اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات

یکشنبه، فرصتها و چالشهای انقلاب اسلامی از نگاه حجت الاسلام ایزدهی!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۳، ۰۷:۱۶ ب.ظ


فرصت ها و چالش های انقلاب اسلامی را از دو منظر می توان مورد بررسی قرار داد:

الف- نگاه به گذشته. ارزیابی شعارها و آرمان های طرح شده در ابتدای شکل گیری انقلاب اسلامی و قیاس آن با شرایط موجود گاه موجب شکل گیری این تصور می شود که جمهوری اسلامی نتوانسته به بخشی از اهداف خود دست یابد. این ادعا البته در مواردی مانند بحث عفاف و حجاب و یا مقوله سلامت نظام اداری و ... صحیح و انکارناشدنی است. برخی جهت گیری ها مانند برقراری عدالت اجتماعی نیز گاه دچار انحرافاتی ریز یا درشت گردیده است. نکته ای که در این ارزیابی باید مورد توجه قرار بگیرد این است که آیا انقلاب و انقلابیون از سر عمد و خود خواسته به برخی اهداف اسلامی بی توجهی نشان داده اند و یا اینکه می توان موانع فراوان این مسیر را به عنوان چالشی بزرگ برای دستیابی کامل به شعائر انقلاب اسلامی ذکر نمود؟ انقلاب در بیش از سه دهه از عمر خود با فراز و نشیب های فراوانی مواجه بوده است. نظام نوپای اسلامی در شرایطی که از وجود نیروهای نظامی و انتظامی کارآزموده و یا مدیران مجرّب بهره چندانی نداشت با ده ها مانع و کارشکنی دشمنان داخلی و خارجی مانند ترور، خیانت، جاسوسی، خرابکاری، جدایی طلبی، کودتا، جنگ تحمیلی، انواع تحریم های اقتصادی، سیاسی و ... مواجه بود که وجود هر یک به تنهایی می توانست یک حکومت مستقل را از پای درآورد. اتحاد جهانی جبهه باطل بر ضد اهداف و آرمان های انقلاب اسلامی که تا کنون نیز ادامه یافته، هر بار با ایراد فشارها و ایجاد مشکلاتی طاقت فرسا توان نظام را به خود معطوف می ساخت و فرصت زمینه سازی برای دستیابی به برخی اهداف به خصوص در ابعاد فرهنگی را با چالش جدی مواجه می نمود.

با وجود همه این مشکلات و فرصت سوزی ها که البته گاه با مدیریت برخی عناصر سست باور و ضعیف النفس نیز توأم می شد انقلاب اسلامی امروز یکی از تأثیرگذارترین جریان های تاریخ معاصر در معادلات سیاسی، فرهنگی و اقتصادی بین اللمل محسوب می شود.

ب- نگاه به آینده. از منظر دیگر اما هنوز برای قضاوت درباره فرصت ها و چالش های انقلاب اسلامی، زمان بسیار باقی است. انقلاب هنوز جوان و با طراوت بوده و قرار است به حول و قوه الهی در سایه توکل بر ذات یگانه هستی و اتحاد و بصیرت جوانان مؤمن و ولایی این مرز و بوم، تمدن بزرگ و جهانی اسلام را رقم بزند. از این رو باید با انگیزه و توانی مضاعف از شکست ها و تلخی ها عبرت گرفت و با کوله بار ایمان و تجربه برای پیمودن قله های پیروزی و افتخار گام هایی بزرگ برداشت.

انقلاب به رغم همه تبلیغات و تلقین های شبانه روزی بوق های رسانه ای دشمن، هنوز در دل ملت زنده و دوست داشتنی است. از این روست که حتی نگاه انتقادی جامعه به تحولات جاری در کشور و محک عملکرد مسئولان، بر مبنای میزان پایبندی آنان به اصول و خط قرمزهای انقلاب و اسلام صورت می گیرد؛ هر چند که از منظر اربابان قدرت، منتقدان دلسوز باید بروند به جهنم!

در مسیر نیل به آرمان های جهانی جبهه حق، شناخت فرصت ها و چالش ها امری بایسته و مدبّرانه تلقی می شود. در این بین بررسی جریان های موجود و تأثیرگذار و سهم آنان در پویایی انقلاب و یا ناکامی های احتمالی می تواند استراتژی تمدن اسلامی را جامع تر و بی نقص تر بنماید.

دانشمند جوان حوزه علمیه قم حجت الاسلام دکتر سید سجاد ایزدهی که پس از سال های ستیز مسلحانه با دشمنان ایران اسلامی، گستره حوزه دین را تجلی ظهور آرمان های انقلاب و جهاد علمی و فرهنگی دانست و پای در این عرصه نورانی گذاشت اینک به عنوان مدرس خارج فقه سیاسی در حوزه علمیه و مدیریت گروه سیاست پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه، یکی از برجسته ترین صاحب نظران و اندیشمندان حوزه دین و سیاست در ترسیم نظام سیاسی مطلوب از نگاه دین و ارائه الگوی جهانی از مردمسالاری دینی محسوب می گردد.

قرار است این چهره فاخر شهرستان بابل و استان مازندران در یکشنبه آتی، 26 مرداد، بعد از نماز مغرب و عشا میهمان کرسی آزاد اندیشی جوانان حزب الله بابل در مسجد ولایت این شهر باشد.

برخی نظریات طرح شده در آثار ارزشمند این استاد جوان حوزه که کسب رتبه نخست جشنواره ملی فارابی و عنوان پرافتخار کتاب سال حوزه را به خود اختصاص داده هم اکنون در محافل علمی دانشگاه های کشور تدریس می شود.

ضمن آرزوی توفیق برای این چهره پرافتخار حوزه و دیگر نخبگان حوزوی و دانشگاهی این شهر و استان جا دارد که مسئولان فرهنگی، رسانه ای، اجتماعی و سیاسی مازندران را به شناسایی، معرفی و بهره گیری از توانمندی ها و ظرفیت های انسانی موجود در این خطّه که اغلب به دلیل تواضع و بی ادعایی، در کهف گمنامی و غربت به سر می برند، دعوت نماییم. 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

یک یادآوری برای مسئولان

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۲ مرداد ۱۳۹۳، ۱۰:۱۷ ق.ظ


سفارش می کنم حتما دست پدرم به بدنم برسد. اگر میل داشته باشد مرا کفن هم بکند و با دست خودش مرا به قبر بگذارد، چشمهایم را باز بگذارید که نگویند کورکورانه در این راه قدم نهاده و مشتهایم را گره نمایید که آمریکا و جنایتکاران غرب و شرق بدانند به هنگام شهادت با دستان گره کرده و با دهان باز فریاد مرگ بر آمریکا سر می دادم.

شهید محمد مصطفی پور

  • سیدحمید مشتاقی نیا

از طرف بیسوادهای مزدور فاقد شناسنامه و جهنمی!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۳، ۰۴:۴۰ ب.ظ


خودتان اهل تحلیلید و من ترجیح می دهم به درج این سه گزاره بدون هیچ توضیحی بسنده کنم. فقط خیلی دلم می خواهد ته مطلب بنویسم الناس علی دین ملوکهم! تیتر مطلب را هم خوب بود می گذاشتم درس صداقت و ادب!

1- روحانی: دولت در برابر همه موافقان، حامیان، منتقدان و حتی مخالفان سر تکریم و تعظیم فرود می‌آورد. گرچه گروهی با زبان تکریم با دولت سخن نگویند، اما پاسخ ما به آنها با ‌ادب و احترام و کرامت خواهد بود و ما برای صلح، آشتی و برادری کنار هم جمع شده‌ایم.

22/3/93

2- روحانی: عده‌ای شعار سیاسی می‌دهند اما بزدل سیاسی‌ هستند هر وقت مذاکره می‌شود، می‌گویند می‌لرزیم؛ به جهنم، بروید جای گرم که نلرزید، خدا شما را ترسو و لرزان آفریده است.

20/5/93

3- سید حسن خمینی: جامعه بی ادب شده است!!

24/12/92

  • سیدحمید مشتاقی نیا

یک تشکر و تذکر امنیتی

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۳، ۰۶:۳۲ ق.ظ


برخورد با دفاتر شبکه های ماهواره ای وابسته به یک مرجع تفرقه افکن اگر چه اقدامی دیر هنگام بود اما به هر حال کاری لازم و بایسته به نظر می رسید. ضمن قدردانی از برخورد ضربتی وزارت اطلاعات با عناصر وطن فروش و بیگانه پرست وابسته به آن مرجع امیدوارم بیت فرد مذکور هشدار لازم را جهت اصلاح رویه غلط و انگلیسی خود دریافت کرده باشد.

نکته ای که حکایت از نوعی کژ سلیقگی در انتخاب زمان برخورد با این مراکز دارد آن است که متأسفانه همزمانی این اقدام ارزشمند با سفر یکی از علمای تفرقه افکن اهل سنت سیستان به تهران و دیدار وی با رئیس مجمع تشخیص – که باعث ذوق زدگی سایت ریاست مجمع گردید تا آن جا که از واژه " مولانا " برای توصیف فرد مذکور استفاده شد – در راستای برنامه اشتباهی ارزیابی می شود که بعد از روی کار آمدن دولت یازدهم دنبال شده است.

نانی که عبدالحمید در انتخابات گذشته به برخی حضرات اعتدال گرا قرض داد باعث شد تا در ازای آن عده ای تلاش کنند تا وی را به عنوان رهبر اهل سنت ایران معرفی کرده و بی اعتنا به سوابق مشکوک نامبرده – که بررسی آن نشان از عزم او برای ایجاد تفرقه دارد – به پر و بال دادن به وی ادامه بدهند.

جریان گروگانگیری مرزبانان بی احتیاط کشورمان نمونه خوبی است برای اثبات فرصت طلبی عبدالحمید و اطرافیانش در بزرگنمایی و چهره سازی از او در بین برادران اهل سنت.

کسی نمی تواند مخالفت عبدالحمید با اعدام تروریست های جنایتکار، توهین به علمای بزرگ اسلام، عدم برائت صریح از سلفی های خبیث سوریه و ... را به راحتی از کارنامه خاکستری این چهره مورد علاقه رسانه های ضدانقلاب پاک نماید. بررسی سوابق و مواضع مشکوک عبدالحمید که بارها توسط کارشناسان و رسانه های دلسوز انقلاب منتشر گردیده در این مجال نمی گنجد. به تذکر این نکته بسنده می کنم که به اقتضای دوراندیشی و آینده نگری و ایجاد توازن، برخورد با سایت های تفرقه افکن فعال در مناطق اهل سنت نیز باید مورد توجه مسئولان امر قرار بگیرد.

مروری بر حوادث سال پنجاه و هشت خوزستان و ماجرای خلق عرب هشداری است برای مسئولان امنیتی که از ساخته و پرداخته شدن یک چهره دیگر مانند " شبیر خاقان " اجتناب بورزند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آیا اقدام انصار حزب الله خلاف قانون است؟

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۳، ۰۶:۱۲ ق.ظ


در نیمه دوم دهه هفتاد، تلاش رسانه های اصلاح طلب بر این مدار متمرکز شده بود که انصار حزب الله و مجموعه جریان های ارزشی را نیروهای خودسر و قانون شکن جلوه بدهند. دیری نپائید که قائله 18 تیر و بعدها فتنه کور 88 نشان داد که همین حضرات به اصطلاح حامی قانون اگر آب پیدا کنند شناگری ماهر و قهّار خواهند بود!

در روزهای اخیر یکی از مسئولان وزارت کشور در مصاحبه ای اعلام کرده که اقدام انصار حزب الله برای امر به معروف گروهی در معابر نیازمند اخذ مجوز از آن وزارتخانه است. این مقام مسئول در پاسخ به خبرنگار که یادآور شد اصل امر به معروف و نهی از منکر یک فریضه دینی و بی نیاز از مجوز است توضیح داد: چون قرار است این حرکت به صورت دستجمعی و سازمان دهی شده انجام گردیده و برای این کار فراخوان داده می شود – حتی به صورت پیامکی – پس باید از وزارت کشور مجوز دریافت کنند!

ظاهراً این مقام محترم فراموش کرده است که در بیان بزرگان دین، امر به معروف و نهی از منکر مانند نماز واجب شمرده است. آیا برای اقامه نماز جماعت که اتفاقاً از طریق مأذنه مساجد فراخوان داده می شود هم باید از وزارت کشور مجوز گرفت؟!

تشییع جنازه اموات در سطح شهر که یک توصیه دینی برای یادآوری مرگ و معاد در سطح جامعه است نیز حرکتی جمعی، سازمان دهی شده و همراه با فراخوان است؛ آیا عمل به این توصیه دینی نیز محتاج اجازه حضرات است؟

البته اگر فراتر از مقوله تذکر لسانی نیاز به برخورد و دستگیری برخی از هنجارشکنان باشد نیاز به حکم قضایی وجود دارد که لابد مقام مسئول در وزارت کشور اطلاع دارد که بسیاری از اعضای انصار حزب الله از بسیجیان کارکشته و مجرّب و فعالی هستند که آموزش های مربوط به ضابطان قضایی را گذرانده و مجوز قضایی لازم را برای این امر کسب کرده اند.

نکته این جاست که وزارت کشور در حالی به صورت تلویحی انصار حزب الله را به خاطر اقدام برای امر به معروف و نهی از منکر تهدید به برخورد قانونی می کند که در مقابل قانون شکنی عناصر بدحجاب که اتفاقاً بر اساس تبلیغات سازمان دهی شده شبکه های معاند و دین ستیز اقدام به هنجار شکنی می کنند سکوت اختیار کرده است.

وزارت کشور در حالی دم از قانون مداری می زند که در موضوع شادی های بی دلیل بعد از مسابقات فوتبال جام جهانی که حرکتی فاقد مجوز و با فراخوان شبکه های مجازی ضدانقلاب نیز توأم بوده و منجر به انسداد معابر و رقص و پایکوبی های مختلط در سطح جامعه شده بود هیچ احساس مسئولیتی نداشت.

به نظر می رسد باز هم متولیان قانون، سیاست یک بام و دو هوا را در پیش گرفته اند. امیدواریم این بار تشت رسوایی برخی مدعیان در مهلکه آزمونی مانند تیر 78 و خرداد 88 به صدا در نیاید!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

یا من اسمه دواء!!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۳، ۰۶:۴۶ ق.ظ


دندان های من یکی یکی دارد می ریزد. موهای سرم سفید شد و محاسنم سفیدتر. چشمانم دارد کم سو می شود؛ ابروهایم در هم کشیده شده و صورتم پر از چین و چروک شده است ... من پیر شدم و آخرش نشد به داروخانه ای پا بگذارم و بتوانم دارویی را با دفترچه یا بدون آن به قیمت درج شده روی بسته یا شیشه اش تهیه کنم! نمی دانم چه اصراری است که حتی داروهایی که فقط چند روز از تاریخ تولیدشان گذشته را هم مقداری گران تر از قیمت واقعی بفروشند.

سوال این جاست آیا در تمام این سال ها فقط من مشتری داروخانه ها بودم یا احتمالاً مسئولان نظارتی وزارت بهداشت و تعزیرات و سازمان بازرسی هم گذرشان به داروخانه ها افتاده و خریدی از آنجا داشته اند؟!

چند روز پیش یکی از مسئولان وزارت بهداشت افاضه فرمود که مردم پول بیشتر از قیمت درج شده را به داروخانه ندهند! کسی نپرسید که اگر فروشنده هم از تحویل دارو سر باز زد تکلیف چه می شود؟ بیمار اگر به داروخانه های دیگر هم برود می بیند وضع بهتری نسبت به اولی ندارند. شما نمی خواهید درست کار کنید چرا مردم را به جان یکدیگر انداخته و برایشان دردسر ایجاد می کنید؟

برای بعضی حضرات داروخانه چی متأسفم که از بزنگاه حیات و سلامت مردم مضطر، نان خود و زن و بچه هایشان را تأمین می کنند.

برای مسئولان امر هم متأسفم که این همه دولت آمد و رفت؛ این همه مسئول نظارتی و بازرسی و قضایی آمدند و رفتند و آخرش نتوانستند با یک ظلم مشهود و مداوم و بی نیاز از کشف و گزارش، مقابله کنند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کار زیربنایی!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۴۵ ب.ظ


به اتفاق چند نفر از بچه‌های رزمنده برای عیادت آقا مهدی[1] به بیمارستان رفتیم. با آن همه شدت بیماری و جراحت، روی تخت بیمارستان نشسته بود و نهج البلاغه می‌خواند. می‌دانستم در هیچ شرایطی از مطالعه دست نمی‌کشد، وقتی بچه ها به شوخی گفتند! «اینجا هم دست از مطالعه و خواندن بر نمی داری؟!» با لبخند ملیحی گفت: «چون برای حفظ ارزش‌ها و آرمانها می‌جنگیم، باید به ایدئولوژی ارزش ها مسلح باشیم و تنها راه آن، مطالعه و دانستن است.»

نرم افزار فاتح ماووت ویژه شهید مهدی خوش سیرت

 



[1]. شهید مهدی خوش سیرت.فرمانده تیپ2محرم ومعاون لشگرقدس گیلان- در تاریخ 6/4/1366 درعملیات نصر 4(فتح ماووت عراق) به شهادت رسید

  • سیدحمید مشتاقی نیا

فقط حوزوی ها بخوانند!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۳، ۰۷:۳۹ ب.ظ


بعضی وقت ها خوب است غربگرا باشیم. می شود به غرب هم دلبستگی پیدا کرد. امید همه ما به این است که روزی خورشید از غرب طلوع کند. عراق در غرب ایران قرار دارد؛ یعنی برای رسیدن به کربلا هم باید به غرب رو بیاوریم. خدا را هم باید در خانقاه عرفان غرب جستجو کرد. من عاشق این نوع غربزدگی هستم ...

قرار است مدیریت حوزه علمیه قم اردویی را ویژه طلبه ها و روحانیون و فضلای حوزه برای یازدید از معراج عاشوراییان مکتب خمینی در جبهه های سنندج، مریوان، بانه و پیرانشهر برگزار کند.

همه روحانیون و طلاب سراسر کشور هم می توانند با خانواده هایشان و یا به صورت مجردی در این سفر معنوی و سازنده شرکت کنند. تلفن تماس برای کسب اطلاع بیشتر و ثبت نام و پرداخت هزینه:

09190500549

02537840203

کربلا در گستره زمان و پهنای مکان جاری است؛ پس در غرب هم می توان کربلایی شد.

هر که داردبه سرش شور و نوا بسم الله.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عاقبت وطن‌فروشی

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۳، ۰۶:۲۳ ق.ظ


در بین اسرای ایرانی، تعدادی هم بودند که به همکاری با نیروهای دشمن روی آورده و به اصطلاح، وطن‌فروشی می‌کردند. آنها با جاسوسی برای دشمن، گاه باعث می‌شدند برادر هم‌وطن اسیرشان که درد غربت و محرومیت را با تمام وجود خود چشیده است، به هر بهانه‌ای مورد آزار و شکنجه دشمن قرار بگیرد. این شرارت‌ها در مواردی باعث لطمات جبران‌ناپذیر جسمی و روحی بر آزادگان عزیز می‌گردید. معروف است که آزاده‌ها جاسوس‌ها را به دو دسته تقسیم می‌نمودند. مفید اسماعیلی از آزادگان اردوگاه‌های 13 و 17 در این‌باره می‌گوید:

«یک دسته از جاسوس‌ها، معروف بودند به جاسوس‌های شکمی! آنها اغلب نیروهای عادی جنگ بودند که به خاطر ضعف ایمان در مقابل فشارهای دشمن، سست شده و به خاطر دریافت چند نخ سیگار یا مقداری شکر و شیر خشک و نان، به خبرچینی برای دشمن می‌پرداختند.

