علامۀ شهرمان که خوب نشناختیم!
علامۀ شهرمان که خوب نشناختیم!
پژوهشی در زندگی فقیه و ادیب بابلی
آیتالله العظمی محمدصالح_علامه_حائری_مازندرانی
جواد بیژنی
نوجوانی که در نجف میدرخشد
محمدصالح علامه حائری مازندرانی از خاندان بزرگ علامۀ بابل در روز یکشنبه 5 تیر 1260 شمسی در کربلا متولد شد. او تحصیلات مقدماتی را از کودکی زیر نظر پدرش شیخ محمد فضل الله حائری مازندرانی و برادرش شیخ علی حائری که خود از علمای شاخص بودند آغاز نمود و تا سن 13 سالگی پیشرفتهای قابل توجهی در تحصیل علوم دینی از خود نشان داد، تا حدی که آخوند ملا محمد کاظم خراسانی از علمای برجستۀ آن زمان که برای زیارت به کربلا آمده بود پس از دیدن یکی از رسالههای محمدصالح نوجوان پی به نبوغش برده در راه بازگشت او را برای ادامه تحصیل به نجف اشرف میبرد. این گونه بود که این نوجوان نابغه وارد حلقه درس آخوند خراسانی میشود و به سرعت مدارج علمی را طی کرده در 16 سالگی به درجه اجتهاد میرسد. این پیشرفت های علمی او در حوزۀ نجف استمرار داشت. در مورد جایگاه علمی رفیعی که علامه حائری در آن دوران بدان دست یافته بود مرحوم علامه محمدتقی جعفری چنین گفت: «تحقیق و تتبع حضرت آقای علامه در مسائل غامضه را میتوان از شاهکارهای علمی در قرن اخیر قرارداد».
درد چشم و بازگشت به زادگاه پدری
تحصیلات او در نجف تا سال 1285 شمسی ادامه داشت ولی بیماری چشم او باعث میشود درست در زمانی که حوزه نجف میبایست از تواناییهای علمی او بهرهمند شود برای درمان به موطن خود ایران مراجعت کند.
علامه حائری پس از توقف کوتاهی در تهران و طی مراحل درمانی در سال 1286 شمسی در سن 26 سالگی به بارفروش (بابل) زادگاه اجدادش بازگشت و در خانهای در محله مراد بیک ساکن شد و به تدریس در مدرسۀ علوم دینی صدر مشغول شد و علاوه بر اقامۀ جماعات به امور اجتماعی مردم نیز میپرداخت.
آن روی سکه؛ علامۀ شاعر
علامه حائری مازندرانی از طبعی موزون، ذوق شعری لطیف و روحی نیرومند نیز برخوردار بود. اشعار عربی و قصاید بلند ایشان را از قدیم در حوزههای ادبی نجف همطراز آثار شاعران برجسته عرب به شمار آوردهاند. علامه مازندرانی را باید از شاعران شیعه خواند که در ادبیات فارسی و عربی فوقالعاده چیره دست بوده است. ابیاتی از سرودههای او از این قرار است:
شد برون از آستین امروز دست گردگار
داشت بر کف گوهر گیتی فروزی شاهوار
بود هفت اقلیم و نُه طارَم برایش استوار
جبرئیلش می ستودی روی تخت زرنگار
از لبش این حسن مطلع شد چو خورشید آشکار
لا فتی الاعلی لا سیف الا ذوالفقار
استادانی بزرگ مانند جلال_الدین_همایی، بدیع_الزمان_فروزانفر، نیما_یوشیج و محمدتقی_جعفری، از جمله کسانی بودند که با او مراوده داشتند و از او تجلیل کردهاند. در زمان حضورشان در بابل نیز منزل وی محل تجمع اهل علم و ادب با گرایشها و عقاید مختلف بود.
برخورد دو شاعر در بابل
استاد #محمدرضا_حکیمی در باره مراودات #نیما_یوشیج و علامه حائری مینویسد: «این علامه سمنانی حائری همان عالمی است که مرحوم نیما یوشیج حضور او را درک کرده است . یکی از نزدیکان علامه در این باره چنین نوشته است: «نیما یوشیج شاعر نوپرداز و نوآفرین ایران در سال تحصیلی ۱۳۰۷-۱۳۰۸ در بابل میزیست. مرحوم نیما یوشیج دراوایل ورود به بابل به محضر مرحوم آیتالله العظمی آقا شیخ محمد صالح علامه حائری که در آن زمان در بابل میزیستند راه یافت. آن شاعر سنتشکن و نوپرداز چنان شیفته و مجذوب آن عالم دینی گردید که تقریباً همه روز بهجز روزهای تعطیل حدود ۸ صبح به منزل مرحوم آقای علامه میآمد و در کتابخانه آن عالم ربانی مینشست و به تدریس او که هر روز دو نوبت یا سه نوبت در فقه و اصول و حکمت انجام میشد گوش میداد. در فاصله درسها که طلاب دیگری به جای طلاب قبلی حضور مییافتند، به خواندن شعر خود یا شنیدن اشعار مرحوم علامه و حتی شعرهای عربی او صرف وقت مینمود. نیما که چون آهوی رمیده از همه کس گریزان بود، انس عجیبی با آن مرد روحانی حاصل کرده بود. مرحوم علامه نیز به وی دلبستگی فراوان یافت.
روزی از عمویم مرحوم علامه سؤال کردم این طرز شعر نیما را که به شعر شعرا شبیه نیست میپسندید؟ فرمود: وقتی که آقای نیما شعر خود را میخواند، در من اثر میگذارد او مطابق قواعد شعری اشعار نیکو میسراید، اما نمیدانم چرا این روش را اختیار کرده است. پرسیدم چرا به او تذکر نمیدهید ؟ گفت: از نازک طبعی او بیم دارم دلشکسته گردد. کسی چه میداند شاید راهی تازه باز کند و در کار خود موفق گردد.»
نیما یوشیج در نامهای خطاب به علامه حائری مازندرانی می نویسد: «مخصوصا به تو، تو خطاب میکنم برای تو که در مازندران فرد هستی. گمان نمیبرم میزانی برای تعیین مقدار توفیق صالحین یک قوم بهتر از وجود شخص صالحی در آن قوم باشد.»
نیما در این نامه برای علامه ابیاتی را در سبک و اسلوب کهن سروده:
منم که طالح و درماندهام در این فکرت
تویی که صالحی ای حائری! زمن مگریز
تو نیک میکنی از حال جزء استقراء
هم آن چنانکه ز کلی قیاس بر همه چیز
ابو نواس و غزالی و طوسی این سه تویی
که کس نخوانده و نشناسدت به حق و تمیز
(نیما یوشیج، نامهها، ص ۳۶۱)
از مسجد جامع بابل تا سیاهچالهای رضا شاه
علامه حائری در بارفروش، با مشاهده اوضاع و احوال کشور به حکم وظیفه دینی و صنف ساکت ننشست و به مبارزه با استبداد پرداخت. حائری در یکی از سخنرانیهای آتشین خود در مسجد جامع بابل با صراحت گفت: هر کس با قرآن مخالفت کند کافر است اگر چه رضاخان باشد!
سخنرانی شدید علامه حائری در مسجد بابل سبب دستگیری وی شد. ایشان مدت نه ماه در سیاهچالهای رضاشاه، در پایتخت زندانی شد و سپس در سال 1317 به سمنان تبعید گردید.
سمنانی شدن علامه مازندرانی
آیتالله العظمی محمدصالح علامه حائری مازندرانی تا پایان زندگی در #سمنان اقامت داشتند و علاوه برتأسیس حوزه علمیه سمنان به پژوهش و تدریس و اقامه جماعات مشغول بودند. گفتنی است حجتالاسلام #حسن_روحانی رئیس جمهور ایران نیز از شاگران علامه حائری در حوزۀ سمنان بودند. منزل علامه در سمنان محل آمد و شد مردم و علمای برجستهای بود که از اقصی نقاط کشور برای دیدار با این عالم بزرگ میآمدند. اقامت 33 ساله علامه و حضور پربرکت او در سمنان سبب شد تا آیتالله العظمی محمدصالح حائری مازندرانی به علامه سمنانی نیز مشهور گردد.
علامه حائری پس از 90 سال زندگی پرثمر در 21 دی ماه 1350 دار فانی را وداع گفت. مردم قدرشناس سمنان پیش از انتقال پیکرش به حرم رضوی برای خاکسپاری، سه بار پیکر این مرد بزرگ را درشهر سمنان تشییع کردند. طی سالهای گذشته برای نکوداشت این مرجع بابلی عالم تشیع مراسم و همایشهایی برگزار کردند در حالی که اکثر ما بابلیها شناخت درستی از این مرد بزرگ نداریم.
ماهنامۀ طرح نو
شماره 28، اسفند 94.
- ۹۵/۰۱/۱۶