اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «چشم باطن» ثبت شده است

چقدر تو زیبایی پسر!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۶ مرداد ۱۴۰۳، ۰۶:۰۳ ق.ظ

ای دل مباش یکدم خالی ز عشق و مستی

 

از حدود چهل هزار اسیر آزاد شده ایرانی در عراق بیش از نیمی از آنها مفقودالاثر بودند. یعنی نامشان در صلیب سرخ ثبت نشد و خانواده هایشان از زنده بودن آنها خبر قطعی نداشتند. طبعا این اسرا بیشتر در معرض خطر قرار دارند و هر آن دشمنی به خباثت حزب بعث میتواند به راحتی هر بلایی را سرشان در بیارود که سر بعضی ها در آورد. اسرای مفقودالاثر بیشترین تنگناها و فشارهای روحی و جسمی را تحمل کردند اما حتی اسرایی که نامشان در صلیب سرخ ثبت شده و گاهی و با خانواده هایشان نامه نگاری داشتند از سرنوشت خود بی اطلاع بودند. اینکه آیا روزی می رسد که بالاخره آزاد شده و به میهن خویش بازگردند یا نه؟ بارها هم عراقی ها وعده پوچ آزادی و تبادل می دادند تا اینگونه فشار بیشتری را بر اعصاب و روان اسرا تحمیل نمایند.

بسیاری از این اسرا به خصوص در اردوگاههای ده تا بیست و نیز ملحقات اردوگاههای تکریت و زندانهای الرشید و استخبارات، گاه آرزوی نوشیدن آب خنک، استفاده کامل از آفتاب و دیدن آن طرف دیوار را داشتند. یک فضای سبز معمولی برایشان حسرت بود، حمام و سرویس بهداشتی راحت، غذایی که یکبار سیرشان کند، بهداشت و لباس کافی و... یکبار فرمانده یکی از اردوگاهها فرزند خردسالش را با خودش به داخل آورد. اسرا جمع شدند و از اینکه بعد از سالها چشمشان به یک کودک افتاد ذوق زده و خوشحال شدند...

حالا شما می رفتی وسط این اسرا بهشان می گفتی روزی همه تان آزاد می شوید که هیچ، راه کربلا باز می شود که هیچ، صدام سقوط می کند که هیچ، حدود سه دهه بعد اوضاع به گونه ای می شود که می توانید با زن و بچه هایتان بیایید عراق در آرامش و امنیت کامل پیاده روی کنید، عراقی ها از شما پذیرایی کنند. می توانید حتی به بغداد رفته و در خیابانهای آن قدم بزنید و بستنی بخورید و... شاید خیلی هایشان پوزخندی از سر تمسخر و ناامیدی تحویلتان می دادند و شما را افسانه سرایی ماهر خطاب می کردند. مگر این تخیلات در باور کسی می گنجید؟ الله اعلم.

چه کسی می داند آینده چه می شود؟

1- برای همه فروض پیش رو و حوادث پر فراز و نشیب و محتمل آینده باید آماده بود و برنامه داشت.

2- رویاپردازی هم شیرین است. اگرچه نباید به آن دل بست.

3- به خدا باید اعتماد داشت. خدا خدای معجزه هاست.

4- چقدر امید زیباست.

راستی زائران کربلا، یادتان باشد همه شهدا آرزوی زیارت اباعبدالله را داشتند. محمدرضا کتابی در وصیتنامه اش نوشت دوست دارم کربلا که آزاد شد کنار بارگاه آقا چایخانه بزنم و از زائرانش پذیرایی کنم. محمد مصطفی پور روی سینه اش نوشت آنقدر غمت به جان پذیریم حسین تا قبر تو را بغل بگیریم حسین، تیر درست روی همین نقطه فرود آمد. سید حسن علی امامی در آبهای اروند دوربین انداخت و گفت کربلا را می بینم. علی اصغر خنکدار ایستاد و گفت مگر نمی بینید امام حسین آمده است. سید محمد میرزازاده هم لحظات آخر دستش را روی سینه گذاشت گفت آقا تشریف آورده سلام داد و رفت... نامردی نکنید. می روید کربلا یاد این بچه ها باشید. عشاق حقیقی اباعبدالله را فراموش نکنید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پرستش به مستی است

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۳ مرداد ۱۴۰۳، ۰۶:۴۹ ب.ظ

photo_2024-08-13_07-13-13_t0lm.jpg

 

اوضاع که اینطور نمی ماند

آن قدر کوچک می شوم اندازه گرد و غبار، پای زائرانت چسبیده و هر روز به طواف می آیم

و

آنقدر بزرگ می شوم زانو زده، دست باز کرده و میدان حرمت را در آغوش می گیرم

جسم و روحم برای توست

زائر عابر و پلاک موقت نمیشوم

منتظر کربلای موعود خویش می مانم؛ جام سرخ عشق و مستی و رقص وصال. می خواهم از آن تو باشم و تو از آن من.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

تو خودت خود کتابی!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۰ مهر ۱۴۰۲، ۱۰:۴۲ ق.ظ

شعر کتاب خوب از عباس یمینی‌شریف | کتابک

 

یک هفته اخیر دو کتاب را باید قبل از چاپ میخواندم و نظر میدادم. یکی اش رمانی دفاع مقدسی بود و دیگری خاطرات سفیر اسبق ایران در نروژ.

اولی جذاب بود؛ اما نویسنده انگار عجله داشت پول قرارداد را زودتر بگیرد و برود سراغ پروژه بعدی. برای همین دقت لازم را در ارتباط دهی بین داستانک ها و فراز و فرودهای رمان نداشت و گاه دچار تناقضات آزار دهنده ای می شد که شعور مخاطب زیر سوال می رفت. از ناشر خواستم نویسنده را مجاب کند کار خودش را حداقل یکبار بخواند.

اما دومی خیلی برایم شیرین و آموزنده بود. نکات تاریخی، مدیریتی و تبلیغی خوبی در خود جای داده بود. به دوستی که کار را دستم رساند پیام دادم حتی یکروز تأخیر در انتشار این کتاب، خسارت به تاریخ انقلاب و این مرز و بوم است.

یک نگاه کلی دارم که شاید بعضی دوستان خوششان نیاید. نمیگویم نباید رمان نوشت و منتشر کرد. بالاخره رمان هم مخاطب و حوزه تأثیر خودش را دارد؛ اما من اگر مخیّر بین دو کتاب باشم حق تقدم را چه در زمینه نشر و چه در زمینه مطالعه برای کتابی قائلم که بخشی از واقعیتهای تاریخ را در خود جای داده باشد. 

به میزان آثاری که پیرامون شخصیت و زندگی افراد مختلف در ایران و جهان با گرایش های متفاوت علمی و مذهبی و قومیتی و سیاسی و... خوانده ام باور دارم زندگی هر کس کتابی است که روزی باید به رشته تحریر در بیاید و قطعاً تجربیات و آموزه های موثری را به همراه دارد. البته زندگی ها خوش و شیرین یا تلخ و ناگوار روزی به پایان می رسند؛ اما سربلندی برای کسی است که در مسیر انسانیت و ارزشهای فطری حرکت کرده باشد. فراز و نشیبهای زندگی تمامی ندارد؛ آرامش تنها سهم کسانی است که به داشته ها و نداشته هایشان راضی بوده و به عقل مدبّر روزگار، اعتماد داشته باشند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

چه کسی می داند چذابه کجاست؟

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۹ مرداد ۱۴۰۲، ۰۶:۴۵ ق.ظ

 

الان را نبینید چذابه روی زبان همه می چرخد، یک زمانی سریالی ساختند با نام سفر به چذابه، ملت از هم می پرسیدند چذابه دیگر کجاست؟ خوزستان است یا ایلام یا کرمانشاه؟ البته هنوز هم خیلی ها چذابه را می نویسند چزابه.

بچه های موکب اباعبدالله که ایستاده اید مرز چذابه دست زائران پسر فاطمه آب خنک می دهید، دم شما گرم.

اینجا حسن علیمردانی با لب تشنه شهید شد. آن قدر ایستاد و مردانه جنگید که می گویند پیر خمین گفت چذابه را به نام دلاور تربت جام، حسن علیمردانی بگذارید. آخرین لحظات عمرش بود. یکی پرسید وصیتی نداری؟ اشاره کرد او را نشاندند بر خاک چذابه رو کرد به حرم اباعبدالله سلامی داد و رفت.

حسن باقری هم اینجا نبرد تن و تانک راه انداخت. از چذابه به عنوان تکرار لنینگراد هم یاد می کنند. تحلیل گران جنگ می گویند صدام خودش آمد با هر آن چه که داشت و حسن باقری آمد با هر آن چه که بود. ده روز نبرد سنگین و حیثیتی بعد از فتح بستان، اما پیروزی از آن حق بود. 

ماشاءالله پیل افکن سرباز دلاور آملی، یک تنه دو روز ایستاد و گردانهای عراقی را همین جا زمین گیر کرد. مهماتش که تمام شد همین جا به اسارت دشمن درآمد. دستانش را بریدند. چشمانش را از حدقه درآوردند پوست تنش را کندند، با لب تشنه از اینجا تا کربلا رفت.

فرهاد خادم زرتشتی بود. مهندس تحصیل کرده دانشگاه علم و صنعت. پل عبور از چذابه در فتح المبین یادگار مبارک اوست که در همین نقطه همنشین شهدا شد.

فیض الله ذبیح نیا در وصیتنامه اش نوشت اگر این بار به جبهه رفتم و شهید شدم و پیکرم بازنگشت ناراحت نباشید روحم با شما و در کنار شماست. فیض الله در چذابه ماند و هیچ گاه بازنگشت. روح مطهرش اما شاهد و ناظر اعمال ماست و یاور همه دلدادگان کوی عشقبازی.

چذابه در اصل، کذابه بوده است. جایی میان هور و رمل که اگر اشتباه می رفتی، کارت زار بود. اهل باطل راه اشتباه رفتند و اینجا زمینگیر شدند اهل حق و یاوران توحید اینجا به دروازه رستگاری رسیدند چونان که پیر خمین بعد از فتح بستان و چذابه فرمود: 

"آنچه برای اینجانب غرورانگیز و افتخارآفرین است روحیۀ بزرگ و قلوب سرشار از ایمان و اخلاص و روح شهادت‌ طلبی این عزیزان ـ که سربازان حقیقی ولی‌اللّه‌ الاعظم ـ ارواحنا فداه ـ هستند، و این است فتح الفتوح."

شما به چذابه که رسیدید کربلایی شده اید. بقیه مسیر برای آن است که حال خودتان را دریابید. تفکر کنید و درونتان را محک بزنید تا آن روز که به حسین علیه السلام برسید سربلند بمانید. شهدا راه کربلا را گشودند، جسم خاکی شان نه اما روحشان تا ابد کربلایی شد. از هر نقطه که به زیارت پسر فاطمه می روید بر خاکهای تنیده با خون شهدا قدم می گذارید؛ به رسم شهدا روحتان را آماده پرواز و پیوند با کربلائیان تاریخ بسازید.

اللهم ارزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک

صلی الله علیک یا اباعبدالله...

 

شهید ماشا الله پیل افکن2

  • سیدحمید مشتاقی نیا

معنا درمانی و مردمسالاری دینی!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۰ خرداد ۱۴۰۲، ۰۶:۴۸ ب.ظ

کتاب تجدید خاطرات، زندگی نامه خودنوشت ویکتور فرانکل را دقایقی پیش به پایان رساندم. از آن دست کتابهایی بود که با دقت خواندم و به یقین بعضی مطالب آموزنده و بدیع آن به لطف خدا تا مدتها از ذهنم پاک نخواهد شد.

فرانکل صاحب مکتب معنا درمانی در علم روانشناسی است؛ نویسنده اثر مشهور و جهانی "انسان در جستجوی معنا".

او بر این باور است در پس پرده هر اتفاقی ولو بد و ناخوشایند و سخت و تیره، حتما علت و هدفی غایی نهفته است که کشف آن به زندگی معنا بخشیده و ادامه حیات و چیرگی بر ناملایمات را آسان می سازد.

مثلا خودش که در جریان اردوگاه های کار اجباری نازی ها، تالمات جسمی و روحی عمیقی را تحمل کرده، داغ جانکاه همسر، پدر، مادر و برادرش را بر سینه دارد، معتقد است لابد برای همه این مصیبتها هدفی قرار داده شده و انتظاری از او وجود دارد که به سمت آن باید حرکت نموده و مقصود نهان را برآورده سازد. از زبان معلولی که در تنگنا قرار داشته می نویسد: من رنج برده ام اما میدانم بدون رنج، رشدی که کرده ام ناممکن می بود.

او منتقد تفکر سرمایه داری غرب و به خصوص آمریکاست. بر این باور است که توجه بیش از حد به تجملات و ارزش صرف قائل شدن برای داشته های مادی و بی اعتنایی به صاحبان مشاغل خرد و بی ارزش دانستن انسانهای کم برخوردار، مصداق روشن بی هویتی و معنا گریزی از زندگی است که مهمترین ثمره آن انحطاط اخلاقی و فروپاشی نظام خانواده و بی نظمی اجتماعی است.

این از اندیشه فرانکل که در منظومه فکری لذت جو و حقیقت گریز غرب، برجسته شد و خوش درخشید و به یک انقلاب ماهوی انگیزه ساز و معنا بخش بدل گردید؛

اما

خوب است به این نکته توجه شود که فرانکل مانند پدرش یک یهودی معتقد و با ایمان است. پیروان هر دینی ممکن است مومن و یا متظاهر و مدعی و فاقد ایمان باشند. اسلام برای همه ادیان آسمانی احترام قائل است و به اشتراک در کلمه حق توحید، توجه نشان می دهد.

پدر ویکتور فرانکل در اوج ناامیدی یهودیان تبعیدی به اردوگاه کار اجباری نازی ها به آنها دلداری داده و خدا را یادآور شده و توکل به او را آرامش بخش دلهای مضطرب می دانست.

نمی توان تأثیر پذیری فرانکل پایبند به منویات انسانی و الهی آیین یهود و تأسی او به مرام پدر با ایمانش را نادیده گرفت. او در واقع با همین نگرش به نقد فرهنگ سرمایه سالار و مادی زده و منفعت گرا  و لذت جوی غریزه محور غرب روی آورده است.

ابتکار مکتب "معنا درمانی" در واقع یهودی سازی مؤمنانه علم سطحی نگر روانشناسی سکولار است.

آن چه که قرار است تمدن نوین و جهانی اسلام به عنوان نسخه رهایی بخش و تعالی آفرین جوامع بشری معرفی کند ایده مترقی مردمسالاری دینی است. انقلاب اسلامی اصراری بر این ندارد که همه مردم دنیا مسلمان و شیعه شده و حاکمیتی مبتنی بر اصل ولایت فقیه تأسیس نمایند. اما معتقد است گمشده همه ملتها خداست و توجه به معنا و الزامات توحید که خدمت به انسانها فارغ از رنگ و نژاد و مذهب و ملیت و تضمین آزادی سازنده رشد محور سلامت آفرین از ضروریات آن است می تواند در تحقق تمدن الهی مبتنی بر سعادت طلبی و کمال جویی و احترام به حقوق دیگران و دستیابی به عدالت اجتماعی و رفع ظلم و غارتگری و تجاوز، نقش اصلی و کلیدی داشته باشد. اسلامی شدن علوم نیز چیزی جز این نیست که در بطن هر دانشی، یادمان بماند در مقابل خدا و خلق خدا مسئولیم. خلقت جهان بدون هدف و حکمت نیست و انسان موحد با رجوع به فطرت در تلاش است نقش خود را در دایره تدبیر الهی به وجه احسن بازی کند.

 

مشخصات، قیمت و خرید کتاب تجدید خاطرات اثر ویکتور فرانکل نشر آشیان |  دیجی‌کالا

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سیاه دانه!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۷ بهمن ۱۴۰۱، ۱۰:۴۰ ق.ظ

اگر فکر سیاهی دارید، طاقت دیدن موفقیت دیگران را ندارید، گاهی باید بد دیگران را بخواهید تا آرامش پیدا کنید، خبث درون به شما اجازه نمی دهد از خبر خوبی که به دیگران می رسد خشنود شوید، حسادت باعث آزار خودتان و اطرافیانتان است، اصل را بر سوءظن می گذارید، نمی توانید اشتباه خودتان را بپذیرید و بابت ظلمی که کردید عذرخواهی کنید، از زمین و زمان طلب کارید و گمان می کنید عالم و آدم باید با بیل، پول و امکانات و امتیاز و... به حلقتان بریزند، درصدد جبران لطف دیگران نیستید که هیچ، نقره داغشان هم می کنید، خدا را نوکر خود می خواهید، دوست دارید اگر در حال غرق شدن هستید بقیه را هم با خود پایین بکشید، از این که دور و بری هایتان به جایی برسند آه می کشید، همه را بد می دانید الا خودتان، برای هر کس چارچوبی از مصرف و سود معیّن کرده اید و بر مبنای آن با دیگران ارتباط برقرار میکنید، سد راه خیر می شوید، با شیطنت خود باعث لغزش دیگران می شوید و بعد از نمد وعظ و اصلاح، کلاهی می بافید، بندگان خدا را از خودتان پایین تر می دانید، از ظاهر دیگران ایراد میگیرید و باطن خودتان را نمی بینید، اشتباه مکرر دارید و فقط دیگران را مسبب می دانید و راه بر اصلاح خویش بسته اید .... خودتان را به بن بست رسانده اید.

خدا را شاکر باشید.

خدا را شکر کنید از این که خیلی زود دنیا را از مدار کام شما خارج می سازد. خدا را شکر کنید که تکثیر نمی شوید و دریچه تمکن مادی به رویتان بسته میشود. شما مستعد هستید دنیای خدا را به ویرانی کشانده و سیاهی دل خود را به رخ نورانیت لطف خدا و نعمت امیدواری به عنایات او بکشانید. خواسته یا ناخواسته بساط خدا به هم ریخته اید و فرشتگان کرامت او را به مبارزه طلبیده اید. خدا اگر راه رشد شما را بسته به خاطر این است که دوستتان دارد و می خواهد بار آخرتتان از این توده های سیاهی که در وجود خود انباشته اید، سنگین تر نشود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دستانت را به من می دهی؟!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۲ آذر ۱۴۰۱، ۰۷:۲۹ ق.ظ

 

آن که که عاشق باشد استوار است، راهی را که شروع کرده در خلوت یا جلوت، ادامه میدهد، معشوق بداند یا نه.

عشق لزوما مختوم به وصل نیست. اصلا عشق، خودش نوعی وصال است. چه بسیارند آنان که در کنار هم غافل از همند؛ اما آن که قلبش را خانقاه یاد دوست قرار داده، دور باشد یا نزدیک، قاب چشم دلش تابلوی تصویر یار است و ترّنم اشکش، عطش مهر لقای اوست. بُعد منزل نبُود در سفر روحانی ...

آن که به یاد توست و هر آن دعاگویت، عاشق توست، بدانی یا ندانی در اعماق دل، حبّ تو را به تار و پود روحش گره زده و همه چیز را برای خوشبختی تو می خواهد؛ حتی اگر گمان کنی به یادت نیست که دیگر پیامک نشانه اش آن گونه که سلیقه تو باشد به صفحه مسدود نگاهت ارسال نمی شود، با این که می داند به مقصودت برسی باز هم سهمی برایش قائل نیستی که شکرش را به جا آوری. او قرار است راه خودش را برود هر چند که تو هم بخواهی راه خودت را بروی. عاشق حقیقی در ازای دلدادگی اش باج نمی خواهد و دنبال اجر و مزد نیست. او تو را می خواهد هر چند که تو او را نخواهی. همه دنیا را برای تو می خواهد هر چند تو دنیا را بدون او بخواهی.

گاهی آن که کنار کشیده تا جلوه حضورش تو را از معنای بودنش غافل نسازد و عطر قدومش عادت مشام تنوع طلبت قرار نگیرد، به فکر توست بیش از آن که خودت به فکر خودت باشی. تویی که با سیاهی وهم و تباهی پندارت سراشیب سقوط را راه کمال دانستی؛ اما آن طرف تر یکی است که در قنوت لبخندهایش، فهم حقایق خلقت و درک مؤمنانه پسا پرده غیب را نصیب تو می خواهد.

صبور باش و اعتماد کن به آن که هر چند عاشقش نباشی، اما به یقین، معشوق او به شمار می آیی. وکان الله علیماً حکیما.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

"سه ماه رویایی"، دریچه ای به عالم ملکوت

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۴ بهمن ۱۳۹۷، ۱۰:۲۰ ق.ظ

2ri8_k13.jpg


راستش را بخواهید دلم نمی آید خیلی صاف و مستقیم بگویم که بروید و این کتاب را بخوانید. کتاب "سه ماه رویایی" را می گویم؛ خاطرات شهید کاظم عاملو اهل سمنان.

عرض کنم خدمتتان این کتاب کمی با کتاب های دیگری که در عرصه دفاع مقدس خوانده اید ممکن است فرق داشته باشد. این طوری بگویم بهتر است: برای خواندن کتاب سه ماه رویایی باید از قبل خودتان را حسابی آماده کرده باشید. در این اثر با خاطراتی مواجه می شوید که اگر ذهنتان با فضای معنوی جبهه ها آشنا نباشد ممکن است دچار بهت و حیرت شوید. از قبل باید این صحبت امام را باور داشته باشید که شهدا راه صدساله عرفا و اهل سلوک را یک شبه طی نمودند. باید با این کلام شهید بهشتی انس گرفته باشید که عرفان واقعی، خانقاهش بازی دراز است.

اینجا با شهیدی مواجه می شوید که الذین یومنون بالغیب را برایتان تفسیر می کند. کارگر زاده بی آلایشی که سر تا پایش یک قلب صاف و زلال است که جز در هوای محبوب نمی تپد. چشم باطن او به برکت رزق حلال و خلوص و بی تعلقی اش به دنیا باز شده و گاه به اهل دل و محرمان این طریق، اخباری غیبی می دهد و شهدای آینده را با یک نگاه از دیگران باز می شناسد. دور و بری هایش را با عالم ملکوت گره می زند و دلدادگی به مناجات را در جانشان می نشاند.

یکبار درباره سرنوشت یکی از عملیات ها با توجه به ریخت و پاش های بعضی رزمنده ها گفت: خدا از اسراف بدش می آید و اگر جلوی این کارها را نگیرید در این عملیات راه به جایی نخواهید برد و چنین شد. همانطور که با نگاه صادقش، نوید پیروزی عملیات دیگری را داد و چنان شد. جالب است بدانید درباره سرنوشت جمهوری اسلامی هم گفت: این انقلاب و نهضت اسلامی انشاءالله به حکومت موعود مهدوی گره خواهد خورد؛ اگر مراقب ریخت و پاش ها بوده و حریم بیت المال را رعایت کنیم.

"سه ماه رویایی"، شرح حالات معنوی و عرفانی یکی از تربیت شدگان مدرسه عشق است که حلاوت سلوک روح الله، کامش را معطر نمود و شهد گوارای شهادت را مهر تأیید دلدادگی اش ساخت. این اثر توسط انتشارات شهید ابراهیم هادی به زیور طبع آراسته شد و در اختیار علاقمندان فرهنگ ایثار و شهادت قرار گرفت.

  • سیدحمید مشتاقی نیا