اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات

ما مسلح به الله اکبریم

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۸ شهریور ۱۴۰۳، ۰۷:۳۸ ق.ظ

قدرت معنوی با الهام از اندیشه رهبری و انقلاب جایگزین قدرت مادی در منطقه شده  است - شبستان

 

اگر به نگاه مادی باشد حق با صدام بود که گفت سه روزه خوزستان و یکهفته ای تهران را فتح می کند. به دو دوتا چارتای زمینی ما باشد ایران بعد از انقلاب، با فروپاشی ارتش و بی تجربگی سپاه و درگیریهای داخلی و شورش ها و آشوبهای جدایی طلبانه و انواع نفوذ و جاسوسی و ترور و خیانت اصلا یارای مقابله با ارتش آماده رژیم بعث را نداشت. برهه ای که از سیم خاردار و پوتین و فانسقه چه برسد به سلاح و تجهیزات در مضیقه و تحریم بودیم ارتش صدام از حمایت کامل آمریکا و شوروی و فرانسه و انگلیس و شیوخ عرب منطقه برخوردار بود. به دودوتا چارتای مادی باشد می شود حرف بنی صدر که زمین بدهیم و زمان بگیریم. برویم عقب، فرار کنیم و... همان کاری که کشورهای عرب در جنگ چند روزه مقابل اسرائیل انجام دادند و ننگ شکست را پذیرفتند. اما حزب الله که فقط یک گروه است و نه یک دولت در حرب تموز آبروی مسلمین را خرید.

اسرائیل با حمایت ابرقدرتها و در پرتو وادادگی کشورهای توسری خور منطقه از نظر تسلیحاتی و جاسوسی دست برتر و قدرت بیشتری در اختیار دارد؛ اما آنچه که مردم ایران را در ثامن الائمه و طریق القدس و فتح المبین و الی بیت المقدس و والفجر هشت و کربلای پنج سرافراز نگاه داشت نه برتری مادی که قدرت ایمان و غیرت و توکل بود. غزه اگر زیر دهها تُن بمب و موشک دشمن ایستاده به برکت معنویت و خودباوری و غیرت و ایمان و روح حماسی است. لبنان و یمن هم اگر سری میان سرها دارند به یُمن وجود همین نعمت است. اهل کبر و غره شدن نیستیم. به تسلیحات و فتوحات خود نمی بالیم، از شکست ها هم مایوس نمی شویم. الدهر یومان، یوم لک و یوم علیک.

با خدا که باشیم همیشه پیروزیم. نابودی اسرائیل از آنچه تصور میکنید به شما نزدیک تر است. به حول و قوه الهی قدرت معنویت بر هیمنه پوشالی ابزارهای مادی چربیده و بساط جور و قتل و جنایت و خباثت را در هم خواهد پیچید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شه سوار

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۸ شهریور ۱۴۰۳، ۰۷:۱۸ ق.ظ

همه چیز درباره فیلم کمدی شه سوار | فیلیموشات

 

پردیسان قم اسمش شهرک بود الان با بیش از سیصد هزار نفر جمعیت از بعضی شهرستانها هم تراکم بیشتری دارد.

چند مجتمع فرهنگی و سینمایی در این منطقه ساخته شد. سه سالن سینما فعلا در این محدوده فعال می باشند، به نامهای کانون، محراب، هایپر که زیرمجموعه فروشگاه است.

سینما محراب را که به خانه ما نزدیکتر است ندیده بودم. کانون فرهنگی محراب فعالیت گسترده ای دارد و بر خلاف مجتمع فرهنی شهید ربانی که مثل بیمارستان مادر تکمیل و رها شده و کاربرد خاصی ندارد در شهرهای دیگر برای فعالین فرهنگی نام آشناست. از میان فیلمهایی که ندیده بودم شه سوار را انتخاب کردم بابت بازی هادی کاظمی. هادی کاظمی در نقش خود از همه یک سر و گردن بالاتر بود؛ اما ماجرای فیلم جز در مواقعی که رقص و آهنگ داشت حوصله مخاطبان را سر برده و برخلاف قلب رقه که همه را میخکوب می کرد باعث همهمه در بین تماشاچیان شد. فیلم علی رغم ادعای تبلیغاتی آن طنز نبود و اتفاقا ماجرایی دردناک و آزاردهنده داشت. چند صحنه کوچک شوخی اینستاگرامی ضمیمه داستان شده بود که نو و جذاب نبود. سالن محراب هم اندازه و زیبایی و راحتی سینما کانون را نداشت. همچنان توصیه میکنم اگر قلب رقه را ندیدید بروید ببینید وقتتان هدر نمیرود. شه سوار را در ردیف فیلمهای گیشه ای و چیزی مانند تگزاس 3 دانسته و تماشای آن را در اولویت خود قرار ندهید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شهید سبیلوی کربلا

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۷ شهریور ۱۴۰۳، ۰۶:۳۰ ق.ظ

photo_2024-09-16_18-00-57_k3r3.jpg

 

مرد بودن به ریش نیست، به سبیل نیست؛ به ژست و ادعا و شعار و صدای کلفت و اخم و غضب و پشت بازو و هارت و پورت و من آنم که رستم بود پهلوان نیست. مرد بودن یعنی مظهر "جلال" خدا باشی اهل غیرت و عشق و حماسه یعنی خون "اسدالله" در رگهایت جاری باشد، شیر خدا باشی.

مرد بودن یعنی "جلال اسدی" در مصاف با آتش و خون و خطر، دل به دریای حادثه بزنی، زن و مرد و پیر و جوان و کوچک و بزرگ را نجات بدهی و خودت در غربت و تنهایی بسوزی و حلّت بفنائک شوی. خادم زوّار امام حسین، خادم خود امام حسین است. اهل صدق اهل دیار شهادت است. خادم حقیقی بارگاه امام عشق از سوختن در راه معشوق ابایی ندارد. او ثابت کرد سال شصت و یک هجری هم اگر در کربلا بود امامش را در عاشورای رشادت و مردانگی، زیر باران تیر و سنگ و نیزه تنها نمی گذاشت. لبیک امام عشق را از عمق صداقت روح و قلبش فریاد زده بود. دمت گرم مرد خدا، دمت گرم عاشق راستگوی اباعبدالله، دمت گرم شهید سبیلوی طریقت دلدادگی. خادم ابدی جنات الحسین، محضر ارباب به یاد ما هم باش. خوش باش در بزم نورانی فرحین بما آتاهم الله من فضله، دلاور رشید کربلا، شاگرد زرنگ مکتب پهلوان ام البنین، مزد خادمی ات مبارک. بوسه حسین بین دو ابروی تو خنکای حریق تنت شد؛ شهد شیرین وصالش خنکای آتش عشق درونت. سرت روی زانوی حضرت زینب، دست نوازشگر حضرت رقیه، لبخند خدا گوارای وجودت. کربلایی جلال، شیر مادر و نان پدر حلال تو، سلام ما را به حضرت زهرا برسان...

