اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

۲۱۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اخلاق اسلامی» ثبت شده است

شنبه های ام البنینی

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۳۰ مهر ۱۴۰۱، ۰۷:۲۴ ب.ظ

photo_۲۰۲۲-۱۰-۲۲_۱۹-۲۰-۲۸_1v7u.jpg

 

رسم شده است اول در کربلا، حالا قم و خیلی دیگر از شهرها شنبه ها به یاد حضرت ام البنین خیراتی صورت میگیرد، سفره ای پهن می شود.

می دانید، یک حرف از خلق و خوی ام البنین خیلی برایم جالب است.

اسم واقعی اش فاطمه بود. اما همه او را به ام البنین میشناسند. چرا؟ به همسرش و دیگران سپرد او را فاطمه صدا نزنند، مبادا دل بچه های یتیم علی با شنیدن اسم مادر، بلرزند و گلویشان بغض بنشیند... از اسم خودش هم گذشت.

مادری با این سطح از ادب و معرفت است که میتواند پسری چون عباس را تربیت کند که تشنه بود و آب نخورد، به یاد کودکان عطشان خیمه گاه.

چهار پسرش در یک روز شهید شدند. خبر شهادت هر چهار پسرش را یکجا شنید:

عباس رفت؛

جعفر رفت،

عثمان رفت،

عبدالله رفت...

خندید و گفت: فدای سر حسین.

می نشست گوشه بقیع، به بهانه مصیبت فرزندانش روضه اباعبدالله میخواند. حالا هر هفته شنبه ها یک گوشه، عده ای به یاد و نام او و فرزندان رشیدش، بیرق عاشورای اباعبدالله را برافراشته نگاه میدارند.

این یک دقیقه، سهم امروز از سفره شنبه ام البنینی حرم حضرت معصومه سلام الله علیها تقدیم به شما:

https://www.aparat.com/v/CUfj5

  • سیدحمید مشتاقی نیا

هم پول بگیری هم زبانت دراز باشد!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۳۰ مهر ۱۴۰۱، ۱۱:۵۴ ق.ظ

خجالت شاخه ای

 

دختربچه شاید دوازده  سیزده سال سن داشت. یک بچه کوچک، پسر یا دختر، همراهش بود دست در دست هم. 

آمد و گفت بیست هزار تومان پنیر میخواهم. مغازه دار ابرو در هم کشید و تشر رفت که بیست هزار تومان یک تیکه بیشتر نمی شود و بعد رویش را برگرداند. گونه های دختر سرخ شد و رفت.

به مغازه دار گفتم: بیست هزار تومان هم پول کمی نیست. شکلات میفروشی دو هزار تومان. مگر چقدرش سود است؟ مهم این است که مشتری دست خالی بیرون نرود.

چیزی نگفت من هم ادامه ندادم.

فکر میکنم قانون عالم خلقت اینطور باشد که این بابا روزی از کرده خود پشیمان خواهد شد؛ اما برایم سوال شد حتی اگر یکنفر در قامت فردی نیازمند تقاضایی چنین داشت میتوان دست رد به سینه اش زد؟ چه برسد به اینکه میخواهد پول هم بدهد و جواب رد بشنود؟

از روی شکم سیری جماعت کاسب است یا بداخلاقی بعضی هایشان نمی دانم ولی میدانم غرور آن دختر نوجوان به راحتی ترمیم نخواهد شد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

وقتی می خورد توی پَرَت!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۴ مهر ۱۴۰۱، ۰۷:۵۳ ب.ظ

خیلی بد و ناراحت کننده است برای یکی که خیلی دوستش داری بدوی، خودت را به آب و آتش بزنی،خسته شوی اما کم نیاوری به عشق یک گل لبخند رویَش، شب و روز نشناسی، آبرویت را بگیری سر دست و این طرف آنطرف رو بیندازی و خودت را کوچک کنی، حتی اگر به نتیجه نرسی زحمتت را کشیده ای و وجدانت راحت است که کم نگذاشته ای؛

اما

یک تشکر خشک و خالی نشنوی که هیچ، طرف طلبکار هم باشد، یقه ات را بگیرد که تو اصلا کاری برای من نکرده ای، پرخاش کند، سرکوفت بزند، یک قدم جلوتر، تهمت نثارت کند که تو از اول هم مرا سر کار گذاشتی و دروغگویی بیش نیستی، اصلا خودت نیستی و...!!

درد دارد مگر نه؟ ببینی یکنفر که دوستش داری و برایش دویده ای حتی مساوی با دیگران، نه بیشتر، اعتنایت نمی کند که هیچ، گاه اصلا محلی به تو نمی گذارد که انگار نیستی و با هیچ، یکی هستی و...

لااله الاالله

تو که این درد را کشیده ای و رنج برده ای، با خدایت این کار را نکن. او که اینقدر تو را دوست دارد و به اندازه سعه وجودت و کرامت خودش به تو نعمتهایی داد که دیده ای و نعمتهایی داده که ندیده ای، شکرش را بگذار و با عقل و علم محدود خودت او را به محکمه نکشان و دلش را نسوزان. او خداست ولی تو هم انسان باش.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

وقتی فیلتر میتواند فسادزا باشد

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۳ مهر ۱۴۰۱، ۰۵:۵۰ ق.ظ

فیلتر بازی محبوب دهه هشتادی‌ها | قطعی اینترنت و فیلترینگ کی تمام می‌شود؟

 

تلگرام که فیلتر شد نسخه هایی از آن تولید گردید که بدون فیلترشکن نیز قابل دسترسی باشد. این نسخه های جدید بعضا کانالهایی دارند که حاوی فیلمها و کلیپهای مبتذل است و خود بخود استفاده کنندگان از این نسخه ها را که از قضا اکثرشان در شمار جوانها و نوجوانان هستند عضو میکنند.

من با فیلتر و قطع شبکه های غیر بومی مجازی موافق هستم؛ اما اگر قرار است سرورهای این شبکه ها همچنان تقویت شوند، فیلترینگ ما سوراخ داشته باشد،خودمان فیلترشکن بفروشیم، نسخه بدیل داخلی نداشته باشیم، دولت کسری بودجه خود را از بالا رفتن مصرف اینترنت جبران کند و... این فیلتر کردنها جز ایجاد هزینه و آسیب دستاوردی برای جامعه نخواهد داشت.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خدا را شکر که تو خدایی!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۸ خرداد ۱۴۰۱، ۰۱:۵۷ ب.ظ

گفتگو با خدا

 

"خدایی" هم شغل سختی است. من بودم تا به حال استعفا داده بودم. میرفتم پی کار دیگر...

حوصله کنی بخواهی حرف این همه آدم را بشنوی، یکی و دوتا و ده تا و صدتا که نیستند...

تمام هم نمیشوند هی میآیند و میروند.

یکضرب حرف میزنند و فهرست خواسته هایشان هم ته ندارد. همه هم طلبکار و حق به جانب. جواب ندهی یا بگذاری برای بعد، فحش و بد و بیراه میشنوی. جواب بدهی شاید معدودی یک "دستت درد نکند" خشک و خالی بگویند ولی همه شان میروند سراغ تقاضای بعدی. جواب ندهی باز هم یقه ات را میگیرند و اصلاً یادشان میرود برایشان چه کرده ای و دوباره تو میشوی بدهکار و روز از نو...

حوصله باید داشته باشی. حالا مهربان هم که باشی و دلت بخواهد همه را خوشحال کنی؛ اما میدانی که این نفهم نمیفهمد گاهی لطفت میشود همینکه خواسته اش را ندهی، نفع خودش را نمیداند... نمیداند که باید برای آنچه از نعماتت که ندیده هم سپاسگزار باشد و صبور.

بدترین قسمت ماجرا هم مال آنجاست که طرف میآید جلوی ملت برایت نوشابه باز می کند؛ ولی خودش تا ته شیشه را سر میکشد. از نام تو نان میخورد. تو باطنش را میشناسی و میدانی که خودش نیست. حقش یک افشاگری مشتی است. پته اش را بریزی روی آب، بزنی پس کله اش که بیشعور، خودتی، تو انسانی یا تخم کدو؟ دوست داری چلغوزت کنم؟... اما باید به اعصابت مسلط باشی و صلوات بفرستی، چرا؟ چون خدایی و خدایی هم دردسرهای خودش را دارد. شغل سختی را انتخاب کردی دیگر.

این جماعت هزار فرقه را میبینی که دم از تو میزنند و خلاف مسیری که تو گفتی میروند، توبه میکنند و میزنند زیرش، کار دستی هایت را ویران میکنند و از تو انتظار لبخند هم دارند. من بودم می گفتم دندان لق همه تان. شما میدانید و دنیای خودتان گند بکشید و بروید... پشه هم میتواند شما را خاک کند؛ برای من شاخ و شانه میکشید؟

خدا بودن سخت است، خدایی شدن هم سخت. برای آدمیزادی که هر آن ممکن است سراب را آب پنداشته، از اشتباه عبرت نگیرد، زیر قولش بزند و پشت پا به هر آنچه که بوده، هر لحظه مردد بین خیر و شر است؛ اشرف مخلوقات هم باشد و بخواهد شبیه تو بشود.

باز تو چه دل خجسته ای داری که امید داری همینها بشوند جانشینت روی زمین. که میشوند معدودی و رنگ تو را میپذیرند و دلت را میبرند و نظر میکنند به صورت و راهت؛ اما اکثریت چه؟ دمت گرم که اینهمه با جنبه ای. خدا بمان و باز هم برایمان خدایی کن که فقط خودت لایق این جایگاهی.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حوزه تراز و ترازوی حوزه!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۵ خرداد ۱۴۰۱، ۱۱:۳۲ ق.ظ

حوزه انقلابی

 

اول این خاطره از امام راحل را بخوانید:

یکی از آقایان نامه ای به امام نوشته بود و جهت ساختمان سازی مدرسه علمیه کمک خواسته بود. امام فرمودند چه شده همه برای خودشان دکان باز می کنند. بعد در جلسه ای دیگر فرمودند من خوف این را دارم که این ساختمانها به حیثیت معنوی حوزه ها لطمه وارد کند. ‏

منبع: برداشت‌هایی از سیره‌ی امام خمینی (ره)؛ جلد چهار، صفحه ۳۶۴. راوی: حجه الاسلام رحیمیان.

عبارت حوزه انقلابی یا حوزه تراز انقلاب مدتی است که به عنوان یکی از دغدغه های مهم مقام معظم رهبری وارد ادبیات سیاسی کشور شده و البته بازتابی هم در حوزه های علمیه داشته است.

از جمله تعریف های عجیبی که برای این عبارت به کار رفته توسط یکی از مسئولان کلان مدیریت حوزه است که فرمود حوزه انقلابی یعنی طلبه ها بیشتر درس خوانده و نمرات بالاتری را کسب کنند! البته ضرورت تقویت بنیه علمی طلاب، اصلی مهم و غیرقابل اغماض است اما اگر صرف علمیت را ملاک انقلابی گری بدانیم که بعضی عزیزان حوزوی ضدانقلاب یا حتی سرسپرده دشمن نیز دستی بر آتش علم و گاه اخلاق داشتند.

عده ای هم البته معتقدند حوزه انقلابی باید بتواند گره های فقهی در مدیریت نظام اسلامی را به بهترین نحو باز کند که بی شک حرف درستی است و میتواند به عنوان یکی از وجوه حوزه تراز مورد توجه قرار بگیرد. هر چند تجربه ثابت کرده بعضی دوستان عالم یا انگیزه ای برای اصلاح امور غیردینی مثل بانکداری نداشته و بعضاً درصدد توجیه مسائل و انطباق شرع با احکام بانکی و نه انطباق قوانین بانک با دین هستند و یا آنگونه که در بحث اسلامی شدن علوم تجربه شد به رغم هزینه های گزاف تاسیس موسسات و دانشگاهها و مراکز مختلف، اساساً اراده ای برای تعمیم و ترویج دستاوردهای علوم منطبق با دین در سطح مراکز دانشگاهی وجود نداشته و همچنان در بر همان پاشنه می چرخد و فرآورده های فکری تمدن غرب در ذهن جوانان ما انباشته می گردد. خروجی آن هم چیزی جز وابستگی بیشتر نیست.

اینجا البته یک پرانتزی هم باید باز کرد که مثلا حتی اگر کل علوم دانشگاهی بر مبنای آموزه های دین ترمیم و نوسازی شود آیا محصول آن فارغ التحصیلانی مقیّد به دین خواهد بود؟ می شود جواب این سوال را با پرسشی دیگر داد: آیا لزوماً نتیجه تربیت حوزه های علمیه فارغ التحصیلانی بوده که مقیّد به آداب شرع باشند؟ پس دادگاه ویژه روحانیت فارغ از بعضی سوءاستفاده های سیاسی برای چه فعالیت می کند؟ چه تعداد روحانیونی را دیده ایم که درگیر پرونده های اخلاقی و مالی هستند؟ یا اساساً در سبک زندگی خود مسیر اسلام را در پیش نگرفته و دین صرفا لقلقه زبانشان بوده است؟ نمونه اش همین بحث فرزندآوری یا تجمل گرایی یا صله رحم یا مردم داری و...

پس توجه داشته باشیم که علم مصونیت آور نیست.

و باز هم جا دارد پرانتزی دیگر گشود درباره بعضی دانش آموختگان مکتب غرب از دکتر محمود حسابی که در مدرسه مسیحیان لبنان، توانست قرآن و نهج البلاغه و حافظ و مولانا را حفظ کند تا امثال شهید بابایی که بورسیه ارتش شاه بود در آمریکا درس خواند؛ اما حلال و حرام خدا را جزء به جزء مراعات کرد یا نخبه و دانشمند شهید مصطفی چمران که به قول آقا ثابت کرد تضاد بین سنت و مدرنیته حرف مفت است!

یک بار از استاد بزرگوارمان پرسیدم چگونه می شود بعضی علمای بزرگ، با این که به کل علوم دین اشراف داشتند، با این که اهل نماز شب و ضجه و تضرع به درگاه خدا بودند اما باز هم دچار خطاهای عمدی می شدند و گاه وابستگی ها و دلبستگی ها و لجاجت ها آنها را به مسیر باطل می کشاند؟ استاد ما فرمود عنصر دیگری را هم باید در کنار علم و معنویت در نظر گرفت و آن اراده است.

حرف درستی است. آدم ها مختار هستند و به صرف تعلیم نمی توان عاقبت به خیری شان را تضمین نمود.

البته به مرور زمان فهمیدم اساسا علم و معنویت منهای اراده، علم و معنویت اصیل نیست.

این که می گویند مداد العلماء افضل من دماء الشهداء درباره عالمی است که شهیدانه زیسته و شهید پرور باشد. عالمی که مردم را به سمت خدا بخواند را عالم ربانی می نامند نه عالمی که دیگران را به سمت خود بخواند و دین را ملعبه و پله ای برای بلند مرتبه سازی و منفعت گرایی خویش بداند.

معنویتی که در سخن محصور بماند، دروغی بیش نیست.

از باب کونوا دعاة الناس بغیر السنتکم رفتارها باید دیگران را به یاد خدا بیندازد و تلنگری برای اصلاحشان باشد.

با این وصف، حوزه های علمیه باید طلبه ای تربیت کنند که علم و معنویتش محصور در خلوت و عزلت و بُعد فردی نبوده و در ابعاد اجتماعی اثر گذار باشد. طلبه منفعل و تأثیرپذیر و بی اراده، هویت طلبگی را درک نکرده چه این که آمنوا و عملوا الصالحات را با هم ذکر کرده اند. اسلام برای کنج کتابخانه و بالای منبر نیست. ایمان بی عمل معنا ندارد.

حالا می شود این گونه بیان داشت که حوزه و طلبه انقلابی در حقیقت همان حوزه و طلبه اصیل است. حوزه و طلبه ای که بتواند در پیرامون و محیط جامعه تأثیر گذاشته و از باب الذین ان مکنّاهم فی الارض از تمکّن علمی و موقعیت معنوی و اجتماعی خود برای امر به معروف و اصلاح کژ روی خواص یا عوام بهره بگیرد.

برگردیم به همان خاطره ای که اول این مطلب نقل شد. آیا این حجم از مدارس علمیه که از نظر توانایی مادی دارای زیبایی و امکانات خوبی هستند؛ اما گاه به جای حضور استاد و سرپرست و متولی خودساخته و راه پیموده و مهذّب، در چنبره دکان بازی بعضی سیاسیون جاه طلب و ضعیف النفس گرفتار آمده اند؛ توانایی تحقق حوزه تراز انقلاب و تربیت نیروهای کارآمد جریان ساز و حرکت آفرین و مصلح را دارا هستند؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نگذاریم بچه هایمان منفجر شوند!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۴:۱۳ ب.ظ

16cb4bfc-adde-4998-b665-94fd12879a8c_iuzc.jpg

 

داشتم از آقا هم ناامید می شدم! که دیروز در بیانشان این جمله را به کار برد: دروس بی فایده را حذف کنید.

کسی به فکر جوانها نیست. کسی به نیازهای غریزی و فطری شان، آن چه که اقتضای خلقتشان است و خدا در طبعشان قرار داده توجه ندارد. درکی از نیاز واقعی جوان دیده نمیشود.

زمان ما اگر نوجوانی شیطنتش گل می کرد، نهایت تصویر مبتذلی که دم دستش بود، عکس اوشین بود که با لباس یقه بسته کیمونو و موهای پسرانه، روی بعضی جا سوییچی های ممنوعه منتشر می شد. الان طرف کلمه ای مقدس را هم در موتور جستجوگر بزند دهها تصویر از ناکجا آباد بدن انسان جلوی چشمش رژه می رود.

خدا رحمت کند مرحوم هاشمی شاهرودی را چند سال قبل در روز هفتم تیر که به نام قوه قضا ثبت شده، بازدیدی سرزده از سیمای ضرغامی داشت. ظهر بود و اجرای شبکه یک را همشهری ما هرمز شجاعی مهر برعهده داشت و خانم دیگری که اتفاقا در پخش مستقیم هم بینشان بگو مگویی شد که کدام یک مجری اصلی برنامه است؛ بماند.

برنامه خانواده بود و مرحوم شاهرودی سر بحث را پیچاند به سمت اصالت تشکیل خانواده.

لب کلامش این بود: نظام آموزش ما راهی غلط را طی می کند و مطابق اسلام نیست؛ نه فقط از لحاظ سنخیت متون آموزشی و تربیتی با دین؛

طولانی بودن سالهای تحصیل، اینکه انسان دوازده سال که خودش عمری است را بگذارند تازه بشود دیپلم که نه چیز خاصی بلد است و نه مدرکش کارآیی دارد؛ بعد چند سال بنشیند برای کارشناسی و ارشد و برود دو سالی علّافی در سربازی و بیاید تازه بگردد دنبال بازار کار که اگر جور شد سراغی از ازدواج بگیرد، می شود چند سال؟! سنش شده است حدود سی.

چند سال است که به سن بلوغ رسیده؟ غلیان های درونی اش را چطور کنترل کند؟ بماند که به برکت طغیان تصاویر و روابط آزاد، سن بلوغ هم کاهش پیدا کرده. آن وقت انتظار داریم شهامت گناه در او ایجاد نشود؟

حکومتی که وظیفه دارد زمینه گناه را با اجباری کردن حجاب و مقابله با مظاهر شهوت و ... از بین ببرد چرا باید از این مهم غافل باشد؟

چقدر از دروس سالهای تحصیل غیرضروری و بی فایده اند و حذف یا تلخیصشان می تواند به کوتاه شدن دوره آموزش منجر شود؟ و نیز با کوتاه سازی دوره سربازی، جوان را تا حد بیشتری از تمایل به گناه دور نگاه داشت و زمینه تشکیل خانواده ای جوان و شاداب که نتیجه آن سلامت جامعه است را تقویت نمود؟

چرا کسی به فکر نیازهای خدادادی جوانها نیست؟ شما کیلومترها مطلب اسلامی و معنوی در ذهن انسان بریزید؛ اما نیازهای طبیعی او را نادیده بگیرید، بستر تجرّی و طغیانش را فراهم کرده اید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کار تمیز فرهنگی با پول کثیف و نیّت آلوده؟!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۱۱:۵۷ ق.ظ

 

"ممد نبودی ببینی" را هم آن اوایل می گفتند کلاس ندارد، نظمش درست نیست، قافیه اش کجاست؟ محتوایش خیلی عمیق نیست و...

می گفتتد یک آخوند پیرمرد حجره نشین مگر می تواند انقلاب کند بر ضد رژیمی که نظام سیاسی اش حساب و کتاب دارد، ابرقدرتی پشتش ایستاده و... حالا قیام کرد و پیروز شد مملکت داری علوم و فنونی دارد، دیپلماسی جهانی آدابی میخواهد و مقتضیاتی و ... خانه پرش دوسال دوام بیاورید.

جنگ را گفتند مگر یک مشت بسیجی آس و پاس که نهایت آموزششان ور رفتن با گلنگدن زنگ زده کلاش و خیز سه ثاینه است می توانند به جایی برسانند؟ صدام درست گفت که سه روزه خوزستان و هفت روزه تهران را اشغال خواهد کرد؛ اما از ورودی شلمچه تا پل نو که پانزده کیلومتر است را ده روز دست و پا زد برای پیشروی...

چشم موسسات نفت خور به ظاهر فرهنگی، در آمد از گیرایی سرودی که ارزش هنری اش به فهم کلیشه ای داوران جشنواره ای، قابل درک نیست؟

شما عادت کردید برای ساخت یک کلیپ کوتاه میلیاردی هزینه کنید، فاکتور بسازید، هوای بر و بچ را داشته باشید، خواهرزاده و برادرزاده هایتان هم از قِبَل کار فرهنگی تان که -باد به غبغب می اندازید و گاه همطراز جهاد و شهادت می نامیدش- نانی به کف آرند. زیدبازی تشکیلاتی را تقویت روحیه معنوی و انگیزه ساز میدانید. بولتن نویس هایتان دروغ فی سبیل الله را جهاد تبیین می نامند غافل از آن که تبیین اساساً یعی روشنگری و صداقت و با کذب و خالی بندی منافات دارد؛ کما اینکه ذات انقلاب اسلامی، تجسم نور قرآن است و با پلشتی و دروغ و منّیت سازگار نیست. انتظار نداشته باشید امام جمعه ای که آبشخور تأمین فعالیت های فرهنگی اش جیب مبارک و بی انتهای مفسدان اقتصادی است در مسیر انقلاب تأثیر مثبتی روی مردم داشته باشد؛ و آن مداح و هیأتی که بازیچه مافیای ثروت و قدرت است و آن منبری پیری که مقتل می خواند و آخر شب ناموس ساده و خنگ مردم را به بزم خصوصی مشروعش فرا می خواند...

کار برای انقلاب آدم انقلابی میخواهد؛

نه ببخشید!

کار برای انقلاب اسلامی، آدم انقلاب اسلامی میخواهد؛ از جنس همین بچه های بی نام و نشان.

نمی شود نام حاجی شهیدمان را سر دست بگیریم و کلامش را فریاد بزنیم: "باید به این بلوغ برسیم که دیده نشویم" و بعد هزار آرم رنگارنگ و بیلان کار بسازیم که آی چه نشسته اید "منم" که مکتب حاجی را ترویج می کنم!

این "من" لامصب را مهار نکنیم کارمان برکت ندارد. پول کثیف یا نیّت آلوده، ما را به جایی نمی رساند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نیشتر

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۴ مرداد ۱۴۰۰، ۰۷:۰۲ ق.ظ

به ادعای جامی، عطار مشغول کسب و کار بود که گفتگو با مردی درویش و مرگ آنی او باعث انقلاب درونی اش شد و از او عارفی بزرگ و طائر هفت شهر عشق ساخت.
چقدر این ایام دور و بر خود مرگ آنی و ناگهانی و باورناپذیر کسانی را دیده و شنیده ایم که بر اثر ابتلا به عنصری ناپیدا به یکباره رخت سفر از جهان بستند؟
قطعا عده ای تکان خورده و عبرت گرفته اند اما خیلی هایمان هنوز دست در کیسه هم داشته و حرص دنیا را زده و دنبال نان و نام از گرفتاری و رنج دیگران هستیم.
تا کی این بازی بی فایده و از پیش باخته را ادامه می دهیم؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

فحش نده برادر!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۳ تیر ۱۴۰۰، ۰۹:۳۳ ق.ظ

چگونه با کودکی که فحش می‌دهد و بد دهان است رفتار کنیم؟

 

"وهن" و "بهتان" سالهاست که تئوریزه و رسمی شده و قربتا الی الله جهت کنار زدن رقبای سیاسی به شکل سازمانی تجویز می شود.

بی دینی و لاقیدی اصلاح طلبان در لجن مال کردن رقیب نباید باعث تقلید ما از اسلوب رسانه های غربی شود. انقلابی گری منهای اخلاق، نشان می دهد پوک و فاقد بنیان های اعتقادی محکم و درستی هستیم.

مغزهای کوچک زنگ زده جناح خاص باید فکرش را می کردند که خشت کج اول جواز بهتان و وهن، امروز روزی یقه خودشان را گرفته و باعث رسوایی بخش سطحی و احساسی بوق های رسانه ای شان می گردد والبته ناگفته پیداست که مردم، همین بوقچی های پر هیاهوی پوک مغز را نماد جریان و جناح متبوع می دانند.

ماجرای حسین قدیانی و هتاکی هایش مال امروز و دیروز نیست؛ اما چون زنجیره حرمت شکنی های او و همراهی خیل رسانه های فیک مجازی و عمارهای کاغذی و نفت خوار در راستای تأمین منافع طیفی خاص بود کسی زبان به نقدش نگشود. کما اینکه کسی به هتک حرمت روستاییان توسط سعید قاسمی – که البته منکر خدمات وزحمات جهادی او نیستم-  واکنشی نشان نداد. الان هم گروهک های مجازی پرهزینه و غوغاگر و فاقد تحلیل مانده اند که تکلیفشان در این نزاع دو سر باخت چیست و چرا از بالا دستوری نمی رسد که طرف که را بگیرند و عبارت که را صدها بار بازنشر دهند؟

یقین بدانید با حسین قدیانی که آیت الله مصباح را هدف بدترین اهانت های چاله میدانی قرار داد هرگز برخوردی در سطح یک دهم مواجهه با نیک آهنگ کوثر صورت نخواهد گرفت زیرا ما به اشتباه یاد گرفته ایم باز هم در راستای اهداف جناحی، مفاسد و جرایم افراد را نیز به دایره خودی و غیر خودی قسمت نماییم.

خوب است یکبار هم که شده حضرات طائب و رجبی و زاکانی و قالیباف و ... دور هم جمع شوند و بیانیه و امضای مکتوب بدهند که فحاشی و بهتان ولو قربتا الی الله و به نفع جبهه انقلاب حرام است و حرام است و حرام و اساسا اسلام دینی است که فراتر از شعار و ادعا و ظواهر، قابلیت اجرای در عمل داشته و بطن آن آکنده از اخلاق و معنویت بوده و با منش همه مکاتب سیاسی بشر به خصوص ماکیاولیسم فرسنگ ها فاصله دارد؛ شاید که برود میخ آهنین در سنگ.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

فاجعه فرهنگی در مازندران

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۹، ۱۲:۰۰ ق.ظ

مسابقه جنگ سگ ها که در شهر گلوگاه مازندران در شرایط کرونایی و آلوده به شرط بندی و قمار برگزار شد رخدادی غیر انسانی وحشیانه و مغایر با تربیت و فرهنگ بومی و دینی ماست. مردم مازندران انسان هایی شریف و با فرهنگ و مزین به اخلاق نیک هستند که آزارشان به حیوانات هم نمی رسد.

این رفتار وحشیانه نشان از وجود معضلی اخلاقی در بعضی نقاط این استان دارد که لازم است متولیان امور فرهنگی فکری برای درمان آن کنند. یکی از کاربران مجازی در این باره نوشت: آنها حیوان هستند شما انسان باشید!

حاضر نیستم این تصاویر آزار دهنده را در وبلاگ خودم منتشر کردم اما برای پیگیری خبر میتوانید به لینک زیر مراجعه نمایید:

 

 

https://www.tabnak.ir/fa/news/1031575/%D9%85%D8%B3%D8%A7%D8%A8%D9%82%D8%A7%D8%AA-%D9%88%D8%AD%D8%B4%DB%8C%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%B3%DA%AF%E2%80%8C%D9%87%D8%A7-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D9%88%D8%B6%D8%A7%D8%B9-%DA%A9%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D9%85%D8%A7%D8%B2%D9%86%D8%AF%D8%B1%D8%A7%D9%86

 

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شهید محمد منتظر قائم

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۹ آذر ۱۳۹۹، ۰۳:۴۴ ب.ظ

تولد: نکا- مازندران- 25/6/1363

شهادت: درگیری با عناصر گروهک پژاک- ارتفاعات جاسوسان سردشت- 13/6/1390

مزار: نکا- مازندران

 

=از بچگی، حدود شرعی را رعایت می کرد. مقید بود احکام و دستورات دینی را انجام دهد. هم نان حلال پدر، هم تربیت صحیح مادر و هم کشش و جاذبه‌ای که روحش را به سمت معنویات می‌کشاند، باعث شده بود تا او که آن روزها یک بچه دبستانی کم سن و سال بیشتر نبود، پا به پای بزرگترها، بی‌آنکه کسی از او خواسته باشد، ریز به ریز به شرعیات و احکام اسلام عمل کند؛ روزه کامل بگیرد، مسجد برود و نماز بخواند.

 

=همه کارهایش حساب و کتاب داشت. همیشه هر آنچه که وظیفه‌اش بود تمام و کمال انجام می‌داد. با دیدنش غبطه می‌خوردی و دلت می‌خواست جای او باشی. هرگز حرفی نزده بود که پدر و مادر را برنجاند. اصلاً اهل دل شکستن نبود، عصبانیتش را خیلی ندیدیم. وقتی هم که عصبانی می‌شد، نهایتش این بود که بگوید «چه ربطی داره؟!» به اندازه ای درست زندگی کرده که پدرش می‌گوید محمد با آنکه فرزندم بود ولی معلم من هم بود!

 

=واقعاً عاشق لباس سپاه بود. بی کار شده بود، ولی برای کسب درآمد هیچ‌جایی نمی‌رفت. دلش نمی‌خواست غیر از سپاه به جای دیگری فکر کند. بالاخره هم به آرزویش رسید و در دانشگاه امام حسین(ع) سپاه پذیرفته شد. سر از پا نمی‌شناخت.

 

=با هم مشهد بودیم که گفت: «می‌خوام ازدواج کنم، بیا بریم انگشتر بخریم.» همه کارهایش برایم عجیب و غریب به نظر می آمد؛ این یکی هم. توی دوره ای که همه تشریفاتی شدند و یک طور دیگری زندگی می‌کنند محمد هنوز در حال و هوای پاک و خدایی اوایل انقلاب و دوران دفاع مقدس زندگی می‌کرد. رفتیم بازار امام رضا برای خرید. دو تا انگشتر عقیق گرفت و یک پیراهن یقه دیپلمات. والسلام! همین قدر ساده و بی‌ریا.

 

=زندگی مشترکش ساده و بی‌ تکلف شروع شد. با یک خواهر شهید ازدواج کرد؛ یکی مثل خودش. ساده و به دور از تشریفات و تجمل گرایی دختران امروزی. انتخابش درست بود؛ این ادعا را رفتار زینب گونه همسرش در روز تشییع جنازه، تایید می‌کند. جایی که تکبیر می‌گفت و محمد را بدرقه می کرد.

=روزی که آمد خواستگاری، اول از عقاید، روحیات و فعالیت هایی که داشت صحبت کرد. بعد هم از آینده کاری و جذب شدن در سپاه گفت و از سختی ها و مشکلاتی که شاید به همراه داشته باشد. نوبت من که شد گفتم: «معیار من برای ازدواج، ایمان، تقوا و اخلاقه. مادیات برام زیاد مهم نیست، ولی معنویات خیلی اهمیت داره. حتی حاضرم با شما توی کلبه خرابه زندگی کنم؛ اما توی زندگیمون عشق به خدا و محبت اهل بیت فراموش نشه.»

 این جمله آخرم به دلش نشسته بود. بارها شده بود که می گفت: «من از یک حرفت توی جلسه خواستگاری خیلی خوشم اومد؛ این که گفتی توی زندگیمون عشق به خدا و اهل بیت، فراموش نشه.»

=از وقتی که با هم رفتیم زیر یک سقف، راحت تر از شهادت حرف می زد. داشت آماده ام می کرد. یادم است یک روز گفتم: «من به اینکه خواهر شهیدم افتخار می‌کنم.» نگاهی به من کرد و گفت: « اگه شما خواهر شهیدی من خود شهید هستم!»

=بعضی وقتها میان صحبتهای دو نفره مان می گفتم: «محمد! من از فشار قبر و تنهایی و تاریکیش می ترسم.» با خنده می گفت: «نترس وقتی شهید شدم، جایگاهم پیش خدا با ارزش می شه. اونوقت خودم میام و کمکت می‌کنم.»

=مهربان و با اخلاق بود. همیشه شرمنده اخلاق و رفتارش می شدم. در طول مدتی که با هم زندگی کردیم خشم و عصبانیتش را ندیدم، جز یک بار. آن هم وقتی یکی از اقوام، مطلب نادرستی را درباره حضرت آقا گفت. چهره‌اش را دیدم که از فرط عصبانیت بر افروخته شده. همان لحظه یک جواب محکم و دندان شکن به طرف داد.

 =مشکلی اگر در زندگی اش پیش می آمد اولین راه‌حلش صلوات بود. توی پیچ و خم زندگی، هر جا که گیر می‌افتاد اول می رفت سراغ ذکر صلوات. توکل زیادی داشت. یک روز برادرش تصادف خیلی سختی کرد. همه ناراحت بودند و مضطرب، اما محمد خونسرد و صبور دلداری شان می داد و می گفت: «تا خدا نخواد هیچ اتفاقی نمی افته.»

=محمد طاها، پسرش را، زیاد نمی دید. وقتی هم که به مرخصی می آمد آن اندازه ای که باید در آغوشش نمی‌گرفت. نه که دوستش نداشته باشد، می ترسید. از وابستگی و تعلق به این بچه، که محمد برای این دنیا نبود. پسرش را دوست داشت، ولی هدفش را بیشتر.

 

=اسمش توی شناسنامه محمد غلام نژاد بود. یک سال پیش از شهادتش فامیلی‌اش را تغییر داد و گذاشت منتظر قائم. به خاطر علاقه ای که به شهید محمد منتظر قائم، فرمانده سپاه یزد داشت. شهیدی که در حادثه طبس به شهادت رسید. هیچ کس جز من از این موضوع اطلاع نداشت. مثل یک راز بود بین من و محمد. گفتم: «حالا چطور می خوای این موضوع رو به پدرت بگی؟» گفت: «بالاخره یک روزی خودش می فهمه.»

 آن روز روزی بود که خبر شهادتش را برای خانواده آوردند.


=دلباخته مقام معظم رهبری بود و همیشه گوش به فرمان ایشان. شبیه سربازی که پا در رکاب و از خود گذشته، هر لحظه منتظر فرمان ولیّ زمانش باشد. تکه‌کلام همیشگی‌اش در فتنه 88 این بود: « فقط آقا، ببینید حضرت آقا چه می‌فرمایند، همه اینها رفتنی‌اند، اونچه می‌مونه فقط ولایته، دل بسپارید به حضرت آقا.»

 

=معلومات زیادی هم داشت. پیدا بود زحمت زیادی کشیده و روی خودش کار کرده است. از همین معلومات، برای حمایت از جبهه اسلام و انقلاب استفاده می کرد. بچه‌ها هر کجا گیر می‌کردند و سئوالی برایشان بی‌جواب می‌‌ماند، می‌رفتند سراغ محمد. او هم خیلی روشن و گویا جواب می‌داد.

  [http://www.aparat.com/v/79be7a6d2672dec600b8bc055713688486477

=یک روز توی اتاق دراز کشید. چفیه را انداخت روی صورتش. گفت: «فرض کن من شهید شدم، تو هم اومدی بالای سرم، میخوام ببینم عکس العملت چیه؟» خیلی اصرار کرد. پیش خودم گفتم دلش را نشکنم. رفتم بالای سرش، چفیه را کنار زدم. دست کشیدم روی محاسنش و گفتم: «محمد عزیزم! شهادتت مبارک. بالاخره به آرزوت رسیدی

خوشحال شد.

=این خاطره برایم تداعی شد. همان روزی که جنازه اش را آوردند. رفتم بالای سرش. به صورتش نگاه کردم و یاد آن روزی افتادم که می خواست عکس العمل من را بعد از شهادتش ببیند. همان جمله‌ آن روز را دوباره تکرار کردم: «محمد عزیزم! شهادتت مبارک، بالاخره به آرزوت رسیدی!»

خوشحال شد...

به کوشش مهدی قربانی

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شهید محمد بلباسی(2)

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۹، ۰۷:۱۵ ب.ظ

همان اول که خانواده شان پا پیش گذاشتند کاملاً مشخص بود که بسیار مذهبی تر از ما هستند. محمد، پدر و مادرش در گفتار و رفتار خود تلاش داشتند به گونه ای از سبک زندگی دینی پیروی کنند که حتی مستحبات و اموری که شاید از نظر عده ای کم اهمیت باشد را نیز حسابی مورد توجه قرار بدهند.

محمد دائم الوضو بود. یک بار ندیدم بخواهد تنبلی کند یا از سرمای هوا بترسد و بهانه بیاورد که وضو نگیرد. با وضو بیرون می رفت. با وضو کار می کرد. با وضو بازی و شوخی می کرد. با وضو می خوابید.

نماز اول وقت خیلی برایش اهمیت داشت. در هر شرایطی، کار و حرف و برنامه اش را نیمه تمام می گذاشت و به سمت نماز می شتافت.

روزش را هر صبح با قرآن شروع می کرد و با تلاوت آیات قرآن به اتمام می رساند. به این جور کارها خیلی مقیّد بود؛ اما جالب است بدانید هیچ وقت هیچ نظر و عقیده و کاری که مطلوب خودش بود را به من تحمیل نکرد. من دختری پانزده ساله و کم تجربه بودم. به مرور با محبتی که بین مان حکمفرما بود من هم از رفتارهایش چیزی یاد می گرفتم و تکرار می کردم.

او به جای امر و نهی مستقیم، دست مرا گرفت و قدم به قدم بالا برد و به سمت کمال نزدیک کرد. من، دختری کم سن و سال که در خانه پدری اش دست به سیاه و سفید نزده بود و همه چیز برایش مهیا بود، پا به پای محمد، رشد کردم و آموختم که همسری مهربان و مادری دلسوز و پرتلاش باشم و بدانم که باید خود و فرزندانم را به سمت قله زیبایی ها در بلندای رضایت الهی، نزدیک و نزدیک تر کنم. یاد گرفتم که زندگی یعنی حرکت، نه سکون. محمد داشت می دوید و من هم باید یاد می گرفتم کاری کنم که از قافله دوستان خدا جا نمانم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

چرا تجاوز جنسی همچنان معضل غرب است؟

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۹، ۰۷:۳۸ ق.ظ

در زیر گزارشی می خوانید پیرامون ده چهره معروف جهان که متهم به تجاوز جنسی شدند. البته مشابه این رخداد در غرب به وفور پیدا می شود. اینکه چرا در دنیایی که آزادی جنسی به یک قانون تبدیل شده باز هم معضلی به نام تجاوز وجود دارد بر می گردد به ضرورت شناخت از ساختار غرایز انسان که اگر در مسیر امور مادی به جریان بیفتد با رویکرد زیاده طلبانه ای که در نهاد آدمی است سیری ناپذیر بوده و بشر را به حیوانی وحشی، نامطئن و غیرقابل کنترل تبدیل می سازد.

حجاب و حفظ حریم روابط بین زن و مرد که مورد تأکید اسلام است تنها ضامن تأمین شئون و کرامت انسان ها به خصوص بانوان به شمار می آید. گزارش زیر را در سایت انصاف نیوز خوانده ام:

 

 

hdskh k,aj: صحبت درباره مسائل جنسی معمولا تابو بوده و همچنان هم صحبت درباره این مسائل با احتیاط و آهسته انجام می‌شود؛ چه برسد به اینکه کسی مورد آزار و اذیت جنسی هم قرار بگیرد و بخواهد درباره آن صحبت کند. اما این موضوع معمولا همیشه و در همه فرهنگها وجود داشته و بویژه برخی از چهره‌های مشهور هنری، ورزشی و حتی سیاسی در مظان اتهام آزار جنسی قرار دارند و برخی از آنان هم واقعا اقدام به آزار و اذیت کرده‌اند.

در سال ۲۰۱۷ «الیسا میلانو» هنرپیشه آمریکایی در صفحه توئیترش از همه زنان دعوت کرد از تجربه آزار جنسی که دیده‌اند با هشتگ (me too) بنویسند. پیش از او هم حدود ۱۳ سال پیش، «تارانو بورک» یک زن سیاه‌پوست کمپینی را با همین اسم راه انداخته بود. بعد از به زبان آوردن آزارهای جنسی زنان توسط مردان مشهور و صاحب نفوذ در آمریکا، جنبش (me too) یا (من هم) که آزار جنسی را افشا می‌کند قدرت گرفت و بسیاری از مردان صاحب نفوذ و قدرت، شغلشان را به دلیل اتهاماتی که به آنها وارد شد از دست دادند و رسوا شدند.

در ادامه با ۱۰ چهره مشهوری که متهم به تعرض و آزار جنسی شده‌اند آشنا می‌شوید.

بیل کلینتون

زمانی که جنبش زنان علیه آزار جنسی مردان پرقدرت همه‌گیر شد، «مونیکا لوینسکی» کارآموز کاخ سفید به زبان آمد و رابطه «بیل کلینتون» با خود را مصداق بارز سوء استفاده از قدرت تلقی کرد. با این وجود بسیاری رابطه لوینسکی با کلینتون را آنچه که در جنبش آزار جنسی تعریف شده بود نمی‌دانستند اما لوینسکی معتقد بود رابطه‌اش با رییس جمهوری وقت آمریکا مصداق سوء استفاده کریه از قدرت بود و همچنین اعلام کرد که به دلیل جنجال‌های خبری و سیاسی مدت‌ها دچار PTSD یا همان «اختلال استرس پس از حادثه» بوده است. گرچه علنی‌شدن رابطه جنیفر فلاورز و پائولا جونز نیز با کلینتون به رسوایی او دامن زد.

رومن پولانسکی

یکی دیگر از شخصیت‌های معروفی که به جرم تجاوز در آمریکا بازداشت شد، «رومن پولانسکی» بود. این کارگردان که برای ساخت فیلم «پیانو» موفق به دریافت جایزه اسکار در سال ۲۰۰۳ شد، اعتراف کرد که با دختری زیر سن قانونی رابطه جنسی برقرار کرده است اما به دلیل سوء استفاده از آزادی موقتی که  پیش از حکم قطعی دادگاه از آن برخوردار شد، به اروپا فرار کرد و چون اجازه ورود به آمریکا را نداشت نتوانست شخصا در مراسم اسکار حاضر شود و جایزه‌اش را دریافت کند. «سامانتا گایمر» دختری که پولانسکی به او تجاوز کرده بود، با انتشار کتابی در سال ۲۰۱۳ ماجرای رخ‌داده را شرح داد.

مایکل جکسون

«مایکل جکسون» خواننده سرشناس آمریکایی که به سلطان پاپ معروف است نیز یکی از چهره‌های مطرحی است که افرادی ادعا کردند در سن کودکی بارها مورد سوء استفاده جنسی او قرار گرفته‌اند. «وید رابسون» و «جیمز سیفچاک» ادعا کردند مایکل جکسون از دوران کودکی بارها آنها را مورد سوءاستفاده جنسی قرار داده است اما خانواده مایکل جکسون اعلام کردند حتی یک قطعه سند هم برای اثبات این ادعاها وجود ندارد. با اینکه دادگاهی در شهر سانتا ماریا در کالیفرنیا و در سال ۲۰۰۴ مایکل جکسون خواننده آمریکایی را رسما به ده مورد آزار کودکان و جرایم مرتبط متهم کرد اما او در واکنش به این اتهامات رسما اعلام بی‌گناهی کرد.

کوین اسپیسی

چندین اتهام آزار جنسی علیه «کوین اسپیسی» بازیگر سرشناس هالیوود نیز مطرح شده است اما تنها موردی که به پرونده کیفری و تشکیل دادگاه کشید مربوطه به  سال ۲۰۱۶ و تعرض جنسی به یک پسر ۱۸ ساله بود. دادگاهی در ایالت ماساچوست آمریکا به این دلیل که شاکی از ارائه شهادت درباره گم‌شدن یک گوشی موبایل خودداری کرد، اتهامات آزار جنسی و ضرب و جرح که علیه این بازیگر مطرح بود را رد و این پرونده را مختومه کرد. به گفته وکلای مدافع اسپیسی، گوشی تلفن همراه می‌توانست بیگناهی این بازیگر را ثابت کند. نت فلیکس، شبکه اینترنتی فیلم و سریال آمریکایی اعلام کرد به دلیل اتهامات آزار جنسی که متوجه کوین اسپیسی است دیگر با او همکاری نمی‌کند.

والری ژیسکار دستن

«والری ژیسکار دستن» رئیس جمهوری پیشین فرانسه نیز در ۹۲ سالگی به آزار جنسی متهم شد و یک روزنامه‌نگار آلمانی به نام «آن کاترین استراک» اعلام کرد که او در جریان یک مصاحبه در سال ۲۰۱۸ میلادی او را مورد آزار جنسی قرار داده است. استراک  شکایت قضایی خودش را به دادستانی پاریس تسلیم و اعلام کرد آنچه که باعث تشویق او برای این اقدام شد، جنبش «من هم» بود که از زنان می‌خواهد آزارهای جنسی علیه خود را افشا کنند.

هاروی واینستاین

«هاروی واینستاین» غول سینمایی هالیوود یکی دیگر از شخصیت‌های مطرحی است که افراد بسیاری اعلام کردند مورد تجاوز و آزار جنسی از سوی او قرار گرفته‌اند. این تهیه‌کننده در پاسخ به اتهاماتی که به او وارد شد اعلام پشیمانی کرد و گفت: «من به همه زنان احترام می‌گذارم و بابت اتفاقاتی که افتاد پشیمانم. من یک شانس دوم از جامعه‌ام می‌خواهم اما می‌دانم باید برای این موضوع تلاش فراوانی کنم.» او در نهایت در دادگاه فدرال نیویورک به تجاوز جنسی درجه ۳ و جرایم جنسی درجه یک محکوم شد.

چارلی رز

«چارلی رز» مجری مشهور شبکه سی بی اس هم بعد از اتهام ایجاد مزاحمت جنسی اخراج شد. هشت زن در مصاحبه با واشنگتن پست از رفتار نامناسب این مجری صحبت کردند و بعد از این اتفاق او بابت رفتار خود عذرخواهی کرد و گفت: «همه ادعاهای مطرح‌شده درست نیستند». همین جمله، اعتراف تلویحی به درست بودن برخی از آنها تلقی شد.

راجر ایلز

«راجر ایلز» بنیان‌گذار شبکه خبری فاکس‌نیوز آمریکا نیز بعد از مطرح‌شدن اتهامات آزار جنسی توسط چند کارمند زن از ریاست این شبکه استعفا داد. در سال ۲۰۱۶، یکی از مجریان شبکه فاکس نیوز به نام «گرچن کارلسون» که از کارها و پیشنهادهای بیشرمانه مدیرعامل شبکه یعنی راجر ایلز خسته می‌شود، قبل از به پایان رسیدن مهلت قرارداد خود، با وکلایش درباره شکایت از مدیرعامل صحبت می‌کند. بعد از شکایت وی در نیوجرسی، موجی از شکایات و فشارها علیه راجر ایلز به شبکه فاکس نیوز وارد شد. همچنین فیلمی با عنوان «بامب  شل»  درباره این اتفاق ساخته شد. راجر ایلز در سن ۷۷ سالگی درگذشت.

وودی آلن

«وودی آلن» بازیگر و کارگردان آمریکایی هم از سال ۱۹۹۲ مظنون به داشتن روابط جنسی با دخترخوانده‌اش است. «میا فارو» شریک زندگی سابق وودی آلن این اتهام را به او نسبت داد. فارو متوجه شده بود که وودی آلن با دخترخوانده ۱۹ ساله‌اش به نام «سون یی پروین» که از رابطه قبلی‌اش با او بوده، ارتباط جنسی داشته است. بعدها «دیلن فارو» دخترخوانده میا و وودی آلن هم پدرخوانده‌اش را متهم کرد که در کودکی از او سوءاستفاده جنسی کرده است. وودی آلن همواره این اتهامات را رد کرد و پس از جدایی از میا فارو با دخترخوانده‌اش که ۳۵ سال از خودش جوان‌تر بود ازدواج کرد. «گرتا گرویک» ستاره آمریکایی نیز یکی دیگر از افرادی بود که در سال ۲۰۱۸ وودی آلن را به تعرض جنسی متهم کرد.

سپ بلاتر

از بین چهره‌های مطرح در دنیای ورزش نیز «سپ بلاتر» رئیس سابق فدراسیون بین‌المللی فوتبال (فیفا) از سوی «هوپ سولو» دروازه‌بان تیم فوتبال زنان آمریکا به آزار و اذیت جنسی متهم شد. آقای بلاتر که در سال ۱۹۹۸ به عنوان رئیس فدراسیون بین‌المللی فوتبال منصوب شد، در سال ۲۰۱۵ پس از ۱۷ سال به اتهام فساد از این سمت کنار گذاشته شد. سخنگوی آقای بلاتر، اتهامات هوپ سولو را رد کرد و آن را مضحک خواند.

چرا قربانیان آزار چهره‌ها سکوت می‌کنند؟

بعد از شنیدن تجربیات زنانی که مدعی آزار و اذیت جنسی از سوی افراد صاحب نفوذ، قدرت یا شهرت هستند، این سوال مطرح می‌شود که چرا افراد مشهور و چهره به خودشان اجازه سوءاستفاده می‌دهند و از طرف دیگر، دلیل سکوت قربانیان در این‌باره چیست؟

دکتر علی ناظری – روانپزشک و عضو هیات علمی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی – در پاسخ به این سوالات به ایسنا توضیح می‌دهد: «از بُعد روان‌شناختی، افرادی که به هر دلیلی صاحب قدرت، شهرت، ثروت یا موقعیتی هستند، می‌توانند دیگران را تحت فشار قرار دهند. افراد در موقعیت‌های متفاوتی مثل مشکل روانی یا لغزش اخلاقی از فرصت و امکاناتی که دارند سوء استفاده می‌کنند و تصورشان این است که طرف مقابل تصویری از قدرتمند، ثروتمند و مشهور بودن آنها را پذیرفته است؛ بنابراین احساس می‌کنند می‌توانند آنچه که می‌خواهند علی‌رغم میل فرد مقابل بدست بیاورند. این خواسته‌ها می‌تواند در مدل رفتارهای جنسی مثل تجاوز یا تعرض یا هر نوع حرکت غیراخلاقی دیگری طلب شود تا فرد مقابل به اجبار به آن تن دهد. این در واقع نوعی باج‌گیری محسوب می‌شود. به نظر می‌آید قدرت، ثروت و شهرت، موقعیت سوء استفاده را در طول تاریخ به افراد دارای این ویژگی‌ها داده است و همچنان می‌دهد. وجهه‌ای که برخی افراد به واسطه موقعیت خود توانسته‌اند در جامعه ایجاد کنند، به آنها یک حریم امن می‌دهد تا بپذیرند اگر هم کار غیر اخلاقی انجام دهند، کسی آن را باور نخواهد کرد. به همین دلیل اگر هم دست به سوءاستفاده بزنند، آن را انکار می‌کنند. از طرفی هم اگر قربانی بخواهد صحبت کند با این تصور که اعتراضش به نتیجه نمی‌رسد، کسی حرفش را باور نمی‌کند یا حتی ممکن است به ضرر خودش تمام شود، سکوت می‌کند. البته نباید مسائل فرهنگی را بویژه در جامعه خودمان در این زمینه نادیده بگیریم. در جوامع با فرهنگ‌های متفاوت، همیشه فرهنگ مردسالار وجود داشته است و تصور می‌شود زنان در چنین قضایایی دچار اشکال و اشتباهی شده‌اند و به زبان عامیانه‌تر مردان به سراغ کسی می‌روند که در او نکته‌ای ببینند و زمانی که چنین ذهنیت مردسالارانه‌ای به اشتباه وجود دارد، اجازه اعتراض و پیگیری موضوع را از قربانیان می‌گیرد زیرا آنها احساس می‌کنند باید هزینه معنوی بسیاری پرداخت کنند تا بتوانند موضوع پیش‌آمده را اثبات کنند و در نهایت این‌گونه تصور می‌شود که خود آنها هم در این زمینه نقشی داشته‌اند و به اصطلاح بی‌گناه نبوده‌اند. از طرفی باید در عین اینکه حریم خصوصی افراد مشهور و صاحب نفوذ حفظ می‌شود، جریان آزاد اطلاعات هم وجود داشته باشد تا به افراد قدرتمند به راحتی اجازه انجام هر کاری داده نشود. البته این اتفاقات در همه جوامع حتی در جوامعی که ادعای آزادی بیان و جریان آزاد اطلاعات دارند نیز رخ می‌دهد اما به مراتب می‌تواند محدودتر باشد یا بعد از چند سال درباره آن رویداد افشاگری شود. اما اگر همه این موارد را به صورت تابو، شرم یا ننگ ببینیم و صحبت درباره این موارد را قبیح‌تر از امری که به وجود می‌آید ببینیم، نتیجه آن افزایش خودسانسوری است. طبیعتا امکان سوءاستفاده برای فرد متجاوز در فضای تاریک هم مهیاتر است.»

  • سیدحمید مشتاقی نیا

وقتی به خاطر جیبتان ارزش داشته باشید

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱ شهریور ۱۳۹۹، ۰۵:۰۴ ب.ظ

y2j4_photo_2020-08-22_16-48-55.jpg

 

راستش را بخواهید پیش ترها از این که گذرم به بیمارستان یا دادگستری بیفتد ناراحت می شدم. همیشه از خدا می خواستم هیچ گاه تحت هیچ شرایطی به عنوان بیمار یا پزشک یا برای عیادت پایم به بیمارستان باز نشود، به عنوان شاکی یا متشاکی یا شاهد یا قاضی گذرم به سیستم قضایی و البته انتظامی نیفتد.

الان مدتی است دعا می کنم پایم به بانک ها هم باز نشود. به کارمندان نجیب بانک و بیمارستان و دادگستری احترام می گذارم اما من تصویر خوبی از فضای بانک ندارم. جز به مشتریان پولدار احترام نمی گذارند. از طرف موسسه ای برای خرید یک ساختمان مدتی پول قابل توجهی در حسابم بود نمی دانید اغلب کارمندان شعبه مربوطه با دیدن من چطور از جایشان بلند شده و حسابی خنده و شوخی داشتند. همین که پول را کشیدم، دیگر تمام شد.

پارتی بازی ها و بی نوبتی ها هم بماند. اذیت و آزار سر اعطای وام البته برای ناآشنایان هم روضه ای غمناک است. غیب شدن های ناگهانی برای تغذیه و امور شخصی و لنگ در هوا نگه داشتن مردم هم غصه دیگری است. مطلب داخل تصویر را که در یک کانال تلگرامی دیدم داغم تازه شد.

راستی امروز به یکی از شعبات بانک رفته بودم. اینقدر جمعیت زیاد و به هم فشرده بود که کل پروتکل های بهداشتی ستاد مبارزه با کرونا پودر شد رفت هوا.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اقیانوس آرامش!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۵ خرداد ۱۳۹۹، ۱۲:۱۳ ب.ظ

 

این ایام شیوع کرونا که بحث مواسات مطرح بود توفیق شد هدایای مردمی را به خانه بعضی از نیازمندان برسانم. افرادی را از قبل می شناختم که هشتشان گرو نهشان است و با مشکلاتی دست و پنجه نرم می کنند. با این که بسته ها را محترمانه و بی جلب توجه به در خانه شان می بردم ولی به راحتی قبول نمی کردند و می گفتند که از ما محروم تر هم هست. برای اینکه شخصیتشان خدشه دار نشود ادعا می کردم که این بسته ها مربوط به افراد نیازمند و محروم نیست و شرط خاصی ندارد و من به هر کس دلم بخواهد می توانم برسانم و عشقم کشید که بدهمش دست شما و ... به ضرب زور بالاخره قبول می کردند.

عده ای هم بودند که وقتی به گوششان می رسید می آمدند دعوا که چرا به ما از این بسته ها ندادی و ...؟ می گفتم مومن خدا تو حقوق ثابت داری. خانه شخصی داری ماشین داری الحمدلله خدا بیشترش کند؛ خوب بنشین سرجایت و دستت را بیخود دراز نکن.

جایی در حدیثی از امام حسن علیه السلام و نیز حضرت علی علیه السلام خواندم که بدتر از فقر، احساس فقر است.

در زندگی بعضی ها دیده ایم که به رغم برخورداری از نعمات مختلف مادی، حس نیاز، زجرشان می دهد و همواره در تلاطم افزایش دارایی خود هستند و گمان میکنند از چرخه روزگار عقب مانده اند. این طور افراد هیچ لذتی از دنیا نمی برند چون روحشان همواره در سختی است و اعصابشان تحت فشار افکار منفی و خودخواهانه در عذاب قرار دارد.

و افرادی را هم دیده ایم که به کم بضاعتی خود قانع هستند. گل لبخند از لبشان محو نمی شود و آرامش در وجودشان موج می زند و از زندگی لذت می برند.

واقعا تا زمانی که افکار و جهان بینی ما درست نشود نمی توانیم درست زندگی کنیم.

راستی تا یادم نرفته بگویم در احادیث هم داریم خدا در آخرت با کسانی که به کم دنیا راضی هستند و حرص نمی زنند و سخت نمی گیرند، سخت رفتار نخواهد کرد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پیروزی یاران حقیقی انقلاب در بابل

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۸، ۰۷:۵۲ ق.ظ

یاران حقیقی انقلاب، مردان و زنان مستضعف و محرومی هستند که بی هیچ چشم داشتی در مقابل گلوله دژخیمان پهلوی ایستادند، جنگ را با گوشت و پوست و استخوانشان پیش بردند، جگرگوشه هایشان را فدای دین خدا نمودند، زیر بار گرانی و ناگواری اوضاع معیشت پای نظام و شهدا ایستادند، سهمی از سفره انقلاب نخواستند و هنوز هم جبهه مقاومت در برابر امپریالیسم و وادادگان غرب را با حضور محکم خود استوار نگاه داشته اند.

زندگی نامه شهدا را که بخوانیم  فرق بچه های پاپتی انقلاب را با جماعت شکم سیر سهام خواه بیشتر خواهیم شناخت.

پابرهنگان نهضت جهانی خمینی، یاوران صدیق انقلاب اسلامی و فداییان مخلص مرام خامنه ای هستند که در بحبوحه شدائد و طوفان توطئه ها، هل من ناصر امام عاشوراییان تاریخ را بی لبیک نگذاشته اند.

فارغ از نتیجه آرا، حضور غیرتمندانه مردم دیار مومنان در پای صندوق های رأی، پیروزی مقتدرانه جبهه حزب الله در برابر سیاهی لشکر کاخ سفید و بردگان فکری شان بود که شکرانه آن بر همگان واجب است.

جبهه انقلاب منحصر در افرادی خاص با فیش حقوقی مشخص نیست و گستره آن پهنای دل آزادی خواهان سراسر عالم را در بر می گیرد. هر کس که سرسپرده آمریکا و اذنباش نیست در جبهه انقلاب قرار دارد.

پیروزی دکتر علی کریمی فیروزجایی و سردار مهدی سعادتی به فضل خدا باید فصلی نو برای پیشرفت این دیار و انعکاس آرمان های انقلاب اسلامی در امور جاری کشور و جهان اسلام باشد.

این دو عزیز که از نیروهای مجرّب عرصه های مدیریتی کشور هستند نیک می دانند که بایسته ترین شرط مشروعیت در مناصب مرتبط با نظام دینی، رعایت اصل عدالت و تقواست که اجتناب از منفعت طلبی، باند بازی، رفتارهای احساسی و ... مصادیقی از آن به شمار می آید. مراقبت از تأثّر و انفعال در مقابل زیاده خواهان و بی توجهی به وسوسه های اغواگرانه بدخواهان به منظور اختلاف افکنی بین دو نماینده منتخب، از دیگر ضرورت های قابل توجه در روزهای پس از پیروزی است.

حرف آخر:

"إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ وَرَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کَانَ تَوَّابًا"

  • سیدحمید مشتاقی نیا

به بهانه سالگرد حاج قاسم نژاد نصراله

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۸، ۱۲:۰۱ ب.ظ

بسم رب الحسین علیه السلام

به رنگ خدا

قطره اگر به دریا نرسد، ارزشی ندارد. دریایی شدن، رمز ماندگاری قطره هاست.

انسان اگر از خود بیخود نشده و حصار تعلقات نفسانی را نشکند، پرنده بی بال و پری است که طعمه هر بی سر و پایی شده و دیگر بهایی نخواهد داشت. اما پیوستن به مادر وجود، حیات ماندگار و ابدی انسان را تضمین نموده و گوهر وجودش را با ارزش تر و درخشان تر می سازد.

خیلی ها هر روز به یک رنگ در می آیند. کسی که مسیر درست زندگی را نشناسد و نداند از کجا آمده و از چه مسیری به کجا خواهد رفت، هر روز از این شاخه به آن شاخه می پرد، آرامش ندارد و مدام رنگ عوض می کند.

آن که خودش را شناخت و مبدأ و معاد را دریافت به آرامش و ثبات دست یافته و رمز جاودگانی را درک نموده است.

چنین است که در کلام وحی آمده است: "صِبغَةَ الله و مَن اَحسَنَ مِن اللهِ صِبغَه" رنگ خدا، بالاترین و زیباترین و ماندگارترین رنگ هاست و کسی که به رنگ خدا در بیاید به جزیره ثبات رسیده و ضمیر درونش از دریای متلاطم دنیا زدگی و گمگشتگی در امان می ماند. تنها خداست که می ماند و بنده اگر رنگ خدا گرفت، خدایی شده و وجودش در پرتو اتصال به ذات حق، ارزشی جاودانه خواهد داشت.

مردان خدا، ماندگار می مانند.

حاج ابوالقاسمِ نژاد نصرالله از همین دست قطره های پراکنده از تشعشع آفرینش بود که خودش را شناخت و مبدأ و مقصد راه را پیدا نمود و حیاتش با خالق یکتا رقم خورد. هر کس که از دنیا برود به خدا می رسد؛ اما مرد آن است که تا زنده است خدایی شود با خدا زندگی کند و تار و پود وجودش را با اراده الله گره بزند.

جوان مبارز سال های حاکمیت طاغوت که در راه تحقق اهداف دین حق، خواب و خوراک را بر خود حرام دانسته و در خفا یا آشکار به جهاد فی سبیل الله و قیام الی الله پرداخت و از مصاف با دژخیمان سرسپرده ظلمت، هراسی به خود راه نداد، از نخستین روزهای پیروزی انقلاب نیز مرد حضور در صحنه های دشوار بود و هر جا و هر میدانی که خطر را در کمین نهال نوپای اسلام ناب می دید، در خط مقدم دفاع از آرمان شهیدان حاضر می شد و همه هستی اش را عاشقانه در کف دست گرفته و نغمه عاشورایی "فیا سیوف خُذینی" سر می داد.

در کمیته یا سپاه، در جبهه نبرد با متجاوزان یا در تقابل با منافقان و گروهک های وابسته به شرق و غرب که ناجوانمردانه به صفوف مردم خنجر می زدند لحظه ای از رویارویی با دشمنان ملت ابا نداشت. از جوان های دهه شصتی اگر بپرسید شاید کمتر کسی باشد که او را یک روز با عصا، یک روز با سر شکسته و باند پیچیده، یک روز با دست گچ گرفته و روزی با تن مجروح ندیده باشد. هم نفسی با شهدا را افتخار خود می دانست و به رغم دلبستگی به همسر و فرزندان، عشق به خدا و راه خدا را بالاتر از همه تعلقات عالم مادی نگریسته و از میان همه زیبایی های عالم، رنگ خدا را می پسندید.

بیهوده که نگفته اند: آن کس که تو را شناخت جان را چه کند؟ ...

ستیز مسلحانه با ایادی استکبار، یک بُعد از شخصیت انقلابی او بود. جهاد فرهنگی اولویت مهم دیگری بود که به منظور سازندگی معنوی جامعه و تقویت باورهای دینی و انس با آموزه های مکتب وحی، مرحوم حاج ابوالقاسم نژاد نصرالله را به مربی و معلمی دلسوز در جلسات مذهبی تبدیل ساخته بود. از آموزش قرائت صحیح نماز و قرآن و آشنایی با احکام شرع تا تحلیل های سیاسی و بصیرتی در شناخت ماهیت دشمن و رفع شایعات عناصر ضدانقلاب، جلوه ای دیگر از تلاش او در تثبیت مبانی انقلاب شکوهمند اسلامی به شمار می آمد. صوت زیبا و حزین و دلربای او مناجات های سوزناک و مقلّب القلوبش را در دل ها رسوخ می داد و جان های شتنه حقیقت را از جام دلدادگی و معرفت، مست می ساخت.

دغدغه مردم را داشت و در گره گشایی از کار دیگران، بی هیچ منّت و توقعی شتاب می نمود. خدمت به خلق خدا را مقدمه ای لازم برای جلب رضایت خدا می دانست. او این ویژگی را تا واپسین روزهایی حیاتش تا آن میزان که رمق به تن داشت حفظ نمود و لبخند محرومان و ضعفا را سرمایه گرانبهای سفر آخرت قرار داد.

خدایی شدن و رنگ خدایی داشتن، مایه آرامش خاطر و اطمینان نفس است. همین امتیاز است که مومنان را در فراز و نشیب های زندگی، آرام و با وقار نگاه می دارد. رضایت همواره از آن کسانی است که مصداق یا ایتهاالنفس المطمئه هستند.

سختی های زندگی را به پای امتحان و مصلحت الهی می گذاشت و خم به ابرو نمی آورد و زبان به شِکوه باز نمی کرد. ذکر حمد رب العالمین از زبانش قطع نمی شد.

از آن دست آدم هایی نبود که اگر چرخ روزگار به کامش نچرخید، بنای لجاجت گذاشته و در گفتار و رفتارش زاویه ایجاد کند. از آن دست آدم هایی نبود که چرب و شیرین روزگار یا تلخی ها و دشواری هایش، راه و مرام شهیدان طریقت عشق را از ذهنش بزداید. از آن دست آدم هایی نبود که به قول معروف اگر پاترولش به پیکان تبدیل شد دست از انقلاب بر دارد و جبهه حق را تنها بگذارد.

به شهادت همه دوستان حاج ابوالقاسم، تا آن جا که نایی در وجودش نوا داشت، مسجد را رها نکرد، شهدا را از یاد نبرد، انقلاب را تنها نگذاشت، خدمت به مردم را فراموش نکرد، امر به معروف و نهی از منکر را ترک ننمود و از بیان حق در دفاع از آرمان های انقلاب و ایجاد بیداری در خفتگان و وادادگان طفره نرفت. خط ولایت را در صیانت از درخت تناور انقلاب اسلامی که سرسبزی و طراوتش مرهون خون سرخ شهداست، بی اعتنا به هیاهوی چپ و راست، وظیفه مطلق خویش می دانست.

آنها که به رنگ خدا درآیند و راه او را دنبال نمایند، منزل هدایت را درک خواهند نمود و در بیت النور رستگاری، تحت ولایت حضرت دوست، جاودانه خواهند شد. اللهُ ولیُّ الذین آمنوا یُخرجهم من الظلمات الی النور ...

امروز که  صحبت از عاقبت به خیری این مرد خداست خوب است از همراه و همنفس و یاور بی ادعا و صدیق او، همسر ایثارگرش نیز یادی کنیم که استواری و حمایت جانانه او در زندگی، محیط خانه را معراج رستگاری و تربیت ربانی فرزندان قرار داد و چراغ یاد خدا را راه هدایت خانواده می ساخت.

شادی روح این دو ساکن کوی ملکوت و با آروزی رهروی راه اهل بیت علیهم السلام و به امید آن که در پرتو عنایت حق، یادی نیک از خود به جای بگذاریم دسته گل صلوات بر محمد و آل محمد را هدیه به روح عرشیان می سازیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

امشب برای فرداست!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۸، ۰۸:۰۸ ب.ظ

See the source image

 

خود واژه جمعه، از جمع و اجتماع می آید. اصل دور هم نشینی و با هم بودن و از حال هم با خبر بودن و صله رحم و اتحاد، یک رویه مطلوب و سبک خاص تربیتی و اجتماعی اسلام است.

روز جمعه را گفته اند از کار و فعالیت معمول، بهتر است که دست بکشید، عبادت کنید، به خود برسید و به دیگران سر بزنید.

شب جمعه را هم گفته اند که قرآن بخوانید و یاد اموات و از دست رفتگان را زنده کنید.

هر شبی مقدمه یک روز است. شب جمعه را اگر به یاد درگذشتگان باشیم، روز جمعه، در دید و بازدیدها و دورهمی های عبادی و خویشاوندی، قدر همدیگر را بیشتر خواهیم دانست. اینگونه، اجتماع زیباتری خواهیم داشت.

یاد مرگ، منشأ انزوا و انفعال نیست، مبدأ تقویت ارتباط با مردم و تحقق جامعه ای است که در آن بی اعتنا به کدورت ها، لحظات با هم بودن به یک ارزش و لذت جمعی تبدیل می شود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دوربین ها ودوربینی ها!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۸ بهمن ۱۳۹۸، ۱۲:۳۳ ب.ظ

 

یک نکته را آقا درباره سردار شهید سلیمانی گفت که البته ویژگی مشترک همه شهداست. "سلیمانی در جلسات جوری می نشست که مقابل دید نبود و جلب توجه نمی کرد."

آنهایی که همه اش منم منم می گویند، عشق دیده شدن ها، دوربینی ها، خوش تیپ های همیشه در صحنه، بیلان سازها، گزارشی ها و نمایشی ها و ... حواسشان را جمع کنند که گفته اند: از آخر مجلس شهدا را چیدند!

می خواهید راه شهدا را ادامه دهید، خودتان را فراموش کنید و جز خدا و خلق خدا را نبینید. شهدا دوربینی نبودند؛ اما دور بین بودند و افق نگاهشان به صراط مستقیم حق تا منزلگاه آخرت بود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا