خوراک لوبیا
فرمانده گفت: می خواهیم گروه ویِژه تشکیل بدهیمٰ نیاز به چند نیروی داوطلب . . . .
حرفش تمام نشدهٰ همه داوطلب شدند.
گفت: این همه که نمی شود. باید عده ای بیایند که برای بدترین شرایط آماده باشند.
کسی عقب نرفت.
گفت: شرایطی پیش می اید که باید با مار و عقرب و رتیل زندگی کنید! خیلی خطرناک است.
گوش کسی به این حرف ها بدهکار نبود.
گفت: شاید لازم باشد روی نارنجک دارز بکشید تا ترکش آن به بقیه اصابت نکند.
باز هم همه داوطلب بودند.
گفت: امکان دارد مجبور شوید خودتان را بیندازید روی مین.
هیچ کس از عضویت در این گروه اظهار پشیمانی نکرد.
فرمانده دید فایده ای ندارد. انگار اینها از هیچ چیزی نمی ترسند. مانده بود چگونه تشخیص بدهد قدرت و تحمل چه کسانی از بقیه بیشتر است تا بتواند آنها را گزینش کند. فکری به خاطرش رسید.
گفت: هر کس می خواهد عضو گروه ویژه بشود باید شام خوراک لوبیا بخورد.
. . . حالا مانده بود چه جوری نیروهایش را راضی کند و به گروه برگرداند. می گفتند: نیش مار و عقرب را تحمل می کنیمٰ روی نارنجک و مین می خوابیم؛ اما تو را به خدا ما را با تی ان تی طرف نکنٰ طاقتش را نداریم!
- ۹۳/۱۱/۲۵