دسته دیگر، جاسوس‌های حرفه‌ای! بودند. آنها اغلب از قاچاقچیان مرزی بودند که به چنگال نیروهای بعثی گرفتار شده بودند. بعضی از این جاسوس‌ها هم که به هر دلیل در میدان جنگ حاضر شده بودند، به خاطر کینه و عقده‌ای که از نیروهای مذهبی داشند، به همکاری خائنانه با دشمن روی می‌آوردند. البته گاهی تعدادی از نیروهای منافقین نیز به عنوان اسیر به داخل اردوگاه آمده و سعی می‌کردند به شناسایی نیروهای ایرانی و جایگاه نظامی و اجتماعی آنها پرداخته و به ایجاد اختلاف بین اسرا دامن بزنند. شرح بعضی از جنایت‌های این عده از افراد خائن در بسیاری از کتاب‌های خاطرات آزادگان نقل شده است. برای یک اسیر بسیار دشوار بود که ببیند هم‌وطن او به خاطر جلب رضایت دشمن، از فعالیت‌ها و کارهای او برای دشمن خبرچینی کند.»

حال جالب است بدانیم عاقبت این افراد چگونه رقم خورد؛

بسیاری از اسرایی که در دامن دشمن غلتیده بودند، در اواخر دوران اسرات، بر اثر فعالیت‌های فرهنگی و برخورد اسلامی اسرا و یا از ترس محاکمه در ایران! از رفتارهای غلط خود توبه کرده و به طلب حلالیت از اسرایی که برایشان ایجاد مزاحمت کرده بودند، روی آوردند.

عده‌ای از این جماعت که خیانت‌ها و جنایت‌های ننگینی را در حق هم‌وطنان خود مرتکب شده بودند یا احساس می‌کردند که دیگر جایی در بین مردم کشور خود نداشته و یا بر اثر نیرنگ‌های تبلیغاتی دشمن به کشور عراق و اردوگاه‌های منافقین پناهنده شدند. البته عده قابل توجهی از این افراد، پس از مدتی به ماهیت پلید منافقان پی برده و پس از فروپاشی رژیم بعث عراق، از نخستین فرصت برای گریز از اردوگاه منافقین و بازگشت به آغوش میهن اسلامی بهره بردند.

نکته‌ای که در بین خاطرات آزادگان در اردوگاه‌های مختلف بسیار حائز اهمیت بوده و عبرتی تاریخی به حساب می‌آید، این است که زندانبان‌های عراقی به رغم بهره‌گیری از خیانت جاسوس‌ها، برای کنترل اوضاع اردوگاه و پشتیبانی‌های مادی و معنوی از آنان، نگاه مثبتی به جاسوس‌ها نداشته و به خصوص در روزهای آخر اسارت که دیگر نیازی به شیرین‌کاری‌های جاسوس‌ها نداشتند، گاه آنها را مورد تمسخر و تحقیر قرار می‌دادند که چرا حاضر شده‌اند به هم‌وطن خود خیانت کنند!

حقیقت آن است که جاسوسی برای دشمن، خیانت و وطن‌فروشی از منظر فطرت همه انسان‌ها با هر کیش و مرامی، یک اخلاق زشت و ناپسند تلقی می‌شود. دشمن تا زمانی که منافعش اقتضا کند، از جاسوس‌ها حمایت می‌کند ولی همین‌که دیگر نیازی به آنها نداشته باشد، با توهین و تحقیر، آنان را از خود می‌راند. حجت‌الاسلام عبدالکریم مازندرانی از آزادگان اردوگاه‌های 11 و 18 در این‌باره می‌گوید: «علی پلنگ یا همان علی آمریکایی! زندانبان خبیث عراقی بود که به دلیل پوشیدن لباس پلنگی آمریکایی، از سوی اسرا این‌طور لقب گرفته بود. او در برخورد با اسرای ایرانی، رفتاری خشن و ناجوانمردانه داشت. با این حال، از جاسوس‌ها بدش می‌آمد. با اینکه از خبرچینی معدود اسرایی که برای آنها جاسوسی می‌کردند، بهره می‌برد؛ اما گاهی بر سر جاسوس‌ها می‌زد و می‌گفت: خاک بر سرتان! که به وطن خود خیانت می‌کنید...».

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مواظب باشید غذای روحتان سرد نشود!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۳، ۱۰:۰۴ ب.ظ


با آن همه تلاش و خستگی‌هایی که با این راهپیمایی‌های شبانه و برنامه‌های شناسایی داشت، نماز شبش را ترک نمی‌کرد و بعضاً که ما برای نماز صبح بیدار می‌شدیم، می‌دیدیم که در سجده‌ی نماز شب خوابش برده است.

وقتی صدای اذان را می‌شنید، از غذا خوردن دست می‌کشید. می‌گفت: می‌روم نماز، اصرار می کردیم غذات سرد می‌شه، تمومش کن و برو، می‌گفت: غذای روحم سرد می‌شه!

شهید محمود شهبازی، مجموعه خاطرات، ص 20

  • سیدحمید مشتاقی نیا

فریب نخورید! صدرایی همان اکبرین است!!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۰۲ ب.ظ


یک- مرحوم حجت الاسلام فلسفی در کتاب خاطرات خود اشاره ای به فرآیند عادی سازی استفاده از بلندگو در ایران داشته است! مردم ایران بنا بر نگرشی صحیح، هر آن چه از دنیای غرب وارد کشور می شد را ابتدا با بی اعتمادی می نگریستند و بعد از اثبات سلامت و فایده آن عنصر تمدنی مغرب زمین، به استفاده از آن روی می آوردند. مرحوم فلسفی می گفت مردم نمی پذیرفتند که پای بلندگو به مسجد باز شود. از طرفی کار هر سخنران و خطیبی با بلندگو بسیار راحت تر و تأثیرگذارتر می شود. ایشان برای رفع این مسئله فکری به ذهنش رسید. از مستخدم مسجد ارک خواست بلندگوها را روی دیوار مسجد نصب کرده و با پارچه ای بپوشاند تا دیده نشود. مردم یکی یکی مثل همیشه به مسجد آمدند و گوشه ای نشستند. فلسفی مرحوم هم آمد روی منبر و ناگهان میکروفون را دست گرفت و شروع کرد به سخنرانی. چند لحظه ای طول می کشید تا ملت از حالت هاج و واج بودن و شوک خارج شده و تصمیم به واکنش بگیرند. دو سه دقیقه که گذشت مستخدم طبق هماهنگی قبلی بلندگو را خاموش کرد. فلسفی داشت به صحبت هایش ادامه می داد که مردم متحیّر، ناخودآگاه فریاد زدند: صدا نمی رسد، صدا نمی رسد ... از آن پس مشکل استفاده از بلندگو در مساجد حل شد.

دو- سید عطاءالله مهاجرانی جنجالی ترین معاون هاشمی و پرحاشیه ترین وزیر کابینه خاتمی بود و سرانجام از اردوگاه دشمن سر درآورد. این عطا برادری در قم دارد که روحانی بزرگوار و سیدی اهل فضل و ادیب و انقلابی است. چندباری هم در تلویزیون برنامه داشته بی آن که کسی بخواهد اهمیت بدهد برادر او چه کاره است و چه نسبتی با ضدانقلاب دارد و...

سه – در جریان مناقشه آزاده غیور شهرمان، حسین منصف با دادستانی – که شرح آن در آرشیو وبلاگ موجود است - از قم با یکی از مسئولان قضایی شهر تماس گرفتم و دو طرف ده دقیقه ای را به جرّ و بحث با هم پرداختیم طوری که رنگ و روی اطرافیانم عوض شد. کلی رجز خواندم که اگر پایم به بابل برسد مقابل فلان جا نماز جماعت به پا می کنم و زباله های شهر را به آتش می کشم و ... بنده خدا دیگر مطمئن شد این طرف خط، چه گوآرا نشسته است. صدایش را آورد پایین و طوری که می خواهد مخاطبش را تحت تأثیر قرار دهد گفت: آقای مشتاقی نیا اصلاً شما می دانید منصف کیست؟ می خواهید بگویم او چه جور شخصیتی است؟ من هم صدایم را پایین کشیدم و وانمود کردم قرار است چیز عجیبی بشنوم. طرف با ذوق و هیجان گفت: منصف کسی است که یک برادرش به خاطر چک برگشتی دعوای حقوقی دارد! گفتم عجب! حالا می خواهید من بگویم حسین چه جور آدمی است؟ یک برادر او منافق بوده و اعدام شده و مادرش هم دو سالی را در اوین گذرانده است. می توانید ماجرا را در کتاب شب موصل بخوانید. بنده خدا ماند که چه بگوید. انگار یک نفر باید در زندگی برخی مسئولان پیدا شود و برایشان توضیح دهد که جعفر کذّاب هم امامزاده و هم برادر امام بود؛ اما هیچ احدالناسی حق ندارد صلاحیت و شأن و منزلت معصوم علیه السلام را به خاطر دارا بودن چنین نسبتی با او زیر سؤال ببرد.

چهار – قصد جسارت ندارم ولی به نظر من جلال اکبرین تاوان مازندرانی بودنش را پس می دهد. جلال برخلاف برادر ضدانقلاب و فراری اش بر میثاق معنوی خود با شهدا باقی ماند و صفا و طراوت نوجوانی اش را تا امروز نگاه داشته است. محمد جلال اکبرین اکنون استادی فرهیخته و از پژوهشگران و مبلّغان موفق حوزه علمیه قم محسوب می شود. او علاوه بر تدریس در مرکز تخصصی تبلیغ حوزه علمیه، مدتی نیز کرسی تدریس سیاسی و اعتقادی در مرکز آموزشی علویون سپاه را برعهده داشته است. غنای محتوایی، قدرت بیان و جاذبه رفتاری او باعث شده تا در هر دانشگاه یا منطقه ای که برای تبلیغ پا گذاشته – و اغلب این مناطق هم از نقاط محروم جنوب کشور بوده – در اعماق دل مخاطبانش جایگاهی ویژه و تأثیرگذار پیدا کند. آقا جلال از راویان بسیار موفق موسسه سیره شهدا و مولف چند کتاب و مقاله با موضوع جهاد و شهادت و فلسفه و عرفان نیز هست. او در تمام این سال ها به رغم همه فشارها و تنگ نظری هایی که تحمل کرده ذرّه ای از خط اصیل انقلاب و ولایت فقیه فاصله نگرفته است.

این دوست قدیمی ما در این سال های پر فراز و نشیب، مظلومیت های فراوانی را متحمل شده که چون می دانم از بازگو کردنشان راضی نیست صبر می کنم تا اگر عمری باقی ماند بعد از شهادتش! زبان باز کنم؛ اما آن چه که می توانم به اختصار اشاره کنم مربوط به بد دلی برخی همشهریان عزیز است. با این که جلال این همه سابقه درخشان در پرونده فعالیت های انقلابی و دینی خود دارد شاید برایتان جالب باشد که بدانید یکی از نشریات استان به دلیل اشتراک نام خانوادگی جلال با برادرش – به رغم اعلام برائت از او - حتی حاضر نمی شد مقاله ای که درباره شهدا نوشته است را منتشر کند! یا آن بزرگوار با جایگاه معنوی و سیاسی در شهر، خیل توفیقات تبلیغی جلال را نادیده گرفت و از او خواست برای منبر، نقطه ای غیر از شهر خودش را انتخاب نماید. بگذریم.

آقا جلال مدتی است که نام خانوادگی اش را در ثبت احوال عوض کرده و گذاشته است صدرایی. نمی خواهم بگویم این تغییر نام لزوماً برای فرار از هم نامی با جواد اکبرین است. آقا جلال ادله معنوی و فلسفی دیگری هم برای این کار خود دارد که از سطح ادراک و التفات من فراتر بوده و به گروه خونی ام سازگار نیست؛ ولی به هر حال نمی توان نقش بدبینی برخی از دوستان را در اتخاذ این تصمیم او نادیده گرفت.

این روزها دوستان و رفقایی که در فریدون کنار سکونت داشته و یا بر و بچه هایی که گذرشان به جمع بسیجیان هیئت زینبیون ساری خورده از حضور روحانی جوان و فوق العاده موفقی به نام حجت الاسلام محمدجلال صدرایی نام می برند که جذبه کلامش در منبر شب های پر فیض رمضان، همه را میخکوب کرده و سخنان سازنده اش راه گشای اهل طریقت و تشنگان جام وصال بوده است.

برای این دوست بزرگوار و نازنین آرزوی توفیق بیشتر و سربلندی روزافزون دارم و دعا می کنم با علمداران راستین و بی ادعای دین حق محشور شود؛ انشاءالله.


  • سیدحمید مشتاقی نیا

مقاومت یعنی این!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۳، ۰۲:۵۴ ق.ظ

حمله منافقین به استان کرمانشاهان، غافل‌گیرانه بود. به رغم پذیرش قطعنامه 598 ارتش بعث عراق حملات شدیدی را در جنوب کشور آغاز کرده بود. برای همین بسیاری از نیروهای اسلام از غرب کشور به جبهه جنوب رفته و آن‌جا مشغول دفاع از میهن اسلامی بودند.

منافقین با سلاح‌های مدرن، مشغول پیشروی به سمت شهر کرمانشاه بودند. آنها در آستانه تنگه چهارزبر (مرصاد) قرار داشتند. رضا نادری و سه نفر دیگر از نیروهای اطلاعات ـ عملیات، برای شناسایی دقیق از موقعیت دشمن وارد تنگه شدند. آنها تعدادی گلوله آرپی‌جی و قبضه آن را نیز به همراه داشتند تا در صورت رویارویی با نیروهای دشمن، به مقابله با آنها بپردازند. معطل ساختن دشمن می‌توانست فرصتی را فراهم کند تا سایر نیروها به منطقه برسند.

 اطراف ساختمان راهدارخانه بودند که ستون نظامی منافقین از راه رسید. رضا به همرزمان خود آرایش نظامی داد و قبضه آرپی‌جی را به دست گرفت. او با شلیک دقیق خود چند خودروی نظامی منافقین را در جاده منهدم کرد. جاده اسلام‌آباد به کرمانشاه توسط ماشین‌های آتش گرفته منافقین بسته شد. منافقین با تمام توان به مقابله با آن چهار رزمنده دلاور پرداختند. حجم سنگین آتش دشمن، خاک را زیر و رو می‌کرد. رضا با تدبیری که اندیشیده بود، دشمن را معطل کرد و آن‌قدر از آنها زمان گرفت تا نیروهای تیپ قائم وارد منطقه شوند و پیشروی دشمن را به اتمام برسانند. در این فاصله، رزمندگان اسلام توانسته بودند خاکریزی را نیز بر روی جاده احداث کنند.

رضا نادری ساعاتی بعد به شهادت رسید، اما با حماسه خود، رؤیای اشغال کرمانشاه را برای منافقین باطل ساخت.

شهید رضا نادری باجگیران

تولد: شاهرود، 10/8/1346

شهادت: تنگه چهارزبر، 5/5/1367، عملیات مرصاد

راوی: حسین آقایی، همرزم شهید

به کوشش مهدی قربانی

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حاشیه ای بر یک شعار انحرافی در روز قدس

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۴ مرداد ۱۳۹۳، ۱۱:۴۳ ب.ظ

بازیگران مشهور در راهپیمایی روز قدس


ایده فلسطین از بحر تا نهر را ایران اسلامی در مقابل تئوری پردازان دنیای غرب و خودباختگانی طرح کرد که به گمان خود می خواستند ریش سفیدی کنند و با دیوارکشی بین اسرائیل و فلسطین، دو کشور مستقل را در جوار هم به خوبی و خوشی ترسیم کنند. این طوری هم یک اسرائیل قانونی شکل می گرفت و هم بهانه ای برای فلسطینی های اعصاب خورد کن باقی نمی ماند!

اکنون این جا در پایتخت جمهوری اسلامی، جماعت منقل نشان و پیپ کشان وقتی می خواهند محبت حضرات متولی فرهنگ و هنر را جبران کنند و به پاس عرصه ای که برای بازگشایی عقده های فروخورده شان در جشنواره فجر فراهم شده بود حالا بیایند جلوی دوربین و خودی نشان بدهند، شعاری را دست می گیرند که درست در نقطه مقابل استراتژی انقلاب اسلامی قرار داشته و بر مبنای مشی اعتدالی یکی به نعل و یکی به میخ، همکاران بی بی سی را هم راضی نگاه می دارد.

ته آرمان گرایی صنف سینماگران مهناز و شهنازی و روشنفکر نماهای مستر یزیدی و مسیو حسینی این است که مردم فلسطین هم باید سرزمین مستقلی برای خود داشته باشند، همین. گور پدر حق و باطل. دعوا سر تعیین مرز است والّا موجودیت اسرائیل جعلی باشد یا نباشد، بیت المقدس در اشغال و غصب باشد یا نباشد، آرمان اسلام محو رژیم صهیونیستی از کره خاک باشد یا نباشد فرقی نمی کند؛ از نگاه هنر، مرزی بین ارزش و ضد ارزش وجود ندارد، اسرائیل این ور آب، شما فلسطینی هاهم آن طرف؛ والسلام، به پای هم پیر شوید انشاءالله! دو روز دنیا ارزش این دعواها را ندارد.؛ بروید دنبال ویلا و ژیلایتان.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

زندان از نگاه دین

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۳ مرداد ۱۳۹۳، ۰۱:۳۱ ق.ظ


منع حبس بی دلیل: امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: به صرف اتهام نمی توان کسی را زندانی کرد، مگر متهم به قتل را، چون اتهام قتل امر مهمی است و ممکن است اثبات آن طول بکشد.

 منع از حبس دراز مدت: امام صادق علیه السلام فرمود: پیامبر اکرم (ص) متهم به قتل را تا شش روز زندانی می کرد. اگر خویشان مقتول دلیل و ملاکی می آوردند زندانی را نگه می داشت وگرنه وی را آزاد می کرد.

منع حبس پس از شناسایی: امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: حبس پس از شناسایی حق، ظلم است، چون پس از آن، زمان اجرا شدن حق است، نه حبس.

آیت الله جوادی آملی، مفاتیح الحیاة، صفحه 421

  • سیدحمید مشتاقی نیا

یک سلام از راه دور

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۴۲ ق.ظ

محضر حجت الاسلام بابایی، امام جمعه محبوب و موفق لاله آباد پیش از آن که امام جمعه این منطقه بشود، پیش از آن که امام جمعه فیروزکوه بشود، پیش از آن که امام جمعه بندرترکمن بشود ارادتی عمیق و قلبی داشته و دارم.

این روحانی نجف دیده که سالیانی نه چندان دور مسئولیت سازمان تبلیغات اسلامی مازندران و ریاست شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی این استان و نمایندگی شورای نگهبان برای نظارت بر انتخابات استان و امامت مسجد جامع شهرستان بابل و نمایندگی ولی فقیه در دانشگاه آزاد را نیز دارا بود عالمی فرهیخته و بزرگوار والبته فعال و خستگی ناپذیر است که بعید می دانم روزی کسی بخواهد تاریخ سیاست و فرهنگ این شهر را تدوین کند و بتواند از کنار اسم و رسم شیخ عبدالحسین بابایی به راحتی عبور کند.

از آن جا که ایشان در بین هفت امام جمعه محترم این شهرستان از همه با تجربه تر و ریش سفیدتر است باید حاج آقای بابایی را "شیخ الائمه" بابل لقب داد.

با توجه به ارتباطات گسترده حاج آقا بابایی و سعه صدر و روحیه پدرانه ایشان، دفتر امام جمعه لاله آباد را باید یکی از پر ترددترین مراکز سیاسی و اجتماعی استان دانست. از این منظر می توان به صراحت ادعا کرد که عملکرد فراگیر ایشان در عرصه های سیاسی و اجتماعی شهرستان و استان و حتی کشور باعث شده که یک بابل دیگر در کنار شهر بابل شکل بگیرد.

این روزها شایعاتی جدی در خصوص کاندیداتوری حجت الاسلام بابایی برای انتخابات مجلس خبرگان مطرح شده که ترجیح دادم از نظر ایشان در این خصوص مطلع شوم. البته بخشی از این شایعات واقعی بود. بسیاری از چهره های سرشناس شهر و استان بارها به ایشان مراجعه کرده و پیشنهاد کاندیداتوری در مجلس خبرگان را طرح نموده اند.

حاج آقا اما ضمن ابلاغ سلام به خوانندگان محترم اشک آتش، نامزدی خود برای انتخابات خبرگان را در شرایط فعلی منتفی دانستند.

این حقیر نیز برای آن عالم فرهیخته و وارسته آرزوی سلامت و توفیق و طول عمر دارد.

شب گذشته سری به سایت امام جمعه لاله آباد زده بودم. از لا به لای آلبوم تصاویر سایت، این عکس که مربوط به دیدار استاندار مازندران با ایشان است را برای درج در وبلاگ مناسب دیدم:


  • سیدحمید مشتاقی نیا

به بهانه راه اندازی قرارگاه خاتم در مازندران

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۰۷ ب.ظ


شعبه قرارگاه فرهنگی خاتم به زودی فعالیت خود را در استان مازندران آغاز می کند. هدف از تأسیس شعبه های استانی این قرارگاه، حمایت و ساماندهی فعالیت های مرتبط با جنگ نرم در سطح هر استان است. دوست عزیز و بزرگوارم حجت الاسلام قربان (روح الله) انگیسه مسئولیت قرارگاه خاتم در مازندران را برعهده خواهد داشت.

ضمن تبریک به این برادر گرانقدر و آرزوی توفیق برای ایشان لازم می دانم از فرصت استفاده کرده و به این بهانه چند نکته کوتاه و سربسته را خدمت مسئولان محترم فرهنگی و فعالان جبهه انقلاب اسلامی عرض کنم.

حوزه هنری سازمان تبلیغات در ابتدای انقلاب تأسیس شد برای آن که جوان های هنرمند حامی انقلاب و باانگیزه را تحت پوشش قرار دهد. ثمره این اقدام به جا در دهه شصت پرورش هنرمندان صاحب نام در عرصه های مختلف هنری از قبیل شعر، داستان، سینما، مستند و ... چهره هایی مانند یوسفعلی میرشکاک، قیصر امین پور، سید مهدی شجاعی، سید مرتضی آوینی، بهروز افخمی، فرج الله سلحشور، ابراهیم حاتمی کیا و ... بود.

این افراد به نوبه خود سهم بسزایی در فرآیند رشد فرهنگ و هنر این کشور دارا هستند. پرسش این جاست چرا حوزه هنری در دهه های بعد دیگر نتوانست گام تأثیرگذاری در عرصه هنر برداشته و اگر بخواهم بی رودربایستی بگویم از تب و تاب کار افتاده و به یک اداره معمولی تبدیل شده است؟ خیلی از نهادهای دیگری که با انقلاب اسلامی مرتبط هستند هم ظاهراً به چنین دردی مبتلا شده اند.

به نظر می رسد فروکش کردن انگیزه های انقلابی و اهمیت پیدا کردن دغدغه های شخصی و اقتصادی، بعد از چند سال به طور معمول باعث تسلط روحیه کارمندی بر روحیه انقلابی افراد شده و نهادهایی که فلسفه تأسیشان انقلابی گری بود را به جرگه نظام بروکراتیک ملحق می سازد. با نگاه منصفانه گاه باید فلسفه وجود و کارآمدی هر نهاد را از منظر هزینه – فایده، دوباره مورد ارزیابی قرار داد و در صورت لزوم راهی برای ایجاد تحول بنیادین یا انحلال این مجموعه ها پیدا کرد.

حوزه هنری و دفتر تبلیغات و ... اگر چه به یک اداره معمولی با موضوع فرهنگ تبدیل شدند ولی ضرورت های فرهنگی همچنان باقی ماند و مسئولان امر را به این فکر انداخت تا بار دیگر مجموعه های دیگری را با همان اهداف راه اندازی کنند. موسسه راه در تهران با مدیریت وحید جلیلی در عرض حوزه هنری و قرارگاه خاتم ( مجموعه ای از فعالان دفاع مقدس در موسسه طلایه داران ) قم با مدیریت حسین یکتا در عرض وزارت ارشاد و بنیاد حفظ آثار، از این دست مجموعه ها هستند که قرار است بار وظایف مجموعه نهادهای فرهنگی و هنری کشور را یک جا به دوش بکشند. البته اصلاً بعید نیست که همین مؤسسات هم بعد از چند سال به همان درد استخوان سوز نهادهای دولتی مبتلا شده و اداره چاق دیگری را روی دست کشور باقی بگذارند. شاید بشود از الان برخی نشانه های این عقبگرد در عرصه مدیریت فرهنگی را مورد رصد قرار داد.

قرارگاه خاتم در مازندران البته می تواند با یک آسیب شناسی سرانگشتی از آفات نهادهای فرهنگی و حتی ضعف هایی که قرارگاه اصلی در قم را تهدید می کند، مبرّا باشد.

قرارگاه خاتم نباید به گونه ای رفتار کند که "حمایت از دوست خوب"، جای "حمایت از کار خوب" را بگیرد.

کار فرهنگی به معنای کار سیاسی نیست. غنای فرهنگی جامعه، راه را برای انتخاب درست جامعه در بزنگاه های تاریخ هموار خواهد ساخت.

قرارگاه خاتم باید حامی مجموعه های خودجوش فرهنگی در جبهه انقلاب باشد که با انگیزه هایی الهی تشکیل شده و بی هیچ ادعایی به رغم وجود ده ها مانع مختلف، مردانه پای اسلام و انقلاب ایستاده اند، نه این که خودش شکم آورده و با تأسیس چند زیرمجموعه توسط دوستان و نزدیکان و پهن کردن سفره ماهی پلو و نصب چند بیلبورد ضد آمریکایی و نهایتاً خواندن روضه برای شهدا احساس کند که دارد کار فرهنگی انجام می دهد.

هزینه های غیرضروری برای دکور و ساختمان و ... به بهانه کار فرهنگی، همواره بازتابی منفی در ذهن مراجعان داشته است.

یکی از مشکلات اصلی در فعالیت های فرهنگی، عدم شناخت ضروریات و اولویت های فرهنگی است. متأسفانه بعضی ذهنیت ها اینگونه شکل گرفته که برگزاری همایش و آوردن سخنران مهم و مداح و اخیراً خواننده معروف و هیاهوی رسانه ای و تبلیغاتی و جمع کردن عده ای در یک مراسم، نشانه میزان توان و قدرت فرهنگی هر مجموعه و مدیر آن است. البته از باب "من یعظم شعائرالله" و "واعدوا لهم مااستطعتم من قوة" برگزاری چنین مانورهای فرهنگی حتماً لازم و تأثیرگذار است؛ اما نباید به این حد اکتفا کرد. مشکل اصلی این جاست که اگر ساختار ذهنی و فکری مخاطب بر مدار حق و در چارچوب منطق و حکمت استوار نشود با هیاهویی به سمت ما آمده و با هیاهویی دیگر به جهتی دیگر سوق پیدا خواهد کرد.

بگذارید به فرق دو مقوله "هیئت" و "جلسه" اشاره کنم. قبل از انقلاب بچه های مذهبی بیش از هیئات به سمت جلسات گرایش داشتند. البته این جلسات خالی از ذکر اهل بیت نبود اما کارکرد اصلی آنها تربیت نیرو و رفع اشکالات ذهنی و نواقص فکری او با محوریت یک استاد بود. برای همین است که ضمن احترام و عرض ادب به همه هیئت ها باید اعتراف کرد که فایده جلسات قبل از انقلاب – به رغم نداشتن پول و جنجال - در مجموع بسیار بالاتر از هیئت های فعلی بوده است.

در شهر ما بابل، پیرمرد روحانی بزرگواری به نام حاج آقا یزدانی از شخصیت های دوست داشتنی و مطرح است. این استاد گرانقدر جلسات معروفی را قبل از انقلاب اداره می کرد که تربیت شدگان آن بعدها چپ و راست مملکت را به دست گرفتند. از مرحوم مجدآرا تا مهندس نریمان و واثقی و ... حتی آیت الله محمدی و خیلی از روحانیون و شهداهم برخواسته از همین جلسات بوده اند.

دوستان من در قرارگاه خاتم استان باید با بهره گیری از همفکری نخبگان حزب الله و صاحب نظران و فرهیختگان بسیج – به جای استفاده از نیروهای در سطح ایست بازرسی – و پرهیز از امور سطحی و شعاری راه بزرگ و دشوار خود در تحقق منویات انقلاب اسلامی را هموارتر سازند. به خاطر داشته باشیم که همیشه نمی توان با ذکر چند خاطره از شهدا و در آوردن اشک ملت، کارها را راست و ریست کرد و به هدف مقطعی خود دست یافت. تکرار بیش از حد یک روش برای اقناع مخاطب، بعد از مدتی فرسوده و ناکارآمد می شود.

برخورد نیک و مؤدبانه در انظار عموم هم البته باید مورد توجه باشد. ما اگر حرف و قیافه مان حسینی باشد و رفتارمان عین شمر، به جایی نخواهیم رسید.

نکته آخری که باید اول ذکر می شد این توصیه اخلاقی بزرگان دین است:

ان لکل حق حقیقة و حقیقة الاخلاص، ان لایحب الرجل ان یحمد علی ما فعل لله.

والسلام.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شرف و انسانیت، به رنگ سبز لجنی!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۳، ۰۷:۲۶ ب.ظ





  • سیدحمید مشتاقی نیا

از سید قاسم دابوئیان چه خبر؟!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۳، ۰۱:۵۱ ق.ظ


سید قاسم دابوئیان که بعضی رسانه های مجازی استان از او به عنوان یکی از دوستان نزدیک استاندار نام می برند، در ماه های اخیر تلاش گسترده ای را برای تصدی بخشداری منطقه لاله آباد بابل آغاز کرده بود که به رغم واسطه گری برخی از چهره های ذی نفوذ ناکام ماند.

شنیده شده یکی از کسانی که اصرار داشت تا دابوئیان را به این منصب برساند دکتر معلم، کاندیدای دور پیش و آینده مجلس شورای اسلامی در شهرستان بابل بود. دکتر معلم اگر چه چهره شناخته شده ای در میان مردم شهرستان نبود و نتوانست به مجلس راه پیدا کند ولی با رأی حیرت آورش توانست نگاه ها را به سمت خود جلب نموده و از این نظر باید او را یک پدیده سیاسی برای شهرستان بابل دانست. البته هنوز طیف های ارزشی شهر نتوانسته اند نگاه مطمئنی نسبت به گرایشات فکری وی پیدا کنند. در دور بعدی انتخابات مجلس که اسفند 94 برگزار می شود اگر چه به دلیل همزمانی انتخابات مجلس خبرگان و اهمیت فوق العاده آن که به نوعی رقابت در "فینال جام انقلاب اسلامی" محسوب می شود توان اصلی نیروهای مذهبی معطوف به حمایت از کاندیداهای اصلح خبرگان خواهد شد ولی به هر روی با توجه به حضور مجدد دو نماینده فعلی بابل در مجلس یعنی آقایان ناصری و نیازآذری که نخستین حرف مشترک هر دو نفرشان، نون است! و احتمال شدید عبور مهندس نریمان از فیلتر شورای نگهبان - به رغم حرف و حدیث هایی که درباره عملکردش در پست های قبلی وجود دارد - و گمانه زنی هایی که در خصوص حضور نامزدهای صاحب نامی چون جنابان دکتر فلاح، مؤمنی، کریمی فیروزجایی، طاهرنژاد و حتی قاسم زاده و ... به چشم می خورد، دکتر معلم راه دشواری را پیش رو خواهد داشت.

به نظر می رسد معلم تلاش می کند تا از ظرفیت حامیان فرضی قاسم دابوئیان نیز برای دور بعدی انتخابات بهره بگیرد.

قاسم دابوئیان پدیده سیاسی اواسط دهه هفتاد در بابل بود. او در قم با موتور گازی آبی رنگش به در خانه دوستان قدیمی رفته و نظر آنها را نسبت به کاندیداتوری خود در مجلس پنجم جویا می شد. ادعای سید این بود که می خواهد فضای کربلای پنج را در بابل ایجاد کند.

پای قاسم که به بابل رسید ریخت و چهره اش صد و هشتاد درجه تغییر کرد. او دیگر طلبه ای ساده پوش و سر به زیر نبود. آن موقع که همه نامزدها تلاش می کردند نسبت خود با یکی از مدارس علمیه شهر و میزان رفت و آمدشان به آن جا را امتیازی برای جلب آراء بدانند سید قاسم با بهره گیری از مشاورانی جوان و توانمند به خصوص برادر سابق و ضد انقلاب و فراری ما یعنی جواد اکبرین، شیوه ای نوین و جذّاب را در طراحی پوستر و نوع آرایش و طرح شعارهای جنجالی در پیش گرفت.

قاسم دابوئیان توانست از دو طیف جوان شهر برای خود حامیانی جدی را گرد آورد. یک طیف جمعی از بچه های هیئتی و مسجدی بودند که همچنان ادعا داشتند سید بوی شلمچه می دهد. آن موقع تنها رایحه ای که از سید قاسم به مشام می رسید بوی تند ادکلن های غربی و سوسول پسند بود. جالب آن که این جمع، دفتر سید را مرکزی برای مقابله با محسن نریمان، نماینده قدرتمند و با نفوذ آن دوره که جایگاه قابل قبولی در بین روحانیت نداشت، می دانستند.

عده ای دیگر اما بچه های قرطی و سیگاری و سرچهارراهی و ... بودند که احساس می کردند دارند در فیلم زنده باد زاپاتا بازی می کنند و گمان می کردند سید، قهرمان نجات آنها از چنگ استبداد است و آمده تا مثلاً درِ ستاد امر به معروف بابل را تخته کند و ...

ستاد مرکزی سید قاسم در چهارراه شهربانی بابل هر روز عصر محل تجمع و هیاهوی عده قابل توجهی از جوان ها بود. این هیاهو اطرافیان سید را به این توهم انداخت که قاسم نماینده قطعی مجلس شده و در دور بعدی ریاست جمهوری هم شرکت خواهد کرد!

اگر اشتباه نکنم تعداد آرای سید قاسم چیزی در حدود یازده هزار رأی بود. حامیان او مدعی بودند به دستور مدرسه صدر، فرمانداری حق دابوئیان را پایمال کرده است! آن دور از انتخابات مجلس بابل به مرحله دوم کشیده شد. یک شب مانده به رأی گیری دور دوم و در حالی که فرصت تبلیغات انتخاباتی به پایان رسیده بود، به رغم ائتلاف اکثریت کاندیداها بر ضد رقیب دیرینه شان یعنی محسن نریمان ناگهان اطلاعیه ای در شهر پخش شد که محتوای آن اعلام حمایت قاطع سید قاسم دابوئیان از نریمان بود. حامیان مسجدی دابوئیان با دیدن این اطلاعیه در بهت فرو رفته و آن را تکذیب کردند.

قاسم اما واقعا حامی نریمان شده بود و توانست پستی را از او که بعد از شکست به ریاست آب و فاضلاب تهران منصوب شد دریافت کند. جریان قدرت در شهر به بهانه پخش اعلامیه انتخاباتی در ساعاتی که تبلیغات ممنوع بود در اقدامی نا به جا پای سید قاسم را دو یا سه روز به زندان کشاند.

سید اگر چه پیش از این سعی داشت خود را یک نیروی انقلابی با گرایش به جریان چپ معرفی کند اما با پیوستن به جریان نریمان و پس از آن با حمایت از کاندیداتوری سید محمد خاتمی دیگر یک نیروی موسوم به چپ اصلاح طلب به حساب می آمد.

قاسم دابوئیان در نخستین دوره از انتخابات شورای اسلامی شهر بابل شرکت کرد و با کسب همان تعداد از آرای قبلی توانست به درون شورا راه پیدا کند؛ اما اندکی بعد با وسوسه دوستان متوهمش از عضویت شورا انصراف داد و برای رقابت های ششمین دوره مجلس آماده شد. سید این بار هم شکست سختی خورد و تقریباً از معادلات سیاسی شهر حذف گردید. علت ناکامی مجدد او را باید در چهار نکته خلاصه کرد:

1- سید توجه نداشت که همه شهر، از چهارراه شهربانی تا فلکه باغ فردوس نیست!

2- مردم به طور معمول به کسی که اعتمادشان را لگد مال کرده و تنها به فکر پیشرفت و ترقی خودش باشد دیگر رغبت نشان نمی دهند.

3- سید دیگر یک شخصیت خاص و انگشت نما در بین رقبا نبود. تاکتیک انتخاباتی او به یک روش سوخته تبلیغاتی تبدیل شده بود. حالا نامزدهایی پا به عرصه رقابت گذاشته بودند که علاوه بر تیپ و قیافه به اصطلاح مدرن و امروزی، به برکت فضای پر تلاطم سیاسی نیمه دوم دهه هفتاد، شعارهایی بسیار ساختارشکنانه تر از او سر می دادند.

4- اصولاً کسی می تواند در این شهرستان برای مجلس رأی بیاورد که در بین یکی از مناطق امیرکلا، بندپی یا لاله آباد بابل جایگاهی داشته باشد. اگر جمعیت شهر تأثیر مشهودی در سرنوشت انتخابات داشت قاسم واثقی سال ها پیش نماینده بابل در مجلس می شد.

مدتی از سید اطلاعی در دست نبود که ناگهان خبر رسید او شهردار رویان شده است. همه می دانستند که مسئولیت گرفتن در رویان در گرو ارتباط با چه طیفی است. سید قاسم به راست پیچید و اینک به یک نیروی وابسته به جناح موسوم به اصولگرا تبدیل شده بود. کسی نبود بپرسد پس تکلیف این همه جوانی که با تعصبی خاص پشت سر او حرکت کرده و حالا علاوه بر تغییر در نگرش های سیاسی و فاصله گرفتن از جریان های ارزشی، مبتلا به مرض "خود روشنفکر پنداری" شده و ریش و چفیه شان را به هوا داده و دود و دم و قلیان و سیگار و دیگر مأکولات و مشروبات را جایگزین مسجد و منبر و محراب ساخته بودند چه می شود؟!!

شنیده می شد سید در توجیه گرایش خود به طیف احمد ناطق، می گفت: برای من چپ و راست مهم نیست؛ کار ( بخوانید پست ) بدهند برایشان کار می کنم.

البته تجربه حضور در رویان را باید نقطه عطفی در تغییر مبانی و نگرش های سیاسی سید قاسم و گرایش او به محافظه کاری دانست. سید با چشم خود دید که بسیاری از غوغاسالارانی که در رسانه ها به سر و صورت هم چنگ انداخته و مردم را در دعواهای زرگری چپ و راست به رویارویی با هم فرا می خوانند، اینجا در نقطه ای آرام از منطقه ای خوش آب و هوا در شمال کشور، در همسایگی یکدیگر ویلا ساخته و تا پاسی از شب سیخ کباب می گردانند، کنار شومینه هایشان لم می دهند، از آخرین ارزش سهام و معاملات تجاری شان سخن می گویند، چای می خورند، دستشان را در یک کاسه کریستال کرده و پسته اکبرشاهی برای هم باز می کنند، آروغ می زنند و به ریش ملت قهقهه نثار می کنند.

گوگوری مگوری های لپ گلی شان هم دور از چشم بابا و مامان، کنج پستویی خزیده و ورق آلومنیوم بازی کرده و آخر سر، بین شاه و بی بی پیوند آسمانی و نانوشته برقرار می کنند، از فرط نرمش و خستگی بدنسازی یک لیوان عرق سرد برای هم می ریزند و .... این جماعت سالهاست که آرزو دارند از بالا تا پایین بستنی میهن را طوری لیس بزنند که چیزی ته آن باقی نماند.

سید در شهرهای دیگری مثل سورک، کیاکلا ( احتمالاً) و گتاب هم به تصدی شهرداری رسید. منصب او در گتاب البته حاشیه هایی را بین او و بعضی از اعضای شورا به دنبال داشت که نیاز به بررسی اسناد و مدارک شهرداری را ضروری جلوه می داد. آتش گرفتن ناگهانی ساختمان شهرداری گتاب و از بین رفتن اسناد موجود، تحقیق پیرامون ادعاهای طرفین را نیمه کاره گذاشت.

وقتی مقاله معروف به " فقط بابلی ها بخوانند " را در بررسی سیر سقوط و انحراف جواد اکبرین نوشتم سید قاسم به یکی از روحانیون مقیم گتاب گفت: جواد از آن ور بوم افتاده است و حمید از این طرف! برایم جالب بود او – شاید به اقتضای مصلحت - از جوادی که از اوان طلبگی تا آخرین روزهای حیات مشروع سیاسی اش پا جای پای سید قاسم می گذاشت و به نوعی محصول تفکر و القائات او محسوب می شد هم برائت می جوید. گویا سید سال هاست که مسیر اعتدال را پیش گرفته است. البته اعتدال در یک معنا پرهیز از افراط و تفریط بوده و در معنای دیگر که این روزها به وفور تفسیر عینی می شود حرکت بین حق و باطل است که در قاموس مفاهیم دینی ما به واژه نفاق نزدیک تر می باشد. امیدوارم سید در دَوَران بین این دو قرائت، برداشت نخست را برگزیده باشد.

قاسم همزمان تلاش داشت تا پرونده تحصیلی خود در حوزه علمیه قم را احیا کند که در این مسیر توفیقی به دست نیاورد.

اینک در حالی برخی جریان های سیاسی در تلاش برای بهره گیری از ظرفیت حامیان فرضی سید هستند که احتمالاً نمی دانند دابوئیان دیگر جایگاه لیدری خود در بین همراهانش را به کلی از دست داده است. دابوئیان اگر برای خودش محبوبیتی در بین هواداران سابق می دید در تمام این سال ها لااقل یک بار دیگر نامزد انتخابات مجلس یا شورای شهر می شد. داستان او اینک حکایت شیر بی یال و دم و اشکم شده است.

اما ... درباره سید قاسم دابوئیان چه چپ باشد و چه راست و اصولگرا باشد یا اصلاح طلب، به حکم معرفت، یک نکته را نباید از قلم انداخت. برجسته ترین ویژگی این رزمنده دهه شصت انقلاب و طلبه و مدیر سابق حوزه علمیه - که می دانم فراز و نشیب ها و دشواری هایی را به خصوص در ایام جوانی در زندگی خود تجربه کرده - این است که هیچ گاه در برابر سختی ها خم به ابرو نیاورد و لبخند دائمی، روی گشاده و رفتار نیک و جذّاب، همواره آموزنده ترین و زیباترین خلق و خوی مسلمانی این سید اولاد پیامبر بوده است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آخر این راه

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۷ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۲۷ ب.ظ


شهید شهرام زلفی

تولد: تهران- 7/7/1357  

 شهادت: توسط عوامل انتحاری گروهک جندالشیطان-پیشین سرباز- 26/7/1387

مزار: بهشت زهرا(س)

 

=از نوجوانی توی دامن پدر بزرگ و مادر بزرگمان پرورش پیدا کرد. اینها طبقه پائین خانه زندگی می کردند و ما بالا. خود شهرام می رفت پیششان می ماند. اجبار کسی نبود. می گفت وظیفه است. پدر بزرگم اهل قرآن بود. مردی با صفا و علاقه مند به دین و مذهب. همین علاقه او در شهرام هم اثر گذار شد. روحش از همان اول با این چیزها شکل گرفت.

 

=پدر و مادرش را خیلی احترام می کرد. باعث افتخارشان بود، هم در تحصیل هم در سربازی و این آخر هم که با شهادت، حسابی سرفرازشان کرد. ثمره آن همه زحمت و سختی را هدر نداد. یاد ندارم که با آنها تندی کرده باشد. هرچه بود مهربانی بود و صمیمیت. به قدری احترام پدرم را داشت که پاهایش را جلوی ایشان دراز نمی کرد.

=حضرت زهرایی بود. اگر برای کاری نام حضرت زهرا را می آورد همه می فهمیدند که انجام آن رد خور ندارد. سختی و مشکلی اگر داشت ذکر آرام بخش دل و جانش، توسل به بی بی دو عالم بود. خدا به خودش دختر نداد، اما اسم دو تا دختر من را او پیشنهاد داد: فاطمه و زهرا. این هم نشانه ای دیگر است از ارادتش به آن بزرگوار.

=آدم با سوادی بود شهرام. از همان اول به درس خواندن علاقه داشت. توی آزمون سراسری دانشگاه ها رشته علوم سیاسی و روابط بین الملل دانشگاه تهران قبول شد. نمونه یک جوان بسیجی بود که در کنار اعتقاد به آرمان های اسلام و انقلاب، حواسش جمع درس خواندنش هم بود. سرکلاس های دانشگاه خیلی سفت و محکم از عقایدش دفاع می کرد. حتی با یکی از اساتید هم بر سر مسئله ولایت بحث و جدل کرده بود. خودش می گفت: «دوست دارم با کسایی که سطح سوادشون از من بیشتره بحث کنم.» طوری شد که استاد راضی بود نمره درسش را بدهد ولی شهرام سر آن کلاس نرود!

 

=لیسانسش را که گرفت رفت خدمت سربازی. حین خدمت برای استخدام در هواپیمایی جمهوری اسلامی و ایران ایر آزمون داد و قبول شد. چیزی نمانده بود تا به صورت رسمی وارد شود که آمد و گفت: «نمی خوام برم شرکت. رفتم اسمم رو برای سپاه نوشتم. اینم کارت آموزشیم.» رفت تبریز برای آموزش.

 

=با پایگاه بسیج هم در ارتباط بود. فرهنگ بسیج و بسیجی تأثیر خودش را بر شهرام گذاشت. این که استخدام در فرودگاه را رها کرد و به سمت سپاه تمایل پیدا کرد یکی از دلایلش همین روحیه بسیجی بود.

=برای وقت و زندگی اش برنامه داشت. همه کارهایش روی حساب و کتاب بود. به جرأت می توانم بگویم که توی زندگی شهرام وقت اضافه پیدا نمی کنی و نمی توانی بگویی که فلان جا وقتش هدر رفته. گواه این ادعای من فرمانده اطلاعات شدن او درسن پایین 32 سالگی است.

 وقتی شهید شد یکی از سرداران عالی رتبه سپاه گفته بود یک نخبه از میان ما رفت.

 

 

=توی شهدا از شهید کاظمی تأثیر بیشتری گرفته بود. حتی توی مراسم‌های ختم ایشان شرکت کرد. چند باری که توی اصفهان مأموریت داشت رفته بود سر مزارش. علت علاقه اش را که می‌پرسیدیم، می‌گفت: «حاجی خیلی خاکی بود، خیلی بی ادعا بود.» شهرام هم سعی کرد همین طور باشد بی ادعا و خاکی. با آن که در یگان، مسئولیت بالایی داشت، افتاده و متواضع بود.

=کم حرف می زد. بیشتر دوست داشت شنونده باشد. روی غیبت کردن به شدت حساس بود. اگر توی جمعی حاضر بود و می دید دارند غیبت دیگری را می کنند با یک صلوات حرف را قطع می کرد. وقتی هم که می‌دید تأثیری نداشته و هنوز به گناهشان ادامه می دهند، جلسه را ترک می کرد.

توی خانه اگر کسی پشت سر دیگری حرفی می زد و آلوده به غیبت می شد، می گفت: «شیطان اومد، شیطان رسید!» جلوی ادامه گناه را می گرفت.

=تأکید زیادی روی حجاب داشت. هم به همسر و هم به خواهرانش در این زمینه سفارش می کرد. طوری در فامیل جا انداخته بود که کسی به خودش اجازه نمی داد در مجلسی که شهرام حضور دارد با حجاب نامناسب حاضر شود. حتی تعدادی از احادیث و روایات در مورد حجاب را جمع آوری و حفظ کرده بود. بحثش که می شد احادیث و روایات را می خواند و روشنگری می کرد.

 

=زمانی که وارد یگان صابرین سپاه شد به بهانه تحصیلاتش در رشته سیاسی، بردندش قسمت عقیدتی-سیاسی. خیلی ها شاید کعبه آمالشان همین عقیدتی سیاسی باشد. به خاطر حاشیه امنیتی که در آن وجود دارد و درصد خطرش به مراتب پایین تر از عملیات است. با این حال رفته بود پیش مسئول عقیدتی و خواسته بود معرفی اش کنند به عملیات. هرچه اصرار کرده بودند که تو حیفی همین جا بمان، به خرجش نرفته بود.

=یکی از معرفان شهرام برای ورود به یگان برایم تعریف می کرد: زمانی که جهت تکمیل فرم پذیرش پیش من آمد، برای اولویت خدمت از میان گزینه های صابرین، نیروی زمینی، نیروی مقاومت و ستاد مشترک، صابرین را انتخاب کرد. روی حساب اینکه بخواهم مشورتی بدهم گفتم: «شهرام جان حضور توی صابرین سنگینه. این انتخاب برای تو یک خطّه. می تونی نیروی مقاومت رو انتخاب کنی، خیلی راحت 30 سال از صبح می‌ری، ساعت 2 بعدازظهرم برمی گردی خونه‌ت. فوقش یک پایگاه بسیج رو بهت بدن اداره کنی؛ اما وقتی بری صابرین این خبرا نیست. شهادت دم گوشِته. وقتی که این جمله رو شنید گفت: آره آره من همین رو می‌خوام.»

=شهرام توی فکر شهادت بود از همان ابتدا. تمام حرکات و سکناتش این را نشان می دهد. مثل شهدای دفاع مقدسمان که همه با چشم باز و با اراده خودشان این مسیر نورانی را انتخاب کردند؛ شهرام هم از روی آگاهی پا توی این مسیر گذاشت. می دانست که آخر این راه شهادت است.

 به کوشش مهدی قربانی

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اصلاً ما شیعیان، منافق!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۵۵ ق.ظ


الف- به طور معمول انسان ها برای هر کار خود، حتی اگر اشتباهی بزرگ و عمدی و در حد یک جنایت تاریخی باشد، به دنبال ارائه دلیل عقلانی هستند. هر رویداد تاریخی از یک عقبه تئوریک برخوردار است. از این رو هر جنگ سختی نیازمند وقوع یک جنگ نرم است. صدام که می خواست به ایران حمله کند ابتدا ادعا کرد ایران به آن کشور تجاوز کرده و عراق باید از مرزهای خود دفاع کند. چند حادثه تروریستی نمایشی هم در بغداد و بصره ترتیب داد تا ذهن ها آماده پذیرش این ادعای کذب بشود. مدت ها طول کشید تا سربازان عراقی از خود بپرسند که اگر واقعاً ایران متجاوز است پس ما در خرمشهر و مهران و قصر شیرین و ... چه می کنیم؟!

بوش پسر هم حمله خود به افغانستان و عراق را مأموریتی الهی قلمداد کرده بود.

ب- عبدالمالک ریگی تلاش داشت جنایات خودش را بر مبنای منطقی شرعی توجیه نماید. اگر یادتان باشد فیلمی از سوی جندالشیطان در نقاط مختلف کشور توزیع شد که عبدالمالک – طلبه بی سواد و اخراجی یکی از مدارس علمیه اهل سنت زاهدان – در کنار جمعی از یاران نقابدار خود نشسته بود و با آرامش به بیان دلایل مبارزه اش با جمهوری اسلامی می پرداخت. تأکید بر بی سوادی او از این باب است که در همان سخنان، کتاب معروف اهل سنت با نام " الفرق بین الفِرَق " را به اشتباه این گونه تلفظ کرد: " الفرق بین الفَرق ". البته بعد حرفش را اصلاح کرد و الفرق دوم را به معنای جمع به کار برد. بگذریم. عبدالمالک در آن سخنرانی ادعا کرد که شیعیان منافق هستند. دلیلش هم اعتقاد شیعه به اصل " تقیّه " بود. یک نفر نبود به این بابا بگوید اگر تقیه نشانه نفاق است پس جرا یاران خودت در همان فیلم صورتشان را زیر نقاب پنهان کرده اند؟! مگر تقیه چیزی غیر از این است که در مواقع بروز خطر، انسان می تواند عقیده اش را پنهان کند؟ یاران عبدالمالک اگر از داشتن عقیده شان ترس نداشتند چرا چهره شان را پوشانده بودند؟ تقیه یک اصل عقلی است و همه مردم دنیا با هر عقیده ای خواه ناخواه از آن پیروی می کنند. البته شیعه این اصل را تا آن جا رعایت می کند که کیان دین به خطر نیفتد مانند اقدام معروف و مورد تأیید نبی خدا که از سوی عمار یاسر سر زد و باعث حفظ جانش شد؛ وگرنه عاشورا بزرگترین نمونه تاریخی است که ثابت می کند در راه صیانت از اساس دین، تقیه معنایی نداشته و به قیمت بذل جان و فرزند و آوارگی اهل و عیال و ... نمی توان با دشمن حق، بیعتی صوری نمود و دین خدا را بی یار و یاور رها کرد.

ج- جنایتکاران داعش در توجیه این که چرا به جای نبرد با آمریکا و صهیونیسم به سراغ شیعه آمده اند، این مغالطه را طرح کرده اند که شیعه، منافق است و چون در قرآن، منافقان بدتر از کفار تلقی شده اند، پس جنگ با آنان در اولویت از جنگ با آمریکا و اسرائیل غاصب محسوب می شود.

البته ما بر این باوریم که به گفته رسول حق، حق با علی است و علی با حق و شیعه علی، منادی اسلام اصیل و ناب محمدی (ص) است. اما این قلم به جای اثبات حقانیت انکار ناپذیر تشیع، می خواهد حرف دیگری را طرح نماید تا شاید مدعیان نفاق شیعه را اندکی به تأمل وادار کند:

1- چرا هیچ یک از دانشمندان و تئوریسین های داعشی که از درستی اعتقادشان مطمئن هستند برای تبیین و دفاع از اصول اعتقادی خود تا کنون حاضر به مناظره با هیچ یک از علما، اعم از شیعه و سنی نشده اند؟ به هر حال تعیین مصداق برای کافر و منافق و یا تشریح دیگر افکار مورد قبول طیف مذکور نیاز به استدلال و بحث علمی دارد و تنها در یک محفل تضارب آراء است که می توان وزن حقیقت و مجاز و مرز سره از ناسره را به درستی تشخیص داد و به دیگران عرضه داشت.

2- اصلاً ما شیعیان، منافق! شما که پای عقیده خود می ایستید و حاضرید عواقب آن را به جان بخرید چرا نام و تصویر شفاف و صحیح فرماندهان و کادر نیروهای داعشی را منتشر نکرده و به اطلاع عموم نمی رسانید؟ آیا آدمی که حاضر نباشد عقیده اش را اعلان کرده و هزینه اش را هم پرداخت کند مرتکب عمل نفاق آلود تقیّه نشده و بدتر از کافر محسوب نمی شود؟!

3-  آیا خدا و رسولش صرف داشتن عقیده غلط را مجوز اعدام و قتل می شمرند؟ فرض کنید ما شیعیان منافق هستیم؛ در صدر اسلام هم برخورد با منافقان صورت می گرفت؛ اما آیا حکم منافق لزوماً مرگ است؟ مگر پیامبر هر منافقی را که می دید او را می کشت که شما با مردم کوچه و خیابان در سوریه و عراق چنین می کنید و خون هر شیعه، حتی کودکان معصوم را مباح می شمارید و سر از بدنشان جدا می سازید؟

4- رسول خدا از منافقان بیزار بود و با آنها مقابله می نمود اما مگر به بهانه اولویت داشتن این تقابل، جنگ با کفار را هم تعطیل می کرد که شما داعشی ها با تمام توان به شیعه کشی روی آورده و حتی کمترین گامی برای دفاع از برادران و خواهران اهل سنت در فلسطین بر نمی دارید و تیغ گزندتان را به آمریکای خون آشام نمی رسانید؟!

5- رسول خدا و اصحابش جنگ های فراوانی داشته اند. شما که مدعی اسلام اصیل هستید کجا سراغ دارید رسول خدا اجازه مثله کردن جنازه کفار را بدهد، چه برسد به جواز به دندان کشیدن قلب و جگر جنازه ها و فوتبال با سر بریده دشمنان؟!! کسی می تواند از سیره پیامبر رحمت نمونه ای از چنین رفتارهای شرم آوری را ذکر کند؟

6- قرآن و سنت جنگ در ماه های حرام را حرام می شمارند و شما مدعیان اسلام اصیل به آن پایبند نبودید.

7- بابت جواز جهاد نکاح هم اگر قرینه ای از آیات بیاورید کار بزرگی انجام داده اید. البته شاید حضرات داعشی مدعی شوند که این یکی را مطابق فتاوای مفتی هایشان مشروع می دانند. ما هم می گوییم اگر دست مفتی اینقدر باز است که می تواند خط قرمزهای اسلام را جا به جا کند هر ایرادی که شما به شیعه بگیرید و هر اتهامی درباره عملکرد منافقانه شیعیان بزنید هم با همین استدلال یعنی صدور فتوای جواز توسط مراجع شیعه قابل دفاع و توجیه است.

8- شیعه و سنی هر یک به چند گروه تقسیم می شوند. طبق منطق شما همه شیعیان منافقند و باید کشته شوند. سنی هایی هم که با داعش همراه نشوند مهدورالدم هستند. در حال حاضر صدها تن از اکراد عراق و برادران اهل سنتی که مطابق فتوای اکثریت مطلق علمای این مذهب، وهابیت را به رسمیت نمی شناسند مورد کشتار وحشیانه آنها قرار گرفته اند. با این وصف از بدنه مسلمین فقط وهابیت حق حیات دارد. جالب است که وهابیت هم به چند نحله فکری تقسیم شده و هم اکنون شاهد تقابل القاعده و جبهة النصره با داعشی ها هستیم. پس اینها هم منافق و کافرند و ... آخرش چند نفر مسلمان با چه میزان توان و قدرت باقی می مانند که بخواهند پس از کشتار منافقین به دنبال جنگ با کفار بروند؟!!

9- ما شیعیان منافق، شما که می خواهید صاف و پوست کنده به دستوران اسلام عمل کنید چه برداشتی از آیه نفی سبیل که هر نوع سلطه کفار بر سرزمین های اسلامی را حرام می شمارد، دارید؟ شما نه تنها با مشغول ساختن کشورهای اسلامی به جنگ داخلی باعث سیطره و تسلط بیشتر آمریکا و اسرائیل در منطقه شده اید بلکه پشتیبانی مالی و سیاسی کافران از شما دم خروسی است که قسمتان در عدم وابستگی و سرسپردگی به کفار را باور ناپذیر می سازد.

10- ...

مطمئن باشید این قصه سر دراز دارد و اثبات منافق بودن شما هم با این شواهد و ده ها دلیل دیگر بنا بر مبانی مورد نظر خودتان کار دشواری نیست. فراموش نکنیم پیامبر ما پیامبر عقل و تدبیر و منطق بود. شما فرض کنید اسلام مساوی است با قرائت وهابیت، شیعه و سنی هم دشمن این مدل از اسلام؛ نه شیعه و نه سنی هیچ کدام تا پیش از آغاز جنایاتتان علیه شما اسلحه به دست نگرفته بودند. شما می توانستید منافقان شیعه و سنی! را با نوشتن کتاب و مناظره و ... رسوا و زمین گیر! کنید. آن وقت سلمان رشدی و کاریکاتوریست دانمارکی و کشیش قرآن سوز آمریکایی و قاتلان زن و کودک افغانی و فلسطینی را رها کرده اید و گلوله هایتان را به سمت کسانی نشانه می روید که هیچ گاه آغازگر جنگ نظامی با شما نبوده اند؟!

شما مسلمان حقیقی یعنی تسلیم محض امر خدا هستید آن وقت ما که پا روی حلقوم اسرائیل یعنی همان یهود حربی که در قرآن، بزرگترین دشمن اسلام شمرده شده گذاشته ایم و با تمام وجود از مسلمانان اهل سنت فلسطین و بوسنی و ... دفاع کرده ایم منافق هستیم؟!

فاعتبروا یا اولی الابصار

سیدحمید مشتاقی نیا

  • سیدحمید مشتاقی نیا