اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

پیشتاز قافله

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۵، ۰۹:۲۰ ب.ظ

خیلی سعی می کرد آهسته از جایش بلند شود. طوری راه می رفت که کوچکترین سر و صدایی ایجاد نکند. به آرامی بر می خواست و وضویی می ساخت و به نمازی عاشقانه می ایستاد. دوست نداشت به خاطر خواندن نماز شب، مزاحمتی برای کسی ایجاد کند. من می دانستم که نیمه های شب برای نماز بر می خیزد. گاهی بیدار می شدم و حرکات او را می دیدم و لذت می بردم. حالتش حسرت برانگیز بود. در نجوای با خدا، حس با صفایی داشت که تنها می شد این حالت را در وصف مردان الهی جست. همرزمی و دوستی با چنین انسان وارسته ای برای من و همه آنهایی که راز نیمه شبش را می دانستند مایه مباهات بود. نماز شبش را که می خواند، نزدیک اذان صبح می آمد و به آهستگی و با مهربانی بیدارمان می کرد. می گفت:

برادر جان! بلند شو، وقت نماز شب است. من که حال ندارم، لااقل شما بلند شو، برای من هم دعا کن و از خدا مغفرت بخواه ...

به روایت همرزم شهید علی کاظم امکانی یگانه، شور دلدادگی، ص 90

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">