اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

۴۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فرهنگ پهلوانی» ثبت شده است

کمی بیشتر بمان

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۶ دی ۱۴۰۳، ۰۷:۳۷ ق.ظ

کتاب کمی بیشتر بمان: زندگینامه داستانی شهید مدافع حرم اکبر شهریاری [چ2]  -فروشگاه اینترنتی کتاب گیسوم

 

کتاب خاطرات شهید اکبر شهریاری را خواندم و لذت بردم. البته قلم نویسنده بی نقص نبود. عبارتها گاهی شبیه مقاله به نظر می رسید نه داستان. بعضی مسائل گنگ و مجهول رها شد؛ اما قلم نویسنده با صداقت بود و از پردازش های ادبی بی حاصل و ملال آور پرهیز داشت.

زندگی این شهید جوان مدافع حرم زیبا بود. خوب زندگی کردن، خوب مردن را هم به دنبال دارد. شهادت، بهترین و زیباترین نوع مرگهاست که نصیب کسانی می شود که خوب و زیبا زندگی کرده باشند.

یک جایی از ماجرای زندگی شهید از زبان همسر بزرگوار و صبورش مربوط به جریان خواستگاری و نه گفتن های پیاپی و بی دلیل او به این شهید عزیز است. به نظرم جا دارد یک بار کتابی قطور به شیوه خاطرات شفاهی، حرفهای دخترهایی را ثبت کند که در جوانی خواستگار خوب و منطبق با معیارهای شرع و عرف داشته اند اما بهانه آوردند و به حرف اسلام عمل نکردند و بعدها چقدر پشیمان شدند.

جایی از کتاب پیرامون تذکر دوستانه شهید به همسرش درباره مراعات و تکمیل نوع پوشش بود. البته این خانم، خودش محجبه و متدین و با وقار و از خانواده ای روحانی بود؛ اما از سلیقه و نظر همسرش تمکین کرد. یادم است دوستی ماجرایی از زندگی خودش گفت. همسرش دختر یک روحانی بود. او در دوره نامزدی به وی تذکری دوستانه داد که مثلا مدل نشستنش را در جمعها تغییر دهد. دختر به پدرش گفت. به پدر برخورد که مگر او بیشتر از من می فهمد؟ و همین بهانه ای شد برای دعواهای بعدی و نهایتا طلاق!

یک زندگی خوب حاصل فهم و درایت زن و شوهر و در مواردی بستگان نزدیکشان است.

در این کتاب هم به بعضی زخم زبانها اشاراتی صورت گرفت. در دوران دفاع مقدس هم که جوانهای ما از زن و فرزند و شغل و تحصیل خود گذشته و به دفاع از کشورشان می شتافتند از بعضی هموطنان به جای تقدیر و تشکر فقط متلک و زخم زبان شنیدند. خوب است این حرفها در تاریخ ثبت می شود. هم نا شکری و بی انصافی بعضی انسانها نمایش داده می شود هم آنانی که می خواهند در راه حق قدم بردارند با سختی های این راه بیشتر آشنا شده و مقاوم تر می شوند. روح شهدا شاد. انقلاب اسلامی فرصتی در تاریخ پدیدآورد که انسانهای پاک و خودساخته و رشید و کمال طلب به بشریت معرفی شدند. شهدا معصوم نبودند اما مسیر زندگی را به اختیار خود به گونه ای انتخاب کردند که بیشترین پرهیز را از خطاها داشته و در دو راهی بین خود و خدا، جانب خدا را بگیرند. شهیدانه زیستن یک سبک زندگی است هم در جنبه فردی و درونی و هم در بعد اجتماعی، خدا را دیدن و با خدا زندگی کردن و خویشتن داری در مقابل هوسها و زیاده خواهی ها مقدمه ای برای آمادگی در ایثار و گذشت و جوانمردی و وصال با معبود است. برای همین است هر جا که در قران از شهید و شهادت سخن گفته می شود به صدق و صداقت نیز اشاره شده است. شهدا راست می گفتند. مدعی بندگی بسیار است اما آن که در عمل بنده خدا باشد، صدّیق و شهید خواهد بود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

یحیی نژاد

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۶ آذر ۱۴۰۳، ۱۰:۰۵ ق.ظ

photo_2024-11-26_09-53-26_6ajw.jpg

 

در بابل بیمارستانی داریم به نام شهید یحیی نژاد، کسی هم اسمی غیر از این را نمی گوید. بعضی اسامی مکانها به رغم تغییر بعد از انقلاب تا مدتها از سوی عده ای با اسم قدیمی یاد می شدند و می شوند. اما بیمارستان یحیی نژاد را همه همینطور نام برده اند. تنها با پرسش از بعضی قدیمی ها فهمیدم که نام آن قبل از انقلاب بیمارستان شاهپور بوده است. این بیمارستان چون در مرکز شهر قرار دارد معراج شهدای شهرستان هم بود و تقریبا اغلب شهدای بابل از این نقطه تشییع شده اند.

امروز روز شهادت عباس یحیی نژاد است که در همین بیمارستان به شهادت رسید؛ 6 آذر 1357.

مرحوم محمد تهرانی قد کوتاه و هیکل تپلی داشت و فرز و چابک نبود. اغلب بچه های مسجدی شهر او را دیده اند. محمد تهرانی می گفت من و عباس یحیی نژاد با هم در بیمارستان بودیم که مأموران حمله کردند. هر دو به سمت دیوار دویدیم. عباس توانست برود بالا من نتوانستم. مأمور شهربانی آمد نشست و با اسلحه اش مرا نشانه گرفت. عباس او را می شناخت. با این که میتوانست فرار کند، برگشت و او را به اسم صدا زد و گفت که این کار را نکند. اما او ناجوانمردانه شلیک کرد و تیر هم به عباس خورد و ...

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بچه هایتان را زیاد ببوسید تا...!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۰ آبان ۱۴۰۳، ۱۰:۰۷ ق.ظ

ترنس | مشخصات افراد ترنس | نشانه های بیماری ترنس | دکتر فرامرز ذاکری

 

بچه هایتان را زیاد ببوسید تا بزرگ شدند یکی مثل شروین حاجی پور نشوند که از فتنه کشف حجاب تا مهمترین پیچ تاریخ یعنی وسط معرکه نبرد با صهیون عقده بوسیده شدن خود را فریاد بزند! واقعا باید اختلالات، گرایش ها و ویژگی های روانی و اخلاقی و جنسیتی این جور آدمها را بررسی کرد؛ اما

تا زشتی ها نباشند زیبایی ها به خوبی دیده نمی شوند.

چقدر شهید داشتیم که یتیم بودند، چقدر شهید داشتیم تازه نامزد گرفته بودند و در فراقش اشک می ریختند، چقدر شهید داشتیم تازه داشت کسب و کارشان رونق میگرفت، شهید پولدار، شهید فقیر، استاد دانشگاه یا کارگر بیسواد، پیر یا نوجوان ... چقدر مرد داشتیم که چه در میان سختی ها و چه در بین خوشی ها مردانه زیستن را از یاد نبردند. انسان میتواند هر یک از دو وجه وجودش را به اختیار خود برگزیند. عده ای به خورد و خوراک و خواب و شهوت و شهرت می اندیشند و دغدغه ای جز برآوردن نیازهای شکم و زیر شکم ندارند؛ عده ای اما از جان و جهان و مکنت و تخت، بستند به کوی عاشقی رخت. هر کسی مرد نیست. مرد آن راننده ای است که دارایی اش یک وانت پیکان است همان را برای کمک به جبهه مقاومت تقدیم میکند. مرد آن شهیدی است که میگفت چطور میتوانم کنار فرزندانم بنشینم بگویم و بخندم در حالی که سر بریده بچه های مظلوم حلب روی دیوارهای شهرشان چیده شده. مردانگی را از جوانهایی باید آموخت که در قبال تکه تکه شدن هزاران انسان بیگناه در غزه و لبنان بی تفاوت نبوده و برای جانفشانی در معرکه نبرد با ظالم لحظه شماری میکنند. از بهنام محمدی تا چمران از بابک نوری تا حاج قاسم، در دو راهی خود یا خدا آن که از گرایشهای حضیض حیوانی گذشته و مرام ایثار و رشادت را بر گزیده و به ندای فطرتش لبیک میگوید اشرف مخلوقات است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ما وارث خون سربداران هستیم

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۷ آبان ۱۴۰۳، ۰۷:۰۴ ب.ظ

زندگی اهل‌بیت(ع) گنجینه‌ای برای همه هنرمندان است - آرمان هیأت

 

دیدید آن زن کوخ نشین در جنوب تهران را که با ارزشترین دارایی اش حلقه ای طلا بود همان را هم هدیه داد برای مبارزه با اسرائیل؟ استاد دانشگاه تبریز که جانباز بود خانه اش را تقدیم کرد گفت همان احساس خوشی را دارم که موقع قطع شدن پایم در جبهه و تقدیمش به حضرت دوست داشتم. کاسب بسیجی بابلی که پیکان وانتش را هدیه داد گفت حالا که نمیتوانم جانم را تقدیم کنم همین باشد پیشکش آستان حق. مادر شهید گفت پسرم فدای رهبر، مرگ بر اسرئیل. پدر شهید در رامهرمز رفت پشت تریبون گفت رهبرم ما ایستاده ایم تا تو جهان اسلام را رهبری کنی. در مبارزه با اسرائیل کوتاه نخواهیم آمد.

اینها را در تاریخ ثبت کنید. همینها انقلاب کردند، جنگ را هم همین قشر جلو بردند. فتنه ها را همین ها کور کردند. خانه و زندگی سید روح الله عجمیان را ببینید. جمهوری اسلامی قدر این نیروها را بداند. بداند اعتقاد پاک این بچه هاست که پشتوانه گام اول و دوم انقلاب بوده و هست. مسئولین ما از اعتقاد و سلوک مومنانه فاصله نگیرند. کسی سر آرمانها معامله نکند. ما به حول و قوه الهی اسرائیل غاصب را شکست میدهیم. به اذن خدا و با تکیه بر قدرت او درنده ترین و خون آشام ترین حیوانهای انسان نما را سر جای شان خواهیم نشاند. ثامن الائمه و طریق القدس تا والفجر هشت و بوسنی و نخجوان و دمشق و... را با همین تفکر و منش، پیش بردیم. در حیاتی ترین نقطه تاریخ قرار داریم. به فضل خدا برای نبرد بزرگ آماده میشویم. همه شهدا آرزوی دیدن این روزها را داشتند. انسان با شرافت و عزت و غیرت است که انسان شناخته میشود. عاشورا هم دوباره تکرار شود می ارزد بساط یزیدیان در هم بپیچید. یک عمر خواندیم سلم لمن سالمکم حرب لمن حاربکم. اشک ریختیم یا لیتنا کنا معکم... الان وقتش رسیده. کربلا ما را فرا میخواند. این تیغ تیز و این قفای گردن من؛ جانا ز سرخی کن کفن پیراهن من. بسم الله و بالله و فی سبیل الله و علی ملة رسول الله.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

امیران جوان کشتی ایران

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۶ آبان ۱۴۰۳، ۰۷:۳۹ ق.ظ

Saleh Derakhshan | امیرحسین فیروزپور و امیررضا معصومی به مدال طلا دست  یافتند ابراهیم خواری صاحب مدال برنز شد تیم ایران به 2 مدال طلا و 1 مدال  برنز در پنج وزن… | Instagram

 

دیشب دو جوان غیور ایرانی در مسابقات جهانی کشتی آزاد زیر 23 سال آلبانی بسیار خوش درخشیدند.

امیرحسین فیروزپور اهل جویبار، در بازی فینال با حریف آمریکایی در افتاد. نتیجه مسابقه چهار چهار بود اما حریف آمریکایی به دلیل کسب امتیاز آخر برنده به حساب می آمد. امیرحسین نفسی چاق کرد. بعد چنان بر حریف حمله برد که توان او را گرفت. حریف دیگر حرفی برای گفتن نداشت. جوان با غیرت ایرانی نتیجه را یازده بر چهار از آن خود کرد و به مدال طلا رسید.

فینال سنگین وزن دیگر اما بسیار جذاب و تاریخی بود. امیر رضا معصومی فرزند دلاور فردین معصومی اهل ماسال گیلان در مجموع چهار مسابقه داد. حریفان هندی و روس آمریکا را با نتیجه ده بر صفر ضربه فنی کرد. در فینال با حریف بلغار روسی الاصل کشتی گرفت. او را با نتیجه یازده بر صفر برد. بدون آن که حتی یک امتیاز به حریفان قدر خود واگذار کند به طلای جهانی جوانان دست یافت و عزت و افتخار را به مردم کشورش هدیه داد. او به یاری خدا در آینده هم در زمینه ورزش و هم سینما حرفهایی برای گفتن داشته و نامش تا ابد در تاریخ قهرمانان خوشنام این مرز و بوم خواهد درخشید.

