خون دل و دل خون
سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۳۰ آبان ۱۳۹۳، ۰۴:۲۹ ق.ظ
تیربار دشمن، امان رزمندهها را بریده بود. هر کس داخل کانال میرفت، هدف قرار میگرفت و شهید میشد. بچهها زمینگیر شده بودند. تا آن تیربار آنجا بود نمیشد کاری کرد. اگر رزمندهها پیشروی نمیکردند، عملیات با مشکل مواجه میشد. شرایط، حساس بود
احمدرضا اسماعیلزاده، رو کرد به من و گفت: به نظرت خون دل خوردن آسانتر است یا خون دادن؟ ماندم چه بگویم. وسط این اوضاع، منظورش چه بود، خدا میدانست!
خودش ادامه داد: به نظر من، خون دادن، آسانتر از خون دل خوردن است. الآن اگر نتوانیم کاری کنیم، در آینده باید بنشینیم و خون دل بخوریم.
این را گفت، از جا برخاست و چند نارنجک را با خود برد. احمد که رفت، تیربار دشمن برای همیشه خاموش شد. حالا گره کار باز شده بود، هر چند خودش تا مدتها نتوانست برگردد. پیکر پاکش میهمان امالرصاص شد.
کتاب چهل حماسه
- ۹۳/۰۸/۳۰