خلعت شهادت، مبارک
مبارکت باشد سید خدا مزد یک عمر مردانگی ات را گرفتی. یک تنه به اندازه همه شیوخ عرب و عجم غیرت به خرج دادی. خیلی ها اصلا باور نمیکردند در این بحبوحه خطر و آتش و خون اصلا سید در لبنان مانده باشد. حتماً آمده ایران جایی بالای شهر در کنج امن و امان نشسته، فرمانده است دیگر باید جانش را حفظ کند.
مرد قصه ما وسط معرکه ایستاده بود و یارانش را رهبری می کرد.
هنیاً لک الشهادة سیدنا. برای تو هر سرنوشتی غیر از شهادت، ننگ بود. پسرت هادی منتظرت بود و حاج قاسم و سید عباس و همه سلحشوران تاریخ ساز جنوب لبنان. اما بالاتر از آنها مادرت فاطمه زهرا منتظرت ایستاده، ساقی کوثر انتظارت را می کشید. محرم و صفرت طلایی بود که مزدت را همین ربیع الاول گرفتی و همنشین جدّت رسول الله شدی. حزب خدا بوی خدا میدهد. نشان ز شاه سر جدا می دهد.
دمت گرم طلبه حقیقی وادی عشق و معرفت، استاد تمام فقه جهاد و شهادت. انّا ان شاءالله بک لاحقون. چه افتخاری بالاتر از این که به دست خبیث ترین جنایتکار تاریخ، صهیونیسم کودک کش و خون خوار به شهادت برسی؟ هشتاد تن بمب روی سرت ریختند که صدایت را خاموش و نفست را بگیرند؟ بعد مدعی می شوند لانه ما از جنس عنکبوت نیست! این همه ترسی که از تو داشتند اعتراف نانوشته بر ضعف و هراس و لرزش کاخ های سست عنکبوتی شان است.
صدای تو خاموش شدنی نیست و نفست بریدنی نخواهد بود. مگر یزید توانست صدای حسین را خفه سازد؟ قسم خورد دختر حیدر کرار که فوالله لا تمحو ذکرنا و لا تمیت وحینا...
تازه اول عشق است. کسی با شهادت سید حسن در ماتم و حزن فرو نمی ماند. روح حماسی او بر جانها می تابد و شمشیر عدل و حقیقت را بر سر کفار فرود می آورد. ما در ره عشق، نقض پیمان نکینم...
مرگ بر اسرائیل کودک کش غاصب