اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

۴۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام رضا» ثبت شده است

ادرک اخا...

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۵ تیر ۱۴۰۳، ۱۰:۰۱ ق.ظ

شهادت را خودم برای فرزندانم انتخاب کردم - قدس آنلاین

 

عباس علیه السلام حیا میکرد حسین را برادر بخواند او پسر فاطمه بود. جایگاه قدسی داشت. عباس خودش را فدایی امام می دانست. تا لحظه آخر که از عمق جان، برادر را برادر خواند...

راه دفاع از حرم آل الله برای افغانستانی ها هموار بود. مصطفی و مجتبی بختی نگفتند ما با هم برادریم. نامی جعلی برای خودشان تراشیدند. گفتند پسرخاله ایم و تازه از افغانستان به ایران آمده ایم. یک خاله در مشهد داریم و همین. خاله که بود؟ همان مادرشان که در این ماجرا با آنها هم داستان شد. مثل پسرهایش تمرین کرد لهجه افغانستانی یاد بگیرد. قرار شد وقتی برای تحقیق زنگ زدند بگوید خاله آن دو است.

چندباری رفتند تا پای اعزام ولی هر بار به دلیلی لو رفتند و دیپورت شدند. گفتند این طوری نمی شود. باید از مشهد برویم. آخرش می فهمند ایرانی هستیم. بلند شدند آمدند قم، با همان ادعا و داستان قبلی. بالاخره اعزام شدند. به آرزوی دیرینه شان رسیدند. عملیات شد. موقع نبرد نارنجکی میانشان افتاد و هر دو را با هم به شهادت رساند.

چون فرم اعزامشان از قم پر شده بود پیکرهایشان با همان نام مستعار به قم آمد. غریبانه هم تشییع شدند و گرد ضریح بانو چرخیدند. آخرین لحظات یکی از مسئولان اعزام به ذهنش رسید گوشی آنها را چک کند ببیند در ایران فک و فامیلی دارند یا نه. دید یک شماره در مشهد است که زیاد با آن تماس گرفته اند. به همان شماره زنگ زد. مادر گمان کرد باز هم برای تحقیق زنگ زده اند. خیلی عادی با لهجه شبیه افغانی گفت من خاله شان هستم و... طرف هم با خیال راحت خبر را رساند...

مادر مکثی کرد. بغضش را فرو خورد. گفت من مادرشان هستم. اسم واقعی این دو هم مصطفی و مجتبی بختی اهل مشهد است. پسرهایم را بیاورید با آنها کار دارم.

مادر می گفت گاهی که دلم برای این دو تنگ می شد می رفتم اتاق خواب، وسط دو تختی که متعلق به آنها بود دراز می کشیدم تا احساس آرامش کنم.

پیکرها را آوردند مشهد هم طواف دادند. مادر گفت آنها را بیاورید خانه. تابوت ها را آورد داخل اتاق خواب. همه را فرستاد بیرون. با پسرانش تنها شد. رفت وسط دو تا تابوت دراز کشید. نفس عمیق کشید. خواست بی قراری کند. حق مادر بود داغ ناگهانی دو پسر رعنا او را بی تاب کند. یاد حضرت زینب افتاد. هر پیکری که از میدان می آوردند زینب می دوید به استقبالش. جلوتر از همه حرکت می کرد. قدمهایش تسلی خاطر همه بود. جز وقتی که دو پسرش شهید شدند از خیمه بیرون نرفت مبادا که اباعبدالله از روی خواهر شرمنده شده و خجالت بکشد.

مادر از زینب خجالت کشید بی قراری کند.

اما

گفت فقط یک فکر و دغدغه و سوال ذهنم را به خودش مشغول کرده بود. مصطفی و مجتبی از اول اعزام تا میدان نبرد برای اینکه کسی مانعشان نشود خودشان را پسر خاله معرفی کردند. آیا لحظات آخر که داشتند جان می دادند توانستند یکبار دیگر همدیگر را برادر صدا بزنند یا نه؟ بگویند اخا ادرک اخا... این حسرت به دلشان نمانده باشد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مهندس الاسلام و المسلمین!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۹ تیر ۱۴۰۳، ۰۹:۴۷ ق.ظ

photo_2024-07-08_09-38-52_925.jpg

 

واقعا خدا شیخ بهایی را رحمت کند چقدر آثار خوب و زیبا و خلاقانه از خودش به جا گذاشت. عمده آثار معماری او در اصفهان مشهور شده است؛ اما در نقاط دیگری نیز از او سازه هایی ماندگار به جا مانده است. یکی اش بنای قدمگاه امام رضا علیه السلام در شهر نیشابور است. یک بار در کودکی و یکبار هم دیروز از این مکان بازدید کردم. بنای ساختمان و محوطه درخت کاری آن که از مبانی اندیشه معماری شیخ بهایی بوده چقدر آرامش بخش است. 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

راه نشانم بده

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۸ تیر ۱۴۰۳، ۰۱:۱۴ ب.ظ

photo_۲۰۲۴-۰۷-۰۶_۱۲-۵۵-۲۵_5tc7.jpg

 

خداحافظی که معنایی ندارد. زائر حقیقی کسی است که با امام رضا زندگی می کند. امام برای زیارت و سیاحت نیست. امام رهبر و راهنمای حیات انسان الهی است که خوشبختی و سعادت دو عالم را رقم می زند اگر اراده کنیم پا جای پای او بگذاریم.

خدا ما و نسل ما را تا روز محشر در مسیر اهل بیت نگه دارد و آخرتمان با جرعه نوشی جام طهور وصال در رضوان نورانی آل الله عجین باشد.

 

photo_۲۰۲۴-۰۷-۰۶_۱۲-۵۵-۲۶_ozoa.jpg

  • سیدحمید مشتاقی نیا

چند تصویر از موزه حرم رضوی

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۷ تیر ۱۴۰۳، ۰۱:۱۲ ب.ظ

photo_۲۰۲۴-۰۷-۰۶_۱۲-۵۵-۲۴_h4bj.jpg

photo_۲۰۲۴-۰۷-۰۶_۱۲-۵۵-۱۸_5kt6.jpg

photo_۲۰۲۴-۰۷-۰۶_۱۲-۵۵-۰۶_ca3e.jpg

photo_۲۰۲۴-۰۷-۰۶_۱۲-۵۵-۱۳_byry.jpg

photo_۲۰۲۴-۰۷-۰۶_۱۲-۵۵-۰۱_ncbo.jpg

photo_۲۰۲۴-۰۷-۰۶_۱۲-۵۵-۱۷_xbwo.jpg

روح عباس میرزا شاد. بین همه قاجارها مرد بود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آیین اذن عزا

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۶ تیر ۱۴۰۳، ۰۷:۵۰ ب.ظ

photo_2024-07-05_19-31-58_lnhp.jpg

 

امروز بعد از مدتها فیش غذای حضرتی دستم رسید. عکسی از آن گرفتم. خواستم به شوخی بنویسم از امروز محبت بیشتری به امام پیدا کرده ام! البته عرض کردم که از باب مزاح.

عصر به حرم رفتیم. بی آنکه بدانیم یا حواسمان باشد خوردیم به مراسم علم کشان و تعویض پرچم و نصب کتیبه در صحن انقلاب (عتیق). اسم دقیق مراسم را مجری گفت "آیین اذن عزا". فضایی معنوی و دلچسب بود. رزق با ارزشی نصیبمان شد. از امروز بیشتر باید ممنون امام رضا باشم. 

امام علیه السلام تلاش فراوانی برای ترویج عزای امام حسین و احیای فرهنگ زیارت بارگاه جد بزرگوارش انجام داد. بعضی روضه های معروف به استناد بیان امام رضاست. صله میداد به شعرایی که در رثای اباعبدالله اثری خلق می نمودند. مادی و معنوی تشویق میکرد شیعیان را که سختی راه را تحمل نموده به زیارت جد بزرگوارش بشتابند.

سالها پیش در کاظمین طلبه ای عراقی اهل نجف وقتی فهمید من هم طلبه هستم گفت در ناحیه گلو غده ای دارد و خواست که وقتی مشهد رفتم برایش دعا کرده و شفایش را از امام رضا طلب کنم. به او گفتم تو خودت که در نجفی به کربلا و کاظمین و سامرا هم که دسترسی داری... حرفم را قطع کرد. گفت امام رضا چیز دیگری است.

راست می گفت. خیلی ها از بارگاه امام هشتم شفا گرفته اند. اصلا در جهان حتی بین مسیحیان و یهودیان هم در این زمینه معروف شده و زائران و مریدانی دارد. به ذهنم رسید امام رضا این همه تلاش کرد یاد اباعبدالله را زنده کرده و سر زبانها بیندازد اهل بیت علیهم السلام یکجا محبتش را جبران نموده و شفا را در زیارت بارگاه او قرار داده اند. الحمدلله که امام رضا را داریم.

ان شاءالله عزای محرم امسالمان به امضای ایشان برسد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اینجا مشهد است

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۶ تیر ۱۴۰۳، ۰۵:۳۷ ق.ظ

photo_2024-07-05_05-17-26_ej9s.jpg

 

یک میامی ایران دارد یکی هم آمریکا. میامی ایران آخرین شهر استان سمنان است وقتی می خواهید به سمت مشهد بروید. گویا محرومترین شهر استان نیز شمرده شده است. چند کیلومتر از شهر خارج شدیم. حوالی سه صبح برای نماز در مسجد امام علی علیه السلام توقف کردیم. آن ساعت هم یکی ایستاده بود داخل مسجد با دم نوش شیرین عناب از مردم پذیرایی می کرد. دمش گرم و حاجتش روا ان شاءالله.

دوستی خوزستانی چند وقت پیش آمده بود قم. خانمی عراقی در حرم با این فرض که او هموطنش است شروع کرد عربی صحبت کردن که دوست ما توضیح داد ایرانی است. من از آن وقت این موضوع را برایش دست گرفتم و گاهی او را عراقی صدا می زنم! دیروز در مسیر زائرسرا تا حرم سه بار سه نفر مشهدی با این تصور که ما هم عرب زبانیم با زبان عربی صحبت کردند که خنده ام گرفت و توضیح دادم ایرانی هستیم. این هم از خواص گردش روزگار است. جواب های، هوی است.

داشتم وارد حرم می شدم کمی دل درد هم داشتم. توی ذهنم بود یک چیزی در وبلاگ بنویسم که نشان بدهد چقدر به امام رضا علاقمندم. مثلا بنویسم دلم می خواهد وارد صحن و سرایش که می شوم روی زمین غلت بزنم و احساس رهایی داشته باشم، به ضریح که نزدیک می شوم مثل دسته های عزاداری روی سینه بکویم حتی اگر مرا دیوانه بخوانند، مگر عشق به امام از سر جنون نیست ... یکدفعه دیدم جلوی گنبد طلا ایستاده ام. از افکارم آمدم بیرون. دست گذاشتم روی سینه، حس و حال زائری مخلص و دلداده را گرفتم که هیچ درخواست مادی نداشته و سینه اش به یاد او می تپد. چشمانم را بستم، آهی از ته دل کشیدم و گفتم السلام علیک یا فاطمه المعصومه ان لک عندلله شأنا من الشان... که یهو یادم آمد اینجا مشهد است نه قم... شده بودم عین کسانی که همه حواسشان است تلفظ حروف نماز را صحیح و غلیظ ادا کنند بعد یادشان می رود رکعت چندم را می خوانند!

تصویر دفن سید ابراهیم رییسی را که دیدم حدس زدم باید در نزدیکی قبر سیدالشهدای مازندران، سید عبدالکریم هاشمی نژاد باشد که رفتم و دیدم همینطور است. به حرم ک می روم حتما باید مزار سیدعلی اکبر ابوترابی و پدرش که حالا کفشداری شماره هشت صحن آزادی است و نیز مزار سید عبدالکریم را زیارت کنم. امیدوارم مردم به خصوص طلاب با شخصیت خودساخته و تحول آفرین سید ابوترابی آشنا شوند. امیدوارم جوانها لااقل مازندرانی ها با آثار قلمی و فکری سید هاشمی نژاد آشنا شوند. عکس گرفتن از مزار سید رییسی به دلیل ازدحام جمعیت دشوار بود. روحش شاد. خانمها هم دلشان می خواست قبر او را ببینند که ظاهرا مقدور نیست.

نایب الزیاره و دعاگوی همه دوستان بوده و هستم. گنید حرم امام رضا برای ما ایرانی ها حکم یک کپسول بزرگ اکسیژن را دارد هر چند وقتی باید بیاییم و حسابی شارژ شویم که اگر مشهد را نداشته باشیم می میریم.

 

photo_2024-07-05_05-17-39_cteb.jpg

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عید میلاد مبارک

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۷ تیر ۱۴۰۳، ۱۲:۱۳ ب.ظ

photo_2024-06-26_12-01-34_wxgr.jpg

 

روز میلاد باب الحوائج حضرت موسی بن جعفر علیه السلام باشد نمی شود نرفت و به دختر دردانه اش تبریک نگفت و البته به یاد دوستان و نایب الزیاره شان نبود. ایران مملکت خانواده حضرت موسی بن جعفر است و در جای جای این سرزمین فرزندان گرامی و بزرگوار آن امام همام همچون علی بن موسی الرضا علیه السلام، حضرت معصومه، شاه چراغ، سبزه قبا و ... محور و ملجأ دلهای عاشق و مریدان مکتب ولایت قرار گرفته اند.

چند لحظه در گوشه ای نشستم که چشمم به چهره ای آشنا افتاد. جناب آقای خاکسار که در دوره دبیرستان دبیر ریاضی پسرم بود و از معلمان خوب استان قم است که مدارس مختلف برای دعوت از او با هم رقابت دارند لباس خادمی به تن داشت و تکه پارچه ای در دست با حوصله و ظرافت مشغول تمیز کردن آینه کاری های صحن و سرای حضرت معصومه بود.

خدا به آبروی این خاندان بزرگوار که منبع نور و کرامت در مملکت شیعه ایران هستند دل همه مومنان را شاد کرده و گره از کارهایشان بگشاید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مسافر ملکوت

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۳ خرداد ۱۴۰۳، ۰۸:۰۶ ق.ظ

مشخصات ، قیمت و خرید کتاب مسافر ملکوت: نیم‌نگاهی به زندگانی طلبه شهید شیخ محمدزمان  ولی‌پور|فروشگاه کتاب قم

 

بعضی اتفاق ها برای آدم خاطره می شود. مثلا وقتی کتاب طعمه اروند را برای طراحی به دوست خوبم آقا میثم واثقی (که در حال حاضر از اساتید دانشگاه امام حسین است) سپردم در میان تصاویر متفرقه ای که از دفاع مقدس داشت چرخید و عکسی را برای روی جلد آن انتخاب کرد. بعد از چاپ کتاب، حاج آقای شکوهی که خودش اصالتاً مشهدی است تماس گرفت و گفت خانمی به دفتر انتشارات در خیابان صفاییه قم آمده و اصرار دارد اصل تصویر جلد کتاب را دریافت کند. این خانم هم ظاهرا مشهدی بود و می گفت تصویر متعلق به برادر شهیدش است که آن را در آلبوم خاطراتش ندارد.

یا مثلا خانم دکتر بنی هاشمیان که از مریدان شهید شجاعیان است و اتفاقا سر موضوعی هم بینمان بحث تندی شده بود بعد از خواندن کتاب خاطرات این شهید مرا به کناری کشید و مدعی شد پیغامی از طرف شهید برایم دارد. حرفش را گوش دادم و جدی نگرفتم؛ اما بعد عیناً همان مسأله برایم اتفاق افتاد. یا درباره کتاب خاطرات شهید سید روح الله عمادی هم موضوعی هست که بعدا برایتان تعریف میکنم؛ ان شاءالله.

خب، امروز حاج حسن آقای مهدیزاده، پیر دیر عشقبازی با شهدا پیام داد و یادآوری کرد که سالگرد شهادت محمد زمان ولی پور است.

کتاب مسافر ملکوت را از همه کارهایم بیشتر دوست دارم.

سفری با دوستان دانشگاه علوم پزشکی بابل به مشهد رفته بودم. دست یکی از رفقا کتابی از مرحوم نادر ابراهیمی بود. گرفتم و سریع خواندم. سبک نوشتاری اش برایم جالب و شیرین بود. برگشتم قم، دوستان طلبه ای تماس گرفتند که ما خودمان خاطرات طلبه شهید محمدزمان ولی پور را جمع آوری کرده ایم، نوشتنش با شما.

محمدزمان ولی پور شخصیتی عرفانی داشت و از این رو به شیخ ملکوتی هم شهرت یافته بود. خاطرات را خواندم و به ذهنم رسید سبک نادر ابراهیمی را در قالب مینی مال پیاده کنم. کار که تمام شد، دوستان خواندند و نظر دادند و رفتند برای قرارداد با ناشر، یعنی آقای خلیلی موسسه شهید کاظمی که انصافا در عرصه تولید و نشر کتاب دفاع مقدس همتا ندارد.

در این اثنا همسر یکی از دوستان، کار را خواند و به تمسخر گرفت. می دانستم که سر رشته ای در ادبیات ندارد؛ اما خب دل نازک من گرفت و در خودم فرو رفتم.

ساعتی نگذشت که پیامکی طولانی از مرحوم آزاده محمد حسین منصف به دستم رسید. گویا کتاب "این عشق الهی است" خاطرات شهید سید علی اکبر شجاعیان که یک سال و نیم قبل چاپ شده بود را همان روز خوانده بود و تحت تأثیر آن به تشویق و تحسین این حقیر پرداخت. حالم جا آمد!

کتاب مسافر ملکوت خیلی زود منتشر شد و به لطف خدا هر کس که خواند تعریف کرد. حتی جایی بودم خانم نویسنده ای کتاب مرا دست گرفته بود بی انکه بداند نویسنده اش منم توصیه کرد که این گونه کتاب بنویسم! این کار دو بار از تلویزیون و چهار بار از رادیو معرفی شد که مادرم آن را شنید و خوشحال شد.

دو سال وقتی به مشهد مقدس می رفتیم این کتاب در پشت شیشه فروشگاه آستان قدس در داخل حرم مطهر قرار داشت که دیدنش بچه هایم را به ذوق می آورد.

روح محمدزمان ولی پور، سیدعلی اکبر شجاعیان و همه شهدا شاد. هر چه در دنیا و آخرت داریم مرهون لطف و کرامت شهداست. امیدوارم در این عرصه توفیق بیشتری داشته باشم و بخش کوچکی از حق بزرگ شهدا را به سهم و بضاعت خود ادا کنم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

امروز، حرم بانو

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۲ خرداد ۱۴۰۳، ۰۸:۰۵ ب.ظ

photo_2024-06-01_19-56-03_a9oa.jpg

 

دوستان وبلاگی و غیر وبلاگی سفارش کرده اند حرم می روی نایب الزیاره ما باش. همواره به این عهدم وفادار بوده ام.

 

photo_2024-06-01_19-55-46_curq.jpg

 

این سایه بان پارچه ای نازک در حیاط صحن عتیق، ایده هر کس که بود خیلی به جا و جالب و مفید بود.

 

photo_2024-06-01_19-55-55_smg1.jpg

 

پیرمرد توی حس و حال خودش بود. تو هم به خواسته ات می رسی پدرجان. ان شاءالله کسی از این درگاه دست خالی بر نخواهد گشت.

 

photo_2024-06-01_19-56-10_bljv.jpg

 

امروز به روایتی شهادت امام رضا علیه السلام به شمار می آید. تعدادی از دستجات عزاداری که اغلب عرب زبان یا پاکستانی بودند در حرم حضور داشتند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بر سبیل هدایت

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۵:۰۲ ب.ظ

File:امامزاده علی بن جعفر قم 02.jpg - Wikimedia Commons

 

امام صادق علیه السلام امام صادق است. اگر کسی میخواهد در مسیر روشنگری و جهاد تبیین به پیروی از امام صادق شرکت کند باید مثل ایشان صداقت داشته و از غلتیدن در کذب و تهمت و تخریب ولو آن که هدفش الهی باشد بپرهیزد.

فرمود دوست دارم جوانان مذهبم را یا دانشمند ببینم یا در حال کسب دانش. همه ائمه عالم بودند؛ اما امام صادق علیه السلام چون مجال نظام بخشی بر علوم دین و نشر سازمان دهی شده معارف اسلام را یافت رییس مکتب شیعه لقب گرفت.

امسال سالگرد شهادت موسس فقه جعفری مقارن شده است با سالگرد شهادت استاد مرتضی مطهری. انقلاب اسلامی نیز برخاسته از جنبش عالمان و اندیشمندان است.

چند سال پیش آقا خطاب به جوانان فرمود به جای آنکه ساعتهای عمرتان را هر روز صرف خواندن مطالب بعضا بی فایده و فرصت سوز فضای مجازی کنید کمی هم وقت بگذارید آثار شهید مطهری را بخوانید.

کسی می خواهد راه ائمه را ادامه دهد، کسی می خواهد انقلاب را در گامهای بعدی همراهی کند باید اهل مطالعه و تفکر باشد.

خیلی ها اهل اندیشیدن نیستند.

خیلی ها اهل کتاب خوانی نیستند.

بدتر آنکه خیلی از آنهایی که ساعتها در فضای مجازی حضور دارند یک متن ساده و معمولی منتشر شده در همین فضا را هم درست و حسابی و عمیق نخوانده و گاه بر اساس تیتر یا حروف برجسته یا تصاویر آن برداشتی نموده و به اظهار نظر می پردازند.

می توانستند امام را دست بسته به دارالاماره ببرند؛ کسی که در مقابلشان دست به شمشیر نبرد و مقاومتی نکرد، اما خانه اش را به آتش کشیدند تا زن و بچه و اهل و عیال را به واهمه بیاندازند؛ جگر امام را بسوزانند. نبرد نبرد حق و باطل، ستیز شرک و توحید، تقابل پلشتی و رذالت با فطرت و انسانیت و شرافت است. گفت اگر دلم سوخت نه برای زن ها و بچه هایی است که از ترس آتش و حمله مأموران به این طرف و آن طرف پناه می برند، در خانه علی را هم آتش زدند در حالی که دختر رسول پشت آن ایستاده بود؛ اگر دلم سوخت برای زن ها و بچه هایی است که از ترس آتش و حمله دشمن جایی نبود که بتوانند به آن پناه ببرند. باید برای اسیری و آوارگی آماده می شدند. ما تا ابد داغ کربلا و مصیبت کوچه های مدینه بر سینه داریم.

همه ائمه عالم بودند. همه ائمه لزوماً دست به شمشیر نبردند؛ اما همه شان شهید هستند. علم و معرفت و معنویتی ارزشمند و مفید و موثر است که دشمن از آن احساس خطر کند. اگر دنبال دانش و هنر و معرفت و... رفتیم مثل مطهری و مفتح و هاشمی نژاد و دستغیب و شهریاری و کاظمی آشتیانی و آوینی و طالب زاده و... جامعه اسلامی یا محیط پیرامون خود را یک قدم به جلو ببریم. آن که طرف دار شرک و عصیان و پلشتی است باید از ما بیزار باشد. اگر رهرو صراط حقیم از هیچ بلیه ای نهراسیم.

امام صادق علیه السلام یک فرزندی دارد در قم به نام علی بن جعفر. وقتی امام رضا به امامت رسید زنده بود و سن و سالی از ایشان می گذشت. بین مردم جایگاه و منزلتی داشت. دید عده ای در امامت علی بن موسی الرضا تشکیک می کنند. اناالرجل نخواند. دکان و دستگاه باز نکرد. خاضع و خاشع رفت جلوی جمع، دست برادر زاده را که سالها از او کوچکتر بود بوسید و حقانیت امامت ایشان را به همه مریدان اهل بیت و آنهایی که دچار شبهه و تردید بودند اثبات نمود. امروز مزار نورانی او شمع پروانه های دلسوخته وادی عشق و وصال است. شده است محور و نگین حلقه مستان شراب طهور ایمان و شهادت. هر کس به گلزار شهدای قم آمده و به یاران صدیق ولایت سلام می کند عرض ارادتی هم به آن پیر فرزانه یادگار امام صداقت دارد. مسیر شهدا، مسیر ائمه، مسیر هدایت و روشنگری است. اینگونه است که فرموده اند یتیم نوازی کنید و بالاترین مصداق یتیم نوازی، دستگیری و هدایت سرگشتگانی از امت رسول الله است که راه حق را گم کرده اند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عَلَم بر دار

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۴:۳۶ ب.ظ

همه چیز درباره حرم شاه عبدالعظیم؛ قبله‌ تهران - مجله گردشگری سه کلیک

 

حمزه، سید الشهدای احد بود.

زیارت مزار عبدالعظیم حسنی ثواب زیارت حسین بن علی را دارد.

حمزه پشتوانه و یار صادق و موثر و تثبیت گر نبوت رسول خدا بود.

عبدالعظیم، یار صادق و موثر و تثبیت گر امامت علی بن موسی، جوادلائمه و امام هادی بود.

پانزده شوال سالروز شهادت حمزة بن عبدالمطلب و وفات عبدالعظیم حسنی است.

حسین، سیدالشهدای همه تاریخ است. راه خدا را تا ابد سر پا نگاه داشت. هر که در مسیر خدا و حمایت دین او قدم برداشته و امام زمانش را یاری رساند مصداق حلّت بفنائک است و سلام مشترک شیفتگان ثارالله، روزی اش خواهد بود.

دین خدا و امام حق را با تار و پود وجودمان یاری رسانیم، با عبدالعظیم، با حمزه همسفره خواهیم شد؛ پرمان به پر اباعبدالله خواهد خورد، زنده و مرده مان در طلای وجود اصفیاءالله و اَوِدّائه، ارزشی جاودان خواهد یافت.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ایرانی اصیل

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۵ فروردين ۱۴۰۳، ۱۱:۰۸ ق.ظ

گریم شدن مجری توسط منوچهر آذری! - برمودا | نسیم - ۴ فروردین ماه ۱۴۰۳

 

دیشب منوچهر آذری هنرمند پیشکسوت رادیو میهمان برنامه برمودا بود. شاید برای اولین بار از سیمای جمهوری اسلامی اعلام شد که او جزو اقلیتهای دینی و کلیمی است. چقدر به امام رضا علاقه داشت. گفت همان قدر که با استدلال، حضرت موسی را قبول دارم امام رضا را هم قبول دارم به زیارتش میروم و برایش نذری می دهم.

چقدر ایران را دوست داشت و با افتخار از اینکه خودش و فرزندانش که پزشک و دندانپزشک هستند ساکن ایران و وفادار به این آب و خاک اجدادی اند سخن می گفت.

چقدر دوست داشت مردم کشورش را شاد کند.

آدم یهودی باشد اما انصاف داشته باشد. دمش گرم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حسینیه معلی

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۹ بهمن ۱۴۰۲، ۰۸:۳۱ ق.ظ

پخش «حسینیه معلی» از امشب در شبکه سه سیما - خبرگزاری مهر | اخبار ایران و  جهان | Mehr News Agency

 

من اتفاقا با مداحی های میثم مطیعی اصلا حال نمی کنم. سلیقه است دیگر. روضه های او را دوست ندارم. البته بعضی نوحه های حماسی اش در تشییع شهدای مدافع حرم انصافا دلچسب است.

برنامه تلویزیونی حسینیه معلی را هم بدون اشکال نمی دانم. بعضی کارشناسان برنامه در این سطح نبوده اند. این که یک مشت پیرمرد را از راه دور بیاورند سر پا بایستند تا چند جوان تحت عنوان کارشناس برنامه که در سن فرزندان آنها هستند بخواهند سر جای خود نشسته و اعلام نظر کنند درست نیست. رقص مرد هم که توأم با تکان دادن تحریک آمیز پایین تنه باشد اشکال شرعی دارد. چنین نقدهایی گاه در بعضی سری های این برنامه وجود داشته است.

اما از حق نگذریم حسینیه معلی یک شاهکار رسانه ای است که جریان معنوی و فرهنگی جامعه را تقویت می کند. همین سری جدید که در ایام شعبانیه برگزار می شود بسیار شاد و جذاب است که نقاط قوّت آن بر خرده ضعف هایش می چربد. شخصیت نزار قطری بسیار دوست داشتنی ظاهر شده، میثم مطیعی در تحلیل و نقد و نظر، نکات آموزنده ای بیان می کند. شخصیت با وقار نریمانی و لبخندها و شیطنتهای به موقع بنی فاطمه و اجرای شیرین نجم الدین شریعتی از محاسن و جاذبه های خوب این برنامه است. شرکت کننده ها اغلب حرفه ای و زیبا اجرا می کنند. حضور اقوام از کرد و ترکمن و عرب و آذری و لر و... به خصوص عزیزان اهل سنت محب اهل بیت یک حرکت استراتژیک فرهنگی در راستای رفع توطئه و فتنه دشمن و مقوّم مبانی نظام دینی است.

به سهم خودم به سازندگان و اتاق فکر این برنامه عرض خسته نباشی و دست مریزاد دارم. اجرشان با ام الشهداء و حجةالله علی الحجج، صدیقه طاهره سلام الله علیها.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پرچم امام رضا بر فراز مسجد فاو

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۱ بهمن ۱۴۰۲، ۰۸:۳۳ ب.ظ

چگونه پرچم امام رضا(ع) به بالاترین مناره مسجدی در خاک عراق رسید

 

از زیباترین اتفاقات پس از فتح فاو با خط شکنی دلاورمردان لشکر ویژه 25 کربلای مازندران، نصب پرچم مقدس حرم علی بن موسی الرضا علیه السلام بر فراز مسجد این شهر بود که با پیشنهاد محسن رضایی و توسط سردار مرتضی قربانی فرمانده این لشکر انجام گرفت. بر اساس تصویر فوق که دستخط فرمانده وقت سپاه است، مرتضی قربانی ساعاتی پیش از آغاز عملیات غرور آفرین والفجر هشت در بیستم بهمن 1364 مأموریت پیدا کرد تا بعد از فتح شهر بندری و استراتژیک فاو عراق، پرچم مقدس حرم امام رضا علیه السلام را بر فراز مسجد شهر به اهتزاز در آورد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شتر پناهنده به حرم امام رضا نجات پیدا کرد

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۴ دی ۱۴۰۲، ۰۴:۵۰ ب.ظ

شتر پناهنده به حرم امام رضا نجات پیدا کرد

شتر پناهنده به حرم امام رضا نجات پیدا کرد

 

شتری که خود به را حیاط حرم مطهر رضوی رسانده بود، خبر ساز شد.

۵۰ سال پیش رسانه‌های ایران خبری منتشر کردند از شتری که از کشتارگاه مشهد فرار کرده و خود را به حیاط امام هشتم رسانده بود.

روزنامه اطلاعات ۲۸ آذر ۱۳۵۲ با چاپ عکس این شتر در میان جمعیت انبوه زائران از سرنوشت این شتر نوشت. شتری که به دستور معاون تولیت و استاندار تحویل مزرعه نمونه آستان قدس شد و نجات یافت.

اطلاعات آنلاین

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بر بام شفق

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۳ آبان ۱۴۰۲، ۰۹:۴۷ ق.ظ

این اشعار مال اوایل جوانی است که بعد البته متاسفانه شعر و شاعری را گذاشتم کنار

بر بام شفق

دفتر شعر

این سروده های کوتاه مربوط به اواسط دهه هفتاد است

«دیباچه»

از فراخنای تاریخ و عمق تاریک زمان، نوری پدیدار است که تلالو آن دل دردمندان را نشانه رفته و بارقه های شرف و عزت را در قلوب آزادگان شعله ور ساخته است. فطرت پاک انسان های نیک نهاد به اشارتی غبار دیده زدوده و مبهوت ندایی است ازلی که جسم و جان را لرزانده و چشم مشتاقان را خیره از تجلی خویش می سازد.

از تارک افق مشرق؛ حک شده بر دامن زمان؛ آوای سرخ «هیهات منا الذله»

خاک تفتیده نینوا پیامبر هممه نسل هاست و سینه او راز دار سعادت تاریخ. فرزندان آدمی را خطی است بر صفحه روزگار که رایحه عاشورایی آن از کربلای حسین«علیه السلام» تا عرش کبرایی حق؛ فروغ رستگاری را ارمغان بشر ساخته و اما... نه این شامه کژفهم من و تو؛ که درک آن، دل خدایی می طلبد و جنون عاشقی و جز این شعور بنی آدم در چنگال عجز می ماند.

این شور حسینی است که ارث عاشورائیان گشته و نغمه جاودان عاشقان ثارالله که:

«ان کان دین محمد (ص) لم یستقم الا بقتلی فیاسیوف خذینی»

و چنین است راز سرخ هابیلیان همه اعصار که رضوان حق را جولانگاه جاودانگی خویش ساخته اند. هر که نمی از یم مواج عاشورا و نضهت خونینش در رگ حیات خویش تزریق کرده؛ غیرت را محور امور خود می داند و در  این اثنا ادبیات انقلاب اسلامی هویت خود را باید در همیت و مردانگی عاشقان بی ادعای حسین«علیه السلام» جستجو کند. شعر انقلابی از چشمه سار پرگهر نینوا جوشش یافته و کام تاریخ را از باده پرحلاوت غیرت سرمست می سازد.

هر صفحه از ادبیات انقلاب مملو است از حماسه سرایی ها و غم نامه هایی که از سینه دردمند هنرمند انقلابی تراوش کرده و در کاوش زوایای جهان هستی؛  ترویج آرمان کربلا را متعهد گشته است.

خداوند همه را در احیای فرهنگ عاشورا مددکار شیر دختر علی؛ زینب سلام الله علیها قرار دهد. انشاءالله.

والسلام، سید حمید مشتاقی نیا

 

 

«نوید وصل»

جلوه فروش پرده پنهان رخی نما

بهانه محبت یزدان رخی نما

شکسته بال و جان عطش و آتشم در بر

الا نوید وصلت سبحان رخی نما

 

 

 

 

«عشق مجسم»

تویی عشق مجسم در دل من

علی مصداق علم حاصل من

دراین دشت هویت های مفقود

تو هستی جوهر آب و گل من

 

«مهرعلی»

بام ثریایی دل جای تو

عشق تراود ز دم نای تو

سوخته ی مهر علی؛ جان من

نقش دلم رقص تمنای تو

 

«ساز غم»

دلت سجاده راز و نیازم

لبت محراب گلگون نمازم

طنین عاشقی دارد نوایت

بیا ساز غمت با خون نوازم

 

«دل خون»

خیس باران شفق این دل خون

خاک تفتیده، مهیای جنون

لاله و آتش روئیده پی اش

خیز و برگیر سرِگشته نگون

 

 

 

 

«نون وقلم»

نون و قلم خواندی و ما یسطرون

حکم تو این بود بغلطی به خون

ای تو امید همه آمال ما

وه چه غریبانه شدی لاله گون

 

«خان عالم»

سرای عاشقی محراب خون شد

سرافرازی همینک سرنگون شد

دم لیلی خروش ناله دارد

دلش تفدیده اما لاله دارد

خدایا سرو قامت چون کمان است

رعیت زاده را بنگر که خان است

بسیجی ای سرافراز دو عالم

خریدار رخت ناز دو عالم

حدیث عشق را در خون سرودی

خروش لیلی و مجنون نمودی

دل تفدیده ات بس ناله دارد

کویر عاشقی صد لاله دارد

کمان شد از غم ایام قامت

پر از خون جگر گردیده جامت

بسیجی خان عالم غربت خاک

دلش گنجینه مهجور افلاک

خریدار رخ نازت لبانم

تمام غصه ات مهمان جانم

 

 

 

«محبت»

محبت سرّ هستی گنج خلقت

طنین معرفت از اوج حکمت

حیات جاودان تا بی نهایت

بهشت هر دو عالم در محبت

 

«دسته گل»

از جان و جهان و مکنت و تخت

بستند به کوی عاشقی رخت

منت بود از خاک بر افلاک

با دسته گلی به نام «نوبخت»

 

«کمان قامت»

دیدی ای مه که ز سیلی دل زهرا خون شد

عاقبت لاله احمد کفنش گلگون شد

دیدی آخر کمر قامت حیدر چو کمان

خم شد از خم شدنش جن و ملک مجنون شد

 

«اندیشه سبز»

پیدا و نهان در دو جهانی

اندیشه سبز عاشقانی

زیبا گل باغ آسمانی

محبوب خدا صاحب زمانی

 

 

 

 

«دل مجنون»

غزلخوانی ز صحرایی برون جست

تعهد تا ابد بر عاشقی بست

نگاه عاشقی سیراب خون است

دل مجنون ز خون گردیده سرمست

 

«گل بوستان»

گلی در بوستان متقین شد

رضا سرمایه اهل یقین شد

خوشا بر بی پناهان این سعادت

امینی نائب از دیگر امین شد

 

«بیرق عشق»

شام غریبان غریبان بلا شد

دست یتیمی و اسیری برملا شد

سینه خروشان و دل لرزان طفلان

آه یتیمی در جگر سوزان طفلان

برنیزه کفر است سرهای نجابت

این بیرق عشق است و ایمان وشهادت

باهر عطش چون قطره ای سیراب خون شد

شنزار دشت بی کسی غرق جنون شد

جان برادر این علم تا عرش برپاست

سجاده عشق حسین بر فرش برجاست

ای اهل عالم خیمه اسرار اینجاست

آری سرای عاشقی تا عرش برپاست

این تیغ عشق و این قفای گردن من

جانا ز سرخی کن کفن پیراهن من

«کوچه اسرار»

سری در کوچه اسرار داری

به انبار فضیلت بار داری

الا ای کاشف سرّ الهی

مهیا شو که سر بر دار داری

 

«دار شهادت»

الهی دل به دریای شهادت

نماز خون مصلای شهادت

درون سینه ام فریاد عشق است

سرم بر دار سودای شهادت

 

«ارمغان تنهایی»

دل گرفته من ارمغان تنهایی است

ضریح دیده من میزبان تنهایی است

سحر کشاکش فریاد و آه مهجوری

نگر که عزم دلم آستان تنهایی است

 

«خاک عشق»

خرابه خانه عشق است این خاک

گل و پروانه عشق است این خاک

طهارت با شراب وصل جوئیم

که چون خونابه عشق است این خاک

 

 

 

 

«جام عطش»

ای قافله به خاک و خون افتاده

در دایره موج جنون افتاده

قومی که عطش به جام شوقش دادند

در زمزم عشق سرنگون افتاده

 

«نیزه و سر»

از اوج نیایش سحرگفتی تو

بک آیه ز سوره ظفر گفتی تو

در قهقهه سرخ وصال عشقت

از قصه آن نیزه و سر گفتی تو

 

«کوثر عشق»

ای فرق شکوفنده به محراب

وی ظلمت کوفه را چو مهتاب

با سرخی کوثر غم تو

جوشد عطش از فرات چون آب

 

«شعله تو...»

پرواز به سوی حرمت آمالم

هر لحظه ز دوری رخت مینالم

تو شمعی و من در آرزویی هستم

در شعله تو کاش بسوزد بالم

 

 

 

 

«بی یار»

من کرب و بلای عشق و خون خواهم شد

در مستی خویش واژگون خواهم شد

جاری ز زلال آب چشمان توام

یارم بنگر بی نو نگون خواهم شد

 

«بردوش گل ها»

باغبان بردوش گل ها می رود سوی حرم

گوئیا روح و روانم پر گشوده از برم

لحظه ای سویم نگر ای مرهم زخم فراق

تا بسوزد اندرون شعله ات بال و پرم

 

«گل سرخ»

شهدی ز شفق به کام بنمود سحر

رقصی به دلش نهفته دارد چو گهر

با غمزه خورشید گل سرخ شکفت

سرخی به رخش تراود از خون جگر

 

«فصل انتظار»

شهادت را به آغوشم فشارم

به تغیش گردن خود را  سپارم

مهار عشق در زنجیر یارم

رها در فصل سبز انتظارم

 

 

 

 

«بسیج خون»

درون ساغر تنهایی امشب

نما ساقی می از چشمان زینب

زحزن او کمی بر ما روا دار

بگو گل را که بنموده سر دار

ببین جمعیت نالان ز هرسو

همی گویند زینب گوهرت کو

من و اشک و دل و غم قطره گونیم

به اقیانوس ماتم سر نگونیم

ز حزنت دل دگر بی تاب گشته

و اشک دیده ام خوناب گشته

در این ماتمکده ما شعله گشتیم

صدای غربت و آوای دشتیم

الا ای ساقی گریان و نالان

نسیم عاشقی دارد نیستان

نما جاری ز خون سرخ مولا

دمی نای بسیجی در نی ما

رگ من کشتزار عشق و ماتم

سرود نینوا آلام جانم

بسیج خون شناور تا بیابان

عطش غرق نیایش در نیستان

سرود غیرت آواز بسیجی

غم زینب گل راز بسیجی

الا ساقی دو چشمم خیره عشق

طریق سرخ مستی سیره عشق

بسیجی ساقیا پیمانه دارد

نما لطفی که وصل یار خواهد

هرآن بذری که با خون آب دادند

سرشک دیده اش خوناب دادند

 

«نسیم تربت»

زمین کربلا غم خانه عشق

عطش مست از می پیمانه عشق

نسیم تربتش عطر شقایق

و خاک غربتش کاشانه عشق

 

«روی یاران»

تو گفتی عشق دریای جنون است

تو گفتی عشق اقیانوس خون است

سرودی رهروان آئینه رویند

ولیکن روی آنان لاله گون است

 

«غم تنهایی»

سر ناساز دارد یار امشب

دلش گنجینه اسرار امشب

الهی یادم اندر سینه اش کن

غم تنهایی ام بردار امشب

 

«ید اسلام»

«مصطفی مازح» ید اسلام بود

«رشدی» روبه صفت را دام بود

گفت لبیک ندای پیر حق

گرچه نزد ما بسی گمنام بود

 

 

«تار وجود»

رها در آسمان عشق معبود

بُود بود و نبودم از تو موجود

وجودم رشته آغشته در جود

ز تار چشم تو پود از دل رود

 

«مزار دل»

مزار قلب من بقیع

بود مرا وطن بقیع

جهان بود اگر غزال

غزال را ختن بقیع

 

«آوای مهر»

پژواک رعد آسای دل

نقش غممت هر جای دل

رقصی نما با پای دل

شعری بخوان با نای دل

باران رحمت اشک تو

روز و شبم در رشک تو

چشم عطش بر مشک تو

رخسار تو سیمای دل

ای آسمان تصویر تو

ای کهکشان تکبیر تو

عشق خدا زنجیر تو

ای اوج محنتهای دل

ای از شفق برخاسته

عذر فلق را خواسته

قلب مرا آراسته

ای چشم بی پروای دل

ای چشم تو چون جام من

ای مهر تو در دام من

ای شوق تو در کام من

مهرت شده آوای دل

 

«تاحریم کبریا»

از نیستان ازل محو تماشای توام

تا حریم کبریا شیدای مینای توام

در خرابات دلم مست و غزل خوان سرور

در تولای توام سرگشته نای توام

 

«آفتاب عشق»

خم ابروی تو محراب عشق است

شب تنهایی ام مهتاب عشق است

سرم بر دار زلفت در نیایش

حیاتم با طلوع ناب عشق است

 

«فروغ عزت»

در اشک شهر دل حکومت زتوست

نقش رخ ماه حقیقت ز توست

آیه ایمان ملائک تویی

روح سلوک همه سالک تویی

جلوه ای از نور خدایی حسین

خون خدا و سر جدایی حسین

طلوع شمس حق ز گیسوی تو

سجده ایثار به ابروی تو

جوهر صبر و استقامت حسین

چشمه جوشان شهادت حسین

عالم عشق است ز روی تو خوش

تیغ خدایی و شرارت بکش

فروغ عزت ز تو آید پدید

به حق مادرت نمایم شهید

«آمین یارب العالمین»

 

«زائر خون»

زائر خون راز دل آغاز کن

عقده سنگین غمت باز کن

زائر خون کنج قفس مانده ام

بند به دنیا ز نفس مانده ام

زائر خون تار غمت ساز من

حسرت رقص شفق آواز من

زائر خون لال زبان لاله سرخ

حرف من اینست همه ناله سرخ

زائر خون این هوس و این سکوت

از چه بگویم زکدامین سکوت

دشت خرابات دلم سوز سوز

پنجه زند درد به قلبم هنوز

زائر خون درد فراق و نفس

آه یتیمی کشم اندر قفس

زائر خون واله و شیدای تو

گم شده در راه تمنای تو

کی شود آخر که به تیر غمت

بشکفد آه دل از این ماتمت

زائر خون سرخی تاریخ عشق

تیغ خرد آمده تا بیخ عشق

زائر خون جرعه وصلی نمای

جام عطش سرخی دل وای وای

زائر خون سجده غم دامنت

یوسف و عطر خوش پیراهنت

یاد سفر هجرت شمع و شراب

حیف... که پروانه شده غرق خواب

 

«شمشیر نور»

انفجاری از پی فریاد شد

نور شمشیر سر بیداد شد

با دم پیر خرد چون آه رعد

نخوت کاخ ستم بر باد شد

 

«زائر بقیع»

بقیع خفته ظلمت مسافری داری

از این به بعد همه شب تو زائری داری

که نور قدسی حق نهان خلوت توست

ز کنج کوچه غربت تو عابری داری

 

«پر طلایی»

دلی دارم هوایش کربلایی

کبوتر های بامش پر طلایی

نسیم کوچه هایش آه غربت

نوای سازش آهنگ جدایی

دلی دارم برو بومش خدایی

به دامان شفق دست گدایی

نوای عاشقی دارد دمادم

به یاد آشنای کبریایی

سرشک دیده دل از جدایی

نوا دارد نوای نینوایی

وضوی خون سر و سجاده گلگون

نیایش در عطش دارد صفایی

دلی دارم که دایم ناز دارد

به عشق آسمان آواز دارد

الهی سینه از آتش فزون است

شرار دل سکوت راز دارد

الهی این دل و درد جدایی

دل شیدائیم گشته هوایی

به یاد وصل تو برگنبد عشق

به پروازی در آید پر طلایی

 

«شیرین یار»

سر زلف تو یار مهربانم

شکر در کام تو شیرین زبانم

دلم روشن ز نور عشق یاران

همه اختر ولی تو آسمانم

 

«رشک شفق»

تیری که ز غمزه رخت صادر شد

گویی به دگرگونی ما قادر شد

چون دید شفق رقص شقایق در خون

با رشک به پا بوسی آن حاضر شد

 

«یار نیمه ره»

تازیان عشق بر چشمان خواب

بیقرارم بیقرار آقتاب

از نهیب ناگه سرخ بهار

یا ز گلهای غریب پشت خار

چشمه دل آتش افروز بلا

محنت بی طاقتی شد بر ملا

دامن عشاق رنگین خضاب

خون جگر لیلا ز زخم التهاب

دفن خاک افسانه عشق و وفا

ای امان از خنجر کید خفا

عاقبت رنجور هجران توایم

یار نیمه ره پشیمان توایم

 

«راه عشق»

آنان که به سر شوق عبادت دارند

بر سختی راه عشق عادت دارند

از بارگه یار نوید آنها

بر تارک عاشقی شهادت دارند

 

«انتظار نور»

آتشین مهر تابستان

مژده سیل پائیزی

آسمان کی زند فریاد

نغمه های سحرخیزی

زرد ساقه نیلوفر

چون ثنا گوی هجران است

عاقبت جای کفتر ها

گر نیایی به زندان است

آینه نور تاباند

در نگاه حضور تو

حمل بر شانه های اشک

انتظار ظهور تو....

  • سیدحمید مشتاقی نیا

چراغی را که ایزد برفروزد

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۴ شهریور ۱۴۰۲، ۰۴:۲۴ ب.ظ

پیاده روی زائران رضوی|ورود 2.6 میلیون زائر به مشهد مقدس/ ترافیک سنگین در  ورودی ها/ ورود 126 هزار زائر پیاده+ تصاویر- اخبار استانها تسنیم | Tasnim

 

قابل توجه عزیزانی که از عظمت پیاده روی اربعین حسینی سوخته و به هر بهانه و مستمسکی درصدد تخریب و ضربه به آن برآمدند و البته راه به جایی نبردند؛

جهت استحضار جماعت غرب زده و خودباخته که از گسترش شعائر دینی در هراسند عارضم که امسال شمار زائران پیاده حرم علی بن موسی الرضا علیه السلام به عددی نزدیک به دویست هزار نفر رسید. ان شاءالله در سالهای آتی تجمع میلیونی پیاده روی زائران حرم قدس رضوی را در جاده های منتهی به مشهد مقدس شاهد خواهیم بود. 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

راز آرامش در یک دقیقه!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۴ شهریور ۱۴۰۲، ۰۴:۱۷ ب.ظ

این ویدیوی یک دقیقه ای میراثی از دوره حضور در اینستاست که در رابطه با ایام آخر ماه صفر است و دو سال پیش ضبط و منتشر شده است. این فیلم را به یادگار از حقیر داشته باشید:

https://www.aparat.com/v/GwVS3

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دستی هست!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۲ شهریور ۱۴۰۲، ۰۸:۰۳ ب.ظ

 

سید آزادگان حاج سید علی اکبر ابوترابی، عارفی گمنام و سیاستمداری خودساخته بود که وجوه متعالی شخصیت ممتاز او همچنان ناشناخته مانده است. این روحانی آزاده چه در دوران اسارت و چه در طول حیات سیاسی و انقلابی و اجتماعی خود منشأ احیای فرهنگ و اندیشه دینی و نشر عملی معارف حق با رفتار و گفتار معنوی خویش بود. در خاطره ای از این دلداده کوی اهل بیت می خوانیم:

سید در مورد عزیمتش به مشهد چنین می گفت: وقتی درس دبیرستان را تمام کردم، پدر بزرگوارم به ما گفت: من

از شما می خواهم درس حوزه بخوانید. من نیز با چند نفر از همکلاسی هایم که با هم حشر و نشر داشتیم به مشهد

رفتم و به حرم حضرت امام رضا علیه السلام مشرف شدم. در آنجا با امام رضا علیه السلام عهد و پیمانی بستم که زندگی خود را وقف امام رضا و آئین آن بزرگوار کنم. در مقابل از حضرت تقاضایی کردم که در شدائد و سختی ها ما را رها نکند. این عهد و پیمان گذشت و پس از تحصیل در مشهد به قم رفتم و ازدواج کردم. در آن موقع که تازه ازدواج کرده بودم، تمام دارایی من 5 تومان بود. یک شب شخصی از آشنایان در خانه ما را زد و گفت: فلانی من دچار مشکلی هستم و به هزار تومان پول نیاز دارم. نمی خواستم به سینه اش دست رد بزنم. گفتم: تا فردا به من مهلت بده ببینم چه کاری بتونم انجام دهم. هنگام سحر پیش از نماز صبح به حرم حضرت معصومه سلام الله علیه رفتم و در آنجا به بی بی متوسل شدم و عرض کردم خانم جان! من به برادر شما تعهدی دادم و در مقابل تقاضایی از حضرتشان داشتم. امروز روز اجابت آن تقاضای بنده است تا یک انسان مضطر نجات پیدا کند. نماز صبح را خواندم و مشغول تعقیبات بودم که دستی از پشت به کتف من زد و گفت: آقای ابوترابی! این پاکت مال شماست و مهلت عکس العمل به من نداد که بخواهم از ایشان تشکری  کنم. وقتی به عقب برگشتم رفته بود. پاکت را باز کردم دیدم همان مبلغی است که آن آقا می خواست. به منزل برگشتم و آن آقا آمد پول را گرفت و رفت.

حجت الاسلام علی علیدوست، کتاب ابر فیاض صفحه 21 انتشارات پیام آزادگان

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دخترم مائده

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۷ تیر ۱۴۰۲، ۰۷:۱۸ ب.ظ

کتاب خاطرات واقعی دخترم مائده - نقد و نظرات درباره کتاب خاطرات واقعی دخترم  مائده - بهخوان

 

همین اول کار قبل از اینکه متن مرا بخوانی بگو الحمدلله. خدا را شکر کن حتی اگر فقیری، بدهکاری، بیماری، مستأجری، شوهر نداری، بدبختی باز هم بگو خدایا شکرت. همین که هستیم، نفس میکشیم، دور همیم، یک روز عادی را میگذرانیم، الحمدلله و البته هیچ نعمتی بالاتر از شکرگذاری نیست.

کتاب "دخترم مائده" خیلی اتفاقی به دستم رسید مثل سایر کتابهایی که اخیرا در وبلاگ معرفی میکنم. بن خرید کتاب از وزارت ارشاد شامل حالم شد و گشتم داخل سایت هر کتابی که ارزان تر بود و چاپ قدیم، خریداری کردم. هر کدام که خواندم نظرم را همین جا با شما دوستان وبلاگی به اشتراک گذاشتم. اما

این کتاب "دخترم مائده" که از قضا نویسنده اش یک دکتر فیزیوتراپ بابلی است بنام عباس غلامی از همه کتابهایی که این ایام خواندم متفاوت تر بود. اشکم را خوش انصاف در آورد آن هم نه یک بار و دو بار ...

ضمن احترام به دوستان همشهری خودم که در عرصه نشر زحمت میکشند اما چندباری حسرت خوردم که کاش این کتاب را یک ناشر حرفه ای تر با قدرت توزیع بالاتر منتشر میکرد. این داستان واقعی کاملا مستعد ساخت یک مستند و یا حتی فیلم سینمایی است به خصوص در شرایطی که شکر خدا همه شاهدان عینی زنده اند و حضور دارند و دسترسی به مدارک قابل بررسی و اثبات مدعا راحت تر است.

مائده دختر سیزده ساله نازنین و آفتاب مهتاب ندیده یک خانواده مرفه شمالی که خوشی زده است زیر دلشان و برای تنوع و رهایی از یکنواختی امکانات مترقی رفاهی، عزم اقامت به کشور دوست و برادر کانادا را دارند به ناگاه دچار نوعی سخت از بیماری سرطان میشود که هفتاد درصد مبتلایان به آن در طول درمان، جان شیرین خود را از دست داده اند.

دکتر عباس غلامی بخش هایی از رنجی که در آن مدت کشید را بر زبان قلم جاری ساخته و توصیف نموده طوری که چهارستون بدن آدم را به لرزه در می آورد. فیزیوتراپ همشهری ما که از قضا روحی لطیف و دلی نازک و عاطفی دارد مدتی البته از روزنه نور هدایت اهل بیت فاصله گرفته بود که به توصیه و تشویق خواهرانش دوباره به دامان معنویت و خلوتگاه آغوش حق بازگشت و مراد خویش را ورای تکاپوی اجتناب ناپذیر علم طب، از ساحت قدسی ملکوتیان طلب نمود تا آنکه دست عنایت خدا را دید و ...

چند سال پیش با دوست پزشک متخصصی در مشهد بحث میکردم. آن موقع که ما طلبه ها دریافتی مان از حوزه حدود هفتصد هزار تومان بود او ماهی پنجاه میلیون تومان به گفته خودش درآمد داشت. انواع امکانات مادی هم در اختیارش بود. میگفت شما چون فقیر هستید خدا را می پرستید. گفتم ما چون غنی هستیم پول را نمی پرستیم. میگفت چون نقص و نیاز را حس میکنید مثلا شفا میخواهید و... خدایی را برای خود ساخته اید. جوابش را دادم و البته این را هم گفتم حتی اگر چنین باشد بگذار همین مردم فقیر و نیازمند و ضعیف تکیه گاهی در عالم معنا داشته باشند، ناامید نمانند و ... پول و علم و قدرت و شهرت، حلّال همه مشکلات نیست.

دکتر عباس غلامی یک جایی از کتاب می گوید که در کنار همه تلاشهای درمانی به دعا هم پناه آورد. یک آدم معمولی به او گفت دعاها مثل تیرهایی هستند که از همه طرف پرتاب میشوند ان شاءالله یکی شان به هدف نشسته و اثر میکند. چقدر با این سخن آرام شد. از همه خواست برای دخترش دعا کنند. دعاها بالاخره اثر کرد. در روایات هم دعا را سلاح مومن دانسته و توصیه شده برای همدیگر دعا کنید که دعای غیر در حق انسان به اجابت نزدیکتر است.

کتاب دخترم مائده را بخوانید و با یادی از امام رضا، حسین بن علی و مولایمان ولی عصر در خلوت خود اشک بریزید. ما همه فقیریم و بدون خدا، هیچ. انسان ضعیف است حتی در مقابل یک پشه و یا یک ویروس بسیار کوچکتر از پشه؛ این از منظر مادی. از نظر معنوی هم که هر آن احتمال غفلت و گناه و سقوط از ما دور نیست. هر لحظه به یاد خدا باشیم دل در گرو کفایت او بسپاریم حتی در حد بستن بند کفش، خدا را در نظر داشته و حمایتش را طلب کنیم.

و البته همچنان معتقدم خدا کسی را اسیر دو جا نکند، دادگاه و بیمارستان؛ من از این دو بیزارم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا