آرشیو دی 90 اشک آتش
سریال "تا ثریا" این روزها به قدر کافی و موشکافانه مورد نقد و بررسی دلسوزان فرهنگ دینی و ملی قرار گرفته است.
افتضاحی که در رویکرد این مجموعه وجود داشت معاونت سیما را بر آن داشت تا در اقدامی شتابزده، بساط آن را جمع کند و به بایگانی شبکه آی فیلم ارسال بفرستد!
شبکه آی فیلم، این شب ها مشغول تکرار پخش مجموعه آینه است. نمی دانم آن سال ها که این سریال دوست داشتنی را نگاه می کردیم اصلاً به فکرمان خطور می کرد روزی از سیمای جمهوری اسلامی مجموعه ای به تصویر کشیده شود که یک زن محجبه، از داخل پوسیده و وارفته نشان داده شود؟ ثریا یک مؤمن منافق است. او برخلاف همه ادعاهایش حریم روابط با نامحرم را رعایت نمی کند، پسر جوانش را از خوردن رطب منع می کند در حالی که خودش رطب خور قهاّری است! ادعای حلال خوری دارد ولی به راحتی از حرام خدا نمی گذرد و...
مفید اسماعیلی، آزاده دلاور قائم شهری است. او در خاطره ای از دوران اسارت می گفت: در یکی از اردوگاه ها که با تعدادی از اسرای قدیمی هم بند شده بودیم در یک صبح جمعه، تعدادی از اسرا با دستکاری تلویزیون آسایشگاه، توانستند سیمای برفکی جمهوری اسلامی را پیدا کنند. بنده های خدا کلی ذوق و شوق داشتند که توانسته اند پس از سال ها روزنه ای به حال و هوای میهن خود بگشایند. آن وقت ها شبکه دو در صبح های جمعه، برنامه نهضت سواداموزی را برای مخاطبان بی سواد پخش می نمود. خانمی مانتویی (به سبک مانتوهای دهه شصت) با حجاب کامل اجرای برنامه را برعهده داشت. ناگهان یکی از اسرای قدیمی از جا برخاست و با عصبانیت تلویزیون را خاموش کرد. بنده خدا باورش نشده بود که ایران را گرفته اند! هر چقدر اسرای جدیدالورود از فضای ایران و صدا و سیمایش می گفتند او باورش نمی شد کار به جایی رسیده باشد که زنی مانتویی! در شبکه های سیما مجری بشود!
کاش دستگاه قضایی در قبال تحریف و هتک نمادهای مذهبی توسط صدا و سیما هم واکنش نشان می داد. کیست نداند که تأثیر رسانه ملی، فراگیرتر از ویژه نامه های قطور و کم رونق مطبوعات است. بگذریم.
نمی دان فیلم مخرّب سنگسار ثریا را دیده اید یا نه؟ وجوه مشترک بسیاری در مبانی نگاه خالقین این دو ثریا وجود دارد.
انحرافات صدا و سیما "تا ثریا" بالا رفت. به نظر شما روزی خواهد رسید که فیلم سنگسار ثریا هم از سیمای جمهوری اسلامی به نمایش گذاشته شود؟ آیا روزی می رسد که گلشیفته فراهانی جای خانم نامداری را در برنامه های سیما پر کند؟ آیا آن روز را خواهیم دید که سریال حسن و حسین وهابیون جای مختار ما را بگیرد؟ شاید روزی به میمنت افتتاح سیصدمین شبکه سیما، فیلم سیصد هم از تلویزیون اسلامی ما پخش شد؛ خدا را چه دیدید؟!
کار با این حرف ها درست نمی شود. بر و بچه های انقلابی باید به راهکار شهید آوینی در این خصوص عمل کرده و آستین هایشان را برای ورود به عرصه های هنر و رسانه بالا بزنند.
باز هم اشک باز هم آتش!
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و نهم دی 1390 ساعت 1:9 شماره پست: 943
سلام
خدا خیرتان دهد بابت اظهار لطف ناتمامتان.
مشکلی برای یکی از نزدیکان پیش آمده بود که با عنایت خداوند و دعای دوستان زودتر از آن چه تصور می شد برطرف گردید.
نه از این راه خسته شده ام نه پشیمان. دستگیر نشده ام! توبیخ نشده ام! فرار نکرده ام! پناهنده نشده ام! سایت دیگری نزده ام و ...
اوضاع کشور از سال ۸۸ تا کنون را بسیار حساس تر از همه دوره هایی می دانم که این مرز و بوم از سرگذرانده است. انشالله به حول و قوه الهی خود را برای بدترین شرایط غیر قابل تصور نیز آماده کرده ام.
مبارزه٬ همچنان باقی است...
اشک آتش یعنی گاهی باید سوخت گاهی باید سوزاند.
برای این هر دو٬ خود را آماده کرده ام. شد بدر و خیبر ما٬ لبیک حیدر ما
بنا به دلایلی وبلاگ اشک آتش تا اطلاع بعدی تعطیل خواهد بود. التماس دعا
ما به دی ماه پر از حادثه عادت کردیم!
+ نوشته شده در دوشنبه نوزدهم دی 1390 ساعت 0:33 شماره پست: 941
هر مناسبتی، به همراه خود خاطراتی تلخ یا شیرین را برای مردم یاداوری می کند. بعضی مناسبت ها حال و هوای خاصی را با خود به ارمغان می آورند مانند ماه مبارک رمضان و ماه محرم الحرام.
در تاریخ انقلاب اسلامی نیز روزهایی وجود دارد که سالگرد آن حس و حالی خاص را برای وفاداران به آرمان های انقلاب اسلامی ایجاد می کند. دهه مبارک فجر همواره با خود موجی از شور و شعف را به دنبال دارد. سوم خرداد، غرور و عزت ملی و دینی را تقویت می کند. هفته دفاع مقدس، حال و هوای شهدا و روزهایی آسمانی را در خود جای داده است....
دهه فجر و آزادسازی خرمشهر قهرمان و تسخیر لانه جاسوسی و هفته مبارک بسیج و دفاع مقدس و . . . از نخستین مناسبت هایی است که در ذهن علاقمندان تاریخ انقلاب نقش بسته است. شاید علت این امر تا حدودی به توجه رسانه ها نسبت به مناسبت های مذکور نیز مرتبط باشد. شاید هم مرور زمان، در آینده، جلوه های دیگری از تاریخ پر حماسه مجاهدان راه حق را برجسته نماید. الله اعلم!
برای من ماه دی، هوای کربلا را زنده می کند. نه فقط به خاطر تقارن آن با ایام محرم و صفر و نه از بابت آن که هر روزمان باید عاشورایی باشد و سرزمین مان کربلایی. دی ماه بوی کربلا دارد. این را آنهایی خوب درک می کنند که داغ گل های پرپر ام الرصاص را لمس کرده باشند. آنهایی که دلشان را در شلمچه جا گذاشته اند. کربلای مکرر تاریخ، یک بار دیگر در کربلای چهار و پنج رقم خورد. اگر باور ندارید سری به گلستان شهدای دیار خود بزنید و سنگ نبشته های مزار آنها را از نظر بگذرانید. به جرأت می توان ادعا کرد گلزار شهیدی وجود ندارد که پیکری از شهدای کربلای چهار و پنج در آن نیارمیده باشد.
بین هویزه و کربلا نیز پیوندی انکار ناشدنی برقرار است. یاران علم الهدی، در نبرد نابرابر تن و تانک در دی ماه 1359، تصویری تماشایی و ماندگار از کربلائیان نهضت خمینی به ثبت رساندند. شهادت عاشورائیان ارتش حزب الله و سپاه ثارالله همچون ستاری، دقایقی و احمد کاظمی نیز در این ماه واقع شده است. سید مجتبی نواب صفوی می خواست نهضت عاشورا را در حد بضاعت خود احیا کند. شهادت او و یاران نینوایی اش نیز در ماه دی رقم خورده است. از چند عملیات دیگر همچون کربلای شش و... که بگذریم باز هم می توان رائحه جان نواز کربلا را از لا به لای صفحات تقویم ماه دی، حس کرد.
وهن به امام عاشورائیان زمان، قیام خونین نوزده دی را به ثمر رساند. روحانی شهید ابوالقاسم بزاز، طلبه مازندرانی است که پیشتازی معرکه اعتراض به طاغوتیان در نوزده دی 1356 در شهر مقدس قم را برعهده داشت. کیست که ابوالقاسم بزاز را بشناسد و نداند که عشق نینوایی این سرباز ولی عصر(عج) شهامت او را آن گونه رقم زد که کابوس مبارزاتش، خواب مأموران سفاک رژیم ستمشاهی را آشفته می ساخت.
نه دی ماه 1388 نیز صفحه ای دیگر از حیات عاشورایی اهالی وادی نور را ورق زد. شکستن حرمت عزاداران اباعبدالله الحسین علیه السلام بساط نفاق و فتنه را برچید و ماهیت سرسپردگان شیطان بزرگ را برملا ساخت تا سخن گوهربار امام راحل یک بار دیگر در گوشش ها طنین بیندازد که محرم و صفر، اسلام را زنده نگاه داشته است.
حسین علیه السلام زنده است. عاشورا در رگ تاریخ، جریان دارد و کربلا لبیک اصحاب آخرالزمانی امام عشق را به سوی خود فرامی خواند. با این وصف، آیا ماه دی، عطر کربلا را به همراه ندارد؟ جالب آن که این ماه نه تنها ماه عزت حسینیان تاریخ است بلکه ذلت یزیدیان آخرالزمانی را نیز در خود جای داده است. آخرین شاه خائن ایران در همین ماه از قیام عاشورائیان بر خود لرزید و موطن کربلائیان را برای همیشه ترک نمود. صدام، یزید دوران لقب گرفته بود. این جانی درنده خو نیز که همچون اسلاف اموی خویش، داعیه مسلمانی داشت در همین ماه معدوم شد.
سال هاست که متفکران عالم دنبال نسخه ای می گردند که زندگی سعادتمندانه بشر را تضمین نماید. مکتب های مادی دنیا که مبدأیی جز پرستش نفسانیت نداشته اند یکی پس از دیگری به ورطه سقوط افتاده و در قالب یک تئوری شکست خورده، قفسه های کتابخانه ها را اشغال کرده اند. مکتب حسین علیه السلام قرن هاست که در وقایع مهم حیات بشریت نقش آفرینی می کند. دی ماه، سالروز انتفاضه مردم مظلوم فلسطین نیز هست. مردم ستمکشیده منطقه نیز با الهام از طراوت حیات عاشورایی مردم ایران زمین، حاکمیت یزیدیان عصر خود را به چالش کشانده اند. امروز می توان با اقتدار و صلابت، مکتب عزتمند امام عشق را برای سعادت همه جوامع بشری معرفی کرد. مکتبی که بی اعتنا به محوریت مؤلفه های مادی، نجات بشریت را منوط به احیای فطرت های پاک انسانی دانسته و حاکمیت عدل را در راستای کسب رضایت خالق گیتی، مطالبه می نماید.
به راستی آیا نوبت آن نرسیده است که با عزمی فرااداری! این مکتب الهی را به مستضعفان دنیا بشناسانیم تا لااقل به قدر وسع خویش، قدرت تشخیص راه حق را برای همگان فراهم سازیم؟
به نظر شما چند درصد از مردم دنیا با معارفی که در عمق وقایع تاریخ انقلاب اسلامی که دست کم در همین ماه دی رخ داده است آشنا هستند؟ چند درصد مردم دنیا اطلاع دارند که رمز ایستادگی مردم ایران در مقابل صدها توطئه و نیرنگ رنگارنگ دشمنان و بدخواهان، نهفته در دل مکتبی سرخ است که مرگ با عزت را بر زندگی ذلیلانه ترجیح می دهد؟ چند اثرهنری را می توانید نام ببرید که پنجره ای کوچک به سوی حقایق بزرگ این ماه، گشوده باشند؟
دردمندانه باید اعتراف کرد وقتی خود نیز با گنجینه سترگ معارف خویش که جلوه های بارز آن را در سطور تقویم تاریخ به خاک نسیان سپرده ایم، سر و کاری نداریم چگونه می توان از ملت های مختلف جهان انتظار داشت با ریشه های سربلندی بشریت، آشنا شده و ارتباط برقرار نمایند؟
می خواستم مقاله را این گونه آغاز کنم: آیا می دانیم ماه دی هم عطر کربلا دارد؟
خاطره ای مربوط به بعد از شهادت سید مرتضی آوینی از سوی برخی از راویان محترم، به مرحوم حاج عبدالله ضابط نسبت داده شده است که استناد آن غیرقابل تأیید می باشد. نخستین بار از زبان حجت الاسلام مهدوی در منطقه طلائیه نقل شد که شیخ عبدالله با تأخیر بر سر قرار خود با شهید آوینی می آید و با پیغام او مواجه می شود و... سی دی این بزرگور دست به دست چرخید و نقل محافل شد. اخیراً نیز خبرگزاری فارس به نقل از یک سردار فاقد نام! مدعی شده است که این خاطره را مرحوم ضابط برای ایشان تعریف کرده است. برای آگاهی علاقمندان معارف دفاع مقدس به عرض می رسانم که مرحوم ضابط در یکی از روایتگری های خود که سی دی آن نیز موجود است عین خاطره را منتسب به فرد دیگری می داند. خاطره ذکر شده را در ذیل این مطلب خواهید خواند اما تذکر این مسئله را ضروری می دانم که صحت یا عدم صحت این نوع مطالب، چیزی از منزلت و جایگاه معنوی سالکان کوی دوست و روزی خورندگان سفره الهی نکاسته یا بر آن نمی افزاید:
سربازی که آن نزدیکیها نگهبانی میداد، گفت: شما منتظر کسی هستید؟ گفتم: بله، با یکی از رفقا قرار داشتیم؛ گفت: رفیقت آمد تا ساعت ۸ هم منتظرت شد نیامدی، اما روی پل برایت با انگشت چیزی نوشته. رفتم و دیدم آقا مرتضی نوشته «آمدیم نبودید، وعده ما بهشت! سید مرتضی آوینی».
به گزارش جهان به نقل از فارس یکی از فرماندهان جنگ روایت میکند: خدا رحمت کند «حاج عبدالله ضابط» را. برایم تعریف میکرد خیلی دلم میخواست سید مرتضی آوینی را ببینم. یک روز به رفقایش گفتم، جور کنید تا ما سیدمرتضی را ببینیم، خلاصه نشد. بالاخره آقا سید مرتضی آوینی توی فکه روی مین رفت و به آسمونها پر کشید.
تا اینکه یک وقتی آمدیم در منطقه جنگی با کاروانهای راهیان نور. شب در آنجا ماندیم. در خواب، شهید آوینی را دیدم و درد و دلهایم را با او کردم؛ گفتم آقا سید، خیلی دلم میخواست تا وقتی زنده هستی بیایم و ببینمت، اما توفیق نشد. سید به من گفت "ناراحت نباش فردا ساعت ۸ صبح بیا سر پل کرخه منتظرت هستم". صبح از خواب بیدار شدم. منِ بیچاره که هنوز زنده بودن شهید را شک داشتم، گفتم: این چه خوابی بود، او که خیلی وقت است شهید شده است. گفتم حالا بروم ببینم چه میشه.
بلند شدم و سر قراری رفتم که با من گذاشته بود، اما با نیم ساعت تأخیر، ساعت ۸:۳۰. دیدم خبری از آوینی نیست. داشتم مطمئن میشدم که خواب و خیال است. سربازی که آن نزدیکیها در حال نگهبانی بود، نزدیک آمد و گفت: آقا شما منتظر کسی هستید؟ گفتم: بله، با یکی از رفقا قرار داشتیم.
گفت: چه شکلی بود؟ برایش توصیف کردم. گفتم: موهایش جوگندمی است. محاسنش هم اینجوری است. گفت: رفیقت آمد اینجا تا ساعت ۸ هم منتظرت شد نیامدی، بعد که خواست بره، به من گفت: کسی با این اسم و قیافه میآید اینجا، به او بگو آقا مرتضی آمد و خیلی منتظرت شد، نیامدی. کار داشت رفت اما روی پل برایت با انگشت چیزی نوشته، برو بخوان.
رفتم و دیدم خود آقا مرتضی نوشته «آمدیم نبودید، وعدۀ ما بهشت! سید مرتضی آوینی».
شایعات انتخاباتی بابل در قم!
+ نوشته شده در یکشنبه هجدهم دی 1390 ساعت 13:53 شماره پست: 939
برخی دوستان در تماس های مکرر و گاه جانکاه! خود از اوضاع قم و دیدگاه طلاب بابلی درباره کاندیداهای شهرشان جویا می شوند که برای دسترسی عمومی پرسشگران محترم، شنیده های خود در این خصوص را بدون دخل و تصرف به اطلاع می رسانم:
1-شنیده شده بعضی از کاندیداهای شهرستان بابل در جلسات خصوص خود اذعان داشته اند که هر طلبه چیزی حدود ده رأی را می تواند فراهم بیاورد. از این رو با توجه به سکونت تعداد قابل توجه طلاب و روحانیون بابلی در شهر مقدس قم، تلاش برای برقراری ارتباط با آنان به طور جدی از سوی کاندیداها پیگیری می شود.
2-انصراف محسن نریمان از شرکت در انتخابات مجلس نهم همچنان در هاله ای از تردید وجود دارد. به رغم اعلام رسمی بعضی از سایت های معتبر مبنی بر عدم ثبت نام ایشان، برخی همچنان معتقدند نریمان در شهر دیگری ثبت نام کرده و تنها در صورت تأیید توسط شورای نگهبان، کاندیداتوری خود را علنی خواهد کرد!
3-مجمع نمایندگان طلاب و فضلای بابلی مقیم قم قصد دارد تعدادی از کاندیداهای مطرح این شهرستان را به قم دعوت نموده و جلسات پرسش و پاسخی را با آنان برگزار کند. اولویت برای دعوت از نامزدها بر اساس نظرسنجی از طلاب این شهرستان تنظیم خواهد شد. شنیده ها حاکی است حجت الاسلام ناصری، و آقایان کریمی، مؤمنی، فاطمی و نیازآذری در اولویت دعوت به قم قرار دارند.
4-در خصوص حجت الاسلام ناصری سفیر فعلی جمهوری اسلامی در واتیکان- که اگر چه برای چهارمین بار کاندیدای مجلس می شود اما فقط یک بار موفق به کسب آرای عمومی گردیده- دو شایعه جالب به صورت درگوشی رد و بدل می شود. عده ای از حامیان دولت معتقدند با توجه به پست قبلی وی به عنوان مشاور رئیس مجلس، بیم آن می رود که نامبرده در صورت پیروزی در انتخابات به طیف لاریجانی پیوسته و در مسیر برنامه های دولت سنگ اندازی نماید. از سوی دیگر تعدادی از منتقدان دولت بر این باورند که انتصاب ایشان به عنوان سفیر ایران در واتیکان با توجه به عدم سابقه دیپلماتیک در کارنامه اجرایی وی، با سفارش و دخالت مستقیم اسفندیار رحیم مشایی صورت گرفته است! شنیده ها حاکی است یکی از علمای شهرستان بابل در قم پیشنهاد داده است نامبرده از این اتهامات به صورت رسمی تبری بجوید.
5-نیازآذری از دیگر کاندیداهای بسیار فعال! شهرستان بابل موفق شده است بخشی از طلاب و فضلای منطقه بندپی را با خود همراه نماید. شایعات بدبینانه نسبت به رویکردها و سوابق اجرایی وی و بستگانش فوق العاده زیاد و خارج از حد معمول می باشد! بر اساس شنیده ها نامبرده در نزد اصولگراها خود را اصولگرا معرفی نموده و وقتی در کنار اصلاح طلبان قرار می گیرد با آنان نیز اعلام همراهی می کند. این سیاست، مشی ثابت هاشمی رفسنجانی شمرده می شود. جالب آن که هاشمی رفسنجانی در زمان تنفیذ حکم ریاست جمهوری منتخب ملت توسط مقام معظم رهبری، به منظور دهن کجی به رأی مردم از تهران خارج شده و در شهرستان بابل مهمان خاندان نیازآذری بوده است. شایعه شده است محسن نریمان از نمایندگان تابلودار جریان اصلاحات، در ستاد انتخاباتی نیازآذری فعالیت می کند. در این راستا شایعه دیگری مبنی بر حمایت پشت پرده تعداد اندکی از بزرگان شهر از کاندیداتوری نیازآذری شنیده شده است. به زعم این افراد، نیاز بر خلاف دکتر کریمی، انسان حرف گوش کنی است و گذشته از سوابق و دلبستگیهای جناحی اش، همین قدر که در مقابل خواسته های آنان سر تمکین فرودآورده و کلمه چشم را بر زبان جاری می کند نشانه فرهیختگی و بارور شدن استعدادهای مدیریتی وی می باشد.
6-آقای فاطمی نیز به عنوان کاندیدای مطرح و یقه سفید جریان مدعی اصلاحات در شهرستان بابل محسوب می شود. با توجه به گستره فعالیت های تبلیغاتی نیازاذری و فاطمی و خطر انتخاب این دو نامزد وابسته به جریان غیراصولگرا، برخی از طلاب و فضلای شهرستان بابل بر لزوم حمایت از زوج انتخاباتی ناصری-کریمی، تأکید دارند. به اعتقاد آنها از میان کاندیداهای صالح، تنها این دو نفر می توانند رقیب جدی نیاز و فاطمی به حساب بیایند.
7-بسیاری از طلاب و فضلای منطقه لاله آباد بابل حمایت صریح خود از دکتر مؤمنی را به بهانه های مختلف اعلام کرده اند. این کاندیدای مجلس که از دانش آموختگان حوزه علمیه بوده و استاد دانشگاه پیام نور است سعی دارد آرای دکتر قاسم زاده نماینده پیشین مردم بابل در مجلس را به سمت خود جلب نماید.
چندی پیش حدود دویست نفر از هموطنانمان پس از سفر به اندونزی در حالی که قصد داشتند به طور غیرقانونی و توسط قاچاقچیان انسان با کشتی به کشور استرالیا مهاجرت کنند دچار حادثه ای دلخراش گردیده و اکثر آنها جان خود را از دست دادند.
خدایشان بیامرزد.
متأسفانه پلیس و نیروهای امدادی اندونزی به هیچ وجه حاضر به نجات جان این افراد نگردیده و با تعللی غیرانسانی، به مرگ رقت بار آنان رضایت دادند. بی شک این رفتار دور از انسانیت مسئولان این کشور باید از سوی وزارت خارجه مورد بازخواست و محکومیت قرار بگیرد.
صدا وسیما و بسیاری از رسانه های داخلی، حاضر به گزارش و تحلیل این واقعه جان خراش نگردیدند. اگر چه این افراد دست به اقدامی غیرقانونی زده بودند، اما بی شک مستحق دست و پنجه نرم کردن با مرگ نبوده و نیز رفتارشان از جهات مختلف قابل بررسی و عبرت گیری برای هموطنانی است که همچنان سودای مهاجرت و پندار موهوم دستیابی به رفاه زودرس را در ذهن می پرورانند. این سکوت رسانه ای، فرصتی را برای بوقچی های ضدانقلاب فراهم کرد تا زیاده خواهی این تعداد از هموطنانمان را به حساب وجود مشکلات معیشی و وضعیت اسف بار اقتصادی! در جمهوری اسلامی بگذارند.
نکته آموزنده و قابل تأملی در این ماجرا وجود دارد که بررسی آن می تواند برای عموم جامعه مفید و عبرت آموز باشد.
در متن شکوائیه بازماندگان مسافران ایرانی آمده است که قاچاقچیان به ازای هر نفر مبلغ بیست میلیون تومان دریافت کرده اند. بعضی مسافران همراه خانواده خود عازم این مهاجرت شوم بوده اند که گاه در مجموع نزدیک به صد میلیون تومان بابت این امر پرداخت کرده اند. بی تردید مهاجران به منظور خرید زمین و ساخت مسکن و تهیه دام نیز مبالغ قابل توجهی را با خود حمل می کردند. آنها در رویای خود چنین می پنداشتند که با سکونت غیرقانونی در کشور استرالیا و تهیه دام و زمین در نقاط دور افتاده این سرزمین پهناور پس از چند سال خواهند توانست ثروتی انبوه را فراهم آورده و آینده خود و خانواده هایشان را تضمین نمایند. نکته این جاست که این افراد در سرسبزترین و حاصل خیز ترین مناطق روستایی کشور خودمان نیز با این مقدار پول می توانستند زمینی تهیه کرده و به پرورش دام و طیور بپردازند. بر اساس اطلاع و بررسی های نگارنده در بسیاری از روستاهای خوش آب و هوای ایران بزرگ، زمین با متوسط متری پنج الی بیست هزار تومان خرید و فروش می شود. با این وصف دیگر نیازی به تحمل غربت و ریسک سفر و اقامت غیرقانونی و دست و پنجه نرم کردن با مشکلات ناشی از آن همچون منع تحصیل، عدم برخورداری از حقوق شهروندی و بیمه و خدمات شهری و... نبود.
صدا و سیمای جمهوری اسلامی با پرداخت تحلیل گرانه به این موضوع می توانست علاوه بر افشای تبلیغات دروغین بیگانگان، افراد مشابه دیگری که در خیال خام مهاجرت و تحصیل ثروت انبوه سیر می کنند را از خواب خرگوشی بیدار کند.
در هفته ای که گذشت شاهد چهار برخورد رسمی نظام با خانواده هاشمی رفسنجانی بوده ایم.
در آستانه حماسه نهم دی، مجلس شورای اسلامی طی گزارشی، فرزند رئیس تشخیص مصلحت را از عوامل اصلی اغتشاشات خیابانی در سال88 دانست. بر اساس این گزارش، مهدی هاشمی پیش از این سال در تماس با بیگانگان، درصدد راه اندازی آشوب در کشور در ایام انتخابات بوده است. علت انتخاب زمان قرائت این گزارش در آستانه نه دی، بسیار قابل تأمل می باشد.
در فاصله کمی از انتشار این گزارش، برای اولین بار در تاریخ انقلاب اسلامی، رسانه یک مقام ارشد نظام، توقیف گردید. دادستان کل کشور، سایت هاشمی را به طرح مباحث خلاف وحدت و امنیت عمومی متهم نمود.
قوه قضائیه در اقدامی بی سابقه، جلسه دادگاه اتهامات امنیتی دختر ریاست تشخیص مصلحت را برگزار کرده و در فاصله ای اندک، حکم وی را صادر نمود. حکم شش ماه زندان برای فائزه هاشمی اگر چه در قبال حجم اتهامات وی و نیز در قیاس با احکامی که برای مهره های دست چندم و جوانان ساده لوح و فریب خورده فتنه و یا منتقدان هاشمی همچون کاوه اشتهاردی و طلاب پرسشگر در هنگام سخنرانی وی در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها صادر گردید، بسیار ضعیف و غیرواقعی است؛ اما صرف ورود دستگاه قضا به یکی از پرونده های مرتبط با اتهامات خانواده هاشمی، حرکتی جسورانه و تاریخی شمرده می شود.
گذرنامه خانواده مهدی هاشمی، هنگام ورود به تهران در فرودگاه امام ضبط گردید. ممنوع الخروج شدن خانواده این متهم فراری در حالی صورت می گیرد که آنان بارها در کشور امارات با هم دیدار داشته اند.
تقارن این برخوردها با هم، آن هم در آستانه انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی و شنیده شدن زمزمه هایی مبنی بر تلاش مجدد دشمنان و عناصر وابسته برای احیای فتنه، نشان از حقایقی دارد که اخبار مربوط به آن هنوز در اختیار جامعه قرار نگرفته است. ماه ها پیش بود که رهبر انقلاب، انتخابات مجلس را فرصتی برای توسعه و آبادانی کشور خوانده و هشدار داده بودند که باید مراقب بود این فرصت به یک چالش امنیتی تبدیل نشود.
آن چه که در پی پیروزی حزب پوتین در روسیه گذشت نیز هشداری برای مسئولین امنیتی بود تا از تکرار این روش توسط عناصر وابسته به غرب در نقاط مختلف کشورمان پیشگیری نمایند.
آتش سوزی چند ماه گذشته یکی از ساختمان های مجمع تشخیص مصلحت اگر چه از سوی وزیر اطلاعات، به یک حادثه مشکوک و مسخره! تعبیر شده بود و هرگز نتیجه پیگیری آن اعلام نگردید اما تحلیل گران با توجه به اطلاعیه دفتر هاشمی که آتش سوزی مجمع را در ادامه بروز نااخلاقی ها در جامعه تفسیر کرده بود، بر این باورند که این اقدام، نوعی زمینه سازی برای حوادثی دامنه دار تر از آن محسوب می گردد.
اکنون نظام به این نتیجه رسیده است که در یک هفته، چهار بار به طور علنی و رسمی هاشمی را از استمرار حرکت های مشکوک خود برحذر دارد. هاشمی رفسنجانی بی تردید این اخطار رسمی نظام را درک کرده و پیام آن را به روشنی دریافت کرده است.
کمترین پیام این تقابل آن است که در صورت ظهور هر حرکت نابخردانه دیگری از سوی این شخصیت مصلحت گرا، نظام بی هیچ تعارفی آمادگی برداشتن قدم های دیگری را نیز برای سرجا نشاندن عوامل اصلی و پشت صحنه فتنه خواهد داشت.
حزب دموکرات، برای خودش حکومتی تشکیل داده بود. از بعضی روستاهای ارومیه و شهر مهاباد تا شهرستان سنندج و... یا در کنترل عوامل حزب دموکرات قرار داشت یا توسط مزدوران آنها به شدت ناامن شده بود.
نادر علیزاده ساعتلو از جوانهای غیور ارومیه بود که با سن و سال کمش، مسئولیتهای بزرگ را بر عهده میگرفت. دو بار به کمین نیروهای دموکرات برخورد کرد و به اسارت گرفته شد. اسارت او در چنگال نیروهای خودفروخته دموکرات، باعث شد به عمق جنایات غیرانسانی و نیز دینستیزی آنان پی ببرد. در طول اسارت به رغم شکنجهها و تهدیدهای دشمن، حاضر به اعتراف و همکاری با آنان نگردید و با اینکه بارها تا پای اعدام رفت، ولی هیچگاه آثار ترس و اضطراب در رفتارش دیده نشد.
نادر پس از آزادی با همراهی دوست و همرزمش بهزاد دربندی که بعدها به شهادت رسید، توانست با نام مستعار و به کارگیری هوش و زیرکی خود در دل نیروهای دموکرات نفوذ کند. او با اجرای چند عملیات نمایشی و انتقال برخی اطلاعات سوخته، موفق شد اعتماد سردمداران حزب دموکرات را جلب کرده و به مقرّ فرماندهی آنان رفت و آمد نماید. نادر در جریان این رفت و آمدها متوجه عملیات گستردهای شد که قرار بود به زودی به طور غافلگیرانه از سوی حزب دموکرات صورت بگیرد. آنها قصد داشتند به شهر ارومیه حمله کرده و بسیاری از نیروهای انقلاب را به شهادت برسانند. نادر به کمک بهزاد با عملیاتی شهادتطلبانه در مقرّ فرماندهی حزب دموکرات به درگیری مسلحانه با آنها پرداخت و توانست تعدادی از سران حزب از جمله سرگرد عباسی فرمانده عملیاتشان را به درک واصل کند. او با شهامت تمام، یک تنه در مقابل نیروهای دموکرات ایستاد تا همرزمش بتواند از صحنه درگیری خارج شده و نجات بیابد. سرانجام فشنگهای او تمام شد و با گلوله دشمن به شدت مجروح گردید. دموکراتها که از کشته شدن فرماندهان خود و نیز ناکام ماندن عملیاتشان به شدت عصبانی بودند و همچنین رودست خوردن از یک جوان انقلابی برایشان گران تمام شده بود، پیکر نیمهجان نادر را زیر باران مشت و لگد گرفتند. سپس بدن او را به ماشین بسته و بر روی آسفالت خیابانهای مهاباد کشاندند. بیشتر اجزای بدن نادر متلاشی گردید. باقیمانده پیکر او را آتش زدند و خاکسترش را بر روی پل رودخانه شهر به باد سپردند. از غربت و مظلومیت این شهید که با حماسهاش جان دهها نفر را نجات داد همین بس که به خاطر در امان ماندن خانواده او از انتقام و کینه توزی عوامل خودفروخته دموکرات، شهادت او افشا نگردید و هیچ مراسمی برایش گرفته نشد!
راوی: رضا مؤمنی، رحیم بنائی، رحیم عباسیان از همرزمان شهید، پرونده شهید در بنیاد امور ایثارگران.
حضرات آیات جوادی آملی و حسن حسن زاده آملی هر دو اهل یک دیار و از مفاخر کشورمان هستند. مخالفین علما همواره سعی داشتند بین دو حکیم ربانی٬ اختلاف یا رقابتی ایجاد کنند. خوشبختانه هیچ گاه در این کار موفق نبودند. دیروز برای کاری به کوچه ای رفتم که منزل آیت الله جوادی در آن قرار دارد. نام کوچه برایم خیلی جالب به نظر رسید. روی تابلوی کوچکی نوشته شده بود: کوچه شهید حسن حسن زاده!
ابوطالب، بچه یکی دو ماههای را با خودش آورده بود خانه. گفت: مادر جان! این بچه در بمباران مناطق مسکونی دزفول، خانوادهاش را از دست داده و دیگر کسی را ندارد. از شما خواهش میکنم او را بزرگ کنی.
گفتم: من خودم بچه ده ماهه دارم...
گفت: نامزدم را هم میگویم بیاید کمکت کند.
حرفی نداشتم. ابوطالب نام کودک را علیاصغر گذاشت و در شناسنامه خودش ثبت کرد. مقدار زیادی شیر خشک و دیگر مایحتاج بچه را خرید و دوباره به جبهه بازگشت.
علیاصغر از شیر من میخورد. کودک ده ماهه خودم دیگر شیر من را نخورد. شیر خشکهای علیاصغر را میدادم به او!
علیاصغر سه ماهش بود که مریض شد. سه ماه تمام در بیمارستان بستری شد. من نیز در تمام این مدت پیش او بودم. علاقه من نسبت به او روز به روز بیشتر میشد.
پزشکها میگفتند: مریضیاش از آثار جنگ است. او وقتی در شکم مادر بود، بر اثر بمباران، آوار بر سر مادرش ریخت. برای همین رودههایش پیچ و تاب افتاده است.
اول نوروز سال شصت بود که ابوطالب آمد و یکسره خودش را به بیمارستان رساند. فکر نمیکرد مرا هم در بیمارستان و در کنار آن کودک ببیند. اشک ریخت و گفت: من به تو ظلم کردم، مادر. خیلی سختی کشیدهای... بعد رو کرد به علیاصغر و گفت: انتقام خون پدر و مادرت را از صدام میگیرم.
به دارو نیاز بود. ابوطالب به سرعت رفت تا دارو تهیه کند. او که رفت، حال بچه وخیمتر شد و...
شاید تمام این مدت را صبر کرده بود تا یک بار دیگر روی ابوطالب را ببیند. علیاصغر در شش ماهگی به شهادت رسید.
ابوطالب با دلی شکسته به جبهه برگشت. او چهار پنج ماه بعد به خیل شهدا پیوست.
راوی: مادر شهید ابوطالب قاسمی
دیشب گویا سالگرد شهادت سید مجتبی علمدار بود. من از این موضوع غافل بودم. در تماس تلفنی با خانم حیدری و تذکر ایشان بود که به یاد سید مجتبی افتادم و بر غفلت خود سوختم. برای یاداوری به دوستان فعال در عرصه های فرهنگی، پیامکی با این مضمون را ارسال کردم: سالگرد شهادت سید مجتبی علمدار بر مدعیان فراموشکار تسلیت بود. بعضی دوستان پاسخی ندادند. بعضی هم پیام دادند که یادشان بوده و در همان لحظه مشغول نثار فاتحه به آن شهید بوده اند! یکی دونفر هم بدجوری بهشان برخورد و.... چشمتان روز بد نبیند! به هر حال من خودم را غافل تر و بی توفیق تر از همه دوستان مدعی می دانم. به جاست بار دیگر این پرسش را مطرح کنم که به راستی علت شهرت شهید سید مجتبی علمدار در بین جوان ها و مریدان شهدا چیست؟ تا الان به هر نقطه ای از کشور که سفر کردم یک بسیجی یا بچه هیئتی ندیدم که نام این شهید را نشنیده باشد. این در حالی است که استان مازندران سرداران شهید بزرگواری دارد که تمام همَ و غم مسئولان مرتبط با دفاع مقدس استان این است که نام آنها را در سطح کشور مطرح نمایند. هیچ نهاد و مقام و رسانه ای نمی تواند مدعی شود کار خاصی برای شناساندن شخصیت این شهید مخلص و والامقام انجام داده است. علمدار، سردار نبود که بودجه ای به او اختصاص پیدا کند... لااله الاالله! شاید – به زعم حقیر و درک قاصر من – برای دریافت پاسخ این سوال لازم باشد نام ژاکلین زکریای ثانی را یک بار دیگر در اینترنت جستجو کنیم. الله اعلم.
نامزدی که حلقه اش را گم کرد!
+ نوشته شده در شنبه دهم دی 1390 ساعت 9:18 شماره پست: 932
ثبت نام کاندیداهای نهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی دارای حاشیه های جالبی است که گاه از نظر منتقدان و ناظران دور مانده است. به بعضی از این موارد اشاره خواهم کرد:
1-مهدی خزئلی در حالی نامزد انتخابات مجلس شد که مدت هاست در حلقه فتنه گران جای گرفته است. وقتی کسی می گوید در انتخابات تقلب شده، یعنی سازوکار اجرایی وزارت کشور و نظارت شورای نگهبان را قبول نداشته و قابل اعتماد نمی داند. ان وقت اگر خودش بیاید و در همین ساز و کار مشارکت کند یعنی حرف هایی که زده بود همه اش کشک!
2-آیت الله علوی که چند سال پیش نمایندگی ولی فقیه در ارتش را بر عهده داشت و هم اکنون نماینده مجلس خبرگان بوده و به همراه دیگر اطرافیان محسن رضایی، جبهه ایستادگی را تشکیل داده، در انتخابات مجلس نیز ثبت نام کرده است. در گزارش خبرنگاران مستقر در وزارت کشور آمده بود که نامبرده علت شرکت خود در انتخابات را فشار افکار عمومی دانست! من که تا به حال کمتر کسی را دیدم که حتی نامی از این بنده خدا شنیده باشد.در طول این سال ها ثابت شده که محسن رضایی و یارانش چقدر دارای خودباوری و اعتماد به نفس هستند!
3-یک روز از دکتر حداد عادل گوشه و کنایه ای در جراید نقل شد که گویا ایشان هم جبهه پایداری را باعث تضعیف وحدت اصولگرایان می داند. فردای آن روز بود که از برخی متولیان جبهه پایداری شنیده شد حداد عادل در لیست این جبهه قرار دارد. همان روز مصاحبه ای از آقای دکتر منتشر شد که مضمون آن تأیید استقلال و رقابت بین جبهه پایداری و اصولگرایان محسوب می گردید. همچنین از زمانی که سردار زاکانی از قرارگرفتن اسم خود در لیست پایداری مطمئن شد حملات سایت ایشان به این جبهه کاهش چشمگیری پیدا کرد.
4-آن بخش از اصولگرایانی که به شدت از استقلال جبهه پایداری عصبانی هستند گاه در مصاحبه های خود اظهار می دارند که اصلاّ این جبهه خطر جدی محسوب نشده و فاقد بدنه اجتماعی می باشد. این در حالی است که جبهه ایستادگی هم قرار است به طور مجزا فهرستی از نمایندگان مورد حمایت خود را معرفی کند اما تا کنون اعتراضی از سوی اصولگرایان به عملکرد آنها به گوش نرسیده است. این یعنی جبهه پایداری، رقیبی جدی است که ممکن است بساط مدعیان اصولگرایی را از خانه ملت برچیند.
5-با این که تعدادی از نامزدهای انتخابات، هنگام ثبت نام اذعان کردند که برای حمایت از دولت وارد این عرصه شده اند اما رسانه های تخریب چی اصولگرایان، همچنان لبه تیز حملات خود را متوجه جبهه پایداری ساخته و سعی دارند این طور وانمود کنند که نامزدهای جبهه پایداری همان کاندیداهای جریان انحرافی هستند که ماه هاست بر طبل ادعای موهوم آن کوبیده اند.
6-لابد شنیده اید که حجت الاسلام آقا تهرانی و نبویان و سعید قاسمی و طالب زاده و یامین پور و... هم در انتخابات ثبت نام کرده اند. فقط مانده سعید حدادیان و حاج منصور که با آمدن آنها مجلس شورای اسلامی تبدیل می شد به هیئت رزمندگان!
7-ناز و کرشمه احمد توکلی و الیاس نادران خیلی قدیمی و تکراری بود. همان اولش هر بچه ای هم می توانست حدس بزند آقایان در دقیقه نود مدعی خواهند شد که در پاسخ به درخواست های مکرر مردم حاضر شده اند یک بار دیگر کاندیدا شوند. این نمایش عوامانه تقریباً در اکثر حوزه های انتخابی توسط بعضی از نمایندگان مجلس اجرا گردید.
8-شنیده شده حجت الاسلام ذوالنور در فهرست جبهه پایداری شهر مقدس قم قرار خواهد گرفت. این شایعه موجی از بدبینی نسبت به سیاستمداران این جبهه را در بین طلاب و نیروهای ارزشی شهر قم به دنبال داشته است. حجت الاسلام ذوالنور به دلیل حملات ناموجه و تخریب بیش از حد رئیس جمهور به تیتر یک رسانه های ضدانقلاب تبدیل گردیده و به گفته خود با اعتراض مستقیم رهبر معظم انقلاب مواجه شد. ذوالنور از حامیان هاشمی رفسنجانی در انتخابات نهم ریاست جمهوری بوده است. برخی اختلاف سلایق در درون جبهه پایداری، آینده این جبهه را به سرنوشت جمعیت دفاع از ارزش ها – که با محوریت حجت الاسلام ری شهری و مرحوم ابوترابی در نیمه دهه هفتاد شکل گرفته بود- شبیه ساخته است.
روزنامه همشهری وابسته به شهرداری تهران، به مناسبت دومین سالگرد حماسه نه دی، ویژه نامه ای را در روز چهارشنبه، هفتم آذر منتشر کرد.
برای من جالب بود که بدانم روی کرد برخی چهره هایی که در ماه های اوج فتنه در صف ساکتین و عافیت طلبان قرار گرفته بودند در آستانه انتخابات مجلس و حملات شدید جبهه پایداری به این جماعت چه تحولی پیدا کرده است.
ویژه نامه همشهری با عنوان نهضت حضور را رصد کردم. بخش زیادی از حجم مطالب این ویژه نامه به بیان تاریخچه حضور مردم در دفاع از انقلاب و رهبری امام خمینی و مقام معظم رهبری در سال های قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی اختصاص داشت. بخش دیگری نیز به بررسی نقش تظاهرات به عنوان یک رسانه مردمی اختصاص پیدا کرده بود و بخش کوتاهی هم به مرور گذرا و فاقد تحلیل بر حوادث سال 88 می پرداخت. نقد و نظرهایی در خصوص این ویژه نامه و نوع نگاه گردانندگان آن به موضوع فتنه دارم که بماند برای فرصتی دیگر. اما این وسط، نکته ای وجود داشت که بسیار برایم جالب توجه بود.
این ویژه نامه، هشتاد صفحه مطلب داشت که با توجه به ابعاد آن و برآورد تقریبی تعداد کلمات هر صفحه در حدود 1000 تا 1200 کلمه، چیزی نزدیک به صدهزار کلمه در آن به کاررفته است. نکته این جاست که شما هرگز نمی توانید در بین این صدهزار کلمه، جمله ای را در خصوص نقش هاشمی رفسنجانی در فتنه و حوادث مربوط به ان پیدا کنید! به راستی چه کسی است که نداند نامه بدون سلام و والسلام هاشمی به رهبر معظم انقلاب و خطبه های وحدت شکن وی در آخرین نمازجمعه ای که امامت آن را در تیرماه سال 88 برعهده داشت و نوعی تنفس مصنوعی به آشوب طلبان محسوب می شد، تنها در راستای تقویت جریان فتنه قابل تحلیل می باشد؟ شهرداری تهران با حذف این بخش انکار ناپذیر از وقایع تلخ فتنه 88 در واقع گامی علنی برای تحریف تاریخ انقلاب اسلامی و حمایت آشکار از پشت پرده جریان نفاق برداشته است.
پاسخ های صریح یک نماینده مجلس به منتقدان
+ نوشته شده در چهارشنبه هفتم دی 1390 ساعت 12:33 شماره پست: 930
دکتر علی کریمی، نماینده مردم شهرستان بابل در مجلس شورای اسلامی، شب گذشته(6/9/90) در آستانه دهه بصیرت، دیدار و گفت و گویی صمیمی و رو در رو با طلاب و فضلای بابلی مقیم قم برگزار نمود. این جلسه که در خانه معلم شهر مقدس قم تشکیل شد، با استقبال بیش از صد تن از طلاب و روحانیون مناطق مختلف شهرستان بابل مواجه گردید که با توجه به عدم انتشار اطلاعیه یا دعوتنامه برای اطلاع رسانی رسمی در خصوص جلسه مذکور، این استقبال، در قیاس با جلسات مشابه، جالب و قابل توجه به نظر می رسید.
یکی از نکات حائز اهمیت این جلسه که تا پاسی از شب ادامه داشت، طرح نظرات و پرسش های صریح حضار بود که در مقابل، پاسخ های بی پرده میهمان جلسه را نیز به دنبال داشت. اظهار نظر صریح دکتر کریمی درباره ضعف عملکرد هیئت رئیسه مجلس شورای اسلامی در ایام فتنه شوم88، انتقاد از برخی اطرافیان رئیس جمهور، نقد مدیریت دانشگاه آزاد و اظهار نظر چالشی در خصوص مسائل حوزه انتخابیه خود باعث حیرت و تحسین اغلب حضار گردید. به رغم اصرار اداره کنندگان جلسه برای طرح مکتوب سوالات، با تأکید دکتر کریمی، بسیاری از پرسش ها و انتقادات به صورت شفاهی مطرح شد.
شنیده ها حاکی است، جبهه پایداری، دکتر کریمی را در فهرست نامزدهای مورد حمایت خود جای داده است.
وبلاگ اشک آتش، مهم ترین نقدها و نظرها در خصوص عملکرد چهارساله این نماینده محترم مجلس را در هفته جاری منتشر کرده و حق دفاع را برای آقای کریمی محفوظ دانسته بود، طبق وعده، خلاصه ای از پاسخ های ایشان را نیز به حسب وظیفه شرعی، به معرض قضاوت همشهریان و خوانندگان محترم قرار می دهد:
علت غیبت چهارساله دکتر در جمع طلاب
آقای دکتر کریمی در پاسخ به این پرسش که چرا بعد از چهارسال نمایندگی و درست در آستانه انتخابات، به یاد طلاب بابلی در قم افتاده است، اظهار داشت که پیش از این نیز در منزل حجت الاسلام موسوی، نماینده محترم مجمع طلاب بندپی در قم با جمعی از طلاب این شهرستان دیدار داشته است. همچنین بارها ضمن تماس با حجت الاسلام حسین زاده نماینده محترم مجمع طلاب بابل، آمادگی خود را برای حضور در قم و تشکیل جلسه با طلاب این شهرستان اعلام نمود که این پیشنهاد متأسفانه با استقبال ایشان مواجه نگردید.
فتنه88، عملکرد مردم و هیئت رئیسه مجلس
نماینده بابل در مجلس شورای اسلامی، هدف فتنه گران را براندازی نظام مقدس جمهوری اسلامی دانست که با حضور پرنشاط مردم به خصوص در 9 دی سال88 محاسبات آنان باطل گردید. وی افزود: مردم نشان داده اند که بر سر آرمان ها و ارزش های دینی و انقلابی خود با کسی معامله نخواهند کرد. از هیئت رئیسه مجلس انتظار می رفت در ایام فتنه، همپای مردم قدم بردارند.
عملکرد دولت
آقای کریمی، فعالیت های عمرانی و خدماتی دولت در سراسر کشور را بیش از کارهای مجموعه دولت های قبلی دانست و از آن قدردانی کرد. ایشان با یادآوری رویکردهای غلط دولت های قبلی خاطر نشان ساخت: در سال های پس از دفاع مقدس، عده ای از سیاستمداران، برای مال اندوزی و اشرافی گری رقابتی گسترده را به راه انداختند که حزب کارگزاران سازندگی، مصداق بارز آن بود. بعد از آن جریانی روی کار آمد که هدفش تضعیف ارزش های اسلامی بود. وزیر ارشاد وقت، با پول نفت، روزنامه ای را به راه انداخت که در آن علیه سیدالشهدا علیه السلام و دفاع مقدس مطالبی منتشر می گردید. امروز ادبیات انقلاب و فرهنگ خدمت رسانی احیا شده و به لطف خدا دولت و مجلس برای حل مشکلات مردم، اجماع و اتفاق دارند. البته نقدهایی نیز بر عملکرد دولت وارد است. ما با کسی عقد اخوت نبسته ایم و همه باید بدانند مشروعیت دولت و مجلس، منوط به تنفیذ رهبری و باقی ماندن در مسیر ولایت و خدمت است.
ارتباط با جاسبی و مشایی
دکتر کریمی فیروزجایی در پاسخ به شایعاتی در خصوص ارتباط خود با باند جاسبی و جریان موسوم به انحرافی اظهار داشت: عده ای در سطح شهر برای تخریب و کنار زدن من، به این نوع شایعات دامن می زنند. انتخابات ریاست جمهوری در سال88 و دخالت های مستقیم دانشگاه آزاد در حمایت همه جانبه از کاندیدای فتنه گر، بار دیگر نشان داد که باند مدیریت این دانشگاه، مافیای قدرت، مدرک و ثروت است. من از پرچمداران مبارزه با فساد دانشگاه آزاد بوده ام که می توانید این موضوع را در اینترنت جست و جو نمایید. هر روز از ادامه مدیریت جاسبی در این دانشگاه را خسارتی بزرگ برای مبانی علمی و فرهنگی کشور می دانم. از همین روست که همواره مغضوب آنها بوده ام. از نظر من پیوند مافیای جاسبی و جریان مشایی علت قدرت یافتن مجدد این باند است. فردی که رئیس جمهور محترم در ابتدای تشکیل دولت نهم شجاعانه و با اقتدار او را که سالها بر اریکه قدرت تکیه زده بود از مدیریت استانی در مازندران برچید به یکباره توانست با کمک مشایی، ده هزار گوساله را از مرز سیستان و بلوچستان وارد کشور کرده و برای خودش دامداری بزرگی را راه اندازی کند. من اعتراض خود درباره این نوع زد و بندها را به رئیس جمهور اعلام کرده ام. بنده در بسیاری از سفرهای مهم خارج از کشور به همراه آقای احمدی نژاد بوده ام اما این ارتباط باعث نشده که از انتقادهای خود چشم پوشی کنم.
نماینده بابل یا بندپی؟!
آقای کریمی، خود را نماینده و متعلق به شهرستان بابل دانست و اظهار داشت که از نظر وی، بابل و بندپی و لاله آباد و امیرکلا و ... یک منطقه محسوب می شود. نماینده محترم شهرستان بابل به ارائه آماری از فعالیت های خود پرداخت که نشان می داد ایشان نگاه یکسانی به همه مناطق حوزه انتخابیه خود داشته و در توسعه زیرساخت ها و ارائه خدمات، روستاها و محلات مختلف شهرستان را مورد توجه قرار داده است. به طور مثال ایشان به منطقه لاله آباد اشاره کرد که به غیر از دو یا سه روستا به همه نقاط آن سرکشی نموده و با پیگیری های خود طرح های آب رسانی و گازرسانی و ساخت شهرک صنعتی و... در این منطقه را به ثمر رسانده است. حضور در مساجد و محلات مختلف سطح شهر نیز مؤیدی دیگر بر نگرش عادلانه این نماینده به همه مناطق حوزه انتخابیه خود محسوب می شود. وی درباره این شائبه که مسئولان شهری به سفارش او از منطقه بندپی برگزیده شده اند با اشاره به برخی مسئولان شهرستان از جمله مدیران ادارات بازرگانی، آب و فاضلاب، آموزش و پرورش و ... پاسخ داد که هیچ کدام از این افراد اهل منطقه بندپی نیستند. آقای کریمی در پاسخ به اعتراض یکی از روحانیون حاضر در جلسه در خصوص به کارگیری کارگران غیربومی در کارخانه ایران خودرو در بندپی اظهار نمود: این کارخانه و دیگر فرصت های شغلی، متعلق به همه مردم و جوانان شهرستان بابل است. ایشان این توضیح را نیز اضافه کرد که در بخش هایی از فعالیت های صنعتی، نیاز به حضور نیروهای حرفه ای است که بنا بر ضرورت، این افراد گاه از شهرهای دیگری به خدمت گرفته شده اند.
اختلاف با امام جمعه و روحانیت
نماینده مردم شهرستان بابل در مجلس شورای اسلامی، اختلاف موجود بین خود و امام جمعه محترم شهر بابل را سلیقه ای و مدیریتی خواند. آقای کریمی در این خصوص این گونه توضیح داد که: وقتی خبر پیروزی خود در انتخابات مجلس را شنیدم اولین جایی که رفتم دفتر امام جمعه محترم شهر بابل بود. من شماره تماس خود را دراختیار ایشان گذاشتم و اعلام آمادگی کردم در مسائل مربوط به شهرستان، با ایشان همکاری و همراهی مشترک داشته باشم. بعد از آن جا نیز به محضر آیت الله فاضل رفتم.
من به روحانیت علاقه دارم و حتی اگر هزاربار به من کم محلی شود به صورت یک طرفه هم که شده ارتباط خود را حفظ خواهم کرد. البته تعامل باید دوطرفه باشد. در حال حاضر با بسیاری از روحانیون و طلاب و فضلای مناطق مختلف شهرستان بابل ارتباط خوب و نزدیکی دارم. شهرستان بابل دارای پنج نمازجمعه است که من در نماز جمعه های همه این مناطق بارها شرکت کرده و با اغلب ائمه جمعه شهرستان ارتباط دوسویه دارم. در نماز جمعه شهر بابل نیز تا کنون پانزده بار شرکت کرده ام. در مراسم سالگرد مرحوم آیت الله روحانی با این که دعوت نبودم! به همراه آقای دکتر لاریجانی ریاست محترم مجلس شورای اسلامی، در مراسمی که در منزل امام جمعه بابل به صرف ناهار تشکیل شد، شرکت نمودم.
عزل و نصب ها
علی کریمی، دخالت مستقیم خود در عزل و نصب ها را تکذیب نمود. ایشان در ادامه افزود: عزل و نصب مدیران ادارات و نهادها مسیر قانونی خودش را طی می کند. یک مورد را با مدرک نام ببرند که من در عزل یا انتصاب مدیران، دخالت مستقیم داشته ام.
تخلفات مالی وابستگان
این نماینده مجلس شورای اسلامی در خصوص شایعه فساد مالی یکی از نردیکان خود ضمن تکذیب آن بیان داشت: بر فرض هم یکی از بستگان من خلافی را مرتکب شده باشد چه ربطی به من دارد؟ در همه خانواده ها افراد خوب و بد وجود دارند. برادر یا داماد برخی از مسئولان نظام هم خطاکار بوده اند. آیا چیزی از شأن و جایگاه ان بزرگواران کم می شود؟ دکتر کریمی که خود از خانواده معظم شهدا و ایثارگران است از مدعیان خواست در صورتی که ادعای حمایت وی از فرد یا افراد دارای مفاسد مالی را دارند سند آن را به مردم ارائه دهند.
علت عقب افتادگی در توسعه شهرستان
دکتر علی کریمی، عقب افتادگی در توسعه شهرستان بابل را مربوط به سال های پیش از نمایندگی خود دانست و با استناد به آمارهای رسمی مسئولان اظهار داشت: وقتی که به نمایندگی مردم شهرستان بابل انتخاب شدم توسعه این شهرستان در انتهای جدول پیشرفت و تسعه استان قرار داشت. آقای کریمی خاطر نشان ساخت در سال های اخیر به یاری خدا و همراهی مسئولین توانسته است فعالیت های گسترده ای را در توسعه زیرساخت ها مانند آب رسانی و گازرسانی به روستاها، اصلاح و ایجاد جاده های مواصلاتی،راه اندازی شهرک صنعتی و دیگر خدمات کشاورزی، عمرانی و صنعتی در سطح شهرستان بابل انجام دهد که مجموعه این اقدامات باعث گردیده معیارهای توسعه در شهرستان بابل از رشد چند برابری نسبت به سال های گذشته برخوردار شود. ایشان به آمار خیره کننده ای در خصوص پیشرفت و توسعه حوزه انتخابیه خود در چهار سال اخیر و مقایسه آن با دوره های قبل پرداخت که به دلیل تنوع خدمات و اطاله آمارها پیشنهاد گردید مجموعه فعالیت های دکتر کریمی در طول چهارسال نمایندگی به منظور تبیین حقایق و رفع شبهات در ویژه نامه ای منتشر گردیده و در اختیار مردم شهرستان بابل قرار بگیرد. دکتر کریمی، کم بودن میزان تخصیص اعتبارات ملی و استانی به شهرستان بابل را از دیگر عوامل عقب افتادگی توسعه شهرستان اعلام نمود که در بخش بعد به آن خواهم پرداخت.
فرمانداری بندپی
تشکیل فرمانداری بندپی یکی از چالشی ترین مسائل شهرستان بابل در سال گذشته بود. نماینده بابل در مجلس شورای اسلامی معتقد است بابل با توجه به گستره جغرافیایی و پراکندگی جمعیتی، مستعد چهار یا پنج فرمانداری است. وی تشکیل فرمانداری های مستقل را با توجه به تعدد روستاها و محلات در شهرستان بابل باعث فراهم شدن امکان رسیدگی و سرکشی عادلانه فرمانداران به همه مناطق دانست. ایشان همچنین معتقد است تشکیل هر فرمانداری به معنای تخصیص ردیف بودجه مستقلی است که به طور طبیعی رشد و توسعه آن منطقه را درپی خواهد داشت. دکتر کریمی از مخالفان طرح تشکیل فرمانداری در بندپی – که طراحان آن را خائن برشمرده اند!- خواست تا به این پرسش جواب بدهند که آیا جداشدن شهر فریدون کنار از بابلسر یا میان دورود از ساری به نفع مردم این شهرها نبوده و کسی از این موضوع که باعث اختصاص بودجه بیشتری برای خدمت به مردم گردیده، ضرر کرده و پشیمان شده است؟
روحانیون و مدارس
دکتر کریمی که خود عضو کمیسیون آموزش در مجلس شورای اسلامی است در پاسخ به سوالی در خصوص حمایت از فعالیت های تبلیغی روحانیون در سطح مدارس گفت: بر اساس منویات مقام معظم رهبری به منظور ایجاد انس بین دانش آموزان و قرآن، طرح جذب پانزده هزار روحانی به آموزش و پرورش را در مجلس و دولت پیگیری می نمودم که با تغییر وزرا موانعی پیش آمد و این طرح عملی نشد، اما با پیگیری های مستمر، در حال حاضر مراوده خوبی بین آموزش و پرورش و مبلغان وجود دارد. در استان مازندران و شهرسان بابل نیز با اقداماتی که انجام گرفت فعالیت روحانیون در مدارس بسیار تسهیل گردیده است.
یک توضیح: از آن جا که پاسخ های دکتر کریمی به صورت شفاهی و مفصل بوده، هر گونه قصور در انتقال مفاهیم مورد نظر ایشان بی تردید متوجه راقم این سطور است که امیدوارم به دیده اغماض٬ بخشیده شود.
"من در بین مداحها یک نفر را به عنوان معلم و الگو قبول دارم که آن هم حاج ماشاالله عابدی است. چون یک مرتبه از دهان ایشان حرف زشت یا فحشی نشنیدهام. آقای منصور ارضی روضه خوان امام حسین علیه السلام است. پیر غلام است و بسیار محترم است و من خیلی هم دوستش دارم ولی معلم من حاج ماشاالله است. حاج منصور خصلت و روحیه خاصی دارد که با روحیات من جور در نمیآید. من از این خصلتها خوشم نمیآید. من روحیه حاج ماشاالله را دوست دارم که نه غیبت میکند نه به کسی بی احترامی میکند و نه به کسی دستور میدهد. با تقواست. تربیت هم میکند، به همین خاطر من پیش حاج منصور نمیروم. من حدود بیست سال است که با حاج ماشالله هستم و برای خواندن نمیروم ولی به اصرار بلندگو را به من میدهد. این برای من درس است."
مصاحبه اخیر مداح بزرگوار٬ نریمان پناهی با نشریه خیمه بسیار چالشی و در نوع خود جالب و صریح بوده است. متن کامل این گفت و گو را در ادامه مطلب بخوانید:
-آقای پناهی پشت سر شما حرفهای زیادی هست. مثلا یک دورهای مطرح شد که بعضی از بچههای شما میگفتند ما مقلّد امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هستیم و قمه میزنیم و خیلیها مرجعشان را عوض کردند و به اسم شما تمام شد. گفتند سرپرست اینها چه کسی است؟ نریمان پناهی.
آن روزها جمعیت خیلی زیادی به مجلس ما میآمدند. نمیشد کنترلش کرد. در آن شلوغی و جمعیت من باید از کجا میدانستم که طرف خودش را زده است. خودم که یا وسط جلسه پس میرفتم یا آخر جلسه در آبدارخانه افتاده بودم. در آن جلسه خودم میدانستم کسانی میآمدند که اصلا با آقا و شهدا کاری نداشتند و فقط چون سینه زنی بود میآمدند و به قول شما به نام من تمام میشد. از شهرستانها هم خیلی میآمدند. تذکر میدادم که آقا خواهش میکنم کسانی که اینجا میآیند مطیع هیئت باشند و خون نریزند. اما گوش نمیدادند. اما آیا در هیئتهای دیگر این قضیه نبوده است؟ آیا در سینه زدن خون نمیریزند؟ آیا عمدی این کار را میکنند که با حرف آقا مخالفت کنند؟ نه. این امری عادی است. روضه خوانده میشود و صورت میخراشند و تیغ هم میزنند. چرا انگشت بر مکتب الحسین گذاشتهاید؟
-قبول دارید که برخی از کارهای انحرافی در عزاداریها از مکتب الحسین یعنی هیئت شما شروع شد؟ هیئتهای معروف دیگر هم بودند که کارهای دیگر میکردند. چنگ می انداختند. اما تیغ زدنها و خون ریختنهای اینگونه از مکتب الحسین شروع شد.
ریشهاش از مکتب نبوده ولی در آنجا پا گرفت و ما هم تذکر میدادیم و من و مکتب الحسین لطمه خوردیم. ما همیشه به حرم آقا میرفتیم و سینه میزدیم و وارد میشدیم. همین حرکات و کارها باعث شد که نگذارند ما وارد شویم و این حرم رفتن کمکم برچیده شد. باعث این اتفاقات من نیستم. کسانی هستند که به آنها تذکر دادیم ولی گوش ندادند. ببینید متاسفانه من از اطرافیانم ضربه خوردم. من حتی به بعضیها مستقیم گفتم لطفا هیئت نیایید. چرا مکتب الحسین زیر سوال برود؟ مکتب الحسین سال 63 تاسیس شده است. زمان جنگ. این مرا می سوزاند. چقدر این مکتب شهید داده است و حالا زیر سوال رفته است. بعضی هیئتها که تازه ایجاد شدهاند برنامههایشان در تلویزیون هم پخش میشود و از آن استقبال میشود ولی مکتب الحسین که سابقه دار است باید اینگونه باشد.
زمانی که بعد از انتخابات آن فتنهها بوجود آمد من خودم اعلام کردم که کسانی که با آقا و شهدا نیستند بروند. قسمشان دادم به امام حسین علیه السلام که مکتب نیایند. گفتم اگر روزی ببینم دوباره شلوغ شده و می خواهید سنگ بزنید اولین سنگی که میخورد بر سر من میخورد. دیدم یک عده از جمعیت دارند میروند. گفتم بروید و دیگر نیایید. خطتان را مشخص کنید. من دوستی
صمیمی داشتم که دیدم خیلی مستقیم در حال صدمه زدن به هیئت است. خصوصی به او گفتم که خواهش میکنم رعایت کن. میدانم برای امام حسین علیه السلام میمیری ولی مراعات کن. دیدم مراعات نمیکند. باور میکنید که با او قطع رابطه کردم و الان سالی یک مرتبه میبینمش؟ یعنی اگر او و امثال او وارد هیئت میشوند من سریع خودم را گم میکنم. نمیگویم برو بیرون. حرم امام حسین علیه السلام است. به یکی از همین آقایان زنگ زدم و گفتم خواهش میکنم مکتب نیا. گفت برای چه نیایم؟ گفتم تو بیایی من چیزی نمیگویم ولی ممکن است بچهها حرمتت را نگه ندارند. الان هم هیئت خودم زیر سوال رفته، هم خودم. دیگران فکر میکنند من واقعا با آقا مخالفم. ولی این طور نیست. از دردهای بزرگ من این است. الان اگر من را جایی دعوت کنند چک میکنم و میپرسم که متاسفانه قبلا این کار را نمی کردم.
برای خودم این قضیه درد بزرگی است که کسی که تازه به جایی رسیده است ما را قبول ندارد و میگوید من نریمان را تایید نمیکنم. برای من خیلی جالب است. گفتم تو چند سالت است؟ گفت 26 سالم. گفتم تو هنوز به دنیا نیامده بودی من هیئت داشتم.
-الان در شور کار به جایی کشیده شده که به جای حسین، حوسین و خیلیها هم سین سین میگویند. قبول دارید که شما یک جاهایی باعث شدید که یک تند رویهایی انجام شود. یا گاهی سبکهایی را میسازند که دیگر سبک سینه زنی نیست و بیشتر شبیه موزیک دیسکو است؟ اینها از فضایی که شما باز کرده بودید شروع شد و کسانی که از هیئت شما آمده بودند بدون بزرگتر رها شدند و یاد گرفتند و این فضا را درست کردند؟
نحوه خواندن من همان نحوه خواندن سبک های قدیم بود. نحوه خوزستانی. نحوه کربلایی ها و نحوه خودمان که آذری است. اینها با هم ادغام است. من ترک هستم و وسط ذکر داغ که میشوم حسین را با لهجه ترکی میگویم. مثلا میگویم حوسین. نه که عمدا بگویم. زبان مادریام ترکی است. یا مثلا الله را ما میگوییم آلله. اینگونه به ما ترکها بهتر میچسبد. خودم هم وقتی دعا میکنم در دعا آلله میگویم. این زبان مادری من است. و اینکه به زبان مادری خودم حوسین میگفتم.
-این خوزستانی و کربلایی را از کجا یاد گرفتهاید؟
از زمان جنگ عاشق صدای فخری و کویتی پور بودم. من عاشق سبک خوزستانی و کربلاییها بودم. اگر دقت کنید کمی شبیه همدیگر است.
-شما این سبکها را قبول دارید؟
اصلا و همیشه هم گفتهام. چه در شهرستانها و چه در تهران که لطفا سبکهایی که در شان امام حسین علیه السلام نیست را نخوانید. همان سبکهای قدیمی خودمان را بخوانید.
-ولی خود شما این فضا را ایجاد کردید. شما این سبکهای جدید را راه انداختید. شما گفتید من جایی داغ میشوم و حسین را حوسین میگویم و او فکر کرد که اگر داغ شود حسین را سین هم میتواند بگوید.
من اگر خودم شخصا بیایم و سبک ترانه بخوانم حق با شماست. میگویند خودش دارد ترانه میخواند. برای من یکی نمونه پیدا کنید که سبک ترانه خوانده باشم. کلا نحوه خواندن را عوض کرده اند. ما هنوز هم که هنوز است در خواندنهایمان ذکرمان همان حسین است. ما هنوز هم در محرم همان ذکرها را میگوییم. همان ذکر عاشورا را میگوییم ولی الانیها از شروع مجلس بدون مقدمه بدون روضه و مقتل با سبکهای ترانه شروع به خواندن میکنند. در مکتب الحسین اینگونه خوانده نشده است.
- ولی همینها بعضیهایشان در هیئت شما بودهاند.
شخصی آمده طلبه شده و بعد طلبگی را رها کرده و رفته. مقصر حوزه بوده؟ خیر. مقصر خود شخص است که هدفش را مشخص نکرده است. چرا به گردن ما میاندازید؟ اگر من تازیانه را برداشتم که خودم را بزنم و اگر من تیغ برداشتم که به خودم بزنم حق با شماست ولی من کی این کار را کردم؟ من اکثر زمانها در هیئت که میخوانم لخت هم نمیشوم. چون ممکن است کسی فیلمبرداری کند یا عکس بگیرد و بدنم بیفتد. همیشه سر این قضیه بحث و گله کردهام که آقا نمیخواهم فیلم بگیرید. من خودم با فیلمبرداری موافق نیستم. چندین بار امتحان کردهام. فضای روضه را خراب میکند ولی میبینید که این فیلمبرداریها رواج پیدا کرده است. آیا این را من رواج داده ام؟ خیر. ولی بعضیهای دیگر رفتند برای خودشان هیئت زدند و فیلمبردار آوردند و پروژکتور انداختند و پشت سر هم نوار بیرون دادند. آیا من این را رواج دادم؟ آقایی از هیئت ما رفت جای دیگر و شروع به خواندن کرد و از همان ابتدا هم میلیون میلیون پاداش می گرفت در حالی که ما آن زمان اصلا صله نمیگرفتیم. اینها را من رواج دادم؟ این برای یک سری کاسبی شده است. در حضور خود من کسی زنگ زد به یکی از همینها گفت بنده شما را برای یک شب فلان جا میخواهم. او گفت من فلان قدر میخواهم. آن آقا گفت چه خبر است؟ آن آقا در جواب گفت حاج آقا مگر ما تا کی روی بورس هستیم؟ من آنجا بودم. من
این کار را کرده ام؟ ولی اینجا به نام من تمام میشود در حالی که پاداش و پول را کسی دیگر میگیرد.
-شما میگویید که بچههایی که از هیئت شما بیرون آمدند استاد و پیر نداشتند و به این فضاها رفتند. شما خودتان استادتان چه کسی بوده است و چگونه فضای مداحی را شروع کرده اید؟
من مداحی را از سن 18 سالگی شروع کردم. ما خانوادگی روضه خوان هستیم. مادرم و پدر مادرم روضه خوان بودهاند. اخوی بزرگم آقا سلمان الان نزدیک 60 سالشان است.که ایشان هم مداح هستند و هم آذری میخوانند و هم فارسی. این در خانواده ما ارثی است. ولی این نوع خواندن را من از زمان جنگ دارم. خدا رحمت کند حمید رفیعیان بود که معلم قرآن و اخلاقم بود و شهید شد. سال60 یا 61 بود. دقیق یادم نیست.در آن سال به هیئت حسین جان پیش حاج منصور رفتم و آنجا ماندگار شدم. در حسین جان بود که به سبک شور سینه میزدند. کمتر جای دیگری اینگونه سینه میزدند. در حسین جان شور سینه میزدند ولی شورهای سنگین. نه مانند الان. روضه خواندن و مقتل خوانیشان طبق روایات و احادیث بود و اشعارشان هم صحیح و دقیق بود. ما در این مکانها بزرگ شدهایم.
-استاد خاصی هم داشتید؟
خاص نخیر. ولی ما بزرگ شده این هیئتها هستیم. از اول هیئتی بودهایم. مثلا نزد حاج منصور ارضی و بعد هم حاج ماشاالله عابدی. اینها مخصوصا حاج آقا عابدی الگوی من هستند. من استاد اصلی خودم را ایشان قرار دادهام و همیشه هم همه جا گفتهام که معلم من ایشان هستند. چون واقعا با تقوا هستند.
-شعرهایی که میخوانید را از کجا میآوردید؟
اکثر شعرهای من از جودی و کمپانی و نیّر است. شعرهای آقای سازگار و چند تن از شعرای قدیم هم هست. البته چند تن از دوستان هم هستند مانند آقای بهمن عظیمی که در ایام خاص نوحه میگوید. من اشعار را از همین شعرا میگیرم. یا لطیفیان که شعرهای بسیار خوبی میگوید. وحید قاسمی و آقا جواد حیدری. از این شعرها هم استفاده میکنیم.
-شما در سبک خواندن و واحد خواندنهایتان سبک خاصی برای خود دارید و بیشتر همین سبکها را میخوانید. دلیل اینکه الان خیلیها به تنوع روی آورده اند ولی شما همچنان ثابت میخوانید چیست؟
اولا این خدادادی است. از جایی نیست. ما از خودمان چیزی نداریم. این نوع سبک را من دوست دارم. اکثر سبکهای واحدم ثابت است و اگر سبکی دیگر بخواهم بخوانم سبکهایی می خوانم که شبیه سبک خودمان باشد.
-شما کار دیگری هم کردید مثلا در شب تاسوعا طبل و سنج میآورید و هم زمان سینه زنی زنجیر زنی هم دارید. این کار را از کی شروع کردید و از کجا اقتباس کردید؟ سنت خاصی برای جای خاصی است؟
ما در ماه محرم و صفر از اینها استفاده میکنیم. در این دو ماه می زنیم چون اوج روضه است. مثلا دمام برای ما نیست برای خوزستانیهاست ولی چون دیدم که دمام در عزاداری خیلی زیباست استفاده کردم. اگر به فتوای آقا نگاه کرده باشید آقا فرمودهاند که اگر لهو و لعب نباشد و برای گناه نباشد و برای تبلیغ استفاده شود ایرادی ندارد. البته فقط در ماه محرم و آن هم 3 یا 4 شب میزنیم که برای حضرت علی اصغر و ابا عبدالله و روز عاشورا.
-یک دوره خاصی جوانهایی که خیلی به شور و سبکهای سینه زنی علاقه داشتند به هیئت شما روی میآوردند. خودتان این را چگونه تحلیل میکنید؟ چرا هیئت شما برای کسانی که علاقه شدید به سینهزنیهای طولانی مدت داشتند مثلا تا صبح عاشورا جذاب بود؟هیئت شما چه جذابیتی داشت؟
یادش به خیر. آن محفل شب عاشورا اختصاصی بود. هیئت که تمام میشد به کسانی که میدانستیم واقعا برای امام حسین علیه السلام سینه میزنند جایی را مشخص میکردیم و فقط به آنها میگفتیم. مراسممان اینگونه بود که این به گوش همه رسید و جمعیت بیشتر شد. به این طریق بود که جذب میکرد و بیشتر میآمدند. با گریه سینه می زدند.آن هم در تاریکی. نه دوربین و نه عکسی.
آن موقع هم ما با سبک جلو نمیرفتیم. شاید یک ساعت فقط میگفتیم حسین. ولی بعد دیدیم طرف رفت از جای دیگری سر در آورد و آن به اسم من تمام شد.
-یک عدهای از آنها از هیئت شما آمدهاند. بعضیها میاندار شما بوده اند.
خیلیها وقتی از مکتب الحسین رفتند، نحوه و سبک خواندنشان عوض شد.
-شما چقدر مقصر بودید؟
من مقصر نیستم. من راه او را نرفتم. اگر من هم راه او را میرفتم حرف شما درست بود. من شدیدا با سبکهای امروزی چه موردی باشد و چه کلی باشد مخالفم پس من مقصر نیستم.کسی که به او تذکر میدهی ولی میرود سیگار میکشد من مقصرم؟نه.
-ولی بچه سیگاریهای جلوی هیئت شما معروف بودند.
وقتی خودم سیگار میکشیدم این طور بود. بعد دیدم سیگار کشیدن من برای بساط ائمه لطمه است گذاشتم کنار. این حرف
درست است. خودم مقصر بودم و بعد دیدم که این به هیئت صدمه می زند و بعضی ها علنا جلوی در سیگار میکشند. من بخاطر همین مساله سیگار را ترک کردم. حتی بعضی از دوستان اعلام کردند که ما قهوه خانه سنتی زدهایم شما بیایید افتتاحش کنید. گفتم من اصلا این کار را نمیکنم. سر این مساله سیگار کشیدن فرمایش شما درست است. دیدم صدمه می زند و ترک کردم و اعلام هم کردم. گفتم بنده سیگار را ترک کردهام. تنها چیزی که مقصر هستم همین مساله سیگار کشیدن است که خودم رفتم سریع ترک کردم. حتی اعلام کردم اگر سیگاری هستید و نمیتوانید سیگار نکشید جای دیگر بکشید و بعد به هیئت بیایید.
-البته میشود اینگونه هم نگاه کرد که شما قصد این اتفاقات را نداشتهاید.یک عدهای به هیئت شما به این دید نگاه کردهاند که یک بستری برایشان ایجاد شده است که باب میل آنهاست و بعدا شاید دیدهاند آن نیست و جای دیگری رفتهاند و کارهای دیگری کردهاند. اما چه اتفاقی افتاده که آنها با اهداف خاصی به هیئت شما دیدی ابزاری داشتهاند؟ اعتقاداتی مانند قمه زدن و...؟
اینگونه نبوده است. داستان بر عکس است. این شخص آمده مکتب الحسین و فضا را دیده و بلافاصله رفته و برای خودش مکتب زده است و خیال کرده که میتواند به همین راحتی هیئت بزند. ما نگفتیم. او خودش آن راه را انتخاب کرده است. یک سری آمدند در هیئت و هنوز هم هستند و یک ته صدایی دارند. اینها میبینند که اگر در مکتب الحسین به نریمان بگویند که میخواهند بخوانند نریمان نه نمیگوید. خیلی جاها به این راحتی بلندگو نمیدهند. درست است که من نه نمی گویم ولی حساب کتاب میکنم که اگر واقعا می خواهد برای امام حسین بخواند کمکش میکنم. ولی ببینم که میخواهد بازی کند اصلا این قضایا را نداریم. به کسی میگویند شما برای چه به هیئت فلانی میروی؟ میگوید جمعیت دارد 2000 نفر. برای جمعیت 2000 نفری می روند. شلوغ است و حال و هوایی دیگر دارد. خواننده اش هم در مکتب الحسین بزرگ شده است. ولی من تربیت آنگونه نکردهام. ما هم هیئت داشتیم. اگر هم آن زمان هیئت زدیم بزرگترهایمان را ترک نکردیم. هنوز هم که هنوز است وقتی میبینم روضه ندارم سریع پیش حاج ماشاالله عابدی میروم. رهایش نمیکنم. بزرگم را فراموش نمیکنم و او هم میداند که من برای خواندن نمیروم ولی اولین نفر بلندگو را به من میدهد. اگر این کار را نکند که حاج ماشاالله عابدی نمیشود. من هم اگر پیشش بخوانم به 5 دقیقه هم نمیکشد. یک قصیده کوتاه میخوانم. ولی الان یک عده آمدهاند و سریعا میخواهند کاسب شوند. نمیخواهند برای امام حسین نوکری کنند.
-ولی شما باید در هیئت خودتان مدیریت و بزرگتری میکردید.
من مقصر نیستم. آمدند و خواندند و ما هم تذکر دادیم وقتی گوش نمیکنند. من چه کار کنم؟ وقتی من میگویم سبک ترانه نخوان و به من میگوید چشم و دوباره سبک ترانه میخواند چه می خواهی بگویی؟ آقا فرمودند چرا بعضیها از چشم و ابرو می گویند؟
-اما میتوانستید به آن آقا بگویید که تو مثلا دیگر به هیئت نیا و میانداری نکن.
میاندار من اکبر مالکی بود. عباس سلیمانی و عباس بیابانی بود. این 3 هیچکدام اهل بازی و ترانه و این کارها نبودهاند.
-الان اکبر مالکی و اینها خودشان هیئت زده اند.
بله آن هم دلایل خودش را داشت. خودم صلاح دانستم.
-چه کسی آن ها را بزرگ کرد؟ آن شخص هیچ کجا نمیتوانست برود و میکروفون بگیرد و بخواند. حاج منصور میکروفون به کسی نمیدهد یا با وسواس میدهد. ولی شما با نیت پاک خودتان میکروفون را دست من هم میدهید. هزار نفر هم پای روضه خوانی من مینشینند و سینه میزنند. هزار نفری که به خاطر کسی دیگر آمدهاند. هنوز هم همین کار را میکنید؟ هرکس بیاید میکروفون میدهید؟
نه. اگر شناخت داشته باشم میکروفون میدهم. من اعتقادم این است که هرکس که به هیئت امام حسین علیه السلام بیاید و واقعا روضه خوان باشد اجازه میدهم بخواند. ولی اینکه شخصا او را بشناسم.
-بپذیرید که اینجا را اشتباه کردهاید و بدون حساب میکروفون دست دیگران دادهاید؟
بله ولی نمیدانستم که اینها ثبات ندارند. من از کجا میدانستم؟ من بخاطر امام حسین علیه السلام گفتم بخواند. ولی نمی دانستم که میخواهند از اینجا سکوی پرتاب برای خودشان داشته باشند و برای خودشان هیئت بزنند.
- هلالی موقعی که رفت پیش حاج منصور، حاج منصور گفت برو ریشت را کوتاه کن بعد بیا. سعید حداد میگوید من در مجلس حاج منصور 7 یا 8 سال شاگردی کردم. شما با همه بزرگیتان هیئتتان کسی را پرورش نداده است. اما هیئت شما بزرگ نداشت.
عدهای
برای مکتب الحسین ارزش قائل نشدند و رفتند. شاعری را آوردند پیش من. به او گفتم شعر باید طبق حدیث و روایت باشد. و او را توجیه کردم. خواستم حرف را اول بگویم. ما تذکر داده ایم وطرف گوش نداده و رفته.
-شما اصلا شاگرد پروری نکردهاید؟ شاگرد پروری با مرید پروری فرق دارد. شما شاگرد تربیت نکردهاید. یعنی مثلا فلانی که در هیئت من بزرگ شد من به او یاد بدهم اینجا را اینگونه بخواند و شان مجلس اهل بیت این است و...
اینها را انجام دادهایم ما خیلی سختی کشیدهایم. هنوز هم این داستانها را داریم. تذکر را میدهیم میگویند چشم ولی دوباره آن کار را تکرار میکنند. من وظیفهام را انجام دادهام و تذکرات را دادهام ولی جواب نداده. بخاطر همین من هم دنبال این قضیه را نگرفتم.
-بعضی از این دوستان شما درست عمل نمیکنند. ولی اینقدر که پشت سر آقای نریمان پناهی حرف هست پشت سر آنها نیست. یعنی نمیگویند هلالی چرا اینگونه است و چرا سید ذاکر آن چیزها را خواند. میگویند تقصیر نریمان است. می گویند اینها از کجا در آمده؟ از هیئت نریمان. چرا دیگران کاری را میکنند و پای شما نوشته می شود؟
برای من هم سوال است. اگر از من دیدهاید و بنده سبک رقاصی را رواج دادهام حق با شماست. یک عده از شهرستانها میآمدند. بچههای کاشان میآمدند و به گونهای دیگر سینه میزدند. به بچههایشان میگفتند ببینید نریمان چگونه میخواند، سبک سینه زنیشان را نگاه بکنید. خودشان گفتند که ما از آنجا آمدیم و یاد گرفتیم و رفتیم برای خودمان هیئت زدیم. نه فقط بچههای کاشان. بچههای مشهد، قم و...اینجا یاد میگرفتند و برای خودشان هیئت میزدند و یک عده هستند که همین شیوه قدیمی خودمان را حفظ کردهاند که در شهرستانها هست. حالا در میان اینها عدهای هم منحرف شدهاند. آیا من مقصر هستم؟ این بی انصافی است. میگویند این آقا میخواهد برای امام حسین علیه السلام بخواند. من میگویم بخواند. از کجا بدانم که فردا میخواهد برود و هیئت بزند و سبکهای آنچنانی بخواند. خیلیها آمده اند مکتب الحسین و تعهد هم دادهاند که ما اینجا میمانیم و خادم میشویم ولی پای حرفشان نماندهاند و دیدیم که سر از جای دیگر در آوردند. خودشان آمدند و خودشان رفتند ما تذکرات را هم دادهایم. الان در هیئت ما اگر کسی با لباسی که در شان هیئت نباشند، بیاید خصوصی به او تذکر میدهیم. مداحهایی که به هیئت میآیند هم من خصوصی به آنها تذکر میدهم. من به بچه خودم مجید گفتهام که اگر میخواهی شعر بخوانی باید از شعرهای قوی بخوانی. ما به تمام خوانندههای مکتب الحسین را میدهیم ولی اگر بعضیها گوش نکردهاند ما مقصر نیستیم. وقتی تذکر میدهیم که هیئتی، خواننده به قهوهخانه نرو دیگر من نمیتوانم بروم به قهوهخانه که مواظب باشم کسی نیاید. ما تذکر میدهیم احترام به پدر، مادر و همسر واجب است. آنقدر تماس میگیرند که مثلا همسر من به هیئت میآید و زندگی من زهر شده و به من بیاحترامی میکند و مرا میزند و...آیا فقط در مکتب الحسین این قضایا هست؟ نه. ما وظیفهمان تذکر دادن است. ولی آن شخص گوش نمیکند. شما می گویید شنیدم. بیایید اگر دیدید من هم این کارها را میکنم حرف شما درست است.
-درست است که نباید همه این چیزها به پای شما نوشته شود. شما هیچوقت سبک فلان جور نخواندهاید. شما همیشه سبکهایتان ثابت بوده و معمولا سنتی خواندهاید. ولی بعضیها میگویند این اتفاقاتی که افتاده ادامه روندی است که در این هیئت شروع شد و به اینجا رسیده است.
این طرز فکر غلط است. من بروم کربلا زیارت آقا امام حسین علیه السلام و بعد هم بیایم تهران و همان آش و همان کاسه. بنده زیارتم درست نبوده است، چرا به پای دیگران بنویسم. تزکیه نفس نداشتهام، مراقبت نداشتهام. مقصر من هستم نه امام حسین علیه السلام. تا به حال فکر کردهاید که چرا از اشخاصی که از مکتب الحسین بیرون آمدهاند بیشتر استقبال میشود؟ اینهایی که ترانه استفاده میکنند استقبالشان بیشتر هم هست. چرا از اینها ایراد گرفته نمی شود. دلیلش چیست؟ جوانی که پای منبر این خواننده میرود چه چیزی از اینها یاد میگیرد؟ همه دنبال سبک هستند. چرا از آن خوانندههایی که دارند این سبکها را میخوانند ایراد گرفته نمیشود. آیا وقتی آقا تکبر دارد و دوست دارد سریع برای خودش هیئت بزند من مقصرم؟ من گفتم برو بزن؟ من کم به او تذکر دادم؟ یک ته صدایی دارد بلافاصله کنسرت اجرا میکند. می خواهد سریع کاسب شود. شخصی که در مکتب
الحسین چند بار خوانده و نزدیک به میلیون پاداش میگیرد، من یادش دادهام؟ خیر ایشان خودش این راه را انتخاب کرده است. من خواهش میکنم همه را از چشم من نبینید. من فقط مسئله سیگار کشیدن را قبول میکنم. در زمان جنگ خیلی کم موجی شدم و دکتر خیلی قرص میداد. طبیعی بود که آن قرصها سیگار هم میطلبید. بعضی دوستان هستند که دکتر برای آنها مواد تجویز کرد و هنوز هم هستند. من سیگار را میپذیرم و بخاطر اینکه داشت صدمه میزد آن را ترک کردم. من در هیئتم نه ترانه خواندهام، نه تایید کردهام، نه رواج دادهام. اینها خودشان میگویند ما خودمان معلم و بزرگ هستیم. خودمان بلدیم.
-این کار که میکروفون به همه میدادید را هم انجام نمیدهید؟
مطلقا. من تا شخص را نشناسم این کار را نمیکنم.
-یک مسئله دیگر اینکه شما دورهای در اوج بودید و خودتان هم گفتهاید که دنبال مرید نبودهاید ولی واقعا برای بعضیها مراد بودید. به نظرتان چرا زمانی در اوج بودید ولی الان مستمعهای بعضی از آن هیئتها از مستمع شما بیشتر هستند؟
من هر هیئتی مخصوصا در شهرستانها میرفتم میگفتند حاج آقا ما تهران خانه آرام میآمدیم. پرسیدم الان چرا نمیآیید؟ میگویند الان دیگر سرمان شلوغ است و هیئت داریم. اکثرا رفتهاند برای خودشان هیئت راه انداختهاند. این برای من درد است. چرا شما از مکتب الحسین قدردانی نکردهاید؟ برای من نیست. برای امام حسین علیه السلام است.
-الان توقعی که شما از جاهایی مانند جامعه مداحان و کانون مداحان دارید چیست؟ وضع بیمه و معیشت مداحان چگونه است؟
شما الان میبینید که واقعا دارد در حق روضه خوانها جفا میشود. مثلا میگویند چرا این را دعوت کرده ای؟ فلانی را دعوت کن. امروزی میخواند. اینهایی که نفسشان پاک است و روضه خوان اصیل و بچه جنگ هم هستند را رها کردهاند وکسانی را دعوت میکنند که جوانند و آن ور آبی هم میخوانند و پاداش خوبی هم به آنها میدهند.
-این پول گرفتن را باید از قبل شرط بکنند یا نباید شرط بکنند؟ شیوه خودتان چگونه است؟
نباید شرط کنند.
-شما خودتان شرط نمی کردید؟
نخیر.
-پس زندگیتان چگونه میگذرد؟
اگر صله بگیری میگویند روضه خوان نباید صله بگیرد، ولی آن شخص که دعوت میکند باید بفهمد که او هم متوجه نیست. من خودم شخصا از طی کردن نفرت دارم. همان مبلغ کمی را هم که میدهند و منت میگذارند را هم من نمیگیرم. روضه از ماست و پولها جای دیگر میرود. ماشین و خانه برای کس دیگر میرود. چرا به ما نمی دهند؟ من برای پول نمیروم ولی اگر برای امام حسین میدهی چرا به ما نمیدهی؟ پول را کس دیگری میگیرد، ویلا و ماشین را کس دیگری میگیرد اما به اسم من تمام می شود. من الان مستاجرم. پنج میلیون پول پیش دادهام و ماهی 400 هزار تومان اجاره میدهم. اگر دنبال صله بودم چرا الان مستاجرم؟
-الان این طوری شده یا آن موقع که در اوج بودید هم این طوری بود؟
همیشه همین طوری بود. برای نوارهای من سر و دست میشکستند و خیلیها با نوارهای من کاسب شدند ولی به خودم چیزی نرسید.
-شما با حاج منصور ارضی سابقه کدورت داشتید؟ اصلا چرا شما با دیگران نیستید و منزوی هستید؟
نه، ولی یک چیزی را باید بگویم من در بین مداحها یک نفر را به عنوان معلم و الگو قبول دارم که آن هم حاج ماشاالله عابدی است. چون یک مرتبه از دهان ایشان حرف زشت یا فحشی نشنیدهام. آقای منصور ارضی روضه خوان امام حسین علیه السلام است. پیر غلام است و بسیار محترم است و من خیلی هم دوستش دارم ولی معلم من حاج ماشاالله است. حاج منصور خصلت و روحیه خاصی دارد که با روحیات من جور در نمیآید. من از این خصلتها خوشم نمیآید. من روحیه حاج ماشاالله را دوست دارم که نه غیبت میکند نه به کسی بی احترامی میکند و نه به کسی دستور میدهد. با تقواست. تربیت هم میکند، به همین خاطر من پیش حاج منصور نمیروم. من حدود بیست سال است که با حاج ماشالله هستم و برای خواندن نمیروم ولی به اصرار بلندگو را به من میدهد. این برای من درس است.
-شما قمه نمیزنید؟
والله نمیزنم. از زمانی که آقا گفت نزنید، نزدهام.
-در خفا هم نزدید؟
نخیر.
من مطیع رهبرم. هر چه بگوید گوش میکنم. مخالف قمه نیستم ولی چون آقا گفته نزدم. من چون سرم توی کار خودم بود میگفتند که نریمان ضد انقلاب است. در حالی که این طور نیست. من مطیع آقا هستم. وقتی من هیئت داشتم بعضیها توی قنداقه بودند و حالا من را زیر سوال میبرند. وقتی من میجنگیدم اینها کجا بودند. امام عشقم است، شهدا عشقم است، آقا عشقم است. الان یک عدهای به خاطر اینکه من به بیت رهبری رفت و آمد دارم با من مشکل پیدا کردهاند. محسن فیض در همان روزهای شلوغی انتخابات زنگ زد که میخواهم بیایم هیئت شما. من هم چون میدانستم با آقا نیست گفتم حق نداری بیایی هیئت من. محسن فیض محترم است ولی من نمیپذیرم. من با کسی که با آقا مشکل داشته باشد نمینشینم. الان شدیدا نسبت به جاهایی که دعوت میکنند حساس هستم و بررسی میکنم و شدیدا احتیاط میکنم.
به بهانه سفر نماینده مجلس بابل به قم
+ نوشته شده در دوشنبه پنجم دی 1390 ساعت 6:15 شماره پست: 928
باخبر شدم دکتر علی کریمی فیروزجایی، نماینده محترم مردم شهرستان بابل در مجلس شورای اسلامی، شامگاه سه شنبه این هفته، ساعت19 در خانه معلم قم واقع در خیابان ساحلی با طلاب و فضلای بابلی مقیم قم دیدار و گفت و گو خواهد داشت.
آقای علی کریمی، انسانی باوقار و متین است که برای ایشان آرزوی توفیق و سربلندی دارم، اما در خصوص سفر ایشان به شهر مقدس قم و دیدار با همشهریان خود چند نکته حائز اهمیت می باشد:
الف- آقای کریمی، خوب یا بد، نماینده مردم شهرستان بابل در مجلس شورای اسلامی است و به تناسب جایگاه خود موظف به دیدار و پاسخ گویی در قبال همه اقشار حوزه انتخابیه خویش می باشد. از این رو بر این باورم، جناب محسن نریمان، دیگر نماینده مردم بابل نیز باید در جمع طلاب و فضلای شهر خود حاضر شده و با حفظ احترام متقابل، به پرسش ها و ابهاماتی که در خصوص سیاهه عملکرد وی به خصوص در ارتباط با جریان شوم فتنه و نقش او در تقویت پیاده نظام جبهه نفاق وجود دارد، پاسخ گو باشد.
ب- راقم این سطور همچنان که پیش از این نیز ادعا نموده، این وبلاگ را محل تبلیغات انتخاباتی کاندیداهای محترم نمی داند. بسیاری از طلابی که در جلسه دیدار با آقای کریمی شرکت خواهند کرد این نشست را نه از زاویه یک همایش تبلیغاتی بلکه تنها بر اساس اصل کلکم راع، به منظور بررسی فعالیت های مثبت و منفی نامبرده در طول تصدی کرسی نمایندگی مجلس، مورد ارزیابی قرار خواهند داد.
ج- پیش از آقای کریمی، کاندیداهای محترم دیگری نیز به برگزاری جلسات تبلیغاتی -که گاه به صرف شام بوده است- در جمع طلاب بابلی مقیم قم مبادرت ورزیده اند که از آن جمله می توان به جناب آقای دکتر مؤمنی اشاره کرد. این نوع جلسات به غیر از مورد مذکور، چندان با استقبال گرم طلاب و فضلای شهرستان مواجه نگردید.
د- آقای کریمی در بین نیروهای ارزشی و اصولگرای شهر خود، دارای موافقان و مخالفانی جدی است. حامیان و موافقان وی معتقدند تا کنون در هر یک از امور فرهنگی و ارزشی که به ایشان مراجعه کرده اند با پیگیری و اهتمام وی برای تحقق برنامه های مورد نظر مواجه شده اند. منتقدان و مخالفان این کاندیدای اصولگرا نیز حرف ها و نکته های قابل اعتنایی در خصوص رویکردها و فعالیت های سیاسی وی دارند که در ذیل به پاره ای از آنها به منظور بررسی دقیق و اقناع مخاطبان از سوی این نماینده محترم اشاره خواهد شد. گفتنی است حق پاسخ گویی به نقدهای طرح شده، برای آقای کریمی محفوظ بوده و راقم این سطور خود را موظف به انعکاس پاسخ هایی می داند که ایشان در جلسه آتی با طلاب و فضلای شهرستان بابل ارائه خواهد کرد. برخی از این پرسش ها عبارتند از:
1- دکتر کریمی چهار سال است که نمایندگی مردم شهرستان بابل در مجلس را برعهده دارد. چرا درست در آستانه انتخابات به یاد طلاب شهر خود افتاده و در جمع آنان حضور می یابد؟
2- دکتر کریمی متهم به دارا بودن حس ناسیونالیستی است و مساوات را در رسیدگی به مناطق مختلف حوزه انتخابیه خود مراعات نکرده است. طرح استقلال منطقه بندپی از شهرستان بابل در راستای قومیت گرایی این نماینده ارزیابی می شود که نتیجه طبیعی آن تضعیف جایگاه شهرستان بابل در تخصیص اعتبارات ملی و استانی خواهد بود. ایشان در طول دوره نمایندگی، به غیر از زادگاه خود و مناطق پیرامون آن در سطح شهرستان، حضور بسیار کمرنگی داشته است.
3- دکتر کریمی برای عمران و آبادی شهرستان خود و نیز ارتقا بخش های تولید و زراعت چه کرده است؟ چرا بر اساس برخی آمارها، شهرستان بابل در سال های اخیر به نسبت دیگر شهرهای استان مازندران، در عرصه های عمرانی و خدماتی از عقب افتادگی چشم گیری برخوردار بوده است؟
4- گفته می شود دکتر کریمی در عزل و نصب مدیران شهری دخالت مستقیم داشته و مهم ترین مؤلفه در انتصاب یک مدیر را وابستگی قومی یا جغرافیایی نسبت به خود و زادگاهش قلمداد می نماید.
5- تعامل بین این نماینده اصولگرا و امام جمعه شهرستان بسیار کم رنگ بوده است. با توجه به عدم وجود اختلافات مبنایی و عمیق بین این دو بزرگوار، آیا بهتر نیست آقای کریمی به احترام جایگاه وزین امام جمعه، گامی در رفع کدورت ها برداشته و با ابراز تواضعی که در شأن یک انسان خودساخته و باایمان است، تنها به رشد و پیشرفت شهرستان خود بیندیشد؟
6- آقای کریمی باید در خصوص میزان ارتباط خود با باند جاسبی در مجلس توضیح بدهد.
7- شنیده شده است یکی از بستگان نزدیک آقای کریمی در قوه قضائیه دارای پرونده سوءاستفاده مالی از یکی از سازمان های دولتی است و شخص ایشان نه تنها حامی و پشتیبان وی بوده بلکه با برخورداری از رانت نمایندگی بر مفاسد فرد خاطی سرپوش گذاشته است. لازم است نماینده بابل در خصوص این شایعه، با اعتماد به درک و انصاف مردم، بی هیچ واهمه ای به روشنگری و تبیین حقایق بپردازد.
8- چرا موقع بررسی طرح ها و مصوبات مجلس شورای اسلامی و استیضاح یا رأی اعتماد به وزرا آقای کریمی نقش برجسته و تأثیرگذاری در صحن مجلس ایفا نمی کند؟
9- در محکومیت سران و عوامل فتنه شوم88، مواضع انقلابی چندانی از نماینده بابل در تریبون های عمومی به چشم نخورد. چرا صدای ایشان همسو با برخی نمایندگان پرخروش مجلس در فشار بر دستگاه قضایی به منظور برخورد با دانه درشت های مفاسد سیاسی و اقتصادی به گوش نمی رسد؟
10- بارها شنیده شده، دکتر کریمی در محافل مختلف، خود را جزو نزدیک ترین دوستان و یاران رئیس جمهور محترم معرفی کرده است. این ادعا از سوی برخی منتقدان وی به سوءاستفاده از ارتباط شغلی با رئیس جمهور و بهره برداری شخصی از محبوبیت مردمی فرزند ملت برای اخذ رأی حامیان ایشان تعبیر شده است.
پاسخ های دکتر کریمی را به زودی در همین وبلاگ خواهید خواند و قضاوت درباره آن را خود برعهده خواهید گرفت انشالله.
این که محمد نوری زاد انسان دروغ گویی است دیگر برای من تردیدی باقی نمانده است. یکی اش همین ادعای وی درباره دیدارش با مرجع عالیقدر حضرت آیت الله وحید خراسانی است. نوری زاد بارها مدعی شده که آن عالم بزرگوار، وی را به حضور پذیرفته و پس از استماع شکایات او در خصوص ظلم و فساد حکومت! اظهار نموده که در صورت یقین نسبت به تأثیر قیام! خود بی شک بر ضد این ظلم و فساد - که ناگهان با شکست انتخاباتی کاندیدای مورد علاقه نوری زاد، کشف و ظاهر گردید!- قیام کرده و انقلاب دیگری را رقم می زند.
امروز تعدادی از شاگردان حضرت آیت الله وحید، صحت و سقم این ادعای تأیید شده از سوی منابع موثق صهیونیستی! را از فرزند بزرگوار آن مرجع، حاج شیخ محمد اسماعیل وحید جویا شدند. ایشان که از مسئولین و مطلعین امور بیت شریف مرجع عالیقدر محسوب می شود، در این باره اظهار داشت: همان طور که پیش از این تکذیبه رسمی در خصوص این ادعای دروغ را در روزنامه جمهوری اسلامی و برخی سایت ها منتشر کرده ایم، یک بار دیگر بر واهی بودن آن تأکید می نمایم.
معامله بهشتی
+ نوشته شده در شنبه سوم دی 1390 ساعت 14:5 شماره پست: 926
در ارتفاعات صعب العبور کردستان، مستقر بودیم. سرمای هوا بیداد میکرد. رفت و آمد به سختی انجام میشد. به خاطر کمبود آب، نمازهایمان را با تیمم میخواندیم. در آن شرایط دشوار، شهید محراب، آیتالله مدنی برای بازدید به منطقه آمد. حضور ایشان باعث دلگرمی و تقویت روحیه رزمندهها بود. بچهها دورش حلقه زده بودند و سؤالهایشان را میپرسیدند. آیتالله مدنی هم با روی گشاده به حرف ها و پرسشهای آنها گوش میداد و با حوصله به همه جواب میداد. در این میان، رزمندهای نوجوان، در حالی که صورتش از شرم سرخ شده بود و خجالت میکشید، پرسید: نه روز است که نتوانستم غسل کنم و نمازهایم را با تیمم میخوانم. جواب خدا را چه بدهم؟! اشک در چشمان آن عالم وارسته، جمع شد. گفت: من حاضرم عبادات همه عمرم را به تو بدهم، در عوض، ثواب نماز تو در این نه روز به من برسد...
راوی:مهدی الیاسی
آدم وقتی دارد شرح رویارویی های محمد نوری زاد با بازجوها یا مأموران امنیتی را در دسنوشته های نامبرده می خواند احساس می کند مشغول خواندن متن یک فیلمنامه است!
مثلاً درباره تهدیدش به پودر شدن! توسط مأموران سپاه این طور ادعا کرده که در حال عبور از خیابان وقتی پشت چراغ قرمز ایستاده بود دو نفر وارد ماشینش شدند. نفری که روی صندلی عقب نشسته بود سعی می کرد صدایش را تغییر داده و اصرار داشت که صورتش توسط نوری زاد دیده نشود! (لابد از ترس نوری زاد بوده و سپاه هم فقط همان یک نفر ادم شجاع را در اختیار داشت که روی صندلی جلو نشست.)
این متن شبیه یک فیلمنامه پلیسی بود این طور نیست؟
این سوتی هم در نامه این کارگردان ورشکسته خطاب به دخترش خواندنی است. او انتهای گفت و گوی شجاعانه! خود با بازجویش در زندان را این گونه تعریف می کند:
"...اینجا بود که صبرم سر رفت. برخاستم و درِ سلول را باز کردم و به کریمی گفتم: گمشو بیرون! او چهره درهم کشید که: جمع کن عوضی! آنچنان بر سرش فریاد کشیدم: گمشو بیرون، که نمی دانست در آن خلوت دو نفره، در آن سلول سپاه، او زندانی من است یا من زندانی او. با سراسیمگی و ترس نگهبان ها را خبر کرد تا بیایند و درِ سلول را که از پشت بسته شده بود، باز کنند. موقع خروج به صورتش قراول رفتم و گفتم: من پوزه ی گنده ترهای تو را در سلول های وزارت اطلاعات بخاک مالیده ام، تو که هم قدت کوتاه است و هم قواره ی فکری ات..."
- ۹۰/۱۰/۱۹