اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات

۴۱۸۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اشک آتش» ثبت شده است

اگر فاحشه نباشی!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۸ خرداد ۱۴۰۴، ۰۷:۳۸ ق.ظ

 

دستگیری و بازداشت یک بانوی ایرانی در فرانسه به دلیل حمایت از مردم مظلوم فلسطین علاوه بر آنکه طبل رسوایی مدعیان آزادی و جقوق بشر در غرب وحشی را به صدا درآورد صدای ناقوس بی آبرویی غربزدگان فریب خورده داخلی را هم در گوش تاریخ ثبت نمود. واقعاً چرا مدعیان دفاع از آزادی، جماعت سلبریتی خودباخته و روزی نامه ها و رسانه های پر زرق و برق در قبال زنجیر کشیده شدن ناموس هموطن، مهر سکوت بر لبان سیاه خویش دوخته اند؟ چرا از نگاه این طیف زن فقط زمانی با ارزش و قابل دفاع است که در مسیر عریانی و کامروایی مرد قدم بردارد؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پول در ازای هیچ

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۸ خرداد ۱۴۰۴، ۰۷:۳۲ ق.ظ

نوسان برق چیست؟ 7 مورد از دلایل آن + 4 روش حل مشکل نوسان برق

 

کسی را سراغ دارید توانسته باشد بابت آسیب لوازم برقی منزل که ناشی از نوسانات شبکه سراسری برق است خسارتی دریافت کرده باشد؟ می گویند باید ثابت شود که علت خرابی، نوسان برق بوده. چه کسی باید تأیید کند؟ خود اداره ای که قرار است خسارت بدهد. بعد راه حل گذاشته اند که اگر به نتیجه نرسیدید که نمیرسید میتوانید بروید دادگاه شکایت کنید! که طبعا طول زمان و هزینه ها و تردید در نتیجه بخش بودن آن به خودی خود باعث انصراف از طرح دعوا خواهد شد.

کاش لااقل بیمه را اختیاری می کردند. کسی نمیخواهد پول بیمه بدهد چرا زور است؟ بیمه مدارس و باشگاههای ورزشی هم همینطور. این اجبار به خاطر چیست وقتی کسی نتوانسته از مزایای آن بهره مند شود؟ یا لااقل تعدادشان واقعا اندک بوده که به چشم نیامده است. پول بیمه های اجباری به جیب کدام شرکت می رود؟ چه کسانی ذی نفع هستند؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

چقدر خوب که قاسمیان بازداشت شد

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۷ خرداد ۱۴۰۴، ۰۸:۰۵ ق.ظ

حجت الاسلام قاسمیان بازداشت شد - تسنیم

 

اتفاقا معتقدم کار قاسمیان ولو با علم به بازداشت توسط آل سعود، کار درستی بود. بالاخره روحانیت نان امام زمان را می خورد که امر به معروف و نهی از منکر کند. اینجا از آن مواردی است که خطر در راه نهی از منکر جائز به شمار آمده و احتمال تأثیر در آن راه دارد. زیرا قاسمیان یک روحانی شناخته شده در محافل قرآنی بین المللی است و بازداشت او میتواند نگاهها را به عملکرد معاویه گونه آل سعود جلب نماید. مگر قاسمیان چه گفت؟ او به مدعیان خادمی حرمین شریفین معترض شد که چرا وضعیت این قدمگاه نبوی و منزلگاه وحی آلوده به بی بند و باری شده است؟ خبر بازداشت این روحانی شجاع و نام آشنا میتواند میزان صداقت و تدین حکام غربزده و خودباخته آل سعود را در جهان اسلام به نمایش بگذارد. از سوی دیگر البته ممکن است رسانه های وابسته به سعودی به طور متقابل همین نقد را به حاکمیت جمهوری اسلامی برگردانند که همان هم میتواند و امید است سبب خیر شود. فرقی نمی کند شیعه یا سنی، وقتی داعیه دین را داریم نباید در سیطره حکومت خود به گسترش بی دینی و بی مبالاتی دامن بزنیم. شوخی با قانون خدا موجب رسوایی است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

تکلیف این روحانی چه شد؟

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۷ خرداد ۱۴۰۴، ۰۷:۵۵ ق.ظ

روحانی شیعه ربوده‌شده در ایرانشهر کیست؟/ یک واکنش معنی دار به خبر - تابناک  | TABNAK

 

ویژگی روحانیت این است اگر خطایی کند یا جلوی مسئولی در بیاید به ده نهاد و ارگان باید جوابگو باشد اما اگر حقی از او ضایع شود کسی انگار متولی حمایت و پیگیری نیست. یک سرباز ساده را اگر می ربودند چه جنجالی بلند می شد؟ که البته باید هم می شد. الان یک روحانی را در ایرانشهر به گروگان گرفته اند کلا در اخبار محو شد. اول گفتند آزادش کردیم و بعد تکذیب شد:

به گزارش تابناک به نقل از مهر، در حالی‌که فرمانده انتظامی ایرانشهر صبح شنبه از آزادی روحانی ربوده شده خبر داد، عصر شنبه در اصلاحیه‌ای اعلام کرد: تلاش برای آزادی روحانی ربوده شده هنوز به نتیجه نرسیده است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پیاز اشک کشاورز را درآورد

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۷ خرداد ۱۴۰۴، ۰۷:۵۰ ق.ظ

پیازهای انبار شده اشک کشاورزان را درآورد | جهان نیوز

 

وضعیت پیاز را دیدید؟ در مجلس فیلمی را به نمایش گذاشتند از وضعیت اسفناک کشاورزان ورشکسته ای که پیازها روی دستشان مانده و خریداری ندارد. مشابه این وضعیت در دولتهای دیگر هم اتفاق افتاد. دولت نهم دستور داده بود سیب زمینی ها را ولو با قیمت کم از کشاورز بخرند و از طریق کمیته امداد بین نیازمندان و یا مردم عادی توزیع کنند. چقدر دولت را مسخره کردند. در دولتهای بعد دیگر این تدبیر تکرار نشد و بارها کشاورزان و باغداران بابت عدم توانایی در فروش محصول مازاد به خاک سیاه نشستند. بی تدبیری وزارت جهاد کشاورزی را از این زاویه ببینید که قیمت سیب زمینی سر به فلک نهاده اما پیاز روی دست کشاورز مانده و البته همچنان در مغازه به قیمت حدود سی هزار تومان فروخته میشود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عروج سرخ

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۶ خرداد ۱۴۰۴، ۰۴:۵۹ ب.ظ

کتاب عروج سرخ [چ1] -فروشگاه اینترنتی کتاب گیسوم

 

کتاب عروج سرخ، شرحی کوتاه از حیات نورانی شهید حسین محمودی اهل شیروان است. میخواست به جبهه برود پدر نمی گذاشت. نوجوان بود و پدر از سر رأفت به عاقبت او می اندیشید. نشست دلیل آورد. پدر را قانع کرد اجازه اعزامش را بدهد که هیچ خود پدر هم راهی جبهه شد. محمود کاوه او را شناخت و استعدادش را کشف کرد. پر و بالش داد بشود مسئول توپخانه. از خیلی نیروهایش هم کم سن تر بود. اما خوش درخشید و در معرکه نبرد سرافراز شد. همسرش هم نمی دانست فرمانده توپخانه لشکر است. گفت یک بسیجی ساده ام. عروسی اش را هم ساده برگزار کرد. فامیلهای نزدیک را شام داد و با همسرش راهی زیارت مشهدالرضا شد. نماز شب و مناجات در خلوت را دوست می داشت. شهادت را مرگ محترمانه می دانست. روی پیشانی اش اثری پیدا شد شبیه خال. پرسیدند نشانه چیست؟ گفت جای گلوله دشمن است. گلوله دشمن در کربلای شلمچه، غنچه سرش را شکوفا ساخت. اما دقایقی پیش از آن حسین محمودی بود که با نفوذ در دل خاکریز دشمن، تانکهای مخوف بعثی ها را منفجر ساخت. محمود کاوه را همه به سرسختی و جسور بودن و قاطعیت می شناسند. یک روز حسین رفته بود دنبال محمود با هم بروند جبهه. خواست حال و احوالی هم از کودک خردسال او بپرسد. صدایش زد. محمود کاوه سر صحبت را چرخاند و زود از خانه خارج شد. گفت نمی خواهم محبت فرزند پای رفتن مرا شل کند. حسین در فکر فرو رفت. عشق زن و فرزند در دل او هم موج می زد. آنها را با خودش به خانه های سازمانی ارومیه برده بود. وقتی بحث اعزام به جنوب مطرح شد فهمید این سفر دیگر بازگشتی نخواهد داشت. زن و فرزند را به شیروان برد، روی ماهشان را بوسید و زود برگشت به جبهه. از همه علقه هایش دل کند تا وقتی به دل خطر می زند و خیلی ها یارای همراهی اش را ندارند، یک تنه به خاکریز دشمن نفوذ کند و حماسه بیافریند. همسر جوان و کودک خردسالش بعد از او تنها نماندند. هر بار گیر و گرفتاری پیش می آمد حسین در خوابشان ظاهر می شد و راهنمایی شان می کرد و گره کار را می گشود. بیخود که نگفته اند شهیدان زنده اند...

  • سیدحمید مشتاقی نیا

روحت شاد مرد بزرگ

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۶ خرداد ۱۴۰۴، ۰۴:۳۶ ب.ظ

«ناصر قفلی» که بود و چه اقداماتی برای آموزش کشور انجام داد؟

 

ناصر قفلی خیّر نیک اندیش مدرسه ساز به رحمت خدا رفت. او هشتاد مدرسه ساخت و بانی ساخت دهها کلاس درس در نقاط مختلف کشور گردید. معرفی و تجلیل از چنین شخصیتهایی تکریم نیک پنداری و صالح کرداری و اشاعه فرهنگ خدمت و ایثارگری است. درباره او میخوانیم:

ناصر قفلی متولد ۱۳۱۵ در مشهد است که بعد از گرفتن دیپلم برای ادامه تحصیل به آلمان می‌رود و تحصیلاتش را تا مقطع دکتری در کشاورزی ادامه می‌دهد. وی در سال ۱۳۴۳ با مدرک دکتری در رشته دامپروری و تخصص مرغداری همراه همسرش به ایران برمی‌گردد و بعد از مدتی با همکاری برادرش قدم در راه مدرسه‌سازی می‌گذارد.

مدرسه‌سازی را با محمدرضا حافظی پدر مدرسه سازی ایران رسماً آغاز کرد و نقش مهمی در تأسیس جامعه خیرین مدرسه ساز کشور و به تبع آن ساخت و توسعه مدارس در سطح کشور به خصوص مناطق محروم ایفا کرد.

قفلی از بنیانگذاران جامعه خیرین مدرسه ساز کشور در کنار حافظی پدر مدرسه سازی ایران بود؛ از سال ۹۸ رئیس جامعه خیرین مدرسه ساز کشور بود؛ از منابع شخصی خود و خانواده بیش از هشتاد مدرسه بزرگ و کوچک ساخت. علاوه بر این، در دوران مدیریت وی، با مشارکت مردمی، بیش از ۴۰ هزار کلاس درس نیز ساخته شده است، وی به ویژه در مناطق محروم فعالیت زیادی در زمینه ساخت مدرسه داشته است.

وی آرامش و لذت زندگی‌اش را مدیون خدمت به بچه‌ها می‌دانست و می‌گفت: خدمت به خلق همان خدمت به خداست. من خدمت به خلق را از واجبات می‌دانم. انسان برای پرواز به دو بال معنویت و کار خیر نیاز دارد. با هیچیک از آنها به تنهایی نمی‌تواند پرواز کند این دو باید با هم توأم شوند.

ناصر قفلی خیر مدرسه ساز، شامگاه شنبه سوم خرداد ۱۴۰۴ بعد از یک عمر مجاهدت و تلاش خالصانه در مسیر مدرسه سازی و تأمین آسایش برای کودکان این سرزمین به ملکوت اعلا پیوست.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عشقبازی کار هر شیاد نیست...

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۶ خرداد ۱۴۰۴، ۰۸:۲۵ ق.ظ

جفت گیری حیوانات مختلف + عکس - ستاره

 

"عشق ابدی" اندازه دهان یک پرستو نیست. وطن حکم مادر را دارد. طرف، وطنش را هم فروخت و رفت، عشق و محبت و شرافت و اخلاق و انسانیت که چیزی نیست. برای این جماعت یک لحظه خوش بودن، ارزش است، بی فکر، بی تعهد، بدون وجدان. جهان بینی خودباختگی و بی هویتی مبتنی بر حیوان صفتی است. این را برای توهین نمی گویم. فرق انسان با حیوان در همین فطرت و شرافت و وجدان و تعهد است. منهای ارزشهای انسانی، حیوانی بیش نخواهیم بود با دغدغه شکم و زیر شکم. عشق واژه ای مقدس است برآمده از مفهوم اشک. دلسوختگی و تعهد و ایستادگی و زحمت و جان بازی، ملازم این شیدایی مقدس است. هوس، ابزار ابلیس است؛ وصفی حیوانی برای آنی خوش بودن و گذران یک لحظه شهوانی از عمر. بعدش چه؟ 

اسلام نه حتی در فرهنگ غنی و کهن و تمدن ایرانی ما هم بی حیایی جایی نداشته است.

ته زن، زندگی، آزادی همین لاقیدی و عیاشی و بی ناموسی است. مطالبه این قماش از بوسیدن در کوچه و سلف مختلط و کشف حجاب آغاز شد اما انتهای آن تا رواج هرزگی و لاقیدی ادامه خواهد داشت؛ هوس بازی و ابزار قرار دادن جنسیت و شهوت و نگاه حیوانی به زنی که اسیر تنوع طلبی و زیاده خواهی است و در بند بی تعهدی و بی هویتی. خانواده بی معناست. شما قرار است ماشین کار و درآمد زایی و ثروت اندوزی نظام سرمایه داری غرب باشی.

هر چقدر مسئولان سرشار از بصیرت و خوش غیرت و مصلحت اندیش و عافیت طلب ما از ارزشهای الهی و ایرانی عقب نشینی کرده و دستشان را در مقابل تهاجم رسانه ای و فکری دشمن بیشتر بالا می برند، هجوم و نفوذ ارابه های جنگ فرهنگی بیگانه به ساحت اندیشه و رفتار جامعه دینی اندلسی ما افزون تر می گردد. آقایان و خانمها! دشمن به رختخواب شما نزدیک شده است. یادتان باشد در صیانت از احکام و معارف الهی و پاسداری از خون شهدا کوتاهی ورزیدید. نه مدارس ما اسلامی شد، نه دانشگاههای ما، نه رسانه های ما، نه اقتصاد نه بانکداری نه عدالت و...

  • سیدحمید مشتاقی نیا

به ما که می رسند شیر می شوند

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۶ خرداد ۱۴۰۴، ۰۷:۴۹ ق.ظ

واکنش سخنگوی کمیسیون اقتصادی به عدم سرویس‌دهی بسیاری از عابربانک‌ها در  نوروز - شبستان

 

ظریف را یادتان هست در دیدار با مقامات غربی چه قهقهه هایی سر میداد؟ دهانش نیم متر باز می شد. همیشه هم تحقیرش میکردند و از او امتیاز می گرفتند. بعد همین بابا می آمد مجلس شروع میکرد به داد و بیداد و پرخاش و ... بلایی که خارجی ها سرش می آوردند را می خواست اینجا تلافی کند.

حالا شده است حکایت نظام بانکی ما. کره جنوبی به دستور آمریکا پولهای ایران را بلوکه کرد و از سودش هم بهره برد. بعد طلبکار شد که به خاطر نگه داری پولهای شما باید خسارت هم بگیرم که گرفت! همین برنامه را دولت میخواهد سر ما تلافی کند. به جای آنکه تشکر کند از مردم بابت استفاده از کارتهای بانکی که هم باعث صرفه جویی در هزینه چاپ اسکناس شده، هم صرفه جویی در استخدام کارمندان بانکی و هم سودی از آن گیر سیستم مالی کشور می آید قانون تصویب کرده که از این به بعد بابت برداشت وجه نقد از خودپرداز و یا خرید با کارتخوان هم باید به ما پول بدهید!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آدم باش خب!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۵ خرداد ۱۴۰۴، ۰۴:۱۶ ب.ظ

photo_2025-05-25_16-55-14_ykv.jpg

 

نه گوسفند نه گرگ، اگر می توانی انسان باش اگر نه ببوس این صندلی مفت چنگ لیستی و بادآورده و فیش پر عیش حقوقی و حقیقی را و برو هر جا که جای واقعی و برازنده شخصیت مذبذب توست. نماینده مجلسی هستی که قرار بود عصاره فضائل ملت باشد. خودت را حقیر می دانی و بی هویت و فاقد مبنا و سرگشته و بی برنامه و شعار ده و پاچه گیر خودی ها و خودشیرین اغیار و مشتت و بی هدف و توخالی و پرتناقض، به خودت مربوط است. کاش گوسفندی بودی در دندان گرگ بلکه خاصیتی داشتی؟! می دانی برای هر دقیقه جلسات مجلس چقدر هزینه می شود؟ بعد یکی مثل تو به برکت آویزان شدن به لیستهای من درآوردی و معاملاتی در فقدان اقبال عمومی، گمنام و ناشناس از روستایی شمالی به نمایندگی پایتخت وارد مجلس شوی و جز پرخاش و خودنمایی و عقده گشایی عملکردی نداشته باشی و در آخر بفهمی که به اندازه میش در چنگال گرگ، خاصیتی نداشته ای؟ حلال است این پول و پزی که به دست آوردی؟ امثال تو شباهت به گرگ ندارند و منافع عموم در حکم میش گرفتار و بی پناه؟ می خواهی گوسفند باشی لااقل نفعی به مردم برسان نه به اذناب قدرت و باندهای ثروت و طریقت جان نثاری دولت، بلکه آن صندلی مغصوب و مهدور خیری هم داشته و کمتر وبال آخرتت باشد. لایُری الجاهل الا مفرطا او مفرّطا.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

تا نقطه پرواز

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۵ خرداد ۱۴۰۴، ۰۳:۲۳ ب.ظ

نمایشگاه مجازی - تا نقطه پرواز: مروری بر زندگی معلم و روحانی شهید حسینقلی  کماسی

 

فکر میکنم اولین بار است کتابی درباره شهیدی از خطه خراسان شمالی می خوانم. "تا نقطه پرواز" خاطراتی از شهید حسینقلی کماسی است. او هم روحانی بود هم ورزشکار هم معلم هم کارگری کرد هم برای انقلاب دوید، پدر خوبی بود و برای تربیت بچه ها وقت می گذاشت، فرزند خوبی بود و برای والدینش سنگ تمام می گذاشت. رزمنده ای دلاور بود، همانطور که موقع نماز در پیش و جلوتر از بقیه بود هنگامه نبرد نیز جلوتر از همه بر دشمن می تازید. خسته نمی شد و خودش را نمی باخت. بقیه را هم تهییج می کرد و روحیه می بخشید تا در نبرد با دشمن کم نیاورند و خودشان را در معرکه هولناک آتش و خون، مفت نبازند. اوایل در ادوات بود. مهمات که تمام می شد نمی گفت دیگر تکلیفی ندارم، وظیفه ام را انجام داده ام... تازه سلاح دست می گرفت و می رفت وسط میدان. روحانی اگر روحانی باشد طبیب دوّار است. معلم جامعه است و عالم هستی را عاشقانه نگاه می کند. به همکارانش توصیه کرد که معلمی را به چشم یک شغل نبینند و عاشقانه به این راه قدم بگذارند. معلم روستا که بود برای حل مشکلات مردم محل، دفاع از حقوق تضییع شده پیرزن، کمک به دانش آموزان مستضعف علمی یا مالی، پیگیری معضلات و... همت می گمارد بی مزد و بی منّت. از عمق جان می سوخت و برای مشکلات مردم در خلوت با خدا سر به سجده می سایید و از عمق جان می گریست. اینگونه شد که دانش آموزانش نیز موقع هجرت به قم همراهی اش نموده و جذب حوزه علمیه شدند. در قم هم همان بود. دانش آموزی داشت که مرض پوستی لاعلاج گرفته بود. دوا و درمان اثر نداشت. رفت به بجنورد، با زحمت از چشمه ایوب پیامبر آبی برداشت و آمد به قم روی سر و صورت نوجوان ریخت و نجاتش داد. جبهه هم که می رفت بقیه دنبالش به راه می افتادند. آدمهایی که صداقتشان را در محبت به خدا و بندگان خدا به اثبات برسانند محبوب و اثرگذارند. فرمانده می دانست این معلم روحانی ورزشکار دلسوز و خوش مشرب و موثر و انسان ساز را نباید به خطر بفرستد. وجود امثال او برای جامعه مغتنم است. اصرار اصرار که در عملیات شرکت نکند. فایده ای نداشت. حسینقلی کار نیمه تمامی داشت که جز با نثار خون پاکش به سرانجام نمی رسید. دشت تفتیده شلمچه معراج روح بی قرار طلبه و آموزگار ایستاده ای بود که لحظه لحظه عمر و تلاش و علم و آموزش و مبارزه و جنگ و جهاد و خدمت و خلوت و عیان خویش را مقدمه وصلت با معبود می دانست. خوب و درست زندگی کرد که خوب و درست پر و بال گشود. رسول خدا فرمود در آخرالزمان شهادت، بهترینهای امت مرا گلچین می کند. خدا هم که خدای خوش سلیقه هاست. آنکس که تو را شناخت جان را چه کند؟ فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟ دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی، دیوانه تو هر دو جهان را چه کند؟ رحمت الله به عشاق اباعبدالله. انّا ان شاءالله بهم لاحقون.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

درباره "شرح درد اشتیاق"

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۵ خرداد ۱۴۰۴، ۰۹:۵۴ ق.ظ

شرح درد اشتیاق: خاطرات دکتر محمدرضا ظفرقندی | پاتوق کتاب فردا

 

این یادداشت را دوست و برادر خوبم دکتر سید حسین حاجی میرزایی، جراح عمومی و از مفاخر جامعه پزشکی درباره کتاب خاطرات وزیر بهداشت نوشته است:

به سه دلیل فکر کردم خواندنی است؛
یکم؛ ادبیات داستانی، جذاب است. داستان مبتنی بر خاطره، جذابیت دو‌چندان دارد.داستانهای برگرفته از خاطرات نسل اول انقلاب. مملو از درس آموخته های کاربردی هست که از لابلای روزمرگی های آن زمان این نسل می درخشند.
دوم؛ از آقای دکتر ظفرقندی چند خاطره بد داشتم. بدترینش، موضعگیری به نفع قاتل شهید عجمیان بود. می خواستم بروم در عمق این حس منفی و ببینم دلیل دیگری بجز موقعیت نشناسی سیاسی و تعصب قبیله ای وجود دارد یا خیر.
سوم؛ خاطرات طبابت بالاخص، پزشکی آسیب (تروما)،نکات آموزشی بسیاری برای پزشکان دارد.
اما؛
یکم؛ متاسفانه، کتاب، بسیار از ادبیات داستانی دور است و علیرغم تلاش نویسنده برای سروسامان دادن  و‌مرتب کردن خاطرات پراکنده، داستانی شکل نگرفته است. تکرار جملات راوی، بدون ایجاد ساختار داستانی، روایت خسته کننده ای را شکل داده است. امیدوارم، نویسنده برای چاپ بعدی،ازدانش سایر نویسندگان ادبیات دفاع مقدس مانند نویسنده «عصرهای کریسکان» استفاده کند و به طور اساسی کتاب را  بازنویسی کند.
دوم؛ اینهمه از خودگذشتگی و ایثار، همخوان با موضعگیری به نفع قاتل شهید عجمیان نیست. همان دلیلی که فکر میکردم،باعث چنین انحرافی در موضعگیری شده است. خدا عاقبت همه مان را به خیر کند.
سوم؛ حیف آنهمه موقعیت جذاب و آموزشی برای پزشکی آسیب(تروما) ، که به صورت سراسیمه و ناقص روایت شد. 
انشاالله بعد از دوره وزارت آقای دکتر ظفرقندی،نویسنده و راوی ، حوصله بیشتری صرف کنند و روایتها را آموزشی، آکادمیک و داستانی بازنویسی کنند. می شود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سنی با غیرت

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۴ خرداد ۱۴۰۴، ۰۸:۰۳ ب.ظ

1

 

حالا خوب است وزیر کشور ما پاسدار و از سهمیه قالیباف است. اسب سواری زن ایرانی برای استقبال از تیم محلی اعزامی از اقلیم کردستان عراق به کردستان ایران که به میزبانی استاندار این خطه لاله گون صورت گرفت، فراتر از بحث حجاب و شأنیت نظامی که قرار است اسلامی باشد، مصداقی از اسراف در بیت المال و تشریفات غیرضروری است که به یقین با مکتب مولا علی سازگار نیست. در این میان اما تنها کسی که به این منکر لااقل از جنبه حجاب اعتراض علنی نمود امام جمعه اهل سنت شهر پاوه است. در خبر منتشر شده می خوانیم:

ماموستا ملا قادر قادری، امام جمعه پاوه، با انتقاد از حواشی فرهنگی نشست اخیر استانداران ایران و اقلیم کردستان در سنندج، حضور زنانی بدون حجاب اسلامی و سوار بر اسب در مراسم استقبال رسمی را اقدامی نامتناسب با ارزش‌های جمهوری اسلامی دانست و خواستار رعایت اصول و آرمان‌های انقلاب شد.

ماموستا قادری در پایان خطاب به دولت گفت: اینجا لازم می‌دانم به دولت آقای دکتر پزشکیان عزیز عرض کنم: به کجا می‌رویم؟ و از خداوند متعال مسئلت دارم که عاقبت ما را ختم به خیر کند.

به گزارش فارس: سه‌شنبه ۳۰ اردیبهشت‌ماه در مراسم استقبال استاندار کردستان، و طبق فیلمی که استانداری منتشر کرده است در این استقبال، به‌عنوان بخشی از مراسم، گروهی از زنان کُرد به‌منظور مشایعت خودروی مقامات اقلیم کردستان در دو سوی بلوار پاسداران تا محل اقامت مهمانان برای اسب‌سواری به‌کارگیری شده‌اند. این اقدام با انتقادهای جدی مردم و نخبگان همراه شده است.

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آزمونی دیگر برای دادستان بابل

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۴ خرداد ۱۴۰۴، ۰۵:۴۶ ب.ظ

سریال ادامه دار انتخاب شهردار بابل - ایرنا

 

شهرداری بابل دوباره سوژه فضای مجازی شده است. اخباری در خصوص استخدامهای رانتی و بی ضابطه توسط شهرداری بابل در سطح رسانه های محلی منتشر شده که نیازمند توجه و رسیدگی جدی نهادهای نظارتی است.

دادستان جدید بابل در مواجهه با هنجارشکنی بی سابقه اخیر در دانشگاه علوم پزشکی این شهر نتوانست افکار عمومی را راضی نگه دارد. امیدوارم در چالش جدید با ورود به موضوع افشا شده پیرامون عملکرد شهرداری بابل برخوردی قاطع و جدی را به نمایش بگذارد. از جمله آسیب هایی که دستگاه عدلیه در اذهان عموم با آن مواجه است عدم رضایت عمومی نسبت به نحوه برخورد با صاحبان قدرت و مکنت است که لازمه رفع آن اقدام جدی و فوری در دفاع از حقوق عامه می باشد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

فتنه از قم؟

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۴ خرداد ۱۴۰۴، ۰۵:۴۷ ق.ظ

اصناف قم از ساعت ۱۳ تا ۱۷ باید تعطیل باشند

 

هنوز چند روزی از تجمع و اعتصاب بعضی نانوایان استان قم نمیگذرد که استاندار این کلان شهر مذهبی اعلام کرد اصناف و بازاریان باید به صورت داوطلبانه! از ساعت یک تا پنج بعد از ظهر تعطیل باشند. دو ساعت هم که به طور معمول در اوج فعالیتهای بازار، برق قطع می شود. شهر قم شهری دارای ویژگی گردشگری مذهبی و پذیرای زائران و مسافران از شهرها و کشورهای مختلف است که عامل رونق بازار این شهر به خصوص در خیابانهای اطراف حرم مطهر به شمار می رود. تعطیلی چند ساعته به بهانه صرفه جویی در مصرف برق برای کسبه ای که دارای مغازه اجاره ای و شاگرد و وام و درگیر مالیات و گرانی و کسادی بازار و ... هستند اتفاقی ناخوشایند و ضربه ای سنگین خواهد بود. اگر چه استاندار مدعی است این مصوبه تنها برای خردادماه است اما سابقه وعده های دولت پزشکیان بدگمانی نسبت به خلف وعده و تمدید ابدی ناترازی ها را تشدید نموده است.

 متن خبر:

به گزارش خبرگزاری مهر، اکبر بهنام‌جو استاندار در جلسه مدیریت مصرف انرژی با اشاره به اینکه صرفه‌جویی ۳۰ درصدی مصرف برق در واحدهای تجاری نسبت به سال گذشته ضروری است گفت: اصناف با تعطیلی داوطلبانه واحدهای خود از ساعت ۱۳ تا ۱۷، در عبور از شرایط ناترازی برق کشور مشارکت کنند.

بر اساس مصوبه کارگروه بهینه‌سازی مصرف انرژی استان قم کلیه واحدهای صنفی موظف‌اند از ابتدای خرداد تا پایان ماه، در بازه زمانی ساعت ۱۳ تا ۱۷ تعطیل باشند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خودمان را نبازیم

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۳ خرداد ۱۴۰۴، ۰۷:۰۸ ب.ظ

مدتی است با بعضی افراد صاحب فکر و نظر که می نشینم این سوال را مطرح میکنم که یک دفعه چرا اوضاع چنین شد؟ بعد از سقوط بالگرد رئیسی چرا دومینوی خبرهای بد تکرار شد؟ ضرباتی زدیم بحثی نیست اما ضربات بدی خوردیم. مواضع و عملکردها قابل اقناع نیست. از بی حجابی تا دانه درشتهای متهم اقتصادی و... را رها کرده ایم. خوشحالیم که هستیم. برنامه خاصی برای کنترل و تغییر اوضاع نداریم. با آدمهای گام اول می خواهیم گام دوم انقلاب را بر داریم که جواب نداده است. ممکلت رو به تعطیلی است. انقلاب اسلامی دارد متوقف میشود.... اینهمه کربلای چهار چرا؟ کربلای پنجمان کی آغاز میشود؟ ثامن الائمه و طریق القدس و فتح المبین و الی بیت المقدس را بدون خدا نمی شد پیش برد، چرا این را در عمل فراموش کرده ایم؟

خب نظرها متفاوت است. بعضی ها تأیید می کنند و بعضی هم توجیه و ماستمالی و رفو. 

دیروز محضر اندیشمند بزرگواری بودم. حدود بیست دقیقه وقت گرفته بودم. انسانی نرم و معتدل نشان می دهد که البته معلوم شد آتشی تندتر از من دارد. سر حرف که باز شد به نزدیک دو ساعت رسید. او آغاز این دومینو را از شهادت سردار می دانست. رک و صریح هم می گفت فساد و بی عقلی باعث وضع امروز شده و برای خروج اندیشه و راهبرد انقلاب از ورطه انفعال، چاره ای جز تکاندن لایه های بالا در عرصه سیاستگذاری و استفاده از جوانهای با سواد و عاقل و پاک و دارای انگیزه نیست. فاجعه انفجار بندر را همطراز با سقوط بالگرد و ترور سردار می دانست. نمی دانم می شود روزی این حرفها را بدون عقوبت و دردسر منتشر کرد یا نه. دل دلسوختگان نظام پر از درد است. گام دوم انقلاب اسلامی نباید روی کاغذ باقی بماند، مثل چشم انداز بیست ساله ای که قرار بود در 1404 به ثمر بنشیند. ما قرار است تمدن نوین جهانی را بر مبنای مردمسالاری دینی رقم بزنیم. کو مردممان؟ کو دینمان؟ البته با منفی بافی مخالفم. منکر رویش ها نیستم. ولی احساس می شود مدتی است می دویم، عرق می کنیم ولی روی تردمیل ایستاده ایم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ماشالله نظارت!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۳ خرداد ۱۴۰۴، ۰۸:۴۷ ق.ظ

                              از تور رایگان تا تجاوز جنسی روی سایت دیوار!

 

به گزارش تابناک، تبیان، رسانه سازمان تبلیغات اسلامی در گزارشی درباره وضعیت آگهی‌های منتشر شده برای یافتن همسفر در سایت دیوار نوشت: «سفر به آنتالیا، همه هزینه‌ها با من، فقط خانم باشه» «تور رایگان و سفر داخل کشور، لطفا آقایون تماس نگیرن!» این جملات نه در یک شبکه‌‌اجتماعی خارجی، بلکه در سایت رسمی دیوار منتشر شده است.

خبرنگار اجتماعی تبیان با چند آگهی‌دهنده تماس گرفت: یکی برای سفر قشم، ۳۰ میلیون بودجه داشت. دیگری، به‌بهانه سفر به آنتالیا، پیشنهاد رابطه جنسی داد و نوشت: «می‌خوای قبلش کمی بیشتر با هم آشنا بشیم؟»  و فردی هم سفر سه‌هفته‌ای با ۱۵۰ میلیون هزینه و اقامت در کمپر را به بهانه پروژه فیلم‌برداری مطرح کرد. 

اما پشت وعده‌ی «همسفری رایگان»، خطرات هولناکی پنهان است؛ از اخاذی با تصاویر خصوصی و رها شدن در میانه‌راه، تا تله‌هایی برای قاچاق انسان یا آزار جنسی در مقصدی ناشناس.

 گزارش‌های اینترپل در سال ۲۰۲۴ نشان می‌دهد شبکه‌های قاچاق، افراد را با وعده‌ سفر یا کار، به کشورهای دیگر فریب می‌دهند و گذرنامه‌هایشان را ضبط می‌کنند. برای برخی، این سفر، آخرین ایستگاه است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خدا و خون بهای عشق

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۸:۵۶ ب.ظ

سید ابراهیم رئیسی و هیئت همراه به شهادت رسیدند

 

درد فقر را کشیده بود، درد یتیمی را، رنج گرسنگی را، طعم سختی و حرمان همیشه زیر زبانش بود. پدر که از دنیا رفت پنج ساله بود، خانه شان سه اتاق داشت مجبور شدند دوتایش را بدهند اجاره، کمک معیشتشان باشد. خودش هم شد کودک دستفروش در اطراف حرم. یک وعده غذای سیر نخورد. طلبه هم که شد عصرها می رفت کار می کرد، خرجی برای مادر و خانواده تأمین کند. یک بار دلش شکست. نشست رو به ضریح آقا به درد دل. کسی از آشنایان دور؛ همان دور و بر بود. به دلش افتاد پول خوبی درآورد به او هدیه داد.

دل شکسته خریدار دارد. یک روز هم در حرم مولا علی دلش شکست. درد دل کرد آقاجان! اگر من زائر واقعی تو هستم خودی نشان بده، توجه و تفضّلی که باور کنم جواب سلامم را داده ای، مرا دیده و اعتنایم میکنی. اگر نه دیگر می آیم فقط نمازی می خوانم و می روم. یکی دست گذاشت روی شانه اش. گفت: برای خدا قدم بردارید ما هم پشتیبان شما هستیم. برگشت نگاه کرد. کسی را ندید.

برای خدا قدم برداشت. مادرش را می برد حرم نمی گذاشت کسی غیر خودش ویلچر او را دست بگیرد. با کارگر و دوره گرد و فقیر و گرفتار همسفره می شد. یاد معلم کلاس اول و دوستان قدیم را هم در خاطر داشت و به آنها سر می زد. در قوه قضائیه که بود نماز مغرب و عشا را می رفت مسجدی در گیشا، مردم راحت تر به او دسترسی داشته باشند. راحت حرفهایشان را بزنند. بعضی مراجعین تندی می کردند، ناراحت نمی شد. نمیگذاشت کسی مانع شود. می گفت: این طوری غرور مرا نمی گیرد.

با ماشین می رفت زنی بچه را بغل را می دید ممکن است با او کاری داشته باشد. می گفت بایستید. عقب عقب می رفتند. حرف زن را بشنود. کودکان می آمدند دور و برش با آنها عکس می گرفت. یک تصویر با دولتمردانش ندارد اما با کودکان و ایتام و کارگران و مستضعفان و وسط سیلاب تا دلتان بخواهد... درد فقر را کشیده بود که قامت بست هشت هزار کارخانه تعطیل را دوباره راه اندازی کرد. فقر را از پشت پنجره تماشا نکرده بود که هر جا بود می گفت اول حقوق زیردستان را بدهید بعد نوبت بالانشین ها. خودش به حقوق کارمندی دستگاه قضا قانع بود. حقوق ریاست قوه را بخشید به نیازمندان. حقوق تولیت آستان را هم نگرفت. مبلغ قابل توجهی بود. گفت بروید درمانگاهی بسازید در سیستان. چک هم کشید. پول ناهارهایی که در حرم خورده بود را حساب کرد و داد. ویلا و باغ تولیت را انتخاب نکرد. برای سکونت در یکی از ساختمانهای داخل حرم اقامت گزید. راحت تر بتواند حتی پاسی از شب در گوشه گوشه حرم قدم بزند، از زوّار سرکشی کند و بر کارها نظارت داشته باشد. فرضتی مغتنم هم بچسبد به کنج ضریح و با آقا نجوا کند.

هر جا رفت تحولی ایجاد کرد. سازمان بازرسی را محکم و با برنامه پیش برد. ثابت کرد هدفش مچ گیری نیست. ضعفها راشناسایی و با راهکار به مسئولان تذکر می داد. در قوه قضائیه هم محکم ایستاد. بینی گردن کلفتها را به خاک مالید. در تولیت هم توجه به زائران را بسط داد. خدمات حرم چند برابر شد. چقدر زائر اولی را شناسایی و راهی حرم نمود. چقدر در بین راهها و داخل مشهد برای زائران امکانات فراهم کرد. به فقرای اطراف مشهد بیشتر توجه نشان داد. از طرف امام رضا برایشان امکانات رفاهی تهیه میکرد. رییس جمهور هم که شد آرام و قرار نداشت. مشکلی می دید خودش را می رساند. شخصا پیگیر کاستی ها بود. از نفس می افتاد. سرم می زد، ساعتی بعد دوباره می ایستاد به پیگیری امور. کسی او را بدون لبخند ندید.

خیلی حرف شنید. خیلی توهین دید و تهمت خورد. به روی خودش نیاورد. می توانست با اطلاعات و اخباری که دارد دست خیلی از رقبا و بدخواهانش را رو کند، نکرد. اجازه نمیداد در نامه های اداری از او با القاب و عناوین یاد کنند. این اواخر دلش شکسته بود گویا که بر مزار حاج قاسم دعای شهادت خواند. مزارش را هم خودش به دوستانش نشان داد. گفت کاغذ و قلم بیاورید تعهد بدهید که مرا همین جا دفن می کنید.

تلک الدار الاخره. نجعلها للذین لایریدون علوا فی الارض. سیدابراهیم رئیسی مثل همه شهدا دنبال ریاست و برتری جویی و منم منم نبود. خدا عزتش داد. خلعت جاودان شهادت، نمای وجود فاخر و تجسم نورانیت درونش بود که مزد پاکی و صداقتش قرار گرفت. مگر نه آنکه شهید را صدّیق می نامند؟ به خدا وصل شد و جز او را ندید که خدا بهایش داد و پشتیبانش قرار گرفت و عزت جاودان به او بخشید. عالی ترین پستهای دنیایی را به چنگ آورد اما ریالی زراندوزی و منفعت طلبی نداشت. جاکارتا رفت در ساختمان سفارت خوابید. در سفر به یکی از شهرهای آفریقا که سفارتی نبود به هتل دو ستاره رفت و اقامت گزید. حقوق های دلاری را منع کرد. ارزش دنیا برایش کمتر از آب بینی بز بود که نامش را خدا ماندگار نمود. رئیسی در اصل رئیس السادات بود نه فقط در شناسنامه که در عمل هم چنین ثابت نمود. حتی برادرش را روز تشییع، مسئولان و دوستانش نمی شناختند. چه برسد به بی بی عصمت خداداد حسینی، ساکن خانه قدیمی و ساده و چهل متری در خیابان ایثارگران مشهد که سی و پنج سال در آن محل به جلسه گردانی قرآن و جمع آوری کمک برای جهیزیه نوعروسان همت گمارد. اهالی می گفتند گاهی کسی را می دیدیم با لباس شخصی و چهره ای شبیه آقای رئیسی سوار بر پیکان یا پراید می آید و به این خانه سر می زند. خانمی هم گفت من از چهره اش یقین کردم این خود سید ابراهیم رئیسی است و لابد پیرزن را شناسایی کرده که وضع خوبی ندارد و در خفا به او رسیدگی می کند. آن ساعاتی که اضطراب فقدان و بلاتکلیفی سرنوشت سیدابراهیم بر کشور سایه افکنده بود، تصاویری از سیمای جمهوری اسلامی پخش شد از پیرزنی که واکر به دست در اتاقی کوچک و ساده می چرخد و برای فرزند گمشده اش بی تاب و بی قرار دعا می خواند. گفتند این که بی بی عصمت خودمان است. یکبار نگفت و پز نداد که فرزندش رییس جمهور مملکت است، تولیت حرم است.... عصمتِ بی بی، دامان پرورش و معراج معصومانه ابراهیم مظلوم بود. نجعلها للذین لا یریدون علوّا فی الارض. نخواستند فخر فروشی و بالانشینی و جلوه و جبروت داشته باشند که خدایشان خرید و لباس فخر بر قامت حیاتشان پوشاند و آخرتشان را آباد ساخت.

به پای خویشتن آیند عاشقان به کمندت

که هر که را تو بگیری ز خویشتن برهانی

این بیت را سعدی شیرازی سرود. روح بزرگ، تن را به زحمت می اندازد. این را مرتضای مطهر فرمود. برادران و خواهران! عاشق شوید. زندگی با عشق معنا می دهد. این را سیدالشهدای هفتم تیر بیان نمود.

سیدابراهیم عاشق بود و روح بزرگ و خستگی ناپذیری داشت و مثل همه شهدا جز به وجه الله نظر نکرد. شهیدانه زیست و شهیدانه پر گشود. روحت شاد سید مظلوم شهدای عرصه خدمت. نزد مولایمان علی در محفل نورانی شهدا در قهقهه مستانه و شادی وصولت به یاد جاماندگان قافله عشق هم باش. نسأل الله منازل الشهداء.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حاج شعبان

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۴:۵۱ ب.ظ

شهید شعبان نصیری

 

یک کتابچه ای چاپ شده درباره شهید شعبان نصیری، کار کوتاه و جالبی است چند باری هم منتشر شده است.

شعبان نصیری شهید مدافع حرم است اهل کرج و تهران، که در عراق فعالیت داشت. خیلی از شهدای مدافع حرم در عراق را نمیشناسیم. انتشار خاطرات این شهدا کار با ارزشی است هم از این جهت که ادای دین کوچکی به ساحت منورشان صورت گرفته باشد هم اینکه اتحاد بین دو ملت ایران و عراق را که خار چشم دشمنان اسلام است تقویت نماید. خدا نیامرزد صدام را که چگونه نقشه استعمار را برای رو در رو قرار دادن برادران دینی به اجرا در آورد.

شهید شعبان نصیری در دفاع مقدس خیلی زحمت کشید. بعدش در مناصب بزرگی در حوزه حفاظت ناجا و بنیاد جانبازان و... مشغول به کار شد. روال منطقی اینطور است که بعد از اینهمه مسئولیت دیگر باید به استراحت بپردازد. رفت به میدان جنگ آنهم در نوک قله نبرد با داعش و خطرناکترین خطوط مقدم ایستاد و نیروهای رزمنده را هدایت کرد. اسیر مقام و جاه و مکنت دنیا نشده بود. این خیلی مهم است. چرب و شیرین دنیا فریبش نداد.

نمی گذاشت کار روی زمین بماند حتی اگر فراتر از شرح وظایفش بود، حتی اگر به ظاهر در شأنش نبود. بلند می شد و حرکت می کرد تا بقیه هم یاد بگیرند و حرکت کنند. برای همین گاهی در جلسات مهم اداری و سازمانی و یا در میدان جنگ، او را با نیروی آبدارچی و یا سربازی داوطلب اشتباه می گرفتند. چیزی نمی گفت و امر و نهی شان را با لبخند اطاعت میکرد. کمی بعد می فهمیدند او رئیس جلسه و یا مستشار و فرمانده میدان است. اوج خطر که همه کپ می کردند یا به پناهگاهی می خزیدند درست خلاف جهتشان به دل خطر می زد. بقیه هم روحیه بگیرند و پا پیش بگذارند. ببینند دشمن زبون از آنها وحشت بیشتری در دل داشته و بیشتر مهیای فرار و ترک میدان است. می گفت من بنشینم نیروهایم دراز می کشند!

رفت به سومالی. این را خیلی هایمان کمتر شنیده ایم. در دوره طاغوت به آمریکا در ویتنام کمک می کردیم، به اسرائیل کمک می کردیم، برای حفظ منافع غرب به عمان نیرو اعزام می کردیم و...، در جمهوری اسلامی اما به انسانها و مفهوم انسانیت کمک می رسانیم. خشکسالی در سومالی و مرگ دردناک مردم این کشور محروم آفریقایی فقط نقل اخبار و مایه تأسف لحظه ای آزادگان حقیقی نبود. حاج شعبان نصیری و دوستانش وقتی دغدغه آقا را شنیدند که فرمود "من غصه سومالی را دارم" امکاناتی محدود فراهم آورده و به شاخ آفریقا شتافتند و در حد توان به گرسنگان بی پناه این کشور خدمت نمودند. شهدا شرافت را معنا نمودند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عباس حبیب

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۴:۱۲ ب.ظ

نمایشگاه مجازی - عباس حبیب: روایت زندگی شهید عباس ابوترابی‌راوری

 

کتاب عباس حبیب را خواندم. کار بچه های کرمان است. آدم را به فکر وا می دارد. شهید عباس ابوترابی و عباس ابوترابی ها کم نبوده و نیستند. کارگری زحمت کش و کم بضاعت با چند بچه قد و نیم قد در منطقه ای محروم که با تمام وجود پای اسلام و انقلاب می ایستد به دل خطر می زند، دلبستگی هایش را رها می کند، سهمی از سفره انقلاب نمی طلبد، بالاترین داشته مادی خویش یعنی جان شیرینش را در طبق اخلاص برای این مکتب فدا می کند... مثل او را زیاد دیده و می بینیم. آدمهایی کم توقع، پر تلاش و مظلوم که بار اصلی صیانت از انقلاب بر دوش آنها بوده و هست. انقلابی که متعلق به مستضعفان است و اگر به ورطه بی توجهی به ولی نعمتانش بیفتد آخر و عاقبتی نخواهد داشت. مدیون و البته شرمنده چنین انسانهای رشیدی هستیم. روحت شاد دلاور. شهادت چقدر به انسانها بها می دهد. و البته هر کس به شهادت رسید لایق این بها بوده است. خیلی ها دست و پا می زنند با پول و تبلیغات و رسانه و ... ماندگار و عزیز شوند؛ اما کارگری ساده و محروم و بی ادعا به برکت خلعت جاودان شهادت به جایگاه رفیعی می رسد که همه به احترامش صف بسته، تبرکی از پرچم و تابوت و خاک پاکش می جویند و شفا و اجابت دعا را در پای مزار منورش به چنگ می آورند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا