فیضیه از نگاهی دیگر!
سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۴ آذر ۱۳۹۳، ۱۱:۳۳ ب.ظ
شیخ نشسته بود و می خواست چند لقمه غذا بخورد که گربه ای از راه رسید و تکه ای نان و پنیر هم سهم او شد.
شیخ خواست لقمه دیگری بردارد که گربه قبلی، سوتی زد و یکی از بستگان سببی اش را خبردار کرد ...
شیخ هم غذایش را دو دستی تقدیم آنها کرد و نتیجه گرفت که دیگر در ملأعام صبحانه نخورد!
- ۹۳/۰۹/۰۴