اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات

۲۰۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «معنویت» ثبت شده است

عطر خوش وصال

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۴ بهمن ۱۴۰۳، ۱۱:۴۲ ق.ظ

اطلاعات شهدا | محمدرضا رزقی شیرسوار

 

شب جمعه بود؛ ماه مبارک رمضان و حوالی شبهای قدر. خواب دید انگار درون سنگر است. انگار کسی او را فرا می خواند. آمد بیرون. همه جا تاریک بود. دید مردی بلندقامت و رشید با چهره ای نورانی به او نزدیک می شود. رسید و جویای احوالش شد. بعد عطری از زیر عباش درآورد و به او تعارف کرد. محمدرضا از آن عطر بر دست و صورت و لباسش کشید و از بوی خوش آن لذت برد. مرد آهسته آهسته از او فاصله گرفت...

صبح بلند شد مثل هر جمعه برود حمام روستا. توی راه رفقایش را دید. سلام و علیک و خوش و بشی کردند. با تعجب از محمدرضا پرسیدند: این چه عطری است تو استفاده کردی؟ تمام عمرمان عطری به این خوشبویی ندیده ایم...

محمدرضا چیزی نگفت و رفت. ظهر خودش را به نماز جمعه رساند. بعد از نماز رفت پیش مرحوم روحانی، امام جمعه وقت شهرستان بابل، ماجرای خوابش را تعریف کرد. حاج آقا با حیرت و شعف گفت: پسر! تو چه کار کرده ای که امام زمان آمد به ملاقاتت؟ این عطر خوش، نوید شهادت توست. آقا پرونده ات را امضا زده...

رفت جبهه. ده روز بعد، صبح روز عید فطر، عملیات آزادسازی مهران، رؤیایش تعبیر شد. پیکر مطهرش را که آوردند باز هم صبح جمعه بود. مرحوم آقای روحانی تصویرش را شناخت. پشت تریبون گفت: امروز میزبان شهیدی هستیم که هدیه وصال را از آقا ولی عصر(عج) دریافت کرده است.

به روایت خواهر شهید محمدرضا رزقی شیرسوار

  • سیدحمید مشتاقی نیا

باران

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۴ دی ۱۴۰۳، ۱۰:۱۸ ق.ظ

سمنان| بارش باران در استان سمنان تا 72 ساعت آینده ادامه دارد - تسنیم

 

در را باز کرده ام تا باران را ببینم و صدای آن را بشنوم حالا که خدا درهای رحمتش را به روی ما گشوده و نگاه پرمهرش را به ما دوخته.

باران دانه های تسبیح آسمان است که بر زمین فرو می ریزد؛ آنگونه که قطرات تسبیح یاد خدا از زمین به آسمان می بارد.

باران غبار آسمان را می شوید، سیاهی زمین را می زداید، چونان اشکهایی که چشم را شست و شو می دهد.

برای همین است که می گویند وقت باران، فرصت دعاست؛ مثل آن که دلش می شکند و حجاب قلبش فرو ریخته و ... حاجتش رواست.

تو مقدّسی ای باران، شمّه ای از تنزّه ذات اقدس حق. خدا پاک است و پاکیزه می سازد؛ باران هم. اگر چرک و کثافت را با مقداری باران مخلوط کنیم پسندیده نخواهد شد. خدای دلهای مشرک و منافق هم دوست داشتنی نیست. خدا که هست غیر او معنایی ندارد. باران که هست کدورت جایی ندارد.

عشق، مُعرَّب اشک است. هر جا عشق هست اشک هم هست، هر جا اشک هست نشان عشق پیداست. ذات هر دو یکی است. آسمان روی دیگر سکه خلقت است. این روی سکه، زمین است. زمینی ها همه آسمانی اند حتی اگر غافل باشند. باران، زنگ بیداری و یادآوری است. ریسمان اتصال با منشأ هستی است. یعنی تا قیامت نشده به یاد بیاور کی و کِی و کجایی، قرار بود کجا باشی، قرار است کجا بروی؟ دل پر تپش هستی می گرید در فراق دوستان جدا افتاده و جا مانده اش، چنان که می گریند آسمانیان زمین در غم دوری از منزل سماواتی خویش. باران و دعا، نخ های ارتباطی میان عوالم ماده و ملکوتند. آسمان و زمین آخرش به هم رسیده و یکی می شوند. وعده الهی بر حق است. قیامت برای دلدادگان کوی وصال که خوفناک نیست. آن که حقیقت را می جوید منتظر قیامت است. منتظر روزی است که همه چیز سر جای اولش قرار بگیرد. همه به اصل خویش بازگشته و روح واحد شوند. آن که رنگ خدا بود و خدایی زیست، به خدا برسد و خدا شود. خدا مرکّب نیست؛ اما ما و همه خلقت، ذرّات وجود او هستیم به تشبیه. باران فرصت نگریستن به آخرت است، ترانه بازگشت به حقیقت. باران را ببین و صدایش را بشنو و خدا را شکر کن که این اذان رسای طبیعت، نماز توحید و معاد را دوباره در گوشَت زمزمه می کند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

طبس افسانه نیست

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۳ دی ۱۴۰۳، ۰۷:۳۰ ق.ظ

شن‌ها، مأمور خدا بودند

 

آنها که می گفتند واقعه طبس افسانه و ساخته و پرداخته ذهن متوهم، معنویت گرا و ماورایی حاکمان دینی است حالا به واقعه کالیفرنیا نگاه کنند. می گفتند سقوط بالگردهای آمریکا در طبس کار طوفان شن نبود. شوروی حمله کرد و آنها را از کار انداخت. ادعایی که هیچگاه مدرکی برای آن رو نشد و حتی ایالات متحده نیز چنین حرفی نزد.

حالا اما خلبان آمریکایی بر فراز کالیفرنیا می گوید از آسمان آتش می بارد!

قبله آمال فریب خوردگان نمیتواند با بحران رو به رو شود. پیشرفته ترین کشور دنیا نمیتواند آتشی را مهار سازد. گاهی لازم است یادمان بیاید یک پشه هم میتواند بینی ابرقدرتی چون نمرود را به خاک بمالد.  آنچه انقلاب پابرهنگان را بر ژاندارم منطقه پیروز ساخت معنویت بود. آنچه ارتش جهانی رژیم بعث را بر زمین میزد توکل بر خدا بود. سنتهای عالم خلقت اینگونه اند. آه و نفرین مردم ما با صدام و عراق چه کرد؟ عاقبت حسین علیه السلام و یزید چه شد؟ عبرت بگیریم و یادمان نرود منهای خدا هیچیم و با خدا همه چیز. پابرهنگان یمن هم میتوانند آمریکا و متحدانش را زمینگیر سازند بإذن الله.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شارع الامین

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۵ دی ۱۴۰۳، ۰۶:۱۵ ق.ظ

دانلود و خرید کتاب اجاره نشین خیابان الامین علی‌اصغر عزتی پاک

 

عجب کتابی بود. خیلی عشق کردم. "اجاره نشین خیابان الامین" را اصلا یادم نیست چطور تهیه کردم و یا به دستم رسید. یحتمل اهدایی یکی از دوستان است که در قفسه شلوغ کتابخانه شخصی ام از نگاه و فرصت مطالعه دور ماند. ماجرای جذابی داشت. بی شک این چند روز که به امید خدا می روم بابل به رفقای خوبم معرفی خواهم کرد. کاش این کتاب دست همه برسد. کاش به زبانهای مختلف ترجمه شود. داستانی واقعی و بدون پردازش بی جا اما جذاب و آموزنده که در دل ماجراهایش جریان شناسی فتنه در سوریه را هم به همراه دارد. "جمال فیض اللهی" راوی شیرین گفتار کتاب، جمال و تجلی فیض الهی بر قلوب بندگان حقیقی معبود است. فدای دردانه اباعبدالله که دست این مرد کم ایمان و شکاک را گرفت و تا عالی ترین سطوح عبودیت و اخلاص ارتقا بخشید. امتی که رقیه دارد، زینب دارد، فاطمه دارد و علی و ... غنی و سعادتمند و پیروز است. یاد شعر آن پیرمرد هندی افتادم که یک به یک تسلیحات مدرن و پیشرفته ابرقدرتها را نام می برد و در وصف قدرت و عطمتشان شعر سرود؛ اما تهش گفت چه غم که ما هم رقیه سه ساله را داریم.

خدا نصیبم کند جمال فیض اللهی را از نزدیک ببینم. خدا نصیبم کند زیارت دختر رسول الله روزی مستمرم باشد.

هر ملتی به جایی رسید از ناحیه فرهنگ بود هر ملتی شکست خورد از ناحیه فرهنگ بود. متولیان حکومت اگر می خواهند کشورشان سوریه نشود باید به مسأله فرهنگ بیشترین اهمیت را بدهند. البته این موضوع به معنای غفلت از اقتصاد و سیاست و ... نیست. درد آنجاست که از فرهنگ و اقتصاد و سیاست و ... یکجا غفلت شود. اگر مرزبانان یک کشور خائن و غافل باشند آن کشور متلاشی خواهد شد خواه مرز جغرافیایی باشد یا مرز فرهنگی و اعتقادی. ضربه زدن به هسته سخت و بدنه نیروهای مومن یک نظام از طریق شایعه و تخریب رسانه ای و برخورد قضایی و امنیتی و ایجاد انزوا و... و میدان دادن به عناصر لاابالی بی انگیزه، مهر سقوط هر حاکمیتی خواهد بود. 

ملتهای اسلامی با هر نژاد و مذهبی باید بدانند و بفهمند غرب دشمن مشترک همه آنهاست و دسیسه هایش تمامی ندارد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ایست قلبی

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۹ آذر ۱۴۰۳، ۰۶:۵۷ ب.ظ

انواع لبخند | لبخند عاقلانه | لبخند جوانی | لبخند اسپرت ؟

 

این روزها آمار ایست قلبی بالا رفته، حتی بین جوانها. به اخبار کانالها و اگهی های گروههای مجازی توجه کنید. نگران کننده است. کرونا یا ویروسهای مشابه در حال جولان در بین ما هستند. بیشتر مواظب خودتان باشید. ماسک بزنید، غذای مقوی بخورید، شاداب باشید، حرص و جوش نزنید، به خودتان فشار نیاورید، ورزش کنید ولو چند دقیقه، میوه و سبزی و مایعات بخورید، لبخند بزنید...

