اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

۴۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جهادگران» ثبت شده است

حج قاسمیان

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۹ خرداد ۱۴۰۴، ۰۹:۱۵ ق.ظ

حجت الاسلام قاسمیان: اوقاف پیشران حرکت شیلات شده است - گرداب جذب

 

پیش تر هم نوشتم کار قاسمیان کار درستی بود. او یک چهره شناخته شده در محافل قرآنی است و انتشار خبر بازداشت او و بیان علت آن میتواند چهره تزویر آل سعود را در جهان اسلام بهتر معرفی نماید. چه بسا تأثیری در تغییر رویه منافقانه مدعیان خادمی حرمین نیز داشته باشد. به هر حال بازداشت قاسمیان هیچ هزینه ای برای دولت و ملت نیست مگر برای خودش که آن هم فداکاری در راه نهی از منکر به شمار می آید و مصداق جهاد فی سبیل الله است و حج حقیقی.

اگر دولت سعودی دنبال رابطه حسنه با ایران است و حنای آقایان مدعی پیش این دولت رنگ دارد چرا شهروند ما را به خاطر یک انتقاد درست بازداشت کرد؟ اصلا قاسمیان پیشکش، این روحانی بزرگواری که در ایرانشهر ربوده شد را چرا نمیتوانید آزاد کنید؟ چرا خبر فیک درباره آزادی اش منتشر کردید؟ اگر آزاد شده چرا یک تصویر یا مصاحبه از او در دسترس نیست؟ اوباش وهابی جنوب غرب نان خور کدام حاکمیت هستند؟

این که نمی شود مطالبه وعده صادق سه را بکنیم می گویند هزینه درست میکنید

مطالبه حجاب کنیم می گویند هزینه زاست

برخورد با مفسدان دانه درشت و ترک فعل مسئولان را داشته باشیم میگویند هزینه دارد

اینکه نمی شود به همه سواری بدهیم مبادا آب از آب تکان بخورد.

دم عربستان سعودی گرم از این منظر که لااقل از حریم قوانین خود دفاع میکند هر چند ضد اسلام باشد. همین دیروز خبرنگار زن وابسته به سعودی آمده بود در بازار تهران و انظار عموم بدون روسری می چرخید و به دوربین پوزخند میزد عرضه منع و اخراج و حتی تذکر به او را نداشتید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

روحت شاد مرد بزرگ

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۶ خرداد ۱۴۰۴، ۰۴:۳۶ ب.ظ

«ناصر قفلی» که بود و چه اقداماتی برای آموزش کشور انجام داد؟

 

ناصر قفلی خیّر نیک اندیش مدرسه ساز به رحمت خدا رفت. او هشتاد مدرسه ساخت و بانی ساخت دهها کلاس درس در نقاط مختلف کشور گردید. معرفی و تجلیل از چنین شخصیتهایی تکریم نیک پنداری و صالح کرداری و اشاعه فرهنگ خدمت و ایثارگری است. درباره او میخوانیم:

ناصر قفلی متولد ۱۳۱۵ در مشهد است که بعد از گرفتن دیپلم برای ادامه تحصیل به آلمان می‌رود و تحصیلاتش را تا مقطع دکتری در کشاورزی ادامه می‌دهد. وی در سال ۱۳۴۳ با مدرک دکتری در رشته دامپروری و تخصص مرغداری همراه همسرش به ایران برمی‌گردد و بعد از مدتی با همکاری برادرش قدم در راه مدرسه‌سازی می‌گذارد.

مدرسه‌سازی را با محمدرضا حافظی پدر مدرسه سازی ایران رسماً آغاز کرد و نقش مهمی در تأسیس جامعه خیرین مدرسه ساز کشور و به تبع آن ساخت و توسعه مدارس در سطح کشور به خصوص مناطق محروم ایفا کرد.

قفلی از بنیانگذاران جامعه خیرین مدرسه ساز کشور در کنار حافظی پدر مدرسه سازی ایران بود؛ از سال ۹۸ رئیس جامعه خیرین مدرسه ساز کشور بود؛ از منابع شخصی خود و خانواده بیش از هشتاد مدرسه بزرگ و کوچک ساخت. علاوه بر این، در دوران مدیریت وی، با مشارکت مردمی، بیش از ۴۰ هزار کلاس درس نیز ساخته شده است، وی به ویژه در مناطق محروم فعالیت زیادی در زمینه ساخت مدرسه داشته است.

وی آرامش و لذت زندگی‌اش را مدیون خدمت به بچه‌ها می‌دانست و می‌گفت: خدمت به خلق همان خدمت به خداست. من خدمت به خلق را از واجبات می‌دانم. انسان برای پرواز به دو بال معنویت و کار خیر نیاز دارد. با هیچیک از آنها به تنهایی نمی‌تواند پرواز کند این دو باید با هم توأم شوند.

ناصر قفلی خیر مدرسه ساز، شامگاه شنبه سوم خرداد ۱۴۰۴ بعد از یک عمر مجاهدت و تلاش خالصانه در مسیر مدرسه سازی و تأمین آسایش برای کودکان این سرزمین به ملکوت اعلا پیوست.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

تا نقطه پرواز

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۵ خرداد ۱۴۰۴، ۰۳:۲۳ ب.ظ

نمایشگاه مجازی - تا نقطه پرواز: مروری بر زندگی معلم و روحانی شهید حسینقلی  کماسی

 

فکر میکنم اولین بار است کتابی درباره شهیدی از خطه خراسان شمالی می خوانم. "تا نقطه پرواز" خاطراتی از شهید حسینقلی کماسی است. او هم روحانی بود هم ورزشکار هم معلم هم کارگری کرد هم برای انقلاب دوید، پدر خوبی بود و برای تربیت بچه ها وقت می گذاشت، فرزند خوبی بود و برای والدینش سنگ تمام می گذاشت. رزمنده ای دلاور بود، همانطور که موقع نماز در پیش و جلوتر از بقیه بود هنگامه نبرد نیز جلوتر از همه بر دشمن می تازید. خسته نمی شد و خودش را نمی باخت. بقیه را هم تهییج می کرد و روحیه می بخشید تا در نبرد با دشمن کم نیاورند و خودشان را در معرکه هولناک آتش و خون، مفت نبازند. اوایل در ادوات بود. مهمات که تمام می شد نمی گفت دیگر تکلیفی ندارم، وظیفه ام را انجام داده ام... تازه سلاح دست می گرفت و می رفت وسط میدان. روحانی اگر روحانی باشد طبیب دوّار است. معلم جامعه است و عالم هستی را عاشقانه نگاه می کند. به همکارانش توصیه کرد که معلمی را به چشم یک شغل نبینند و عاشقانه به این راه قدم بگذارند. معلم روستا که بود برای حل مشکلات مردم محل، دفاع از حقوق تضییع شده پیرزن، کمک به دانش آموزان مستضعف علمی یا مالی، پیگیری معضلات و... همت می گمارد بی مزد و بی منّت. از عمق جان می سوخت و برای مشکلات مردم در خلوت با خدا سر به سجده می سایید و از عمق جان می گریست. اینگونه شد که دانش آموزانش نیز موقع هجرت به قم همراهی اش نموده و جذب حوزه علمیه شدند. در قم هم همان بود. دانش آموزی داشت که مرض پوستی لاعلاج گرفته بود. دوا و درمان اثر نداشت. رفت به بجنورد، با زحمت از چشمه ایوب پیامبر آبی برداشت و آمد به قم روی سر و صورت نوجوان ریخت و نجاتش داد. جبهه هم که می رفت بقیه دنبالش به راه می افتادند. آدمهایی که صداقتشان را در محبت به خدا و بندگان خدا به اثبات برسانند محبوب و اثرگذارند. فرمانده می دانست این معلم روحانی ورزشکار دلسوز و خوش مشرب و موثر و انسان ساز را نباید به خطر بفرستد. وجود امثال او برای جامعه مغتنم است. اصرار اصرار که در عملیات شرکت نکند. فایده ای نداشت. حسینقلی کار نیمه تمامی داشت که جز با نثار خون پاکش به سرانجام نمی رسید. دشت تفتیده شلمچه معراج روح بی قرار طلبه و آموزگار ایستاده ای بود که لحظه لحظه عمر و تلاش و علم و آموزش و مبارزه و جنگ و جهاد و خدمت و خلوت و عیان خویش را مقدمه وصلت با معبود می دانست. خوب و درست زندگی کرد که خوب و درست پر و بال گشود. رسول خدا فرمود در آخرالزمان شهادت، بهترینهای امت مرا گلچین می کند. خدا هم که خدای خوش سلیقه هاست. آنکس که تو را شناخت جان را چه کند؟ فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟ دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی، دیوانه تو هر دو جهان را چه کند؟ رحمت الله به عشاق اباعبدالله. انّا ان شاءالله بهم لاحقون.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خدا و خون بهای عشق

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۸:۵۶ ب.ظ

سید ابراهیم رئیسی و هیئت همراه به شهادت رسیدند

 

درد فقر را کشیده بود، درد یتیمی را، رنج گرسنگی را، طعم سختی و حرمان همیشه زیر زبانش بود. پدر که از دنیا رفت پنج ساله بود، خانه شان سه اتاق داشت مجبور شدند دوتایش را بدهند اجاره، کمک معیشتشان باشد. خودش هم شد کودک دستفروش در اطراف حرم. یک وعده غذای سیر نخورد. طلبه هم که شد عصرها می رفت کار می کرد، خرجی برای مادر و خانواده تأمین کند. یک بار دلش شکست. نشست رو به ضریح آقا به درد دل. کسی از آشنایان دور؛ همان دور و بر بود. به دلش افتاد پول خوبی درآورد به او هدیه داد.

دل شکسته خریدار دارد. یک روز هم در حرم مولا علی دلش شکست. درد دل کرد آقاجان! اگر من زائر واقعی تو هستم خودی نشان بده، توجه و تفضّلی که باور کنم جواب سلامم را داده ای، مرا دیده و اعتنایم میکنی. اگر نه دیگر می آیم فقط نمازی می خوانم و می روم. یکی دست گذاشت روی شانه اش. گفت: برای خدا قدم بردارید ما هم پشتیبان شما هستیم. برگشت نگاه کرد. کسی را ندید.

برای خدا قدم برداشت. مادرش را می برد حرم نمی گذاشت کسی غیر خودش ویلچر او را دست بگیرد. با کارگر و دوره گرد و فقیر و گرفتار همسفره می شد. یاد معلم کلاس اول و دوستان قدیم را هم در خاطر داشت و به آنها سر می زد. در قوه قضائیه که بود نماز مغرب و عشا را می رفت مسجدی در گیشا، مردم راحت تر به او دسترسی داشته باشند. راحت حرفهایشان را بزنند. بعضی مراجعین تندی می کردند، ناراحت نمی شد. نمیگذاشت کسی مانع شود. می گفت: این طوری غرور مرا نمی گیرد.

با ماشین می رفت زنی بچه را بغل را می دید ممکن است با او کاری داشته باشد. می گفت بایستید. عقب عقب می رفتند. حرف زن را بشنود. کودکان می آمدند دور و برش با آنها عکس می گرفت. یک تصویر با دولتمردانش ندارد اما با کودکان و ایتام و کارگران و مستضعفان و وسط سیلاب تا دلتان بخواهد... درد فقر را کشیده بود که قامت بست هشت هزار کارخانه تعطیل را دوباره راه اندازی کرد. فقر را از پشت پنجره تماشا نکرده بود که هر جا بود می گفت اول حقوق زیردستان را بدهید بعد نوبت بالانشین ها. خودش به حقوق کارمندی دستگاه قضا قانع بود. حقوق ریاست قوه را بخشید به نیازمندان. حقوق تولیت آستان را هم نگرفت. مبلغ قابل توجهی بود. گفت بروید درمانگاهی بسازید در سیستان. چک هم کشید. پول ناهارهایی که در حرم خورده بود را حساب کرد و داد. ویلا و باغ تولیت را انتخاب نکرد. برای سکونت در یکی از ساختمانهای داخل حرم اقامت گزید. راحت تر بتواند حتی پاسی از شب در گوشه گوشه حرم قدم بزند، از زوّار سرکشی کند و بر کارها نظارت داشته باشد. فرضتی مغتنم هم بچسبد به کنج ضریح و با آقا نجوا کند.

هر جا رفت تحولی ایجاد کرد. سازمان بازرسی را محکم و با برنامه پیش برد. ثابت کرد هدفش مچ گیری نیست. ضعفها راشناسایی و با راهکار به مسئولان تذکر می داد. در قوه قضائیه هم محکم ایستاد. بینی گردن کلفتها را به خاک مالید. در تولیت هم توجه به زائران را بسط داد. خدمات حرم چند برابر شد. چقدر زائر اولی را شناسایی و راهی حرم نمود. چقدر در بین راهها و داخل مشهد برای زائران امکانات فراهم کرد. به فقرای اطراف مشهد بیشتر توجه نشان داد. از طرف امام رضا برایشان امکانات رفاهی تهیه میکرد. رییس جمهور هم که شد آرام و قرار نداشت. مشکلی می دید خودش را می رساند. شخصا پیگیر کاستی ها بود. از نفس می افتاد. سرم می زد، ساعتی بعد دوباره می ایستاد به پیگیری امور. کسی او را بدون لبخند ندید.

خیلی حرف شنید. خیلی توهین دید و تهمت خورد. به روی خودش نیاورد. می توانست با اطلاعات و اخباری که دارد دست خیلی از رقبا و بدخواهانش را رو کند، نکرد. اجازه نمیداد در نامه های اداری از او با القاب و عناوین یاد کنند. این اواخر دلش شکسته بود گویا که بر مزار حاج قاسم دعای شهادت خواند. مزارش را هم خودش به دوستانش نشان داد. گفت کاغذ و قلم بیاورید تعهد بدهید که مرا همین جا دفن می کنید.

تلک الدار الاخره. نجعلها للذین لایریدون علوا فی الارض. سیدابراهیم رئیسی مثل همه شهدا دنبال ریاست و برتری جویی و منم منم نبود. خدا عزتش داد. خلعت جاودان شهادت، نمای وجود فاخر و تجسم نورانیت درونش بود که مزد پاکی و صداقتش قرار گرفت. مگر نه آنکه شهید را صدّیق می نامند؟ به خدا وصل شد و جز او را ندید که خدا بهایش داد و پشتیبانش قرار گرفت و عزت جاودان به او بخشید. عالی ترین پستهای دنیایی را به چنگ آورد اما ریالی زراندوزی و منفعت طلبی نداشت. جاکارتا رفت در ساختمان سفارت خوابید. در سفر به یکی از شهرهای آفریقا که سفارتی نبود به هتل دو ستاره رفت و اقامت گزید. حقوق های دلاری را منع کرد. ارزش دنیا برایش کمتر از آب بینی بز بود که نامش را خدا ماندگار نمود. رئیسی در اصل رئیس السادات بود نه فقط در شناسنامه که در عمل هم چنین ثابت نمود. حتی برادرش را روز تشییع، مسئولان و دوستانش نمی شناختند. چه برسد به بی بی عصمت خداداد حسینی، ساکن خانه قدیمی و ساده و چهل متری در خیابان ایثارگران مشهد که سی و پنج سال در آن محل به جلسه گردانی قرآن و جمع آوری کمک برای جهیزیه نوعروسان همت گمارد. اهالی می گفتند گاهی کسی را می دیدیم با لباس شخصی و چهره ای شبیه آقای رئیسی سوار بر پیکان یا پراید می آید و به این خانه سر می زند. خانمی هم گفت من از چهره اش یقین کردم این خود سید ابراهیم رئیسی است و لابد پیرزن را شناسایی کرده که وضع خوبی ندارد و در خفا به او رسیدگی می کند. آن ساعاتی که اضطراب فقدان و بلاتکلیفی سرنوشت سیدابراهیم بر کشور سایه افکنده بود، تصاویری از سیمای جمهوری اسلامی پخش شد از پیرزنی که واکر به دست در اتاقی کوچک و ساده می چرخد و برای فرزند گمشده اش بی تاب و بی قرار دعا می خواند. گفتند این که بی بی عصمت خودمان است. یکبار نگفت و پز نداد که فرزندش رییس جمهور مملکت است، تولیت حرم است.... عصمتِ بی بی، دامان پرورش و معراج معصومانه ابراهیم مظلوم بود. نجعلها للذین لا یریدون علوّا فی الارض. نخواستند فخر فروشی و بالانشینی و جلوه و جبروت داشته باشند که خدایشان خرید و لباس فخر بر قامت حیاتشان پوشاند و آخرتشان را آباد ساخت.

به پای خویشتن آیند عاشقان به کمندت

که هر که را تو بگیری ز خویشتن برهانی

این بیت را سعدی شیرازی سرود. روح بزرگ، تن را به زحمت می اندازد. این را مرتضای مطهر فرمود. برادران و خواهران! عاشق شوید. زندگی با عشق معنا می دهد. این را سیدالشهدای هفتم تیر بیان نمود.

سیدابراهیم عاشق بود و روح بزرگ و خستگی ناپذیری داشت و مثل همه شهدا جز به وجه الله نظر نکرد. شهیدانه زیست و شهیدانه پر گشود. روحت شاد سید مظلوم شهدای عرصه خدمت. نزد مولایمان علی در محفل نورانی شهدا در قهقهه مستانه و شادی وصولت به یاد جاماندگان قافله عشق هم باش. نسأل الله منازل الشهداء.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حمد شفا

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۵:۲۸ ق.ظ

photo_2025-05-17_06-04-41_wpj.jpg

 

آقا محمدحسین طبرستانی را از وقتی که شناختم یعنی دوره نوجوانی همه اش در حال دویدن بود برای مسجد، برای بسیج، برای کارهای فرهنگی و خیریه و...

الان با کوله باری از تجربه میدانی فعالیت در عرصه انقلاب و اجتماع، یکی از بزرگترین هیأتها، یکی از بزرگترین موکبها، یکی از بزرگترین مجموعه های جهادی کشور را اداره میکند. دامنه فعالیتهای این نیروی خودجوش و آتش به اختیار عرصه دفاع از ارزشها فراتر از بابل و مازندران در تهران و خوزستان و قم و لرستان و کرمانشاه و... نیز نمود و جلوه هایی زیبا و ماندگار پیدا کرده است. سر قضیه ساخت مسکن زلزله زدگان در برنامه ای تلویزیونی با او گفتگو کرده بودند که چطور یک هیأت و یک مجموعه مردمی مستقل مذهبی میتواند اینطور گستره اثرگذاری اش را حتی بالاتر از سازمانهای دولتی در سطحی عالی و آموختنی به پهنای کشور وسعت ببخشد؟

نمیدانم شاید کرونای جدید است که زده به قلب و ریه او. حالا در بیمارستان شهید مصطفی خمینی تهران بستری است. دیشب که خبر کسالتش را منتشر کردم، امام جمعه تماس گرفت، فرماندار پیام داد، دوستان مشترک خبر گرفتند و پیگیر شدند. رفقا همه مطلعند و برایش دست به دعا برده اند. شما هم حمد شفایی برای سلامتی محمدحسین بخوانید. عمری برای اهل بیت و به خصوص اباعبدالله دوید و از جان مایه گذاشت ان شاءالله به حق ام الائمه مادرمان حضرت زهرا هر چه زودتر صحیح و سالم و تندرست برگردد به عرصه خدمت و آماده شود برای روزهای با شکوه عرفه و غدیر و محرم و اربعین. دوباره با پای خودش برود بالای سر مدارس نیمه کاره ای که در مناطق محروم لرستان و خوزستان در دست ساخت دارد، بیاید قم بالا سر محموعه جهادی اش بایستد و خدمت کند، برود نجف و کربلا موکب اربعین را مهیا کند. باز هم کبوتر حرم حسینی باشد، ان شاءالله.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

استاد مهربان

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۷ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۵:۴۷ ق.ظ

استاد مهربان، ویژه نامه یادبود مرحوم حجت الإسلام و المسلمین مهندسی

 

کتاب استاد مهربان را خواندم. درباره شخصیت مرحوم حجت الاسلام محمدمهدی مهندسی که به همت دوستانش در مجمع عالی حکمت اسلامی منتشر شد.

حدود چهارده سال از فوت این دانشمند بزرگ می گذرد. او را خیلی هایمان به عنوان کارشناس برنامه سمت خدا می شناختیم. همان موقع هم از خبر سکته قلبی و رحلت وی غمگین شدم. سن و سال چندانی نداشت. حکمت خدا را نمی دانم. این آدمهایی که عالم و مفید هستند کاش عمری طولانی تر داشته باشند. کاش لااقل چیزی شبیه فلش وجود داشت وقتی اندیشمندی از دنیا می رود ناگفته هایی که فرصت بیان و ثبتش را نداشته از ذهنش استخراج می شد.

مرحوم استاد برجسته حوزه و دانشگاه و بسیار اهل علم و فضل و اندیشه بود. خیلی ها به چنین مرتبت علمی که دست می یابند تمام وقت و عمر خود را می گذارند برای خواندن و نوشتن و تدریس و تعلیم. کمتر به سفرهای تبلیغی می روند. اما حجت الاسلام مهندسی هیچگاه اسیر باد غرور نشد و هر وقت هر فرصتی که توانست به سفرهای تبلیغی و همنشینی با مردم به خصوص جوانان شتافت. جالب است خانه ای که خرید و در آن نشست متعلق به شهید آیت الله مفتح بود. راه او را در روشنگری و جهاد تبیین ادامه داد. از دنیا که رفت در حجره ای از حرم حضرت معصومه سلام الله دفن شد که قبر شهید مفتح در آن قرار دارد.

قبل از انقلاب بود. از شهر کوچک آباده، می خواست بیاید قم طلبه بشود. همه مخالفت کردند. با هوش و استعدادی که در او می دیدند یقین داشتند دانشگاه برود آینده از آن او خواهد بود. سه روز اعتکاف و مسجدنشینی، عزمش را جزم ساخته بود. می گفت اتفاقا چون استعداد و هوشی از خدا به امانت دارم باید بروم حوزه و خادم مکتب وحی شوم، دین را بشناسم و بشناسانم.

یک پیکان را با قرض و قوله خریده بود. همان را هم دزد برد. پسرش آمد و گفت خبری بد دارم. ماجرا را تعریف کرد. پدر ناراحت شد اما نه از ربوده شدن پیکان که مگر مرتکب گناهی شده ای، غیبت و تهمتی زده ای، حقی را ضایع کرده ای که خبرش بد باشد؟ مال دنیا که عاریه ای بیش نیست.

دوست نداشت جایی از او تعریف و تمجید کنند. زیر پای علامه حسن زاده خم شد و خاک پای او را تبرک برداشت. در کفشداری حرم خانم هم دور از چشم مردم به آرامی دست می کشید جایی که کفشها را می گذارند و بر می دارند، خاک قدوم زوّار اهل بیت را توتیای چشم خود می ساخت. آخرین جلسه تدریسش انگار که گواهی به دلش راه یافته از شاگردانش خواست اگر دیگر عمری به دنیا نداشت شهادت بدهند که محبّ اهل بیت و دلبسته آل الله بود. در بیمارستان بستری بود. درد می کشید. مردمی که او را می شناختند در گوشه گوشه کشور دست به دعا و مناجات بردند. خبر که به گوشش رسید گفت الحمدلله، این کسالت و رنج من باعث شد مردم بیشتر به خدا نزدیک شوند. شاگرد خاص عالم و فیلسوف و عارف گمنام، آیت الله شیخ یحیی انصاری شیرازی بود. استاد خبر فوتش را که شنید گفت مرغی از باغ ملکوت بود که به پرواز درآمد. راستی دنبال کار و اثری درباره شخصیت و خاطرات شیخ یحیی می گردم. چیزی پیدا نکرده ام. درباره او آنچه که شنیده بودم را مدتی پیش نوشته و در وبلاگ منتشر کردم؛ اما صاحب خرد و ره پیموده ای چون او که همه علمای معاصر در وصفش کلامی دارند حیف است اینقدر ناشناخته بماند. رحمت الله به عشاق اباعبدالله. حرم که میروم سری به قبور مراجع می زنم، کنار مزار آیت الله بهاءالدینی راحت ترم. جمع مراجع فقید آنجا جمع است. اسم آن قسمت را گذاشته ام ایستگاه شرمساری! آدم خودش که می داند چه کاره است. بعد میروم کنار مزار شیخ یحیی از او می خواهم آن دنیا همنشینش باشم. می دانم آرزوی بزرگی است؛ اما خدا هم خدای ناممکن هاست.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سید ابراهیم رئیسی

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۶:۲۹ ق.ظ

سید ابراهیم رئیسی

 

"سید ابراهیم رئیسی" نام کتابی است چهل صفحه ای رقعی و زیبا که با قیمتی مناسب و نسبتاً ارزان به تازگی از سوی موسسه مطاف عشق منتشر شده و در اختیار علاقمندان قرار گفته است. نه اینکه چون به قلم این حقیر است بخواهم تعریف و تمجید کنم، باور کنید نهایت دقت و وسواس صورت گرفت که در این اثر مختصر از همه زوایا به زندگی و خاطرات سید ابراهیم توجه نشان داده شده و ادای دینی اندک به ساحت آن خادم دلباخته و بی ادعای مکتب قدس رضوی و شاگرد راه پیموده آستان علوی و فرزند راستین خمینی کبیر صورت بگیرد.

" طلبه تراز بود، مدیر تراز، دادستان تراز، رئیس جمهور تراز... در هر جایگاهی که قرار گرفت آنطور بود که باید باشد. شهادتش گرد غربت را از چهره اش زدود. باعث شد حالا هر کس می خواهد مثالی از یک طلبه و مدیر و مسئول و قاضی و رییس موفق و تراز بزند به سید ابراهیم رئیسی اشاره کند."

این را از عمق جان باور دارم بعضی ها مثل مطهری و هاشمی نژاد و آوینی و رئیسی و... تا شهید نشوند گرد غربت از چهره شان زدوده نخواهد شد.

برای تهیه این اثر میتوانید به سایت موسسه مطاف عشق مراجعه نمایید:

https://mataf.ir/product/37621/%da%a9%d8%aa%d8%a7%d8%a8-%d9%85%db%8c%d9%86%d9%85%d8%a7%d9%84-%d8%b3%db%8c%d8%af-%d8%a7%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d9%87%db%8c%d9%85-%d8%b1%d8%a6%db%8c%d8%b3%db%8c/

  • سیدحمید مشتاقی نیا

در تلاطم امواج

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۷:۲۸ ق.ظ

نیروی خط امام باید روی حق تعصب داشته باشند

 

وصیتنامه شهید موسی محسنی اهل قائمشهر را میخواندم. برایم جالب بود که کمی مفصل تر از حد معمول نوشته و توصیه هایی برای افراد و گروههای مختلف داشته است. زندگی این شهید سرشار از کار و تلاش و خدمت در راه اسلام و مردم و میهن است. طلبه بود، پاسدار بود، در دادگاه انقلاب خدمت میکرد، در سپاه مقابل ناامنی جنگل و اقدامات تروریستی می ایستاد، دست به خیر بود و هوای محرومان را داشت، مسجد محل و فامیل و ... هر جا توانست محور بود و از پای ننشست. خودش اما جواب این پرسش را که چرا وصیتش کمی طولانی است در انتهای آن داده است. گفت: خواستم با قلمم هم خدمتی کرده باشم.

این طرز تفکر را نباید بگذاریم که فراموش شود. مشابه همان جمله ای که شهید مدافع حرم علی جمشیدی در وصیتنامه اش نوشت: پایان مأموریت بسیجی شهادت است. این که انسان خودش را به جامعه بدهکار بداند. وجدان کاری، مسئولیت پذیری و اراده برای اثرگذاری در محیط پیرامون است که شمع وجود انسانها را گرانقدر و دوست داشتنی قرار می دهد. تعبیری که شهید مرتضی مطهری داشته است: روح بزرگ، تن را به زحمت می اندازد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

فراگیری نرمش و صبر استراتژیک

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۳ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۸:۱۶ ق.ظ

جدیدترین پوستر خانه طراحان برای عماد مغنیه - تسنیم

 

در مَثَل که مناقشه نیست. آنچه مینویسم صرفا یک اتُد اولیه است، یک دغدغه؛ یک قلقلک ذهنی که در فرصتی دیگر تحقیق و تدقیق بیشتری را می طلبد.

انصار حزب الله که در تهران راه افتاد خیلی سر و صدا کرد. با تجمعات و سخنرانی های افشاگرانه و گاه با درگیری مانع از فعالیت بسیاری از باندها و گروههای غربگرا می شد. حالا اینکه چقدرش درست بود چقدرش غلط حرف من نیست. به مرور از این بچه ها خواستند که بروند جمعشان را ثبت رسمی کنند، دفتر بزنند، نشریه راه بیندازند، سر و شکلشان را مرتب کنند و... یادم است همان وقت یکی از مسئولان دولت اصلاحات با نیشخند گفت که تبعیت از چارچوبهای رسمی، مانع از فعالیت های عادی و معمول انصار گردیده و تأثیرگذاری آن را در حد نشریات و احزاب دیگر تقلیل خواهد داد. الان دیگر اسمی از انصار جز روی کاغذ نیست.

آنهایی که میخواستند مانع از برخورد با بدحجابی شوند همان اول که نگفتند ما با حجاب مخالفیم. جوّ دادند که مگر مملکت نیروی اجرایی رسمی ندارد؟ خب تخلف از قانون را بسپارید دست نیروی انتظامی. بسیج با انگیزه از صحنه مقابله متمرکز با هنجارشکنی ها کنار زده شد. نیروی انتظامی مأموریتهای محوله فراوانی را برعهده داشت، کمبود نیرو و گاه فقر انگیزه به مرور باعث شد که مقابله با بی حجابی به حداقل ممکن برسد و البته امروز اوضاع به گونه ای است که دیگر جمهوری اسلامی حتی در حفظ ظواهر دینی هم دچار خلأ جدی شده است.

حزب الله لبنان به خصوص در دوره حضور عماد مغنیه، موی دماغ استکبار بود. هر از گاه در گوشه ای از دنیا منافعی از رژیم صهیونیستی یا حامیانش با تهدید جدی مواجه می شد. اتخاذ روشهای چریکی و پارتیزانی و بهره مندی از قواعد جنگهای نامنظم باعث غلبه میدانی حزب الله شده بود. حزب الله اما شاید به توصیه خرس خاله ها به سمت پذیرش قواعد مرسوم سیاسی و نظامی و اصول دیپلماسی رفت. حالا اما دشمن او از عملیات پیجری گرفته تا ترور هوشمند تک تک چهره های موثر آن شروع به قلع و قمع و چیدن پر و بال حزب الله کرده و حتی به رغم امضای آتش بس صوری هم به اقدامات خودش ادامه میدهد و ابایی از پذیرش اتهام تروریسم دولتی ندارد. حزب الله نیز بعد از هر ترور و از دست دادن یکی از فرماندهان میدانی اش بیانیه میدهد که صبرش اندازه ای دارد.

نظام مند بودن خوب است و منافاتی با انقلابی گری ندارد؛ اما باید پذیرفت "گاه" نظم را میتوان در بی نظمی جست. "گاه" به اقتضای شرایط برای تقابل با زیاده خواهی دشمن و برهم زدن موازنه قدرت باید به زیر میز کوبید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آقازاده حقیقی

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۲ فروردين ۱۴۰۴، ۰۵:۳۴ ق.ظ

عروج شهادت‌گونه «رشاد طریقت منفرد»

 

این متن را امیررضا آل حبیب فرستاده است:

سلام علیکم
حال روحی مساعدی ندارم، آنقدر گریه کرده ام که چشمانم درد می کند، اما نمی توانم ننویسم.

متاسفانه مطلع شدم مجاهد بسیجی خادم الحسین، شهید رشاد طریقت منفرد، یکی دیگر از اعضای از گروه جهادی شهید پاشاپور بود که روز جمعه گذشته بر اثر سانحه ترکیدگی لاستیک خودرو در مسیر بازگشت از اردوی جهادی و پروژه آبرسانی به مناطق محروم استان هرمزگان دچار مجروحیت شده بود به شهادت رسید.

شهید رشاد طریقت منفرد فرزند دکتر محمدحسن طریقت منفرد، وزیر بهداشت دولت دهم بود.

نحوه نام گذاری شهید در خاطرات پدرش که خودش عمری به مبارزه مجاهده و خدمت گذرانده بود می‌گفت: قرآن را باز کردیم، سوره غافر آمد و اسمش را گذاشتیم «رشاد»

به عقیده من و خیلی از دوستان، رشاد، نمونه واقعی «ژن خوب» بود. هم به لحاظ جسمی و هم روحی، پهلوان بود و قدبلند، ما که پای روضه سینه می‌زدیم و گریه می کردیم، رشاد داشت در آشپزخانه هیأت دیگ می‌شست و غذا هم میزد. خادمی در موکب اربعین کربلا جزو برنامه هرساله اش بود. ما که در ایام نوروز کنار خانواده بودیم، رشاد داشت در کیلومترها آن طرف‌تر عرق می‌ریخت برای خدمات‌ رسانی به مردمی که پدرش هم خود را خادمشان می‌دانست. رشاد، آقازاده‌ای بود که آقا شد.

شادی روح بلندش فاتحه و صلواتی قرائت نمایید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

با معرفتها رفیق نیمه راهند!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۷ اسفند ۱۴۰۳، ۱۱:۵۳ ق.ظ

یادمان سردار شهید یوسف سجودی

 

فرمانده شجاع و با تدبیری بود. یک بار قبل از عملیات داشت سخنرانی می کرد. خبر آوردند برادر طلبه ای که برای شناسایی رفت، تیر و ترکشی خورد و شهید شد. دید بچه ها سرشان را گذاشتند پایین و غمگین شدند. شروع کرد با حرارت صحبت کردن: اینجا حلوا خیرات نمیکنند، میدان میدان جهاد و شهادت است. ما قرار است مثل ابالفضل العباس، مثل حسین بن علی، مثل علی اکبر حسین شهید شویم. دست و پایمان قطع شود، سرمان برود، بدنمان ارباً اربا شود اما عاشورایی بمانیم و حسین را تنها نگذاریم...

حرفهایش انگیزه رزمنده ها را دو چندان کرد.

یکبار در فتح المبین کار گره خورد. یاد اباعبدالله افتاد. بلند شد ایستاد و رجز خواند... هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله... بچه ها روحیه گرفتند و پیش رفتند.

مطلع الفجر موفقیت آمیز نبود. خیلی شهید و مجروح دادیم. برادر خودش هم شهید شده بود. برق ها را خاموش کرد. گفت هر کس می رود برود اما یادمان باشد میدان را خالی کنیم به امام و امت خیانت کرده ایم دشمن جلو می آید... اغلب بچه ها غیرتی شده و ماندند.

داشت بر می گشت بابل برای مرخصی. احساس کرد دوباره جبهه دارد عملیات می شود. قرآن را باز کرد سوره فتح آمد. بی معطلی از همان مسیری که می رفت، به جبهه برگشت و خودش را به عملیات رساند.

بچه ها تشنه شان بود. می دانست آن اطراف آب باریکه ای هست. دلش نیامد کسی را بفرستد. نیروهایش خسته بودند. خودش دو دبه بیست لیتری آب را دست گرفت و رفت. دید چند عراقی مسلح دارند دست و روی شان را می شویند. سلاح نداشت. نمی خواست دست خالی برگردد. دلش را به خدا سپرد و با رعایت اصل غافلگیری رفت جلو و خلع سلاحشان کرد. آنها را هم همراه دبه های آب آورد عقب. از عراقی ها پرسیدند شما که سلاح داشتید چرا اسیر شدید؟ گفتند هیبت و ابهت این مرد ما را گرفت. دست و پایمان شل شد...

می گفت پنج نفر بودیم مسیری را طی می کردیم. دلمان افتاد توسلی به امام زمان پیدا کنیم. حال خوشی به همه دست داد. احساس کردیم عطر دل انگیزی در فضا پیچیده. کسی با خودش عطر و اودکلن نداشت. یکی گفت یعنی آقا دارد به ما توجه می کند؟ همه زدند زیر گریه. چند روزی نگذشت. آن چهار نفر شهید شدند و فقط من ماندم.

خودش هم زیاد نماند. گاهی دوستان شهیدش را اسم می برد و به شان می گفت: بی معرفت ها!

یوسف سجودی فرمانده تیپ1 بود. هم از نظر حماسی هم از نظر معنوی زبانزد رزمنده ها بود. با این حال گاهی می نشست کنار ضریح دانیال نبی، مناجات و حال و هوای رزمنده هایی که برای زیارت به شوش آمده بودند را نگاه می کرد، اشک می ریخت و به حالشان غبطه می خورد. می گفت: اینها از من جلوتر هستند. فرمانده اصلی جبهه این بچه ها هستند...

بر اساس خاطراتی از پرونده شهید در سازمان حفظ و نشر آثار

1- آخرین مسئولیت سردار شهید یوسف سجودی اهل بابل، فرماندهی تیپ سوم لشکر17 علی بن ابیطالب علیه السلام قم بود و در 1363/12/26 عملیات بدر شرق دجله در 26 سالگی به شهادت رسید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

از عمامه ات خجالت نکشیدی؟!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۹ اسفند ۱۴۰۳، ۰۵:۰۵ ب.ظ

ببینید | تجمع زنان روبروی مجلس برای اعتراض به بی‌حجابی / چند نماینده هم  بودند

 

چند روزی است عده ای از زنان و مردان متدین تهران و قم مقابل مجلس تحصن کرده و خواستار رسیدگی و توجه بیشتر مسئولان به وضع معیشت و فرهنگ جامعه هستند. از استیضاح همتی تا ابلاغ قانون حجاب و عفاف جزو مطالبات آنها قرار داشته است. نماینده کاشمر در مجلس گفته است احتمالاً این افراد برای اعتراض به مجلس از جایی پول میگیرند! ادعای او ادامه تهمتهایی است که در انقلاب و دفاع و مقدس و دفاع از حرم به بسیجی ها می زدند. می گفتند آنها به خاطر پول و کوپن و سهمیه و ... به جبهه می روند. البته حاج داوود عباسی خوب از خجالت این بابا درآمده که مطلبش را در ادامه می خوانید:

از عمامه ات خجالت نکشیدی؟!
جناب آقای نیک بین نماینده کاشمر در مجلس مدعی شده که اگر چه نمیخواهد تهمت بزند اما شنیده بسیجیانی که در اعتراض به وضعیت بی بند و باری مقابل مجلس تحصن کرده اند از جایی پول میگیرند!
ما هم قصد تهمت نداریم اما شنیده ایم جناب نیک بین که به ظاهر روحانی است دنیا را بر آخرت ترجیح داده، رضایت قالیباف و پزشکیان را بر رضایت خدا ارجح دانسته و در ازای ماشین آخرین مدل شاسی بلند که زیرپایش هست و سهم خواهی برای نزدیکانش با دولت بی برنامه وفاق همنوا شده است!
برادر من! شما ولو به ظاهر روحانی هستی! روحانی باش اما نه حسن روحانی! از ماه خدا خجالت نکشیدی که به آمرین حکم خدا تهمت مزدوری میزنی؟ امثال شما عادت کرده اند جز برای پول و امتیاز کار نکنند که حالا اقدام جهادی و انقلابی چند بسیجی و طلبه که از کار و زندگی دست کشیده و چند روزی است در دفاع از خون شهدا در سرمای هوا با زبان روزه مقابل مجلس تحصن کرده اند برایشان قابل هضم نیست.
چطور جنابعالی میتوانی هنجارشکنی و کشف حجابها را تحمل کنی و بی خیال باشی اما در مقابل خیرخواهی امت حزب الله چنین برآشفته و بی طاقت میشوی؟ مراقب باش حب دنیا تو را بازیچه دشمن قرار ندهد.
از آنجا که پشت سر رهبری پناه گرفته و مدعی شده ای که به توصیه ایشان نباید وارد حواشی شد و پرداختن به موضوع مهم حجاب را غیرضروری دانسته ای خوب است با یاداوری این توصیه مقام معظم رهبری دقت کنی که بیشتر از این وارد حاشیه نشوی:
"آن کسانی که در مسائل فرهنگی، در مسائل اقتصادی، در مسئله‌ تورم، در مسئله‌ تولید، در مسئله‌ ارز، در مسائل فرهنگی، در مسئله‌ حجاب و غیره تصمیم می گیرند، توجه داشته باشند که ملاحظه‌ خواسته‌ آمریکا، مواضع آمریکا و مواضع صهیونیست ‌ها را نکنند"
والسلام
داوود عباسی بسیجی و جانباز متحصن و معترض به اوضاع معیشت و فرهنگ

  • سیدحمید مشتاقی نیا

استقلال – الریان، سه نکته

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱ اسفند ۱۴۰۳، ۰۷:۴۷ ق.ظ

سه دو یک، کوشکی و گل! | ورزش سه

 

کوشکی بازیکن فیکس نبود. شاید اصلاً قرار نبود وارد بازی شود. از دقیقه سی و چهار با آسیب دیدگی مسعود جمعه، مربی تن به تعویض اجباری داد و علیرضا کوشکی را وارد میدان کرد. کوشکی در نیمه اول بیشتر از بازیکنی که به جایش وارد زمین شده بود صاحب توپ شد اما اغلب با کندی و معطلی یا کم تجربگی، فرصتها را از بین می برد، جوری که آدم حق می داد مربی او را بازیکن رزرو و روی نیمکت نگه دارد.

نیمه دوم اما کوشکی ریز نقش، قدر فرصتهایی که به دست آورد را بیشتر دانست. جوری درخشید که به نوعی محور زمین قرار گرفت و اغلب توپها ختم به او می شد. گل اول را که محمدرضا آزادی به ثمر رساند با پاس و موقعیت سازی خوب کوشکی شکل گرفت. گل دوم را که خودش زد تاکتیکی و زیبا آنهم در بین چهار مدافع قطری، گل تاریخی به حساب می آمد. تا پایان بازی هم نام کوشکی از زبان گزارشگر نمی افتاد. اگر بازی خیره کننده و کم نظیر سیدحسین حسینی در دروازه تیم استقلال را کنار بگذاریم، کوشکی جوان و خوش آتیه را باید بهترین بازیکن میدان دانست.

یک- گاهی شرایطی که از سر جبر و بر خلاف تدبیر و برنامه بر ما تحمیل می شود بیشتر به نفع ماست.

دو- آدم هایی که روی شان حساب نمی کنیم یا لااقل آدم های اصلی بازی زندگی ما نیستند گاه می توانند در روند زندگی ما سرنوشت ساز باشند.

سه- آدم ها گاهی خراب می کنند و خوب نمی درخشند، اما نباید زود ناامید شد و باز هم باید به آنها فرصت داد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شهیدان را شهیدان می شناسند

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۶ بهمن ۱۴۰۳، ۱۱:۲۱ ق.ظ

مهریه منحصر به فرد همسر شهید باکری چه بود؟/ شهید مهدی باکری نماد غیرت  آذربایجان - تبریز یازار

 

مهدی باکری را که می شناسید، حتما خاطراتش را هم خوانده اید. اخلاص و معنویت وتواضع و گذشت این بشر کم نظیر است. چقدر به خاطر خدا کار کرد، زحمت کشید و سختی دید. چقدر به خاطر خدا از حق و امتیاز خود گذشت، چقدر به خاطر خدا طعم تلخی و زخم طعنه چشید. در راه خدا همه زندگی اش را هم داد اما در وصیتنامه اش نوشت: "ترسم از این است که نیامرزیده از دنیا بروم. میترسم رفتنم خالص نباشد و پذیرفته درگاهت نشوم. یا رب العفو، خدایا نمیرم در حالی که از من راضی نباشی. ای وای که سیه روی خواهم بود."

بعدش یک عبارت عجیبی درباره خدا دارد: "خون باید می شد و در رگهایم جریان می یافت و سلول هایم یا رب یا رب می گفت."

روحانی شهید شیخ فضل الله محلاتی درباره این کلمات مهدی باکری عبارتی دارد که خواندنی و تکان دهنده است: "این جمله خیلی خیلی معرفت می خواهد. این ثارالله که به امام حسین علیه السلام تعبیر می کنند، یعنی خون حسین رنگ توحید گرفته است. بنابراین بازو می شود یدالله، چشم انسان می شود عین الله. با چشم خدا جز خدا در جهان نمی بیند..."

برگرفته از "داستان یک مرد" ویژه نامه بزرگداشت سالگرد شهادت فرمانده لشکر 31 عاشورا/ اسفندماه 83

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شهر خون

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۳ بهمن ۱۴۰۳، ۱۰:۰۷ ق.ظ

photo_2025-02-11_09-35-45_isxm.jpg

 

همه شهرهای کشور باید موزه (گنجینه) دفاع مقدس داشته باشند، شهرهای مرزی به طریق اولی. نمیدانم غیر از خرمشهر و آبادان چند شهر مرزی دیگر دارای چنین موزه ای هستند. از موزه خرمشهر دومین بار بود که بازدید می کردم. فضای خوب و دلنشینی دارد که آدم دلش می خواهد چند ساعتی آنجا خلوت کرده و بنشیند. کمی نظم منطقی راهروهای آن برای بازدید جای بررسی بیشتر دارد که مخاطب دور خودش نچرخد. مطلب خاصی درباره شهید بهروز مرادی ندیدم. در حالی که میتوان مدعی شد اصل ایده راه اندازی موزه خرمشهر به بلندنظری و آینده نگری این شهید هنرمند نویسنده و نقاش برمیگردد. او بود که در قدیمی مسجد جامع را جایی محفوظ نگاه داشت روزی شاد در موزه ای بماند برای آیندگان. از شهید امیر رفیعی که از وی بعنوان آخرین مدافع شهر یاد می شود که به دست عراقی ها اسیر شد و هیچگاه خبری از او نیامد، از حمود ربیعی که فعالیتهای اطلاعاتی اش در اوان جنگ، دمار از روزگار دشمن درآورده بود، مطلبی ندیدم. البته اسامی و مطالبی درباره شهدای گرانقدر خرمشهر دیدم که تا به حال نشنیده و نخوانده بودم. راستش را بخواهید جا داشت نظام بیست سال قبل یک لشکر نویسنده و محقق میفرستاد مدتی در خرمشهر زندگی کنند. تک تک این مردم، وجب به وجب خاک این شهر، حرفها و ناگفته های غریبانه و حماسی بسیاری دارد که متأسفانه ثبت و ضبط نشد و در تاریخ به یادگار نماند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مردم باید حاکمیت را به قانون دعوت کنند؟

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۵ بهمن ۱۴۰۳، ۰۴:۱۶ ب.ظ

کاظم غریب آبادی کیست؟ [بیوگرافی و کارنامه کاری معاون حقوقی و بین المللی  وزارت امور خارجه ] - دیبامگ

 

اطلاع دارید که طبق قانون، یکنفر نمی تواند همزمان در دو پست مشغول به کار باشد.

ایضا اطلاع دارید که قوه قضاییه حافظ حریم قانون است یعنی باید حافظ حریم قانون باشد. خیلی ها این قوه را متهم به اهمال و ترک فعل در عمل به قانون می کنند به خصوص در برخورد با دانه درشتهای متهم اقتصادی از کرسنتی ها گرفته تا جهانگیری و فریدون و نیاز و عبوری و ... 

دولت هم که مثلا قسم خورده به قانون پایبند باشد. قانون حجاب و منع تصدی دوتابعیتی ها و ... که بماند. این دولت مدعی بود قرار است ادامه دولتهای خاتمی باشد همان هم نیست. خاتمی لااقل شعار قانون گرایی می داد و مخالفانش را به بی قانونی متهم می کرد. الان دولت خودش دارد صاف صاف توی چشم ملت نگاه می کند و می گوید دوست ندارد به قانون عمل کند.

چهار ماه است جناب غریب آبادی که چندان غریب هم نیست و داماد سردار ذوالقدر دبیر مجمع تشخیص مصلحت است همزمان هم سرپرست امور بین الملل و دبیر ستاد حقوق بشر قوه قضائیه است هم معاون حقوقی وزارت امور خارجه. بارها هم در رسانه ها به این قانون شکنی اعتراض شده اما حضرات به روی خودشان نمی آورند. مشابه چنین تخلفاتی با دوز کمتر در دولتهای رئیسی و احمدی نژاد بود چه بلایی بر سرشان می آوردند؟

مجلس هم که تماشاچی محض است.

الان واقعا دولتی ها و مجلسی ها و قضایی ها روی شان می شود با مردم عادی کوچه و بازار اگر قانون شکنی کنند برخورد نمایند؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آیا ممکن است ایران سوریه شود؟

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۳ بهمن ۱۴۰۳، ۰۷:۳۸ ق.ظ

زنگ خطری برای بی‌انگیزگی در جوانان ایرانی - ایرنا زندگی

 

ایران فعلا با وضعیتی که سوریه دچار آن شد فاصله دارد اما فرض محال که محال نیست.

ماه های آخر عمر دولت اسد را نگاه کنید. آنچه موج سقوط فوری و ناگهانی دولت اسد را دامن زد اگر چه پیشینه ای طولانی دارد اما میتوان در دو محور خلاصه کرد:

یک- اتحاد فکری معارضین و اصلاح رویکردهای افراطی و به رسمیت شناختن همه فروع و نحله های سیاسی و مذهبی (ولو به ظاهر) که منجر به اعتدال و یکپارچگی آنها گردید؛

دو- بی رغبتی و فقدان انگیزه در نیروهای مدافع دولت

فرض کنید در بلند مدت، گروههای اپوزیسیون جمهوری اسلامی به یک خرد جمعی رسیده و از تشتت درون گفتمانی دست برداشته و با عقل و درایت بیشتری به وحدت رویه دست پیدا کنند و به عقاید متدینین نیز احترام بگذارند.

مدافعان نظام چه کسانی هستند؟ یک مشت نیروهای اعتقادی و مومن که در جنگ و بازسازی، سیل و زلزله و سرکوب شورش و دفاع از حرم و... همواره بی هیچ چشمداشتی در خطوط مقدم حضور داشته و هزینه های سنگینی داده اند.

اگر این طیف به مرور زمان با این ابهام مواجه شوند که دقیقا در حال دفاع از چه چیزی هستند و چند درصد از شعارها و آرمانها و عقایدشان از سوی مسئولین اجرا و مهم تلقی می گردد؟ تغییر حاکمیت چه تفاوتی برایشان خواهد داشت؟ و... در دفاع از نظام در مقابل دشمن داخلی دچار تردید خواهند شد.

عقلای نظام باید از تو سری زدن به نیروهای انقلابی پرهیز نمایند. ظرفیت خود را نسبت به تحمل آمران به معروف و ناهیان از منکر به خصوص در حوزه مسئولان، بالا ببرند. معامله بر سر ارزشها برای بقای بیشتر میز و منصب، حکم موریانه ای را دارد که پایه های ثبات نظام را سست می سازد. برخورد با دانه درشتهای متهم اقتصادی – از زنگنه و جهانگیری و فریدون تا مصطفی نیاز و عبدالله عبدی و مهدی عبوری و...- رفع تبعیض و بی عدالتی، مقابله با شکاف طبقاتی، دفاع از حریم حجاب و عفاف، زدودن فقر و محرومیت و دیگر موانع رفاه و معیشت و عدالت، مقابله با فساد اداری و رانت و ... اگر مورد اهتمام ارکان نظام قرار نگیرد منجر به گسترش بی اعتمادی در پابرهنگان نظام به عنوان ولی نعمتان انقلاب گردیده و هسته مقاوم و مدافع جمهوریت و اسلامیت کشور را رنجور و پراکنده و بی انگیزه خواهد ساخت.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

قصاص قبل از جنایت

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۰ آذر ۱۴۰۳، ۰۸:۱۹ ق.ظ

بدبینی و پیامدهای آن

 

زندگینامه شهید صدر را میخواندم کودک که بود زیاد سوال می پرسید. معلم عقایدش به برادر بزرگتر او گفت این پسر آخرش ملحد میشود! صدر البته یکی از نوابغ روزگار است که آثار فلسفی و اقتصادی و ... او محل بحث و تعلیم و تدریس محافل حوزوی و دانشگاهی است. جریان سیاسی تربیت شده وی نیز امروز در مدیریت کشور عراق زمینه ساز کمک به جبهه مقاومت و نبرد با صهیونیسم است. 

اوایل طلبگی لااقل درباره سه نفر شاهد ماجرایی مشابه بود. درباره هر یک از آنها گفته می شد به درد حوزه نمی خورند، به جایی نخواهند رسید، باید بروند چوپانی و... نمیدانم شاید روزی اسم بردم و نوشتم هر یک از این افراد مجموعه ای را امروز رهبری نموده و شعاعی از جامعه را تحت تأثیر فعالیت فرهنگی و معنوی خود قرار داده اند.

درباره آینده افراد مبتنی بر حدس و طالع بینی و تحلیل، قضاوت نکنیم. چه بسیار آدم های خوبی که بعدها به جرگه بدهای روزگار پیوستند و چه بسیار آدمهای بدی که متحول شده و در شمار خوبان روزگار درآمدند. چه بسیار انسانهای موفقی که در آینده شکست خورده و به جایی نرسیدند و چه فراوانند کسانی که ضعیف و شکست خورده و عقب افتاده بودند و با جهشی به سمت توفیق و سربلندی حرکت نمودند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

از مشهد تا ژوهانسبورگ

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۵ آذر ۱۴۰۳، ۰۵:۱۰ ب.ظ

قیمت و خرید کتاب از مشهد تا ژوهانسبورگ اثر حسین قرایی انتشارات شهید کاظمی

 

کلا کتابهای تاریخ شفاهی را دوست دارم و با دقت و سریع میخوانم حتی اگر مربوط به ایران و انقلاب و اسلام و دفاع مقدس نباشد. کتاب از مشهد تا ژوهانسبورگ، زمانه و زندگی سیدعبدالله حسینی روحانی هنرمند و شاعر خوب مشهدی که در کشورهای آفریقایی به ترویج اسلام پرداخت با مصاحبه حسین قرایی را خواندم. خیلی لذت بردم و نکات جالبی را فهمیدم که برایم شیرین و راهگشا بود. امیدوارم عمر همه مبلغان دین همینقدر پربرکت باشد. خواندن این کتاب را به همه دوستان توصیه میکنم. اولش خواستم یک گله از برادر مصاحبه کننده داشته باشم که چرا درباره ماجرای سفر به افغانستان و علت مهاجرت به آفریقا سوالی نپرسید؛ اما در انتهای کتاب که یادداشتی از حجت الاسلام حسینی در خصوص دیدارش با سید حسن نصرالله را خواندم با توجه به شرایط این روزهای جنگ لبنان و غزه به ذهنم آمد یادآوری کنم دوستان روحانی یا غیر روحانی همواره باید دقت داشته باشند که خیلی از مسائل و حقایق عالم تا در پرده سرّ و ناگشوده هستند با ارزش و تأثیرگذارند. عین خواب که نباید هر جایی گفت و تعبیر جست درباره اسرار مگوی وادی معرفت هم نباید در علن زبان گشود و حقایق را لو داد و ارزشش را زدود، بماند که غیر ما دشمن هم میبیند. دشمنی که از سحر و ماوراء ولو به طریقت شیطان بی نصیب نیست.

بگذریم.

واقعاً کتاب خوبی بود. فارغ از بعضی اختلاف نظرها با این روحانی بزرگوار و خدوم به خصوص در مسأله حجاب و نیز انتخابات، انصافاً از مطالعه اثر بهره بودم و حرفهایی نو آموختم. دلم میخواهد یکبار خودم مصاحبه مفصل تری با سیدعبدالله حسینی داشته باشم؛ اللهم ارزقنی.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شهید آمریکایی در تبریز!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۰ آبان ۱۴۰۳، ۱۰:۴۳ ق.ظ

درباره هوارد سی باسکرویل

 

🔻روح های بزرگ، مردان بزرگ

سیصد گل سرخ ، یڪ گل نصرانی 
مارا زِ سر بریده میترسانی ؟
ما گر ز سر بریده میترسیدیم 
در محفل عاشقان نمی رقصیدیم 

✍️اما داستان این شعرِ 100 ساله چیست ؟
صدر مشروطیت است تبریز شدیدا محاصره است جنگ سختی است  فقط یڪ ڪوچه مانده تا جنبش مشروطه شڪست بخورد
ستار در ڪوچه امیرخیز ، اخرین جبهه در حال مقاومت است 
هُووارد باسڪرویل معلم 24 ساله مدرسه آمریڪایی مموریال تبریز تحت تاثیر حق و مشروطه قرار میگیرید و به ستار میپیوندد

ڪنسول آمریڪا در تبریز ، از او میخواهد از صف مشروطه‌خواهان جدا شود، باسڪرویل ضمن پس‌دادن پاسپورتش گفت:
تنها فرق من با این مردم، زادگاهم است، و این فرق بزرگی نیست.

هُوارد فرماندهی 300 نفر را بعهده میگیرد و در ڪنار ستار در محله شنب غازان ( شام گازان ) تبریز با استبداد میجنگد 
و در نهایت در راه مشروطه برای ایران بر اثر اصابت چند گلوله در سینه شهید میشود 

سیصد گل سرخ ، یڪ گل نصرانی ... ( هُووارد مسیحی )

ستار از همان ڪوچه ( امیرخیز ) پیروز میشود 
تبریز و ستار مراسم تشییع باشڪوهی برای این شهید آمریڪایی در راه مشروطه برگزار میڪنند 
زنان تبریز فرشی با چهره هووارد میبافند و‌ به دستور ستار ، نام هووارد باسڪرویل بر روی اسلحه اش حڪ میشود و برای مادرش به آمریڪا فرستاده میشود آن شعر هم سروده میشود 

مزار هُووارد هم اڪنون در گورستان ارامنه تبریز است

‌📜 اساطیر نامه | مروری بر تاریخ
https://eitaa.com/joinchat/2868183226Cfce63ae436

  • سیدحمید مشتاقی نیا