اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات

فوتبال اصلاَ سیاسی نیست!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۳، ۰۴:۱۶ ب.ظ

افسران - هیچوقت از مسی خوشم نیامد...

  • سیدحمید مشتاقی نیا

به بهانه بازداشت حجت الاسلام علی عارفی

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۷:۲۱ ب.ظ


چند روز پیش در خبرها آمده بود که امام جمعه موقت جیرفت در نیمه شعبان گذشته به دلیل اعتراض به اهانت های یکی از وهابیون نسبت به مقام اهل بیت علیهم السلام و شهدای بقیع در کشور عربستان مورد ضرب و شتم مأموران قرار گرفته و به زندان افتاد. طبق خبر نقل شده، اگر چه این روحانی ایرانی مدتی بعد از زندان آزاد شد ولی گذرنامه وی توسط دولت سعودی ضبط گردید و وی از آن روز تا کنون حق ترک خاک عربستان را ندارد.

با توجه به نشر گسترده مطلب مذکور در فضای رسانه ای، هنوز این خبر توسط هیچ منبعی مورد تکذیب و تردید قرار نگرفته است.

متأسفانه روحانیت را - به رغم قرار گرفتن در مظان اتهاماتی چون نفوذ مطلق در قدرت و ... که گاه در افواه عموم شنیده می شود - باید یکی از مظلوم ترین اقشار جامعه برشمرد. هر چند سال هاست که نهاد مستقلی برای نظارت بر حسن رفتار این قشر و برخورد با تخلفات خلاف شئون روحانیت تشکیل گردیده ولی هنوز هیچ مرکز مستقلی برای دفاع از حقوق این طبقه به وجود نیامده و از این رواست که هر از گاه خبری مانند ضرب و شتم و قتل روحانیون و طلاب در گوشه و کنار کشور رسانه ای می شود و عکس العمل قابل اعتنایی از مسئولان این صنف شنیده یا دیده نمی شود.

شما تصور کنید اگر به جای حجت الاسلام علی عارفی، یک نفر دیگر از صنف دیگری مثل کارگر، کسبه و یا صنف دوست و برادر دانشگاه! در عربستان بازداشت می شد تا کنون چند طومار برای حمایت از او امضا شده و چه فعالیت هایی برای درخواست آزادی او شکل می گرفت؛ اما روحانیت به رغم برخورداری از تریبون و قلم و ... بگذریم.

مجمع نمایندگان طلاب و فضلا نیز متأسفانه نتوانسته کارآیی خود را در دفاع از مظلومیت این قشر به اثبات رسانده و در سطح یک مجموعه تشریفاتی باقی مانده است.

این قلم از مسئولان محترم مرکز مدیریت حوزه علمیه قم عاجزانه استدعا دارد در صورت صحت خبر بازداشت امام جمعه موقت جیرفت در عربستان مرحمت نموده و به مسئولان دولتی که قرار بود عزّت و اعتبار را به پاسپورت ایرانی بازگردانند یادآور شوند که اعتبار پاسپورت پیشکش؛ لااقل کاری کنند اصل پاسپورت این روحانی به وی بازگردانده شود!

فراموش نکنیم که لیدر اصلی جریان حاکم در دولت از روابط حسنه ای با برادران سعودی اش برخوردار بوده و در صورت اراده خواهد توانست گرد مظلومیت و غربت را از چهره این روحانی با غیرت ایرانی بزداید.

امیدوارم به زودی شاهد ورود و پیگیری مجدّانه مسئولان عالی حوزه علمیه قم برای آزادی حجت الاسلام عارفی باشیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

چگونه انقلاب از گزند حوادث در امان می ماند؟

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۱۳ ب.ظ


با استاد بزرگوارم آیت الله محمدی، سرپرست مدرسه علمیه روحیه بابل مصاحبه ای را درباره روحانیت و دفاع مقدس انجام دادم که در شهریور 1385 در نشریه سبز سرخ وابسته به کنگره بزرگداشت شهدای مازندران به چاپ رسید:

اشاره:
حضور روحانیت در دفاع مقدس از جمله موضوعات مطرح در نشریه سبزسرخ بوده که مخاطبان خاص خود را نیز جذب نموده است. در این شماره در گفت و گویی کوتاه نقش مدرسه علمیه روحیه بابل در جنگ را به اختصار بیان نموده‌ایم. حضرت آیت الله محمدی از چهره‌های شاخص علمی در عرصه فقاهت است که به اعتراف بسیاری از اهل فضل (بی هیچ تعصبی) در زمره ماندگارترین شخصیت‌های این عرصه محسوب خواهد شد. 
ایشان پس از عزیمت از نجف به مازندران، مبارزات خود را بر ضد رژیم ستم پیشه پهلوی آغاز نمود و با پیروزی انقلاب اسلامی پس از حضور موثر در دادگاه‌های انقلاب و ادای دین در این عرصه، مدرسه علمیه روحیه بابل را احیا کرد و به دور از هیاهوی روزگار به پرورش شاگردان مکتب امام صادق (ع) اهتمام ورزید. این مدرسه کوچک اما پر عظمت، همچون دیگر مدارس علمیه، شهدای گرانقدری را نیز تقدیم اسلام و انقلاب کرد که آواز معنوی برخی از آن‌ها از جمله طلبه شهید مهدی عباسی علاوه بر هم رزمان، بسیاری از جوانان و نوجوانان جنگ و جبهه ندیده! را نیز مجذوب خود ساخته است. حاج آقا که به طور معمول کمتر برای مصاحبه با رسانه‌های عمومی از خود رغبت نشان داده است این بار با آغوشی باز به احترام شهدای گرانقدر انقلاب پذیرای دوستان نشریه سبزسرخ شد.
حاج آقا با تشکر از شما که وقتتان را در اختیار خوانندگان نشریه قرار دادید به عنوان آغاز بحث تعریفی از شهادت و مقام شهدا داشته باشید.
ـ بسم الله الرحمن الرحیم. در تمام ادیان الهی شهادت مقامی بس عظیم بوده و شهدا همواره احیاگر و نگهدار آیین خدا در عصر خود بوده‌اند. ارزش شهادت آنقدر بالاست که زبان و قلم از بیان آن عاجز هستند. در اسلام اولیا خدا بر ارزش شهادت تاکید زیادی داشته‌اند و در طلیعه قرآن مجید در پاره‌ای از آیات به شان و منزلت شهدا اشاره نموده و تصریح کرده که گمان نکنید شهدا مرده‌اند بلکه آن‌ها زنده‌اند و از حیات برخوردارند و...
حاج آقا از فعالیت‌های قبل از انقلاب‌تان بگویید.
ـ وقتی از نجف به بابل بازگشتم طبق آرزوی دیرینه خود اقدام به انجام وظیفه از کانال ارشاد نسبت به جوانان از دبیرستان و دانشگاه گرفته تا محیط‌های خارج از آن نمودم. پس از مدتی به حول و قوه الهی توانستم برخی از نخبگان روستاها، بازار و دانشگاه را با هم هماهنگ کنم که این کار اثرات عمیقی در ترویج اسلام به دنبال داشت. بالطبع این گونه فعالیت‌ها مخفی از ساواک نبوده و آن‌ها نیز طبق وظیفه ذاتی خود محرمانه به تعقیب من پرداختند. در نهایت پای ما نیز به ساواک باز شد که البته به لطف خدا نتوانستند کاری از پیش ببرند. سخنرانی‌های ارشادی زمینه خوبی برای پیوند روستاها با حرکت انقلاب ایجاد کرد تا آن‌جا که می‌توانستم، مفاسد دستگاه طاغوت را برای مردم افشا می‌کردم و پای آنان را به راهپیمایی‌های پرشکوهی که منجر به پیروزی انقلاب شد می‌گشودم. خطرات آن را هم تحمل کردم چرا که این وظیفه کوچکی بود که باید انجام می‌دادم. 
بعد از پیروزی انقلاب چه کردید؟ شنیده‌ایم که در دادگاه‌ها نیز آثار خوبی را از خود به جا گذاشتید.
ـ بعد از پیروزی انقلاب دوست داشتم خدمت پیش‌تری به ملت داشته باشم برای همین داوطلب شدم تا به برخی از پرونده‌های حقوقی و غیر حقوقی دادگستری رسیدگی کنم. همزمان مبارزه با رباخواری را آغاز کردم که در پی آن با پیوستنم به دادگاه انقلاب فعالیت‌ها در این راستا گسترده‌تر شد تا آن‌جا که اموال بسیاری از مظلومین که به خاطر جبر روزگار تن به ربا داده بودند به آنان بازگردانده شد. در بخش موقوفات نیز جدیت به خرج دادیم و بسیاری از آن‌ها را احیا نموده و به مصرف واقعی رساندیم. در این بین به لطف خدا بسیاری از مستضعفین خانه‌دار شدند. 
اگر می‌شود بعضی از این زمین‌های موقوفی را احیا کرده‌اید نام ببرید.
ـ یکی همین محله چهل دستگاه جنب بیمارستان بابل کلینیک است که زمین آن را به قرض الحسنه ولی عصر (عج) دادیم و آن‌ها خانه‌هایی را در آن‌جا ساخته و با قیمتی اندک به مستضعفین واگذار کردند. زمین‌های وسیعی در محله کشتارگاه را از رباخواران گرفتیم که شاید حدود سیصد خانه‌ در آن‌جا بنا شده است. زمین‌های شهرک صالحین نیز موقوفه بوده که از دست متجاوزین به وقف خارج شده است.
چه شد که مدرسه روحیه را تاسیس کردید؟
ـ من از دیر باز در این فکر بودم اما به دلیل شرایط حاکم در دوران قبل از انقلاب موفق به تاسیس آن نشدم، فکر کنم حدود سال 1360 بود که توانستم این‌جا را راه‌اندازی کنم این مکان سال‌ها پیش حوزه علمیه بود که توسط رضا شاه غصب گردیده و به آموزش و پرورش داده شد به فضل الهی پس از کمی پیگیری این حوزه را تجدید بنا کردم. الحمدالله طلاب و فضلای گرانقدری از این حوزه تحویل انقلاب شده است که بسیاری از این جوانان هم اکنون از اساتید حوزه‌های علمیه و دانشگاه‌های سطح کشور بوده و یا در مصادر قضاوت و تبلیغ و … دین خود را به اسلام ادا می‌کنند. 
حاج آقا در دوران جنگ مدرسه چه حس و حالی داشت؟
ـ این مدرسه به خود افتخار می‌کند به طلاب شهید و ایثارگری که در خود جای داده است. هر یک از حجره‌های این مدرسه مزین به نام شهیدی است که مدتی را در آن به سر می‌برده است. شهید عباسی، شهید شاهین، رهبر، حسن زاده، گدازگر، داودی، شفیعی، قیومی، قشقاوی و … تا آن‌جا که توانستیم جوانانی که در شهر به من رجوع می‌کردند را به جبهه دعوت می‌کردم. کمک‌های مالی زیادی را هم از طرق مختلف جمع کرده و به جبهه می‌فرستادم. یک بار هم شرایط به گونه‌ای شد که مدرسه را تعطیل نمودم تا بچه‌ها بتوانند خود را به خطوط مقدم برسانند. بسیاری از شهدای مدرسه جزو نیروهای موثر در جنگ بودند. آن‌ها بهترین‌های مدرسه بودند که شهید شدند. همه آن‌ها اهل نماز شب بودند.
اولین شهید مدرسه را به خاطر دارید؟
ـ بله به گمانم شهید قشقاوی بود.
گویا آن موقع درباره ایشان فرمودید که اگر زنده می‌ماند بهشتی دیگری می‌شد؟
ـ محمد خیلی کوشا بود هم در درس و هم در تهذیب. شاگرد اول گروه خودش بود. این نبود که اگر به جبهه می‌رود پس درس نخواند. او واقعاً فوق العاده بود. جدش مرحوم اسماعیل قشقاوی می‌گفت محمد یکبار بیرون دعای کمیل می‌خواند و یک بار هم در منزل. او واقعاً به امور معنوی علاقه‌مند بود.
تا آن‌جا که من می‌دانم شما به شاگردان خود رابطه عاطفی عمیقی دارید تا آن‌جا که در واقع باید آن را رابطه‌ای پدرانه دانست چه حالی داشتید وقتی خبر شهادت محمد را شنیدید؟
ـ راستش خبر شهادت محمد آرامش روحی را از من گرفت یادم است وقتی جنازه او را برای وداع به مدرسه آوردند غوغایی برپا شد. حوزه یکی از سربازان بزرگش را از دست داده بود. اگر چه برای انقلاب و اسلام بود اما جای او خالی است.
به شهید شاهین هم علاقه خاصی داشتید.
ـ شاهین اهل رشت بود جوانی 18 ، 19 ساله که استعداد بالایی داشت او در عرض یک سال و نیم توانست خود را به سطح لمعه برساند که به روال امروز می‌شود سال ششم حوزه. او در دو مرتبه امتحانی که داد رتبه اول را کسب کرد. شاهین گل شهدای مدرسه بود. این جوان خیلی مودب و خوش فهم در تحصیل بود. شوق فراوان به جبهه، تحصیلش را تحت الشعاع قرار داده بود. او دیگر نمی‌توانست بماند و رفت.
مهدی عباسی امروز برای خیلی از نوجوان‌ها نیز چهره‌ای محبوب است گویا ایشان وصیت کرده بود که شما تکه‌ای از پارچه‌ عمامه خود را در تابوت او قرار دهید.
ـ شهید مهدی عباسی از آن جوانانی بود که ایمانش بر درسش مقدم بود. در کارهایش منظم بود و نسبت به قوانین اسلام متعهد بود. یک وقت از من تقاضا کرد که حجره‌اش را عوض کنم. می‌خواست به حجره‌ای برود که طلبه‌های آن از آشناها نباشند. می‌گفت این طوری وقت کمتری از من گرفته می‌شود. او نمونه‌ای از یک جوان موفق بود. با این که در سپاه پذیرفته شده بود اما ترجیح می‌داد در حوزه بماند. می‌گفت این‌جا برای خودسازی زمینه مساعدتری دارد. او اهل شعار نبود. به خاطراتش که رجوع کنید می‌فهمید که به اعتقاداتش لباس عمل پوشانید.
حاج آقا غیر از شهدای مدرسه بسیاری از رزمندگان و شهدای شهر از جمله شهید مهدی نصیرایی و … برای نماز و مناجات در این مدرسه رفت و آمد داشتند در قیاس با حال و هوای آن موقع جوانان و اوضاع امروز آیا می‌توان به آینده خوشبین بود؟
ـ من کاملاً خوشبین هستم. ایران مملکت امام عصر (عج) است. تجربه اثبات می‌کند هیچ قدرت خارجی نمی‌تواند مذهب را از دل مردم ریشه کن کند.
به نظر شما طلبه‌های جوان چه وظیفه‌ای در قبال شهدا دارند؟
ـ طلبه‌های فعلی حوزه‌ها بلکه همه مردم در مقابل خون شهدا مسوولیت سنگینی دارند. مخصوصاً طلاب عزیز باید در عمل به شهدا پیام دهند که نگران نباشید با رفتن شما ما آرمان‌های تان را محقق می‌کنیم این بهترین پیامی است که باید به شهدا داده شود.
در پایان اگر حرفی برای خوانندگان سبزسرخ دارید لطفاً بیان بفرمایید.
ـ حرفم این است هر ایرانی در زمان حال و آینده باید زحمات شهدا را ارج بگذارد. ارج گذاردن به شهدا تحقق آرمان‌های آن‌هاست. به نظر هر چه مسایل معنوی در سطح جامعه پررنگ‌تر شود انقلاب از آسیب‌ها مصون‌تر است و به عکس، هر چه تعهد نسبت به قوانین الهی کمرنگ‌تر شود آسیب‌پذیری انقلاب بیش‌تر خواهد شد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۰ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۱۱ ب.ظ