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شرط اول قدم

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۷ آذر ۱۴۰۳، ۰۹:۲۵ ق.ظ

ببخشید عکسها کمی بی کیفیت است با دوربین 135 قدیمی گرفتم حدود بیست سال پیش. همین را هم گم کرده بودم. هر چه گشتم خبری از تصاویر و حتی نگاتیوها نبود. دیروز اتفاقی وسط وسایلم پیدا شد. پسرم پرسید عکس کیه؟ خوشحال شدم و به او شیرینی دادم. آیت الله شیخ غیاث الدین طاها محمدی چند ماه پیش به رحمت خدا رفت. هر کس این استاد فلسفه و عرفان و اخلاق را از نزدیک دیده باشد میداند چه انسان نازنینی بود. بعضی منبری های معروف کشور خم میشدند که به زور دست او را ببوسند. از طریق مسعود ده نمکی با او آشنا شدم. یکی دوباری منزلش رفتیم ناهار او هم منزل ما آمد. بعدها نماینده ولی فقیه شد در استان همدان و نیز نماینده مردم این استان در مجلس خبرگان. باز هم همین طور نازنین و تو دل برو بود. یک روز صبح رفته بودم دفتر طلاب فامنین در کوچه حرم نمای قم. دیدم دارد لباسهایش را خودش با دستانش می شوید. راضی اش کردم عکس بگیرم گفتم منتشر نمیکنم ان شاءالله بماند برای بعد از شهادت شما. لبخندی زد. توضیح هم داد: خوب است کارهایمان را خودمان انجام دهیم مزاحم دیگران نشویم. روحش شاد. صلواتی برایش هدیه کنیم.

 

photo_2024-12-07_07-24-42_f5xd.jpg

photo_2024-12-07_07-24-37_n28s.jpg

  • سیدحمید مشتاقی نیا

از سوریه عبرت بگیریم

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۷ آذر ۱۴۰۳، ۰۶:۲۴ ق.ظ

اگر دولت سوریه به جنگ با اسرائیل می رفت، حتی اگر حکومتش نابود می شد قهرمان و تاریخ ساز بود و شرافت داشت به وضعی که اکنون گرفتار آن شده است.

فرار از میدان اصلی و غفلت از دشمن درجه یک، باعث شکست از دشمن درجه دو و گرفتاری در میدان فرعی خواهد شد.

عبرت بگیریم. از خدا بخواهیم و مراقب باشیم به چنین وضعی دچار نشویم. دنیا آنقدری نمی ارزد که آخرش با ذلت و شکست و حقارت تمام شود. از مردانه زیستن و مردانه مردن نهراسیم. همان که آقا فرمود عقب نشینی غیرتاکتیکی عقوبت الهی به دنبال دارد.

خواص ممالک اسلامی نباید دنیا طلب باشند. بحث دهه هفتادی آقا با موضوع عوام و خواص را هر از گاه مرور کنیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

برادر حامد

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۲ آذر ۱۴۰۳، ۰۵:۳۱ ب.ظ

برادر-حامد:-سرگذشت-و-خاطرات-شهید-حامد-جرفی | کرخه-نور | خانه کتاب و ادبیات  ایران

 

حامد جرفی میتواند الگوی یک بسیجی باشد الگوی یک دانشجو، الگوی یک طلبه، الگوی یک معلم، الگوی یک مدیر.

ولی خدایی اش خیلی گمنام است. کسی که میشود درباره اش فیلم سینمایی و سریال هایی دیدنی ساخت. نمی دانم شاید به خاطر شهرتی که سیدحسین علم الهدی به دست آورد این شهید و حماسه سازان هویزه کمتر مورد توجه قرار گرفتند کما اینکه شهرت سید محمدعلی جهان آرا زودتر شکل گرفت و بعدها اسم شهیدان قنوتی و بهروز مرادی و عبدالرضا موسوی و بهنام محمدی سر زبانها افتاد.

اما به طور کل باید پذیرفت برای معرفی شهدا و حماسه های دفاع مقدس خیلی کم کاری و کم لطفی صورت گرفته است.

چند سال پیش در فضای مجازی با شخصیت عجیب و سازنده حامد جرفی، بخشدار بسیجی هویزه آشنا شدم. فوق لیسانس زبان خارجه داشت، نهج البلاغه پژوه بود، بعضی کارمندان خارجی و نیز استاد غربی خود یعنی دکتر جان کوپر را مسلمان ساخت و... درباره او مطلبی نوشتم که بارها در فضای مجازی منتشر شد و میتوانید در لینک زیر بخوانید:

https://ashkeatash.blog.ir/tag/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF%20%D8%AD%D8%A7%D9%85%D8%AF%20%D8%AC%D8%B1%D9%81%DB%8C

از وقتی با شخصیت و خاطرات کم نظیر و تحول آفرین این شهید عزیز آشنا شدم در سفرهای راهیان نور در مقتل شهدای هویزه درباره او هم صحبت کرده ام. برای مخاطبان بسیار جالب بود و از شنیدنش لذت می بردند. متأسفانه درباره حماسه مدافعان هویزه شناخت بسیار اندکی حتی در بین راویان دفاع مقدس وجود دارد.

