عزمی برای عبادت
شهید محمود ریاحی، مؤذن جمع ما بود. صبح ها با صدای دلنشین او بر می خواستیم و برای نماز آماده می شدیم. او به نماز جماعت اهمیت خاصی می داد و بچه ها را برای این کار عبادی تشویق می کرد.
مدتی بود که برای تمرین و آمادگی نظامی پیش از عملیات، به اطراف کارون اعزام شده بودیم. آن جا فضایی برای برگزاری نماز جماعت نداشت. شب که می شد، محمود غیبش می زد. بیل و کلنگ را دست می گرفت و جایی می رفت. آن قدر از فشار تمرینات نظامی خسته بودیم که حوصله نداشتیم تعقیبش کنیم و ببینیم که کجا می رود.
چند روزی گذشت. یک بار صدایمان کرد و از ما خواست تا همراهش به جایی برویم. به فاصله کمی از محل استقرار ما که البته در دید ما نبود، محمود با همان وسایل محدودی که داشت نمازخانه ساده ای را ساخته بود که رنگ و بوی اخلاص و بندگی می داد. وقتی دیدیم او این چنین بی ریا از استراحت خود زده و به تنهایی و با دستان خالی برای رزمنده ها نمازخانه ساخته، شرمنده صفای باطنش شدیم و از آن پس نماز جماعت را در آن مکان اقامه می کردیم.
به روایت همسنگر شهید، رسالت توحیدی، ص 64
- ۹۵/۰۵/۳۰