چه جنگ باشد و چه نباشد؛ راه من و تو ار کربلا می گذرد. سید شهیدان اهل قلم

تحولات اخیر در منطقه که پس از شکست طرح های دشمنان در سوریه و با ورود رسمی گروهک های تکفیری به خاک عراق و جنگ افروزی در این کشور به بهانه تشکیل دولت اسلامی، آنهم با میدان داری سرسپردگان صدام ملعون! و تهیدد عتبات عالیات و مقدسات شیعه و اعلام جنگ با علمای تشیع و ادعای مذهبی بودن منشأ درگیری ها به اوج خود رسیده، دخالت مشکوک و دو پهلوی دولت خبیث ایالات متحده در اوضاع منطقه به خصوص کشور عراق و دیگر شواهد موجود نشان از آغاز برنامه ای بلند مدت و حساب شده به منظور تغییر در شرایط جهان اسلام و تحمیل فضای مورد نظر آمریکا و صهیونیسم دارد.

تحلیل اوضاع منطقه، حکایت از تحولات شگرفی دارد که ممکن است آینده جهان بشریت را دستخوش اتفاقاتی غیرمنتظره نماید.

در این شرایط، ایجاد آمادگی در مسلمین برای رویارویی با هر اتفاقی از مهم ترین وظایف خواص جامعه دینی است.

مهم ترین راهبردی که از فحوای کلام رهبر معظم انقلاب در ریشه یابی تحولات اخیر منطقه درک می شود لزوم خروج مسلمانان از حالت انفعالی و تدافعی و ضرورت برنامه ریزی و فعالیت برای تأثیر بر فرآیند موجود است:

« در شناخت دشمن اشتباه نکنیم، تکفیری ها دشمن فرعی هستند، دشمن اصلی کسی است که تکفیری ها را تحریک می کند، به آنها پول وسلاح و انگیزه می دهد. » ( 93/3/14 )

جریان شناسی و بصیرت مدافعان حریم شریعت حکم می کند هر چه زودتر با فهم رسالت و نقش تاریخی خود در شرایط فعلی، ابتکار عمل را به دست گرفته و دشمنان اسلام را در موضع انفعال قرار دهند.

با خبر شدم بدین منظور، جمعی از طلاب، دانشجویان و بسیجیان عدالتخواه کشور در راستای شناساندن زوایای پنهان توطئه معاندان و ایجاد آمادگی برای بسیج عمومی در قبال نقشه های شوم و پر پیچ و خم دشمنان اسلام، در نظر دارند با پیاده روی مردمی از بارگاه ملکوتی امام هشتم در مشهد مقدس به سمت کربلای معلا و تجدید عهد با قافله سالار شهادت و حق طلبی، طنین آزادی قدس شریف و نابودی صهیونیسم غاصب را در پرتو اتحاد مسلمین عالم به گوش جهانیان برسانند.

بسم الله و بالله و فی رسول الله و علی ملة رسول الله صلی الله علیه و علی آله و سلم

  • سیدحمید مشتاقی نیا

تدبیر از شما امید از ما!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۰ تیر ۱۳۹۳، ۱۲:۰۴ ق.ظ

افسران - اگر داعش حمله کند...

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سوگواره ای برای " امتداد " !

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۴۶ ب.ظ


نشریه امتداد پرتیراژترین نشریه تخصصی دفاع مقدس بود که سالها با همت سردبیر محترم آن، آقا رضا مصطفوی منتشر می شد و مدتی است که به بهانه های مختلف از جمله کمبود بودجه تعطیل شده است. ناگهان مطلع شدیم تیم جدید دیگری جایگزین تیم قبلی شده و نشریه ای با همان نام اما بسیار سطحی و با محتوای ضعیف را ارائه داده است.

برای رویکردهای قرارگاه فرهنگی خاتم و موسسه طلایه داران و ... حرف ها و نقدهای آتشینی دارم که به زودی منتشر خواهم کرد اما حرف منطقی این جاست که اگر دوستان بر فرض قصد ارتقای سطح یک نشریه را دارند باید بگردند و افرادی قوی تر از نیروهای سابق را انتخاب کنند نه اینکه نشریه را بازگردانند به نقطه صفر و ...

واقعاً تا به حال کسی را ندیدم که از محتوای شماره جدید امتداد راضی باشد.

خانم معصومه حیدری از نویسندگان خوش ذوق مازندرانی عرصه دفاع مقدس، یادداشتی را در این خصوص برای اشک آتش ارسال کرده که خوب است مورد توجه مسئولان امر قرار بگیرد:

گلایه های نسل سومی:

شماره جدید ماهنامه امتداد که توسط تیمی تازه کار و ظاهراً کم آشنا با مضامین بلند دفاع مقدس منتشر شده و به دستم رسیده، برگ برگ آن را ورق زدم...یاد آنروزی افتادم که ماه ها بعد از مشترک شدنم، بی صبرانه چشم به راه آمدن اولین امتداد بودم. خوشحالی ام را از یاد نخواهم برد. صفحاتی با نوشته هایی که دو رنگ سیاه و سفید تمام زینتش بود...اما آنقدر به دل می نشست...گاه با تأخیر فراوان؛ اما سرانجام چشم انتظاری ام به پایان می رسید...عنایات شهدا را فراوان در آن می دیدم و پیغامشان که ما شما را از یاد نبرده ایم. این حرفها را می نویسم تا یادم نرود جای خالی شهدا را هنوز هیچ کس نتوانست برای ما پر کند...هیچ کس.

اما گاه روزنه ای به روی دلت باز می شود تا عطر خوش بویشان به مشامت برسد.. قلم هایی برای تو از روزهایی می نویسند که مملو از ایمان و ایثار و جوانمردی بود... از کسانی حرف می زنند که یکپارچه مرد بودند و بویی از نامردی از وجودشان بر نمی خواست.

و ما که بعد از این سالها سلام به شهدا را هر روز جزء واجبات مان قرار دادیم؛ امروز برای مان دشوار است...اگر بخواهند کانال های اتصالی به شهدا را یکی یکی از ما بگیرند...یک روز به بهانه ی طرح ساماندهی گلزار شهدا تمام صفای زندگی مان را می گیرند...راستی چقدر دلم برای عمامه ی سیاه شهید سید محمد رضوی تنگ شده است...سالها بود که به تار و پودش دخیل گدایی می بستیم. قرآن جیبی سید اسد الله چه شد؟! بر سنگ مزار خالی اش می نشستیم و تنها قرآنی که از او به یادگار مانده بود تسلای دلهای بی شماری بود...اما حالا دیگر از آنها خبری نیست...گلزار شهدای شهر در غربت زهرایی خویش فرو رفته است ...