ان شاءالله در همه عرصه ها بینی حریفان را به خاک بمالیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مهد دلیران، غرش شیران، همیشه جاویدان

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۱ مهر ۱۴۰۳، ۱۰:۴۸ ق.ظ

آریوبرزن؛ آخرین سردار دلیر هخامنشی - کجارو

 

اسرائیل ممکن است به هر حرکتی برای پاسخ به ایران دست بزند اعم از حمله مستقیم نظامی و یا عملیات پیچیده تروریستی. مسئولان جمهوری اسلامی هم اعلام کرده اند برای تقابل با رژیم غاصب در هر سطحی آمادگی لازم را دارا هستند.

قطعا همینطور است و نهادهای نظامی و اطلاعاتی پیش بینی های لازم را انجام داده و فرضیات مختلف را بررسی کرده اند. عقل حکم می کند سگ هار آمریکا باید آنقدر به اطراف خود مشغول باشد که به راحتی مجال تمرکز برای حرکت فراتر از مرزهای پیرامونی را پیدا نکند.

یک حرفی هم ته دلم مانده و باید بگویم. هر چند اعتنا به سلبریتی های نان به نرخ روز خور و مردم فریب و پول پرست را چندان جائز نمی دانم. علی دایی روز گذشته گفته بود مسئولان ما آنقدر که به فکر لبنان و فلسطین هستند به فکر مردم خودمان نیستند.

اولا که اینطور نیست.

دوما دفاع از فلسطین و لبنان دفاع از حریم جغرافیا و امنیت خودمان است. حتی اردوغان هم بر این باور است که اسرائیل اگر بر فلسطین و لبنان چیره شود قصد حمله به ترکیه را دارد؛ چه برسد به ایران.

اما حرف اصلی برای علی دایی و امثال او که به هر قیمتی با چند کلمه پارازیت میخواهند از خودشان قهرمان مردمی بسازند.

دایی متولد 1348 است. سابقه یک روز حضور در جبهه را هم ندارد. در بین رزمندگان دفاع مقدس صدها نفر را پیدا میکنید که متولد سالهای پنجاه و پنجاه و یک بوده اند. او حتی برای دفاع از کشور خودش هم غیرت و انگیزه لازم را نشان نداد و در بحبوحه خطر قدمی برای مردمش بر نداشت حالا ادعایش میشود که فقط باید به فکر مردم خودمان باشیم؟ 

چند روز پیش هم پگاه اهنگرانی با یکی از پایگاههای خبری خارجی مصاحبه کرد و از اینکه امثال حسین فهمیده الگوی نوجوانهای مملکت شوند ابراز نگرانی نمود. سلبریتی هایی که آگاهانه و یا از سر جهل و خود پرستی دنبال تغییر فرهنگ ملت و ایجاد سستی و ضعف در جامعه و زدودن تفکر مقاومت و غیرت هستند بازوهای فرهنگی رژیم غاصب به شمار می آیند.

 تاریخ ایران از دیرباز سرشار از فرهنگ مقاومت و شور و شعور حماسی و غیرت و دشمن ستیزی است. کسانی که ترس و تو سرخوری و انفعال را تبلیغ میکنند در ستیز با فرهنگ و تاریخ ایران بوده و خائن و وطن فروش به شمار می آیند. ایران سورنا، ایران رستم، ایران آریو برزن، ایران قرنی و صیاد، ایران حاج قاسم تسلیم شدنی نیست.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پسر و نشان پدر

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۷ مهر ۱۴۰۳، ۱۰:۰۱ ق.ظ

امروز سالروز شهادت سلیمان ذاکریان از شهدای ارتشی شهرستان بابل است. همسرش خواهر سردار دوست داشتنی شهید مهدی نصیرایی است. به سلیمان می گفت تو پیامبر من هستی! حضرت سلیمان حیات بخش و طراوت انگیز و پادشاه دل بی قرار من، در کنار توست که به سعادت و خوشبختی و آرامش می رسم. 

جنگ که شد سلیمان به جبهه رفت و خودش را به خط رساند. امروز روزی سال 62 در اطراف مریوان با حمله توپخانه دشمن به شهادت رسید. پیکرش را آوردند. زن دوست داشت او را در آغوش گرفته و برای آخرین بار صورت ماهش را ببوسد. نگذاشتند. خیلی که اصرار کرد مجبور شدند راستش را بگویند که سلیمان سر در بدن ندارد.

سلیمان دوست داشت پزشک شود که شرایطش فراهم نشد. به ارتش که رفت در بهداری مشغول خدمت شد. پسرش حبیب آرزوی پدر را برآورده کرد و پزشک متخصص رادیولوژی شد. کرونا که آمد باز هم مثل پدر بسیجی خط شکن بود. در صف اول خدمت به مردم، مبتلا شد و اندکی بعد به شهدای سلامت پیوست.

شادی روح این پدر و پسر شهید صلواتی هدیه کنیم.

 

یادمان شهید سلیمان (پرویز) ذاکریان

یادمان شهید حبیب ذاکریان

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شهید سبیلوی کربلا

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۷ شهریور ۱۴۰۳، ۰۶:۳۰ ق.ظ

photo_2024-09-16_18-00-57_k3r3.jpg

 

مرد بودن به ریش نیست، به سبیل نیست؛ به ژست و ادعا و شعار و صدای کلفت و اخم و غضب و پشت بازو و هارت و پورت و من آنم که رستم بود پهلوان نیست. مرد بودن یعنی مظهر "جلال" خدا باشی اهل غیرت و عشق و حماسه یعنی خون "اسدالله" در رگهایت جاری باشد، شیر خدا باشی.

