اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

گند می زنند و طلبکارند!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۸، ۰۵:۴۹ ب.ظ

 

مظلومترین قشر کشور، بسیجی ها، حزب اللهی ها و طلاب هستند. نه به روحانی رأی داده اند نه از سیاست های غلط اقتصادی او حمایت می کنند، بیشترین نگرانی و انتقاد را برای وضع معیشت مردم دارند، بعد اراذلی که اغلب به همین دولت رأی داده اند، به خاطر برجام زدند و رقصیدند، در اعتراض به سیاست های غلط همین دولت به حوزه علمیه حمله می کنند و ژست طلبکار و حق به جانب می گیرند!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آشوبگر عزیز! عقل داشته باش!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۸، ۰۵:۰۲ ب.ظ

 

هیچ مشکلی با اغتشاش حل نمی شود. آشوبگری جز ضرر به مردم و تضعیف اقتصاد کشور اثری ندارد.

آنهایی که در تیر 78 و فتنه 88 لیدر جریان اغتشاش بودند الان خودشان در مصدر قدرت هستند و از این باب باید گفت جماعت ضدانقلاب و فرصت طلب، یتیم هستند.

جوجه آشوبگرهای تازه به دوران رسیده هم در نهایت پس از دستگیری به مخبر بعضی از نهادها تبدیل می شوند و رفقایشان را لو می دهند. معدود آدم های خل و چل و جوگیر و بی کس و کار هم جز این که پرونده ای سیاه در دستگاه قضا و امنیت برای خود باقی بگذارند محصولی درو نخواهند کرد.

با گرانی بنزین به این شکل ناجوانمردانه مخالفم اما اوباشگری نتیجه ای جز وطن فروشی و استیلای بیگانه ندارد. هر نقطه ای متعلق به بیت المال که آسیب می بیند از جیب من و شماست که ترمیم می شود. اوباش گمان نکنند حالی از مسئولین گرفته اند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بی وجدان، درد ندارد!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۸، ۱۲:۲۲ ب.ظ

رزمنده ای بود تعریف می کرد با دوستانش برای تحویل اسلحه به یکی از یگان های ارتشی رفته بودند. برایشان چای آوردند. کسی قند برنداشت. گفتند قند بیت المال است صرفه جویی شود بهتر است. مردم به خاطر قند و شکر در صف می ایستند... 

عبدالرضا مصری نایب رئیس مجلس شورای اسلامی دیروز در مصاحبه ای اعلام کرد: "80 هزار تن برنج برای تنظیم بازار از سوی دولت وارد شد که همه آنها در انبارها ماند و به خاطر عدم توزیع به موقع فاسد شد و در نهایت همه آنها دور ریخته شد که اسناد همه آن موجود است."

 

می دانید با هشتاد هزار تن برنج شکم چند نفر سیر می شود؟

می دانید خرید این محصول با ارز دولتی صورت گرفته است؟

کسی را سراغ دارید بابت این اتفاق محاکمه و توبیخ شده و یا لااقل عذرخواهی کرده باشد؟

 

http://www.jahannews.com/news/707601/%DB%B8%DB%B0-%D9%87%D8%B2%D8%A7%D8%B1-%D8%AA%D9%86-%D8%A8%D8%B1%D9%86%D8%AC-%D9%88%D8%A7%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%AA%DB%8C-%D8%A7%D9%86%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%D9%88%D9%84%D8%AA-%D9%81%D8%A7%D8%B3%D8%AF

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مقتل اقتصاد!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۸، ۱۰:۱۷ ق.ظ

همیشه کسانی برای اقتصاد جامعه تصمیم می گیرند که مستغنی هستند. همیشه این طیف طرفدار گرانی هستند. همیشه مستضعفین با گرانی مخالفت می کنند. آیا واقعا هر کس که سرمایه دار است اقتصاد را بهتر می فهمد یا لزوما هر کس که از اقتصاد چیزی سر در می آورد پول دار هم می شود؟ 

یعنی مستضعفین را محکوم کنیم به بی سوادی در اقتصاد؟

این معما زمانی حل می شود که مسئولین و تصمیم گیران جامعه بدون حقوق آنچنانی به سیاست گذاری اقتصادی اقدام نمایند که لااقل بگوییم اقتصاددانی که همدرد مردم است از گرانی حمایت کرده است. این تصور البته هیچ گاه تصدیق نخواهد شد. تا بود چنین بوده و تا هست چنین هست. 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دستگیری یا بازگشت؟

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۸، ۱۱:۵۲ ق.ظ

 

اول بعضی از رسانه ها اینطور وانمود کردند که دانیال زاده، ابربدهکار بانکی و سلطان فولاد، در خارج از کشور دستگیر و به ایران منتقل شده است.

پشت سر این ادعا بعضی هم رجز خواندند که از این به بعد همه مجرمان و مفسدان اقتصادی فراری باید منتظر دستگیری و انتقال به ایران و محاکمه باشند.

سخنگوی قوه قضاییه اما به گونه ای سخن گفت که نشان داد خود دانیال زاده برای ورود به کشور تمایل و همکاری نشان داده و دستگیری در کار نبوده است:

"براساس مذاکراتی که با خانواده داشتیم و همچنین بررسی‌های فنی نشان می‌داد که دانیال‌زاده قصد مراجعت به کشور را نداشت، ولی با انجام مذاکرات توسط برخی دلسوزان و همچنین اقدامات اطلاعاتی و با هدایت پاسداران امام زمان و با اعتماد به قوه قضائیه و جامعه اطلاعاتی کشور، به ایران بازگشت. بازگشت به کشور براساس این تدابیر بود و خودش پذیرفت که به ایران بازگردد.

او یادآور می‌شود: با عنایت به اعتماد مشارالیه به دستگاه قضائی و مراجع اطلاعاتی و امنیتی کشور و همکاری‌هایی که در مسیر تحقیقات قضائی انجام داده است، قطعا از مساعدت‌ها و اقدامات قانونی برخوردار خواهد شد و این قاعده و رویه قضائی شامل حال تمامی متهمان و محکومانی خواهد شد که در مسیر جبران اشتباهات خود قدم بردارند."

  • سیدحمید مشتاقی نیا

لبخندی که خشکید

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۴ آبان ۱۳۹۸، ۱۰:۱۴ ق.ظ

نامردها درست روز میلاد رسول اکرم، اوقات مردم را تلخ کردند.

 

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

وقتی خودت را مسئول بدانی

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۲ آبان ۱۳۹۸، ۱۰:۳۴ ب.ظ

 

از این که پول هایش به سرقت رفته بود، ناراحت نبود. نه اینکه ناراحت نباشد! به هر حال باید دوباره به پدر و مادرش رو می انداخت و از آنها پولی می گرفت. اما آن چه که بیش از هر موضوعی آزارش می داد، این پرسش بود که چرا یک جوان، هر چند بی بضاعت، به خودش اجازه می دهد درِ کیف دیگران را باز کند و پولشان را بردارد؟ عاقبت این جوان چه خواهد شد؟

می خواست از قسمت عمومی حمام محل بیرون بیاید، چشمش به جوانی افتاد که دستش را داخل جیب های لباس او برده و دنبال چیزی می گشت. به آرامی پا پس گذاشت و از رختکن بیرون رفت. نخواست جوان خجالت بکشد. تا آخر هم اسمش را به کسی نگفت. ولی غصه می خورد که چرا یک بنده خدا کارش به این جا می کشد؟

دائم فکرش مشغول بود که چه باید بکند تا آن جوان را از این منجلاب بیرون کشیده و راه درست زندگی را به او بیاموزد؟

خاطره ای از طلبه شهید محمدزمان ولی پور

  • سیدحمید مشتاقی نیا

رعد در آسمان بی ابر

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۸، ۱۰:۴۸ ق.ظ

 

اکبر گودرزی را مأمور سپاه با یک دست روی هوا بلند کرد. طلبه ای یک لاقبا و لاغر و ضعیف بود. توی خانه تیمی فرقانی ها کیسه بزرگ پول قرار داشت؛ اما آنها از گرسنگی دچار ضعف شده بودند. بازجو چندبار از او پرسید تو که طلبه متدین و معتقد به رعایت آداب دینی هستی چرا مدتهاست نرفته ای به روستای دورافتاده تان و به پدر و مادر پیرت سری نزده ای؟ مگر صله رحم توصیه اسلام نیست؟ روز آخر قبل از اعدام، بازجو را صدا زد و پاسخش را داد. می گفت پولهایی که از بانک! می زدیم را باید خرج اسلام می کردیم من نمی توانستم از آن استفاده شخصی کنم!

 

اسدالله لاجوردی به رغم مشغله فراوانی که داشت گاهی می رفت سر ساختمانی نیمه کاره می ایستاد به کارگری. می خواست یادش نرود که انسانی ساده و معمولی است و مقام دادستانی باعث غرور و فریبش نشود. منافقی در زندان بود که به هیچ وجه به چیزی اعتراف نمی کرد. نیمه های شب چشمش به مردی افتاد که در راهروی زندان قدم می زند و آب و غذایی برای زندانی ها می برد. پرسید او کیست؟ گفتند قصاب اوین! همان لاجوردی معروف. دلش نرم شد و رفت همه را لو داد و شد مرید انقلاب.

 

محمدی گیلانی بر خلاف تصور عموم حکمی برای اعدام فرزندانش صادر نکرد. اصلا فرزندانش اعدام نشدند. یک پسرش در یک خانه تیمی و پسر دیگرش موقع فرار از مرز در درگیری با بچه های کمیته و سپاه کشته شدند. محمدی گیلانی اما دستور داد اموال آن دو را به نفع انقلاب مصادره کنند. به او گفتند بخشی از دارایی های فرزندانت که در حال مصادره هستی همان اموالی بوده که از کیسه خودت به آنها هدیه داده ای. لااقل آنها را بردار و .... زیر بار نرفت. گفت مالی را که به آنها داده ام دیگر مال من نیست و متعلق به آنهاست و حالا که در مبارزه با نظام کشته شده اند و با انقلاب در ستیز بوده اند باید به نفع انقلاب مصادره شود.

 

منافقین دارای گروه ها و بخش های فعالی در داخل کشور بوده اند. تشکیلات نظامی و عملیاتی و فرهنگی تبلیغاتی و سیاسی و ... آنها در داخل متلاشی شد و از بین رفت؛ اما تشکیلات اطلاعاتی آنها شناسایی نشد و هنوز در کشور به فعالیت جاسوسی به نفع استکبار ادامه می دهد....

 

کتاب "رعد در آسمان بی ابر" را اگر حالی داشتید بخوانید. تاریخ شفاهی انقلاب در مبارزه با منافقین است که حسن روزی طلب در مصاحبه با مسئولان وقت اطلاعات سپاه تدوین نموده است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

فقط من!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۸، ۱۲:۴۱ ب.ظ

امام جمعه ای که در انتخاب یا برکناری عضو هیات امنای یک امامزاده و مسئول بسیج رسانه و انجمن اسلامی دانش آموزان و ... هم دخالت می کند حق ندارد بابت دخالت نماینده مجلس در عزل و نصب مدیران شهری اعتراض داشته باشد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

قرار بود مسجد محور باشد

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۸، ۱۰:۵۴ ق.ظ

 

نتوانسته ام با این مساله کنار بیایم که چرا بعضی برنامه ها و مراسم مذهبی و انقلابی که قابلیت اجرا در سطح مساجد را دارا هستند در سالن های آمفی تئاتر برگزار می شود. مراسم تودیع و معارفه یک امام جمعه یا جلسه ائمه جماعات با رییس اوقاف، جلسه فرماندهان بسیج و ... اگر قرار نیست که حاوی برنامه هایی چون پخش فیلم و موسیقی و نمایش و ... باشند که معمولا نیستند چرا نباید در مساجد و تکایا برگزار شوند؟

آن وقت می شود جامعه را به سمت مسجد محوری سوق داد و از نقش مسجد در فعالیت های مدنی و سیاسی و نظامی صدر اسلام گفت و ...؟

این پرسش شامل بعضی مراجع عظیم الشأنی هم می شود که برای برگزاری جلسات فقهی و دینی اقدام به ساخت سالن های مجلل نموده اند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کمیل و عهد و عهد کمیل را بخوانید!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۸، ۱۰:۵۷ ق.ظ

 

کتاب "عهد کمیل" شامل خاطرات همسر شهید کمیل (مصطفی) صفری تبار (از شهدای مازندرانی درگیری با پژاک) به دستم رسیدم و بخش هایی از آن را خواندم و به دلیلی کاملا شخصی درست مثل کتاب خاطرات شهید شالیکار قدرت اتمام آن را در خود نیافتم.

بابت متن زیبا و جذاب آن از نویسنده ناشناس! اثر تشکرمی کنم.

راستش را بخواهید مدتی است که چندان تمایلی به مطالعه آثار شهدایی مبتنی بر روایت همسر ندارم. دلیلش را که البته یک نظر کاملا شخصی است عرض می کنم خدمتتان.

اگر آدم می خواهد شخصیت یک نفر را به طور کامل بشناسد باید از جانب افراد متعدد از جمله همسر، پدر و مادر و احیانا فرزند، همکار و همرزم و دوست و همسایه به زوایای مختلف زندگی او نگاه کند. مجموعه کتاب های به روایت همسر به طور معمول منحصر به یک بعد از زندگی قهرمان قصه است و تعریفی ناقص از شخصیت او ارائه می دهد.

نکته دیگر اما مربوط می شود به فضای رویایی و دست نیافتنی که گاه توسط راوی و یا نویسنده در این آثار ترسیم می شود. ثمره مطالعه این نوع روایات، ایجاد وهم و توقع آرمانی دور از دسترس در ذهن دختران مذهبی در شرف ازدواج نسبت به ورود خواستگاری آسمانی است که متأسفانه به دلیل عدم وقوع چنین تصوری در اغلب موارد، نتیجه منجر به افزایش سن ازدواج و یا تجرد مستمر این قشر می گردد.

با وجود این دیدگاه، از خواندن کتاب "عهد کمیل" لذت بردم و مطالعه آن را به همه دوستان به خصوص دخترخانم های دبیرستانی توصیه می کنم. علتش هم این است که این کتاب در صفحات نخست خود در واقع گریزی به زندگی دختری معمولی با گرایشات مذهبی کاملا معمولی دارد که گاه با چادر و گاه با مانتو و گاه کمی دلسرد نسبت به انجام تکالیف دینی اما پاکدامن و نجیب مسیری عادی از زندگی را طی می کند که در نهایت به دلیل انتخاب و باور قلبی نسبت به آموزه های دین، راه سعادت و ایمان را پیموده و در شمار بانوان پرافتخار تاریخ ایران اسلامی در می آید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آیین معراج!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۷ آبان ۱۳۹۸، ۱۰:۵۹ ق.ظ

 

ده روز آخر عمر معراج، ایام دهه ولایت، اعیاد قربان و غدیر بود. یک هفته ای را در کوخان، میهمان معراج بودم. رفاقت ما دیرینه و بسیار عمیق بود. در همدان، ایام خوشی را با هم سپری کرده بودیم. نمی شد کسی معراج را ببیند و شیفته اخلاق و منش او نشود. دوستی با او آرامش و افتخار بود. آدم احساس می کرد در کنار معراج می تواند شاد باشد، حرمتش محفوظ بماند، صداقت را با تمام وجود لمس کند و مطمئن باشد که از رفاقت با او هیچ ضرری عایدش نخواهد شد.

معراج آن روزها می دانست که واپسین ایام حیاتش را سپری می کند.این را زمانی متوجه شدیم که پازل خاطرات و نکته ها و قراین رفتار و گفتار آن روزها را کنار هم چیدیم. نگذشت برای من که مهمانش بودم ناراحتی ایجاد شود. می دانست رفته ام کوخان که چند روزی را در کنار او به خوشی سر کنم. می دانست خودش رفتنی است؛ برای بعضی ها نشانه هایی را آشکار ساخته بود؛ اما نگذشت من بویی از این ماجرا ببرم. در میهمان نوازی سنگ تمام گذاشت. لحظاتی که در کنارش بودم با شادی سر می شد. با هم به گردش و تفریح هم رفتیم. جاده ای که به مهاباد ختم می شود بسیار زیبا و دیدنی است. از تماشای درختان سرسبز و مناظر بکر طبیعت کردستان لذت می بردم. معراج هم که انگار نه انگار دارد آخرین روزهای عمرش را سپری می کند. پا به پای من می گفت و می خندید.

در مسیر مهاباد، یک بار فقط به ناگاه سکوتی کرد. کمی به جاده و پیچ و خم های آن خیره شد. بعد آهی کشید و از آرزوهایش گفت. دلش می خواست خوشبختی خانواده اش را ببیند. دلواپس همسرش بود.از خوبی ها و صبوری های او می گفت و سختی هایی که به پای او کشیده و این که دوست داشت محبت هایش را جبران کند. به خواهرزاده اش عسل علاقه داشت و از دلتنگی هایش برای او می گفت. دلش می خواست برادرش مجید به تحصیلاتش ادامه بدهد و درجات بالای نظامی را کسب کند. به فکر سر و سامان دادن خواهرش بود. به فکر زن گرفتن برای برادر کوچکترش احمد بود و دوست داشت او در فوتبال بیشتر از خودش پیشرفت کند و به جایی برسد. دوست داشت پدر و مادرش به محله و خانه بهتری نقل مکان کنند و ... بعد دوباره لبخند زد و سر بحث را عوض کرد.

این خصلت همیشگی معراج بود که دغدغه شخصی نداشت و دلش برای دیگران می تپید. خوشبختی و عاقبت به خیری دیگران را خوشبختی خودش می دانست.

معراج به دنیا علاقه داشت؛ اما از همه این علقه ها دست کشید، دل کند و آماده پرواز شد و به معراج رسید. خصلت مردان الهی و بندگان مخلص خداهمین است که بهترین داشته هایشان را در پیشگاه خدا نثار می کنند. معراج، عشق به همسر و خانواده و آرزوهای کوتاه وبلندش را در طبق اخلاص گذاشت و به محضر دوست هدیه داد. او دیگر باید برای رفتن آماده می شد.

چند روز بعد که خبر شهادتش آمد با آن نشانه هایی که به بعضی اطرافیانش داده بود فهمیدم که او داشت روزهای اوجش را می گذراند. درست مثل یک پرنده که هر چه بالاتر می رود دنیا در نگاهش کوچک و کوچک تر می شود. فرصت بیست روزه ای که از محبوبش گرفته بود محالی برای انعکاس باطن نورانی اش بود. هر کس بداند دارد روزهای آخر عمرش را سپری می کند به خصوص اگر جوان و دارای خانواده و عشق زمینی باشد غمگین و افسرده می شود و اطرافیانش را پریشان و محزون می سازد. معراج هر چه به لحظه موعود نزدیک تر می شد، چهره اش خندان و روشن تر می شد و تا آخرین لحظه حیاتش نگذاشت کسی به خاطر این جدایی، دلگیر و غمزده باشد. او عشق زمینی و دلبستگی های دنیایی را معبر وصال به عشق حقیقی می دانست. درست مثل نمازهایش که اول وقت می خواند و نمی گذاشت هیچ مانعی آن را به تأخیر بیندازد، در همه امور زندگی، خدا را به همه عشق ها و دلبستگی ها و جاذبه های شیرین دنیایی ترجیح می داد. فرحین بما آتاهم الله من فضله...

راوی: بهنام داوری از دوستان شهید معراج آیینی

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ازدواج مجدد، موقت و هیاهوی این روزها!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۸، ۰۴:۲۱ ب.ظ

ازدواج مجدد به معنای چند همسری برای مردان امر جائزی است. البته چند همسری آداب و احکامی دارد که مهم ترین آن رعایت اصل عدالت است.

این نکته را هم نباید از نظر دور نگاه داشت که با توجه به شرط قید شده در دفترخانه (سند ازدواج)، مرد برای اختیار همسر دوم نیازمند جلب رضایت و اجازه همسر اول است و گرنه زن حق طلاق خواهد داشت. بنابراین رعایت این شرط منجر به حفظ حقوق و شئون بانوان می شود.

شخصاً با توجه به مشغله ذهنی زیاد حتی اگر از تمکن مالی بالایی برخوردار باشم نیز هیچ گاه توانایی اداره زندگی دیگری را در خود نمی بینم؛ اما اگر کسی شرایط مادی و معنوی لازم برای چند همسری را دارا بود و توانست موافقت همسر اول خود را نیز جلب کند نمی توان مانعش شد.

آنچه به مقام معظم رهبری در این خصوص منتسب است عدم اعتقاد به استحباب چند همسری است و نه منع آن.

به چشم خود شاهد بوده ام که بعضی خانم ها (که البته تعدادشان زیاد نیست) بنا بر تشخیص و نگرش خود اجازه اختیار همسر دوم را به شوهر خود داده اند و به لطف خدا زندگی خوب و موفقی را هم دارا هستند. نوش جانشان؛ کسی نباید در این باره تعرضی به شخصیت و آبروی این دست از هموطنانمان داشته باشد.

جناب دکتر فیاض هم که به نوشته هایشان علاقمند هستم یکهو از کوره در رفت و بی هیچ مدرک و سندی مدعی شد که چون صیغه بازی در قم فراوان است پس این مساله باعث رواج فاحشه گری شده است!

این ادعا هیچ پشتوانه پژوهشی ندارد و نوع گفتار و ادبیات به کار رفته، قرینه ای بر عصبانیت و حرص احتمالی گوینده از ماجرا و موضوع دیگری است.

هفده هجده سال است که در قم ساکن هستم و به اقتضای بعضی فعالیت های فرهنگی به استان های مختلف کشور سفر داشته و به طور مستقیم با مردم مواجه شده ام.

در قم قطعا عده ای بنا بر نیازهای جنسی یا عاطفی و ... اهل ازدواج موقت هستند اما مگر در شهرها و استان های دیگر، چنین مواردی موجود نیست؟ ازدواج موقت یک اصل شرعی برای کنترل غرایز و گرایشات شهوانی است و چارچوب تعریف شده ای به منظور حفظ کیان خانواده ها و حرمت و حقوق افراد و جامعه دارد که متأسفانه بی توجهی به آن موجب روی آوردن به روابط ناسالم و غیرشرعی و بزهکاری اخلاقی شده و حریم خانواده ها را خدشه دار نموده است. 

تشرّع با توجه به ضوابط و قواعد آن بهتر از فساد و بی مبالاتی است.

در این هفده هجده سالی که در قم هستم متوجه نشده ام که بحث ازدواج موقت یا حتی روسپی گری در این شهر معضلی پررنگ تر و پیچیده تر از سایر نقاط کشور باشد. جناب فیاض کمی شلوغش کرده است. با این حال توصیه می کنم ایشان با توجه به تخصصی که در رشته جامعه شناسی دارد پژوهشی را با موضوع عوارض، لوازم و تبعات ازدواج موقت و مقایسه آن با فاحشه گری داشته باشد که لااقل حرف هایی مستندتر در این باره به زبان بیاورد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

رود تجن و مادر شهید رادمهر!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۴ آبان ۱۳۹۸، ۰۷:۲۱ ب.ظ

 

شهردار آمده بود پیش مادر شهید رادمهر و خبر داد که قرار است در همین پارک معروف ساری، تندیس پسرت را نصب کنیم و ...

خوشحال نشد!

مادر، مادر همان شهیدی است که سه بار می خواستند از او به خاطر مجاهدت های چشمگیرش به خصوص در جریان حرب تموز لبنان، تقدیر کنند، مخالفت می کرد و می گفت: هر وقت از همه بچه های لشکر تقدیر کردید با من نیز چنین کنید.

 

مادر شهید محمود رادمهر در پاسخ شهردار گفت: هزینه ساخت تندیس پسرم را بگذارید برای لایروبی رودخانه تجن. این رودخانه اگر لایروبی نشود دیگر تجن نیست، لجن است! و گرفتاری اش دامنگیر مردم می شود و ...

یک ماه نکشید که کار لایروبی رودخانه آغاز شد. مدتی بعد سیل ویرانگری در مازندران و گلستان به راه افتاد که اگر توصیه این مادر شهید نبود، خسارت بزرگی به مردم تحمیل می شد.

 

به روایت حجت الاسلام محسن علیجانزاده

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نه شرقی، نه غربی، مازندران اسلامی!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۴ آبان ۱۳۹۸، ۱۱:۴۸ ق.ظ

 

دیروز هیات رییسه مجلس از وصول طرح تشکیل استان مازندران غربی خبر داد.

موافقین و مخالفین این طرح ساعت هاست که در فضای مجازی به تبادل نظر و رد و تأیید آن می پردازند.

بی شک این پیشنهاد که صرفا یک طرح تبلیغاتی با مصرف انتخاباتی است به جایی نخواهد رسید. دولت بودجه و امکانات لازم را برای تشکیل یک استان جدید ندارد.

اگر چه مازندران غربی در قالب یک استان حالاحالاها تشکیل نخواهد شد اما مدت هاست که نقاط مختلف این استان شهیدپرور شاهد رویش نامبارک مازندران غربی است! مردم مازندران مردمی پاک و نجیب و متدین هستند. دوستی غیر بومی که در امور زندان ها فعالیت می کرد، می گفت: شما شمالی ها حتی خلاف کارهایتان هم ته دلشان گرایش مذهبی دارند.

همجواری با تهران و هجوم گردشگران به سواحل زیبا و جنگل های دیدنی و کوهستان های خوش آب و هوای این خطه، متاسفانه در بسیاری از موارد موجب برهم خوردن نظم فرهنگی و دینی این استان گردیده است. عدم التزام به ظواهر دینی در سطح سواحل و تفرجگاه ها، منظر نجیبانه این خطه لاله گون را بد جلوه داده است.

از سوی دیگر بی تفاوتی و ضعف انگیزه و گاه کج فهمی بعضی مدیران فرهنگی استان نیز باعث تضعیف باورهای ملی و مذهبی و فراموش شدن هویت بومی و پرافتخار مردم این دیار گردیده است.

مازندران غربی متأثر از خودباختگی های فرهنگی متمایل به رویکرد مادی غرب، تفکر بخش قابل توجهی از مردم را تحت الشعاع قرار و در زیر پوسته این استان، خودنمایی می کند. برای احیای فرهنگ بالنده و هویت بخش و پرافتخار مازندران ایرانی و اسلامی نیازمند عزم جدی همه مردم و مسئولان هستیم که اگر دیر بجنبیم مازندران کاملا غربی خواهد شد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بن بست فساد!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۴ آبان ۱۳۹۸، ۱۱:۰۳ ق.ظ

 

دیروز یکی از گردن کلفت های مازندران توسط دادگستری استان دستگیر شد. این بابا از طریق رابطه گیری و صمیمیت با بعضی از صاحبان قدرت و نفوذ در ادارات و ... توانسته بود به زعم خود در حاشیه ای امن به جنگل خواری و کلاهبرداری و ... اقدام کند.

برای خیلی ها دستگیری این گنده مفسد اقتصادی دانه درشت و پلمپ دم و دستگاه تجاری و خدماتی متعلق به او در ساری قابل باور نبود. ظاهرا فشارهایی هم در این خصوص به ضابطین و قضات مرتبط با پرونده وارد شد که شکر خدا کارگر نیفتاد.

از اقتدار و شهامت عوامل قضایی استان تشکر می کنم و امیدوارم در بررسی پرونده و صدور حکم و تنبیه مجرم نیز شاهد اقتدار و صلابت قضات انقلابی باشیم.

عملکرد قوه قضاییه به طور مستقیم با حیثیت نظام اسلامی گره خورده و جلب اعتماد عمومی نسبت به میزان سلامت و عدالت ورزی این نهاد، استحکام پایه های حاکمیت اسلامی را به دنبال خواهد داشت.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

با پای دل

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۸، ۱۲:۲۷ ب.ظ

محیط نظامی برای خودش قواعد و اصولی دارد. شاید خیلی ها تصور کنند یک پاسگاه انتظامی آن هم در منطقه حساس مرزی، دارای فضایی خشک و بی روح است. البته جدیت در کار لازمه موفقیت در انجام صحیح مأموریت های محوله است؛ اما پاسگاه انتظامی حتی در منطقه حساس مرزی هم یک مجموعه انسانی با حاکمیت عقل و منطق و عواطف است؛ آنهم در کنار دوست و همرزمی چون شهید معراج آیینی.

معراج معاون پاسگاه بود، یک پلیس وظیفه شناس و با انگیزه که در راستای اجرای قانون و اطاعت از دستورات سازمانی، کوتاهی نشان نمی داد. عنصری سالم و دلسوز که هیچ گاه پایش در مقابل وسوسه های مادی قاچاقچیان نلرزید و همیشه دست رد بر سینه عناصر وابسته ای می زد که به او پینشهاد رشوه می دادند. جوان بود و در ابتدای راه زندگی قرار داشت، وضع مالی او و خانواده اش هم تعریف چندانی نداشت. شاید یک بار اگر اسیر هوای نفس می شد و چشم بر تخلف قاچاقچیان می بست وضعش از این رو به آن رو می شد و می توانست به خیلی از آرزوهای دوران جوانی دست پیدا کند؛ اما معراج انسانی شریف و با خدا بود.

در برابر قاچاقچی ها و متخلفین، یک پلیس مقتدر بود؛ اما در برابر مردم، دوستان و همکاران و زیر دستان، رفیقی دوست داشتنی و محجوب و متواضع به شمار می آمد.

معاون پاسگاه باید به عناصر زیر دستش امر و نهی کند. گاهی این امر و نهی ها باعث دلخوری بعضی از زیر دستان می شود؛ اما هیچ گاه هیچ کس از دستورات معراج ناراحت نمی شد. همه می دانستند او حضور در نیروی انتظامی را به عنوان یک تکلیف نگاه کرده و انگیزه ای جز جلب رضایت حق ندارد و کارها و برنامه هایش برای پیشبرد بهتر اهداف است.

با همکاران و نیروهای زیر دستش رفیق بود. این رفاقت و محبت و عواطف نه تنها محیط کار را دوست داشتنی تر می کرد بلکه از او فردی می ساخت که بر قلب ها حکومت می کند.

گاه از خانه غذا و میوه و تنقلات و دیگر وسایلی که در پاسگاه نیاز بود را با خود می آورد. همسرش در این کار همراه و همدوش او بود.

یک بار گربه آمد و شام شب سربازها را خورد. معراج معطل نکرد. زود به خانه رفت و غذایی گرم و لذیذ را با کمک همسرش آماده کرد و به پاسگاه آورد.

در کمین ها صبور و استوار بود. شرایط کمین شرایط راحتی نیست. گاه مجبور بودیم در دل کوه و در شرایطی که برف و سرما بدن انسان را به لرزه می انداخت دو روز را در مضیقه آب و غذا به سر کنیم. معراج هیچ گاه از این وضعیت زبان به شکوه باز نکرد. جالب است او در اوج سختی کار حتی در حساس ترین شرایط کمین، مقیّد بود که نمازش را اول وقت بخواند. گاهی به شوخی می گفت: کمین هم لو بره من باید نمازمو اول وقت بخونم!

عشق او به کار، باعث افزایش نیرو و انیگزه همکاران می شد و عزم و جدیت آنها را دوچندان می ساخت.

گاهی داوطلبانه خودش را به کمین می رساند تا با دوستانش در سختی و خطر همراه باشد.

آن روز هم پنج صبح داوطلبانه خودش را به پاسگاه رساند تا همراه ما به کمین بیاید. خبر رسیده بود کاروان بزرگی از قاچاق مشروبات الکی قرار است وارد مرز شود. قاچاقچی های بزرگ و حرفه ای  برای خودشان دم و دستگاه مجهزی دارند. از دیده بان و تجهیزات رصد و دوربین تا انواع سلاح و مهمات نظامی را با خودشان همراه می کنند تا آسیبی نبینند. برای همین کمین زدن به کاروان های بزرگ با آن تشکیلاتی که دارند نیازمند یک برنامه ریزی کامل و اشراف اطلاعاتی و پیش دستی در استقرار و مراقبت است.

آن روز وقتی به کاروان حمله کردیم خیلی از قاچاقچی ها موفق به فرار شدند. دو محموله قاچاق مشروبات الکلی را توقیف کردیم. داشتیم محموله ها را به عقب منتقل می کردیم که قاچاقچی ها از اطراف به سمتمان تیراندازی کردند. معراج پشت فرمان نشسته بود و من در کنارش. او در رانندگی آنهم در مناطق صعب العبور تسلط داشت و ماشین را به خوبی و آهستگی هدایت می کرد. شکر خدا هیچ کدام از گلوله ها به ما اصابت نکرد.

ناگهان یک ماشین مرتبط با قاچاقچیان که پشت درختان استتار کرده بود از پشت سر مان بیرون آمد و محکم به ماشین ما کوبید. جاده شیب تندی داشت و ضربه محکمی که از عقب به ما خورد، تعادل خودروی ما را بر هم زد. یک آن متوجه شدم ماشین به سمت دره در حال سقوط است. کاری از دستمان ساخته نبود. فقط یک جمله از معراج شنیدم که گفت: جناب سروان، خودتو نجات بده...

دیگر چیزی نفهمیدم. بعد که به خودم آمدم متوجه شدم معراج از ماشین به بیرون پرت شده و جانش را از دست داده است. شهادت درّ گرانی است که نصیب هر کس نمی شود. معراج با آن ویژگی های اخلاقی اش شایسته شهادت بود.

راوی: سروان محمد رضایی فرمانده وقت پاسگاه دول ارز، همرزم شهید معراج آیینی

  • سیدحمید مشتاقی نیا

رسانه و اسلحه

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۸، ۱۰:۴۳ ب.ظ

 

همسایه ای داشتیم در همین شهر قم به نام اوهان که اهل بوسنی بود. سنی بود که بعد شیعه شد و جنگ های خونین با صربها را از نزدیک لمس کرده بود.

میگفت: شما ایرانی ها به ما اسلحه و غذا دادید و از ما در برابر جنایات وحشیانه صربها حمایت کردید؛ اما عربستان به آدم گرسنه هم کتاب می داد و تا توانست به نشر مبانی فکری آل سعود و وهابیت پرداخت، مسجد ساخت و ... و نتیجه اش را هم مدتی بعد درو کرد.

ایرانی ها در حمایت از مردم مظلوم افغانستان در مقابل ارتش سرخ شوروی کم نگذاشتند اما این پاکستان بود که پرورش طلاب افغانساتی را برعهده گرفت و طالبان را راه انداخت و ...

در جنگ نخجوان و قره باغ، پشت مردم مسلمان آذربایجان ایستادیم اما این رژیم غاصب صهیونیست بود که در این کشور شبکه تلویزیونی راه انداخت و ...

الان اوضاع عراق و لبنان را که می بینم و سوءاستفاده رسانه های فتنه گر وابسته به انگلیس و آمریکا و سعودی در تحریک احساسات مردم بر ضد ایران اسلامی که بیشترین نقش را در نجات آنها از ستم دشمنانشان داشت، یاد حرف آن دوست بوسنیایی خود می افتم.

کاش این ایام می توانستیم در عرصه رسانه های دیداری و شنیداری و مجازی هم ابتکار عمل را از دست دشمنان اسلام خارج کنیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

به بهانه تغییر در نمایندگی ولی فقیه استان

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۰ آبان ۱۳۹۸، ۰۲:۵۸ ب.ظ

بالاخره نماینده ولی فقیه در استان مازندران از این سمت استعفا کرد.

اخبار موثق اما غیر رسمی از انتخاب حجت الاسلام محمدی لایینی امام جمه شهرستان نکا برای تصدی این مسئولیت خطیر حکایت دارد.

دو سال است که بحث تغییر نماینده ولی فقیه استان مطرح شده؛ اما ظاهراً بعضی تحرکات مانع از اقدام جدی در این خصوص بوده است.

گاه گزینه هایی برای جانشینی حجت الاسلام طبرسی مطرح می گردید که احساس می شد در صورت انتصاب، استان را چند قدم از این وضعی که دارد عقب تر می کشانند! بضی ها هم – البته تأکید دارم بعضی ها- به تکاپور افتادند که در این کش و قوس، خودی نشان داده و با واسطه گری این و آن، کلاهی برای خویش ببافند.

یکی بزرگی را فرستاد تهران به واسطه گری، یکی هم موسسه فقهی لبنی قم را به خدمت درآورد. آن یکی نوچه هایش را راه انداخت که سر زبانها نام او را به عنوان گزینه اصلی مطرح کنند؛ دامادش را که با رییس سابق و ورشکسته یکی از قوا سر و سرّی داشت به تقلا کشاند و ...

تعارف که نداریم. امام رحمت الله علیه آنقدری از بعضی روحانیون دنیا زده و طاغوتی منش زبان به گلایه باز نموده که دیگر کسی نیست نداند بعضی هم لباسی های ما برای پول و پست و مقام چه می کنند و البته چه خوش گفته اند که برکت زشتی ها، درخشش زیبایی هاست.

این میان اما بزرگان خودساخته ای هم بودند و هستند که به دنیا و مافیها در قواره آب بینی بز هم وقعی ننهادند.

حجت الاسلام محمدی لایینی از همین دست علمای خودساخته بود و هست که برای احراز این مسئولیت، قدم از قدم برنداشت و تقلایی نشان نداد و واسطه ای نفرستاد و تماسی با این و آن نگرفت و ...  به تأسی از مولای متقیان، اعتبار مسئولیت و قدرت را به توفیق خدمت و مجاهدت فی سبیل الله دانست.

حجت الاسلام محمدی لایینی عالمی اخلاقی است که ورای همه فراز و نشیب های عالم قدرت و سیاست، زی طلبگی و سلوک معنوی را شاخص یک روحانی حقیقی دانسته و در طریقت بندگی آن گونه قدم برداشت که دیدار و مصاحبتش حاضرین را همواره به یاد خدا بیندازد. امامت جمعه و نمایندگی ولی فقیه و خبرگان و عقیدتی و ... نباید حجابی باشد که ذات سربازی امام عضر عج در کسوت روحانی واقعی و آخرت محور را تحت الشعاع قرار دهد. آن دیانتی که عین سیاست است در کشاکش سیاست بازی ها خدشه ناپذیر می ماند و رنگ نمی بازد.

انتخاب این عالم فرهیخته، بی حاشیه و استاد عملی اخلاق و اخلاص و معنویت و مدرس برجسته حوزه و دانشگاه به عنوان نماینده شایسته ای که باید آینه تمام نمای اندیشه و سیرت ولی فقیه باشد به مردم شریف و مومن استان لاله خیز مازندران تبریک عرض می کنم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سلبریتی همسایه غازه!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۹ آبان ۱۳۹۸، ۰۹:۳۴ ق.ظ

خانم بازیگر می رود ترکیه کشف حجاب می کند، تقبیحش نمی کنند که هیچ بیشتر هم به او بها می دهند. همین صدا و سیما و ارشاد خودمان را می گویم. فلان تازه وارد سینما می نویسد دختر آبی مظلوم تر از امام حسین علیه السلام است! با یک اشتباه شد سر و تهش را هم می آورند. آن بازیگر تصاویر کشف حجاب نوآموزان موسسه هنری اش را به مناسبت روز تئاتر منشر می کند تهش می گوید اشتباه شد و می آید تلویزیون می شود کارشناس و داور برنامه طنز. یکی دیگر سگش را بغل گرفته و لبش را می بوسد و عکس این صحنه را منتشر می کند چند هفته شبهای جمعه به او آنتن می دهند که برنامه پر کند. داور می رود با خواهر زنش جلوی دوربین روبوسی می کند کسی چیزی نمی گوید. بازیکن سابق فوتبال پلیس را به سخره گرفته و تصاویر دعوایش را منتشر می کند می شود مربی تیم امید و ...

حامد زمانی با پلیس فرودگاه جر و بحث می کند حق با او بود یا نه حرف دیگری است اما بعد از این ماجرا دیگر از صفحات رسانه ها محو می گردد. این یعنی همان مثال معروف اشداء بینهم! به خودی ها که می رسیم خوب زبانمان دراز می شود. 

  • سیدحمید مشتاقی نیا