جای بسی تعجب وگلایه دارد، در این روزگار که گرد و غبار فتنه همه جا را چون شب تارگرفته است، در روزهایی که فریاد"این عمار" آقا بلند است، در ایستگاه هایی که شاهد هزاران طلحه و زبیرهایی هستیم که از سر همان کینه ی ولایت به نابودی ارزشهایی فکر می کنند که با پاره پاره شدن بدنهای مطهر فرزندان خمینی به دست آمده است.در اوضاعی که رهبری انقلاب  چشم امیدش به افسرجوان جنگ نرم است و شهدا که همچنان حیاتشان،ایمانشان،اهدافشان و شهادتشان ارزشمندترین ارزشها ست... چرا که آن سالها که بر آنها جهاد، تکلیف الهی بود عاقلانه عمل کردند و عاشقانه پروازکردند...آیا امروز جایز است در ترویج آن ارزشها و تبیین لایه های پنهان سیره ی شهدا کم گذاریم؟!

آهای آنهایی که یادتان رفت 8سال خون دل خوردیم تا نگاه چپ دشمن به این ملت نباشد...ما آنروز نبودیم...اما بعدها شنیدیم از ولی زمانمان که، جنگ ما یک گنج عظیمی ست آیا خواهیم توانست آنرا استخراج کنیم؟! ما در کشف این گنج کم گذاشته ایم...هنوز بر روی پله ی اول ایستاده ایم...و تا رسیدن به آن افقی که حاج احمد متوسلیان نشانمان داد برای نصب پرچم عشق...گامهای زیادی باید برداشت...

برای ما که دوست داریم شهدا در گذر زمان فراموش نشوند، برای دلهای ما که هر گاه در این غوغای شهر می گرفت با عطر شهدا درکنار قبور مطهرشان آرام می گرفت...سخت است، خیلی هم سخت و دشوار...از آنکه گمان کنیم بخواهند ذره ای هم شده این بهانه های دوستی با شهدا را در این دنیای فریبنده از ما بگیرند...

آن روزها وقتی حرفهای سر دبیر امتداد را می خواندم...غربت شهدا بود که با چشمانم در لابلای صفحات امتداد می دیدم... امروز بعضی ها حرفی برای گفتن ندارند!

ما دلمان دارد می سوزد...به اندازه ی دل سوخته ی تمام  مادران شهدا. همانهایی که هنوز در خانه را کامل نبستند شاید مسافرشان باز گردد یعنی ما  دیگر حرفی برای گفتن از جنگمان نداریم که بودجه های فرهنگی برای حفظ ارزشهای 8سال دفاع مقدس کم آمده است؟! یا اصلاً بودجه فقط بهانه ای است برای کم گذاشتن در مسیر احیای ارزش های دفاع مقدس؟!

یعنی آنقدر از معجزه های واقعی شهدایمان نوشتند...برایمان حرف زدند..با سیره شان آنقدر عمیق آشنایمان کردند که دیگر خیالشان راحت است ، دشمن با این نسل کاری نخواهد داشت؟! امان از این همه غفلت...دشمن در کمین نشسته است تا روح و جان  جوان امروز را در تسخیر چنگ های پلید خود قرار دهد...

اگر جوان امروز هنوز نام خیلی از شهدا به گوشش آشنا نباشد

خدا از سر تقصیرات خیلی ها نخواهد گذشت...

اگر بگوییم دیگر برای شهدا دویدن بس است...واقعاً باید به حال خیلی ها خندید نه اینکه تاسف خورد...

اما همه ی آنهایی که بعد از گذشت بیش از ۲۰سال از دوران دفاع مقدس موانع سنگینی شدند برای پیشروی بسیاری از اهداف بلند و رساندن پیام شهدا بدانند: جوانان امروز جنگ نرم همان سربازان دیروز خمینی اند که در پناه نور ولی زمانشان "سید علی" بزرگ شده اند...و معتقدند دفاع همچنان باقی ست... و کربلا همچنان جاریست...ما به شهدا قول داده ایم در ترویج فرهنگ پاکشان کوشا باشیم...فراموششان نکنیم...به  درستی راهشان، به تقدس خونشان ایمان داریم و تا پای جان در صحنه خواهیم ماند...حتی اگر بودجه های دنیایی را خرج شهدا نکنند. یا کاری ضعیف و نه در خور شأن شهدا را ارائه بدهند. ما باور داریم...راه شهدا رفتنی ست شنیدنی نیست...ما باورمان براین است اگر نیت هایمان را خالص کنیم شهدا به یاری مان می شتابند و علم آنها بر زمین نخواهد ماند...

حالا که دل بعضی ها به دنیا الحمدالله خوش شد و خوشگذرانی های رنگارنگ شان روزبروز بیشتر می شود...بگذار در این هوا وهوس هایشان غوطه ور شوند...که پایان ناخوش شان در راه است... پول های فرهنگی خرج هزاران قرطی بازی ها شود تا مسئولین محترم فرهنگی در ارائه ی گزارشات شان کلاس شان پایین نیاید....و....

و امروز شماره جدید از دور تازه ماهنامه ی امتداد به دستم رسید....  غربت شهدا بغض سنگینی شد که دارد خفه ام می کند...

و.. حالا که دارم این نوشته ها را تایپ می کنم :اشک در چشمانم نشسته...

نمی توانم حرف بزنم...باید فریاد بکشم ...

غصه ام برای این است که خاکریز فرهنگی و سنگری که سالهاست مزین به عطر و بوی شهداست چرا باید اینگونه برچیده شده و جایگزینی ضعیف سر جایش بنشیند ؟ و این خطر سنگرهای فرهنگی دیگر را هم تهدید می کند...از کجا خیالمان راحت باشد که دیگرانی خواهند آمد تا این راه را ادمه دهند و همه چیز به فراموشی سپرده نشود...

 آهای حمید باکری کجایی که حرف های آنروزت به واقعیت پیوست ودیدیم هر آنچه که نباید می دیدیم..

دوست داشتم امتداد با نام"امتداد" می ماند...نگران هزاران دلی هستم که بال بال می زنند تا پست

چی هرماه برایشان از شهدا ارمغانی نو بیاورد...بی قراری شان را چه کسی پاسخ خواهد گفت؟!

این دلها با امتداد به شهدا خوب گره خورده بود...حالا اگر این دوستی ها سست شود چه کسی جای شهدا راخواهد گرفت؟!

معصومه حیدری

  • سیدحمید مشتاقی نیا

2 سال برای نمایندگان بابل چگونه گذشت!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۳، ۰۶:۲۲ ب.ظ


به گزارش شلمچه نیوز، معمولا بعضی از مدیران تاب تحمل نقد را ندارند و از این بابت خیلی زود برافروخته می شوند و حتی در ذهن خود منتظر فرصتی برای انتقام لحظه شماری می کنند، اما بعضی ها معتقدند که انتقادها را مغتنم شمرده و در اصلاح رفتار و عملکرد خود بر می آیند.

بابل 2 نماینده دارد که در این روزها به میانه چهارساله مجلس نهم قرار گرفتند، اما این روزها در سطح شهر و روستاها بنرهای رنگارنگی را مشاهده می کنیم که گویی زمان انتخابات فرا رسیده است! و کاری به هزینه های زیاد این بنرها نداریم اما جای سئوال دارد این بنرها چه می گویند و چه پیامی دارند!

نیازی نیست به خود زحمت دهید و خیلی فکرتان را درگیر کنید! کمی به مناطق مختلف شهر و روستا سری بزنید و آیا پروژه های جدیدی که در حال احداث و یا افتتاح شده ای را مشاهده می کنید آنوقت معنی و مفهوم این بنرها و مهمانی هایی که  این دو نماینده محترم نصب و برگزار می کنند را درک خواهید کرد.

جالب تر اینکه یکی از اقوام این نماینده ها کاشف بعمل آمد و کشف مهمی را انجام داد و در رسانه نوشت: " کشف یک پروژه عمرانی نیمه تمام در بابل! " این کشف چاه نفت نیست این پروژه ای که درسال 82 کار اجرایی آن شروع شده بود و به دلایل مختلفی از سال 86 متوقف شد و کاشف این پروژه مهم! به اخوی خود که نماینده بابل در مجلس می باشند پیشنهاد داد تا این پروژه نا تمام به سرانجام برساند!

حتما در خاطر این عزیران خواهد بود که با شروع مجلس نهم پروژه های زیادی ناتمام مانده که هیچکدامشان به چشم نیامد اما پروژه کانون فرهنگی و پرورشی دانش‌آموزی شهرستان بابل مهمتر از:  جاده های مرگبار نا تمام مانده – سالن های ورزشی بیش از (80 درصد) – گاز رسانی روستاها و ... که حتی تأمین اعتبار هم شده بودند دست نخورده باقی ماندند!

البته مواردی هم پیش آمده بود که بعنوان مثال می توان به افتتاح گازرسانی اشاره کرد که در حد شعله گاز هم نبود! و جالب تر از آن تلویزیون استانی هم این افتتاحیه را اطلاع رسانی می کند!

 

واقعا این سئوال پیش می آید که در این 2 سال نمایندگان بابل در مجلس چه کردند که در مراسم دعوتین شیخ موسی و امامزاده جعفر (ع) سماکوش محله  مورد اعتراض مردم قرار گرفتند؟ دها و صدها پروژه نیمه کاره در دوره نمایندگان قبلی رها شده است و دست نخورده باقی مانده است.

قابل توجه اینکه افتتاح نمایشی پل رودخانه سجادرود که همه اعتبارات آن توسط نمایندگان قبلی تأمین شده بود افتخار نیست! اما شعارهای قبل از انتخابات نمایندگان را بخاطر دارید؟ یکی از آنها را تحقق بخشیدید کدام است؟

یکی از اعضای هیأت امنای مسجد روستایی عنوان کرد از نماینده ای برای بهسازی مسجد درخواست کمک کردیم ایشان اشاره کردند درخواست را مکتوب ارائه دهید و بعد از مدتی از دفترشان نامه ای گرفتیم برای دریافت کمک به استان، بارها مسیر بابل – ساری را طی کردیم اما دریغ ازدریافت ریالی ...!

حالا به نظر شما برای به نمایش گذاشتن بنرهای تبلیغاتی چقدر هزینه دارد؟  اگر کمی به این تابلوهای تبلیغاتی دقت کنید می بینید در یک بنر عکس نماینده ای که درگوشی با رییس مجلس صحبت می کند و در تابلوی دیگر عکس نماینده و تبریک برای ریاست مجمع نمایندگان شمال که وجود خارجی ندارد ...

از اتفاقات دیگر دو سال گذشته نمایندگان در بابل می توان به تغییرات و جابجایی مدیران این شهرستان اشاره کرد که این امری طبیعی شده و در دوره های گذشته هم بوده که در بیشتر مواقع اصلا مثمر و ثمر نبوده است.

جابجایی مدیران توسط نمایندگان مجلس صد در صد خطا در خطا خواهد بود چراکه بر اساس لیاقت، تجربه و شایسته سالاری صورت نمی گیرد و بیشتر بر اساس جناحی و یا باندبازی انجام می شود.

اما در این دوره بیشتر این تغییرات یکی من یکی تو ... بوده است و بعضی مواقع دوتا من یکی تو هم شده بود!

واقعا نمایندگان کارشان این است که در تعیین مدیران دخالت کنند؟ پس وزارتخانه ها و ادارات کل چه نقشی دارند؟

بنابراین دو سال نمایندگان برای جابجایی مدیران می گذرد و دو سال آخر نمایندگی به تبلیغات برای شکت کردن دوره بعدی انتخابات می باشد تا از غافله عقب نمانند....

 

بیایید به جای اینکه به تخریب نمایندگان دوره های قبل و انجام کارهای تبلیغاتی به پردازیم به اعتمادی که مردم محترم به ما داشتند به انجام وظیفه اصلی خود به پردازیم...

  • سیدحمید مشتاقی نیا

وصیت بانوی اول اسلام

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۳، ۱۲:۱۴ ق.ظ


خدیجه در آخرین ساعات عمر شریفش اینگونه وصیت کرد:

من در حق تو کوتاهی کردم، مرا عفو کن. پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: هرگز از تو تقصیری ندیدم و نهایت تلاش خود را به کار بردی. در خانه ام بسیار خسته شدی و اموالت را در راه خدا مصرف کردی.

عرض کرد یا رسول الله! وصیت دوم من این است که مواظب این دختر باشید و به فاطمه زهرا(علیها السلام)اشاره کرد. چون او بعد از من یتیم و غریب خواهد شد. پس مبادا کسی از زنان قریش به او آزار برساند. مبادا کسی به صورتش سیلی بزند. مبادا کسی بر او فریاد بکشد. مبادا کسی با او برخورد زننده ای داشته باشد.

 اما وصیت سوم را شرم می کنم برایت بگویم. آن را به فاطمه می کنم تا برایت بازگو کند. سپس فاطمه را فراخواند و به وی فرمود:"نور چشمم! به پدرت رسول الله بگو: مادرم می گوید: من از قبر در هراسم از تو می خواهم مرا در لباسی که هنگام نزول وحی به تن داشتی، کفن کنی." پس فاطمه زهرا(علیها السلام)ازاتاق بیرون آمد و مطلب را به پیامبر(صلی الله علیه وآله) عرض کرد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)آن پیراهن را برای خدیجه(علیها السلام)فرستاد و او بسیار خوشحال شد.

شجره طوبی ج2 ص 235

 

پیامبر (ص) خودش غسل همسرش را برعهده گرفت. غم رسول خدا اما با هدیه ای از سوی خدایش تسکین پیدا کرد. دل محمد (ص) از اینکه می دید خدا محبت های همسرش را بی پاسخ نگذاشته، آرام شد.

ناگهان جبرئیل در حالی که کفنی از بهشت همراه داشت نازل شد و عرض کرد: یا رسول الله، خداوند به تو سلام می رساند و می فرماید: "ایشان اموالش را در راه ما صرف کرد و ما سزاوار تریم که کفنش را به عهده بگیریم. پند تاریخ، ج2،ص22

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عماد افروغ، شهروند افتخاری بابل!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۴۵ ب.ظ


محرم امسال کلیپی در فضای مجازی پخش شد که حاوی تصاویری از نوحه خوانی دکتر عماد افروغ استاد دانشگاه و نماینده سابق مردم تهران در یکی از روستاهای شمال کشور بود. برای خیلی از بینندگان آن تصاویر این پرسش پیش آمد که افروغ در یک روستای شمالی چه می کرد و اینکه مگر ایشان مداح است؟!

خوب است بدانید دکتر افروغ مدتی است که در یکی از روستاهای منطقه بندپی بابل منزلی مسکونی را تهیه کرده و در اوقات فراغت از تهران به آنجا نقل مکان می کند. مردم روستا نیز به احترام ایشان گاه تریبون حسینیه محل را به وی می سپارند. در شب عاشورای گذشته جناب افروغ بنا بر ذوق و ارادت خود نسبت به سالار شهیدان نوحه معروف " امشب شهادتنامه عشاق امضا می شود " را در محفل سینه زنی مردم روستا اجرا کرد.

حضور خود خواسته عماد افروغ در بابل می تواند فرصت خوبی برای بهره گیری از تفکرات این اندیشمند عرصه فرهنگ باشد. افروغ از منتقدان جدی رویکرد فرهنگی و اجتماعی دولت به اصطلاح اعتدال است.

جا دارد فعالان فرهنگی و اجتماعی شهرستان بابل و مازندران با استفاده از تجریبات و مطالعات این محقق ارزشمند بر ضریب جامعیت فکری و عملی خود بیفزایند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عمق این فاجعه را درک کنید

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۳، ۱۲:۵۶ ق.ظ

 دختر 4 ساله ای که به همراه خانواده به یکی از بوستان های نزدیک خانه خود در قم رفته بود، به علت برق گرفتگی توسط تیر چراغ برق داخل بوستان، از دنیا رفت که به همین علت تا کنون برخی از مسئولان شهرداری قم بازداشت شده اند.

به گزارش خبرنگار ایلنا در قم، پنج شنبه شب هفته گذشته (5 تیرماه 93)، دختر بچه ای 4 سال و نیمه به نام "خانم فاطمه امینی"، در یکی از بوستان های کوچک، ما بین میدان روح الله قم و مسجد سلماسی این شهر، به علت برق گرفتگی ناشی از اتصالات تیر چراغ برق، از دنیا می رود.

به گفته "حجت الاسلام امین امینی" پدر روحانی این دختر فوت شده که از شهرداری قم شکایت کرده، "تا کنون شهردار منطقه، رئیس فضای سبز شهرداری و رئیس اداره برق منطقه مربوطه بازداشت شده اند"؛ البته برخی از نقل قول ها نیز حکایت از آزادی برخی از آنان داشته و تلاش هایی برای انداختن تقصیر این ماجرا به گردن کارگران از جمله کارگران خدمات شهری قم وجود دارد.

آن گونه که آقای امینی نقل می کند، شهرداری قم و همچنین اداره برق منطقه مربوطه که در فاصله حدود 50 متری بوستان قرار دارد، از خرابی اتصال تیر چراغ برق در داخل بوستان خبر دار بوده اند؛ باغبانی هم که در آن بوستان مشغول به کار است به پدر «خانم فاطمه» گفته بود که ما هم به بالاتری ها گزارش دادیم که این تیر چراغ برق خطرناک است، اما گفتند تو آبیاری خودت را انجام بده، چکار داری؟ می آیند درست می کنند.

پدر «خانم فاطمه» از قول یکی از افراد مرتبط با شهرداری گفت که در بررسی تماس های سامانه 137 که سامانه ارتباط مردم با شهرداری است، دیده ایم که مردم تماس گرفته و می گفتند تیر برق این بوستان خرابی اتصال دارد؛ همچنین هفته گذشته نیز یک پسر بچه دیگر به همین شیوه دچار برق گرفتگی می شود که البته نمی میرد، اما بعد از تشنج بسیار شدید و انتقال او به خانه توسط خانواده اش، این موضوع به نزدیکترین اداره برق که در فاصله حدود 50 متری بوستان قرار دارد، اطلاع داده می شود.

آقای امینی تأکید می کند، که این اتفاق و از دست دادن دخترم، یک سهل انگاری حتمی حتمی از سوی مسئولین مربوطه بود؛ و بچه ما فقط باید فدا می شد؛ تازه هنوز هم خیلی ها به فکرش نیافتاده بودند و وقتی شهردار منطقه 7 را گرفتند تازه آقایان بیدار شدند، مثل این که اتفاقی افتاده است.

*
تلاش برای عدم انعکاس خبر در رسانه ها

برخی از همان ابتدا تلاش کردند تا این خبر به هیچ عنوان به خبرگزاری ها، روزنامه ها و صدا و سیما انتقال پیدا نکرده، چه آنکه به گفته پدر «خانم فاطمه»، "بعد از حدود یک هفته از درگذشت دخترش، تا کنون شهردار قم و...، حتی برای تسلیت و ابراز تأسف نیز به خانواده امینی مراجعه نکردند"، تا مبادا خبری در این باره نیز منتشر شود. وی اضافه کرد: "البته فقط تا کنون خانم ارجمند عضو شورای شهر قم برای ابراز همدردی به منزل ما آمدند که به گفته خود ایشان، نه از طرف شورای شهر بلکه به صورت انفرادی و مستقل این کار را انجام دادند.".

به گفته حجت الاسلام امینی پدر «خانم فاطمه»، "در روز تشییع جنازه، یکی از مسئولین سرشناس در شهرداری قم، به محل غسالخانه بهشت معصومه قم مراجعه کرده و با همراهی برخی از پرسنل دیگر شهرداری می خواستند با گرفتن امضایی از من، قبری را به صورت رایگان به ما بدهند، اما وقتی خواستم برگه را امضا کنم دیدم روی آن نوشته شده به علت عدم بضاعت مالی این تقاضا را دارم که من فورا گفتم من همین الان می توانم چندین قبر را خریداری کنم و نیازی به کارهای شما ندارم؛ وقتی هم جنازه را برای تشییع به حرم حضرت معصومه منتقل کردیم، همان مسئول مذکور شهرداری قم، قبل از سایرین جنازه را بلند کرده و با صدای بلند فریاد می زد بلند بگو "لا اله الی ا..." و چنان گریه می کرد که گویی یکی از نزدیکترین افراد خانوادگی «خانم فاطمه» است.".

*
علمکرد تأسف بار اورژانس و مراکز درمانی

حرف های پدر «خانم فاطمه» در گفت وگو با ایلنا، نشان از آن دارد که علاوه بر سهل انگاری شهرداری قم و اداره برق، برای خرابی اتصالی که در تیر چراغ برق بوستان مورد نظر وجود داشت، اورژانس قم و همچنین دانشگاه علوم پزشکی قم که از متولیان امر بهداشت و درمان است نیز از ادارات پر اشکال شهر قم هستند، چه آنکه خود حجت الاسلام امینی با بیان این که باید علاوه بر شهرداری قم از اداره برق و اورژانس قم نیز شکایت می کردم، به شرح تأسف باری از وضعیت فعالیت اورژانس و نیز یکی از مهمترین مراکز درمانی قم می پردازد.

از زمانی که دختر بچه را برق گرفته و بیهوش می شود، همراهان «خانم فاطمه» با اورژانس 115 تماس می گیرند؛ تا چند دقیقه ای که در محل حادثه حضور داشتند اورژانس نیامده بود و به همین دلیل پدر «خانم فاطمه» با پای برهنه سوار بر موتوری می شود تا دخترش را به یک مرکز درمانی برساند؛ جالب این است که اقوام خانواده امینی می گویند تا 15 دقیقه بعد از رفتن پدر «خانم فاطمه»، که در محل بوستان حضور داشتند، بازهم اورژانس نمی آید؛ آن گونه که باجناق آقای امینی گفته، مجددا با اورژانس تماس می گیرد اما آن شخصی که پاسخ گو بود، می پرسید بهوش است؟ بهوش نیست؟ و دائما سؤال پیچ های بی مورد می کرد و بعد هم بدون این که جواب روشنی بدهد که ماشین اورژانس آمده یا نه، گوشی را با حالت خاصی قطع می کند.

آقای امینی بعد از آن که در ساعت 23:30 شب برای نجات دخترش از مرگ، به درمانگاه قرآن و عترت قم که یکی از درمانگاه های نزدیک حرم حضرت معصومه است مراجعه می کند، می بیند تمام چراغ های این درمانگاه خاموش است؛ به ناچار با همان موتور سیکلت سوار، دخترش را به درمانگاه حرم حضرت معصومه که در میدان آستانه قرار دارد می برد تا بلکه این درمانگاه که در یکی از شلوغ ترین نقاط شهر قم واقع شده و با امکاناتی که دارد دخترش را از مرگ نجات دهد اما شرح ماجرای داخل درمانگاه حرم حضرت معصومه نیز یکی از نکات تأسف بار است.

پدر «خانم فاطمه» می گوید: "تقریبا حدود 20 دقیقه ای در درمانگاه حرم حضرت معصومه روی بچه کارهایی انجام دادند؛ رفتم داخل اتاق، دیدم بدن بچه دارد یخ می کند؛ این ها فقط یک چیزی گذاشتند به دهان بچه و یکی هم ماساژ قلبی به او می دهد و یکی هم از این وسایل بادی به دستش و یک اکسیژن هم به دهانش وصل کردند. من فکر کردم به دخترم شوک دادند اما دیدم یکی از این پرستارها می گوید، دستگاه شوک ما خراب است؛ و تازه بعد از 20 دقیقه به من می گوید زنگ بزن به اورژانس 115 برایش دستگاه شوک بیاورند؛ بعد که اورژانس آمد خیلی خونسرد و آرام آرام وارد درمانگاه می شدند؛ که من گفتم، "آقا بجنب بچه داره می میره"؛ عجیب است این اورژانسی که به داخل درمانگاه رسید، نگاه کرد به مانیتور پزشکی بالای تختی که دخترم روی آن بود و گفت این دختر بچه که قلب دارد، که یکی از پرستاران درمانگاه گفت نه! این مانیتور را الکی گذاشتیم...؛ یعنی برای ما فیلم گذاشته بودند که این بچه قلب دارد."

وی گفت: وقتی من دیدم این قدر دارند بازی در میاورند؛ دخترم را به دایی اش سپردم و گفتم من به حرم می روم، تا حضرت معصومه را واسطه کنم، خدا بچه را به ما برگرداند؛ پای ضریح بودم که برادر خانمم زنگ زد و گفت نفس بچه برگشت؛ اما نگو بچه مرده بود؛ این ها بچه را سوار ماشین اورژانس کرده و به بیمارستان کامکار بردند؛ بیمارستان کامکار هم قدری روی بچه کار کردند و بعد او را در سردخانه گذاشته بودند.

*
دیدار پدر دختر فوت شده با دادستان قم

آقای امینی در ادامه گفت وگوی خود با خبرنگار ایلنا، به مراجعه خود به آقای گنجی دادستان قم برای پیگیری شکایتش و قول مساعد دادستان قم برای پیگیری جدی این ماجرا اشاره کرد و گفت: مرگ دختر من ربطی به چند کارگر ساده یا آدم های زیردست ندارد، بلکه مسئولین اصلی باید جوابگو باشند.

پدر «خانم فاطمه» گفت: هر بار که از این خیابان امام موسی صدر قم یا همان خاکفرج رد می شوم و این ساختمان بزرگ شهرداری قم را می بینم، با خودم می گویم این ها برای خودشان کاخ درست کردند....

وی افزود: من که برای مسببین از دست رفتن دخترم، تقاضای اشد مجازات دارم؛ برای هر کسی که مسئولش هست؛ یعنی شدیدترین کاری که می شود انجام داد؛ در قانون بدترین حالتی که برایش درنظر گرفتند، همان حالت را برای شان بیاورند، تا برای بقیه مسئولین عبرت شود.

*
مسببین از دست رفتن دخترم زیردستان و یا یک کارگر ساده نیست

آقای امینی با تأکید بر این که مسببین اصلی از دست رفتن دخترم زیردستان یا یک کارگر ساده نیست، گفت: از همان ابتدا گفتم خدایا ولی این بچه را خودت دادی؛ اصراری هم به کشتن این افراد ندارم، ولی اشد مجازات را خواستارم؛ یعنی هر مسئولی هست استعفا دهد و از مسئولیتش بیرون بیاید؛ یا او را کنار بگذارند؛ بعد هم این مسائل را اعلام کنند و به دیگر مسئولین بگویند بی احتیاطی و بی مسئولیتی نکنیم؛ بعد هم هی تلاش نکنند خبر مخفی شود و خبر را جمع کنند، بلکه باید خبر را همه بفهمند و بعد مسئولین دیگر خودشان را جمع کنند؛ بگذارند مسئولین بفهمند که وقتی می گویی چشم و انجام نمی دهی چه آثاری دارد؟ به برخی باید گفت تو وقتی کاری نمی توانی انجام دهی، از سمت خود برو کنار؛ تا کی باید بچه های مردم فدا شوند؟ اگر کاری را بلد نیستی برو کنار.

وی با بیان این که حرف من این است که برای چه دخترم کشته شد؟، گفت: دخترم واقعا کشته شد؛ چون می توانستند این تیر چراغ برق را درست کنند که نکردند؛ سهل انگاری محض بوده است؛ حالا که بچه ما فدا شد؛ حداقل بچه های دیگر را دریابند که به چنین حوادثی دچار نشوند؛ مثلا میله هایی که در پارک ها گذاشته شده را عایق کاری کنند یا وصل کنند به زمین، که اگر برقی هم داشت به زمین منتقل شود و نه به تن بچه های مردم؛ چقدر باید بچه های مردم بمیرند تا آقایان به خود بیایند؟ معلوم نیست شاید سال های قبل هم چنین اتفاقاتی رخ داده باشد.

پدر خانم فاطمه خاطرنشان کرد: این بیمارستان-درمانگاه نزدیک حرم حضرت معصومه نیز، یکی از معضلات شهر قم است؛ با توجه به این که حرم حضرت معصومه از تمام دنیا زائر پذیر است، اگر یک زائری بیاید و قلبش بگیرد، یک ماساژ و شوک نباید داشته باشند تا از آن استفاده کنند تا قلب بیمار برگردد؟ نباید به گونه ای باشد که همراهان یک بیمار از درمانگاه نا امید شده و فقط به حرم حضرت معصومه پناه ببرند؛ البته با همان امکانات کمی که در درمانگاه بود، برای دخترم زحمات لازم را کشیدند اما حرف این است که چرا امکانات اولیه و لازم فراهم نشده است؟

آقای امینی در پایان سخنانش گفت: حداقل وقتی آقا(مقام معظم رهبری) تأکید می کنند بچه های تان را زیاد کنید، مسئولین نباید این گونه کار کنند و بچه های مردم به سمت مرگ بروند و اصلا چنین دغدغه هایی برای مردم باشد.

با توجه به وقوع حادثه تلخ فوت «خانم فاطمه» دختر بچه 4 ساله در یکی از بوستان های قم، به نظر می رسد نمایندگان مردم در شورای اسلامی شهر قم در دوره چهارم، در آزمونی سخت قرار گرفته اند؛ باید منتظر ماند و دید که اعضای شورای اسلامی شهر قم در قبال این اتفاق، چه واکنشی نشان خواهد داد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

یک سوزن به آقایان مداح!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۳ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۲۵ ب.ظ


این شعر طنز را خواندم و لذت بردم؛ هر چند ظاهراً بعضی از دوستان مداح از محتوای آن آزرده خاطر شده اند.

من نمی خواهم بگویم صد در صد فحوای مورد نظر شاعر را قبول دارم ولی به هر حال نکات جالبی مورد اشاره قرار گرفته که می تواند پندآموز باشد. به امید روزی که هیچ مداحی اهل دود و دم نبوده و حرف زشتی از دهانش خارج نشود.

محسن کاویانی دراین شعر چند آفتی که متاسفانه این روزها به جان برخی از مداحان (البته تعداد قلیلی) افتاده است را با زبان طنز مورد نقد قرار داد است.

** ** ** ** ** ** ** ** ** ** ** ** ** ** ** ** ** ** ** ** **
من یک جوان ساده و بی سر زبانم/
هم مذهبی هم قرطی ام حدمیانم/
گاهی شدیدأ عاشق خردادیانم/
گاهی شدیدأ عاشق حدادیانم/
من دوست دارم دکتر جراح باشم/
جراح اگر قسمت نشدمداح باشم/
مداح یعنی آن که خود باب المراد است/
بیش از تمام باسوادان باسواد است/
فردی مودب بوده ،زورش هم زیاد است/
در پشت فرمان نیز مشتاق جهاد است/
مداح باید در پی إن قولت باشد/
چیز زیادی نیست دستش کلت باشد/
هرکس بگیردسبقت از مداح یاغیست/
مزدور امریکاست بی شک یا عراقیست/
یعنی که کافربوده،انسان الاغیست/
تیری به مغزش هم نشیند اتفاقیست/
یعنی که حقش بوده باتیری بمیرد/
تا بعدازاین از مادحین سبقت نگیرد/
از بس که دشمن میکند پرونده سازی/
گردیده رسم مادحین شاکی نوازی/
هرکس شکایت برده از آنها به قاضی/
باشیشه ی نوشابه ای گردیده راضی!!!!
مداح دلسوز و رئوف و مهربان است/
این شایعات تازه کار دشمنان است/
دنبال قرطی بازی و بی غیرتی نیست/
معشوقه هم دارد اگر اسمش کتی نیست/
دنبال پول و وعده های قیمتی نیست/
او شیر میدان است و شیر"پاکتی"نیست/
مداح باید چپ نباشد راست باشد/
قلیان برایش هر زمانی خواست باشد/
اصلأ نباید ذره ای گمراهباشد/
مداح باید مثل یک مداحباشد/

بایدخرامان و کمی بی حس بیاید/
باید که با تأخیر در مجلس بیاید/
آنها تمامأ باحیا و باشعورند/
پامنبری هاشان بدنساز و قطورند/
ازآلت لهو و لعب بسیار دورند/
دلخسته ازموسیقی و فسق و فجورند/
غیر از"سلام من به تو یارقدیمی"
از هایده چیزی نمیداندعلیمی/
خود مجری قانون و خود قانون گذارند/
برحفظ ارزشها شدیدأ پافشارند/
دوشکا و آرپی چی و مین وتانک دارند/
دیگر چه میخواهی که مداحان درآرند؟!
بی کلت آنها امنیت آری نداریم!
با بودن مداح دوشواری نداریم/
از او نمیبینی گناهانی خفن را/
بیند به چشم خواهری او مرد و زن را/
مداح میسازد به تنهایی وطن را/
مداح میبرد اضافات بدن را/
تا در وجود مردمان عیبی نماند/
او هرچه بیرون میزند را می براند/
شکرخدا عاری زچشمی هیز هستند/
از شاکیان "روز رستاخیز" هستند/
استاد در هرمبحث و هرچیزهستند/
در ورزش و علم وسیاست نیز هستند/
مثل مدیر تیم پیروزی دقیقند/
چون باحبیب الله کاشانی رفیقند/
جان خودم مداح توییتا ندارد/
قبلأ اگرهم داشته حالا ندارد/
مداح در فرمانیه ویلا ندارد/
ویلا اگر هم داشته ژیلا ندارد/
در پیش وند اسم آن ها هم خدایی/
حاجی عمومأ بهتراست از کربلایی/
اصلأ ندارد خانه یدربند حاجی/
اصلأ نخورده بهر نان سوگند حاجی!!!
دوراست از هرحیله و ترفند حاجی/
آقای فردو پوس! چرا میخند حاجی؟
دیگربه روی بازووان بی عیوبم/
(
سلطان غم مداح) رابایدبکوبم/
مداح جان؛سردار و سرلشکر تویی تو/
بعد از خدایم حافظ کشور تویی تو/
مداح جان ؛"فردین" ما دیگرتویی تو/
محمود کریم آب منگل"قیصر" تویی تو!
روکن تو تیراندازی طوفانی ات را/
چاقوی دسته بابک زنجانی ات را/
حالا به عشق هیئت تو توی سوله/
باید که با اصغرشل ومهران کوتوله/
با تارهای عنکبوت لوله لوله/
سازم لباس مشکی ضدگلوله/
مداح جان؛ تو قهرمان نه! پهلوانی/
پایان - ارداتمند تو: م- کاویانى

  • سیدحمید مشتاقی نیا

درس وارستگی

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۳، ۱۲:۲۱ ق.ظ

شهید محمد مهدی نصیرایی


یک بار شهید مهدی نصیرایی را دیدم که ساعت در دستش نبود. تعجب کردم. ساعتی خریده بود که خیلی به آن علاقه داشت و هیچ وقت از دستش جدا نمی کرد.

گفتم: ساعتت کو؟

گفت: خیلی دوستش داشتم، احساس کردم دارد برایم وابستگی می آورد؛ برای همین درش آوردم و دادم به یکی دیگر.

راوی: آقا رضا دادپور

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عاقبت سستی در نماز

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۹ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۰۸ ب.ظ


رسول اکرم (ص) می فرمایند: «کسی که نماز خود را سبک گیرد و در بجا آوردنش سستی نماید خداوند او را به پانزده بلا مبتلا می فرماید:

 شش بلا در دنیا و سه تا در موقع مردنش و سه در قبر و سه در قیامت و هنگامی که از قبرش بیرون می آید:

 اما شش بلای دنیوی 1 خداوند برکت را از عمر و روزیش بر می دارد 2 از صورتش نشانه نیکوکارن را بر می دارد 4 هر کار خیری کند پذیرفته نمی شود و برای آ ن اجری ندارد. 5 دعاش مستجاب نمی شود 6 از دعای نیکوکاران بهره ای ندارد

و سه بلا که هنگام مردنش برای او است 1 آنکه با ذلت خوای می میرد 2 با گرسنگی می میرد 3 با تشنگی، و حالت عطش او طوریست که اگر نهره های دنیا بیاشامد سیراب نمی شود

سه بلایی که در قبر به او می رسد 1 آنکه ملکی در قبر بر او گماشته می شود که او را فشار دهد و زجر نماید دیگر قبرش برایش تنگ می گردد. 3 آنکه قبرش تاریک و در ظلمت است.

و سه بلاء قیامتش 1 آنکه ملکی او را به صورتش می کشاند برای حساب در موقف حساب و مردمان به او می نگرند دیگر آنکه در حسابش سخت گیری می شود 3 آنکه خداوند نظر رحمت باو نمی فرماید و او را پاکیزه نمی کند  برایش عذاب دردناکی است.»

 (کتاب صلوة مستدرک نقل از فلاح السائل سید بن طاووس)

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حکومت اسلامی و ولایت بر مجاری تناسلی!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۷ تیر ۱۳۹۳، ۰۷:۳۰ ب.ظ


تصویب مجازات حبس برای جراحی وازکتومی و توبکتومی در مجلس شورای اسلامی که به منظور افزایش نرخ باروری و پیشگیری از کاهش رشد جمعیت صورت گرفته بازتاب های متعددی در سطح کشور داشته است.

بسیاری از کارشناسان رسمی وزارت بهداشت و نیز برخی صاحب نظران حتی از جماعت ارزشی، تصویب این طرح را دخالت در حریم خصوصی مردم دانسته و با آن مخالفت کرده اند. در خصوص این مصوبه مجلس محترم سه نکته، قابل تأمل است:

یک- منع جلوگیری از انسداد عامل باروری، ممکن است صرفاً یک مسئله شخصی نباشد. فراموش نکنیم هر رفتار فردی که عوارض اجتماعی به دنبال داشته باشد از حالت شخصی صرف خارج شده و جنبه عمومی نیز پیدا می کند. مثلاً کسی که در خانه خودش سر و صدا می کند و این سر و صدا باعث آزار همسایگان می شود نمی تواند مدعی شود که در چهار دیواری خود اختیار دارد که هر که کار دلش خواست انجام دهد. نوع پوشش افراد نیز یک امر شخصی است؛ اما اگر فرد پا به اجتماع بگذارد و نوع پوشش او با هنجارهای جامعه در تضاد باشد قانون حق دارد که از ادامه رفتار او جلوگیری کند. با این وصف، پیشگیری از باروری با توجه به تأثیری که در منافع جامعه دارد می تواند یک امر اجتماعی نیز تلقی شود.

دو- فرض را بر این بگذاریم که انسداد مجاری باروری، یک امر شخصی است. مسئله این است که حاکم اسلامی بنا بر ضرورتی که تشخیص می دهد و به منظور حفظ منافع اجتماع و یا پیشبرد اهداف شرع، بر امور شخصی افراد جامعه نیز ولایت دارد. در واقع اصل ولایت، به منظور باز کردن گره هایی است که ممکن است از طرق معمولی قابل حل نباشد. ولی فقیه حق دارد که بنا بر تشخیص خود در حفظ منافع جامعه اسلامی، برای ازدیاد نسل، محدودیت قائل شده و یا کنترل رشد جمعیت را ممنوع بداند. مانند ولایتی که فقیه به تشخیص خود در اعلام جهاد و یا صلح با دشمنان داراست. مصوبه نمایندگان مجلس پس از تأیید فقهای شورای نگهبان که مورد تأیید و تفویض ولی فقیه هستند، مشروع و لازم الاتباع خواهد بود. به این نکته باید توجه کرد که اصل ولایت به نوعی در همه نظام های سیاسی جهان امری متداول است. مثلاً رئیس جمهور آمریکا هم حق خود می داند که در اموال خصوصی مردم دخالت کرده و مالیات آنان را کم یا زیاد نماید. و یا با تصرف در جان و حق حیات مردم، سربازان جوان را به جنگ در افغانستان و عراق اعزام کند. اصل ولایت، لازمه اعمال حاکمیت است. فرق ولایت در اسلام با سایر تعابیر از آن در مکاتب دیگر، سپردن تشخیص امور  جامعه به فقیه جامع الشرایطی است که خیر و صلاح مؤمنین را بر مبنای شرع و خرد اعمال می نماید. بنا بر این مخالفان با ولایت فقیه، در حقیقت با اصل ولایت عنادی نداشته و صرفاً با پسوند "فقیه" مشکل دارند.

سه- بحث اصلی این جاست که تصویب چنین قانونی تا چه اندازه می تواند در پیشبرد سیاست های جمعیتی کشور نافذ باشد؟ به نظر می رسد نمایندگان محترم مجلس لااقل از طریق محققان مرکز پژوهش های این نهاد می توانستند آماری کارشناسی شده تهیه و به مردم ارائه دهند که واقعاً چقدر از کاهش نرخ جمعیت در کشور به خاطر انسداد عامل باروری بوده و ممنوعیت آن چه سهمی در رشد جمعیت خواهد داشت؟ از سوی دیگر آیا تولد فرزند ناخواسته در صورت تنگ نظری و بی حوصلگی والدین در تربیت او، نمی تواند تبعات منفی اخلاقی و اجتماعی را به دنبال داشته باشد؟

چرا مجلس محترم به جای شتاب زدگی در ارائه این طرح که احتمالاً مانند طرح نظارت بر نمایندگان مجلس با رویکردی سطحی و به منظور حفظ ژست ولایتمداری صورت گرفته، به دنبال تصویب و اجرای طرح های تشویقی در امر زاد و ولد نبوده است؟ همه ما پیرامون خود کسانی را سراغ داریم که بر اساس باورهای اعتقادی و عاطفی خود از عمق دل و جان علاقه دارند که فرزندان بیشتری داشته باشند؛ اما ترس از هزینه های اقتصادی، مانع از اقدام آنان در این خصوص گردیده است.

به طور مثال دوستی بوسنیایی مقیم ایران را دیده ام که به ازای هر فرزند مبلغی معادل دو میلیون تومان به پول ایران هر ماه از دولت خود دریافت می کند که حتی اگر این مبلغ را به دلار هم محاسبه کنیم باز بیشتر از یارانه ای است که هر ماه با هزار بسم الله، بسم الله گفتن و خواندن أمن یجیب، به حساب نوزادان ایرانی واریز می شود و جالب آن که هنوز بسیاری از حمایت های بیمه ای در خصوص فرزندان سوم به بعد در کشور ما اعمال نمی شود.

همان طور که تحریک نگرش های مادی ملت در تغییر ذائقه آنان و کنترل نسل تأثیرگذار بود، ازدیاد باروری نیز علاوه بر عناصر معنوی و فرهنگ ساز، نیازمند تعریف و تبلیغ مشوّق های مادی است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ستاد استقبال از هنرمندان حماسه ساز تشکیل شد

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۶ تیر ۱۳۹۳، ۰۸:۵۸ ق.ظ

عکس-بازیگران-هنرمندان-برزیل-در-جام-جهانی-2014 (3)


سفیران فرهنگی ایران با شلوارک در برزیل!+عکس


به دنبال حضور شکوهمند هنرمندان غیور ایرانی در طول مسابقات جام جهانی فوتبال برزیل که منجر به صعود تیم ملی ایران به مرحله بعد گردید، ستاد مردمی استقبال از این هنرمندان تشکیل شد.

با توجه به اینکه بازیکنان تیم ملی فوتبال ایران در مصاحبه های خود تأکید کردند که حضور مداوم هنرمندان در کنار آنان و تشویق های مکرری که هنگام برگزاری مسابقات، فضای ورزشگاه ها را به نفع ایران تغییر می داد، نقش اصلی را در صعود تیم کشورمان به مرحله بعدی جام جهانی داشته بسیاری از کارشناسان با حسرت اعلام کردند که ای کاش از تأثیر هنرمندان در ورزش زودتر مطلع شده و با بهره گیری از حضور آنان می توانستند کاری کنند که تیم ملی والیبال ایران هم برای یکبار که شده بتواند تیم هایی مانند ایتالیا و برزیل را شکست دهد. یا شاید با حضور هنرمندان می شد کاری کرد که ایران در رشته هایی مانند کشتی و تکواندو و وزنه برداری و ... هم بتواند صاحب مدال شود.

گفتنی است هنرمندان فداکار ایرانی بنا بر عرق ملی خود بیش از دو هفته با دست کشیدن از کار و زندگی و با هزینه شخصی خود سختی های سفر به جام جهانی در دیار غربت را تقبّل نموده تا در کنار تیم کشورشان باشند. شنیده شده بسیاری از هنرمندان به دلیل گرانی هتل شب ها را در کنار استادیوم های ورزشی خوابیده و برای تغذیه از دکه های فلافل فروشی که توسط آبادانی های مقیم برزیل راه اندازی شده بود استفاده می کردند.

جالب است بدانید تأثیر حضور عزتمندانه هنرمندان با افتخار ایرانی در برزیل تنها در عرصه ورزش نبوده و دستاوردهای فرهنگی نیز برای کشورمان به همراه داشته است.

بسیاری از مردم برزیل که آخرش نتوانستند متوجه شوند که اگر "ابتکار" ایران در استفاده از تصویر یوزپلنگ بر روی پیراهن های تیم ملی با شعار صلح و دوستی صورت گرفته پس تصویر کبوتر و دیگر موجودات بی آزار نشانه چیست؛ اما با دیدن نوع پوشش و رفتار هنرمندان ایرانی در سطح معابر فهمیدند که کشور ایران دارای یک فرهنگ مستقل بوده و هنرمندان آن با حفظ خودباوری فرهنگی و افتخار به آن به هیچ وجه تحت تأثیر سایر فرهنگ ها قرار نمی گیرند.

نکته تاریخی و سرنوشت ساز دیگر اینکه به دنبال آب رفتن لباس های تیم ملی فوتبال ایران که از کیفیت پایین برخوردار بوده و باعث تمسخر ایران در رسانه های کشورهای مختلف و تضعیف روحیه بازیکنان تیم ملی گردید، هنرمندان ایرانی در اقدامی هوشمندانه با پوشیدن انواع شلوارها، پیراهن ها و مانتوهای کوتاه ضمن تقویت روحیه تیم به جهانیان ثابت کردند که ظاهر انسان ملاک نیست و مهم دل آدم است که باید مراقب بود آب نرود.

این مسائل در مجموع باعث شد کسانی که در داخل کشور معتقد به تقسیم ناجوانمردانه هنرمندان به دو طیف ارزشی و غیر ارزشی بودند به اشتباه بزرگ خود پی ببرند.

ستاد استقبال از هنرمندان حماسه ساز به یمن این شفافیت در عرصه فرهنگ و رفع حریم های خودساخته و غیرضروری، در نظر دارد گامی دیگر در عرصه "شفاف" سازی فرهنگی برداشته و به هنرمندان حاضر در برزیل، یک دست شلوارک "بلورین" اهدا نماید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

یک پیشنهاد برای دادگاه ویژه روحانیت

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۵ تیر ۱۳۹۳، ۰۷:۵۷ ق.ظ

آدم نمی داند در هفته قوه قضائیه باید به مسئولان دادگاه ویژه هم تبریک بگوید یا نه؟! از این جهت که قضات دادگاه ویژه هم قاضی هستند و هفته قوه قضائیه مربوط به همه قضات است جای تبریک دارد؛ اما از جهت دیگر، دادگاه ویژه یک نهاد مستقل از قوه قضائیه است و این هفته ربطی به این نهاد ندارد، که با این وصف جای تبریک و گرامی داشت باقی نمی ماند! حالا چه روزی را باید به این عزیزان اختصاص داد و تبریک گفت، بماند برای بعد.

از این شوخی صبحگاهی که بگذریم یک پیشنهاد برای دادگاه ویژه روحانیت به خصوص در قم که به دلیل حضور حداکثری طلاب و روحانیون، طبیعتاً دادگاه ویژه پرمشغله تر از دیگر شعبات کشوری این نهاد است، دارم.

هدف از تشکیل دادگاه ویژه، حفظ شأن و کرامت روحانیون و تحصیل کردگان حوزوی است. این حفظ شأن و کرامت در دو رویکرد قابل تطبیق است.

یکی مربوط می شود به برخورد جدی، متمرکز و تخصصی با تخلفات احتمالی تعدادی از روحانیون به خصوص روحانی نماهایی که تیشه به ریشه اسلام می زنند. فراموش نکنیم که جایگاه حساس روحانیت در جامعه به گونه ای است که انحراف و فساد احتمالی در این قشر – ولو به تعداد کم – می تواند ضرباتی جبران ناپذیر در باور و اعتقادات مردم ایجاد کند.

رویکرد دوم جداسازی روال قضایی رسیدگی به پرونده های اتهامی روحانیون از محافل عمومی است. توضیح این نکته ضروری است که هر محاکمه ای لزوماً به محکومیت ختم نمی شود. یا اینکه بعضی دعاوی به رغم طرح در محاکم و ضرورت رسیدگی به آن، بسیار جزیی و کم اهمیت هستند. از طرف دیگر تردد این بخش از روحانیون متهم آنهم با تشریفات قضایی و امنیتی در راهروهای پرازدحام دادگاه ها ضمن خدشه بر آبروی این افراد که به طور معمول چهره هایی شناخته شده در شهر خود هستند، تبعاتی منفی در نگاه مردم نسبت به مروّجان دین ایجاد می کند، در حالی که واقعاً ممکن است پرونده مطروحه به هیچ محکومیتی ختم نشود.

با پذیرش رویکرد بایسته ای که اصل تشکیل دادگاه ویژه روحانیت را اجتناب ناپذیر می نماید به مسئولان این نهاد پیشنهاد می شود  زندان طلاب و روحانیون را نیز از سایر زندان ها جدا نمایند.

اگر چه در زندان ها ممکن است بندی به عنوان ویژه روحانیت وجود داشته باشد ولی به هر حال مراحل ورود و خروج و تردد داخل زندان، یک مسئله مشترک و عمومی است. از سوی دیگر بسیاری از روحانیون زندانی لزوماً افرادی فاسد و تبهکار نیستند. به طور مثال ظاهراً هم اکنون که حدود سی زندانی از قشر روحانی در بند ویژه زندان قم در حبس هستند به جز دو سه نفر بقیه به دلیل بدهکاری و اختلافات مالی یا دعاوی شخصی و خانوادگی و گاه عدم توانایی در اثبات بی گناهی، محکوم شده اند. البته پرونده تعدادی از این متهمان هم هنوز منجر به صدور حکم محکومیت یا برائت نشده است. بسیاری از این روحانیون در زندان نیز به حفظ آداب شرعی ملتزم بوده و از انجام مستحباتی مانند نماز شب غفلت نمی ورزند. بسیاری از این روحانیون بعد از آزادی به فعالیت های دینی خود در جامعه ادامه خواهند داد که این مسئله اهمیت توجه به شخصیت آنان را برجسته می سازد.

این موضوع در حالی است که صرف ورود یک روحانی به زندان ممکن است هر نوع گمانه زنی بدبینانه را نسبت به او در ذهن ناظران ایجاد کند.

به نظر می رسد با توجه به فضای زندان ها حفظ کرامت این قشر اقتضا می کند مکان مستقلی برای نگهداری از روحانیون زندانی مانند زیر زمین دادگاه ویژه روحانیت قم یا هر نقطه مناسب دیگری در نظر گرفته شود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

جنبش سبز به داعش پیوست!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۴ تیر ۱۳۹۳، ۱۱:۳۰ ق.ظ


به نقل از میدان ۷۲، یکی از کاربران شبکه های اجتماعی نوشت:
یکی از ماموران امنیتی زخمی شده بود و روی زمین افتاده بود. عده ای که صورتهاشان را بسته بودند رفتند و بر بدن نیمه جان او بنزین ریخته و آتشش زدند. من رفتم و بدن در حال سوختن او را از وسط جمعیت به کنار کشیدم و لباس هلآال احمر خودم را بر تنش انداختم. به یکباره جمعیت به سوی من حمله ور شدند و با عمود آهنین به سرم کوبیدند. سه نقطه از سرم شکست، بینایی ام را تقریبا از دست دادم. در همان وسط خیابان چند نفر دست و پایم را گرفتند، یکی شان با درفش به زیر ناخن های پایم می انداخت و ناخن های پایم را یکی یکی کشیدند… مرا به خانه ای بردند و در آن جا شکنجه ام کردند و در نهایت وقتی تصور کردند که جان داده ام، جنازه ام را در خیابان انداختند و رفتند

وقتی تصاویر من از تلویزیون پخش شد، حتی مادرم هم مرا نشناخته بود و از تن صدا حدس زده بود که من پسرش هستم و به این ترتیب بود که بعد از چند روز بی خبری از من، خانواده ام توانستند ردی پیدا کنند و سراغم بیایند

این ها که خواندید، هیچ ربطی به داعش و وقایع کنونی عراق ندارند! خاطراتی است که براساس خاطرات شهید ستاری و خانواده اش بازنویسی کرده ام.

شهید ستاری را در عاشورای ۸۸، همین فتنه گران آزادی خواه و دموکرات در وسط خیابان های تهران به فجیع ترین شکل شکنجه کردند و او در نهایت در زمستان گذشته به شهادت رسید

برای تاریخ نوشتم تا روزی قضاوت کند که مزدورهای امریکا درایران و عراق و سوریه و هر جای دیگر دنیا رفتار مشابهی انجام میدهند و فقط این رسانه های دنیا هستند که اسم یکی را داعش می گذارند و دیگری را جنبش سبز و از هر کدام مطابق میل کدخدا تصویر ﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ.
  • سیدحمید مشتاقی نیا

یک آیت الله در روز عاشورا چه حالی دارد؟!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۹:۲۴ ق.ظ


من عادت ندارم به خاطر کبر سن یا جایگاه سیاسی و اجتماعی و ... یک روحانی به او آیت الله بگویم. فکر می کنم خیلی از بزرگان ما هم – اگر به نامه ها و اطلاعیه هایی که برای تبریک و تسلیت صادر می کنند دقت کنیم – به راحتی این تعبیر را به کار نمی برند.

استاد بزرگوار ما گاه به کنایه می گفت: کسی که می گوید آیت الله است دعا کند باران ببارد!

ایشان می خواست با این طعنه ثابت کند که مقام آیت اللهی به صرف جایگاه علمی و رسیدن به اجتهاد نیست و نیازمند روحیه معنوی و حال و هوای عرفانی فرد نیز هست.

من در مورد شخص هاشمی رفسنجانی از به کار بردن واژه آیت الله ابا دارم. چرا که نه مقام علمی ایشان حتی در حد یک تدریس معمولی و یا انتشار جزوه فقهی ثابت شده است و نه از نظر معنوی می توان جایگاهی برای وی برشمرد. من ترجیح می دهم آن کودک خردسالی باشم که شهامت نشان می دهد و وسط جمع، فریاد می زند: ایهاالناس! پادشاه لخت است!!

این روزها انتشار بخشی از خاطرات خودنوشت این آیت الله رسانه ای باعث تعجب بسیاری از مطلعین شده است.

شما اگر به زندگی نامه همه علما نگاه کنید خواهید دید که در ایام محرم و به خصوص روزهای تاسوعا و عاشورا رنگ به رخسار نداشته و مانند انسانی مصیبت زده و داغدار، گاه عمامه از سر درآورده و به سوگواری می پردازند. از این دست حکایت ها تا لتان بخواهد در تاریخ ثبت شده و شاید خودتان هم مواردی اینچنین تأثیرگذار را از نزدیک مشاهده کرده باشید.

اصلاً علما را بی خیال شوید! مردم عادی کوچه و بازار در روزهای تاسوعا و عاشورا چه حال و هوایی دارند؟ آیا دلبستگی های یک طلبه به نمادهای مذهبی نباید لااقل در سطح مردم عادی کشورش باشد و دستکم عصر تاسوعا را به تفریح نگذراند؟

یک نکته دیگر را هم لابد در خاطرات ایشان توجه کرده اید و آن هم چیزی نیست جز فرار او از تهران در زمانی که شایعه زلزله به گوش می رسید! یادتان هست موقع بمباران و موشک باران تهران که بالاترین هدف آن حمله به جماران بود چقدر به ایشان اصرار می کردند به پناهگاه برود؟ اما امام از خانه اش تکان نخورد و می گفت من هم مانند همه مردم؛ مگر اینها جای امنی دارند بروند که من هم به فکر پناهگاه برای خودم باشم؟

یک شنبه 30 خرداد1370 روز تاسوعا:

" ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﭼﯿﻨﯽ ﭘﯿﺶ ﺑﯿﻨﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ که ﺳﺎﻋﺖ ۸ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺯﻟﺰلهﺍﯼ ﺑﻪ ﻗﺪﺭﺕ ۶٫۸ ﺭﯾﺸﺘﺮ ﺩﺭ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺭﻭﯼ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ. ﺁﻣﺪﻥ ما ﺑﻪ ﻟﺘﯿﺎﻥ ﻫﻢ ﺑﯽ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ. ﮔﺮﭼﻪ ﺧﻮﺩم ﺍﺻﻼ ﻗﺒﻮل ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺑﭽﻪ ها ﺁﻣﺪﻡ. ﺑﺎ ﻫﻠﯽ ﮐﻮﭘﺘﺮ ﺑﻪ ﺳﺪ ﻟﺘﯿﺎن ﺁﻣﺪﯾﻢ. ﻫﻮﺍﯼ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺍﺭﺩ. ﻋﺼﺮ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﭽﻪ ها ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺍﺳﮑﯽ رﻭﯼ ﺁﺏ ﯾﺎﺩﺑﮕﯿﺮﻡ. ﮐﻤﯽ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻗﺎﯾﻖ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺷﺪﻡ ؛ ﺑﺪﻧﻢ ﺁﻣﺎﺩگی ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻨﯿﻦ ﻭﺭﺯﺷﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ. ﮔﺮﭼﻪ ﺁﺳﺎﻥ ﺍست. "

و روز عاشورای این آیت الله! اینگونه گذشت:

" ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ ﺍﺳﺖ. ﺗﺎ ﺳﺎﻋﺖ ﻫﺸﺖ ﻭ ﻧﯿﻢ ﺻﺒﺢ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻡ. ﺭﻭﺯ ﺭﺍ ﺑﻪ «ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ» ﻭ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﻪ «ﻟﺘﯿﺎﻥ» ﺑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ، ﮔﺬﺭﺍﻧﺪﻡ. ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻏﺮﻭﺏ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ. "

دعا کنیم خدا عاقبت همه ما را ختم به خیر کند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مدیریت زمان و مدیریت زمانه!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱ تیر ۱۳۹۳، ۱۱:۴۹ ق.ظ

حاکم باید زمان شناس باشد. حسن تدبیر، اقتضا می کند که مدیر و حاکم اسلامی از شرایط زمانی که در آن به سر می برد آگاه بوده و بتواند با در نظر گرفتن همه جوانب امر و بازخورد و آسیب هایی که ممکن است در انجام سیاست های خود با آن مواجه شود به اتخاذ تصمیم درست، روی آورد

هر دوره از روزگار، شرایط و پیچیدگی های خاص خودش را دارد. برای همین تدبیر در نحوه مواجهه با این پیچیدگی ها نیازمند تسلط کامل بر شرایط عصر خود است. از همین رو است که می بینیم ائمه اطهار علیهم السلام که هر یک در روزگاری خاص و با شرایط جدیدی مواجه بودند در تقویت جبهه دین  و بر پا نگاه داشتن خیمه اسلام از روش و شیوه متنوع و گاه متفاوت با یکدیگر بهره می گرفتند

نکته ای که در رابطه با نقش زمان در مناسبات اجتماعی و سیاسی باید مدّنظر قرار داد این است که تغییر در زمان و شرایط روزگار، محصول نوگرایی و تنوع طلبی انسان هاست. زمان، عنصر مستقل از جوامع نیست که بتواند خود به خود و بدون تأثیرپذیری از افراد بشر، دچار دگرگونی بشود. در این بین باید توجه داشت که تغییر در ذائقه ملت ها، به عوامل متعددی بستگی دارد که بی تردید مهم ترین آنها نوع سیاستگذاری سلاطین و ملوک است. مردم اغلب دین و مسلک خویش را در الگو برداری از حاکمان خود کسب می کنند. اطلاع از این مهم، می تواند حاکم خردمند و دوراندیش را بر آن دارد تا پایه گذار سیاستی شود که در بلند مدت منجر به تغییر ذائقه ملت در راستای گرایش بیشتر به سبک زندگی دینی و پرهیز از خودباختگی و دنیازدگی بشود.

برنامه های راهبردی یک حاکم اسلامی با تدبیر، بی شک می تواند جوامع اسلامی را از حالت انفعال خارج ساخته و مناسبات عالم را در جهت شکل گیری تمدن بزرگ اسلامی تحت تأثیر قرار بدهد.

 

ـ اذا تغیرت نیة السّلطان تغیر الزّمان. هنگامى که اندیشه پادشاه دگرگون شود اوضاع زمان نیز دگرگون گردد.

علی علیه السلام

تمدن اسلامی، فرآیندی دور از دسترس نیست. اهتمام متولیان امور حکومت و دولتمردان و سیاستگذاران به این راهبرد سازنده، تحقق آن را ممکن و نزدیک می سازد.

با توجه به تأکیدهای مکرر رهبر فرزانه و دوراندیش انقلاب بر لزوم حرکت در مسیر ایجاد تمدن بزرگ و تاریخ ساز اسلامی باید دید آیا سیاست ها و خط و مشی های سایر مسئولان تأثیرگذار، از اعتقاد و التزام آنان به این چشم انداز مهم حکایت دارد یا خیر.

به نظر می رسد لازم است رسانه های جبهه انقلاب اسلامی با پرداخت بیشتر به این مسأله اهمیت این امر و جایگاه سرنوشت ساز مسئولان جمهوری اسلامی را در جهت دهی صحیح به تحولات تاریخ به آنان گوشزد نمایند


 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پرسشی درباره جشنواره فجر که بی جواب ماند

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۳، ۰۱:۰۸ ب.ظ


جهانگیر جهانگیری را نمی توان لزوماً یک کارگردان ارزشی نامید اما قطعاً در شمار روشنفکران این عرصه هم به حساب نمی آید.

جهانگیری را نمی توان صاحب سبک در سینما دانست. او یک کارگردان معمولی بود که عمرش را در این راه نهاد؛ و نه برای جشنواره های خارجی که تنها برای دلش و با نیم نگاهی به گیشه در سینما به فعالیت می پرداخت. او هم از آن دست هنرمندان قبل از انقلاب بود که با پیروزی و استقرار جمهوری اسلامی به مردمش پشت نکرد و چرخ صنعت سینما را برای کشورش چرخاند.

جهانگیری در دهه نخست دی ماه نود و دو به رحمت خدا رفت. یعنی حدود چهل روز قبل از آغاز رسمی جشنواره فیلم فجر.

شاید یکی از ایرادهای مطرح نسبت به مدیریت این نوع جشنواره ها که به طور معمول از سوی محافل ارزشی عنوان می شود کمرنگ بودن جایگاه دین و احکام اسلامی است. البته مسئولان جشنواره هم به طور معمول پشت سر این ایده غیر اسلامی سنگر می گیرند که ما هنر را برای هنر می خواهیم و دنبال قید و بند ها و خط و خطوط ( باورهای دینی و اصول اعتقادی ) نیستیم. سینما، سینماست و ...

من در طول برنامه های افتتاحیه و اختتامیه جشنواره فیلم فجر و نه بعد از آن حتی یک جمله هم در گرامیداشت یاد مرحوم جهانگیری نشنیدم. جالب است که یاد هنرمندان فراری و ضدانقلاب در لا به لای جشنواره به چشم می خورد، اما اثری از نام و یاد آن مرحوم وجود نداشت. یعنی واقعاً کارگردانی که ساخت آثاری چون بدل، مزدوران، افراطی ها، رابطه پنهانی، رانده شده، تبعیدی ها، مزدوران، مرگ گرگها، عصیانگران، سرنوشت سازان، طغیان، مجازات، چشمک، بی همتا، یاغی، کنسرت روی آب و ... را در کارنامه خود دارد – که به معنای ارتباط بخش اعظمی از  بدنه سینما با اوست – حتی چهل روز پس از درگذشتش هم ارزش یک ادای احترام مختصر را نداشت؟!

متأسفانه مدعیان شعار پوچ هنر برای هنر و سینما، سینماست، تا زمانی به این شعار خود وفادار می مانند که بخواهند زیاده خواهی ها و بی قید و بندی شان را توجیه نمایند. اگر واقعاً کسی به این شعار اعتقاد داشت از باب احترام به سینما باید یادی از آن مرحوم به میان می آورد. دردمندانه باید اذعان کرد که نام جهانگیر جهانگیری از آن جهت که کاربرد اپوزیسیونی نداشت نتوانست جای پایی هم در محافل روشنفکر نمای عرصه سینما به خود اختصاص دهد. نکته دیگر این که ثابت شد مدعیان روشنفکری در سینما نه تنها به چهارچوب های ارزشی و هنجارهای اجتماعی تقیدی ندارند بلکه حتی به شعارهای شیک و پر زرق و برق خودشان هم تعهدی نشان نمی دهند. به عبارت دیگر این جماعت را باید از اساس انسان هایی بی تعهد دانست. با این وصف، تعریف هنر متعهد و مرز بین هنرمندان ارزشی و غیر ارزشی بیشتر نمایان می شود.

مسئله دیگر بر می گردد به کارکرد خانه سینما که با هزاران بوق و کرنا مدعی دفاع از حقوق صنفی فعالان این عرصه بوده است. به راستی چرا متولیان خانه سینما که جلب رضایت و تهیه خوراک تبلیغاتی برای همفکران رسانه ای خود در غرب را از نان شب واجب تر می دانند لااقل با انگیزه صنفی هم که شده قدمی برای یادبود این همکار دیرین خود برنداشته اند؟!

  • سیدحمید مشتاقی نیا