اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات

پهلوان فوتبالی!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۸، ۰۶:۵۷ ب.ظ

دو سه هفته ای بود که موقع تمرین، جوان محجوبی را می دیدم که می آمد کنار زمین می ایستاد و تمرین بچه های تیم را نگاه می کرد. یک روز قبل از تمرین آمد کنار من و خودش را معرفی کرد. می خواست بیاید کنار تیم ما و بازی کند. اجازه دادم کمی بازی کند تا محکش بزنم. بازی اش خوب بود و نشان می داد یک ورزشکار جدی و حرفه ای است. در چند پست مختلف او را بازی گرفتم. هر جا می ایستاد در راستای اهداف تیم بود. بی آنکه اعتراض کند و مدعی شود تخصصش در فلان پست فوتبال است سر جایش قرار می گرفت و با تمام قدرت و تمرکز بازی می کرد. موقع بازی حواسش فقط به مسابقه بود، کار جمعی را بلد بود. با این که جوانی آرام و با وقار و ادب بود؛ اما در کارش جدیت داشت. بچه های تیم هم زود با او دوست شدند و از این که یک هم بازی خوب و جدی و با اخلاق دارند خرسند بودند.

فوتبال کردستان استعدادهای فراوانی در خودش دارد. هر چند هنوز نتوانسته در سطح کشوری بدرخشد. معراج یکی از همان جوان هایی بود که اگر می خواست می توانست به سطوح بالاتر مسابقات فوتبال هم برود. ورزش را هدف نمی دانست و به عنوان یک سرگرمی و عنصری برای نشاط آفرینی و موفقیت در سایر امور زندگی به آن نگاه می کرد.

اخلاق و رفتار او برای همه الگو بود. زمین فوتبال، بزرگ است و گاه وسط بازی، صدا به صدا نمی رسد. برای همین است که داد زدن در فوتبال به یک امر عادی تبدیل شده است. معراج اما حواسش بود احترام بزرگتر و مربی خودش را نگه دارد. گاهی تا به تمرین برسد، آمده بودیم وسط زمین و کار را شروع کرده بودیم. می آمد لب خط می ایستاد، بی صدا دستش را می آورد بالا تا از من اجازه بگیرد و بعد وارد زمین شود. خیلی از مواقع متوجه حضورش نمی شدم. همین طور آرام و بی صدا می ایستاد تا بالاخره یکی از بازیکن ها مرا متوجه حضور او می کرد. این نجابتش را دوست داشتم. آرامشش را، خونسردی اش و ...دلنشین بود. الکی هیجانی نمی شد و به خاطر برد یا باخت، داد و بیداد راه نمی انداخت. اخلاق او روی بقیه هم تأثیر داشت و باعث شد که دیگر کسی به خودش اجازه ندهد زود از کوره در رفته و حرفی نا به جا بگوید. اگر روحیه پهلوانی را مخصوص ورزش های باستانی ندانیم باید اعتراف کرد که معراج آیینی یک فوتبالیست پهلوان بود.

زود جذب تیم شد و در مسابقات باشگاهی کردستان شرکت کرد. با تیم مریوان مسابقه داشتیم. این بازی آخر مهم نبود و حالت تشریفاتی داشت. تماس گرفتم و وقتی فهمیدم بانه نیست گفتم لزومی ندارد که بیاید. اما آمد و خودش را رساند تا حتی در بازی تشریفاتی هم تیم آربا خوش بدرخشد. این آخرین بازی لیگ بود و باید به تعطیلات می رفتیم. بیرون زمین از بچه ها خواستم در سری جدید مسابقات هم سعی کنند در همین باشگاه بمانند و کنار هم باشیم. هر کسی چیزی می گفت. هر کس برای خودش برنامه ای داشت. معراج هم نگاه عمیقی کرد و گفت: شاید دیگر اینجا نباشم. بعد مکثی کرد و ادامه داد: هر جا که باشم مطمئن باشید که به یاد شما هستم و دوستتون دارم.

دلخوشی ام به همین وعده اوست. امیدوارم در بهشت به یادم باشد.

شهید معراج آیینی به راویت: آقای معتمدی، مربی تیم آربا بانه

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اشک آتش

مشتاقی نیا

معراج آیینی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">