فرصت سازی و فرصت سوزی
اوایل دهه هفتاد سخنرانی آمده بود جمع بسیجی های شهر ما درباره استقلال اقتصادی صحبت می کرد یک جا مثال زد که ژاپن بعد از جنگ جهانی دوم برای جبران آسیبی که از آمریکا خورده بود از مردمش خواست کمترین محیطی هم که در اختیار دارند مثل پشت بام یا حتی گلدان کنار پله، برنج و دیگر محصولات کشاورزی را کشت نمایند. بعد محاسبه کردند هر نفر اینقدر برنج بکارد در مجموع کشور ژاپن از واردات فلان قدر برنج بی نیاز خواهد شد.
چند سال پیش خاطرات گورباچف را می خواندم. قبل از آنکه رهبر جماهیر شوروی شود مسئول کمیسیون کشاورزی حزب کمونیسم بود. شعاری داشت برای خودش می گفت زمین خالی چه معنی می دهد؟ اگر قابلیت کشاورزی دارد باید در آن چیزی کشت نمود اگر نه باید به پرورش دام و طیور پرداخت تا شوروی با آن وسعت و جمعیت از نظر کشاورزی و گوشت مستغنی شده که هیچ در صورت لزوم اقدام به صادرات محصولاتش کند.
از وقتی این تکه از خاطرات گورباچف را خواندم هر بار سفر می روم پهنای بیابان ها و دشت های رها شده استانهای سمنان و اصفهان و قم و مرکزی و همدان و قزوین و آذربایجان و ... مرا به فکر فرو می برد آیا این زمین ها قابلیت استفاده ندارند؟ نمی شود بخشی از بیکاری ها را از طریق واگذاری موقت این اراضی برطرف نمود و کشور را بیش از پیش به سمت استقلال پیش برد؟
دیشب در یکی از سایتهای خبری تصویری دیدم مربوط به مزارع چای در پشت بام ساختمانها در هانگژو چین. چین هم قدر کوچکترین فرصتها را دانست که به غول اقتصادی دنیا بدل شد.