مرد بودن یعنی "جلال اسدی" در مصاف با آتش و خون و خطر، دل به دریای حادثه بزنی، زن و مرد و پیر و جوان و کوچک و بزرگ را نجات بدهی و خودت در غربت و تنهایی بسوزی و حلّت بفنائک شوی. خادم زوّار امام حسین، خادم خود امام حسین است. اهل صدق اهل دیار شهادت است. خادم حقیقی بارگاه امام عشق از سوختن در راه معشوق ابایی ندارد. او ثابت کرد سال شصت و یک هجری هم اگر در کربلا بود امامش را در عاشورای رشادت و مردانگی، زیر باران تیر و سنگ و نیزه تنها نمی گذاشت. لبیک امام عشق را از عمق صداقت روح و قلبش فریاد زده بود. دمت گرم مرد خدا، دمت گرم عاشق راستگوی اباعبدالله، دمت گرم شهید سبیلوی طریقت دلدادگی. خادم ابدی جنات الحسین، محضر ارباب به یاد ما هم باش. خوش باش در بزم نورانی فرحین بما آتاهم الله من فضله، دلاور رشید کربلا، شاگرد زرنگ مکتب پهلوان ام البنین، مزد خادمی ات مبارک. بوسه حسین بین دو ابروی تو خنکای حریق تنت شد؛ شهد شیرین وصالش خنکای آتش عشق درونت. سرت روی زانوی حضرت زینب، دست نوازشگر حضرت رقیه، لبخند خدا گوارای وجودت. کربلایی جلال، شیر مادر و نان پدر حلال تو، سلام ما را به حضرت زهرا برسان...

بچه های بجنورد! اگر دستتان به حرم آقا نرسید، دلتان در حسرت زیارت سوخت، هوای کربلا به سرتان زد بروید سر مزار جلال اسدی، دست روی خاک قبر مطهرش بگذارید، شک نکنید جای دستان مبارک مهدی فاطمه است. آنجا را شعبه ای از کربلای حسین، صحنی از سرای نورانی ابالفضل العباس بدایند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مردها و نامردها

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۹ شهریور ۱۴۰۳، ۰۳:۴۴ ب.ظ

شهید علی اصغر رنجبران – کنگره ملی 24000 شهید پایتخت

 

"... بعثی ها ابتدا دیوانه وار می جنگیدند، اما بعد از کامل شدن حلقه محاصره نیروهای ایرانی، سرانجام اولین دسته از نیروهای عراقی خودشان را تسلیم کردند. بچه های گردان ابوذر اسرا را خلع سلاح کرده و در گوشه ای جمع کرده بودند. لازم بود اسرا هر چه زودتر به عقب فرستاده شوند. شهدا و زخمی های خودی هم روی زمین افتاده بودند و تا به آن لحظه فرصتی برای تخلیه این عزیزان پیدا نشده بود. یکی از بچه ها خواست مجروحین را با استفاده از اسرا به عقب بفرستد. وقتی که فرمانده بسیجی گردان ابوذر، علی اصغر رنجبران متوجه این کار شد به آن برادر سخت پرخاش کرد و او را مورد شماتت قرار داد. جالب است که خود عراقی هایی که زخمی های ما را بر دوش گرفته بودند از آنچه می دیدند متحیر شده بودند. رنجبران در حالی که به شدت آشفته بود فریاد زنان می گفت: برادرها این عراقی ها با پای خودشان آمده اند و به ما تسلیم شده اند، شما را به خدا با اینها بدرفتاری نکنید، شاید اینها راضی نباشند این کار را بکنند. بعد هم بلافاصله به طرف جلوی صف اسرای عراقی رفت و به آنها گفت: برانکاردها و زخمی ها را زمین بگذارید. آنان به علت عدم آشنایی با زبان فارسی متوجه منظور علی اصغر نشده و همچنان ایستاده بودند و به او نگاه می کردند.

علی اصغر جلو رفت، برانکارد را از دست اولین اسیر خارج کرد و به زمین گذاشت. بعد هم صورت آن اسیر را بوسید و به آنها فرمان حرکت داد. جالب است که در آن آشفته بازار اوضاع عملیات، علی اصغر با ادب و احترام خاصی با عراقی ها رفتار می کرد. دقایقی بعد که ماشین تدارکات با بار آب و آذوقه از راه رسید در آن هوای گرم خردادماه خوزستان، بچه ها متاثر از سرمشقی که علی اصغر به آنها داده بود اولین لیوان آب و شربت را به اسرا دادند. این طرز رفتار برای سربازان اسیر دشمن غیرقابل تحلیل بود و در مقابل رفتار کریمانه بچه های ما عکس العمل آنها این بود که درخواست کردند اجازه داده شود به مواضع محاصره شده واحدهای عراقی نزد سایر افسران و سربازان عراقی برگردند و از وضعیت خودشان و آنچه از ایرانی ها دیده بودند برای آنها تعریف کنند. سرانجام با این خواسته آنها موافقت شد و تعدادی از آنها برای این کار آزاد شدند و بچه ها آنها را تا نزدیکترین مواضع دشمن بدرقه کردند. وقتی این چند اسیر عراقی به مقرّ واحدهای خودشان برگشتند ما و بچه های گردان ابوذر منتظر ماندیم تا ببینیم چه می شود. فردای آن روز حوالی ساعت نه صبح بود که شاهد صحنه ای باور نکردنی بودیم. عراقی ها دستهایشان را روی سر گذاشته بودند و با سر قدم های بلند به طرف ما می آمدند. با وجود اینکه آنان در محاصره کامل بودند اما اگر می خواستند هنوز هم می توانستند به مقاومت خودشان ادامه بدهند ولی با این وصف می دیدیم که فوج فوج به سمت ما می آمدند و تسلیم می شدند."[1]

اما حالا از شهادت علی اصغر رنجبران بخوانید:

"درباره نحوه شهادتش هم باید بگویم زمانی که وارد منطقه پنجوین عراق شده بودند تا مقدمات عملیات «والفجر2» را آماده کنند، گروهشان لو می رود و در درگیری با اصابت تیر به فیض شهادت نائل می شود. بعد که پیکرش را برای ما آوردند دیدیم که ترکیب صورتش به همه خورده است، آنجا بود که برای ما تعریف کردند بعد از شهادتش، بعثی ها با چوب به دهانش فرو کرده اند و فکش را شکسته اند."[2]

 


[1] راوی حسین الله کرم. همپای صاعقه ص 716

 

[2] جهان نیوز. مصاحبه با مادر شهید علی اصغر رنجبران 17 آبان 1402

  • سیدحمید مشتاقی نیا

متقلّب

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۸ شهریور ۱۴۰۳، ۰۸:۲۱ ق.ظ

پشت پرده محرومیت ستاره جنجالی دوومیدانی ایران از پارالمپیک پاریس

 

سجاد هاشمی دونده تیم ایران بود. بعد تغییر تابعیت داد و به ترکیه رفت. اسمش را عوض کرد گذاشت سرکان ییلدیریم. بعد با تمارض مدعی شد که کم بیناست و به تیم پاراالمپیک ترکیه ملحق شد. در مسابقات جهانی دستش رو شد و مدالهایش را از او پس گرفتند. آبروی خودش و کشورش را برد که چرا با این بی اخلاقی درصدد تضییع حق نابینایان بوده است. جالب این جاست مدتی پیش به ایران آمد و به رغم سابقه سیاهی که داشت در فدراسیون مربوطه به کار گرفته شد. آنجا هم حق چند نفری را خورد و رفت...

اطلاعات بیشتر را در سایت تابناک بخوانید:

https://www.tabnak.ir/005HGJ

به نظر می رسد مدعی العموم باید به این ماجرا ورود کرده و مسئولی که در وزارت ورزش نسبت به به کار گیری این به اصطلاح ورزشکار متقلب و خائن بی تفاوت بوده را مورد بازخواست قرار دهد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

با همین وضع هم میتوان اول شد

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۴ مرداد ۱۴۰۳، ۰۹:۳۹ ق.ظ

ارشد ندیم، ورزشکار پرتاب نیزه پاکستانی در المپیک پاریس موفق به کسب مدال طلا شد و عملکرد درخشانی داشت.

اخیرا پس از مدال طلای این ورزشکار در المپیک، تصویری از وضعیت خانه او منتشر شده است.

 

6079233

  • سیدحمید مشتاقی نیا

چیزی نمانده دیگر

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۸ تیر ۱۴۰۳، ۰۶:۴۸ ب.ظ

photo_۲۰۲۴-۰۶-۲۷_۱۵-۳۹-۰۳_70ys.jpg

 

انتخابات تا ساعاتی دیگر به پایان می رسد. اصلا هم نمی دانم چه کسی رأی می آورد. هر چند گمانه ها حاکی از پیروزی جلیلی یا انتقال جلیلی و پزشکیان به دور دوم است.

رقابت درون گفتمانی بین نیروهای انقلاب می تواند شیرین باشد؛ اما دو مساله باعث تلخی کام دوست داران انقلاب شد.

یکی سیاه نمایی و کج خلقی و تولید انبوه اخبار فیک و دروغ و شایعه و تخریب و مساله دیگر به میان آوردن اسامی و القاب مقدس و ارزشی و خرج کردن آن پای یک نفر.

جلیلی یک بسیجی است و به یقین در صورت پیروزی برای جبهه مقاومت از قالیباف کمتر نخواهد گذاشت. کاش بعضی چهره های ملی و حماسی خویشتن داری نموده و با نگاه فرا صنفی از طرفداری رفیق خود اجتناب می ورزیدند. مردم دوست ندارند قهرمانان خود را شریک و دخیل در بازی های جناحی ببینند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خیلی مردی پسر!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۶ تیر ۱۴۰۳، ۱۲:۱۱ ب.ظ

از ماجرای بستن عمامه تا پیامکی که به دادم رسید - خبرگزاری حوزه 

 

خودشان آمدند سراغش. گفتند گم شده ما تویی. باید بشوی مشاور و راهنمای زندگی خانوادگی ما. از فضل و اخلاق و علم و کرامتت خوشمان آمده. بارها زن و شوهر با هم یا جدا جدا آمدند و رفتند و تماس گرفتند و نامه نوشتند و پیام دادند و حرفها و رازهایشان را با او در میان گذاشتند و نظر خواستند و راهنمایی گرفتند. تا این که فهمید ادامه زندگی این دو دیگر به صلاحشان نیست. از زن خواست جدا شود. مرد بوهایی برده بود. آمد سوال کرد، نم پس نداد. رفت دادگاه شکایت کرد که این بابا اصلا مجوز مشاوره ندارد، دارد زندگی ما را متلاشی می کند. زن هم خواست ضایع نشود همراهی اش کرد. دادگاه در شهر و استان دیگری بود. چند بار رفت و آمد. با اینکه از نظر مالی مضیقه داشت و جسمش خسته بود باز هم زبان باز نکرد. جلوی قاضی سرش داد کشیدند، توهین کردند، تهمت زدند، تهدید کردند، دستش پر بود. چیزی نگفت. سر بسته توضیحاتی داد اما اصل ماجرا را نگفت و آبرو داری کرد. کافی بود یکی از آن پیام ها و نامه ها را رو کند. اسم همه افراد را هم می دانست. مرد یا خودش را می کشت یا زنش را. رازداری کرد و حرفی از اعتیاد مستمر و اصلاح ناشدنی زن به خیانت برملا نساخت.

یک روز مانده به غدیر خبر آورد که تبرئه شده است. به شرفش درود فرستادم. گفتم سرباز حقیقی امام زمانی و همقطار شهیدان. لبخند زد و صورتش سرخ شد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سبزِ سیاه!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۳ خرداد ۱۴۰۳، ۰۶:۳۶ ق.ظ

تسنیم: در پرونده فساد در فوتبال مقدار «رشوه» جابجا شده زیاد است و می‌تواند  شوکی بزرگ به فوتبال ایران وارد کند / پای چند مدیر فوتبالی سرشناس، چند مدیر  ارشد فدراسیون فوتبال

 

صفرعلی جمالپور از پیشکسوتان ورزش فوتبال در مصاحبه با ایسنا گفت:

"من در این فوتبال هم بازیکن بودم، هم مربی، سرپرست و مدیر باشگاه و سال‌هاست دلالی، دوپینگ و... را دیدم. اخیرا نیز شرط بندی در بین برخی بازیکنان رواج پیدا کرده است و انگار هیچ‌کسی جلودار این‌گونه مسائل نیست."

 

مشکل فوتبال علاوه بر تأثیر مخرب فضای استادیوم ها بر فرهنگ عمومی -که اخیرا با تجویز حضور بانوان توسط دولت، ابعاد وحشتناکتری پیدا کرده است- فساد لایه هایی از مدیران، مربیان و بازیکنان این رشته جذاب است که با توجه به الگو قرار گرفتن مشاهیر این ورزش در سطح جامعه به مرور باعث اشاعه و عادی سازی رفتارهای هنجارشکنانه و تقویت ضد ارزش ها خواهد بود.

به تازگی نیز افشاگری هایی پیرامون فساد و تبانی در فوتبال صورت گرفته که هوش از سر هر شنونده ای می پراند. تصمیم سازان فرهنگی کشور اگر توان کنترل و اصلاح وضعیت اسفناک فوتبال را ندارند از برجسته سازی مفرط این ورزش و فعالان آن در سطح افکار عمومی اجتناب کنند بلکه دایره تأثیر مخرب آن در جامعه کمی محدود شود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مرد بود

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۳ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۳:۳۰ ب.ظ

photo_2024-04-22_15-25-44_fpm.jpg

 

آرمان بنفشی جوان کردستانی غیور کشورمان است که در اقدامی مردانه جان خودش را از دست داد.

یک پدر درون چاه گرفتار می شود. سه فرزندش برای نجات او می روند. آن سه هم دچار گاز گرفتگی فضای چاه شده و بی رمق درون آن می افتند. آرمان صدای ناله آنها را می شنود. با نیروهای امدادی تماس می گیرد. تا رسیدن آنها دست به کار می شود و هر چهار نفر را نجات می دهد اما خودش بی حال شده و در چاه می ماند و جانش را از دست می دهد. استاندار کردستان پیامی داد و از او تجلیل کرد.

چقدر خوب بود صدا و سیمای ما که روزانه دهها برنامه خوب و بد را تحویل مخاطبان می دهد هم گزارشی از حماسه این جوان شجاع و ایثارگر تهیه می کرد. چنین قهرمان هایی باید به جامعه معرفی شوند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آذر شوماخر!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۳ دی ۱۴۰۲، ۰۹:۱۰ ق.ظ

مصطفی محمد میرزایی اولین شهید ایرانی در کشور یمن است که همزمان با شهادت حاج قاسم سلیمانی، توسط آمریکا ترور شد و پیکرش هیچگاه به میهن بازنگشت. مزار یادبودی برای او در حرم سیدالکریم حضرت عبدالعظیم اختصاص پیدا کرده است.

کسی نمی دانست او نیروی برون مرزی سپاه است. چون با وانتش بار همسایه ها را صلواتی جا به جا میکرد یا کار فنی شان را صلواتی انجام میداد خیلی ها او را کارگری ساده می دانستند. گاهی می رفت در اطراف شهر تهران در ساخت خانه برای خانواده های شهید افغانستانی مدافع حرم کمک می کرد.

دید حوادث چهارشنبه سوری باعث مرگ یکی از کودکان محل شده. هر سال با هزینه خودش مینی بوس کرایه می کرد همان روز بچه ها را به اردو می برد تا حسابی کیف کنند و انرژی شان تخلیه شود.

رفت رستوران دید صاحب آن به دو کودک فقیر پاکستانی پرخاش می کند. برای آن دو کودک غذا سفارش داد. گفت هر وقت غذا خواستند بدهید هزینه اش پای من.

مادرش آذر خانم، عشق پیکان بود و به رانندگی علاقه داشت. مصطفی و برادر کوچکترش که او هم مدافع حرم است برای او پیکان خریدند. رانندگی حرفه ای مادر را که دیدند اسمش را به شوخی گذاشتند آذر شوماخر.

یک بار مصطفی تصادف کرد. مادر تا به بیمارستان رسید همان دم در از حال رفت.

می خواست برود مأموریت. مادر با پیکان معروفش او را برد فرودگاه امام و بوسیدش. داشت می رفت دلش طاقت نیاورد. صدایش زد برگردد. گفت بگذار حسابی دورت بگردم. دوباره او را بوسید. زود خم شد کفش پای پسرش را هم بوسید. مصطفی بغض کرد. تو را به خدا بس کن، این چه کاری است دیگر مادر، من باید پای تو را ببوسم. شنید که نه! خاک پای تو سرمه چشمان من است.

مادر یک پارچه دل بود در انس و محبت وعشق به فرزند. با این حال وقتی خبر شهادت جگرگوشه اش را شنید، بی قرار نشد، گریه و زاری نکرد، از حال نرفت، آرام نشست و گفت الحمدلله، مصطفی به آنچه حقش بود رسید. خیالم راحت است آن دنیا پیش حاج قاسم و سایر شهدا، جمعشان جمع است و بهش خوش میگذارد. می دانم آن دنیا میهمان کرامت حضرت زهراست.

 

باربر صلواتی یا امین حاج قاسم سلیمانی +عکس - مشرق نیوز

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آن که باید ببیند

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۱ دی ۱۴۰۲، ۰۹:۱۳ ب.ظ

قاسم سلیمانی - ویکی‌گفتاورد

 

خبرش پخش شده بود. گفته بودند می‌خواهند فیلم حاج قاسم را بسازند. حتی اخبار سراسری شبکه یک هم اعلام کرد

همین که خبر به گوش حاجی رسید برای کارگردان نامه نوشت:

اولاً در جمهوری اسلامی ده ها شخصیت اثرگذار شهید وجود دارد که شناساندن شخصیت و عملکرد آنها به عنوان الگوهای حقیقی تجربه شده یک ضرورت است. بزرگواران مجاهد و متفکری همچون: شهیدان بهشتی، رجایی، باهنر و مطهری. در صحنه جهاد شهیدان: همت، باکری، زین الدین، خرازی و در رأس اینها شهید زنده‌ای همچون مقام معظم رهبری (مدظله العالی) که بیش از شصت سال در حال مجاهدت می‌باشند

وقتی این خبر را شنیدم حقیقتاً خجالت کشیدم، چه ضرورتی برای پرداختن به فردی که هنوز خوف از عاقبت خود دارد، می‌باشد... بنده نه تنها راضی به چنین اقداماتی نیستم بلکه به شدت اعتراض دارم.

تا زنده بود نگذاشت حرفی از خودش باشد؛ هیچوقت

منبع: برادرقاسم، ابوذر مهروانفر، انتشارات مهرامیرالمؤمنین علیه السلام ص 15 و 16
منبع: کتاب سلیمانی عزیز صفحه 81

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سلبریتی میتواند "رهنما" باشد!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۶ آذر ۱۴۰۲، ۰۷:۳۵ ق.ظ

قطعا با خانم بهاره رهنما از بعضی جهات اختلاف نظرهایی داریم؛ اما یکبار نوشتم به خانم رهنما غبطه میخورم! کجا؟ ماجرا سر مقتل خوانی او در سالن همایشهای برج میلاد در ایام محرم بود که از سوی مدعیان روشنفکری و آزادی بیان مورد تمسخر و توهین های بسیار زننده قرار گرفت. نوشتم ما طلبه ها یا مداحها و... را با سلام و صلوات میبرند برای منبر و روضه، پاکتی هم گاهی تهش جهت احترام تقدیم میکنند. مقام و منصبی معنوی قائل میشوند، التماس دعا میگویند و... خانم رهنما بخاطر روضه اباعبدالله فحش خورد، اجرش از همه ما مریدان و محبانی که در کنج عافیت نشسته ایم بالاتر است.

دیروز تصویری از خانم رهنما منتشر شد که نشان میداد جشن تولدش را در بهشت زهرا سلام الله علیها و بر سر مزار شهید سید احمد پلارک برگزار کرده است. از این بابت هم دمش گرم، اجرش با شهدا.

 

جشن تولد عجیب بهاره رهنما در قبرستان

  • سیدحمید مشتاقی نیا

این قهرمانها را به مردم معرفی کنید

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۸ آبان ۱۴۰۲، ۰۳:۰۶ ب.ظ

محمد طاها، آن موقع چندان آسیب جدی ندیده بود و می‌توانست از همان راهی که دختر بچه را نجات داده بود خودش را نیز از دام آتش رها کند اما ماند. محمد حسین، امیر محمد و دوست دیگرشان علی اصغر به‌دلیل استشمام دود ناشی از سوختن ظروف و وسایل پلاستیکی در انتهای ون بیهوش شده بودند و محمد طاها آنها را یکی پس از دیگری از داخل خودرو بیرون ‌برد و در آخرین مرحله خودش دچار سوختگی شدید از ناحیه صورت، دست‌ها و پاهایش شد.

روزنامه همشهری در گزارشی به اقدام این قهرمان کوچک پرداخته که در ادامه متن کامل آن را می خوانید. معرفی و تجلیل از این قهرمانان، روح حماسه و ایثار و فرهنگ گذشت و کرامت را در جامعه تقویت خواهد کرد:

 

ساکنان شهرک فرهنگیان شهرستان صفاشهر شیراز هجدهم بهمن‌ماه سال ۹۹را هرگز فراموش نمی‌کنند؛ روزی که آتش‌سوزی در یک خودروی ون که چند کودک و نوجوان در آن محبوس شده بودند، آنها را تا یک قدمی مرگ برد  و اگر محمد طاهای ۹ساله نبود، تبدیل به فاجعه‌ای دردناک می‌شد. آن روز محمدطاها جانش را به خطر انداخت تا جان ۴نفر را نجات دهد و درحالی‌که خودش دچار سوختگی شده بود، تبدیل به قهرمان شهر شد اما حالا که ۳سال از حادثه گذشته، هنوز داغ این سوختگی او و خانواده‌اش را آزار می‌دهد و آنها از اینکه در این مدت‌ وعده‌های داده شده برای کمک به محمدطاها بی‌نتیجه مانده، گله‌مندند.

محمدطاهای 9 ساله، قهرمان تمام مردم صفادشت شد

محمدرضا آرمند، پدرخانواده، کارگر معدن سنگ باقرآباد صفاشهر است و با حقوق بخور و نمیر کارگری در معدن، امور زندگی زن و 3فرزندش را می‌گذراند؛ محمد حسین 17ساله، محمد طاها 11ساله و آتنا 3و نیم ساله. او روز حادثه را به خوبی به یاد دارد؛ روزی که یکی از همسایه‌ها با او تماس گرفت و از اتفاق هولناکی گفت که برای محمدطاها که در آن زمان 9سال بیشتر نداشت، رخ داده بود. پدر خانواده، خبر را که شنید، ضربان قلبش چند برابر شد و عرق سردی بر پیشانی‌اش نشست. او هنوز هم نمی‌داند که چگونه مسیر چندکیلومتری تا بیمارستان را با سرعتی عجیب طی کرده و وقتی فرزندش را باندپیچی شده روی تخت بیمارستان دیده، فکر کرده که دیگر همه‌‌چیز تمام‌شده است.

قرار دوستانه

فریبا رنجبر، مادر خانواده، خانه‌دار است. او نیز هجدهم بهمن‌ماه سال 99را هیچ وقت فراموش نمی‌کند. می‌گوید: آن موقع به‌دلیل شیوع کرونا همه کلاس‌ها به‌صورت آنلاین برگزار می‌شد. کلاس آنلاین محمدطاها از ساعت 9صبح تا یک و نیم بعدازظهر ادامه داشت و وقتی تمام شد پسر همسایه در خانه آمد وگفت: «خاله، مامانم می‌خواهد دست مشتری‌ها غذا برساند اجازه می‌دهید محمد طاها با من بیاید تا تنها نمانم.» وی ادامه می‌دهد: همسایه ما آشپزخانه خانگی داشت، در خانه غذا می‌پخت و با ون غذا به‌دست مشتری می‌رساند. آن موقع ته دلم راضی نبود. برای همین گفتم ‌اگرتا بعدازظهر درس و مشق محمد طاها تمام شد عیبی ندارد. مدتی که گذشت چرتم گرفت و چون  دوران پایانی بارداری را می‌گذراندم، به خواب رفتم. در این زمان «محمد طاها» از خانه بیرون رفته و با پسر همسایه به طرف خودروی‌ون رفته بودند. آنها برای اینکه غذاها سرد نشود داخل خودروی ون اجاق گاز گذاشته بودند. شاید یک ربع نگذشته بود که محمدحسین، برادر بزرگ‌تر

محمد طاها به خانه آمد و ازمن سراغش را گرفت. وقتی فهمید از برادرکوچکش خبری نیست راه افتاد تا پیدایش کند. 10دقیقه که گذشت دیدم که از هر دوی‌شان خبری نیست جلوی در خانه رفتم و از فاصله دور دود زیاد و جمعیتی را دیدم که دور خودروی ون همسایه جمع شده بودند. با همان وضعیت از خانه بیرون رفتم تا اینکه زنان همسایه چون باردار بودم، من را گرفتند و نگذاشتند جلوتر بروم.

در محاصره آتش

پدر محمد طاها، درباره چگونگی وقوع حادثه آتش‌سوزی می‌گوید:«وقتی خانم همسایه غذاها را به داخل ون می‌برد و برمی‌گردد، 5نفر از بچه‌ها که محمد طاها و برادر بزرگ‌ترش هم جزو آنها بوده‌اند داخل ون می‌روند. آنها مشغول بازی با گوشی و حرف زدن می‌شوند غافل از اینکه شیلنگ اجاق گاز داخل ون نشتی دارد و در یک لحظه از جایش در می‌آید، آتش به جان خودرو می‌افتد و ناگهان در خودرو که ریموتی بوده قفل می‌شود. به‌گفته شاهدان، در زمان شروع آتش‌سوزی داخل‌ون، مرسانا دختربچه 3ساله‌ای که داخل ون کنار محمد طاها نشسته بوده، وحشت‌زده جیغ می‌کشد. محمدطاها فوری پالتویش را در می‌آورد و دور او  می‌پیچد، اما هر چه تلاش می‌کند، در ون باز نمی‌شود. در این هنگام یک تکه سنگ از روی قابلمه‌ای که داخل ون بوده برمی‌دارد و با شکستن پنجره خودرو دخترک را به زحمت بیرون می‌فرستد.

محمد طاها، آن موقع چندان آسیب جدی ندیده بود و می‌توانست از همان راهی که دختر بچه را نجات داده بود خودش را نیز از دام آتش رها کند اما ماند. محمد حسین، امیر محمد و دوست دیگرشان علی اصغر به‌دلیل استشمام دود ناشی از سوختن ظروف و وسایل پلاستیکی در انتهای ون بیهوش شده بودند و محمد طاها آنها را یکی پس از دیگری از داخل خودرو بیرون ‌برد و در آخرین مرحله خودش دچار سوختگی شدید از ناحیه صورت، دست‌ها و پاهایش شد.

مادر محمد طاها به شنیده‌های اهل محل درباره حادثه آتش‌سوزی اشاره می‌کند و می‌گوید:«در آن ساعت از روز هیچ رفت‌وآمدی از محل حادثه نمی‌شد. فقط یک راننده که از آن اطراف می‌گذشته متوجه ماجرا می‌شود و با کپسول آتش‌نشانی سمت ون می‌رود. داخل ون کپسول گاز وجود داشت که اگر منفجر می‌شد معلوم نبود چه اتفاقی می‌افتاد.

قهرمان شهر

بچه‌هایی که داخل ون محبوس شده بودند با شجاعت محمدطاها نجات پیدا کردند و پسربچه 9ساله تبدیل به قهرمان شهر شد. مادر محمدطاها می‌گوید: پس از این حادثه و انتشار اخبار آن، خیلی از مسئولان و مدیران به این اقدام شجاعانه نوجوان صفاشهری واکنش نشان دادند و البته وعده‌هایی دادند که در همان حرف‌ و حدیث‌ها باقی ماند و عملی نشد. در بازدید و دیدار استانی رئیس‌جمهور با مردم که اخیرا در حرم شاهچراغ برگزار شد، محمد طاها توانست به زحمت خودش را به اعضای تیم رئیس‌جمهور برساند و مشکلاتش را مطرح کند. بعد از این دیدار بود که دستور درمان کامل او صادر و برای دیگر مشکلاتش هم قول‌هایی داده شد. او ادامه می‌دهد: پسرم در این حادثه از ناحیه صورت و دست و پا دچار سوختگی شدید شد. همه انگشتان دستش به هم چسبیده و با اینکه چندبار عمل شده اما هنوز خوب نشده و حتی یک‌بار هم که پیوند پوست داشته جواب نداده و روی دست و صورتش تاول‌های زیادی زده است. این در حالی است که با توجه به شغل شوهرم، درآمد چندانی نداریم و هزینه‌های سنگین درمان فرزندم مثل خرید دارو و پماد مخصوص، فشار زیادی به ما آورده است. مثلا هر 2 یا 3 هفته باید ۳ الی ۴ میلیون تومان برای خرید پماد هزینه کنیم. از طرفی هزینه رفت‌وآمد ما تا بیمارستان سر به فلک می‌کشد و همه اینها باعث شده از لحاظ روحی و روانی دچار مشکل شده و در این گوشه دنیا تنها بمانیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نمایندگان ورزش نمایندگان فرهنگ ما باشند

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۹ آبان ۱۴۰۲، ۰۵:۲۷ ب.ظ

کشتی عسکری محمدیان باسرگی بلاگلازوف درفینال المپیک سئول

 

ایرانی ها در ورزش به خصوص در رشته کشتی که ورزش اول کشور ایران است علاوه بر ابعاد قهرمانی در بعد اخلاقی و پهلوانی هم همواره خوش درخشیده اند. غلامرضا تختی فقط یکی از این چهره های درخشان است که در عرصه بین الملل نام و نشانی برای خود و افتخاری برای کشور ثبت نموده است.

یادم می آید در جریان مسابقات المپیک سئول، عسکری محمدیان وقتی در مسابقه فینال از حریف خود شکست خورد و به مدال نقره دست یافت به جای گریه و ناراحتی بلند شد و ایستاد، حریف را در آغوش کشید از زمین بلند کرد و دور تشک چرخاند. چهره خندان و رفتار اخلاقی او تا مدتها در رسانه های ورزشی دنیا بازتاب مثبت و ارزنده داشت. در همین بازیهای اخیر کشتی نیز با اینکه امیرحسین زارع از طرف حریف خود ضربه ای ناجوانمردانه ذریافت کرد اما بلند شد و روی او را بوسید.

حالا این ایران با این ارزشها و مفاخر اخلاقی و منش پهلوانی بخاطر رفتار بچگانه چند ورزشکار بی اعتبار شود جفاست. چرا یک کشتی گیر فرنگی کار بخاطر نفس گرفتن برادرش ظرف آب را روی تشک پرتاب میکند و محروم میشود؟ چرا جودوکار بینا به تیم ملی جودوی نابینایان می رود و آبروی خودش و کشور را با محرومیت و اخراجی که در مسابقات پارالمپیک آسیایی نصیبش میشود مورد خدشه قرار میدهد؟ مسئولان ورزش بیش از پیش توجه داشته باشند که برای ایران متمدن، بالاتر از رنگ مدال، امتیاز فرهنگ و اخلاق و ادب است که در جهان رقیب ندارد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا