اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

۱۴۸۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حمید مشتاقی نیا» ثبت شده است

هیچ نهادی تابو نیست

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۸، ۰۱:۱۴ ب.ظ

این روزها نامه و سخنانی از علیرضا زاکانی در سطح رسانه ها نقل می شود که حکایت از دست داشتن چند نفر از مسئولان ارشد وزارت اطلاعات در بعضی مفاسد اقتصادی دارد.

وزارت اطلاعات یا هر نهاد دیگری تابو نیست و ممکن است بعضی عناصر آن گمراه و فاسد باشند. این مسأله اتفاق عجیبی نیست و باید با فساد در هر نقطه ای مقابله کرد.

اما

طلبه عدالتخواه سیرجانی را یادتان هست؟ حجت الاسلام علی رضا جهانشاهی که گاه تحصن هایش در اعتراض به بعضی مفاسد باعث خشم مسئولان می شد و از دستگیری و زندان بدون محاکمه تا تخریب رسانه ای و روانی بر ضد او واکنش نشان دادند؟ و البته آقا برایش پیغام فرستاد: شکرالله مساعیکم.

می دانید ماجرای ایشان از کجا شروع شد؟

او مثل علیرضا زاکانی چیزی را در بوق و کرنا نکرد. نامه ای نوشت در خصوص زمین خواری اداره اطلاعات و تنها به دومجموعه نظارتی ارسال کرد. فارغ از این که ادعای او درست بود یا غلط، این نامه جنبه عمومی نداشت و به صورت محرمانه در اختیار متولیان امر قرار گرفت؛ اما وزارت اطلاعات مطلع شد و از طریق دادگاه ویژه روحانیت، این طلبه بسیجی را به زندان انداخت. از آن پس بود که طلبه سیرجانی در مقابل که ظلمی که دیده بود سکوت نکرد و به پیاده روی های عدالتخواهانه مبادرت ورزید و تا مدت ها تیتر اول اخبار بسیاری از رسانه های داخلی قرار گرفت.

این همه هزینه از سوی وزارت اطلاعات و دادگاه ویژه و نیروی انتظامی با بگیر و ببند او و دوستانش بارها بر گرده نظام تحمیل شد فقط به خاطر اینکه تحمل منتقد وجود نداشت. شاید هم به خاطر این که دیوار طلاب و جوانان حزب الله کوتاه است و ...

امروز همه جا صحبت از ادعای زاکانی درباره بعضی مقامات اطلاعاتی است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

غوغای غدیر در بابل

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۸، ۱۱:۱۷ ب.ظ

بعضی حرف ها را باید مختصر و مفید گفت:

"خداقوت بروبچه های بسیجی و هیأتی شهر که این روزها عطر بیعت غدیر را در کوچه پس کوچه های دیار مومنان افشاندید."

به فاصله چهارصد کیلومتر از موطن خود، پژواک شکوه جشن غدیر بابل را با گوش جان شنیدم. این روزها کسی نیست که از شهر من تماسی بگیرد و با ربط و بی ربط اشاره ای به گستره فراگیر جشن غدیر نداشته باشد.

شهرداری بابل در ویژه برنامه های زنجیره ای بیعت تا بهشت، ده شب جشن و نشاط را در قالبی شاد و موجّه به محله های دور و نزدیک شهر کشاند.

دسته مشترک شادی هیئات یا فاطمةالزهرا و ام المصائب و اطعام دهی بزرگ غدیر که با همت ستاد اربعین حسینی و حمایت امام جمعه بابل از آستانه امامزاده قاسم تا محله های محروم حومه و حتی برادران اهل تسنن و سیل زده آق قلا را بر سر خوان کرامت مولا میهمان ساخت، کاروان ها و برنامه های شاد و پربار این ایام در روستاها و بخش های مختلف شهرستان جلوه ای دیگر از تأثیر محوریت و حضور مردم در میدان داری مراسم مذهبی و انقلابی است.

اجر همه خادمان حریم اهل بیت و پیام آوران غدیر با مولا علی علیه السلام.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شهدای غریب (2)

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۸، ۰۴:۵۵ ب.ظ

در میان شهدای غریب اسارت، سه شهید هستند که از ویژگی‌ خاصی برخوردارند. یکی از آنها شهید محمدجواد تندگویان، وزیر نفت جمهوری اسلامی ایران است. دو تن دیگر شهدایی هستند که پیکرهایشان پس از سال‌ها، سالم به وطن بازگشت و سندی شد برای اثبات حقانیت شهدای مظلوم دفاع مقدس. شرح مظلومیت این شهدا، خود به کتابی بزرگ و ماندگار نیاز دارد.

 

 

شهید محمدجواد تندگویان

محمدجواد تندگویان 26 خرداد 1329 در محله خانی‌آباد جنوب تهران به دنیا آمد. از نوجوانی در مبارزات انقلاب اسلامی مشارکت داشت. همین مسأله باعث شد تا با وجود اینکه امتیاز لازم را برای اعزام به خارج به عنوان سهمیه بانک ملی به دست آورده بود از اعزام به خارج از کشور برای ادامه تحصیل، کنار گذاشته شد. در سال 1354 به تحصیل در دانشکده نفت در آبادان مشغول شد. شهید رجایی با توجه به سوابق انقلابی مهندس تندگویان، او را برای تصدی وزارت نفت برگزید. در روزهای آغازین تهاجم دشمن، شهید تندگویان که به قصد تشویق و تقدیر کارکنان شجاع تأسیسات نفتی از یک راه فرعی عازم آبادان بود، مورد تهاجم مزدوران صدام قرار گرفت و به اسارت دشمن درآمد.

تلاش‌های بین‌المللی جمهوری اسلامی برای آزادی این گروگان جنگی، راه به جایی نبرد و اطلاعی از سرنوشت ایشان به دست نیامد. بعد از مدتی دولت عراق مدعی شد وزیر نفت ایران خودکشی کرده است! این مسئله به هیچ وجه قابل قوبل نبود. شهید تندگویان انسانی مقاوم و متعهد بود که زندان و شکنجه‌های ساواک را تجربه کرده بود. با پیگیری‌های فراوان دولت جمهوری اسلامی، در آذرماه 1370 بالاخره مسئولان دولت عراق بعد از مدت‌ها کارشکنی، قبر این شهید در قبرستان الکرخ واقع در 60 کیلومتری جاده بغداد ـ رومادی را نشان دادند.

بررسی‌های متعدد پزشکی قانونی بر روی پیکر این شهید نشان داد هنگام شهادت، دست‌ها و پاهای وی بسته بود. بر اثر فشار به ناحیه قفسه صدری، دنده‌های دهم راست و هفتم چپ ایشان شکسته بود. آثار طناب باعث شکستگی استخوان لامی و خون‌مردگی در ناحیه حلق و حنجره شده بود. پیکر شهید تندگویان در تاریخ 25 آذر در عتبات عالیات نجف، کربلا و کاظمین با حضور اعضای هیأت اعزامی و کاردار سفارت ایران و خانواده‌شان با احترام طواف داده شد و از مرز خسروی به خاک جمهوری اسلامی منتقل گردید.[1]

پدر شهید درباره آخرین تماس با فرزندش می‌گوید: یک ساعت قبل از آخرین سفرش، به مغازه من تلفن کرد و گفت: پدر من دارم به جنوب می‌روم، می‌خواستم خداحافظی کنم. گفتم: مواظب خودت باش. خندید و گفت: به من حسودی می‌کنی پدر؟ پرسیدم: حسودی؟! از چه بابت؟ گفت: برای اینکه ممکن است شهید بشوم! در پایان صحبت خود، مبلغی را نام برد که بابت خمس و زکات بدهکار است.[2]

مادر شهید نیز در بیان خاطره‌ای در خصوص روحیات آن شهید می‌گوید: هرگاه در منزل کاری نداشت، از نوارهای قرآن که در خانه داشتیم، استفاده می‌کرد. من ندیدم که وقتش را به بطالت طی کند. همیشه می‌گفت: اگر امروزم با دیروزم یکی باشد، از غصه دق می‌کنم. صفت سخاوت در او به قدری برجسته بود که صفات دیگرش را تحت‌الشعاع قرار داده بود. به طوری که مادرم (مادربزرگ جواد) می‌گفت: جواد باعث خدابیامرزی من است.[3]

 

 

شهید محمدرضا شفیعی

محمدرضا شفیعی اهل قم بود. اولین‌بار با دستکاری شناسنامه‌اش در سن 14 سالگی به جبهه رفت. آخرین بار که به جبهه رفت، نوزده سال داشت. از نیروهای واحد تخریب لشکر علی‌بن‌ابی‌طالب(علیهما‌السلام) بود. در عملیات کربلای چهار به دشت مجروح شد و دیگر خبری از او به دست نیامد. خانواده‌اش سال‌های چشم‌انتظار ماند. آزادگان به میهن بازگشتند اما باز هم خبری از او نشد. یکی از آزادگان گفته بود: ما دیدیم محمدرضا اسیر شد. ناله‌ها و گریه‌های خانواده بیشتر شده بود. همه آرزو داشتند خبری از گمشده‌شان به دست آورند. سال 1380 عراق و ایران برای تبادل اجساد توافق کردند. مرداد 81 خبر بازگشت پیکر محمدرضا اعلام شد. خبر عجیبی بود. پیکر محمدرضا بعد از 16 سال سالم است.

گفته می‌شود او در هنگام اسارت مجروح شده بود. عراقی‌ها یازده روز او را به همان وضع نگه داشتند. بعد از او خواستند تا به امام توهین کند. او هم فریاد زد: مرگ بر صدام. بعثی‌ها آن‌قدر او را زدند تا به شهادت رسید. بعد از 16 سال که پیکر او را از زمین خارج کردند، بدنش سالم بود! بعثی‌ها سه ماه پیکر او را زیر آفتاب انداختند تا پوسیده شود. آهک و دیگر مواد فاسدکننده بر بدنش ریختند؛ اما بدنشان همچنان سالم مانده بود! فرمانده عراقی که پیکر او را تحویل می‌داد، گریه می‌کرد و می‌گفت: خدا از سر تقصیرات ما بگذرد!

وقتی محمدرضا شفیعی را در گلزار شهیدا علی‌بن‌جعفر(علیهما‌السلام) قم، به خاک می‌سپردند، حاج حسین کاجی از دوستان همرزم او می‌گفت: نماز شب این شهید ترک نمی‌شد. غسل جمعه را انجام می‌داد. وقتی برای امام حسین(علیه‌السلام) گریه می‌کرد، قطرات اشک را به صورت و سینه و محاسنش می‌مالید... .[4]

 

 

شهید هداوند میرزایی

حسن هداوند میرزایی در سال 1337 در یکی از روستاهای ورامین دیده به جهان گشود. او در مقطع دبیرستان به ارتش پیوست و از نیروهای کماندویی گردید. به دلیل عدم همراهی با ارتش شاه در سرکوب ملت، بارها مورد مؤاخذه و برخورد مسئولان نظامی قرار گرفت. با پیروزی انقلاب در کردستان، حماسه‌های بزرگی خلق کرد، به گونه‌ای که نیروهای کومله، برای سرش 150 هزار تومان جایزه تعیین کردند.

در دوم خرداد 1361 یک روز پیش از آزادسازی خرمشهر در حالی که فرماندهی گروهانی را بر عهده داشت، به اسارت دشمن درآمد. در طول اسارت، با صدایی خوش به مداحی و روضه‌خوانی می‌پرداخت و شور و حالی معنوی در بین اسرا ایجاد می‌کرد. او هیچ‌گاه حاضر به همکاری با دشمن نشد، از این‌رو زندانبانان بعثی، کینه‌ای عجیب از این ارتشی انقلابی به دل داشتند.[5]

سرهنگ مجتبی جعفری، درباره شهادت این آزاده سرافراز می‌گوید: یک شب مانده بود به آزادی اسرای اردوگاه 19 که زندانبان عراقی، بیست نفر از بچه‌ها را با خودش برد. ساعاتی بعد نوزده نفرشان برگشتند به غیر از حسن هداوند میرزایی. سراغش را گرفتیم. عراقی‌ها مدعی شدند که مرده است! صبح بچه‌ها را به صف کردند و تهدید کردند که اگر امضا ندهید حسن با مرگ طبیعی از دنیا رفته، مانع آزادی‌تان می‌شویم. در نهایت اسرا برای آنکه کسی با مشکلی مواجه نشود، به ناچار این نامه را امضا کردند. سرهنگ عراقی، عکسی هم از جنازه حسن گرفت و داد دست بچه‌ها تا همه از مرگ او مطمئن شوند. آن بعثی خبیث می‌گفت: حسن سال‌ها ما را عذاب داد! و ما در اردوگاه از دست او سختی کشیدیم. دلم نمی‌آمد او به این راحتی برود و به خانواده‌اش برسد.

اسرا که به کشور برگشتند، موضوع را به مسئولان اطلاع دادند. سال 1381 موقع تبادل جنازه‌ها، جنازه حسن سالم بود، طوری که برخی گمان کردند او به تازگی شهید شده است. آن عکس فرمانده عراقی ثابت کرد که این پیکر با گذشت دوازده سال، همچنان سالم مانده تا سندی برای رسوایی دشمنان اسلام باشد. بدن مطهر شهید، خود گویای شکنجه‌هایی بود که در راه حمایت از آرمان‌های اسلام ناب محمدی (صل‌الله علیه و آله) تحمل کرده بود.[6]

 

 

 


[1]. مرکز اسناد انقلاب اسلامی، آرشیو.

[2]. سایت دانشجویان مسلمان پیرو خط امام.

[3]. همان.

[4]. آرشیو بنیاد حفظ و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان قم.

[5]. آرشیو کنگره شهدای ورامین.

[6]. نشریه خُم، شماره 1، ص24، امیر مهریزدان.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شهدای غریب (1)

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۸، ۰۵:۲۸ ب.ظ

همه شهدای دفاع مقدس، غریب و مظلوم هستند. اما شاید یکی از غریبانه‌ترین جلوه‌های شهادت را باید در میان شهدایی سراغ گرفت که در بند دشمن بوده و به رغم توانایی دشمن برای حفظ جان آنها، از حداقل حقوق یک انسان اسیر محروم مانده و در دیار غربت به شهادت رسیده‌اند.

هم‌اکنون آمار دقیقی از تعداد اسرایی که در چنگال دشمن به شهادت رسیده‌اند در دست نیست. پیکرهای مطهر بسیاری از این شهدا نیز هنوز به خاک میهن بازنگشته است؛ این موضوع در مورد شهدای مفقودالاثر از قوت بیشتری برخوردار است. به دلیل عدم ثبت نام بسیاری از اسرای ایرانی در فهرست اسرای جنگی سازمان صلیب سرخ، از سرنوشت خیلی از شهدای مظلوم کشورمان اطلاعی در دست نیست و پیکرهای شماری از آنان هیچ‌گاه به کشور اسلامی خود بازنگشته است.

برخی از اسرای ایرانی در همان بدو اسارت، توسط دژخیمان بعثی مقابل چشم هم‌رزمان خود به شهادت رسیده یا زنده به گور می‌شدند. این اقدام، اغلب به خاطر ایجاد رُعب در سایر اسرا و یا عصبانیت افسران بعث از برخی تکاوران ارتش و پاسداران انقلاب اسلامی صورت می‌گرفت:

«ما را پیاده کردند و بردند در محوطه‌ای و کنار هم قرارمان دادند. در بین مجروحان یکی از سربازان تیپ ذوالفقار بود که آرم تکاوری روی پیراهنش بود. فقط به خاطر این‌که تکاور بود، آن‌قدر او را زدند تا شهید شد.»[1]

«برخی از برادران پاسدار را جلوی لوله تانک قرار می‌دادند و با شلیک گلوله توپ، بدن مبارکشان را تکه پاره می‌کردند.»[2]

«بچه‌هایی که در زبیدات عراق اسیر شده بودند، می‌گفتند: فصل تابستان بود و گرما بیداد می‌کرد. وقتی اسیر شدیم، عراقی‌ها اول پیراهن‌های ما را درآوردند و سپس ساعت‌ها زیر آفتاب داغ نگه داشتند. عده‌ای از برادرها بر اثر تشنگی از حال می‌رفتند، در حالی که عراقی‌ها رو به روی آنها می‌نشستند و برای زجر دادن بچه‌ها، آب قمقمه‌ها را طوری سرمی‌کشیدند که از بناگوششان بر زمین می‌ریخت. وقتی ما را به عقب آوردند، برادری که به دشت حالش وخیم شده بود، از عراقی‌ها تقاضای آب کرد. سرباز با اینکه قمقمه‌اش آب داشت به جای دادن آب، بر سر اسیر فریاد زد و قنداق تفنگ را حواله دنده‌هایش کرد. لحظاتی بعد، در حالی که اسیر سرش را روی زانوان سعید گودرزی گذاشته بود، جان به جان آفرین تسلیم کرد.»[3]

در داخل اردوگاه‌ها نیز برخی اسرا به دلیل جراحت و بیماری و عدم رسیدگی عراقی‌ها، شکنجه، تنبیه و... به شهادت رسیده‌اند:

«نگهداری خودکار و کاغذ و رد و بدل کردن پیام اگر لو می‌رفت، عواقب بسیار وخیمی در برداشت. خودفروختگانی که در میان اسرا بودند، یک‌بار گزارش دادند شخصی به نام فرخی خودکار و کاغذ دارد. سرباز عراقی وارد سلول شد. بدون جستجو و پرسش، فرخی را به شدت کتک زد. به طوری که چند قسمت از بدن ایشان جراحات سخت برداشت. از قضا، گزارش دروغ از آب درآمد. فرخی به سازمان صلیب سرخ شکایک کرد. دکتر عراقی ادعا کرد زخم‌ها ناچیز است و تنها به چند قرص مسکن اکتفا نمود. این عزیز آزاده سه روز درد کشید و شب چهارم به شهادت رسید.»[4]

«ماجرای آن چهار اسیر شنیدنی است! فقط اسم یکی‌شان یادم هست، علی بیات. آن سه نفر دیگر یادم نیست. آنها هیچ کاری نکرده بودند. فقط عراقی‌ها برای این‌که از دیگران زهر چشم بگیرند، قرعه شکنجه به نام آنها افتاد. سرهنگ دستور داد هر چهار نفرشان را به چند ستون بستند. هیچ‌کس نمی‌دانست با آنها چه خواهند کرد؟! ولی وقتی گازوئیل آوردند، دل همه آتش گرفت. کبریت روی پای علی بیات را خود فرمانده کشید. آن چهار نفر را مظلومانه به آتش کشیدند. بوی گوشت بود و تماشای عراقی‌ها و فریاد جگرخراش سوختگان. علی بیات که زنده ماند، تا مدت‌ها با چرخ راه می‌رفت. مدتی بعد از این واقعه نمایندگان صلیب سرخ برای بازدید اردوگاه آمدند. بچه‌ها با هر زبانی بود، ماجرای آدم‌سوزی دشمن را گزارش دادند. وقتی آنها رفتند، فقط فرمانده اردوگاه عوض شد. هیچ کار دیگری انجام نگرفت.»[5]

 


[1]. یک قفس، صد پرنده، هزار پرواز، ص21.

[2]. چون اسرای کربلا، ص57.

[3]. یادها و زخم‌ها، ص32.

[4]. خداحافظ موصل، ص81.

[5]. یادها و زخم‌ها، ص20.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حاج آقا! ما رو ببخش!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۸، ۰۲:۲۵ ب.ظ

یه جمله ای صادق لاریجانی روز آخر تو مراسم تودیعش گفت که هر روز صداش تو سرم می پیچه و مثل خوره می افته به جونم. معمولا مدیرا روز آخر کاریشون میان از همه حلالیت طلب میکنن.

این بنده خدا که کاری نکرده بود حلالیت بخواد.

در عوض گفت: نمی بخشم اونایی رو که این مدت پشت سر منو داداشم حرف زدن!!

نمیدونید عذاب وجدان چه دردی داره! همش تو دلم میگم خدایا! یعنی اون ما رو میبخشه؟!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حسن عباسی تنها نیست

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۸، ۰۹:۵۶ ب.ظ

 

دوستان از من نرنجند! سراج و خاتم و انواع و اقسام نهادهای موازی مثلا فرهنگی را کاشته اند برای انتخابات!

مرد باید خودش وظیفه اش را تشخیص بدهد و وارد میدان شود. سر حسن عباسی و سعید قاسمی با اسپانسرهای خود معامله می کنید!

اتفاقاً امثال من چه بسا به حسن عباسی بابت بعضی مواضعش گله داشته و هیچ گاه مجیزگوی او نبوده ایم

اما 

نمی شود کتمان کرد استاد حسن عباسی یک پدیده جریان ساز در تقویت گفتمان تئوریک انقلاب اسلامی است که تقریباً مشابه دیگری نداشته است.

وزارت اطلاعات غلط کرد که حرف یک نیروی خودی را ولو ناصواب، تاب نیاورد و پایش را به دادگاه کشاند. چطور است بچه های بالا هر چه صبوری و متانت دارند پای اوباش سیاسی خرج می کنند و به انقلابی ها می رسند زور بازو نشان می دهند؟! چرا امثال آشنا و نبوی و تاجزاده و زیباکلام و صادقی و ... می توانند آزادانه به نظام اتهام بزنند و با سعه صدر حضرات سیاست باز مواجه شوند؟

یک ادعا درباره یک وزیر، حتی اگر نادرست باشد مستوجب هفت ماه زندان نیست. قاضی می توانست از مجازات های جایگزین استفاده کرده و نیروهای انقلاب را دشمن شاد نکند. قطعا اقدام قاضی هم قابل شماتت است.

حمایت از حسن عباسی و تقبیح رفتار شاکی او را بر خود لازم می دانیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ثواب این دو رکعت تقدیم به روح استپانوس!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۸، ۰۹:۲۷ ب.ظ

vxqo_Û²Û°Û±Û¹Û°Û¸Û±Û±_Û±Û±Û°Û¶Û±Û¸.jpg

 

به نظر من بزرگترین جاذبه گردشگری جلفا، فرهنگ و اخلاق ستودنی مردم این شهر است؛ اما اگر بخواهیم جاذبه های توریستی این دیار را از منظر طبیعت و تاریخ مورد توجه قرار دهیم باید به کاروانسرا، حمام، پل قدیمی، یادمان شهدای مرزبان و ... اشاره کرد.

آبشار معروف به آسیاب خرابه، که در کنار ویرانه ای از یک آسیاب آبی در دل یک درّه قرار دارد بسیار زیبا و تماشایی است.

در اطراف جلفا به خصوص در مناطق کوهستانی و گاه صعب العبور آن کلیساهای متعددی قرار دارد که نشان می دهد از دیرباز این نقطه مرکزیتی برای ارامنه دارا بوده است. البته در حال حاضر تعداد مسیحیان ساکن در این منطقه چندان قابل توجه نیست. حملات عثمانی ها باعث پراکندگی ارامنه شد. شماری از ارامنه این دیار نیز در دوران صفوی به جلفای اصفهان کوچ داده شدند. عده ای به کشور ارمنستان رفتند. عده ای هم مسلمان شدند و ...

کلیسای چوپان از آثار کهن کشورمان در نزدیکی شهر جلفا محسوب می شود. البته محتوای دو سنگ نوشته ای که برای معرفی این سازه قدیمی قرار داده بودند با هم دارای تعارض بود! یکی از این نوشته ها قدمت کلیسای چوپان را مربوط به قرن سیزده و دیگری مربوط به قرن شانزده می دانست.

کلیسای سنت استپانوس معماری شورانگیز و فوق العاده ای دارد. این کلیسا ظاهرا دومین کلیسای مقدس ارامنه کشور به شمار می آید. استپانوس را اولین شهید مسیحیت می دانند که به جرم ایمان به حضرت عیسی بن مریم علیه السلام توسط یهودیان بیت المقدس سنگسار شد. ما برای همه شهدای عرصه توحید احترام قائلیم. دو رکعت نماز در کلیسا، شیرین ترین خاطره حضور در این مکان معنوی است.

 

9vmh_Û²Û°Û±Û¹Û°Û¸Û±Û³_Û°Û¹ÛµÛ·Û²Û¶.jpg

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مسافر خارجی یعنی درآمد ملی

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۸، ۱۰:۱۸ ق.ظ

در قم و مشهد و شمال و تهران و ... به خصوص در یکی دو سال اخیر که ارزش پول کشورمان تنزل پیدا کرده، خیل مسافران عراقی را بارها دیده ام که راه می روند و یک بغل خرید می کنند. این که باید برای ارزش پول ملی تأسف خورد سرجای خودش.

اما باید بپذیریم این حجم ورود مسافر خارجی و پولی که در کشورمان بابت اقامت و جابجایی و خرید خرج می کنند در این وانفسای تحریم، یکی از بهترین راهکارهای رونق اقتصادی کشورمان است و دشمن هم دقیقا با شناخت از همین شاهرگ حیاتی اقتصاد ایران، دنبال تخریب و تبلیغ بر ضد مسافران عراقی است و ...

در منطقه آزاد ارس (جلفا) نیز شاهد بودم اهالی نخجوان هر روز برای ساعاتی به خاک میهن مان قدم گذاشته و حتی خریدهای روزانه شان را اینجا انجام می دهند. این مسأله هم تا جایی که باعث کمبود کالا در کشورمان نشود به نفع اقتصاد و اشتغال ایران عزیز است. اما متأسفانه یکی از مناظر آزار دهنده در جلفا وجود فروشگاه های متعددی است که محل عرضه انبوه کالاهای خارجی اعم از ترکیه و چین و روسیه و لهستان! و ... است. گاه بعضی فروشگاه ها با افتخار تابلوی اجناس ترکیه و ... را آن بالا نصب می کنند. دیگر صابون و شامپو و دستمال کاغذی و سایر اقلام بهداشتی و شوینده و ... کالای خاص و مهمی نیست که کیفیت تولید خارجی آن برتری ویژه ای نسبت به تولیدات مشابه داخلی داشته باشد.

حضور همسایگان خارجی در شهرهای مرزی کشورمان یک فرصت مغتنم اقتصادی است به شرط آن که سود حاصل از خرید آنها صرفا در حد دلالی کالاهای خارجی عاید کشورمان نشود. خوب است راهکارهای تشویقی و تبلیغی مناسبی برای ارائه کالاهای تولید داخل در شهرهای مرزی اندیشیده شده تا از این رهگذر عواید بیشتری نصیب کارگر ایرانی گردد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آشنای ناآشنا در جلفا!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۸، ۰۹:۵۸ ق.ظ

49rg_thumbnailca97caqg.jpg

 

به محض خروج از ایستگاه راه آهن جلفا و حرکت به سمت اقامتگاه، چشمم به بنر بزرگی افتاد با تصویری آشنا. خدای من! تازه یادم آمد. محسن نریمان نماینده اسبق مردم بابل در مجلس شورای اسلامی که گفته اند این اواخر مدعی بود حتی اگر کتش را هم جایی آویزان کند مردم به آن رأی می دهند و همین مسأله هم باعث شد نامزد مورد حمایتش رأی نیاورد! رئیس منطقه آزاد جلفاست. نریمان مدتی استاندار خراسان شمالی بود و مدتی هم معاون وزیر مسکن و از آن دست سیاستمدارانی است که انعطاف پذیر بوده و قادر است با همه دولت ها و گرایش ها به شرط حفظ میز همراهی کند.

چشمتان روز بد نبیند. نتوانستم جایی در جلفا با خیال آسوده پز بدهم که رئیس منطقه تان همشهری ماست. با افراد مختلفی هم صحبت شدم. بعضی ها نظام را قبول نداشتند. بعضی ها حزب اللهی بودند. بعضی طرفدار محمود بعضی طرف حسن، چپ، راست و ... اما یک حرف بین همه این جماعت مشترک بود. کسی نریمان را مدیر کارآمدی نمی دانست و ...

نمی خواهم بیشتر از این وارد این موضوع شوم اما به محسن خان نریمان پیشنهاد می کنم گاهی وقتی بگذارد و در این شهر کوچک و کم جمعیت قدم بزند و پای حرفهای مردم بنشیند. همه ما نیاز به تکامل داریم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شهری که قبرستان ندارد!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۸، ۰۷:۰۶ ب.ظ

47oj_Û²Û°Û±Û¹Û°Û¸Û±Û°_Û±Û¹Û´Û²ÛµÛ°.jpg

 

از اهالی جلفا پرسیدم قبرستانتان کجاست؟ قبرستان نداشتند. گویا امواتشان را می برند در هادی شهر به خاک می سپردند. هادی شهر یک شهر قدیمی و چسبیده و دیوار به دیوار جلفاست.

ما مازندرانی ها هم البته یک هادی شهر در نزدیکی بابلسر داریم که نام قدیمش کله بست بود.

جلفا طلا فروشی هم ندارد. لاستیک فروشی ندارد. یک بار خیابان های اصلی شهر را پیاده گز کردم. کتابفروشی و گل فروشی هم ندیدم ولی مطمئن نیستم کتابفروشی و گل فروشی دارد یا نه. جلفا تاکسی اینترنتی ندارد. البته ماشین های مسافرکش را هر وقت که اراده کنید، می یابید.

در جلفا گدا ندیدم. با این که این شهر محل تردد مسافرینی است که دست به نقد هستند؛ اما بر خلاف اغلب شهرهای کشور مثل همین تهران لامصب که آدم تا می خواهد کاغذی از جیبش در بیاورد چند عدد دست از در و دیوار، جلویش دراز می شود، جلفا حتی یک گدا هم ندارد.

صندوق صدقه هم در این شهر کم است.

من زباله گردی در این شهر ندیدم؛ اما به گفته اهالی ظاهرا بعضی وقت ها افرادی از مناطق اطراف برای زباله گردی به جلفا می آیند.

جلفا شهری کوچک، تمیز و زیبا و منظم است. دست انداز و شکستگی آسفالت در خیابان های این شهر به سختی پیدا می شود.

این شهر ترافیک ندارد مگر در روزهای تعطیل. نسبت تبریز با جلفا مثل نسبت تهران است با مازندران. چگونه تا یک تعطیلی از راه می رسد خیلی ها از تهران گازش را می گیرند و خودشان را به مازندران می رسانند تا از سواحل زیبا و طبیعت سرسبز و هوای معتدلش بهره مند شوند و جاده ها را به پارکینگ انبوه خودروهای خود تبدیل می سازند، تبریزی ها هم تعطیلات را غنیمت شمرده و به جلفا سرازیر می شوند. انبوه فضاهای سبز و پارک های این شهر پر از مسافرانی می شود که آمده اند یکی دو روزی را در این شهر و اغلب در چادرهای مسافرتی سر کنند.

در بعضی خیابان ها و محله های تهران و مشهد و قم و شمال و جنوب، به دفعات چشمم به زباله هایی افتاد که در اطراف سطل های تعبیه شده روی زمین ولو شده است؛ اما در جلفا هرگز چنین منظره ای را شاهد نبود.

مردم این شهر زباله را روی زمین نمی اندازند. وجب به وجب خیابان های جلفا سطل زباله وجود دارد. بارها دیدم وقتی رهگذر و مسافری زباله اش را روی زمین می اندازد کسی خم می شود و با ظاهری آراسته زباله را از روی زمین بر می دارد. شرمندگی را می توان از این رفتار او در چهره آن رهگذر خاطی مشاهده کرد. برخلاف بسیاری از شهرهای مرزی جنوبی ما که مشکل دفع فاضلاب دارند جلفا یک شهر آباد با زیرساخت های اصولی است.

در سفرهای راهیان نور همواره با مشکل کمبود یا خرابی سرویس های بهداشتی در بین راه مواجه هستیم. در جلفا به فاصله هر چند صد متر، سرویس های تمیزی را برای مسافرین ساخته اند.

مردم جلفا از نظر جثه، اغلب هیکل های ورزیده و استخوان بندی درشتی دارند. اول تصور کردم شاید مثل شمال خودمان و تهران، عشق بدنسازی آنها را به این شکل در آورده؛ اما بسیاری از جوانان این شهر حتی رنگ باشگاه را هم ندیده اند.

مردم جلفا بسیار با فرهنگ و خوش برخورد هستند. بسیار به دیگران چه بشناسند و چه نشناسند احترام می گذارند. کسی در این شهر احساس غربت نمی کند. خیلی زود با آدم رفیق می شوند و شماره رد و بدل می کنند. حتی معدود افرادی هم که می خواهند چیزی را گران تر پایتان حساب کنند برخوردی زیبا و شیک دارند!

اگر برای خرید به جلفا می روید اشتباه می کنید. گرانی باعث شده قیمت اجناس جلفا فرقی با اجناس شهر شما نداشته باشد و در مواردی هم گران تر باشد جز در بعضی اقلام آرایشی و بهداشتی که آن هم باید قیمتش دستتان بوده و حساب و کتابش را داشته باشید. اگر پاسپورت همراهتان باشد و بخواهید یک روزی آن را اجاره بدهید، فعلا می توانید سر واردات تلفن همراه از ارمنستان درآمدی اندک عاید خود کنید!

البته بعضی اجناس خارجی کمیاب را می توانید در این شهر پیدا کنید. اغلب بازارهای جلفا هم به نسبت شرایط اقتصادی کشور کساد شده و مغازه دارها مگس می پرانند. بعضی هم بساطشان را جمع کرده اند.

با این حال همسایگان آذری ما هر روز از نخجوان به جلفا می آیند و چند ساعتی که حق قانونی تردد در این منطقه را دارند به خرید مایحتاج روزانه شان می پردازند. الان پول خارجی ها به نسبت ریال ما ارزش چمشگیری پیدا کرده. هر روز در بازارچه های مرزی چشمتان به زن های نخجوانی می افتد که یک گاری چی را اجیر کرده و در حال خرید فله ای گوجه و خیار و پیاز و سیب زمینی و حبوبات و دیگر اقلام مصرفی شان هستند.

با اینکه جلفا یک شهر مرزی است و شبکه های تلویزیونی کشورهای همسایه در منازل و مغازه های مردم به سهولت قابل دسترس است و تردد مسافران خارجی با فرهنگ های مختلف در این منطقه زیاد است اما وضعیت حجاب زنان جلفا تفاوت خاصی با حجاب سایر بانوان ایرانی ندارد و چه بسا دستکم از وضعیت بد حجابی شهرهای ساحلی مازندران بهتر و قابل تحمل تر باشد.

در این شهر مزاحمت خیابانی یا پرخاشگری و لات بازی و ... ندیدم.

مراسم دعای عرفه جلفا فقط در مصلای شهر برگزار بود. در خیابان ها و معابر حتی یک اطلاعیه یا بنر و ... از فعالیت هیئت های مذهبی ندیدم. با این حال بعضی از مردم جلفا وقتی متوجه می شدند که طلبه هستم و از قم آمده اند حتی اگر گله و شکوه ای از اوضاع مملکت یا رفتار بعضی هم صنفی ها ما داشتند از علائق مذهبی خود و خرج و مخارجی که با افتخار و بی توقع در محرم هر سال انجام می دهند سخن می گفتند.

مواظب نوشابه های روسی و ... جلفا باشید و به صرف عرضه علنی یک نوشیدنی خوش رنگ و لعاب، هوس خوردن آن به سرتان نزند. ظاهرا در این مورد نظارت خاصی در این شهر وجود ندارد. البته من همان اوایل به این موضوع شک کردم و به رغم علقه قدیمی و عادت سلب ناشدنی به نوشیدن ماء الشعیر حواسم جمع بود که هر مارکی را نوش جان نکنم!

جاذبه های طبیعی و تاریخی جلفا فوق العاده زیباست. شاید در مطلبی مجزا به این موضوع بپردازم. کاش مسئولان گردشگری این شهر با معرفی رسانه ای جاذبه های این منطقه آزاد به رونق اقتصادی آن کمک بیشتری می کردند.

در مطلب قبلی وبلاگ به مزار سه شهید مرزبان کشورمان که در جریان تجاوز روس ها در جنگ جهانی دوم تا آخرین نفس و فشنگ راه دشمن را سد کردند و در نهایت با احترام و تحسین دشمن در نقطه صفر و پل مرزی به خاک سپرده شدند پرداختم.

در جای جای شهر تابلوهای راهنمای مسافرین برای بازدید از نقاط گردشگری جلفا مثل آبشار و رود و سد و کلیساها و حمام و کاروانسرای تاریخی و ... به چشم می خورد. کاش تابلوهایی هم برای هدایت مسافران به مزار این سه شهید بزرگوار که اتفاقاً در نقطه ای زیبا دیدنی و قابل دسترس قرار دارد، نصب می شد.

توفیق داشته ام به نقاط مختلف کشور سفر کرده ام و با مردم بسیاری دمخور شده ام. بی اغراق بر این باورم هیچ کس نباید دیدن جلفا و هم کلامی با مردم شریف و بسیار دوست داشتنی و با فرهنگ این شهر مرزی را از دست بدهد. این حرف را زمانی درک می کنید که مسافر جلفا شوید.

یک رفتار دیگر مردم جلفا که بسیار برای من جالب و به یاد ماندنی بود عدم احساس خودباختگی و حقارت و عقب ماندگی در مقابل دیگر هموطنان است. بگذارید دقیق تر منظورم را توضیح دهم. بارها در مناطقی از شمال و جنوب کشور متوجه رفتار منفعل بعضی از مردم شده اند که بی توجه به شأن و داشته های خود به محض مواجهه با کسی که از تهران یا یکی از شهرهای مرکزی کشور آمده، رفتاری شکننده بروز داده و به گونه ای برخورد می کنند که انگار نسبت به آن فرد چیزی کم داشته و او را متمدن تر و برترتر از خود می شمارند. دست و پایشان را گم می کنند، احترام و تشریفات نامعقول و تواضعی حقارت بار نشان می دهند. حتی در بیان خود اظهار می کنند که دور بودن از مرکز کشور و تفاوت لهجه را عار دانسته و از این بابت خجالت زده اند و... به گمانم منظورم را خوب متوجه شده اید.

جلفا یک شهر کوچک در نقطه ای دور دست با لهجه ای بومی است اما حتی یک مورد هم ندیدم جایی کسی از اهالی مهربان و فرهیخته و با شخصیت جلفا به رغم خونگرمی و مراوده دوستانه با تهرانی ها و ... شأن خودش را پایین آورده و در کلام و رفتارش احساس عقب ماندگی و خود کم بینی را نشان بدهد.

خدا را چه دیدید. شاید روزی من هم ساکن این شهر شدم!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مقاومت رمز عزت

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۳۰ ب.ظ

5l50_photo_Û²Û°Û±Û¹-Û°Û¶-Û°Û¸_Û°Û·-ÛµÛµ-Û´Ûµ_(2).jpg

 

غرور صفت خوبی نیست. کجا؟ در برابر خدا و در برابر بندگان خوب خدا.
اما گاهی باید مغرور بود به خصوص آنجا که هویت ملی مذهبی شما در گرو افتخاری است که از رهگذر رشادت و مردانگی به دست آمده باشد.
در قاب دوربین با تمام آنچه از مفهوم غرور در ذهن دارید ایستادم.
این جا مزار سه سرباز دلیر خطه شیران است. این قبر، جایگاه رفیع سرجوخه ملک محمدی است که همراه با دو سرباز وفادار، دو روز ارتش متجاوز شوروی را در نقطه صفر مرزی رود ارس معطل کردند.
ژنرال فرمانده مهاجمین بعد از شهادت این سه مرد وقتی فهمید توان نظامی اش را در مصاف با همین معدود غیوران ایرانی صرف کرده است به پاس شهامتشان تمام قد ایستاد. درجه نظامی اش را کند و بر شانه این سرجوخه شهید نصب کرد و دستور داد به رسم مسلمین و با تشریفات نظامی در این نقطه به خاک سپرده شوند.
آرزو داشتم عمرم کفاف دهد و مقتل و مدفن این سه اسطوره مقاومت را زیارت کنم.
مزار این سه پاسدار عاشورایی شهید جنگ جهانی دوم تا ابد حافظ مرزهای ایران اسلامی است. رحمت الله علیهم اجمعین و حشرنالله معهم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آیا به اینترنت اعتیاد دارید؟

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۸، ۱۰:۲۷ ق.ظ

دکتر علی رضا سفیدچیان، روانپزشک:


اینترنت تاکنون به چه اندازه به زندگی شما ضربه زده است؟
آیا برای خانواده، روابط کاری و درسی تان، مشکلی ایجاد کرده است؟
در این پست، یکی از تست‌های معتبر سنجش اعتیاد اینترنتی که توسط دکتر کیمبرلی یانگ ابداع شده است، معرفی می شود تا میزان اعتیاد به اینترنت را بسنجید.
در این آزمون بیست پرسش وجود دارد که برای هر پرسش پنج جواب در نظر گرفته شده استکه هر کدام از یک تا پنج امتیاز دارند:
1)شامل حال من نمی‌شود
2)به ندرت
3)گاهگاهی
4)اغلب
5)همیشه
در مقابل هر سوال عدد مربوط به جواب خود را نوشته و در پایان تمامی‌اعداد را با هم جمع بزنید.

1)چقدر بیشتر از آنچه قصد دارید در اینترنت می‌مانید؟
2)چقدر به خاطر آنلاین ماندن، اعضای خانواده را نادیده گرفتید؟
3)چقدر اینترنت را به بودن با خانواده، همسر و یا دوستان نزدیکتان ترجیح می‌دهید؟
4)چقدر از طریق اینترنت با کاربران دیگر رابطه ایجاد می‌کنید؟
5)چقدر دیگران از شما به خاطر میزان آنلاین بودن‌تان شاکی هستند؟
6)چقدر به خاطر اینترنت، نمرات، اوضاع تحصیلی و حتی اوضاع کاری و مالی‌تان افت کرده است؟
7)چقدر ایمیل‌هایتان را پیش از کارهای ضروری دیگرتان چک می‌کنید؟
8)چقدر عملکرد کاری، شغلی و بهره‌وری شما به خاطر استفاده از اینترنت آسیب دیده است.
9)وقتی که از شما می‌پرسند که چه کارهایی را به صورت آنلاین انجام می‌دهید، چقدر در موضع تدافعی یا پنهان کاری قرار می‌گیرد؟
10)چقدر افکار آزار دهنده در زندگی را با افکار آرامبخش در اینترنت خنثی می‌کنید؟
11)چقدر فکر می‌کنید وقتی که در اینترنت هستید، توانایی پیش‌بینی همه امور را دارید.
12)چقدر فکر می‌کنید که زندگی بدون اینترنت، چیزی کسالت بار، تهی و بی لذت است؟
13)وقتی آنلاین هستید اگر فردی مزاحم شما شود، چقدر غر می‌زنید، فریاد می‌زنید و یا حتی عصبانی می‌شوید؟
14)چقدر به خاطر دیسکانکت نکردن اینترنت، دچار بی‌خوابی هستید؟
15)چقدر فکر می‌کنید که در حالت آفلاین حواس پرتی دارید و در حالت آنلاین بهتر هستید؟
16)چقدر وقتی آنلاین هستید این جمله را به کار می‌برید: «فقط چند دقیقه مونده، الان میام»
17)چقدر سعی کرده‌اید از میزان آنلاین بودن خود بکاهید و البته موفق هم نشده‌اید؟
18)چقدر سعی دارید، میزان آنلاین بودنتان را از دیگران مخفی سازید؟
19)چقدر میزان آنلاین بودنتان را با بیرون رفتن و گشت و گذار با دوستانتان ترجیح می‌دهید؟
20)چقدر وقتی آفلاین هستید، احساس افسردگی و عصبیت دارید که با آنلاین شدن این احساس از بین می‌رود؟


 پاسخ:


اگر جمع نمراتتان بین(20تا49)بود، اعتیادتان خفیف است و به عنوان یک کاربر معمولی محسوب می‌شوید. 
گرچه دارید کمی ‌در استفاده از اینترنت افراط می‌کنید. اما هنوز به رفتار خود مسلط هستید و جای امیدواری برایتان وجود داشته و می‌توانید میزان اینترنت خون‌تان را کنترل کرده تا افزایش نیابد!

اگر جمع نمراتتان بین(50تا79)بود، دچار اعتیاد متوسط شده‌اید. مواظب باشید که این مقدار استفاده از اینترنت در زندگی شما تاثیر نگذارد.

اگر جمع نمراتتان بین(80تا100)بود، متاسفانه شما بعنوان یک معتاد شدید محسوب شده و  نیاز به درمان جدی و فوری برای ترک اعتیاد به نت دارید!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

قضات به تبعات فرهنگی رفتار خود دقت کنند

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۸، ۰۸:۰۱ ق.ظ

آقایان گله می کنند که چرا تعداد کانال ها و صفحات مجازی بی هویت هر روز در حال افزایش است.

اما وقتی یک نفر با هویت مشخص به انتقاد از مسئولین می پردازد به بدترین شکل ممکن با او برخورد می کنند.

مثلا پاسدار آزاده ای را به خاطر انتقاد از بعضی مسئولین در کانال تلگرامی خود به حبس و شلاق و کار اجباری و منع از فعالیت رسانه ای محکوم کردند!

طبیعی است جوانی که این رفتار حیرت آور را می بیند به این نتیجه می رسد حرف هایش را از این پس با نام مستعار و در صفحه و کانالی مجهول بیان کند تا چنین هزینه ای گریبانگیرش نشود.

آقایان برای آن که ادمین بعضی کانال ها را پیدا کنند به جای کار فنی، به روش قرون وسطایی متوسل شده و با ورود به منزل مظنونین، تلفن همراه و لپتاپ آنها را ضبط و بررسی می نمایند.

طبیعی است وقتی مردم اشتهای بعضی حضرات را برای سرک کشیدن و نقض حریم خصوصی خود می بییند از نرم افزارهای ارتباطی ساخت داخل استقبال نکرده و همچنان اپلیکیشن های خارجی را برای حفظ حریم خود امن تر می پندارند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

استاندار و فیلم مبتذل

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۸، ۰۷:۵۸ ق.ظ

فیلمی پخش شد از ارتباط جنسی استاندار سابق یکی از نقاط کشور با یک زن جوان و سر و صدا بلند کرد.

یک سایت محلی توضیح داد که این مسئول در رفت و آمدهای خود به تهران با خانم کارمندی آشنا شده و بر اساس شرع، او را به عقد موقت خود درآورده و خانه ای در تهران برایش اجاره کرده و بعد توسط یک تیم جاسوسی! با توسل به تصاویر این فیلم دعوت به فعالیت بر ضد نظام گردید و نپذیرفت و ...

ما که وظیفه داریم حمل بر صحت نموده و این نوع ارتباط را در وهله نخست مشروع تلقی نماییم، بحثی نیست.

انتشار تصاویر از ارتباط جنسی حتی اگر زنای محصنه باشد باز هم رفتاری غلط و نامشروع است، بحثی نیست.

اما

گویا لازم است حقوق ودرآمد مسئولین کمی کاهش پیدا کند. مردم در تأمین هزینه زندگی معمول خودشان هم مانده اند. وضع مسئولین چرا اینقدر خوب است که هوس می کنند شلوارشان چند تا شده، به راحتی خانه ای دیگر در شهری بزرگ اجاره کرده و ...؟!!

دوم این که ظاهرا مسأله ارتباطات مشروع بعضی مدیران در حال افزایش است و طبیعتا تله گذاری ها و اخاذی ها و پرستو بازی ها هم در این زمینه گسترش پیدا می کند. خوب است نهادهای امنیتی یا مسئولان را وادار به سفت نمودن بند تنبانشان کنند و یا لااقل مواظب رواج دام گذاری ها باشند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عقل و سبک زندگی

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۸، ۱۰:۵۰ ب.ظ

 

قوّه‌ی عاقله چیست؟ عقل چیست؟ عقل در ادبیّات اسلامی فقط آن دستگاهی نیست که محاسبات مادّی میکند برای ما؛ نه، اَلعَقلُ‌ ما عُبِدَ بِهِ‌ الرَّحمٰنُ‌ وَ اکتُسِبَ بِهِ الجَنان؛ عقل این است. اَلعَقلُ‌ یَهدی‌ وَ یُنجی؛ عقل این است. عقل باید بتواند انسانها را تعالی ببخشد. عقل در یک سطح، آن عاملی است که انسان را به مقام قُرب میرساند، به مقام توحید میرساند؛ در یک سطح پایین‌تر، عقل آن چیزی است که انسان را به سبْک زندگی اسلامی میرساند؛ در یک سطح دیگر هم عقل آن چیزی است که ارتباطات مادّی زندگی دنیا را تنظیم میکند؛ همه‌ی اینها کار عقل است.۱۳۹۷/۰۳/۲۰ 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مازیار ابراهیمی و عدالت نظام اسلامی

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۸، ۰۵:۳۵ ب.ظ

 

فرض را بر این می گذاریم چند مأمور خودسر در یک نهاد امنیتی، مازیار ابراهیمی را وادار کرده اند که در مقابل دوربین اقدام به اعتراف در زمینه قتل دانشمندان هسته ای کشورمان کند. تا این جای مسأله را مازیار در مصاحبه اش با بی بی سی فارسی مطرح می کند و بسیاری نیز این روزها با پرداختن به این موضوع در صدد شماتت نهاد اطلاعاتی و گاه زیر سوال بردن نظام اسلامی هستند.

اما

از زاویه دیگر، عدالت طلبی و حقیقت گرایی نظام اسلامی است که متأسفانه مورد غفلت قرار گرفته، این که دستگاه قضا بی توجه به اعمال نفوذ و پرونده سازی بعضی کارکنان متخلف یک نهاد مهم، بر اساس باور به حق و بی اعتنا به بهانه ای که ممکن است یک حکم درست قضایی به دست دشمنان انقلاب بدهد با محوریت عدالت، بیگناهی یک متهم را صادر می کند.

اگر نظام، نظام ظالمی بود الان یک متهم به قتل و جاسوسی، به رغم وجود مدارک صوری در پرونده، نمی توانست حکم برائت گرفته و آزادانه در کشور آلمان به مصاحبه با بی بی سی فارسی بپردازد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

با این مقام قضایی راحت صحبت کنید!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۸، ۱۱:۱۸ ق.ظ

 اکبر اتباعی طبری و باند وابسته، طبیعتا با توجه به اصالت مازندارنی خود و رییس پیشین دستگاه قضا، دنباله ها و همدستانی در این خطه دارند که شنیده شده شماری از آنها از جمله یک مقام سابق و فرزندش دستگیر شده و ممکن است عده ای دیگر نیز به مرور جلب و احضار شوند. ممکن است پرونده هایی که از سوی این باند مورد دستکاری و یا اعمال نفوذ قرار گرفته دوباره بررسی شده و ...

در این بین اما باید مراقب اخبار نامعتبر و بعضی سوءظن ها و احتمالا تسویه حساب های شخصی نیز بود و هر حرف و شایعه ای را به راحتی نپذیرفت.

بنا بر اطلاع و تحقیق عرض می کنم یکی از چهره هایی که در مبارزه با باند مذکور با قاطعیت وارد عمل شد و در راستای سلامت دستگاه قضا و تقویت اعتماد عمومی نسبت به نظام اسلامی گام هایی جدی برداشت، آقای حسینی عالمی دادستان محترم استان مازندارن است.

فارغ از برخی اختلاف سلایق کوچک، پیش از این چند باری در همین وبلاگ درباره حسن خلق، هوشیاری و توان مدیریتی ایشان که یک سر و گردن بالاتر از بسیاری از مدیران استانی ظاهر شده است، یادداشت هایی را منتشر نمودم.

از جمله ویژگی های منحصر به فردی که ایشان را در شمار مدیران تراز انقلاب اسلامی معرفی می نماید، روحیه پاسخگویی است که امیدوارم اهالی رسانه قدر دان این فرصت مغتنم بوده و مجال هم کلامی و پرسشگری با این مقام قضایی را از دست ندهند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اینقدر ظریف بودن هم خوب نیست!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۸، ۱۱:۳۳ ق.ظ

در این سال ها خیلی ها اعم از مسئولان ارشد و سران قوا و فرماندهان نظام و ... از سوی آمریکا مورد تحریم قرار گفتند. اغلب این افراد هم یا از کنار این ماجرا به سادگی گذشتند و یا به شیوه طنز و مزاح روی آورده و تحریم کنندگان خود را مورد تمسخر قرار دادند و گفتند که به تحریم خود از سوی دشمن افتخار می کنند.

این وسط اما ظریف که قصد داشت بساط تحریم ها را برای همیشه جمع کند و خودش تحریم شد، رفتار دیگری را انتخاب کرده است. چپ و راست می روند پیشش و مانند فردی که مصیبت زده باشد و قصد تسلیت داشته باشند در آغوشش می گیرند و ...!

هیچ اتفاق مهم و جدیدی رخ نداده است. آمریکا برای هزارمین بار باطن خبیث خود را به حامیان گفتمان سازش و تسلیم نشان داده و اگر مسئولان ما انقلابی هستند با بی اعتنایی به این موضوع و تأکید بر ادبیات مقاومت، باید هیمنه پوشالی غرب را شکسته و سلاح تحریم او را به سخره و بی اعتنایی بگیرند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

هدیه عجیب دادگستری مازندران در آستانه روز خبرنگار!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۸، ۰۹:۲۶ ق.ظ

روز یک شنبه سیزدهم مرداد، با دستور قضایی دادگستری مرکز استان، مأموران انتظامی با ورود به منزل یکی از معروف ترین خبرنگاران خوش نام شهر ...، به ظنّ دخالت در افشای فساد سد لفور، لوازم ارتباطی وی از قبیل تلفن همراه، لپتاپ، هارد و ... را ضبط نمودند!

به دنبال انتشار تصاویری از هنجارشکنی معدودی از گردشگران در سد لفور و موج اعتراضات مردمی، یکی از مسئولان دادگستری مازندران در موضعی عجیب، قول پیگیری و برخورد با تهیه کنندگان و منتشرکنندگان تصاویر را داد!! که با واکنش منفی و شدید کاربران فضای مجازی مواجه شد تا جایی که حتی علی مطهری نیز به این رویکرد غلط اعتراض کرد.

به رغم تأکید ریاست محترم قوه قضاییه بر حمایت از ناهیان منکر، با آرام شدن جوّ اعتراضی نسبت به منکرات مشهود که در گوشه و کنار تفرجگاه های مختلف کشور به چشم می آید، به نظر می رسد عده ای خواسته یا ناخواسته درصدد ایجاد بدبینی بین نیروهای ارزشی به خصوص طیف خبرنگار نسبت به مسئولان عالی نهاد قضایی و هزینه تراشی برای نظام هستند.

گفتنی است اکبر اتباعی طبری، معاون اجرایی رییس سابق قضا که به ارتکاب انواع تخلفات دستگیر شد اهل استان مازندران بود و دامنه دستگیری مرتبطین با شبکه وی که مورد استقبال مردم و نیز خبرنگاران بسیجی قرار گرفت، همچنان ادامه دارد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ترکش های سد لفور!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۸، ۰۲:۱۵ ب.ظ

جریان انتشار تصاویر نیمه برهنه گردشگران در سد لفور را که خاطرتان هست؟

یک عده زن و مرد مسافر که همه با هم حتی با قایقران محلی، محرم! بودند در آب های سد لفور که لابد فضای اختصاصی به حساب می آید با وضعی زننده در حال تفریح بودند که انتشار تصاویرشان موجی از اعتراض مردمی را به همراه داشت و خواب راحت بعضی مسئولان نظارتی را آشفته ساخت.

البته مشابه این تصاویر در خصوص تفرجگاه های دیگر کشور هم منتشر شد اما ظاهرا گردشگران نجیب! سد لفور جزو طایفه از ما بهتران بودند که سمبه شان پر زور بود و در حال ایجاد مزاحمت برای مظنونین به انتشار تصاویر هستند.

قابل ذکر این که همچون بسیاری از متدینان، راقم این سطور نیز لااقل در حضور تعدادی شهود عادل بارها به شماری از مسئولان امر با ذکر مصادیقی تذکر داده بود که فضای بعضی تفریح گاه ها اصلاً سنخیتی با جامعه اسلامی ندارد. از این بابت با اظمینانی که نسبت به تغافل و اهمال بعضی مسئولان نظارتی دارم به منتشر کنندگان تصاویر مربوط به ناهنجاری در سد لفور حق می دهم برای نهی از منکر، راهی جز افشای عمومی و استمداد از افکار مردم را پیش پای خود ندیده باشند.

جوانان انقلابی مازندران بنا بر وظیفه شرعی در حمایت از ناهیان از منکر به حول و قوه الهی کوتاهی نمی ورزند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا