اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

۱۵۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خدامحوری» ثبت شده است

دل شکسته باشید

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۴ اسفند ۱۴۰۲، ۰۵:۰۶ ب.ظ

قرص درمان "قلب شکسته" کشف شد! | پایگاه خبری جماران

 

اگر می خواهید به هر چه می خواهید برسید از دل شکسته استقبال کنید. هر وقت زمین خوردید، گره ای افتاد، کسی چیزی گفت و... دلتان شکست اول از همه خدا را شکر کنید زیرا درهای رحمتش به روی شما باز شده است. گفته اند بین دل شکسته و خدا هیچ حجابی نیست. حرفتان مستقیم به گوش خدا می رسد و ملائک آمین گوی دعایتان هستند.

زیباترین و مطمئن ترین راز عالم که کلید سرنوشت و نجات مادی و معنوی ما در آن نهفته، دل شکسته است. هر وقت دلتان شکست و هوس ریختن اشک داشتید، خدا را شکر کنید و بعد هر چه می خواهید، از او بخواهید. شک نکنید به گنجهای هستی نزدیک شده اید و سخت ترین راهها پیش پایتان هموار خواهد شد. 

به گمانم خدا خدایی شدن را در دلهای شکسته قرار داده، یا خودش هم دل شکسته است که حالِ دل شکستگان را درک نموده و تقدیر عالم را در کف آنها قرار می دهد.

غروبهای ماه مبارک رمضان و فشار تشنگی و گرسنگی و خستگی، دل ها را گاه مغموم و حالها را دگرگون می سازد. فرصت خوبی است. اول خدا را شکر کنیم که این لحظات را در اختیار مان قرار داده و بعد هر چی نیکی است برای دیگران و خود طلب نماییم که بسیار به اجابت نزدیک است.

الحمدلله چنین خدایی داریم که دل دار بندگان است و غم و اندوه مخلوقاتش را با یک آه از صحیفه قلبشان می زداید. ثروتمندترین مردم دنیا آنهایی هستند که دلشان شکسته است.

و البته مواظب باشیم دل کسی را نشکنیم که بازنده دو عالم خواهیم بود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

برای خدا آبروداری کنیم

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۲ اسفند ۱۴۰۲، ۰۷:۳۵ ب.ظ

همین یک جو اعتباری که در اجتماع داریم، دور و بری هایمان جواب سلاممان را می دهند، جایی میرویم تحویلمان میگیرند، چند نفری هستند که حالمان را می پرسند، نظرمان را جویا می شوند و... مرهون لطف و بزرگواری خداست. خداست که باطن عفن ما را مخفی نگاه داشته و آبرویمان را خریده و به ما اعتبار داده است.

روزه داری سخت است. گاهی آدم خسته و عصبی می شود. اما خب اجرش به تحمل همین سختی است. نکند با پرخاشگری و دعوا و بگو مگو با اطرافیان، آبروی خدا را ببریم. بگویند طرف چون روزه دار است بی اعصاب و غیر قابل کنترل شده است.

برعکس، اگر این ماه بیشتر شاد و خوش خلق تر باشیم راه خدا را تبلیغ کرده ایم. دیگران متوجه می شوند ما چون روزه دار هستیم به خدا نزدیک شده و رفتارمان را اصلاح نموده ایم.

در خاطرات شهید مدافع حرم، معلم دلسوخته و عارف، مجید عسکری جمکرانی می خواندم مهری را هر شب زیر بالش می گذاشت. صبح قبل از نماز که بیدار می شد همان جا سجده شکری به جا می آورد که خدا جان دستت درد نکند روز دیگری را هم دیدم و توفیق عبادت کسب نمودم.

حالا هر روز نه لااقل سالی یکبار خدا را شکر کنیم که فرصت بندگی دست و پا شکسته ای نصیبمان شده است. الحمدلله، دم خدا گرم ماه رمضان دیگری را درک نمودیم. بدان امید که با روزه داران حقیقی اش محشورمان سازد.

 

حکایت لبخند معلمی که شوق پرواز داشت - ایرنا

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خدا سلام!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۱ اسفند ۱۴۰۲، ۱۱:۳۵ ق.ظ

سلام" نام خداست ، - عکس ویسگون

 

سلام خدا! باز ما آمدیم. دوباره ماه تو شد و نوبت لوس بازیهای ما رسید. نعوذ بالله تو را خنگ فرض کرده ایم. بزرگواری ات را به حساب سادگی ات گذاشتیم. اما تو خدایی، بزرگتر از آنچه که در وصف و وهم بگنجد. می دانی رفیق نیمه راهیم. می دانی دنبال رابطه یکطرفه ایم و خرمان که از پل بگذرد به هر چه دوستی و رفاقت است پشت پا می زنیم. می رویم دنبال کار و رندگی مان، روز از نو و روزی از نو تا رمضان سال بعد. اینها را خودت میدانی و به هر آنچه پیدا و نهان است اشراف داری اما باز هم خودت را میزنی به آن راه، برایمان خدایی میکنی، جنبده ای را بدون روزی رها نمی کنی.

خدا جانم ما باز آمدیم در طلب دستهای مهربان و آغوش گرم تو. دم افطار دوباره خودمان را برایت لوس میکنیم. باز هم قرار است با تو عهد ببندیم که مسیرت را رها نسازیم. خودمان هم میدانیم سر این عهد باقی نخواهیم ماند. ولی شیرین است همین چند لحظه با تو بودن و احساس پشت گرمی داشتن. از مادر مهربان تری خدا و دل نرمت غرور پدرانه خدایی ات را به کرنش وا می دارد. انبوه خطاهای ما را به غمزه چشمی زدوده و حس سبکبالی و پرواز را به جانمان می نشانی.

سلام خدای من. ماهت مبارک. دور هم که باشیم می بوسیمت و سال نوی خودسازی و عید بازگشت به اصالت خویش را به تو هم تبریک میگوییم. امیدوارم بتوانیم خرق عادت نموده و دلت را یکبار هم که شده از دست خود شاد نماییم. 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خواهر برادری مجازی!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۹ بهمن ۱۴۰۲، ۰۸:۱۰ ق.ظ

چگونه با نامحرم در محیط اداری رفتار کنیم؟ - تسنیم

 

خدا مرد و زن را طوری آفرید که به هم نیاز داشته و مکمل یکدیگر قرار بگیرند. کجا؟ ذلیل چتری به نام خانواده به عنوان یک اجتماع گرم و کوچک و سالم که پایه گذار تشکیل اجتماع بزرگ و سالم فطری قرار بگیرد.

اصل گرایش زن و مرد به یکدیگر، یک اصل غریزی در راستای اهداف عالی عالم خلقت است که باید در مسیر درستش هدایت و به کار گرفته شود.

می ماند این وسط عده ای که نمیخواهند در چارچوبهای مرسوم فطری و اخلاقی و شرعی محدود بمانند.

عده ای که بی پروا به سمت گناه می روند و ابایی از دهن کجی به خدا ندارند، بحثی نیست.

یک عده هم گرایش به مذهب و دین و خدا و پیغمبر دارند اما دلشان هوایی است و بدشان نمی آید ذیل جانماز آب کشیدن هایشان شیطنت های ریز و درشتی هم داشته باشند. طبعا این افراد برای شیطنت ها و تمایلات نفسانی خود دنبال توجیهی شرعی می گردند. فضای مجازی هم که البته دامنه اختلاط را بسیار افزایش داده است. قبلا طرف پدرش در می آمد شماره یک جنس مخالف را پیدا کند الان که همه راههای ارتباطی مثل آب خوردن در دسترس قرار دارد. 

مراجع ما حکم روابط زن و مرد در فضای مجازی را عین همان حکم در فضای واقعی دانسته اند.

عنوان خواهر برادری مجازی، عنوانی ابداعی برای فرار از احساس گناه و مشروعیت بخشی فرضی و تصنعی به روابط دلبرانه دو جنس مخالف در بین بعضی جوانهای مذهبی است. البته به یک معنا همه انسانها با هم خواهر و برادرند و روابطی که بر اساس هدفی مشترک و متعارف با پرهیز از ابتلا به گناه باشد شرعی است. شهید مطهری یک تقسیم بندی دارد در بحث روابط زن و مرد و نگاه بین آنها با عنوان نگان آلی و نگاه استقلالی. آلی یعنی آلت و ابزار و وسیله و واسطه. مثلاً زن و مرد برای انجام کاری باید به همدیگر نگاه کنند که اصلا موضوع لذت و ... هم در آن راه ندارد. اما نگاه استقلالی یعنی نگاه برای نگاه ولو با قصد لذت نباشد هم محل اشکال است.

بعضی خانمهای مجرد در سنین بالا احساس میکنند به شنیدن صدای یک مرد یا چت با او نیاز داشته و از این طریق به آرامش می رسند. بعضی آقایان هم البته دنبال چنین فرصتهایی هستند و زود دست و دلشان به لرزه می افتاد. اسلام البته مسیر درستش را برای پرهیز از هرج و مرج و رفع نیازهای طبیعی مشخص کرده.

این نوع چتها که بدون هدف خاص صرفا از باب سرگرمی و دل و قلوه دادن و درد دل و جیک تو جیک شدن بین دو نامحرم است به هیچ وجه توجیه شرعی نداشته و مدخل ورود شیطان است. دقت کنیم که بهانه کار انقلابی و جهاد تبیین و بحث سیاسی و مذهبی در فضای مجازی به سرباز شیطان تبدیل نشویم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

رو به جلو

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۸ بهمن ۱۴۰۲، ۰۹:۱۳ ق.ظ

مراسم عروسی متفاوت یک زوج در میان خرابه

مراسم عروسی متفاوت یک زوج در میان خرابه

 

میان ویرانه ها در اوج سختی ها، زیر بار هر فشار و محنتی می توان آرام بود و شاد زیست و شکر خدا را گفت.

انسان، خلیفةالله است. ماکتی از وجود و رایحه ای از حقیقت بی انتهای پروردگار. می شود مثل او بی انتها بود و مقهور زمان و مکان نگردید. قیدها برای آن که تسلیم مشکلات نیست، بی اثر است.

این تصویر یک مجلس عروسی است. کجا؟ در میان ویرانه های غزه، در دل آتش و خون. زندگی جاری است و ناامیدی بی معناست. هیچ وضعی ثابت نخواهد ماند.

لکیلا تأسوا علی مافاتکم...

آن که به واقعیت لبخند زد و جز به حقیقت ننگریست، مردانه زندگی کرده و مردانه خواهد مرد.

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

یک قطره از وجود خدا

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۷ بهمن ۱۴۰۲، ۰۷:۲۹ ق.ظ

عکس باران زیبا - عکس نودی

 

امروز صدای نم نم باران، زودتر از مؤذن مسجد محل، بیدارمان کرد.

قطره باران، همان گلبانگ الله اکبر اذان است. آب هم بیدارگر است برای آن که خفته، باد و آفتاب و موج دریا و خش خش برگها هم.

باران، غبار و تیرگی را با خودش می برد و زلالی و طراوت را باقی می گذارد.

خدا دارد می بارد. رشحات عالم وجود در گذر ابر و باد، نمای طراوت ازلی عالم خلقت و رویش دوباره فطرتهاست.

در وجودمان نیز باید بباریم. دست سخاوت و نگاه رأفت خویش را به تبعیت از خدایی که الگوی ماست و شبیه ترین به خود آفریده مان، در بزنگاه انتخاب حق، از مخلوق او دریغ نداریم. باران شویم برای بندگان خدا، باران شویم برای دل خودمان، خشم و نفرت و کینه و حسّ انتقام را از درون خویش بشوییم و آئینه شفاف قلبی که باید نمایشگر وجه الله باشد را دوباره صیقل بدهیم.

تو بارانی ای خدا و ما قطرات خلقت تو. کاش یادمان نرود که قرار است جلوه رحمت تو باشیم. هر کس ما را می بیند بگوید: الحمدلله.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

وقتی هدف الله است

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱ بهمن ۱۴۰۲، ۰۵:۴۱ ب.ظ

برنامه خدا - دانلود | بازار

 

شهید حسن باقری، مصاحبه با مجله امید انقلاب، شماره34، سال دوم، 15 خرداد 1361:

... یکی از امدادهای غیبی که در این مرحله دیدیم این بود که یک شب عراقی ها به وسیله یکی از قوی ترین تیپ های خودشان که خیلی به آن اتکا دارند دیوانه وار به طرف جاده حمله کردند؛ طوری که چند دستگاه از این تانک های عراقی موفق شدند تا روی جاده آسفالت هم پیش بیایند و خودشان را به خاکریز ما برسانند. از ظاهر امر چنین بر می آمد که دیگر کار از کار گذشته است. رزمندگان هم واقعاً در آنجا به این نکته پی بردند که همانظور که هدفشان الله است، از او هم باید یاری بگیرند.

همان جا این مساله به ذهن فرماندهان خط خطور کرد که لازم است در سرتاسر خط، رزمنده ها تکبیر بگویند؛ چون این عمل در جبهه خیلی موثر بود.

بعد از اینکه اعلام شد برادران تکبیر بگویند، در سرتاسر خط، بچه ها شروع کردند به تکبیر گفتن. این تدبیر معنوی کارساز بود؛ چنانکه دیدیم خدمه و راننده های تانکهای عراقی که روی جاده آمده بودند، تانکها را گذاشتند و فرار کردند. آنهایی که عقب تر بودند هم، با تانکهایشان فرار کردند. آن حمله دشمن هم با یاری خدا و بهره گرفتن از مهمات "الله اکبر" دفع شد.

کتاب همپای صاعقه صفحه 588

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اگر دلتان گرفت

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۳ آذر ۱۴۰۲، ۰۶:۴۱ ب.ظ

photo_2023-11-24_20-00-42_d33h.jpg

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آن چه خدا خواست همان میشود

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۴ آبان ۱۴۰۲، ۰۶:۵۳ ب.ظ

علامه طباطبایى - دانشنامه‌ی اسلامی

 

شعری زیبا از علامه طباطبایی که احتمالا نشنیده اید:

 

دوش که غم پرده ما می‌درید
خار غم اندر دل ما می‌خلید

در بَرِ استاد خرد پیشه‌ام
طرح نمودم غم و اندیشه‌ام

کاو به کف آیینه تدبیر داشت
بخت جوان و خرد پیر داشت

پیر خرد پیشه و نورانی‌ام
برد ز دل زنگ پریشانی‌ام

گفت که «در زندگی ‌آزاد باش!
هان! گذران است جهان شاد باش!

رو به خودت نسبت هستی مده!
دل به چنین مستی و پستی مده!

زانچه نداری ز چه افسرده‌ای
و زغم و اندوه دل آزرده‌ای؟!

گر ببرد ور بدهد دست دوست
ور بِبَرد ور بنهد مُلک اوست

ور بِکِشی یا بکُشی دیو غم
کج نشود دست قضا را قلم

آنچه خدا خواست همان می‌شود
وانچه دلت خواست نه آن می‌شود

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خون شهدا پایمال شده است؟

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۳ آبان ۱۴۰۲، ۰۷:۲۲ ق.ظ

شهیدان با خون خود درخت اسلام را آبیاری کردند - ایمنا

 

خدا عالم را به گونه ای در دایره تدبیر خود خلق نموده که هیچ چیزی در آن هدر نمی رود. هر کلمه ای اثر دارد، هر شیء ناچیزی به چیز دیگری تبدیل میشود. چه برسد به آه مظلوم که عرش خدا را به لرزه می اندازد و خون شهید که بی شک ماندگار است و اثر دارد.

خون شهید هدر نمی رود. بالاترین ثمره خون شهدای ما بیداری آزادی خواهان جهان و اشاعه نگاه ضداستکباری در جای جای عالم است که آزادی قدس و رفع استبداد و امپریالیسم و غارتگری و زیاده خواهی کانونهای قدرت را در پی خواهد داشت.

اما حالا که صحبت از معامله بر سر خون شهدای فتنه و آشوب است و آه سرد پدر شهید عجمیان در گوش فلک پیچید آنگونه که پیش تر نیز اشک و آه از نهاد پدر شهید احمدی روشن برخاسته بود و پدر شهید محمدحسین حدادیان و... بد نیست از این زاویه هم به موضوع نگاه کنیم که به یک معنا حق شهدا پایمال شده است. هیچ شهیدی سر سازش با فرهنگ تجمل پرستی و اشرافی گری و رانت خواری و باندبازی و شکاف طبقاتی و اژدهای هفت سر فقر و فساد و تبعیض نداشته است. از این منظر تا زمانی که بی عدالتی در جامعه هست و عده ای خودباخته ظاهر فریب اهل تزویر در کنج عافیت در نقاب شعائر دین به ریش دین و دین دار میخندند و ارزشهای انقلاب را در پستوی ویلاهای برآمده از حقوقهای ناحق نجومی بیت المال در خلوت با ژیلاهای ابرو کمان سیه مژگان لپ گلی خویش به سخره میگیرند حق شهید پایمال شده است. تا وقتی در بانکداری و اقتصاد و معماری و صنعت و مدیریت و فرهنگ و ... از سبک زندگی و مدیریت دینی و ملی فاصله داریم در واقع از اهداف شهدا فاصله گرفته ایم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

چوب خدا، صدا دارد

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۰ مهر ۱۴۰۲، ۱۲:۴۵ ب.ظ

این مطلب را نه از باب استناد به آیه و حدیث و روایت که بر اساس تجربه شخصی با کمال اطمینان عرض میکنم آدمها در همین دنیا نتیجه کارهای خوب و بدشان را می بینند. حتی اگر زنده نباشند اثرش در همین دنیا تعقیبشان خواهد کرد. استثنا هم ندارد. من هم بدی کنم یا خوبی پژواکش را در همین عالم مشاهده خواهم کرد. مثالهایش را بداهه میتوانم در حد یک کتاب برایتان ردیف کنم. این موضوع البته به این معنا نیست که هر کس هر اتفاق بدی برایش رخ دهد حتماً مرتکب رفتار بدی شده. ابتلائات عالم ممکن است دلائل مختلف داشته باشد اما اصل بازگشت افعال به خودمان قابل کتمان نیست.

مطلب را طولانی نکنم.

مرحوم حیدر رحیم پور ازغدی جایی نوشته بود که علی شریعتی با جوش و خروش اصرار داشت علامه مجلسی را درباری و دلداده سلطنت معرفی کرده و او را از این بابت زیر سوال ببرد. استدلالش هم مربوط می شد به مدحی که علامه از شاهان صفوی در ابتدای کتابش نگاشته. حیدر میگفت هر چه پاسخ میدادم که چه بسا انتشار کتابی بزرگ و تأثیرگذار که از ذخایر مکتوب عالم شیعه است منوط به مدح شاه وقت بوده و علامه چاره ای جز این نداشته توی کت علی شریعتی نمیرفت.

تا اینکه علی را سر نوشته ها و سخنرانی هایش گرفتند و در نهایت برای رهایی چاره ای نداشت جز اینکه تقیه کرده و به طور صوری تعهد کتبی بدهد که با شاه و ساواک شاه همکاری خواهد داشت. حیدر میگفت بعد از انقلاب داشتم روزنامه ای را میخواندم که دیدم ذیل مطلبی پیرامون شخصیت علی شریعتی دست به افشاگری زده که مرحوم همکار ساواک و طرفدار شاه بوده و بفرمایید این هم سندش! همان دستخط صوری شریعتی در تعهد به ساواک را منتشر کرده بود. حیدر گفت روزنامه را بستم و داد زدم علیییی! روحت شاد! ببین آنچه به علامه مجلسی نسبت دادی حالا سر خودت هم آمد و دامنگیرت شد.

الغرض

بزرگواری بود که از نظر خدمات فرهنگی و آموزشی و اجتماعی و... منشأ برکات بسیاری می شد. یک اخلاق بد داشت که دلش کوچک بود. کمترین مخالفتی را تاب نمی آورد و فوری با چسباندن یک انگ بزرگ، درصدد حذف طرف بر می آمد. ترکشش به من هم گرفت که البته بخشیدمش. رزمنده ای را ضدولایت میخواند، بسیجی را دزد معرفی میکرد و ... باور کنید کارهای بزرگ و خوبی را انجام داده که نیازمند قدردانی است اما این اخلاق بد متأسفانه از او جدا نشد و همواره موجب ریزش و دلخوری عده ای از جوانان متدین و دلسوخته میگردید. بعد از فوتش متوجه شدم چند مجموعه نظارتی گیر داده اند که بر اساس شواهد موجود، مرحوم همفکر با انجمن حجتیه بوده و کارهای انقلابی اش انگیزه تقیه داشته و... خنده ام گرفت. روحت شاد بزرگوار! یک عمر مخالفین و منتقدینت را با تهمت از سر راه برداشتی حالا مجموعه هایی رسمی تو را متهم می شمارند و افکاری را نسبت به تو بدبین میسازند. دلم سوخت و از او دفاع کردم و به نیّت پاک و اعمال خیرش شهادت دادم. ولی به هر حال نمیشود چوب خدا را نادیده گرفت. جمعی از مومنین به هیچ وجه زیر بار نرفته و خدشه به اعتبار او را وارد دانستند. مواظب آخر و عاقبت کارمان باشیم. برای عاقبت به خیری خود دعا و اراده کنیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ارواح پوک!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۳ مهر ۱۴۰۲، ۰۴:۱۱ ب.ظ

وقتی خدا را نداشته باشی، هویت نداری، گمشده ای در درونت تو را به سرگشتی و پوچی میکشاند اگر از حقیقت فراری باشی. انسان اشرف مخلوقات است. فطرت درونش او را به بزرگی و شرافت فرا میخواند اما متأثر از دنیای مصرف و تکنولوژی، وقتی انسانیت را در چارچوب بدن و هاضمه فیزیک معنا کند حس خلأ و تهی شدن از هویت، ثمره ای جز خودکشی یا میل به پوچی و تنزّل به مقام حیوانیت نخواهد داشت:

 

چندی پیش مردی اهل ژاپن که ۱۲هزار پوند هزینه کرده بود تا با دوخت لباسی شبیه سگ، او را به شکل سگ «بوردرکولی» درآورند گفت، «سگ‌های ظالم و بی‌عاطفه با من بازی نمی‌کنند و این موضوع مرا بسیار ناراحت کرده است.»

این مرد ژاپنی که «توکوسان» نام دارد، پیش از اینکه با لباس سگ «بوردرکولی» قدم به بیرون از خانه بگذارد، یک لباس دیگر سگ داشت که فقط وقتی در خانه بود، آن را می‌پوشید.

این مرد سال گذشته یک شرکت ژاپنی به نام «زپت» (Zeppet) را، که برای ساخت مجسمه‌ها و مدل‌های فیلم شهرت دارد، برای دوخت این لباس به خدمت گرفت. این شرکت لباس حیوان‌نما را در ۴۰ روز ساخته است.

او در این باره می‌گوید: «چهارپایان و به خصوص چهارپایان مهربان حیوانات مورد علاقه من هستند. در میان آنها فکر می‌کردم یک حیوان بزرگ‌تر که نزدیک به جثه‌ام باشد بهتر است، بنابراین تصمیم گرفتم تا یک سگ شوم.»

البته همان‌طور که انتظارش هم می‌رفت، توکو از زمان انتشار ویدیوهایش در رسانه‌های اجتماعی با واکنش‌های منفی بسیاری روبرو شده است. برخی می‌گویند که او به دلیل اختلال روانی باید به دنبال درمان باشد.

حالا او پس از اینکه مدت‌ها درون یک قفس می‌نشست، تصمیم گرفت به پارک رفته و به سگ‌های دیگر نزدیک شود. اما هر بار که سعی می‌کرد به سگی نزدیک شود، آنها ابتدا از دیدن او کمی تعجب می‌کردند و سپس از او فاصله می‌گرفتند که این موضوع او را بسیار ناراحت و شاکی کرده است.

مردی که لباس سگ می‌پوشید، شاکی شده که چرا سگ‌ها با او بازی نمی‌کنند

توکوسان می‌گوید، «پوشیدن لباس سگ، سرگرمی مورد علاقه من است اما دوست داشتم سگ‌ها هم مرا بین خودشان راه می‌دادند و از اینکه این اتفاق نیفتاد، ناراحت شدم.»

مردی که لباس سگ می‌پوشید، شاکی شده که چرا سگ‌ها با او بازی نمی‌کنند

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بفهم برادر

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۶ شهریور ۱۴۰۲، ۰۶:۴۵ ب.ظ

photo_2023-08-28_18-23-36_i33g.jpg

 

این بابا لااقل در ظاهر که طلبه است نان حوزه خورده و پول امام زمان برایش هدر رفته. هوس دلقک بازی دارد و خودنمایی یا واقعاً حالی اش نیست خدا می داند. متلک انداخته که چرا عباس موزون قرار است در دانشگاه درس آیین زندگی بدهد و او آیین مردگی را بیشتر بلد است!

کاری که عباس موزون در رمضان این سالها در سیمای جمهوری اسلامی انجام داده و معنویت و معاد را به زندگی مردم وارد کرده به اندازه کار فرهتگی صدها طلبه موثر بوده و ارزش دارد. اتفاقاً اسم برنامه اش هم بوده زندگی پس از زندگی.

این پسرک اما نمی داند که مرگ هم بخشی از زندگی است. آنانی که در این دنیا خوب زندگی میکنند زندگی ابدی شان نیز خوب و زیبا خواهد بود. آیین زندگی، آیین مردگی هم هست، مرگ نه به معنای پایان هستی که خاستگاه مادی و بینش حیوانی دارد؛ مرگ باوری به معنای ورود خدا در لحظات زندگی، اعتقاد به حساب و کتاب قیامت و زمینه سازی برای حیات طیبه جاودانه در پیشگاه مبدأ هستی. 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اینقدر ترسو نباشیم!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۷ مرداد ۱۴۰۲، ۰۸:۲۰ ق.ظ

روز گذشته رهبر انقلاب در دیدار با فرماندهان سپاه نکته ای اخلاقی را مورد تأکید قرار داد که برای همه ما مفید است:

"پاسداری از خویش در فرهنگ قرآنی اسمش تقواست. هر انسانی در درون شخصیت خودش یک ضعفی دارد. گاهی غافلیم از اینها، یکجا یک موقعیتی بوجود می‌آید این بروز پیدا میکند، ما را مغلوب خودش میکند اگر مبارزه نکنیم ما را مغلوب خودش میکند، ما را زمین میزند باید پاسداری کنیم از خودمان."

 

دقت کنید این ویژگی درباره همه ما صادق است. کسی خودش را فریب ندهد که من ایرادی ندارم. بعضی اصلا شهامت ندارند خودشان را نقد کنند. بعضی ها متوجه ضعف خودشان هستند شهامت ندارند دنبال درمانش بروند. بعضی هم اساسا اراده ضعیفی دارند که این خودش یک بیماری درونی است. من به خیلی از این مشاوره ها و دکان و دستگاه روانشناسی معتقد نیستم. در درجه نخست هر کس باید طبیب خودش باشد. هیچ کس بهتر از ما خودمان را نمی شناسد. هیچ کس برای ما دل سوز تر از خود ما نیست. اگر انصاف و شهامت و عدالت داشته باشیم میتوانیم خودمان را قضاوت کرده و ضعف هایمان را بشناسیم و اراده کنیم برای اصلاح خودمان. چقدر خوب است عین سال خمسی، انسان از یک تاریخی شروع کند به خودسازی. حالا لازم نیست همه صفات بد را یکجا اصلاح کنیم. هر بار یکی از ضعف های درونی را برای خودمان دست بگیریم و اراده کنیم زین پس درصدد رفع و اصلاح آن باشیم. تقوا یعنی همین. هر کس پلیس و مراقب خودش باشد. اراده کنیم رو به جلو حرکت داشته باشیم. اگر انتظار داریم روزگار ما تغییر کند ابتدا دنبال تغییر خودمان باشیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کارتن خواب و معمای هستی!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۳ مرداد ۱۴۰۲، ۰۸:۱۷ ب.ظ

عکسی از یک کارتون خواب که متعجبتان می‌کند

 

زندگی کلش یک کارتون است. حتی فیلم سینمایی هم نیست. همه جای دنیا نقاشی خداست. همه چیز زود میگذرد. شادی و غم باقی نمی مانند. ما هم بخشی از این کارتون هستیم و به خاطره ها ملحق می شویم. از این منظر همه ما کارتن خواب هستیم! مقوای عالم زود سوخته و یا در آب خمیر خواهد شد. گمان میکنیم خانه حیاتمان محکم و ماندگار است. عمر انسان خیلی زود با وزش باد یا جاری شدن سیلاب، جمع شده و محو خواهد گردید.

همه مان زده ایم به جدول وقتی حقیقت خلقت را فراموش میکنیم و به گمان خود داریم جدول زندگی را با تیزهوشی خود حل میکنیم. همه گره ها در بساط اندیشه توحید، پوچ و پوک است. باید سرعت گیرها را زود رد کنیم، از کنار جدول ها بگذریم و به میدان مرکزی وصال برسیم. جای اصلی ما آنجاست.

کوخ نشین یا کاخ نشین، قرار بر رفتن است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دخترم مائده

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۷ تیر ۱۴۰۲، ۰۷:۱۸ ب.ظ

کتاب خاطرات واقعی دخترم مائده - نقد و نظرات درباره کتاب خاطرات واقعی دخترم  مائده - بهخوان

 

همین اول کار قبل از اینکه متن مرا بخوانی بگو الحمدلله. خدا را شکر کن حتی اگر فقیری، بدهکاری، بیماری، مستأجری، شوهر نداری، بدبختی باز هم بگو خدایا شکرت. همین که هستیم، نفس میکشیم، دور همیم، یک روز عادی را میگذرانیم، الحمدلله و البته هیچ نعمتی بالاتر از شکرگذاری نیست.

کتاب "دخترم مائده" خیلی اتفاقی به دستم رسید مثل سایر کتابهایی که اخیرا در وبلاگ معرفی میکنم. بن خرید کتاب از وزارت ارشاد شامل حالم شد و گشتم داخل سایت هر کتابی که ارزان تر بود و چاپ قدیم، خریداری کردم. هر کدام که خواندم نظرم را همین جا با شما دوستان وبلاگی به اشتراک گذاشتم. اما

این کتاب "دخترم مائده" که از قضا نویسنده اش یک دکتر فیزیوتراپ بابلی است بنام عباس غلامی از همه کتابهایی که این ایام خواندم متفاوت تر بود. اشکم را خوش انصاف در آورد آن هم نه یک بار و دو بار ...

ضمن احترام به دوستان همشهری خودم که در عرصه نشر زحمت میکشند اما چندباری حسرت خوردم که کاش این کتاب را یک ناشر حرفه ای تر با قدرت توزیع بالاتر منتشر میکرد. این داستان واقعی کاملا مستعد ساخت یک مستند و یا حتی فیلم سینمایی است به خصوص در شرایطی که شکر خدا همه شاهدان عینی زنده اند و حضور دارند و دسترسی به مدارک قابل بررسی و اثبات مدعا راحت تر است.

مائده دختر سیزده ساله نازنین و آفتاب مهتاب ندیده یک خانواده مرفه شمالی که خوشی زده است زیر دلشان و برای تنوع و رهایی از یکنواختی امکانات مترقی رفاهی، عزم اقامت به کشور دوست و برادر کانادا را دارند به ناگاه دچار نوعی سخت از بیماری سرطان میشود که هفتاد درصد مبتلایان به آن در طول درمان، جان شیرین خود را از دست داده اند.

دکتر عباس غلامی بخش هایی از رنجی که در آن مدت کشید را بر زبان قلم جاری ساخته و توصیف نموده طوری که چهارستون بدن آدم را به لرزه در می آورد. فیزیوتراپ همشهری ما که از قضا روحی لطیف و دلی نازک و عاطفی دارد مدتی البته از روزنه نور هدایت اهل بیت فاصله گرفته بود که به توصیه و تشویق خواهرانش دوباره به دامان معنویت و خلوتگاه آغوش حق بازگشت و مراد خویش را ورای تکاپوی اجتناب ناپذیر علم طب، از ساحت قدسی ملکوتیان طلب نمود تا آنکه دست عنایت خدا را دید و ...

چند سال پیش با دوست پزشک متخصصی در مشهد بحث میکردم. آن موقع که ما طلبه ها دریافتی مان از حوزه حدود هفتصد هزار تومان بود او ماهی پنجاه میلیون تومان به گفته خودش درآمد داشت. انواع امکانات مادی هم در اختیارش بود. میگفت شما چون فقیر هستید خدا را می پرستید. گفتم ما چون غنی هستیم پول را نمی پرستیم. میگفت چون نقص و نیاز را حس میکنید مثلا شفا میخواهید و... خدایی را برای خود ساخته اید. جوابش را دادم و البته این را هم گفتم حتی اگر چنین باشد بگذار همین مردم فقیر و نیازمند و ضعیف تکیه گاهی در عالم معنا داشته باشند، ناامید نمانند و ... پول و علم و قدرت و شهرت، حلّال همه مشکلات نیست.

دکتر عباس غلامی یک جایی از کتاب می گوید که در کنار همه تلاشهای درمانی به دعا هم پناه آورد. یک آدم معمولی به او گفت دعاها مثل تیرهایی هستند که از همه طرف پرتاب میشوند ان شاءالله یکی شان به هدف نشسته و اثر میکند. چقدر با این سخن آرام شد. از همه خواست برای دخترش دعا کنند. دعاها بالاخره اثر کرد. در روایات هم دعا را سلاح مومن دانسته و توصیه شده برای همدیگر دعا کنید که دعای غیر در حق انسان به اجابت نزدیکتر است.

کتاب دخترم مائده را بخوانید و با یادی از امام رضا، حسین بن علی و مولایمان ولی عصر در خلوت خود اشک بریزید. ما همه فقیریم و بدون خدا، هیچ. انسان ضعیف است حتی در مقابل یک پشه و یا یک ویروس بسیار کوچکتر از پشه؛ این از منظر مادی. از نظر معنوی هم که هر آن احتمال غفلت و گناه و سقوط از ما دور نیست. هر لحظه به یاد خدا باشیم دل در گرو کفایت او بسپاریم حتی در حد بستن بند کفش، خدا را در نظر داشته و حمایتش را طلب کنیم.

و البته همچنان معتقدم خدا کسی را اسیر دو جا نکند، دادگاه و بیمارستان؛ من از این دو بیزارم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

احمد آقاجانی

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۳ تیر ۱۴۰۲، ۰۴:۵۵ ب.ظ

خدای من! شش سال گذشت. چنین روزی بود سیزده تیر 1396 که احمد آقاجانی را به خاک سپردیم. روحش شاد. این اطلاعیه را به یادگار نگه داشتم. سرطان داشت و زجر کشید اما قرآن به دست می گرفت تا تسکین دلش باشد و از آلامش بکاهد. مشهد بودم جوار حرم آقا به او زنگ زدم حالش را پرسیدم بی تابی نمیکرد که هیچ تلاش داشت به من هم روحیه بدهد. این آخرین تماس من با او بود. واقعا گمان کرده بودم حالش رو به بهبودی است. دوست دیگری داشتیم همزمان بیمار شد و شفا پیدا کرد.

احمد را اولین بار در مسجد کاظمبیک دیدم. نمیدانم چطور پایش آنجا باز شد لابد دوست و رفیقی داشت. بچه های گله محله هم مثل بچه های خیلی دیگر از نقاط شهر آنجا رفت و آمد داشتند. نکته قشنگش اینجاست. یادم نیست آن شب چه مراسمی بود ولی مسجد شام می داد. مسیر آشپزخانه تا شبستان مسجد باید مجمع غذا را دست به دست میکردیم. احمد با اینکه اولین شبش بود و اصلا با جمع دوستان ما انس نداشت پرید وسط و گوشه کار را گرفت. ریزه میزه بود اما چابک و سریع و متبسم و با روحیه. همان شب و همان همکاری و همراهی اولیه جایش را در دل همه باز کرد. این اولین تصویر من از احمد آقاجانی است اما به شما بگویم آخرین تصاویری که از احمد در ذهن دوستان نقش بست نیز اینگونه است. گوشه نشین و تنبل و بهانه گیر نبود. هر جا کاری بود یاعلی میگفت و می آمد وسط. روحش شاد. بسیجی مخلص و بی ادعا و سالم و دلسوز و پرکاری بود.

دورادور مطلعم همسر و دو فرزندش نیز در مسیر او قرار داشته و متعهد و انقلابی و دلسوزند. ان شاءالله نسل احمد هم تا ابد عاقبت بخیر و سر بلند باقی بماند. ممنون میشوم دسته گلی از صلوات را به روح پاک او هدیه کنید.

 

ocuh_photo_2017-05-05_07-32-03.jpg

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خدایی که ما باشیم!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۱ تیر ۱۴۰۲، ۰۴:۴۵ ب.ظ

راز و نیاز با پروردگار در مسجدالحرام

 

سر مزار خدا که رفتید سلام ما را هم برسانید. سالهاست که او را به خاک سپرده ایم. جعبه سنگی یادمانش را زیارتگاه برآوردن حاجتمان می دانیم. حج را در حاجت معنا کرده ایم و حجت و دلیلش را از یاد برده ایم. خدای خوب، خدای مرده است. روح بزرگ از دست رفته ای که گاه میتوان با اتکال به او دستی بر قضا برد لقمه ای بیشتر غذا خورد و نفعی بیشتر به جیب زد. خدایی که مسبب همه بدبختی های ماست و خیری ندارد مگر آنگونه که ما می نوازیم ناز و زیبا به رقص آید.

خدای زنده دردسر دارد. نگرانی که تو را می بیند، شعور دارد، برنامه دارد و هدایتگر است. خدا زمانی خداست برای ما که خوب و حرف گوش کن باشد.

سر قبر خدا که رفتید از طرف ما هم فاتحه ای بخوانید. روحش شاد. هر چه سنگ و ننگ است نثار شیطان که قاتل خداست. ما فقط روزی چند بار در تشییع او شرکت می کنیم و زیر تلّی از خاک نسیان مدفونش می سازیم. بقیه تقصیرها بر گردن شیطان رجیم است. در دعوای رجیم و رحیم، ما بی طرف هستیم. صرفا چون خدا بزرگ است و زور بیشتری دارد کمی هوای ابلیس را داریم. برای خدا قبر درست کردیم، برای شیطان سنگ پرت میکنیم و قصه این دعواها را به تاریخ سپرده ایم. راه خودمان را می رویم و با این دو قطبی ها کاری نداریم. حالا گاهی شیطان خوشش می آید گاهی خدا. اصلا چه کسی گفت این دو با هم قابل جمع نیستند؟ اتحاد چه اشکالی دارد؟ چرا همه اش قهر و دعوا؟ چنگ و دندان؟ ما بین خدا و شیطان سازش بر قرار میکنیم. مگر قرار نیست همه چیز در خدمت انسان باشد؟ خدایی که نگذارد گاهی شیطنت کنیم که خدا نیست. توحید یعنی یگانگی، باور وحدانیت. انیگونه که نمی شود بین خدا و شیطان سرگردان باشیم. خدا و شیطان را که ذیل وجود خودمان تعریف کنیم وحدت برقرار می شود. هر جا خوشی و لذت است با شیطانیم هر جا مشکل و نقص و ضعفی بود از خدا کمک میخواهیم. اعجوبه جهان هستی، ماییم!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

گذشت!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۸ تیر ۱۴۰۲، ۰۵:۲۶ ب.ظ

photo_2023-06-29_17-11-39_ubl.jpg

 

این مطلب را که در عکس می بینید به نظرم سال گذشته از سایت کپی کردم برای استوری. فرزند مقتول، خواب پدرش را در شب عید قربان می بیند که در حال ذبح گوسفند است و از او می خواهد که از قاتلش درگذرد و می گذرد بدون هیچ چشمداشتی.

قرب به خدا در گرو عبور از تمنیات دنیایی است. هر چقدر بخشنده تر باشیم به خدا نزدیک تریم. هر روز که پا بر نفس گذاشته و خدا را بر خود ترجیح بدهیم عید است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سیمرغ، تویی!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۴ تیر ۱۴۰۲، ۰۶:۲۱ ب.ظ

قله های طرح سیمرغ کدامند؟بلند ترین قله استان ها را بشناسید! - با من بیاموز

 

خدا میخواهد به بنده اش بگوید تو بالاتر از بهشتی، دنبال بهشت نباش.

انسان اشرف مخلوقات است. بهشت هم مخلوق خداست. پس انسان، اگر انسان باشد، بر بهشت نیز شرافت دارد. نمونه اش رسول اکرم (ص) که رحمة للعالمین بود. برای همه عالم یعنی زمین و آسمان و جنت الهی. بگویند می خواهی در بهشت باشی، یا همنشین رسول الله؟ مومن حقیقی می داند هر جا رسول الله باشد همان جا بهشت که نه برتر از بهشت است. بهشت را اگر محصور به دار و درخت و میوه و اکل و شرب و شهوت و شهود بدانیم، همه اش مصادیقی کوچک از دایره خلقت الهی است که در برابر حقیقت اشرف مخلوقات، ارزشی نخواهد داشت. شرافت انسان، اگر انسان باشد، سیاق نفختُ فیه من روحی است و مقام خلیفة للهی.

میخواهی به بهشت برسی راه باز است؛ اما رشد حقیقی تو حکم می داند آب را از سرچشمه زلال آن بنوشی؛ چون که صد آید نود هم پیش ماست. صبغة الله و من احسن من الله صبغه؛ رنگ خدا بالاترین رنگهاست در کیش تقرّب به معبود، ذره ای از دریای ذات آفرینش، خودت تجسّم بهشت برین می شوی و محل غبطه اهل حق. آنان که در وادی فطرت سیر میکنند قرابت با تو را زیستن در بهشت می شمارند.

خدا تو را به زمین فرستاد که خودت بالا بروی. خدا بی نظیر است و تو را آنگونه می طلبد که در سلک خودش بهترین ها و بالاترین ها را بخواهی. خودت رشد کنی و آنقدر بالا بروی که بهشت هم زیر پاهایت خرد و حقیر باشد. آن وقت است که لبخند رضایت خالق یکتا بر گستره هستی می درخشد و ترجمان حکمت او نور بینش عالم خواهد شد که فرمود: انّی اعلم ما لاتعلمون.

اکرم پوراحمد

  • سیدحمید مشتاقی نیا