلفتی از ادای حقوق مردم سر باز می زند، اگر مقامی هست که عرصه مدیریت شهری را ملک طلق خویش و اقوامش دانسته و دنبال رانت و رابطه و چپاول برآمده، برخورد بی رودربایستی، سریع و قاطع مسئولان قضا می تواند پایانی بر همه شایعات بوده و تقویت اعتماد عمومی به نظام اسلامی را تضمین نماید.
دیشب بعد از انتشار خبر بازداشت عجیب محمدحسین منصف، از نهادی امنیتی تماس گرفته و تأکید کردند که بازداشت نامتعارف این پاسدار و نویسنده عدالتخواه از سوی مسئولان قضایی صورت گرفته و آنها نیز پذیرفته اند که صبح فردا با اخذ وثقیه اقدام به آزادی وی نمایند.
البته وقتی مسئولی با شما دست می دهد، بنا به تجربه، انگشتانتان را دوباره بشمارید!
حسین از قضا برای پاره ای از توضیحات به دستگاه قضا احضار شده بود که حبس را مقدرش ساختند.
امام حسن عسکری را اصلاً برای همین عسکری لقب دادند که بیشتر عمر مبارکش را در زندان یا تحت نظر گذراند.
پاسدار آزاده، خلقوا من فاضل طینتنا را در شب میلاد امامش باید به نمایش می گذاشت تا ثابت شود شیعه یعنی رهرو و رهروی واقعی یعنی السنخیة دلیل الانضمام.
آقازاده اتوکشیده و سرما و گرما نچشیده ای پیام داد: لازم بود حسین منصف خلع سلاح شود!
یعنی این جماعت با این سطح فکر کافی است نگاهی به فضای مجازی بنیدازند تا ببینند از دیشب تا به حال صفحات توییتر و اینستا و تلگرام و وب و ... از حسین نوشتند و آن چه حسین می خواست را دست به دست منتشر کردند و ...حسین منصف تکثیر شد.
دوستان سیاهه ای تهیه کردند از بازتاب این اقدام مسئولان قضایی بابل برای ارائه به نهادهای بالا دستی که چگونه حرکتی اینچنین در حالی که دشمنان انقلاب آزادانه به هتک ارزشها در فضای مجازی اشتغال دارند - و البته به حکم بصیرت مدعیان، دشمن اصلی انقلاب کسی است که میز و فیش حقوقی خوش نشینان را نشانه برود- از دیشب تا به حال به ریش انقلابیون نیشخند حواله کرده اند.
تا کی قرار است بچه های کف میدانی حزب الله ملزم به پیشگیری از تشویش اذهان عموم باشند و پرهیز از التهاب آفرینی و بعد کسی جایی به حکم زور بازوی میزش، به اسم انقلاب، تشویش اذهان عموم و التهاب را دامن بزند و دشمن شادمان کند؟
حسین منصف هفت سال را در چنگال حزب بعث گذراند و آزاد که شد سر تعظیم به میز صدام و صدامیان فرود نیاورد که هیچ، عمرش را به تبیین ارزش های ایثار و شهادت و ماهیت استکبار و حزب بعث گذراند. این را گفتم تا احیاناً کسی گمان نکند چند روز معطلی و این دست و آن دست کردن برای آن که حسین شب و روز بیشتری را در بازداشت بگذراند باعث خواهد شد او پس از آزادی به شهروندی مطیع و خاضع در مقابل صاحبان قدرت و مکنت تبدیل شده و زین پس دغدغه ای برای پرده نشینان باقی نخواهد ماند، آزموده را آزمودن خطاست.