واگویه ای دردآور اما واقعی
سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۷:۵۵ ق.ظ
این متن زیبا رو که زبان حال امثال من هم هست دوست خوبم آقا مرتضی سیدی نوشت و برام فرستاد:
حمید جاااان
این رسوایی رو کجا ببریم؟!
بچه محل هامون تو محاصره بودن و ما مدعی تر از همه سرگرم.....
امروز دیگه روز یا لیتنی کنت معکم نیست که نوادگان بوسفیان به حرم ناموس پیامبر و شیعه های امیرالمؤمنین رحم نمی کنند و ما آرزومندان شهادت تو پستو های خونمون پای تلویزیون مشغول خندوانه دیدن هستیم و .....
از بوسیدن بچه هام شرم دارم...
از نوازش کردن شون...
از سر سفره نشستن و با خانواده غذای گرم خوردن...
این روز ها طعم نون هم عوض شده وقتی می دونم تو اردوگاه های آواره های جنگ همه گرسنه اند...
حمید!
داره باورم می شه که من این همه سال فقط دروغ گفتم!!!
هنوز هم دارم دروغ می گم!!!
- ۹۵/۰۲/۲۶