حاجی زاده، یادگار خانطومان
سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۵، ۰۸:۰۰ ب.ظ
1- جنگ، جنگ است. توپ و گلوله این حرف ها سرش نمی شود. جبهه، شهادت و جراحت دارد. باید با این واقعیت ها کنار آمد. ناراحت نباش رضاجان ...
سرش را آورد بالا و نگاهی عمیق به صورتم انداخت:
- تو فکر کردی من به خاطر شهادت بچه ها ناراحتم؟! نه.
کلاهش را نشانم داد که جای اصابت دو گلوله رویش به چشم می خورد. گفت: شهادت در دو قدمی من قرار نداشت؛ اما لیاقتش را نداشتم.
2- سال های سال عادت داشتم هر روز دعای سلامتی امام زمان(عج) را به نیّت ظهور حضرت قرائت کنم. بعد از شهادت رضا چند روزی حال خوشی نداشتم و این دعا را نخواندم. یکی از اقوام خواب رضا را دید. گفت: به مادرم سلام برسانید و بگویید دعای سلامتی آقا را همیشه قرائت کند.
- ۹۵/۰۷/۲۱