اللهم انّا نشکوا الیک فقد نبینا ...
یادداشتی را درباره غربت یکی از طلاب همشهری خود در کانال آ سید مصباح الهدی جباری خواندم که دلم را آتش زد. این نوشتار در واقع به قلم محمدرضا زائری است که توسط این دوست بزرگوار با اندکی تغییر منتشر شد:
موارد فراوان از مظلومیت طلاب سراغ دارم که برای حفظ مسائل شخصی آنان نمی توانم منتشر کنم، اما حجت الاسلام محسن نجار موافقت کردند که من این پیام شان را منتشر سازم. از مدتها قبل مستقیما در جریان بیماری فرزند عزیزشان بودم و خبر داشتم که مدتها گرفتار درمان دخترشان هستند. تا این که چند روز پیش خبر تلخ درگذشت پاره تن خود را دادند و خصوصی به من گفتند: "این قدر گرفتارم که فرصت اشک ریختن برای دخترم را پیدا نمی کنم" 😢و از این دست فراوانند.
تصور کنید که یک روحانی فاضل و ارجمند میان مسؤولیت مسجد و درس و تبلیغ دینی اش دائم گرفتار بیمارستان باشد وبچه اش جلوی چشمش درد بکشد و به خاطر این که نتوانسته هزینه آمبولانس مجهز از شهرستان بابل به تهران را تامین کند دخترش را از دست می دهد و در همان زمان به خاطر عبا و عمامه اش از دیگران طعنه و کنایه می شنود و در کامنت های اینستا فحش و ناسزا می خواند!
نوشته ایشان این است: (من یه طلبه ام)(برای انتقال دخترم با آمبولانس ای سیو دار از بابل به تهران چهار میلیون پول نداشتم. دختر۱۴ ساله ام جلوی چشمام برای همیشه بدن خسته اش از درد ارام شد) قابل توجه همه کسانی که تا اختلاس میشه کالا گرون میشه تا تخم مرغ گرون میشه ووووووالی آخر. بهانه ای میشه برای یه عده ای که هرچی بلدن از فحش و ناسزا و تهمت و قمه و چاقو به طرف روحانی و طلبه ها هدف قرار میدن (قاضی فردا، خداست)