پرنده تر ز مرغان هوایی
سال 61 در عملیات محرم با شهید حسن محمودنژاد در گردان محمّد رسول الله (ص) تیپ17 علی ابن ابی طالب (ع) بودم.
وسط عملیات رو کرد به من و گفت: شیخ! تا به حال حمام رفته ای؟ گفتم: بله، چطور؟!
گفت: کیسه کشیده ای؟ گفتم: بله.
گفت: چه احساسی داشتی؟ گفتم: احساس سبکی!
گفت: من چنین احساسی دارم.
اندکی مکث کرد. دوباره گفت: شیخ! تا به حال حمام رفته ای؟ گفتم: بله، همین الان پرسیدی!
اعتنایی نکرد. گفت: آیا پس از شست و شو، بوی خوشی حس کرده ای؟ گفتم: بله.
گفت: من الان چنین حسی دارم.
باز مکث کرد و پرسید: شیخ! تا به حال حس کرده ای که می خواهی پروازکنی؟
نگران شدم. گفتم: نکند می خواهی پرواز کنی؟
گفت: بله من چنین حسی دارم.
طولی نکشید درست دو ساعت بعد از شروع مرحله چهارم عملیات محرم با رمز ( یا زینب س ) ترکشی به نخاع گردن او اصابت کرد. او را به عقب بردند و بعد از چند روز در بیمارستان آیت الله کاشانی اصفهان به درجه شهادت نایل شد.
حجه الاسلام زارعی یزدی ( همرزم شهید )