مشتاقی، یادگار خانطومان
1- یک فرقی حسین مشتاقی دارد با بقیه شهدای مدافع حرم. اسم هر یک از شهدای مدافع حرم را پیش همرزمانشان بیاورید، بارقه اندوه را می توانید در عمق نگاهشان ببینید؛ اما تا بگویید حسین مشتاقی، اولین واکنش همرزمانش، لبخند است!
جمعی که دور حسین شکل می گرفت، یک پارچه شادی و خنده بود. سر به سر همه می گذاشت و با شیطنت هایش فضا را عوض می کرد. گاهی می دیدی دارد به سرعت می دود، لحظه ای بعد چشمت به جماعتی می افتاد که با همه توان تلاش داشتند به او رسیده و یقه اش را بگیرند که مثلاً چرا خرج توپ را یواشکی داخل منقلی ریخته که بچه ها برای گرم کردن خودشان روشن کرده بودند!!
2- مأموریت اولش نبود؛ اما این بار دلم شور می زد. گفتم: حسین، دیگر بس است. گفت: "می دانی سوریه چه خبر است؟ می دانی با زن و بچه های شیعه چه می کنند؟ می دانی اگر آن جا جلویشان نایستیم دیر یا زود در شهر خودمان باید با آنها بجنگیم؟ ... من پشت رهبرم را خالی نمی کنم.
از زیر قرآن که ردش کردم، دلم خالی شد. پدرش هم همین حال را داشت. گفت: این بار آخری است که حسین را می بینی.