بچه های بجنورد! اگر دستتان به حرم آقا نرسید، دلتان در حسرت زیارت سوخت، هوای کربلا به سرتان زد بروید سر مزار جلال اسدی، دست روی خاک قبر مطهرش بگذارید، شک نکنید جای دستان مبارک مهدی فاطمه است. آنجا را شعبه ای از کربلای حسین، صحنی از سرای نورانی ابالفضل العباس بدایند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شوت بال فرهنگی!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۵ شهریور ۱۴۰۳، ۰۷:۰۹ ق.ظ

photo_2023-10-13_09-12-08_l1q9.jpg

 

حاج آقای خسروپناه دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی با کنایه به طرح نور پیرامون حجاب و عفاف که توسط نیروی انتظامی اجرا می شود گفت آنچه مساله حجاب را حل می کند ون نیست حکمت است. حضار هم برای او کف مرتبی زدند.

حرف ایشان درست است. فراگیر شدن هر قانون و تصمیمی نیازمند فرهنگ سازی و تربیت است اما متولی آن کیست؟

در همه جای دنیا عده ای هستند که زیربار قانون نمی روند. همه دزدها می دانند دزدی بد است حاضر نیستند کسی اموال آنها را به سرقت ببرد اما باز هم خودشان مرتکب سرقت می شوند. متخلفین رانندگی هم می دانند که نباید تخلف کنند و ... چنین مواقعی نیازمند حضور عوامل اجرای قانون برای بسط انضباط اجتماعی هستیم.

دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی باید اتاق فکر نظام برای علاج معضلات فرهنگی باشد. این دبیرخانه تا به حال چه طرح و برنامه ای برای حل چالش های فرهنگی جامعه اعم از حجاب و عفاف و ازدواج و خانواده و سبک زندگی و عدالت و ... داشته است؟

دبیرخانه قبلی شورا در پایان کار خود با صدور بیانیه ای اعلام کرد باید پوشش های مختلف بومی و محلی را به رسمیت شناخت. این را گفت و رفت. دبیرخانه فعلی در همین حد بیانیه هم حرف و نکته ای نداشته و بالاترین هنرش نامگذاری ایام در تقویم بوده و عکس یادگاری با مربی مرد تیم ملی هاکی زنان! حیف ظرفیتهایی که هدر میرود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دنده معکوس

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۵ شهریور ۱۴۰۳، ۰۵:۲۸ ق.ظ

اوضاع دارد به سمتی می رود اغتشاش بعدی کسانی که اهل آشوب و فتنه نبودند هم بیایند خیابان از باب رزومه سازی چند تا فحش بدهند، سنگ پرت کنند، مأمور کتک بزنند بلکه پست و عنوان و امتیازی را در دولت به دست بیاورند!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دوگانگی در مواجهه با جنایت

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۴ شهریور ۱۴۰۳، ۰۶:۳۴ ب.ظ

قتل زن به دست شوهر، یا دختر به دست پدر دردناک و غیرقابل توجیه است. چنین اتفاقی در ایران باعث نشر هزاران یادداشت و مصاحبه و ... در ضرورت نفی عقاید مذهبی و بومی و تعصبات ناموسی می گردید.

اتفاقی که درباره قتل فجیع یک زن سوییسی توسط همسرش امروز در رسانه ها منتشر شد فقط یک نمونه از فجایع زندگی در غرب است که معمولا بازتاب خبری و تحلیلی قابل ملاحظه ای در ایران و سایر کشورها ندارد چون مربوط به جهان سوم نیست. البته چندی پیش یک ایرانی طرفدار زن زندگی آزادی نیز در کانادا همسر جوان خود را قیمه قیمه کرد که مورد توجه رسانه های غربگرا واقع نشد:

 

 

 بر پایه گزارش‌های منتشر شده از سوی مقامات سوئیسی، کریستینا جوکسیمویچ، مدل و فینالیست دختر شایسته سوئیس ظاهرا توسط شوهر خود به قتل رسیده و «در مخلوط کن پوره شده است.  

 

بدن یک خانم مدل در مخلوط کن پوره شد!

 

 جسد این زن ۳۸ ساله فوریه در منزلش در نزدیکی بازل سوئیس کشف شد. بر پایه ادعای رسانه‌های محلی، مردی ۴۱ ساله به نام توماس در همین ارتباط بازداشت و به قتل همسرش که با یکدیگر دو فرزند دارند اعتراف می‌کند.

این مرد ادعا کرده در مقابل حمله با چاقوی همسرش، از خود دفاع کرده است.  دادگاه اعلام کرده کریستینا جوکسیمویچ خفه شده است.

گزارش کالبدشکافی حاکی از این است که جسد، در رختشویخانه، با اره مویی، چاقو و قیچی باغبانی تکه‌ تکه شده است. سپس تکه‌های بدن، با مخلوط‌ کن دستی پوره و در محلول شیمیایی حل می‌‌شود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

تصویری جالب از مجلس ترحیم

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۴ شهریور ۱۴۰۳، ۰۶:۱۵ ب.ظ

سید جواد رضویان هنرمند قمی است که روز گذشته به مناسبت فوت پدر بزرگوارش مجلس ترحیمی در سالن همایش مسجد الغدیر این شهر برگزار شد. قمی ها به رضویان علاقمندند و بابت به کارگیری لهجه قمی در فیلمهای طنز تلویزیونی نه تنها دلخور نشده که از وی قدردانی هم کرده اند. ظرفیت بالای مردم قم باعث شد در سریال طنز نون خ که با محوریت قوم کرد ساخته شده نیز از یک قمی با لهجه اصیل مردم این شهر دعوت به همکاری شود. ضمن تسلیت به این هنرمند دوست داشتنی و مردمی، تصویر جالبی از سه شرکت کننده مراسم ترحیم را در زیر می بینید که ظاهرا جزو عزیزان هنر ور هستند:

 

مراسم ترحیم پدر سید جواد رضویان در قم

  • سیدحمید مشتاقی نیا

وقتی شاه مخالفینش را بمباران کرد

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۳ شهریور ۱۴۰۳، ۰۷:۱۹ ب.ظ

بمب ۵۰۰ کیلویی باقیمانده از جنگ گُجستان در رستم فارس کشف شد+ویدئو

 

می دانستید شاه هموطنان خودمان در بویر احمد و فارس را که نسبت به اصلاحات ارضی اعتراض داشتند در چند نوبت با هواپیما بمباران کرد؟ خود من هم نمی دانستم. این هم جزو کوتاهی های عجیب تاریخ و اهالی هنر و رسانه انقلاب است. امروز لابلای اخبار به خبر کشف بمب 500 کیلویی باقیمانده از آن دوران حین حفاری لوله گاز در روستای امیر ایوب رستم فارس برخورد کردم. شاه در سال 42 عشایر هموطن ما را در تنگ گجستان بمباران کرد که اطلاعی از تعداد شهدا و مجروحین در دست نیست. قابل توجه عزیزانی که معتقدند شاه با مخالفینش مدارا می کرد.

خبر پیدا شدن بمب را در لینک زیر بخوانید:

https://www.mehrnews.com/news/6223395/%D8%A8%D9%85%D8%A8-%DB%B5%DB%B0%DB%B0-%DA%A9%DB%8C%D9%84%D9%88%DB%8C%DB%8C-%D8%A8%D8%A7%D9%82%DB%8C%D9%85%D8%A7%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%B2-%D8%AC%D9%86%DA%AF-%DA%AF%D8%AC%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D9%85-%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3-%DA%A9%D8%B4%D9%81-%D8%B4%D8%AF-%D9%88%DB%8C%D8%AF%D8%A6%D9%88

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خاطرات شیخ

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۳ شهریور ۱۴۰۳، ۰۵:۵۸ ق.ظ

انتشارات سوره مهر - خاطرات شیخ مصطفی رهنما

 

کتاب خاطرات مرحوم شیخ مصطفی رهنما را خواندم. ایشان از روحانیون اهل قلم و روزنامه نگاران مبارز به شمار می آید. به تاریخ شفاهی انقلاب علاقمندم و کتابهای مربوطه را پیگیری میکنم. این کتاب، خاطرات بکر و جالبی داشت اما از نظر نگارش، نامنظم و آشفته بود. به نظر می رسد برای ضبط و ثبت خاطرات این چهره مبارز کمی دیر اقدام شد و رشته زمان و مکان برای بیان خاطرات از دست راوی خارج گردید. بعضی مطالب واقعا نیاز به توضیح و تبیین بیشتر داشت که نمی خواهم گردن مصاحبه کننده بیندازم. ماجرای انداختن خرس به جان زندانیان دختر را ظاهرا خیلی ها رد کرده اند. درباره شخصیت مرحوم فلسفی هم به نظرم اجحاف شد. نقش او در انقلاب، هم از لابلای خاطرات مکتوب فلسفی و هم دیدگاه امام و سایر بزرگان پیداست. البته قطعا روحیات افراد در مبارزه شبیه هم نیست و هر کس دارای ضعف و قوتهایی است. کما اینکه راوی هم در همین خصوص به مشی مدبرانه شهید مطهری در زندان اشاره می کند. خوب است درباره افرادی که در قید حیات نبوده و توان دفاع از خود را ندارند کمی محتاطانه تر نقد صورت بگیرد.

شخصیت حجت الاسلام رهنما شخصیتی محکم و انعظاف ناپذیر است که امان مأموران شاه را بریده و ابهت پوشالی و غرور کاذبشان را متلاشی می ساخت. یاد یکی از رفقای طلبه عدالتخواه افتادم که سرسختی هایش مشابه این بزرگوار بود.

خواندن این کتاب را صرفا به کسانی توصیه میکنم که پیگیر سایر کتب تاریخی مرتبط با انقلاب اسلامی هم هستند.

راستی حساسیت رژیم منحوس پهلوی بر روی رژیم غاصب صهیونیسم و سرسپردگی نسبت به استکبار از واقعیات تلخ و دردناک خاطرات این کتاب به شمار می آید. آن موقع جهان عرب چقدر در مقابل اسرائیل ایستادگی داشت ولو در ظاهر و سیاسی و ایران شاه چقدر منفعل و خجالت آور رفتار می کرد. الان البته این ایران است که محکم و قاطع مقابل صهیونیسم ایستاده و سران عرب هستند که عقب نشینی و نکبت را به جان خریده اند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

فرصت و تهدید

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۳ شهریور ۱۴۰۳، ۰۵:۵۲ ق.ظ

کرسی های آزاداندیشی؛ مطالبه بر زمین مانده دانشجویان - خبرگزاری مهر | اخبار  ایران و جهان | Mehr News Agency

 

دیروز دوستی تماس گرفت و ساعتی درد دل کرد. از نظر ایدئولوژی و سیاسی با هم فاصله داریم اما جوانی آزاد و خیرخواه است. الحمدلله پرونده ای که برایش ساخته بودند در خصوص ارتباط با بیگانه و تبانی بر ضد نظام و... به خیر گذشت و تبرئه شد.

نظام اسلامی، آرمانهای شهدا و حاکمیت ولایت فقیه از مهمترین خط قرمزهای ماست که درباره آن با کسی شوخی نداریم منتها مبتنی بر عقل و اندیشه و دلیل. به نظرم باید از کسانی که علنی با ما مخالفت می کنند کمتر هراس داشته باشیم تا کسانی که با ظاهر موجه و دهان بسته و مجیزگو به ساختارها نفوذ کرده و با رانتخواری و گسترش فساد اداری ضرباتی جبران ناپذیر بر پیکره اعتماد عمومی وارد می سازند. ما باید سعه صدر بیشتری داشته باشیم و مخالفین خود را لزوما عنصر دشمن ندانیم البته دوستان منتقد و مخالف هم دقت کنند از این سعه صدر بهره برداری سوءنداشته و درصدد القای شبهات و آسیب به مبانی دین و انقلاب برنیایند. وقتی صلاحیت دانه درشتهای فتنه برای تصدی امور کلان اجرایی کشور تایید میشود گیر دادن به جوانهای خام و فریب خورده و بی کس و کار چندان منطقی به نظر نمی رسد.

چقدر خوب بود راهکار مدبرانه رهبری اندیشمند انقلاب را در حوزه و دانشگاه جدی گرفته و به جای قیل و قالهای زیانبار مجازی با تشکیل کرسی های آزاداندیشی به نقد و نظر و تضارب آراء می پرداختیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

تنها وفاق محتمل

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۳ شهریور ۱۴۰۳، ۰۵:۴۶ ق.ظ

مهار گرانی؛ تنها با افزایش تولید - ایرنا

 

هنوز مدت زیادی از روی کارآمدن دولت جدید نمی گذرد که نان و شکر و بعضی ارزاق و شوینده ها و بلیت حمل و نقل بین شهری گران شد، مالیات از بازنشسته ها دوباره به جریان افتاد و... دولت در ازای دست درازی به جیب مردم طرح و برنامه ای برای توسعه کشور و رفاه عمومی و رفع مشکل مسکن و اشتغال وازدواج و ... ندارد.

خیز دولت برای گرانی برق و آب و بنزین و ... هم کاملا مشهود است. بیم آن می رود مردم و نظام از ناحیه سوءمدیریت دولت بی برنامه و شلخته و شرکت سهامی ظریف-پزشکیان-قالیباف لطمات سختی متحمل شوند.

شخصا از این دسته گل مشترک شورای نگهبان-اصلاح طلبان و عزیزان آذری زبان نمی گذرم.

دولت پزشکیان در تنها موضوعی که موفق به تحقق وفاق خواهد شد ایجاد وفاق عمومی بین همه لایه های اجتماعی در مخالفت با دولت خواهد بود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دلبر و جانان من برده دل و جان من

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۲ شهریور ۱۴۰۳، ۰۸:۵۱ ق.ظ

همین را می خواستی آخر؟ دلم را به بازی بگیری و روحم را ویران سازی؟ یک چیزی می دانستم مقاومت میکردم بهانه می آوردم و نمی آمدم. دیگران را بدرقه می کردم کمک می کردم هل شان می دادم خودم نمی آمدم. چسبیده بودم به همین زمین گرم و از دور سلامم را حواله می ساختم. یک چیزی می دانستم که نمی آمدم. این بار گفتم خانواده ام چه گناهی دارند. پدری که این قدم را برای بچه هایش برندارد در حقشان کوتاهی کرده، عمر است دیگر آمدیم و جام گذرانش لبریز شد، سر شکسته و بدهکار نمانم. رفتیم و برگشتیم.

الان هشت روز است از سفر برگشته ام. مات و مبهوت مثل گم گشته ای در دیار غریب، هاج و واج به اطراف نگاه میکنم. گاه عکسها را یکی یکی جلوی چشمم رژه می برم، بلکه کمی آرام شوم. مثل آتش گرفته ای که خنکای قالب کوچک یخ هم لحظه ای او را غنیمت باشد. باورت می شود کفشهایم را هنوز واکس نزده ام. خاک و غبارش را هر روز آرام دست می کشم و نسیمی خنک را در وجودم می پراکنم و عطری که یاد تو را در بند بند کالبدم به ارمغان می آورد. مجنون شده ام و سودای دیدار دوباره ات مرا به ستوه آورده. آخرش را که می دانم جان در راه تو تقدیم می کنم. مرا می کشی بکش؛ اما دوری ات را از من دور نگاه دار. دیگر هیچ کار و برنامه و هدفی برایم اهمیت سابق را ندارد. انگار دیگر کاری جز حسرت دیدار ندارم. تپش های قلبم، نفس نفس حیاتم، پلک زدن هایم، همه به یاد توست. نباید مرا فرا می خواندی حالا که بردی و دل بردی و جنونم دادی، حسرت فراق را از من بگیر. قرار دل بی قرارم باش. جرعه ناب وصالت را میهمان عطش ناتمام این هجران کن. دوباره و سه باره و چند باره، زود به زود مهیای سفر ساز و مقدماتش را خودت هموار کن. من بی ضریح نگاهت دور از گنبد ابتلایت محروم از هوای تو می میرم آقا جان، یک کاری کن. این آتش درون، تاب مرا بریده... می کشی مرا حسین...

  • سیدحمید مشتاقی نیا

با جنبه

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۲ شهریور ۱۴۰۳، ۰۶:۵۰ ق.ظ

کاریکاتور دیدنی گل آقا از مرحوم حبیبی | سایت انتخاب

 

خدا رحمت کند دکتر حسن حبیبی را. دیروز در اخبار در جریان بازدید سید حسن خمینی خواندم بنیاد فرهنگی امیرکبیر را مرحوم حبیبی با هزینه شخصی از خود به جا گذاشته و مجموعه ای از کتب و نیز هدایای دریافتی را در آن به معرض نمایش و استفاده عموم قرار داده است. سالها پیش در کتاب خاطرات دکتر امینی نخست وزیر قجری محمدرضا پهلوی که در کیهان لندن منتشر شده بودم خواندم که دیداری با دانشجویان تهران داشت و سخنگویشان دکتر حسن حبیبی بود و همانجا پیش بینی کرد که او آینده ای درخشان خواهد داشت. حسن حبیبی مدتی وزیر و نیز سالها معاون اول رییس جمهور بود و در مشاغل و مسئولیتهای حساس دیگر از تنظیم پیش نویس قانون اساسی تا دبیری مجمع تشخیص مصحلت نیز حضور داشت. وی به هنز علاقمند بود و خودش نیز گاهی شعر می سرود. کتابهای خوبی نیز در باره علم حقوق و نیز هنر از وی به جا مانده است. 

خودم ان شاءالله از گنجینه به یادگار مانده وی بازدید خواهم داشت اما یک نکته به ذهنم رسید که عرض میکنم خدمتتان. همه می دانند که در دهه شصت و اوایل هفتاد مساله نقد و اعتراض جایگاه چندانی در رسانه ها نداشت و چندان مورد تحمل قرار نمی گرفت. نشریه طنز گل آقا یک نشریه حرفه ای جذاب و منتقد بود که در آن برهه به بیان معضلات اجتماعی پرداخت. جالب است یادآوری کنم با اینکه یکی از اصلی ترین سوژه های طنز و کاریکاتور گل آقا دکتر حسن حبیبی بود اما به اذعان چندباره مرحوم کیومرث صابری فومنی (گل آقا) حسن حبیبی یکی از جدی ترین و فعال ترین حامیان نشریه به شمار می آمد. پیشنهاد می کنم این وسعت نظر و تحمل نقد و سعه صدر مرحوم نیز در موزه یادبود وی به نوعی مورد گوشزد و توجه قرار بگیرد که درس اخلاقی کاربردی برای اهالی سیاست خواهد بود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سنگین حرکت کنید!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۲ شهریور ۱۴۰۳، ۰۶:۳۶ ق.ظ

سفره ی دل - چکامه های تنهایی

 

دیروز خواهر بزرگواری تماس گرفت تحصیل کرده است و چه بسا به زودی در شمار اساتید دانشگاه قرار بگیرد. گله داشت از تجربه تلخ حضور در فضای مجازی و گستردن سفره دل و اعتماد به مخاطب و ... می گفت از این ناحیه خیلی لطمه دیدم. وی که از فعالین مذهبی دانشگاه است مدعی است توسط بعضی فعالین اصلاح طلب تحت نظر بوده و بعدها متوجه شده که حرفهای وبلاگی اش را علیه او به کار برده و یا تحقیرش می کنند.

خدمت شما عارضم بنا بر هزاران بار تجربه مکرر روزگار اساسا درد دل کردن در فضای عمومی و بیان مشکلات شخصی در بستر فضای مجازی یا غیر مجازی منافی شخصیت و کرامت انسانی است و در درجه اول حتی اگر کسی سوءاستفاده نکند انسان را خوار و کوچک می سازد. آدمهای بزرگوار و محترم، سنگین و با وزانت هستند و دردها و مشکلاتش را فریاد نمی زنند. نکته بعد اینکه حتی بیان خوشی ها و توفیقات و احیانا پز دادن در فضای عمومی اعم از مجازی و غیرمجازی هم صحیح نیست و ممکن است حسادت و بدخواهی دیگران را رقم بزند. انسانها مرد یا زن هر چقدر از خودشان کمتر بگویند و حدیث نفس را کنار بگذارند در منظر عموم بزرگتر و نجیب تر و دوست داشتنی تر خواهند بود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

این روز دوباره تکرار میشود؟

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۱ شهریور ۱۴۰۳، ۰۵:۰۹ ب.ظ

کدام عالم شیعه پیشنماز مسجدالاقصی شد؟ نماز جمعه ای با اقتدای یکصدهزار نفری مسلمین به عالم شیعه. چه کسانی تلاش دارند فلسطین نه تنها محور وحدت مسلمین نبوده بلکه مساله اول کشورهای اسلامی تلقی نشود؟ 

خواندن این ماجرای تاریخی، زیبا و غرورانگیز است. امیدوارم روزی قدس آزاد شود و همه مسلمین چه شیعه و چه سنی بتوانند در آن به اقامه نماز بپردازند. روزی برسد دیگر هیچ کودک فلسطینی زیر پنجه خفاشان صهیون دست و پا نزند.

این مطلب را بخوانید:

عکس با کیفیت تمبر پستی شیخ محمد حسین کاشف الغطا - گرافیک با طعم تربچه

 

علامه محمد حسین کاشف الغطاء در سال 1350ه.ق برای شرکت در کنفرانس سراسری اسلامی که در قدس برگزار می‌شد، با دعوت مجلس اعلای اسلامی فلسطین، حاضر شد و در شب اول کنفرانس نماز جماعت باشکوهی با تدبیر مفتی قدس و به امامت کاشف الغطاء برگزار شد که به نوعی نقشه دشمنان اسلام را نقش بر آب کرد.

روز اول کنفرانس

برای نماز مغرب به مسجدالاقصی رفتیم. جمعیت در آن مسجد مبارک موج می زد. پس از اذان، صف ها بسته شد. مسجد دیگر جا نداشت و صفوف به صحن و فضای باز کشیده شد. جناب مفتی امین‌الحسینی(مفتی قدس) که خدایش نگهدار باد، دست مرا گرفت و به صف اول نزدیک محراب برد. پس از فریضه ی مغرب و نماز نافله، قاریان در بالادست مسجد، یک حزب از قرآن کریم را تلاوت کردند. سکوت حکمفرما بود و حتی صدای پچ پچ شنیده نمی شد. پس از خوانده شدن قرآن، جمعیت در همان صفوف خود ماندند و حدود سه ربع ساعت به ذکر و تسبیح یا گفت و گوی آهسته با هم پرداختند.

آن رویداد اسلامی (نماز جماعت مذاهب)

مؤذنان، بانگ نماز عشاء را سر دادند. در آن جرگه، عالمان بزرگی از دیگر کشورها و نیز رجال تمام بلاد اسلامی حضور داشتند؛ کسانی چون التفتازانی، النجار، رشید رضا صاحب مجله‌ی المنار، شیخ نعمان الأعظمی و حتی امثال علامه سید حبیب العبیدی مفتی موصل، سید محمد زبارة وزیر و رییس قصر پادشاهی و نماینده‌ی امام یحیى(امام یمن)، محمدعلی پاشا علوبة ، همچنین علامه أحمد رضا و علامه سلیمان ظاهر و دیگر بزرگانی همطراز آنان و رجال برجسته ی اسلام که برشمردنشان از عهده‌ی این قلم بیرون است. نیز علمای فلسطین و رجال بزرگ صنعاء، یافا، عکا، جنین و جمعی از رجال سوریه.

در پی اذان عشاء که مهیای برخاستن برای نماز بودیم، جناب مفتی به اتفاق امام مسجدالاقصی با جمعی از علمای قدس آمدند و دست مرا گرفتند و گفتند بیا جلو که مسلمانان نماز عشاء را پشت سر تو بخوانند. تدبیر ما این است که همه به تو اقتدا کنند.

من قدری دودل شدم. دچار حیرت گردیدم و درنگی کردم، زیرا امری بی سابقه و ناگهانی بود. اما به هر حال جلو رفتم. منادیان در اطراف و بیرون مسجد بانگ برآوردند که امام جماعت، کاشف الغطاء است. من نماز را با تمام و آداب و سنن آن اقامه کردم. پس از نماز دیدم یک منبر بلند وسط مسجد گذاشته و رویش پرده ها و پارچه های پربها انداخته اند. جمعی از آقایان روحانیان و پیشاپیش آنان جناب مفتی که خدایش یاور باد، پیرامونم را گرفتند و دسته جمعی مرا از محراب تا کنار منبر بردند. بر منبر نشستم و میان آن جمعیت انبوه یک ساعت و نیم بی آمادگی قبلی سخن گفتم. در طلیعه‌ی کلام نیز این فرمایش خداوند جل شانه را به رسم براعت استهلال تلاوت کردم که:

بسم الله الرحمن الرحیم «سبحان الذی أسرى بعبده لیلا من المسجد الحرام إلى المسجد الأقصى الذی بارکنا حوله لنریه من ءایاتنا إنه هو السمیع البصیر» (الإسراء/1)

از سخن مفسران یاد کردم که گفته اند معنای برکت در اطراف مسجد الأقصى، کثرت درختان، نهرهای جاری، پاکی هوا و این چیزهاست. افزودم که اما امشب معنای دیگری برای برکت این مسجد پیدا شد، که همین اجتماع عظیم و آشنایی حاضران باهم است، اگرچه سرزمین هایشان از یکدیگر دور، فاصله‌ی شهرهایشان از هم بسیار و زبان هایشان گوناگون باشد؛ سپس فواید جلسه و مشاورت و تضارب آرا و دیگر جنبه های اجتماعی و اخلاقی را گفتم.

گروهی روزنامه نگار نیز، اطراف منبر سخنانم را می نوشتند؛ از جمله سید بزرگوار آقای منیف الحسینی صاحب جریده الجامعة الاسلامیة.

یکی از آنان گفت از هر ده کلمه ات فقط یکی را توانستیم بنویسیم؛ بس که بیانت روان و کلماتت پیاپی و سیل آسا بود.

منبرم طول کشید، زیرا نمی دانستم خطیبان دیگری نیز هستند که می خواهند پس از من سخن بگویند. مردی آمد و آهسته زیر گوشم گفت: استاد! آقایان دیگری هم در جمع نشسته و منتظرند که فرصت را به آنان بسپارید تا سخن بگویند، پس لطفا به همین مقدار بسنده کنید و به منبرتان پایان دهید. خواسته‌اش را پذیرفتم و موضوعی را که درباره اش سخن می گفتم جمع کردم و از منبر پایین آمدم. پس از من خطیبانی پیاپی به منبر رفتند؛ مانند العزام ، رشیدرضا، تفتازانی و دیگران.

حادثه‌ى العزام

در همین اثناء بود که آن ماجرای مشهور العزام رخ داد، اما جناب مفتی الحسینی که خدایش نگهدار باد، به لطف الهی توانست آن مشکل را مدبرانه حل کند، وگرنه می‌رفت تا کنفرانس در گهواره بمیرد و پیش از تولد جان دهد. دامی گسترده بودند، اما خداوند مسلمانان را از شر آن حفظ فرمود.

[حمید المطبعی در کتاب خود موسوعة المفکرین و الأدباء العراقیین، که شرح حال محمد بهجت الأثری را می نویسد آورده که: «یهودیان و برخی پادشاهان در صدد بودند آن کنگره را به کلی برهم زنند و شایع کردند که کنگره دچار اختلاف نظر و چنددستگی شده است. مراسم افتتاحیه در شب ۲۷ رجب سال ۱۳۵۰ه.ق نا آرام و پر سروصدا شد. اما مفتی الحسینی مدبرانه آن فتنه را خاموش کرد. صهیونیست ها و استعمارگران در روزنامه های خود شایعه پراکنی کردند اما اعضای کنفرانس در نخستین روز جمعه ای که پس از آن فرا رسید، از دفتر رئیس کنفرانس خواستند تا در روزنامه های محلی و بین المللی اعلان گردد اعضای کنفرانس همگی می خواهند امام جمعه‌ی آن هفته‌ی مسجدالاقصی مجتهد نجفی شیخ محمد حسین آل کاشف الغطاء باشد. این خواسته انجام شد و بیش از یکصد هزار نفر مسلمان نماز جمعه را در مسجدالاقصی به امامت آقای کاشف الغطاء برگزار کردند.» (نک: موسوعة المفکرین و الأدباء العراقیین، المطبعی، حمید، بیروت، دار الراقدین، ۲۰۱۴م، ج ۴، ص ۱۰۲)]

بازتاب برگزاری کنفرانس در جهان و خبر آن در رادیو رویترز

وضع به همین منوال بود تا روز جمعه که اهالی دهات فلسطین و حومه در مسجدالأقصی جمع شدند. جمعیت به همان اندازه‌ی شب معراج(شب 27 رجب، افتتاحیه کنفرانس) بود[1]. اقتدای مسلمین به من، در آن شب نیز خیلی سروصدا کرده و در دیگر کشورها با اعجاب و خوشحالی همراه شده بود؛ به ویژه در پایتخت های اروپایی خیلی روی آن موضوع حرف زده بودند. رادیو رویترز همان شب گفته بود: یک حادثه‌ی شگفت آور جهان که از صدر اسلام تا کنون سابقه نداشته، این است که فرقه های مسلمین با تمام اختلافشان در مذهب و مشرب، به یک عالم شیعه اقتدا کرده اند.

[1] این همان نماز جمعه‌ی باشکوهی است که آیة الله کاشف الغطاء در قدس اقامه کرد و یکصد هزار نفر از پیروان مذاهب مختلف اسلام به وی اقتدا کردند.

منبع: کتاب بند بند سرگذشتم(خاطرات علامه کاشف الغطاء)، صص135-142

برگرفته از سایت اخوت

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عباس منصور اهل بابل

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۱ شهریور ۱۴۰۳، ۰۸:۴۶ ق.ظ

تصاویری دیدنی از جزیره خارک

 

عباس منصور را نمی شناسم و اگر کسی شناخت یا اطلاعی درباره وی دارد ممنون میشوم پیام بگذارد. این مطلب اشارتی درباره اوست:

قبل از آنکه مرا به خارک بفرستند؛ یک روز سرهنگی به نام کیانی که گویا با سرهنگ بابا امجدی که رئیس ساواک آبادان بود، برادر بود، مرا احضار کرد و گفت: «تو چه کار کرده‌ای؟» گفتم که من بی‌گناهم و مرا بیخود گرفته‌اند. و تلفن کرد و پرونده مرا آوردند. وقتی پرونده مرا آوردند. من دیدم آن اعلامیه‌ای که قبلاً توضیحش را دادم و به قد یک کف دست بود، لای پرونده هست؛ و زیرش هم خط قرمز کشیده‌اند. گفت پس تو کاره‌ای هستی و بیخود خودت را به موش مردگی می‌زنی. باید بروی خانه آسید محمد بهبهانی و توبه کنی. خانه او در خیابان پانزده خرداد بود؛ و هر کس را که می خواست از مبارزه با شاه توبه کند به خانة او می‌فرستادند. سیدمحمد بهبهانی با دربار رابطه نزدیکی داشت. و به نظر من یک روحانی نما بود. خلاصه به من هم فشار آوردند که تو هم به خانه بهبهانی برو. بهبهانی همان طور که گفتم از آن آخوندهای درباری بود و با دربار کاملاً ارتباط داشت. من گفتم چرا من باید پیش آقای بهبهانی بروم؟ من خودم یک روحانی هستم. یک آخوند اسلامی هستم. پیش او بروم که چه شود؟ من گناهی نکرده‌ام که بروم توبه کنم. این را که گفتم بلند شدم و همان طور به دیوار تکیه دادم. گفت پس می‌خواهید چه کنید؟ گفتم مرا از ایران تبعید کنید. گفت کجا تبعید کنیم؟ گفتم به نجف اشرف. خندید و گفت نه تو را به مسکو تبعید می‌کنیم! این حرف را از این رو زد که می‌خواست مرا کمونیست معرفی کند. این را که گفت بیرون رفت و من هم بیرون آمدم و به سلول خود برگردانیده شدم. یکی دو روز بعد هم مرا به خارک فرستادند
من را به جرم اخلالگری از زندان قزل قلعه به زندان جزیره خارک تبعید کردند. در میان یک عده شصت و یک نفری که دکتر کریم کشاورز، دکتر شهیدی و دکتر کریم پویا نیز در میان آنها بودند و از زندان شهربانی و زندان لشکر دو زرهی واقع در چهار راه قصر سابق (شهید قدوسی) انتخاب کرده بودند، همان زندانی که دکتر مصدق زندانی بود.
از این جمع فقط دکتر حسین آیدین که برایش خیلی تقلا کردند در آخرین لحظه تبعیدش منتفی شد و جمع شصت و یک نفری ما شد شصت نفر[1] . ما را با بی‌رحمی و خشونت تمام سوار یازده کامیون کردند و به طرف شیراز فرستادند.

خوب یادم هست که من در آن روز بیمار بودم و در داخل بهداری زندان به سر می‌بردم و در آنجا بستری شده بودم که آمدند و گفتند آقای رهنما بیا داخل بند. و بعد مرا کشان کشان به سلول خودم بردند و با حالت بیماری تب مرا مجبور کردند وسایل خود را جمع کنم. به طوری که مانع شدند هم سلولیهای من کمک کنند. هر چه گفتم لااقل اجازه دهید کمی حالم بهتر شود آن وقت هر بلایی می‌خواهید سر من بیاورید کسی گوشش بدهکار نبود. فقط می‌گفتند دربارة شماها دستور اعلی حضرت است و باید خیلی فوری اجرا شود. به هر حال ما را سوار کامیون کردند. تعداد کامیونها یازده تا بود و توسط 120ـ100 افسر و درجه‌دار و سرباز همراهی می‌شد.
فرمانده ستون اعزامی به خارک سرهنگ اکبر زند نام داشت که نشان رستاخیز شاه را داشت و در کودتای امریکایی ـ انگلیسی 28 مرداد1332 فعالانه شرکت کرده بود.
در موقع حرکت سید ابوالقاسم انجوی مدیر روزنامه آتشبار که به عنوان تبعیدی همراه ما بود، این دو بیت را خواند:

در مسلخ عشق جز نکو را نکشند

روبه صفتان زشت خو را نکشند

گر عاشق صادقی زکشتن مگریز

مردار بود هر آن که او را نکشند.


ولی بعداً این آقا!، خود را در دامان دربار انداخت.
این‌گونه مرا هم جزء شصت نفر فرستادند به خارک، در این مسیر، ابتدا ما را بردند به شیراز و از شیراز به بوشهر اعزام شدیم و از آنجا ما را سوار کشتی کردند و به خارک بردند. آنجا ما را تحویل سروان وحدت [2] دادند که معروف بود از بهاییها است و از مسلمان جماعت کینه خاصی به دل دارد. او هم مسئول پادگان حفاظتی از زندانیها بود و هم مسئولیت حفاظت از زندان را بر عهده داشت.
من جمعاً حدود یازده ماه در خارک بودم و خارک در آن زمان دست کمی از جهنم نداشت. زیرا آنجا تنها زندان نبود؛ بلکه جولانگاهی بود برای سروان وحدت و رژیم که هر طور می‌خواهند با زندانیان معامله کنند.
شبها عده‌ای را مأمور می‌کردند که می‌ریختند و حمله می‌کردند به خوابگاه زندانیان و می‌زدند و می کوبیدند و قهقهه مستانه سر می‌دادند و سرمست از پیروزی می‌رفتند. سروان وحدت حتی از جیره زندانیان نیز نمی‌گذشت و همیشه مقداری از آن را به سرقت می‌برد. من در حالی به خارک تبعید شدم که هنوز در دادگاه محکوم نشده بودم و فقط توسط فرماندار نظامی بازداشت شده بودم. ولی می‌گفتند تو را چون مخالف شاه هستی و علیه شاه اعلامیه چاپ کرده‌ای بازداشتت کرده‌ایم. و چنین کسی دادگاه نمی‌خواهد، به خارک می‌فرستیمت؛ که زحمت دادگاه هم کم شود؛ بلکه خودت آنجا رفع زحمت کنی و بپوسی و تلف شوی (این را تیمور بختیار، بمن گفت!). این بود منطق کسانی که خود را رهبران تمدن کهنسال ایران می‌دانستند و می‌گفتند ما از جانب خدا مأموریت داریم این ملت را به رستگاری برسانیم.
به هر حال مرا با چنین منطقی به خارک تبعید کردند.
همان‌طور که گفتم در خارک زندانی عادی هم آورده بودند. ما در آنجا وضع بسیار بدی داشتیم. به عنوان مثال یک آقایی (عباس منصور) [3] همراه ما بود که اهل بابل بود. یک چشمش نابینا بود. نامه‌ای به مادرش نوشته بود که در آن توصیه کرده بود که ناراحت نباش بالاخره این دوره هم تمام می‌شود و باز من پیش تو می‌آیم. این نامه به دست سانسورچیان رژیم افتاده بود و آنها هم استنباط کرده بودند که این بنده خدا آرزوی نابودی رژیم شاه را کرده است و یا یک پیام رمزی به این صورت برای مادرش فرستاده تا او برود آن را به دوستانش بدهد و به آنها بگوید که آماده باشید، قیام عمومی علیه شاه در حال وقوع است. ملاحظه می‌کنید این استنباط دستگاه از نامه عادی یک فرد بود که برای مادرش می‌نویسد. آنها این نامه را بهانه قرار داده و آمدند این مرد مظلوم را بردند و او را می‌زدند که پدر سوخته با چه کسانی می‌خواهی علیه شاه کودتا کنی. آن‌قدر او را شکنجه دادند که چشم سالمش هم کور شد.
این عمل انعکاس وسیعی میان مازندرانیهایی که در زندان خارک بودند و کلاً همه ما، به وجود آورد. افرادی مانند مهندس برومند، آقای مهندس ابراهیم تمیمی از حزب آزادگان و آقای ابراهیم مقیمی که جزء زندانیان با وقار و با ارزش بودند به این عمل شدیداً اعتراض کردند: که چرا با یک زندانی که دستش از همه جا کوتاه هست این کار را می‌کنید؟ چرا از یک نامه ساده استنباط کودتا می‌کنید و در همه این جنایات دست سروان وحدت و بهاییهای دور و بر او کاملاً بازو مشخص بود که آنها نقشی مهم داشتند.
سختیهای زندان خارک را آقای کریم کشاورز در کتاب چهارده ماه در خارک نوشت و چاپ هم شد. البته من هم می‌خواستم کتاب یازده ماه در خارک را بنویسم که مثل سایر کارهایی که عقب افتاده انجام نشد. ولی او این کتاب را نوشت انصافاً کتاب خوبی هم هست، با بعضی اشتباهات.

پانوشت:

[1] اسامی شصت نفری که به خارک تبعید شدند و شیخ مصطفی رهنما جزء آنها بود.
1ـ آرسن آوانسیان (ارمنی) که بعداً محکوم به اعدام شد و حکم را هم اجرا کردند او در تهران تعمیرگاه اتومبیل داشت. 2ـ مهدی آقایی 3ـ منوچهر افشار 4ـ تقی باقری 5 ـ دکتر کریم پویا 6 ـ محمدعلی ترابی 7ـ حسن حاتمی (نام اصلیش جمشید حبرون می‌باشد و کلیمی بود.) 8 ـ فریدون دانشخواه 9ـ ناظم رسولی 10ـ لطیف ربیعی 11ـ دکتر اسماعیل شهیدی 12ـ مهدی کی مرام 13ـ کریم کشاورز 14ـ محمدهادی شفیعیها 15ـ عباس منصور 16ـ خسرو پوریا 17ـ محمدعلی یساری (مرندی) 18ـ ابوالحسن شیرزاد 19ـ سروش امُ (زرتشتی) 20ـ سید ابوالقاسم انجوی شیرازی (مدیر روزنامه آتشبار) 21ـ تورج سریری 22ـ حسن برومند 23ـ اسماعیل وحدت 24ـ محمدامین آخوندزاده 25ـ سید محمدتقی ابن سجاد 26ـ مهندس پرویز بحری 27ـ دکتر صادق پیروز 28ـ ادوارد ترکار اپتیان (ارمنی) 29ـ محمد هنریار 30ـ عباس خانپور 31ـ بهروز رضا خانلو 32ـ شیخ مصطفی رهنما 33ـ سعید ساویس (کلیمی) 34ـ مهندس رضا ضیائی 35ـ مهندس ابراهیم کیاندوست 36ـ رحیم ماهرو 37ـ رضا ملکی (شمیرانی) 38ـ روبن نوامارویان (ارمنی) 39ـ علی‌اکبر مکری 40ـ محمد شاهندستی 41ـ خسرو اسدی 42ـ اسدالله خدابنده 43ـ حسین آقایی 44ـ پرویز دُرودی 45ـ پرویز اتابکی 46ـ قنبر اسلامی 47ـ ناصر خموش 48ـ پرویز آذرخشی 49ـ سیف‌الله رفیعی 50 ـ سیمیک ماریاتیس (ارمنی) 51 ـ حسین مرزوان 52ـ محمود آخوندزاده 53ـ سروش رضاخانلو 54ـ جعفر صدای وطن 55 ـ محمدحسین امینی 56 ـ شماون وادبینیان (ارمنی) 57 ـ مرتضی تهرانی مقدم 58 ـ عیسی عالمزاد 59 ـ محمد پهلوان 60 ـ مهندس ابراهیم تمیمی.
[2] بنا به روایت کریم کشاورز که خود در شمار تبعیدیان به خارک بود رئیس پادگان آنجا در بدو ورود، ستوان کوثر نام داشت.
[3] عباس منصور دانشجوی جوانی که به خارک تبعید شده بود. او همیشه با نشاط بود؛ زیاد کار می‌کرد و همیشه یار و مددکار همه بود. در میان تبعیدیان خارک، چند خبرچین هم بودند. عباس که دانشجوی ادبیات بود و به سبک پرُ طمطراق و آرمانی به گروههای چپ گرایش داشت، هر نامه‌ای که برای نامزد خود می‌نوشت با وجود اینکه از سانسور اطلاع داشت جانب حزم و احتیاط را رعایت نمی‌کرد و جملاتی به کار می‌برد که رئیس پادگان آن را توهینی به خود می‌شمرد. او را به ستاد پادگان احضار می‌کند و با او به مشاجره می‌پردازد. عباس هم کوتاه نمی‌آید و سروان واحدیان رئیس پادگان خارک دستور می‌دهد که او را در انبار زندانی کنند. سربازان و گروهبانانی که حاضر بودند به جان عباس می‌افتند و گروهبان سلماسی با میلة آهنی به صورت عباس می‌زند که باعث ترکیدن تخم چشم عباس می‌شود. او که یک چشمش ضعیف بود چشم سالمش را هم در این واقعه از دست داد و تقریباً نابینا شد. عباس را روز 26 فروردین به بوشهر منتقل کردند و از آنجا به تهران اعزام شد. برای گروهبان سلماسی هم پرونده‌ای تشکیل دادند و او را به آبادان فرستادند که پس از مدتی تبرئه شد

منبع: کتاب خاطرات شیخ مصطفی رهنما، ص 49

  • سیدحمید مشتاقی نیا

قاتلان شیک پوش

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۱ شهریور ۱۴۰۳، ۰۸:۳۲ ق.ظ

انواع ویروس کرونا از سال 2019 تا سال 2022 - درمانکده

 

یک یا چند مامور بابت ترک فعل یا بدرفتاری خود باعث مرگ یک متهم در بازداشتگاه شدند. همه آنها به صلابه کشیده شده و مورد بازخواست و محاکمه و تعلیق قرار گرفتند.

اما مسئولانی که با سوءمدیریت خود در زمان کرونا آمار مرگ و میر روزانه هفتصد نفر را به جا گذاشتند هیچگاه پاسخگو نبوده، همچنان مدعی و طلبکارند و بعضی مهره هایشان با سلام و صلوات دوباره روی کار آمده اند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دیوار کج

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۰ شهریور ۱۴۰۳، ۰۸:۲۸ ب.ظ

رییس جمهور در جریان رای اعتماد وزرا به گونه ای سخن گفت که انگار همه انها مورد تأیید و حمایت رهبری قرار دارند و همه چیز با ایشان هماهنگ شده است.

رهبری معظم در دیدار با اعضای دولت تأکید کرد که بیشتر وزرا را اصلا نمی شناخته و تعدادی را مورد تأیید قرار داده است.

پزشکیان که هموازه با تمسک به محفوظات گزینشی خود از عبارات نورانی نهج البلاغه دم از صدق و راستی و درستی می زد حتی حاضر به یک عذرخواهی ساده هم نشد.

هیچ نهاد و مرجع و ملجأیی هم وجود ندارد رییس جمهور را بابت ناراستی مواخذه کند.

نمایندگان مجلس باید جزو نخبگان سیاسی جامعه و انسانهایی باهوش باشند. آنها به رغم شناخت از گفتمان و مطالبات رهبری و ارزشی که ایشان برای استقلال مجلس قائل است و شروط چندگانه ای که برای صلاحیت وزرا بر شمردند به راحتی ادعای رییس جمهور را پذیرفته و فریب خوردند.

هیچ نهاد و مرجع و ملجأیی وجود ندارد نمایندگان را بابت این سطح از سادگی و سطحی نگری و زودباوری مورد بازخواست قرار دهد.

به راستی دولت و مجلسی که به این راحتی اهل نیرنگ و یا ساده لوحی باشند می توانند در بزنگاهها از حقوق و منافع مردم دفاع کنند؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

قلب رقه

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۰ شهریور ۱۴۰۳، ۰۶:۴۸ ب.ظ

درخواست اکران و دانلود فیلم سینمایی قلب رقه | اکران مردمی آنلاین

 

قلب رقّه را امروز عصر در سینما کانون دیدم. رقّت قلب، نخ تسبیح و خمیرمایه کشش داستان بود. دست کارگردان و بازیگرانش درد نکند. مثل به وقت شام، صحنه های هالیوودی داشت. مثل بادیگارد، نمایی از هیبت حاج قاسم را به نمایش گذاشت، مثل حبیب، نقش نفوذ پاسداران انقلاب در قلب دشمن را محور نمایش قرار داد. ماجرای جنایات داعش و ضرباتی که بر پیکر اسلام وارد آورد تا سالهای سال می تواند سوژه ساخت آثار هنری باشد. دست پلید صهیونیسیم و استکبار در آنچه بر مسلمین گذشت پیداست که در قلب رقه نیز مورد توجه قرار گرفت.

داستان فیلم را تعریف نمی کنم که خودتان بروید ببینید. چنین آثاری قطعا بیشتر به حمایت مخاطبان نیاز دارند. این فیلم که ماجرایی پر از حادثه و هیجان را درباره پاسداران گمنام امام زمان به تصویر کشاند به شهید سید رضی موسوی تقدیم شد که در زمان شهادتش او را تأثیرگذارترین فرمانده ایرانی در سوریه لقب دادند. ترور او توسط اسرائیل خط اثبات رابطه صهیون با گروههای تکفیری را پررنگ می سازد. او در تمام دوران حیات ظاهری اش گمنام زیست و خار چشم داعش و صهیونیسم بود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

وقتی اسلام هدف باشد

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۰ شهریور ۱۴۰۳، ۰۷:۲۸ ق.ظ

در مورد آیت الله طالقانی در ویکی تابناک بیشتر بخوانید

 

آیت الله طالقانی زودتر از امام پا در میدان مبارزه مستقیم با دستگاه حاکمیت گذاشت. سال 1318 جریان کشف حجاب در مقابل رضاشاه ایستاد. در جریان ملی شدن صنعت نفت و مقابله با کودتای 28 مرداد هم نقش ایفا کرد. در تهران یعنی پایتخت کشور جایگاه مردمی داشت. همه مبارزان آن دوران اسمش را شنیده بودند. نه تنها قشر مذهبی و مسجدی که قشر دانشگاهی و روشنفکر مخالف رژیم هم دورش حلقه زده بودند. برای خودش برو بیایی داشت. شاه از او حساب می برد. مجتهد بود. کلاسهای تفسیر قرآن و نهج البلاغه اش شهرت داشت....

امام که در سال 41 پا در میدان مبارزه گذاشت، سید محمود علایی طالقانی وجاهت و اعلمیت وی را دید به قم آمد و با ایشان دیدار نمود. پیوند برادری بست و هماهنگ شد. نگفت من بیست سال زودتر پا به عرصه مبارزه گذاشته و سابقه بیشتری دارم. زیر چتر رهبری امام ایستاد، ادعایی نداشت و تا آخر از فرامین ایشان پیروی کرد.

همان موقع روحانی گمنامی بود که می گفت چون امام دوره جوانی چند جلسه ای رفع اشکال دروس حوزوی اش را پیش من گذرانده شأن خود نمی دانم با او در انقلاب همراهی کنم.

یکی دیگر چند تا اطلاعیه داده بود و مشکلات ملت را در طولانی بودن صف اتوبوس و گرانی مرغ خلاصه کرد بعد مدعی شد من هم باید جایگاهی همطراز امام داشته باشم.

 طلبه های کم سوادی هم داریم به صرف بهره مندی از صدای خوش و منبر و ناز و کرشمه های مجازی، اناالرجل دارند، شاخ شده اند، ساز مخالف می زنند و... قدر امثال طالقانی را باید دانست. وقتی خدا و اسلام هدف حقیقی باشد منیّت معنا ندارد. شادی روحش صلوات.

  • سیدحمید مشتاقی نیا