راهی که از میدان خطر می گذرد
سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۳، ۰۵:۵۳ ق.ظ
یک دست علی رضا نوری در عملیات قطع شده بود. دست دیگرش نیز مصدوم بود. با این حال می ایستاد و به عنوان قائم مقام لشکر، کارهای جبهه و جنگ را سر و سامان می داد.
حکم انتصابش را من برایش بردم. نامه را خواند. شده بود جانشین مدیرعامل راه آهن. پست کوچکی نبود.
چشمانش برق نزد و گل از گلش نشکفت. یک لحظه هم مکث نکرد. اول از من عذر خواست. بعد با دست آسیب دیده اش نامه را به دندان کشید و پاره کرد. گفت: عذرخواهی کردم که ناراحت نشوی برادر، شرمنده، این پست های نان و آب دار دنیا نمی تواند مرا از جبهه و حهاد جدا کند. راه من از میدان خطر می گذرد ...
اسماعیل کوثری
- ۹۳/۱۱/۱۳