جامع جمیع محرومیت ها
در نظام خلقت الهی تنها موجودی که دارای عقل و شعور بوده و با اختیار خودش زندگی میکند و از آغاز خلقتش تا کنون همیشه در حال رشد و تحول است، فقط انسان است نه هیچ موجود دیگر.
به همین سبب اگر انسان به قوانین الهی پای بند نباشد، هرگز به حق خود قانع نبوده و سعی دارد به حقوق دیگران تجاوز کند. در گذر زمان فراوان دیده شد که انسانها با یکدیگر اختلاف داشته و با همدیگر جنگیدند، همدیگر را کشتند و سرزمین همدیگر را به زور گرفتند وتصاحب کردند.
از آغاز خلقت انسان و همه موجودات، تا کنون تاریخ نشان نمیدهد که هیچ موجودی مثل انسان هم نوع خودش را به عمد و در یک حد وسیعی قتل عام کرده باشد. مگر در موارد جزیی، آن هم به اقتضای طبیعت و غرایز. اما این انسان است که نه تنها میلیونها نفر را جهت کسب منافع شخص خود میکشد، بلکه میلیونها نفر دیگر را در همان راستا اسیر میکند. این به اسارت گرفتن نیز فقط در بین انسانها رسم است نه در بین هیچ موجود دیگری و خلاصه اینکه از جلمه پیامد جنگیدن انسانها با یکدیگر همان اسیر گرفتن از یک دیگر است که خود دنیایی از پیامدهای اختصاصی و تعریف خاص خودش را به همراه دارد و آن شاخص بیچون و چرای اسارت یعنی محرومیت از آزادی است.
به راستی که هیچ حقی برای انسانها بالاتر از حق آزادی نیست و مدافعین دروغین حقوق بشر در دنیای پر از نیرنگ امروز زیاد از آن دم میزنند؛ اما هیچ حقیقتی در کنار آن ادعاها دیده نمیشود.
برای توضیح بیشتر باید گفت سلب آزادی یعنی همان محدودیت زمان و مکان که هرگز نمیشود آن را به عینه تعریف کرد و حقیقتاً محرومیت از هر نیازی که جسم و جان روح اسیر باید به آن میرسید، جزو اقتضائات تلخ دوران اسارت بود:
- محرومیت از خوراک، هیچ وقت اسیر به اندازه نیازش نمیخورد، غذای باب میل و طبع خود را نمییافت. زمان خوردن و ظروف و نوع آن در اختیار دشمن بود و همیشه یکسان.
- محرومیت از خواب، زمان مشخص باید میخوابیدیم و در زمان مشخص هم سوت بیدار باش را میزدند که عمل بر خلاف آن ممنوع و جرم بود و اسرای خاطی تنبیه میشدند. اگر کسی کمی قبل از اذان صبح زودتر بیدار میشد و خواست نافله بخواند باید چند روز زندان را برای خود منظور میکرد. اگر ساعت هشت صبح که سوت آمار را میزدند، کسی خواب میماند و فقط چند ثانیه دیرتر سر صف آمار حاضر میشد بعد از آمار از همان جا روانه زندان میشد. توجیهاتی چون ماه رمضان، یا مریضی و یا هیچ بهانه دیگری قابل قبول نبود.
- اسیر در داخل اردوگاه از تمام دیدنیهای متداول محروم بود، از دیدن ماه و ستارههای درخشان در شب. آرزوی او این بود که در شبهای ماه رمضان یک مرتبه برای گرفتن سحری از آشپزخانه بیرون برود شاید بتواند ماه یا ستاره یا هر دو را ببینند و نیز اسرا آرزو داشتند خیلی چیزهای دیگر را ببینند که نوشتنش خندهدار است. از بیمارستان موصلکه برگشتم، یکی از اسرا پرسید چه دیدی؟ گفتم بچه! یک تعداد از اسرا آن قدر از شنیدن این خبر خوشحال شدند که هورا کشیدند و یک تعداد هم گریه میکردند. چند دقیقهای طول نکشید که کل اردوگاه متوجه شدند که من بچه دیدم.
- همیشه از شنیدن یا گوش دادن قرآن از رادیو و تلویزیون محروم بودیم و همچنین تبلیغات اسلامی به عنوان یک کشور مسلمان. شنیدن موسیقی های حرام که از بلندگوی اردوگاه پخش میشد، اجباری بود. دیدن فیلم های مبتذل از تلویزیون داخل آسایشگاهها اجباری بود. اما اسرا حتی به ضرب کابل و شیلنگ هم به آن نگاه نمیکردند و افسر بعثی میگفت در بین اینها ملّاهایی یعنی روحانیونی هستند که نمیگذارند اینها نگاه کنند.
- محرومیت از نشستن آزاد، نشستن تعدادی در کنار هم در هر کجا و در هر زمان ممنوع بود. به خصوص نشستن به صورت دایره و گرد هم آمدن حتماً حکم زندان داشت. گاهی سر صف آمار در سرمای زمستان بدون لباس مناسب زمستانی تا چهار ساعت هم مینشستیم. اگر کسی نمیتوانست چمباتمه بنشیند باید چند کابل جانانه نوش جان میکرد.
- یکی دیگر از محرومیتها پوشیدن لباس مناسب بود که باید هر لباسی که عراقیها تحویلمان میدادند میپوشیدیم. از پوشیدن لباس رنگارنگ و به اندازه که مناسب سرما و گرما باشد، محروم بودیم. اگر لباس کسی پاره میشد لباس دیگری نداشت که بپوشد و باید با همان سر می کرد.
- گاه تاریکی سبب سکون و آرامش است؛ اما در اردوگاه به دلیل امنیتی هرگز تاریکی نداشتیم مگر آن که به طور اتفاقی برق سراسری چند دقیقهای یا ساعتی قطع میشد. روشنی زیاد در زمان خواب، بسیار آزار دهنده بود.
- محرومیت از هوای آزاد، آسایشگاههایی که در آن زندگی میکردیم سه طرفش به دلیل امنیتی بسته بود. فقط یک طرف آن در و پنجره داشت و باز میشد و از طرفی ظرفیت آن نود نفره بود که صد و چهل نفر را در آنها جا داده بودند. همیشه نیمی از آسایشگاه مرطوب و هوای آن نامطبوع بود و هر چند وقت جای خواب نفرات جا به جا میشد. از این رو چند دقیقه تنفس در فضای آزاد بیرون هم غنیمت بود و محرومیت از آن، خسارت.
- محرومیت مهم دیگری که برای اسرا جنبه حیاتی داشت و حساسیت زیادی در این مورد وجود داشت و تلاشهای زیادی نیز برای رفع آن صورت گرفت، سواد و علم آموزی بود که نهضت و همت همگانی یاد دادن و یاد گرفتن در این خصوص شکل گرفت؛ اما نیمی از آن فعالیت های آموزشی از طرف عراقیهای بعثی ممنوع بود، به خصوص هر موضوعی که نیاز به یک ابزار یا زمان و مکان داشت که این محرومیت نیز دردآور و جبران نشدنی بود.
- از آنجایی که انسان موجودی مختار است، استقلال و آزادی نیز برای او مهم است. بنا بر این محرومیت از آزادی برای او مهم خواهد بود، در حالی که در اسارت هیچ اختیاری از خودش نداشت. عراقیها هر وقت خواستند او را به زندان میبردند. آسایشگاه و اردوگاهش را عوض میکردند. حتی اگر می خواست لباسش رنگ دیگری باشد، اختیار نداشت. یا اگر می خواست شب دیرتر بخوابد و یا برای خواب چراغی را خاموش کند، نمیتوانست. در واقع او اختیار هیچ انتخابی را نداشت و از همه آزادیها محروم بود.
- اسیر از هر نوع نوشتن در موضوعات سیاسی و دینی و غیره محروم بود. اصلاً در سه چهار سال اول اسارت کاغذ و قلم ممنوع بود که این موضوع در حقیقت در مبارزه با علمآموزی نهفته بود و ممنوعیت به این منظور بود که از جنایات سربازان بعثی و حکومت ظالمانه صدام، کتابتی صورت نگیرد و پیامی به دست آیندگان نرسد.
- اسارت یعنی محروم ماندن از کسب هر امتیازی که نیروهای مستعد میتوانستند به آن برسند. در حقیقت محرومیت از هر مشروعی که در آزادی، از حقوق اولیه انسانهاست؛ مثل ضرورت ازدواج و تشکیل خانواده و تشکیل زندگی اقتصادی و مالی و بهرهمندی از امکانات دیگر زندگی.
- برنامههایی برای داشتن سلامتی جسمی، امروزه در رأس برنامههای انسان قرار دارد و محروم ماندن از سلامت جسمی از یک نظر یعنی محروم ماندن از همه امتیازات. اسارت یعنی محرومیت از سلامت جسمی در یک سطح وسیع که آن را به طور طبیعی با خود به همراه دارد. یعنی مریضیهای متعدد و یا مجروحیتی که بر اثر ضرب و شتم سربازان مزدور عراقی ایجاد میشد؛ مثلاً پاره شدن پرده گوش بیش از دو هزار نفر از اسرا توسط سربازان بعثی.
- محدودیت مکانی و کمبود غذایی و بعضاً مجروحیت جسمی و فشار عصبی دائم، سختگیریها و گاه تنبیهات عمومی عراقیها سبب میشد مریضیها فراوان شود در حالی که پیشگیری یا درمان در حد صفر قرار داشت. این محرومیت نیز از مشکلات و معضلات مهم اسرا بود که امکان گذر از آن هم غیر ممکن بود. عراقیها و نمایندگان صلیب سرخ هم نسبت به آن بیتوجه بودند.
- اسارت درست در مقابل آزادی است. کسی که اسیر است، معلوم است که آزاد نیست و حرمت انسانی او در اسارت حفظ نمیشود. تجربه نشان داد که طرف مقابل هرگز نگاه نمیکند که اسیرش چه کسی هست یا قبلا چه کسی بود. نگاه میکند که امروز اسیر است. سرباز بیتجربه از یک خانواده بیفرهنگ نیز میباشد. به هر اسیر محترمی بد دهنی و اهانت میکرد که برای مجموعه اسرا بسیار سخت بوده است.
- اسارت در حقیقت یعنی همان انتظار رهایی از بندی بود که به مقتضای آن، ابتدا دست اسرا با سیم مخابرات بسته شد و بعد از آن پای اسرا در اردوگاهها گیر کرد که از تمام پیشرفتهای علمی و از رسیدن به آزادی بازماندند و بعضاً نخبهها و مغزهای متفکری که در اسارت زندانی شده بودند.
اهمیت و عظمت شهادت و شهدا سبب شد که اسارت در دفاع مقدس یعنی در جنگ ایران و عراق به اهمیت خودش دیده نشود. اسرای دفاع مقدس همان مجاهدان خستگی ناپذیر فی سبیل الله هستند که بعد از شهادت دوستان همرزمشان به دفاع مقدس جهت قطع دست و پای متجاوزین از سرزمین ایران اسلامی ادامه دادند و از کیان ملی و اعتقادات دینی و شرف انسانی اسلامی خود دفاع کردند. آنها پس از عبور از خاکریز شهادت و تعقیب دشمن متجاوز، در بند اسارت قرار گرفتند که شهادت آگاهانه شهدا و دفاع غیرتمندانه و مقاومت صبورانه اسرا سبب شد که آن آرمان مقدس مشترک به خوبی باقی بماند.
اگر خواستیم اسارت را با دیدگاههای مختلف نگاه کنیم همه عناوین ذیل را همراه خواهد داشت. یعنی زندانی شدن عاطفههای پدری و مادری، یعنی انتظار کودکان، همسران، اسارت یعنی افزایش ارتفاع کوه مقاومت، یعنی کسوت اسارت یعنی سرکوب همه غرائز. اسارت یعنی رشد ناقص و بدون ابزار در رشتههای مختلف علوم دانشگاهی که برای رسیدن به مراحل علمی مثل غواصی را میماندند که باید برای پیدا کردن یک دانه مروارید اقیانوسی را بدون داشتن هیچ امکاناتی شنا میکردند و نیز برای رسیدن به یک هدف عالی علمی و یا ورزشی و انجام مراسم دینی در اعیاد و سوگواری باید راه سخت و دشوار و پر فراز و نشیبی را طی مینمودند. ممنوعیت انجام هر کدام از موارد فوق، خود مانع و محرومیت عجیبی بود برای همه اسرا که به دلیل کثرت استعدادهای فوق العاده و درخشان و اختلافی که بین سلائق فکری در چگونگی اداره اردوگاه و برخورد با سربازان بعثی وجود داشت، مدیریت صحیح و توانمندی نیاز بود تا همه استعدادها به موقع و سر جای خود به کار گرفته شود و اختلاف سلائق به اتحاد نظر تبدیل شده و تشنجی ایجاد نشود که با عنایت خداوند و با مدیریت و حضور به موقع روحانیت در تمام صحنهها این مشکلات یا به وجود نیامده یا به راحتی پیشگیری و حل میشد.
این شیوه صحیح زندگی در طول مدت اسارت و کار برد عملی دین در اداره یکی از سختترین زمان ها و مکان های زندگی انسانی، همواره باعث تعجب نمایندگان صلیب سرخ و عراقیها بود.
حجت الاسلام سید احمد رسولی