کتابی هم در خصوص خاطرات این شهید با عنوان "برادر حامد" توسط بچه های خوزستان و به قلم سرکار خانم اعظم محمدپور منتشر شده که واقعا خواندنی است. قلم ساده و روان و بی آلایش نویسنده بسیار تحسین برانگیز است. به ایشان تبریک میگویم. چقدر دلم میخواهد خانواده او به خصوص کریم و احمد را ببینم. چقدر دلم میخواهد سر مزار حامد و نیز مادر بزرگوارش رفته و روحی تازه کنم. این کتاب را از یکی از دوستان هدیه گرفتم. وقتی خواندم کتاب را بوسیدم و در آغوش فشردم. توصیه میکنم حتما بخوانید و لذت ببرید.

راستی کاش درباره جان کوپر از شخصیتهای مطرح زندگی حامد هم کار مستقلی تولید می شد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مهر پدری

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۱ آذر ۱۴۰۳، ۰۶:۱۴ ب.ظ

photo_2024-11-29_08-49-35_pez0.jpg

 

نه آذر تولد آقا صدرا بود. آرزوی پدر و مادرها دیدن خوشبختی فرزندانشان است. این خوشبختی البته هم در قلمرو امور مادی تعبیر میشود هم معنوی. امیدوارم در دنیا و آخرت سربلند باشد، مادی و معنوی سرافکنده و خجالت زده نشود. ایمان، ستون زندگی انسان موحد است. ستون زندگی اش مستحکم و جاودان بماند. هر که خدا را داشته باشد همه چیز خواهد داشت. 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

وروجک در مسجد

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۹ آذر ۱۴۰۳، ۰۹:۰۰ ق.ظ

photo_2024-11-29_08-46-37_srja.jpg

 

مسجد امام محمدتقی علیه السلام دهستان خورهه محلات، هنوز مانده بود به اذان ظهر، پسر بچه وروجکی داشت وسط شبستان مسجد بازی میکرد. خوب بچه است و بازی هم به او می آید. کمی با او خوش و بش کردم. از اینکه غریبه ای را در مسجد دید انگار خوشحال شده بود و تحرکش بیشتر شد. نکته جالبی که نظرم را به خود جلب کرد این بود که وروجک مورد نظر وسط جست و خیزهایش وقتی دید اذان دارد نزدیک می شود رفت رادیوی زیر منبر را روشن کرد، بلندگو را هم روشن و تنظیم کرد و میکروفون را گذاشت جلوی رادیو که قران و اذان پخش شود. واقعا بچه ای را در این سن ندیده بودم این جور کارها را مسلط و سر وقت انجام دهد. از او اجازه خواستم و عکسی به یادگار برداشتم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مکافات و جنایت!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۴ آبان ۱۴۰۳، ۰۹:۲۸ ق.ظ

خودکشی یک وکیل پس از قتل همسر و پسرش در ولنجک تهران؛ دختر ۱۴ساله به خانه  همسایه فرار کرد | سایت انتخاب

 

وکلا هم البته مثل هر صنفی آدمهای خوب یا بدی دارند. بعضی وکلا انسانهای حلال خور و دلسوزی هستند که برای احقاق حق تلاش می کنند. بعضی هایشان قالتاق و باج گیر و قانون شکن بوده و شر خر تحصیل کرده به حساب می آیند. از این حرفها که بگذریم در هفته اخیر دو خبر درباره آدم کشی وکلا در رسانه ها منتشر شد. یکی اش وکیلی بود که با همسر خبرنگار خود اختلاف هایی داشت. او را با چاقو و دمبل به قتل رساند. خواست خودش را هم بکشد که پشیمان شد و با پلیس تماس گرفت. یکی دیگر وکیلی بود که بدهی بالا آورد و با مشورت و رضایت همسرش او، یک فرزند و خودش را با سلاح گرم به قتل رساند. فرزند دیگرش البته مخالف این خودکشی خانوادگی بود که جان سالم به در برد. خدا عاقبت همه را ختم به خیر کند. علم، مصونیت آور نیست. دانش به تنهایی چراغ راه نیست. روشنفکری و سواد و مدنیت، منهای اراده، منهای خدا جز به بن بست ختم نمی شود. درست است که جنایت، مکافاتی به دنبال دارد؛ اما در واقع این بی فکری و خلأ فرهنگی و ضعف اعتقادی، خودش مکافاتی بزرگ است که کار را به جنایت می کشاند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سلام، باران!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۲ آبان ۱۴۰۳، ۰۷:۰۸ ب.ظ

سرما و باران در راه تهران - ایسنا

 

گفته اند شادی های خود را با دیگران قسمت کنید. حالا که دستهای سخاوت آسمان به روی ما گشوده شده و قطرات رحمت حق به روی مان باریدن گرفته، به یاد دوستان خود باشیم. برای همه مردم دعا کنیم. وقت اجابت است و فرصت قرب و شوق و عشق بازی با خداست. خدا دل ما را شاد کرد، بندگانش ان شاءالله دلش را شاد کنند. خیر ببینی ای خدا! 

کسی شرمنده مردم نشود، کسی مقروض و بدهکار نماند، بیمارها شفا بگیرند، دلهای شکسته تسکین بیابند، مجردها و عزب قلی های وحشی، اهلی شوند، حاجتهای مشروع، روا شود. مردم فلسطین و لبنان را خدا از شرّ دشمنان نجات دهد. خدا ظهور صاحب ما را برساند. الحمدلله بابت باران، بابت لطف حضرت حق، بابت آرامش این موسیقی طرب انگیز عالم خلقت. الحمدلله که خدا هنوز ما را می بیند، بدان امید که ما هم او را ببینیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سیمای فرزانگان

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۹ مهر ۱۴۰۳، ۰۶:۳۰ ب.ظ

کتاب سیمای فرزانگان | بهشت قلم

 

کتاب سیمای فرزانگان یکی از پر فروش ترین کتابهای حوزوی است. تا اینجای کار میدانم بیست و چند بار تجدید چاپ شده. نویسنده آن حجت الاسلام رضا مختاری در جوانی به تألیف اثر پرداخته و در چاپهای بعدی ویرایشی مختصر بر آن انجام داده است. این کتاب البته مخصوص طلاب نیست و اقشار مختلف جامعه که به مسائل معنوی و خودسازی و حکایتهای آموزنده از زندگی علمای دین علاقمندند نیز به مطالعه آن پرداخته اند.

یک جاهایی با این کتاب به دوران شیرین حجره نشینی، شبهای خوش انس و خلوت با خدا و همجواری با بهترین بندگان او سفر کردم. یک جاهایی داغ حسرت و افسوس بابت جدایی از مسیری که پر نور آغاز شده بود را حس نمودم، یک جاهایی هم با یادآوری خاطرت تلخ مواجهه با بعضی مدعیان ظاهرنما سوختم و بد خلق شدم. از ویژگیهای مثبت کتاب علاوه بر دقت شدید مولف در استناد روایات و نقل قولها، سیر مطالب آن است که با خودسازی و اصلاح نفس آغاز گردیده و با ظلم ستیزی و غیرت و مجاهدت به پایان می رسد. عالم حقیقی نمیتواند مجاهد نباشد؛ علم، مسئولیت آور است. سیمای فرزانگان از آن دست کتابهایی است که خواندنش را میتوان به همه توصیه نمود و اهدای آن به دوستان را از نفیس ترین تحفه ها و سوغات ها برشمرد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح، کشتی بان

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۳ مهر ۱۴۰۳، ۱۱:۳۵ ق.ظ

پوستر نقاشی طرح قایق بادبانی قدیمی در طوفان | SH-Q۸۳۱۶-A - ویکتوریا

 

سال 91 در موسسه روایت سیره شهدا در قم دیدار و گفتگویی با آقای مصطفی السالمی داشتم. او جزو نیروهای نخبه سپاه بدر بود. لا به لای حرفها و خاطراتش تعریف کرد: در زمان جنگ رسم بود هر هفته تعدادی از اسرای شیعه عراقی را در روز و ساعتی مقرر به حرم حضرت معصومه سلام الله علیها می آوردند برای زیارت. یکبار هر چه تلاش کردند برنامه ردیف نشد و نتوانستند در روز و ساعت معمول این کار را انجام دهند. وقت دیگری اسرا را به حرم خانم آوردند. درست موقعی که اسرا از حیاط حرم به سمت ضریح می رفتند، ناگهان صدای جیغ زنی به هوا برخاست. صدای فریاد مردی هم به گوش رسید و همهمه ای بر پا شد. سریع دویدیم و اوضاع را تحت کنترل در آوردیم. قضیه از این قرار بود که رژیم بعث، خانواده ای شیعی را از عراق بیرون کرد، اموالشان را مصادره نمود و پسرشان را به خدمت سربازی برد. این خانواده به ایران آمد و ساکن قم شد. مادری که فرزندش در عراق مانده بود هر روز پریشان و دلگیر به حرم خانم می آمد از ته دل ضجه میزد و التماس می کرد فرزندش به او برگردانده شود. خب در حالت عادی چطور ممکن بود این اتفاق بیفتد؟ دو کشور با هم در حال جنگ بودند و امکان تردد وجود نداشت. خانواده در ایران و شهر قم بود و پسر جوان در مکانی نامعلوم از جبهه های جنگ عراق قرار داشت. اما به خواست خدا و عنایت حضرت معصومه این پسر در جنگ اسیر شد. بین همه شهرهایی که اسرای عراقی نگهداری می شدند به قم منتقل گردید. اگر طبق برنامه معمول به حرم آورده می شد هرگز چشم مادر به او نمی افتاد. مانعی پیش آمد و گرهی در کار افتاد تا برنامه با تأخیر مواجه شده و فرزند همراه سایر اسرا درست در ساعتی به حرم آورده شود که مادر هم حضور داشته و مشغول دعا و زیارت است، چشمشان به هم بیفتد و فریاد بهت و شادی شان به آسمان برود...

بعد از آنکه مصطفی السالمی این خاطره را نقل کرد و رفت حسرت خوردم که کاش آن را ضبط و ثبت می کردم. یکبار در اینترنت جستجو کردم که همان خاطره را با اندکی تفاوت مشاهده نمودم که در نشریه صبح صادق وابسته به دانشگاه امام صادق علیه السلام منتشر شده بود. عینا برای شما نقل میکنم:

"حجت الاسلام و المسلمین آقای ابن الرضا از حاج آقای کشفی از خدمتگزاران بلند پایه حرم حضرت معصومه سلام الله علیها نقل کردند که:

در ایام جنگ شبی از شب ها گروهی از اسرای عراقی را به حرم مطهر کریمه اهل بیت آورده بودند. در طرف بالای سر حضرت میله هایی نهاده شده بود که اسرا در داخل میله ها  و دیگر زائران در بیرون میله ها مشغول زیارت بودند یک مرتبه دیدم که زنی از میان تماشاگران جیغ می کشید و بلافاصله یکی از اسرا نیز جیغی کشید. معلوم شد که این اسیر از شیعیان عراقی بوده  که ارتش او را اجباراَ به جبهه برده اند و آنجا به اسارت نیروهای ایرانی در آمده است. مادرش نیز به جرم شیعه بودن از عراق اخراج شده، به ایران آمده، در قم اسکان داده شده و به کلی از سرنوشت پسرش بی خبر مانده است. این مادر بیچاره هر شب به حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها مشرف می شده و به خدمت بی بی عرض می کرده : بی بی جان من پسرم را از شما می خواهم.

آن شب نیز چون شب های دیگر به حرم مشرف شده برای پسرش دعا کرده، به حضرت معصومه سلام الله علیها متوسل شده است که یک مرتبه پسرش را در میان اسیران دیده، بی اختیار جیغ کشیده پسرش نیز متوجه مادر شده، متقابلا فریاد کشیده و اینگونه از عنایات حضرت معصومه سلام الله علیها پس از سالها جدایی، چشم مادر با دیدن میوه دلش روشن گردیده است. پس از این رخداد جالب، توسط جمهوری اسلامی ترتیبی داده شد که این پسر از اسارت آزاد شده به کانون گرم خانواده برگردد. "

  • سیدحمید مشتاقی نیا

درگاه نور

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۲ مهر ۱۴۰۳، ۰۳:۰۲ ب.ظ

اهمیت نور در عکاسی؛ آشنایی با انواع تاثیر نورپردازی در عکاسی

 

آخرین برگ های دست نوشته شهید شانزده ساله دفاع مقدس، حسین جهانگیری که در 21 ماه مبارک رمضان با زبان روزه و در حال تلاوت کتاب خدا در نزدیکی پاسگاه زید به شهادت رسید و در گلزار شیخان قم به خاک سپرده شد:

 

6/1/62: چون شب جمعه بود برای دعای کمیل به حرم حضرت معصومه سلام الله علیها رفتم. جمعیت زیادی می آمد.

ابتدا دعای توسل می خواندند سپس دعای کمیل ساعت 9 شروع می شد.

حال عجیبی داشت آن هم در کنار مرقد حضرت معصومه سلام الله علیها، یکی از برادران دعا را با حال عجیب می خواند و مردم هم گریه می افتادند. در حقیقت من هم زیاد گریه می کردم. خودم را در پیشگاه خداوند گناهکار و روسیاه می دیدم نمی دانم آیا خداوند از سر تقصیرات من می گذرد یا نه؟

مستقیم به حرم حضرت معصومه سلام الله علیها رفتم زیارتی کنم، داخل حرم شدم. سرم را سینه ضریح گذاشتم و حاجات خود را از او می خواستم، علاقه زیادی به حضرت معصومه سلام الله علیها دارم و تا کنون هر چه از او خواستم و هر نذری که کردم به من داده اند این خاندان نبوت. مدتی اشک ریختم. از او صبر و بردباری برای پدر و مادرم خواستم. از او تشکر کردم که کمک من کردند تا امتحانات ثلث سوم را با موفقیت بدهم. طول عمر امام، پیروزی هر چه زودتر و اگر لیاقت شهادت را داشتم شهادت فی سبیل الله را به من بدهد. شاید برای آخرین مرتبه بود که به زیارت حضرت معصومه سلام الله علیها می آمدم.

22/3/62:

روز یکشنبه صبح زود از خواب بیدار شد، نماز را خواندم، صبحانه را زودتر خوردیم . ساعت 7 قرار بود که به بسیج برویم. پدرم کار داشت و گفتم نمی خواهی بدرقه من بیایی، بعد از خوردن صبحانه پدرم آماده شد که به باغ برود و در همان اتاق جلو آمد و با هم روبوسی و خداحافظی کردیم و گفت: خدا به همرامت باشد.  با پدرم  دست دادم. دست هایش از کار پینه بسته و ترک خورده . گاهی نگاه به مادرم می کردم. می دیدم گرفته است؛ اما سعی می نمود دربرابرم چهره ای شاد و خندان داشته باشد تا نکند من ناراحت شوم و روحیه ام کسل گردد. آفرین بر تو ای مادر مهربان و شجاعم. خداوند شما را در آخرت با حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و حضرت معصومه محشور کند. سوار اتوبوس شدیم مادرم پایین، مرا نگاه می کرد، خواهرم چشمانش پر از اشک شده بود. برای آنها دست تکان می دادم و می گفتم نگران من نباشید. خواهر کوچکترم می خواست از بغل مادرم پهلوی من بیاید. اتوبوس راه افتاد. چشمانم را به مادرم دوخته بودم تا اینکه دیگر او را ندیدم و از نظرم پنهان شد. در اتوبوس صلوات می فرستادم.

نزدیک حرم سلامی به حضرت معصومه سلام الله علیها دادم تا تهران که در راه بودیم مدتی را کتاب مطالعه می کردم.

نشریه امتداد شماره 32 شهریور 1387

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پدر شهید مطهری

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۸ مهر ۱۴۰۳، ۰۹:۱۳ ق.ظ

ویژگی‌های پدر استاد - مرکز نشر آثار استاد مطهری

 

"چه مانعی دارد که من ذکر خیری از پدر بزرگوار خودم بکنم. از وقتی که یادم می‌آید (حداقل از چهل سال پیش) من می‌دیدم این مرد بزرگ و شریف هیچ وقت نمی‏‌گذاشت و نمی‌گذارد که وقت خوابش از سه ساعت از شب گذشته تأخیر بیفتد. شام را سر شب می‌خورَد و سه ساعت از شب گذشته می‌خوابد و حداقل دو ساعت- و در شب‌های جمعه سه ساعت- به طلوع صبح مانده بیدار می‌شود و حداقل قرآنی که تلاوت می‌کند یک جزء است؛ و با چه فراغت و آرامشی نماز شب می‌خواند! حالا تقریباً صد سال از عمرش می‌گذرد و هیچ وقت من نمی‌بینم که یک خواب ناآرام داشته باشد. و همان لذت معنوی است که اینچنین نگهش داشته. یک شب نیست که پدر و مادرش را دعا نکند. یک نامادری داشته که به او خیلی ارادتمند است و می‌گوید که او خیلی به من محبت کرده است؛ شبی نیست که او را دعا نکند. یک شب نیست که تمام خویشاوندان و ذی‏‌حقّان و بستگان دور و نزدیکش را یاد نکند. اینها دل را زنده می‌کند. آدمی که بخواهد از چنین لذتی بهره‌مند شود، ناچار از لذت‌های مادی تخفیف می‌دهد تا به آن لذت عمیق‌تر الهی معنوی برسد."

احیاء تفکر اسلامی ص 95

  • سیدحمید مشتاقی نیا

قبله تهران

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۷ مهر ۱۴۰۳، ۰۶:۲۱ ق.ظ

حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام - دانشنامه‌ی اسلامی

 

میلاد حضرت عبدالعظیم حسنی مبارک. اگر تا به حال به زیارت این امامزاده بزرگ و واجب التعظیم نرفته اید تا عمری باقی است حتماً از خدا بخواهید و اراده کنید که به زیارتش بروید. نشاط خاصی به شما میدهد که سوغات اصیل ری و برکت وجود و بارگاه این بنده عزیز خداست. غم عالم را هم که به سینه داشته باشید در محضر این انسان شریف و ذیل قبه نورانی حرمش با نخستین سلامی که تقدیمش میکنید از دلتان زدوده و شادی و راحتی و آرامش جایگزین آن خواهد شد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آیت الله شهید قدوسی

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۵ مهر ۱۴۰۳، ۰۵:۱۸ ب.ظ

علی قدوسی - ویکی فقه

 

قدوسی با شهرت طلبی ناسازگار بود و آن را منشأ سقوط انسان می دانست. در تمام عمرش مسئولیت امامت جماعت را  نپذیرفت. حتی المقدور، آرام و بدون جلب توجه دیگران به مجالس وارد می شد و در پایین مجلس در بین افراد معمولی می نشست. اهل وعظ و خطابه رسمی جز بر اساس احساس وظیفه شرعی نبود. کمتر حاضر به مصاحبه های رادیو تلویزیونی و مطبوعاتی می شد، به ویژه، اگر قرار بود به توجیه کارها یا دفاع از عملکردهای خویش بپردازد.

او می گفت: "از چشم مردم افتادن، بهتر است تا اسیر دام نفس شدن!"

صبح پنج شنبه در جلسه درس اخلاق قدوسی نشستن کافی بود تا کاخ آمال انسان، فرو ریزد و همه چیز جز خدا را بی بها انگارد. او به صراحت می گفت: "آقایان! اگر آمده اید تا با سواد شوید و بعد به جنگ روحانی شهر و ده خود بروید، امام جماعت شوید تا مردم دستتان را ببوسند و پشت سرتان نماز بخوانند، اسم و رسم پیدا کنید و به شما سهم امام بدهند؛ تا دیر نشده و مسئولیت تان سنگین نشده است، بروید دنبال کسبی حلال که "خسرالدنیا و الآخره" نشوید.

یادنامه شهید قدوسی ص136

گفتنی است این عالم شهید داماد مرحوم علامه طباطبایی است. فرزند برومند وی محمدحسن قدوسی نیز در شمار دانشجویان شهید پیرو خط امام و یاران صدیق سید حسین علم الهدی در هویزه است. گفته میشود او در آخرین لحظات عمر شریفش با خون خود وضو گرفت و عاشقانه به دیدار معبود شتافت و بدن مطهرش زیر شنی تانکهای دشمن با خاک عجین شد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

تلنگری برای همه

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۵ مهر ۱۴۰۳، ۱۰:۵۷ ق.ظ

صندلی گیمینگ ESV4002 - فروشگاه اینترنتی لمپاف

 

از پیامبر خدا (ص) روایت کرده اند:

من تقدّم علی قومٍ من المسلمین و هو یری اَنّ فیهم مَن هو افضل منه فقد خان الله و رسوله والمسلمین

کسی که خود را مسئول و جلودار گروهی از مسلمانان قرار دهد، با اینکه می بیند در بین آنان کسی برتر از او هست، به خدای سبحان و پیامبر و مسلمانان خیانت کرده است.

الغدیر، ج8، ص291

از امام صادق علیه السلام نیز نقل کرده اند:

مَن دَعا الناس الی نفسه و فیهم مَن هو اعلم منه فهو مُبتدعٌ ضالٌ

کسی که مردم را به سوی خویش دعوت کند، با اینکه در بین آنان داناتر از او هست، او بدعت گذار و گمراه است.

سفینةالبحار، ج2، ص220

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آن که تو را دارد

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲ مهر ۱۴۰۳، ۰۶:۵۹ ب.ظ

مشرق نیوز - عکس/ رژه نظامی نیروهای حزب‌الله لبنان در روز قدس

 

"خدایا چه بسیار دشمنی که شمشیر دشمنی اش را به روی من کشید، و لبه تیغش را بر من تیز کرد، و باریک نمود دم برنده اسلحه اش را و زهرهای کشنده اش را برای من درهم آمیخت و تیرهای بی خطایش را به سوی من نشانه گرفت و چشم نگهبانش از من به خواب نرفت و نهانی بر آن است تا مرا در معرض امور ناخوشایند قرار دهد، و به من بچشاند زهر جگر سوزش را.

 تنهایی ام را در برابر بسیاری از آنان که آزار مرا اراده نموده اند، و در کمین من نشستند مشاهده کردی.

پس مرا به نیرویت تأیید کردی و پشتم را با یاریت محکم نمودی، و تیغ او را به نفع من کند کردی، و او را پس از جمع آوری نفرات و تجهیزاتش خوار نمودی، و مقام و جایگاه مرا بر او برتری دادی.

و آنچه را از نیرنگ هایش به جانب من هدف گرفته بود به سوی خودش بازگردانی و علیه او به کار بستی، ولی عطش کینه اش فرو ننشست، و سوزش دل برامده از خشمش سرد نشد درحالی که از غیضش بر من انگشت به دندان گزید و پشت کرده پا به فرار نهاد و سپاه و نفراتش تارومار شد، پس تو را سپاس ای پروردگار از توانایی ات که شکست نپذیرد، و بردباری ات که شتاب نپذیرد، بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و مرا در برابر نعمت هایت از شاکران و در برابر عطاهایت از ذاکران قرار ده، خدایا چه بسیار متجاوزی که با نیرنگ هایش به من ستم کرد، و دام های شکارگیرش را در راهم نهاد، و توجه جستجوگرانه اش را بر من گماشت.

و او را با سنگ خودش زدی، و با زه کمان خودش خفه اش نمودی و با سر نیزه های خودش هلاک کردی و به رو به خاک مذلّت انداختی، و حیله اش را به گردنش برگرداندی و به بند پشیمانی گرفتارش کردی، و به سبب حسرتش به باد فنایش دادی، ازاین رو پس از کبر و نخوتش خوار و کوچک گشت، و به دنبال گردن فرازی اش خوار و کوبیده شد، و در بند دامی که روز گردن کشی اش آرزو داشت مرا در میان آن ببیند اسیر شد، و چه نزدیک بود پروردگارا اگر رحمتت نبود بر من فرود آید، آنچه که دامن زندگی او را فرا گرفت، پس تو را سپاس پروردگارا که توانای شکست ناپذیری..."

به سفارش بزرگان در حمایت از مردم غیور لبنان، جوشن صغیر بخوانید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا