اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۶ ارديبهشت ۰۳، ۱۸:۳۹ - علیرضا محمدی
    چه جالب

۱۴۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اخلاق اسلامی» ثبت شده است

این نوع اخبار کمتر دیده میشود

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۶ مرداد ۱۴۰۲، ۰۵:۲۸ ب.ظ

ادای احترام دانش آموختگان دانشگاه افسری فراجا در اراک نسبت به پدر و مادرشان.

این توع اخبار و تصاویر معمولا کمتر مورد توجه قرار میگیرد و در لابلای اخبار جنجالی روز گم می شود. البته اگر این اتفاق در کشورهای غربی رخ می داد دهها مقاله و یادداشت در کشورمان پیرامون ضرورت توجه و آموزش احترام به والدین ثبت و منتشر می شد. ببینید و لذت ببرید:

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شام غریبان!!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۳۰ تیر ۱۴۰۲، ۰۹:۱۰ ق.ظ

 

بچه بودیم با رفقای هم سن و سال قرار گذاشتیم دهه محرم هر شب به یکی از محله های اطراف برویم و مسجد و تکیه و هیات آنها را تماشا کنیم. فقط یک جا بود که صحنه خوبی ندیدم و در ذهنم سوال ایجاد شد. در یکی از محله ها مردها داخل تکیه نشسته بودند زیر پنکه سقفی. زنها باید در حیاط می نشستند حیاط که چه عرض کردم لا به لای علفزار قبرستان پایین تکیه در دل تاریکی. بعد از مراسم نوبت به شام که رسید ابتدا به مردها شام دادند بعد نوبت به خانمها رسید آنهم با چه وضعی. شاید باورتان نشود داخل ظروفی که مردها غذا خورده بودند بدون آنکه شسته شود دوباره غذا ریختند و دادند دست زنها! پرسیدیم گفتند هر شب اوضاع همین طور است.

عرض کردم که فقط در یک محل این برخورد بد را دیدم. سایر محله ها شکر خدا با درایت بهتری مواجه بودند.

حالا بعد از گذشت سی و پنج سال از آن خاطره کدر، مسجدی را در منطقه ای فرهنگی دیدم که مردها موقع مراسم عزاداری زیر کولر لم می دهند اما خانمها که لباسشان از ما مردها بیشتر است را فرستاده اند به محوطه بیرونی مسجد در گرمای تابستان بدون هیچ وسیله خنک کننده...

از هر امامی که بخواهیم سخن بگوییم نمیتوانیم از عدالت و انصاف و اخلاق نگوییم. 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

با مسلم شروع میکنیم

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۸ تیر ۱۴۰۲، ۰۱:۱۵ ق.ظ

موضوع: "مقایسه امتحان حضرت ابراهیم (ع) و امام حسین (ع) و پاداش آن‌ها" -  اللهم عجل لولیک الفرج، السلام علیک یا صاحب الزمان(عج)،الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی  مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

 

میخواهی وارد محرم شوی باید مسلم باشی. رمز ورود به نهضت حسینی، اسلام است. تسلیم خدا بودن در زبان و بیان و قلم و ادعا نیست. مسلم غریبی کشید، تشنگی کشید، جراحت دید، اسیر شد، در یک قدمی شهادت هم به یاد حسین بود و دلسوز قیام خونینش.

رضا اسماعیلی را که سر می بریدند، بی تابی نکرد، گریه نکرد، نترسید، مردانه ایستاد و  گفت: یاعلی.

همایون مسکوب در فکر خودش غوطه ور بود. در دو راهی مرگ و زندگی، در کوران حادثه و حماسه پایش خواهد لغزید یا نه؟ روی مین که خوابید و معبر را باز کرد نفس راحتی کشید که در معرکه امتحان سربلند شده است.

مادر احمد کشوری بعد از شهادت او محمدش را هنگام نماز شب در هاله ای از نور دید. فهمید این پسرش هم ماندنی نیست. بی تاب نشد. نگفت که نرو. سفارش کرد راضی نیستم ساده و معمولی شهید شوی. مثل احمد بجنگ و شهید شو.

مصطفی چمران همه داشته های مادی عالم را داشت و در راه خدا هدیه داد.

حسین لشکری 18 سال اسارت کشید. هشت سال انفرادی بود. انواع بیماری ها به جانش افتاد. حاضر نشد به خواسته دشمن تن داده و  بر ضد کشورش مصاحبه کند.

عباس بابایی تسلیم خدا بود. هر چه مقامش بالاتر میرفت سختی بیشتری به جان میخرید. خانه سازمانی اش از همه محقرتر بود. خم میشد بچه شهید یا جانباز را روی دوش سوار می کرد و بر لبش گل لبخند می نشاند. لحظه وصال که فرا رسید با تن رنجور و نفس های شمرده اش زمزمه کرد: مسلم سلامت میکند یاحسین.

خون نوزاد شش ماهه را اباعبدالله به آسمان پاشید. سرش را بالا گرفت و گفت: هوّن علیّ ما نزل بی انّه بعین الله. آسان است برای من تحمل این مصیبت وقتی می دانم که خدا می بیند.

مشهورترین فرمانده نظامی دنیا، در خانه سازمانی زندگی میکرد. یک متر زمین و ملک و پس انداز نداشت. گاهی هم پول قرض میگرفت. سفارش کرد عشق دیده شدن نداشته باشید. بدانید آنکه باید ببیند می بیند.

ابراهیم هادی خوش تیپ و خوش قیافه بود. دخترها براندازش کردند و تکه ای انداختند. رفت موی سرش را از ته تراشید. مبادا به خاطر زیبایی و اندام او کسی به فکر گناه بیفتد.

محمد گلدوی زن داشت و دو بچه. تازه شغل درست حسابی گیرش آمده بود. شک نکرد. عامل انتحاری را چسبید از زمین بلندش کرد و به بیرون مسجد برد تا جان همه را نجات دهد به قیمت یتیمی فرزندانش.

خمینی را گفتند به پناهگاه برو. گفت همه که نمیتوانند به جای امن بروند.

علی محمودوند فرزند بیمار داشت. مجید عسکری فرزند نابینا داشت. سید روح الله عمادی از دردی که فرزند خردسالش می کشید در عذاب بود و اشک می ریخت؛ اما همه آنها در معرکه امتحان، خدا را بر تمام تعلقات خویش ترجیح دادند. پدر سید روح الله عجمیان پیکر اربا اربای جوانش را تا معراج شهادت بدرقه کرد و گفت سهم من از سفره انقلاب، وجود رهبری و اهتزاز پرچم اسلام است.

شیطان در قالب انسانی دلسوز نزد هاجر رفت و گفت چه نشسته ای که ابراهیم میخواهد فرزند زیبا و دردانه ات را قربانی کند. هاجر آرام و  مطمئن پاسخ داد اگر پیامبر خدا چنین میخواهد من حرفی ندارم.

مسلم باش تا احرام محرّم ببندی و در عرفه عاشورا، حج وصال با حق مطلق و کعبه جاودانگی را نصیب خود سازی. سپاه حسین، مسلم میخواهد آن را که در دو راهی خود و خدا، کم نیاورد و شک نکند. انما المومنون، الذین آمنوا بالله و رسوله، ثم لم یرتابوا، بعد از ایمان مرحله یقین است، اینکه در راه حق مبتلا به تردید نشوی و جاهدوا باموالهم و انفسهم فی سبیل الله، اولئک هم الصادقون. رستگاری در اسلام است و محو شدن در قدرت اختیار و اراده حق. اگر راست میگویی که اسلام آوردی در همه زندگی ات مسلم باش. خودت را خرج کن. برای خدا قدم بردار و جز او و راه او را نبین.

حسین دخانچی قطع نخاع بود. گازهای سمی بدنش را دچار عفونت کرد. خیلی درد می کشید. تکه ای کاغذ برداشت بالای سرش نصب کرد. با خط خوش روی آن نوشته بود: چرا پای کوبم؟ چرا دست یازم؟ مرا خواجه بی دست و پا می پسندد.

همسر مهدی آقاجانی دیده بود او زیر مشکلات خم به ابرو نمی آورد و در دل سختی ها این جمله از زبانش نمی افتاد: الهی رضاً برضائک. روز تشییع مهدی، دلش پر درد بود اما در هر قدم با او همکلام شد: تسلیماً لأمرک، لا معبود سوائک...

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دخترم مائده

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۷ تیر ۱۴۰۲، ۰۷:۱۸ ب.ظ

کتاب خاطرات واقعی دخترم مائده - نقد و نظرات درباره کتاب خاطرات واقعی دخترم  مائده - بهخوان

 

همین اول کار قبل از اینکه متن مرا بخوانی بگو الحمدلله. خدا را شکر کن حتی اگر فقیری، بدهکاری، بیماری، مستأجری، شوهر نداری، بدبختی باز هم بگو خدایا شکرت. همین که هستیم، نفس میکشیم، دور همیم، یک روز عادی را میگذرانیم، الحمدلله و البته هیچ نعمتی بالاتر از شکرگذاری نیست.

کتاب "دخترم مائده" خیلی اتفاقی به دستم رسید مثل سایر کتابهایی که اخیرا در وبلاگ معرفی میکنم. بن خرید کتاب از وزارت ارشاد شامل حالم شد و گشتم داخل سایت هر کتابی که ارزان تر بود و چاپ قدیم، خریداری کردم. هر کدام که خواندم نظرم را همین جا با شما دوستان وبلاگی به اشتراک گذاشتم. اما

این کتاب "دخترم مائده" که از قضا نویسنده اش یک دکتر فیزیوتراپ بابلی است بنام عباس غلامی از همه کتابهایی که این ایام خواندم متفاوت تر بود. اشکم را خوش انصاف در آورد آن هم نه یک بار و دو بار ...

ضمن احترام به دوستان همشهری خودم که در عرصه نشر زحمت میکشند اما چندباری حسرت خوردم که کاش این کتاب را یک ناشر حرفه ای تر با قدرت توزیع بالاتر منتشر میکرد. این داستان واقعی کاملا مستعد ساخت یک مستند و یا حتی فیلم سینمایی است به خصوص در شرایطی که شکر خدا همه شاهدان عینی زنده اند و حضور دارند و دسترسی به مدارک قابل بررسی و اثبات مدعا راحت تر است.

مائده دختر سیزده ساله نازنین و آفتاب مهتاب ندیده یک خانواده مرفه شمالی که خوشی زده است زیر دلشان و برای تنوع و رهایی از یکنواختی امکانات مترقی رفاهی، عزم اقامت به کشور دوست و برادر کانادا را دارند به ناگاه دچار نوعی سخت از بیماری سرطان میشود که هفتاد درصد مبتلایان به آن در طول درمان، جان شیرین خود را از دست داده اند.

دکتر عباس غلامی بخش هایی از رنجی که در آن مدت کشید را بر زبان قلم جاری ساخته و توصیف نموده طوری که چهارستون بدن آدم را به لرزه در می آورد. فیزیوتراپ همشهری ما که از قضا روحی لطیف و دلی نازک و عاطفی دارد مدتی البته از روزنه نور هدایت اهل بیت فاصله گرفته بود که به توصیه و تشویق خواهرانش دوباره به دامان معنویت و خلوتگاه آغوش حق بازگشت و مراد خویش را ورای تکاپوی اجتناب ناپذیر علم طب، از ساحت قدسی ملکوتیان طلب نمود تا آنکه دست عنایت خدا را دید و ...

چند سال پیش با دوست پزشک متخصصی در مشهد بحث میکردم. آن موقع که ما طلبه ها دریافتی مان از حوزه حدود هفتصد هزار تومان بود او ماهی پنجاه میلیون تومان به گفته خودش درآمد داشت. انواع امکانات مادی هم در اختیارش بود. میگفت شما چون فقیر هستید خدا را می پرستید. گفتم ما چون غنی هستیم پول را نمی پرستیم. میگفت چون نقص و نیاز را حس میکنید مثلا شفا میخواهید و... خدایی را برای خود ساخته اید. جوابش را دادم و البته این را هم گفتم حتی اگر چنین باشد بگذار همین مردم فقیر و نیازمند و ضعیف تکیه گاهی در عالم معنا داشته باشند، ناامید نمانند و ... پول و علم و قدرت و شهرت، حلّال همه مشکلات نیست.

دکتر عباس غلامی یک جایی از کتاب می گوید که در کنار همه تلاشهای درمانی به دعا هم پناه آورد. یک آدم معمولی به او گفت دعاها مثل تیرهایی هستند که از همه طرف پرتاب میشوند ان شاءالله یکی شان به هدف نشسته و اثر میکند. چقدر با این سخن آرام شد. از همه خواست برای دخترش دعا کنند. دعاها بالاخره اثر کرد. در روایات هم دعا را سلاح مومن دانسته و توصیه شده برای همدیگر دعا کنید که دعای غیر در حق انسان به اجابت نزدیکتر است.

کتاب دخترم مائده را بخوانید و با یادی از امام رضا، حسین بن علی و مولایمان ولی عصر در خلوت خود اشک بریزید. ما همه فقیریم و بدون خدا، هیچ. انسان ضعیف است حتی در مقابل یک پشه و یا یک ویروس بسیار کوچکتر از پشه؛ این از منظر مادی. از نظر معنوی هم که هر آن احتمال غفلت و گناه و سقوط از ما دور نیست. هر لحظه به یاد خدا باشیم دل در گرو کفایت او بسپاریم حتی در حد بستن بند کفش، خدا را در نظر داشته و حمایتش را طلب کنیم.

و البته همچنان معتقدم خدا کسی را اسیر دو جا نکند، دادگاه و بیمارستان؛ من از این دو بیزارم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اصل این اتفاق مبارک است

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۷ تیر ۱۴۰۲، ۰۷:۲۹ ق.ظ

چند راهکار ساده برای زنده کردن معماری ایرانی ــ اسلامی/ آپارتمان هایی با  طراحی حمام و دستشویی در یک جا!- اخبار تهران - اخبار اجتماعی تسنیم | Tasnim

 

ببینید شاید پیشنهاداتی که این دوستان مطرح کرده اند در جزییات قابل مناقشه و بحث و فحص باشد که قطعا همینطور است اما اصل این رویکرد را باید به فال نیک گرفت که عده ای جوان دلسوخته و با سواد در حوزه و دانشگاه دور هم جمع شده و فارغ از هیاهوی رسانه ای و غوغای اغواگر فضای مجازی، فراتر از سطح و پوسته به بررسی عمقی نیازهای تمدنی کشور پرداخته و الگویی را مبتنی بر آسیب های موجود و آرمانهای بر زمین مانده و اصول جهان شمول دین طراحی نموده اند. جالب است بدانید به رغم اهمال و قصور فکری بسیاری از مسئولان که درک کاملی از تئوری جهانی انقلاب اسلامی ندارند، خبر زیر باعث لرزه بر ستونهای رسانه ای دشمن شد. اینترنشال نخستین تریبونی بود که توجه به سبک زندگی ملی و اسلامی گنجانده شده در خبر زیر را برنتافت و بر ضد آن به تکاپو افتاد. اما اصل خبر:

"🔴شورای راهبردی الگوی پیشرفت اسلامی، بزرگ‌ترین راه‌حل‌هایی فقهی برای ایجاد تغییر در ۱۲ مسئله تمدنی در کشور را پیشنهاد داده است.

🔻تبیین و اجرای این بسته‌های تمدنی، وضع زندگی مردم را بهبود بخشیده و ما را یک گام به تمدن‌سازی نزدیک‌تر خواهد کرد.

📚این اولویت‌‌ها عبارت است از:
۱. الگوی ساخت مسکن ۲. الگوی مدیریت شهری ۳. الگوی سلامت کشور ۴. الگوی آموزش‌و‌پرورش ۵. الگوی محرومیت‌زدائی ۶. الگوی نگهبانی از نظام ۷. الگوی مدیریت راهبردی ۸. الگوی برنامه و بودجه ۹. الگوی تجارت کشور ۱۰. الگوی تنظیم و انتشار خبر ۱۱. الگوی تقنین کشور ۱۲. الگوی امنیت کشور

🔹این بسته حدود ۴۰۰ تصمیم زیرساختی، مشارکتی و ارتباطی را برای اداره جامعه به مجلس، دولت و قوه قضائیه پیشنهاد می‌کند."

 

نباید فراموش کرد که بالاترین هدف تهاجم فرهنگی دشمن یا همان اندلس سازی جامعه دینی، تغییر سبک زندگی به منظور دگرگونی در ذائقه ها و مطالبات و آرمانها و خنثی سازی انگیزه های معنوی و هویتی است. در مقابل آنچه که باید مهمتر از واکنشهای سطحی و شعاری و زودگذر مورد اهتمام نهادهای مقوّم نظام و اتاق فکرهای بالادستی اندیشه ورز انقلاب اسلامی قرار بگیرد اصلاح و احیای سبک زندگی اسلامی و ملی در راستای بسترسازی تربیت معنوی و انسانی و هویت محور است. صدمه تمدنی غرب به جامعه ایرانی صرف تغییر در وضع حجاب و ترویج فساد نیست. تقلید کورکروانه ما از سبک معماری و آموزش و هنر و تغذیه و بهداشت و مدیریت و بانکداری و... اجانب از ریشه ای ترین مصادیق نفوذ فرهنگ بیگانه در بطن امت اسلام است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دغدغه و حرکت

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۶ تیر ۱۴۰۲، ۰۹:۰۴ ق.ظ

لبخند یاسین: زندگی‌نامه و مجموعه خاطرات شهید محمدعلی لردی (جلیلی)

 

میدانید چرا شهدا حاجت می دهند؟ یک علت اصلی اش بر میگردد به این که آنها این دنیا در زمان حیات ظاهری هم موثر بودند و اهل دغدغه.

در زندگی هر شهیدی لحظاتی را ملاحظه خواهید کرد که دل بی پیرایه شان مملو از حس خیرخواهی برای دیگران بود. قدم برداشتن برای دیگران چه در بعد مسائل مادی و حل مشکلات زندگی و یا ابعاد معنوی و اصلاح گری از ویژگی های مطلق شهداست. حالا بماند که اصل مجاهدت و حرکت به سمت جبهه و حضور در خطوط نبرد با متجاوز هم شمه ای دیگر از وجه دغدغه مندی و تلاشگری شهداست چه اینکه همیشه پیرامون خود افرادی را دیده ایم که نسبت به وضع دیگران حسی نداشته و یا نهایتا به حرف و همدردی بسنده می کنند. اهل عمل کم هستند آنهم عمل با اخلاص و توام با معنویت و اعتقاد به توحید. اساسا خدا نگاه اجتماعی و دیگرخواهی دارد و از این رو بهترینهای امت رسول الله را از میان اهل حرکت و جهاد گلچین نموده و بالاترین مرتبه عرفان را برای آنان قائل است. چنین است که روح شهید نیز شاهد حقایق عالم بوده و به اذن خدا شفیع دنیا و آخرت مومنان قرار می گیرد.

این خاطره را هم از رزمندگان مختلفی شنیده ام افرادی که اهل یقین و اخلاص بودند با خواندن آیه وجعلنا از شرّ نگاه دشمن در امان می ماندند. یکی اش همین شهید نوجوان محمدعلی لردی که وقتی دید بعضی دوستانش اعتقادی به اثر این آیه ندارند بلند شد و سه خاکریز پیاپی دشمن را در روز روشن طی کرد و یادگاری نیز از سنگر خصم برای همرزمانش سوغات آورد.

کتاب لبخند یاسین را خواندم. مهمترین و برجسته ترین وجه این اثر سادگی متن و صفای باطن نگارنده است که ظل عنایت شهید، پرتویی از انعکاس نور وحدانیت وجود شهدا را در قالب کلمات، ترسیم نموده است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

احمد آقاجانی

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۳ تیر ۱۴۰۲، ۰۴:۵۵ ب.ظ

خدای من! شش سال گذشت. چنین روزی بود سیزده تیر 1396 که احمد آقاجانی را به خاک سپردیم. روحش شاد. این اطلاعیه را به یادگار نگه داشتم. سرطان داشت و زجر کشید اما قرآن به دست می گرفت تا تسکین دلش باشد و از آلامش بکاهد. مشهد بودم جوار حرم آقا به او زنگ زدم حالش را پرسیدم بی تابی نمیکرد که هیچ تلاش داشت به من هم روحیه بدهد. این آخرین تماس من با او بود. واقعا گمان کرده بودم حالش رو به بهبودی است. دوست دیگری داشتیم همزمان بیمار شد و شفا پیدا کرد.

احمد را اولین بار در مسجد کاظمبیک دیدم. نمیدانم چطور پایش آنجا باز شد لابد دوست و رفیقی داشت. بچه های گله محله هم مثل بچه های خیلی دیگر از نقاط شهر آنجا رفت و آمد داشتند. نکته قشنگش اینجاست. یادم نیست آن شب چه مراسمی بود ولی مسجد شام می داد. مسیر آشپزخانه تا شبستان مسجد باید مجمع غذا را دست به دست میکردیم. احمد با اینکه اولین شبش بود و اصلا با جمع دوستان ما انس نداشت پرید وسط و گوشه کار را گرفت. ریزه میزه بود اما چابک و سریع و متبسم و با روحیه. همان شب و همان همکاری و همراهی اولیه جایش را در دل همه باز کرد. این اولین تصویر من از احمد آقاجانی است اما به شما بگویم آخرین تصاویری که از احمد در ذهن دوستان نقش بست نیز اینگونه است. گوشه نشین و تنبل و بهانه گیر نبود. هر جا کاری بود یاعلی میگفت و می آمد وسط. روحش شاد. بسیجی مخلص و بی ادعا و سالم و دلسوز و پرکاری بود.

دورادور مطلعم همسر و دو فرزندش نیز در مسیر او قرار داشته و متعهد و انقلابی و دلسوزند. ان شاءالله نسل احمد هم تا ابد عاقبت بخیر و سر بلند باقی بماند. ممنون میشوم دسته گلی از صلوات را به روح پاک او هدیه کنید.

 

ocuh_photo_2017-05-05_07-32-03.jpg

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دمش گرم

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۳ تیر ۱۴۰۲، ۰۵:۴۳ ق.ظ

سر صبحی دیدن تصویر نوشته پشت این مغازه دلم را جلا داد. یادم است یکبار در رستورانی غذای مفصل خوردیم. یکی از دوستان بعد از خوردن غذا و نوشابه احساس کرد به آب هم نیاز دارد. درخواست یک لیوان آب کرد. گفتند نداریم! آب معدنی بخرید. 

دوستی تعریف میکرد در خیابان تشنه اش شد. فقط یک مغازه ساندویجی سر راهش بود. یک لیوان آب خواست. فروشنده گفت نداریم! نوشابه بخر.

در مطب دندانپزشکی که شکر خدا حسابی هم مشتری داشت دیدم که رهگذری آمد و خواست از آبسردکن آنجا لیوانی آب بردارد مانع شدند که این مخصوص مشتریان مطب است!

راستش را بخواهید در دسته عزاداری روز عاشورا هم دیدم مسئول تقسیم آب، به نوجوانی که آب خنک خواست گفت این فقط مخصوص کسانی است که در دسته همین هیات شرکت کرده اند! در دلم گفتم میشود دم از حسین زد اما یزیدی بود.

البته این نمونه های کوچک و تأسف آور در قبال خیل مصادیق و موارد نیک از روحیه عطا و بخشش گری و محبت مردم سرزمینمان قابل اغماض است.

صدها بار هم دیده ام  ودیده اید کسانی آب یا حتی غذا در اختیار رهگذران قرار می دهند از ایستگاههای صلواتی گرفته تا نانوایی ها و حتی بعضی اغذیه فروشی های با معرفت.

عکسی که امروز صبح دیدم دستنوشته مغازه داری است که به دلیل گرمای هوا از همشهریان دعوت کرده میتوانند داخل بیایند و زیر کولر مغازه او ایستاده و منتظر اتوبوس بمانند و آب خنک بنوشند. مطمئن هستم چنین افراد نیک سیرتی حتما در بزنگاههای زندگی خود دست غیبی لطف و عطای خدا را خواهند دید.

 

حرکت حالب و قشنگ این مغازه‌دار با گرم شدن هوا

  • سیدحمید مشتاقی نیا

برویم

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۱ تیر ۱۴۰۲، ۰۵:۲۵ ق.ظ

شعر در مورد رفتن از مولانا و ماندن و رفتن یار از شهر خودم و خداحافظی - فال  و خواب

 

پدر بزرگ ما خدا رحمتی سید جلیل القدری بود. یک شب مار سیاه بزرگی وارد اتاقش شد. خانه اش کاهگلی و قدیمی بود. میهمان داشت. پسر عمویم که او هم به رحمت خدا رفته دوستانش را از تهران آورده بود که بروند دریا. پدر بزرگ دید اگر سر و صدا بشود آنها هم بی خواب و هم دچار واهمه خواهند شد. سرجایش نشست به مار سیاه نگاهی کرد و با جدیت و آهسته گفت: برو، برو. مار فس و فسی کرد، پیچ خورد و  از اتاق بیرون رفت.

دیروز فیلم کوتاهی دیدم محیط بان در وسط جنگل های مازندران، خرس مادر را با دو توله اش دید که به سمت او می آمدند. با زبان محلی گفت برو. آنها هم راهشان را کج کردند و رفتند.

ما که اشرف مخلوقاتیم. اگر یکی به ما گفت برو، برویم و پشت سرمان را هم نگاه نکنیم. نگذاریم کسی احساس کند زیادی و مزاحم هستیم.

یا آدم بدی بودیم و شرّی داشتیم که این رفتنمان نجات او و سبکی بار آخرت خودمان است

یا آدم خوبی بودیم که او روزی خلأ وجودمان را درک خواهد کرد و یاد میگیرد که زین پس در مراحل دیگر زندگی قدر آدمهای خوب دور و برش را دانسته و گرفتار جدایی و فراق و طلاق و... نشود. این رفتن شما اثر تربیتی خواهد داشت. اگر هم دلتان گره خورده بود که کمی سختی می کشید، به خدا توکل کنید، زیاد صلوات بفرستید. نفس عمیق بکشید؛ اما آه عمیق، نه. صبور باشید به زودی خدا دلتان را آرام میسازد. هوالذی انزل السکینه فی قلوب المومنین...

  • سیدحمید مشتاقی نیا

امروز شهادت امام جواد و فردا روز ازدواج!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۹ خرداد ۱۴۰۲، ۰۸:۱۲ ق.ظ

امام جواد علیه السلام فرمود هر که به کاری راضی باشد در انجام آن سهیم است.

آنکه آمد محضر ولیّ خدا و گفت برادرم دوست داشت در جنگ کنار شما باشد؛ نتوانست. ولیّ خدا از غنائم، سهمی به او بخشید.

 امةً سمعت بذلک فرضیت به؛ آنهایی که از فاجعه عاشورا خشنود شدند در شمار لعنت شدگان خدا و ملائک و مومنان قرار دارند.

در نهی از منکر نیز سه مرحله را ذکر نموده اند که نخستینش انزجار قلبی است؛ کما اینکه اولین مرحله ایمان، باور قلبی است.

مهم است در دل ما چه میگذرد.

کسی میخواهد عیار صدق یا نفاق خود را بسنجد به قلبش رجوع کند و ببیند بین خودش و خدا به آنچه عمل می کند باور دارد یا نه.

از بدیها بدمان بیاید و از خوبی ها خوشحال شویم. این خلق و خو به مرور در رفتار ما نیز تأثیر میگذارد و باعث میشود در شمار نیکان عالم قرار بگیریم.

همین امام میفرماید: هرکس به شخصی سخنران علاقمند و متمایل باشد، بنده اوست؛ پس چنانچه سخنور برای خدا و از خدا سخن بگوید، بنده خداست؛ و اگر از زبان شیطان سخن بگوید، بنده شیطان خواهد بود!

خب این حدیث هم قابل توجه دلدادگان فضای مجازی و شهروندان مطیع رسانه بود که گاه هر چه را از تریبون محبوبشان ببینند و بشنوند چشم و گوش بسته باور میکنند.

حالا که شهادت امام جواد علیه السلام است یک حدیث دیگر هم از ایشان در زمینه ازدواج بخوانیم بد نیست. اولا فردا یعنی اول ذی حجه روز ازدواج است و دوم اینکه بعضی دختر خانمها و خانواده هایشان که زیبایی و خوش تیپی و شهرت و مدرک و ثروت خواستگار را اصل میدانند وقتی بی شوهر می مانند پشت نقاب دین مخفی شده و تقیّد مذهبی خود را علت استمرار تجردشان می شمارند که باید این حدیث را با دقت خوانده و از بر کنند:

مَنْ خَطَبَ إلَیْکُمْ فَرَضیتُمْ دینَهُ وَأمانَتَهُ فَزَوِّجُوهُ، إِلاَّ تَفْعَلُوهُ تَکُن فِتْنَةٌ فِی الأَرْضِ وَفَسَادٌ کَبِیرٌ. [تهذیب الأحکام، ج 7، ص 396، ح 9]
هر که به خواستگاری دختر شما آید و به تقوا و تدیّن و امانتداری او مطمئن می باشید با او موافقت کنید و گرنه شما سبب فتنه و فساد بزرگی در روی زمین خواهید شد.

 

چرا به امام جواد (ع)،باب الحوائج می گویند؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

همین یک هفته اخیر

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۸ خرداد ۱۴۰۲، ۰۸:۰۱ ق.ظ

بیوگرافی پیمان آدیداس

فرزاد هنردوست درگذشت علت فوت فرزاد هنردوست خواننده افغان +زندگینامه

تصویر درگذشت دستیار کارگردان و برنامه‌ریز سینما

photo_2023-06-18_07-59-49_gnav.jpg

عکس 4 دخترک بی‌گناه اردبیلی که اسیر سیل ویرانگر شدند + جزئیات مرگ 7 زن و مرد

 

همین یک هفته اخیر، پیمان آدیداس، بلاگر معروف اینستا در گذشت او متولد 1375 بود. فرزاد هنردوست، خواننده جوان هراتی که مدتها در ایران می زیست هم درگذشت. او متولد 1365 بود. فرشاد کلباسی، دستیار کارگردان متولد 1364 بود که دیروز درگذشت. مسعود دهستانی قهرمان سابق کشتی اهل بابل هم در سن 45 سالگی به رحمت خدا رفت. حالا اینها چهره های معروف هستند. چقدر جوانهای دیگر در گوشه و کنار کشور همین چند روزه به رحمت خدا رفتند که ما نمی شناسیم. مثل آن چهار کودک معصوم اردبیلی که بر اثر سیل از دنیا رفتند.

همه آنها برای خودشان یک دنیا آرزو داشتند، برنامه و نقشه و امید و حسرت داشتند؛ اما قافله عمر در پیچ و خم ایام بی آنکه خبر دهد ناگاه به مقصد رسیده و مسافرش را از قطار زندگی پیاده می کند.

مرگ، پیر و جوان نمی شناسد. زمان رسیدنش را هم کسی نمی داند. غافلگیرانه به سراغ آدم می آید. دو روز دنیا را درست زندگی کنیم، بساطمان جمع شد ملت یک خدا بیامرز بگویند، چهار نفر فاتحه ای بخوانند؛ آخش راحت شدیم نگویند!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آینه روزگار

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۷ خرداد ۱۴۰۲، ۰۶:۲۲ ب.ظ

سخن اهل دل: آینه چون نقش تو بنمود راست

 

دوست نازنینی دارم که ویژگی های مثبت فراوانی دارد اما چند عیب ریز و درشت هم در کنار آن دارا بود.

یک اینکه هر جا میرسید به هر بهانه ای ولو دیدن لبخند معمولی یک انسان، حسرت میخورد، سفره دلش را پهن میکرد و شکوه و گلایه که آی ما چرا بدبخیتم، چرا شاد نیستیم، پول نداریم، پست نداریم، گرفتاریم، کم شانسیم و... آن قدر هم این حرفها را تکرار میکرد که معمولا اطرافیانش سرسام گرفته و ترجیح میدادند از مصاحبت با او شانه خالی کنند.

دو، از جعل و دروغ برای پیشبرد بعضی کارهایش استفاده میکرد.

سوم اینکه تا یکنفر جنس مخالف را میدید عنان اختیار از کف داده و با توجه به سن و سال بالا و تجردش تلاش میکرد از طریق بحث و گفتگو هم نیازهای روحی خودش را تا حدودی برطرف کند هم اینکه اگر احیانا کسی پیدا شد از نظر مالی چند پله بالاتر از او بود خفتش کند و بکشاند ببرد سر سفره عقد!

از قضا چرخ روزگار اینگونه رقم خورد که شغلی موقت در یک مجموعه خیریه برایش فراهم شد.

در میان انسان های نیازمند شریفی که به او رجوع میکنند، بعضی ها

آنقدر درد دل میکنند و از نداری و بدبختی می گویند که رشته های اعصابش از شنیدن این حرفها پنبه میشود.

بعضی ها با توسل به دروغ و جعل درصدد جذب حمایت هستند که حالا او باید ادعایشان را راستی آزمایی نموده و طبعا با یادآوری سوابق خود دچار عذاب وجدان می شود.

بعضی از مراجعین هم که در تکاپوی ازدواج هستند چون او را چند پله بالاتر از خود می بینند با نگاه صرفا مادی درصدد قرابت و طرح آشنایی بر می آیند.

این چیزها را خودش تعریف میکرد. برایش مایه عبرت بود. به نظرم خدا آنهایی را که دوست دارد در همین دنیا کاری میکند به قبح بعضی اعمالشان پی برده تا زمینه رشدشان فراهم شود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

رییسی و وعده پوچ منوریل

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۵ خرداد ۱۴۰۲، ۰۷:۲۵ ق.ظ

قم - ایرنا - معاون وزیر کشور گفت: در سفر استانی رئیس جمهوری و در جلسه بررسی  طرح‌های قطارشهری قم با حضور وزیران کشور و راه و شهرسازی تدابیری برای تکمیل مونوریل اندیشیده شد تا این طرح مهم که بیش از ۲ هزار و ۵۰۰ میلیارد ریال برای شهر هزینه داشته به چرخه حمل‌ونقلی وارد شود. 12 دی 1400

 

بعد از سفر آقای رییسی به قم (دی ماه 1400) و تأکید ایشان و نیز شخص وزیر کشور بر تکمیل پروژه منوریل قم تا این تاریخ شاهد حتی یک متر پیش روی و تکمیل پروژه نبوده و این طرح که با اهداف سیاسی راکد مانده بود به طور کامل رها شده است.

آقای رییسی و هیات دولت باید پاسخ دهند این همه هزینه ای که بابت سفرهای استانی صورت میگیرد و وعده های پرطمطراقی که در رسانه ها منتشر میشود وقتی ضمانت اجرایی ندارد و مدیران میانی اهل تمکین نیستند، چه فایده ای دارد؟

 

جالب است در اوایل روی کارآمدن دولت روحانی نیز یکبار وعده داده شد که منوریل در دهه فجر افتتاح خواهد شد اما با این ادعا که تریلی حامل واگن به پل برخورد کرده و واگن ها صدمه دیده اند برای همیشه این طرح به کنار نهاده شد. در تصویر زیر صحنه تصادف را شاهد هستید.

در زمان دولت محمود بعضی افراد ذی نفوذ حوزوی وابسته به علی لاریجانی و هاشمی به این بهانه که عبور منوریل از کنار حرم باعث وهن به بارگاه مطهر است مدتها مانع از ادامه کار شده بودند.

مسئولان مدعی دیانت باید متوجه باشند که تسویه حسابهای سیاسی آنها چه بر سر بیت المال و منافع عمومی می آورد.

 

فرارو | (تصویر) حادثه برای واگن‌های مونوریل قم

  • سیدحمید مشتاقی نیا

به مناسبت خداحافظی محمد انصاری

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۰ خرداد ۱۴۰۲، ۰۸:۱۷ ب.ظ

این مطلب را با عنوان "خدا در قاب تصویر" در هفدهم مهرماه سال 97 منتشر کردم. حالا که محمد انصاری از مستطیل سبز رنگ فوتبال خداحافظی کرده، یادآوری آن خالی از لطف نیست:

 

202k_photo_2018-08-01_05-00-20.jpg

 

در خاطره ای از عباس بابایی آمده است که روزی به عیادت دوست خلبانی رفت که مدتی در بستر بیماری افتاده بود. عباس دید، پسر او از این که پدر را چندی است روی تخت می بیند، پکر و ناراحت است. لباس رسمی اش را درآورد. از پسر خواست با او کشتی بگیرد. کمی بازی کرد و بعد گفت بیا بنشین ببین اسبت تند می رود یا نه؟! دوست عباس خجالت زده شده بود و از روی تخت اصرار می کرد که تیمسار! خواهش می کنم این کار را نکن. حرفش اما به جایی نرسید. عباس چهار دست و پا شده بود و پسر کوچک او را دور اتاق کولی می داد. کودک افسرده و غمگین، حالا داشت با شادی و نشاط بازی می کرد و خنده سر می داد. انگار نه انگار که غمی بر دلش سنگینی می کرد.1

 

هر جا که بحثی را پیرامون عرفان مطرح می کنم این خاطره را هم نقل می کنم. می گویم آنهایی که عرفان را خلاصه در گوشه نشینی و انزوا و ذکر گفتن کرده اید، اگر مردید، برای خدا مثل عباس بابایی باشید و بی اعتنا به جایگاه و شأن و اعتبار دنیوی، خودِ خودتان را برای دیگری خرج کنید. در خلوت گذراندن سخت نیست؛ اما این هم یک مدل عرفان است که خودت را برای شادی دیگران بشکنی. انتخاب با خودتان! عرفان حقیقی، عرفان علی علیه السلام است که در جایگاه حاکم اسلامی، در گمنامی به منزل شهیدی رفت و با کودکانش همراه شد، لقمه گوشت به دهانشان گذاشت و سرگرمشان کرد.2

 

این تصویر محمد انصاری، مدافع مطرح تیم پرسپولیس در منزل شهید محمد بلباسی را چندباری است که با حسرت نگاه می کنم. خیلی ها که اصلاً به خانواده های شهدا سر نمی زنند. بعضی ها می روند و یک دیدار رسمی انجام می دهند و بر می گردند. از تصویر می توان فهمید این جوان به گونه ای رفتار کرده که فرزندان خردسال شهید خیلی راحت و با شادی کنارش ایستاده و از نگاه هایشان پیداست که از بودن با او خوشحال هستند. کاش می شد این لحظه ها را از او خرید!

 

1- بر اساس خاطره ای از کتاب پرواز تا بی نهایت، صفحه183

2- ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب(ع)، ج 2، ص 115، قم، علامه، چاپ اول، 1379ق؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 41، ص 52، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کتاب‌ها درباره حجاب و عفاف چه می‌گویند؟ | ایبنا

 

بسم الله الرحمن الرحیم

از بزرگترین اهداف قیام ملت قهرمان ایران در مقابل طاغوت، حذف نظام سلطه و استقرار حاکمیت اسلام و اجرای احکام اجتماعی و انسان ساز مکتب وحی بود که خون هزاران شهید گلگون کفن این مرز و بوم در راه آن بر زمین ریخته شد.

حکومت اسلامی ملزم به ایجاد بستر رشد و تعالی مردم و برخورد با عناصر تبلیغی جبهه باطل و جلوگیری از تضعیف باورهای معنوی جامعه است که در این مسیر توفیقات بسیاری حاصل نموده است. دشمن به خوبی درک نموده آنچه ریشه مقاومت و پیروزی ملت نستوه ایران در مواجهه با تهاجم ارتش بعث و حامیان بین المللی اش قرار گرفت و تحریمهای کمرشکن اقتصادی و ... را کنار زد و اندیشه ایستادگی در مقابل زورگویان عالم را در سوریه و یمن و فلسطین و عراق و آفریقا و آمریکای لاتین و... گسترش داد روح معنویت و اعتقاد به معاد و تلاش برای جلب رضایت خدا بوده است. از این رو با پایان جنگ تحمیلی، ناتوی فرهنگی دشمن اصل باورهای اعتقادی مردم را نشانه گرفت تا زیرساخت تفکر مقاومت و شهادت طلبی را از میان بر دارد.

اشاعه فرهنگ برهنگی و هرزگی، در واقع روی دیگر ستیز جبهه جهانی استکبار برای فروپاشی نظام مستقل مستضعفین است که از این منظر، تهاجم فرهنگی را باید تهاجمی سیاسی قلمداد نمود.

در ماههای اخیر اما دشمن شکست خورده از استقامت ملت، با تصور بهره گیری از اسب تراوای فرهنگی خود در فضای مجازی رهای این سالها، فرمان قبح زدایی و اباحه گری را به فریب خوردگان و دلدادگان تمدن پوشالی و رو به زوال غرب صادر نموده که صحنه های مکرر این هنجارشکنی ها دل مؤمنان را به درد آورده است.

با توجه به توصیه اکید اسلام در ضرورت ترویج "معروف" و تقابل با "منکر" و نیز مصوبات قانونی پیرامون مسأله حجاب و توصیه های فراوان شهدا و علما انتظار این بود که متولیان امر با وسواس و دغدغه بیشتری نسبت به صیانت از موازین شرع و قانون اقدام نمایند.

غفلتها و فرصت سوزیهای فرهنگی بی شمار در سالهای اخیر و بی توجهی به تذکرات دلسوزانه رهبر معظم انقلاب، اصل قانونمداری را در نگاه لایه هایی از مردم کمرنگ ساخته است. ناگفته پیداست چه آن مسئول خائنی که از قِبَل جایگاه خود در پی زراندوزی و منفعت طلبی است و چه آن شهروند خودباخته ای که هنجارشکنی در راستای لذت جویی و کام طلبی را روال خویش قرار داده، دارای مخرج مشترکی به نام قانون ستیزی و زیاده خواهی هستند.

از مجموعه نهادهای فرهنگی و انتظامی و امنیتی و قضایی انتظار می رود با تدبیری شایسته و فوری و قاطع مانع از استمرار رفتارهای مغایر با قانون در جامعه شوند و بدانند مصلحت طلبی و محافظه کاری احتمالی آنان ثمره ای جز ایجاد هرج و مرج و اشاعه لاابالی گری و در نهایت، اندلس سازی از ایران اسلامی نخواهد داشت. آیا مسئولی که شهامت برخورد با پدیده شوم کشف حجاب و ترویج فحشا را ندارد در خودش شجاعت پاسخگویی به خون شهدا را می بیند؟ جمهوری اسلامی خون آورد هزاران جوان گلگون کفن این آب خاک و امانتی سترگ است که قصور در حفظ آن عواقب دنیوی و اخروی زیان باری را در پی خواهد داشت.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

یکنفر ترمز اضطراری قطار را بکشد!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۶ خرداد ۱۴۰۲، ۰۶:۵۵ ق.ظ

در چه مواقعی می‌توان ترمز قطار را کشید؟

 

شهرداری عوارض کسب و کار خرد را نسبت به سال گذشته پنج برابر می کند.

وزارت نیرو به رغم پرداخت قبوض برق فروردین ماه، به بهانه تصویب افزایش بهای برق مصرفی، مبلغ اضافه ای را تحت عنوان بدهی روی قبوض اردیبهشت ماه مشترکین می کشد.

شرکت مخابرات بدون هیچ مصوبه قانونی از مهر ماه 1401 اقدام به افزایش ناگهانی هزینه آبونمان تلفن های ثابت میکند و نسبت به اعتراض نمایندگان مجلس، سازمان بازرسی و شورای رقابت اعتنایی ندارد.

بانکها بخش قابل توجهی از سپرده های مردم را به جای حمایت از تولید و ... به کارکنان خودشان وامهای کلان با اقساط بلند مدت می پردازند.

کیسه های برنج خریداری شده از فروشگاهها 300 الی 500 گرم کسری دارند.

نوشابه خانواده که می خرید به اندازه یک لیوان جای خالی دارد.

وزن نان کم شده است.

بسیاری از رانندگان تاکسی مابقی کرایه را پس نمی دهند.

بعضی تعمیرکارهای لوازم خانگی یا خودرو و ... جیب مشتری را صندوقچه گنج می پندارند.

و....

یکجایی باید ترمز این بی قانونی و اجحاف و تعدی گرفته شود. زیبنده جامعه اسلامی نیست که دست در جیب یکدیگر گذاشتن به امری عادی و مرسوم تبدیل گردد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حالا دو سه روزی مانده است سید خدا!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۸ خرداد ۱۴۰۲، ۰۴:۵۴ ق.ظ

دیده اید یک وقتهایی آدم دلش بی دلیل گرفته است؟ من آن روز همین حس و حال را داشتم. عصر یک روز خردادی در آستانه سالگرد رحلت امام، حالم گرفته بود. نتوانستم در منزل دوام بیاورم. زدم بیرون و آمدم مدرسه. ایام امتحانات حوزه بود و مدرسه کلاس رسمی نداشت و حالت تعطیل به خود گرفته بود. گفتم چند نفری از رفقای طلبه را ببینم گپ و گفتی داشته باشم بلکه از خماری و کسالت در بیایم. هیچ کس نبود. روی سکوی مقابل حجره پنج نشسته بودم، حجره شهید مهدی عباسی. مجید آرمده آمد. بی هیچ مقدمه ای گفت این سید بود ازش تعریف میکردی، ابوترابی، داشت می رفت مشهد، رادیو گفت، فکر کنم مرد!

شوکه شدم. به روی خودم نیاوردم. از مدرسه زدم بیرون و به خانه برگشتم. خبرصحت داشت. سید علی اکبر ابوترابی همراه پدرش عازم مشهد بودند و دچار سانحه شدند. دو ماه قبل با کاروان آزاده ها پیاده به مرز خسروی رفته بودم. علی رنجبر، سید مرتضی سیدی، مجید قلیپور، حسین حبیبی و چند نفر دیگر از بچه های بابل هم بودند. چقدر تلاش میکردم آن چند روز را از ابوترابی جدا نشوم و پا به پایش راه بروم. پیش تر دو سه روزی را با او و کاروان پیاده با صفایش در مشهد گذرانده بودم.

یک روزی زمان برد تا حالم جا بیاید. با رفقا صحبت کردم. پولی جمع کردیم. هم برای هفتم و هم برای چهلم ابوترابی در مسجد گلشن بابل مراسم گرفتیم. آزاده های بابل هم که تعدادشان حدود سیصد نفر میشود برای هفتم ابوترابی مراسم داشتند. از اینکه می دیدند بچه های نسل سومی جبهه و جنگ ندیده اینطور برای ابوترابی میدوند خوشحال می شدند. سید قاسم زنجانیان نوحه ای در وصف ابوترابی سروده بود که برای سینه زنی خواند و به دل همه نشست. نمیدانم فیلمش دست کیست. بعد از مراسم برچسبی هم از تصویر او منتشر کرده و به دیگران هدیه دادیم. مشهد روی مزارش هم چسباندیم.

تقریبا هر چه کتاب درباره ابوترابی هست را خوانده ام. حرفهایی هم دارم که تا به حال جایی منتشر نشده است. بعدها در دفتر فرهنگ اسارت، مصاحبه هایی را خواندم یا خودم انجام دادم و نکاتی در ذهنم ماند از یاران نزدیک ابوترابی که ارادتم به ایشان بیشتر شد. اهل سرقت و کپی برداری نبودم. این مصاحبه ها در اختیار مسعود ده نمکی است. نمیدانم روزی منتشر میشود یا نه. ده نمکی هم تلاش کرد در اخراجی ها ادای دینی به ساحت نورانی سید آزادگان داشته باشد.

سید بزرگواری که با رفتارش انسانها را دگرگون میکرد. طبیب دوّاری که از نیروهای صلیب، دژخیمان پلید بعثی در اردوگاه تا اسرایی که به دشمن گرایش یافته بودند را مجذوب شخصیت نورانی خود می ساخت. معروف است زندانبان شکنجه گر بعث که از ابوترابی پرسید آیا خمینی هم به خوبی تو هست؟ و جواب شنید من شاگردی کوچک از شاگردان مکتب خمینی هستم.

بعد از اسارت نیز یکجا ننشست باز هم طبیب دوّار دل دردمند مردم بود.

میدانید چه میخواهم بگویم. بعضی افراد جامع همه حرفها هستند و عصاره همه آنچه باید گفت و دید و شنید. مثلا شما اگر هیچ چیز از جنگ و معارف دفاع مقدس نگویید و فقط شخصیت مصطفی چمران را جا بیندازید همه حرفهایی را که باید، زده اید. ابوترابی هم این گونه است. اگر همه دروس اخلاق حوزه های علمیه تعطیل شود و فقط از ابوترابی بگویند کفایت می کند. به آنچه که باید، رسیده ایم. جالب است چمران فقط یک روز در جبهه، ابوترابی را دید اما چنان عاشق مرام و مسلک او شد که وقتی خبر اشتباه شهادت وی را شنید دلنوشته ای عارفانه در وصف او به یادگار گذاشت. مردان خدا همدیگر را زود پیدا میکنند و مأنوس می شوند.

او در سیاست هم حرفهایی داشت که کمتر بدان توجه شده است. جمعیت دفاع از ارزشها، ابتکار ایشان بود که با محوریت محمدی ری شهری راه اندازی شد.

محال است مشهد بروم و در صحن آزادی کنار قبر ابوترابی دقایقی را آرام نگیرم. دفن او در جوار مرحوم شیخ جعفر مجتهدی هم از اسرار عالم است. شیخ جعفر تنها کسی بود که وقتی همه ابوترابی را شهید میدانستند از عالم غیب خبر حیات او را به پدرش داد.

در همین وبلاگ چند باری نوشته ام. من نظام اسلامی را نظام اسلامی نمی دانم. می گویم شبه جمهوری و شبه اسلامی. با آنچه که باید فرسنگها فاصله داریم. اما یک تار موی گندیده همین نظام شبه جمهوری و شبه اسلامی را به همه مکاتب مادی عالم نمی فروشم. سه دلیل هم برای خودم دارم.

یکی اش این است که هنوز امکان مبارزه با بعضی کژی ها و مفاسد وجود دارد. تجربه کرده ام و دیده ام میتوان با اصرار و نزاع و فشار بعضی از ناراستی ها را اصلاح کرد.

یکی اش اصرار و غیرت بر حفظ تمامیت ارضی است. در دو سه قرن اخیر تنها حاکمیتی که به رغم اتحاد ابرقدرتها و چنگ و دندان نشان دادن همسایه ها نگذاشت حتی یک وجب از خاکش جدا شود همین حکومت فعلی است.

سومی اش اما بر میگردد به ظهور و بروز شخصیت هایی الهی همچون سید علی اکبر ابوترابی. به برکت انقلاب است که شخصیت های نورانی و برجسته ای چون ابوترابی، چمران، بهشتی، رجایی، صیاد، بابایی، کشوری، شیرودی، حاج قاسم و... ظهور و بروز پیدا کرده اند. نعمت شناخت چنین انسانهایی را باید شکرگزار باشیم.

میترسم از اینکه نسلهای جدید با چنین الگوهایی بیگانه باشند. شهدا مثال هستند. شما ساعتها درباره آموزه ها و معارف و اهداف دین حرف بزنید اما تا یک مثال از آنچه میخواهید بیان نکنید مطلبتان خوب جا نمی افتد. بوی گند مدیران جاه طلب و غارتگران ارزشها و مسئولان و شخصیتهای پوسیده دغل کار و منفعت جوی سیاست باز را شمیم حضور معطر شهدا و عرفا و صلحا کنار میزند.

از گسل فرهنگی موجود هراس دارم. میترسم از بچه های دهه هشتادی و بعد از آن؛ که نه تنگه ابوقریب را دیده اند نه موقعیت مهدی را نه غریب را نه کودک و فرشته و بیست و سه نفر و آباجان و مهران و یدو و چ و به وقت شام و شیار و نفس و ویلایی ها و ماجرای نیمروز و دیگر آثار و محصولات فرهنگی هنری مکتوب و نمایشی و ... مرتبط با انقلاب و فرهنگ شهادت را.

هنوز در شوک هستم از معاشرت چند روزه با چنین جوانهای پاک اما دور نگاه داشته شده ای که در یک جمله نوشتم حیف است و ترسناک این واقعیت تلخ که حاکمیت سیاسی با ما باشد اما حاکمیت فرهنگی از دستمان خارج.

دشمنان لزوما با اسلام مشکلی ندارند. ترامپ هم عید فطر را تبریک میگفت. اسلام پاستوریزه اخته شده آسه برو آسه بیا که برای دشمن خطری ندارد؛ اما از شهدا بیزارند. شهدا محصول تربیت قرآنی و مثالی از نسخه عملیاتی احکام دین هستند. دشمن از راهیان نور میترسد، از بهشت زهرا، از شبهای خاطره...

اذان صبح نشده خواب دیدم حرم امام رضا هستم صحن آزادی، به جماعت ایستاده ایم، مکبّر بعد از نماز پشت بلندگو می گوید برای شادی روح ابوترابی صلواتی بفرستید. بیدار شدم. دو سه روزی مانده است تا سالگرد این مرد خدا.

 

۱۲ الگوی شخصیتی مرحوم ابوترابی - مشرق نیوز

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نمرود هم که باشی...

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۶ خرداد ۱۴۰۲، ۰۵:۳۲ ب.ظ

عکسی از حادثه تلخ برای ایرانی مشهور در آمریکا

 

از شنیدن خبر کسالت فیروز نادری دانشمند ایرانی عضو ناسا که از گردن به پایین فلج شده است ناراحت شدم و برای شفای او دعا میکنم.

در رسانه های مجازی اما به این بهانه، فیلمی از مصاحبه این دانشمند ایرانی مقیم آمریکا دست به دست می چرخد که آرزو کرده است همه آخوندها را از بین ببرد و این طعنه زیر آن نوشته شده که حالا یکی باید بیاید خودش را جمع کند، برخی نوشته اند نتیجه بدخواهی همین است و عده ای هم البته به طنز از اثر داشتن آه و نفرین روحانیت نوشته اند و ضرورت در نیفتادن با طلاب و...

از همه این حرفها و خوبی ها و بدیهای این بنده خدا که بگذریم؛

یا ایها الانسان ما غرّک بربک الکریم؟ به قول آیت الله جوادی همه علوم اسلامی هستند و مگر میشود درباره افعال خدا سخن گفت و تحقیق کرد و تسلیم خدا نشد؟

حواسمان باشد به هر میزان قدرت و مقام و پول و شهرت و زیبایی و علم و... که برسیم در مقابل خدا و عظمت جهان خلقت، چیزی نیستیم. ما انسانها ضعیفیم و هر آن ولو در حد بستن بند کفش، به توسل و اتکال به ذات ربوبی نیازمندیم.

با این بابا کاری ندارم خدا به او هم سلامتی بدهد. اما حوادث عالم باید برای همه انسانها عبرتی باشد که دنیا را ماندگار ندانیم، خوشی ها و ناخوشی های آن پایدار نیست و هیچگاه نباید قواعد انسان زیستن را فدای لذتهای زودگذر دنیا نماییم. هر آن فکر کنیم آخرین مهلت خوب بودن ماست تا از شرارت و بدخواهی و کدورت و کینه و حسد و لجاجت فاصله بگیریم.

خیلی از داشته های مادی یا حتی معنوی ما ممکن است ظرف یک چشم بر هم زدن از دستمان برود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

امیر رضا معصومی یک پهلوان است

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۷:۰۲ ب.ظ

عکس/ قهرمان کشتی جهان مدال های طلایش را به مادر ۳ شهید اهدا کرد

 

پهلوانی یک پله بالاتر از قهرمانی است.

قهرمانی هم البته یک ارزش است. قهرمان به یقین با تلاش و کوشش و گذران دشواری و ممارست و شهامت و هنر توانسته به مقامی شایسته و خاص دست پیدا کند؛ اما وقتی علاوه بر ایستادن بر سکوی برجسته پیروزی مادی، در رقابت معنوی با نفس خویش نیز به پیروزی برسد آن وقت دیگر یک پهلوان است. هر ورزشکاری حتی وقتی در مسابقات رده باشگاهی و شهری مقامی کسب می کند آن را در اتاق خود مقابل چشم همگان تا ابد به نمایش در می آورد. هیچ ایرادی هم ندارد. به هر حال کسب افتخار، کار هر کسی نیست و شایسته تقدیر و غرور است؛ اما ورزشکاری که آنقدر به رشد و تعالی رسیده تا از همان مدال هم برای شادی دل مادر شهیدی بگذرد و البته به جامعه این خط هویتی را یادآور شود که قهرمان حقیقی آنهایی هستند که همه دار و ندارشان را پای سرافرازی مملکت گذارده اند، قطعا پهلوانی بزرگ و تاریخ ساز و ستودنی است.

 

 

امیر رضا معصومی قهرمان کشتی جهان ۳ مدال طلای جهان خود را به مادر شهیدان یوسفی در ماسال اهدا کرد . امیررضا معصومی در مسابقات کشتی ۲۰۲۱ نوجوانان در مجارستان ، ۲۰۲۲ جوانان در بلغارستان و ۲۰۲۳ در اسپانیا قهرمان شد و ۳ مدال طلا گرفت . این قهرمان کشتی جهان ، هر ۳ مدال طلای خود را به مادر شهیدان یوسفی که ۳ فرزند خود را تقدیم انقلاب کرده است تقدیم کرد. شهید قدرت الله یوسفی سال ۶۴ در منطقه اشنویه ، شهید محمود یوسفی سال ۶۵ در منطقه شلمچه و شهید محمد یوسفی سال ۶۳ در کردستان به شهادت رسید

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حسینِ خدا

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۲:۴۸ ب.ظ

از خدا شکایت داشتم - زندگی پس از زندگی ۱۴۰۲ | شبکه 4 - ۲۴ فروردین ماه ۱۴۰۲

 

امسال ماه رمضان خیلی ها با برنامه قرآنی محفل که از شبکه سوم سیما پخش میشد صفا کردند اما من مثل سالهای اخیر طرفدار برنامه زندگی پس از زندگی یا بعبارت دیگر، مرگ قبل از مرگ! بودم.

همه مهمانهای امسال این برنامه حرفهای خوب و جالب و مفیدی برای بینندگان داشتند اما گل حرفهای آنها حرفی بود که از زبان یک جوان سابقا شرور بیان شد.

مرد جوان خوزستانی مقیم قم که سابقه اعتیاد و نزاع و پرخاشگری و مزاحمت داشت گفت: من آن موقع خدا را قبول نداشتم اما حسین را دوست داشتم!

یاد رسول ترک افتادم، یاد شاهرخ ضرغام و... خیلی ها در طول تاریخ بودند و هستند و خواهند بود که در اتصال به شبکه اهل بیت عاقبت به خیر شدند. اتقوا الله و ابتغوا الیه الوسیله.

برای همین است که گفته اند حسین کشتی نجات است و مصباح هدایت. آن که مقصد را نمی داند اما عنان کار را به راه بلدی معتمد می سپارد حتما به مقصد خواهد رسید. من ارادالله بدأ بکم.

برای همین است آن عالم اهل سنت می گفت شما شیعه ها مناسبت های متعدد دارید و در هر مناسبتی فرصت جذب مردم به دین را پیدا می کنید.

برای همین است که وهابیت ساخته استعمار به دنبال زدن نشانه های دین و علائم مذهبی است.

برای همین است که امام گفت محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است.

برای همین است بچه های فاطمه در سخت ترین شرایط جنگ، با عشق به اباعبدالله حماسه هایی بزرگ و بی نظیر در جبهه ها خلق کردند.

برای همین است که شیطان اصرار دارد روضه نگیریم پولش را بدهیم جای دیگر. غافل از اینکه روضه ها انسان سازند و انسان تربیت شده محفل اشک، اهل مسئولیت و دستگیری است.

برای همین است گفته اند یکی از فلسفه های وجود امامت، ترسیم الگو و ارائه نمونه عملی از نسخه نجات بخش دین است.

برای همین است زندانبان های بعثی فریاد یاابالفضل اسرا را که میشنیدند عقب می رفتند.

برای همین است که نیروهای داعش تا فریاد یا زهرا میشنیدند چارچوب بدنشان به لرزه می افتاد.

برای همین است که گفته اند حسین بالاترین نعمت خدا به شیعیان است و اگر او را از شیعیان بگیرند دیگر بها و منزلتی نخواهند داشت.

محرم، ترجمان انسانی ماه رمضان است و تمثیل زمینی معارف دین. برنامه هدایت و سعادت بشر بدون ذکر مثال و تصویر نمونه، ممکن است ابتر بماند. حسین را و زینب را و عاشورا و پیام نهضت ابدی و ناتمام کربلای اباعبدالله، بهار احیای فطرتهای خفته و فصل بیداری دلهای غبار گرفته است.

تبلیغ و کار فرهنگی برای اهل بیت، بالاترین فعالیت سازنده دلسوزان دین محسوب شده و اثر نورانی آن در پرورش و هدایت انسانها همواره ملموس و شگرف خواهد بود. برای حسین قدم بردارید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا