مرگ بازی!
اولین بار که به شهر زیبای جویبار پا گذاشتم شاید یازده دوازده ساله بودم یا اندکی بیشتر. در بدو ورود پدیده ای که بیشتر از هر چیز برایم قابل توجه بود تعداد بسیار زیاد و غیر معمول موتورسیکلت در سطح این شهر بود. از کوچک و بزرگ انگار یک موتور زیر پایشان قرار داشت. دفعات بعد هم به این موضوع توجه کردم. با خود اهالی هم صحبت می کردم می خندیدند و می گفتند شهر دیگری را اینطور با حجم وسیع موتور ندیده اند.
تا اینکه پایم به قم باز شد. همان اول خیل عظیم جماعت موتور سوار را که دیدم گفتم به جویبار بزرگ آمده ام! در قم هم تعداد موتور خیلی بیش از حد معمول سایر شهرها بود. البته در قم مردم بابت این موضوع نمی خندیدند و گله هم داشتند. اغلب خیابان های اصلی و پرتردد قم در اطراف حرم حضرت معصومه سلام الله علیها، یک طرفه هستند و از این رو تعدد موتورسوارها و علاقه آنها به دور زدن قانون، دردسرها و حوادث تلخی را برای مردم رقم می زد. بر اساس آمار رسمی در اوایل دهه هشتاد قم هر روز شاهد مرگ حداقل یک موتور سوار بود.
با شدت گرفتن نظارت قانونی بر تردد موتورسوارها و ممانعت از ورود آنها به مسیرهای یک طرفه و حرکت بر خلاف جهت، الزام بر استفاده از کلاه، اخذ گواهینامه و ... تا حدودی ایمنی قابل قبولی برای راکبان و مردم به وجود آمد. از سوی دیگر نظارت جدی قانونی باعث کاهش روند استفاده از موتور در این شهر گردید و در حال حاضر می توان اینطور گفت که سطح و حجم تردد موتورسواران در قم دیگر تفاوت چندانی با سایر شهرهای کشور ندارد بر خلاف شهر زیبای جویبار که همچنان مردمش با این وسیله نقلیه خو گرفته اند.
با همه این احوال هر از گاه شاهد حوادث تلخی از سوی راکبان موتور در سطح شهر قم هستیم. بعضی جوانها با علاقه خاصی به موتورسواری رو آورده و با توجه به هیجانات و حس ماجراجویی مختص سنین جوانی، دست به حرکات پرخطر می زنند و برای خود و دیگران آسیب به بار می آورند. موتور را نمی شود منع کرد اما برای استفاده از آن به فرهنگ سازی بیشتری نیاز است.
احتمالا این ها رو هم مزدوران رژیم به قتل رسوندن
کار خودشونه