اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات

بی صاحب نیستیم!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۸:۵۱ ب.ظ

این مطلب را چند روز پیش در کانال شیرخوارگان حسینی شهرستان بابل به مدیریت برادر بزرگوارم علی آقای مهاجر خواندم:


شیخ جعفر مجتهدی:

این طور نیست که ائمه اطهار علیهم السلام دوستانشان رابه حال خود رها کنند، اگر از دوستان آنها غفلتی سر بزند آن بزرگواران مواظب هستند و بالاخره آنها را نجات می دهند.


بگذارید مطلبی را خدمتتان عرض کنم:

چند روز پیش با خبر شدم برادر یکی از دوستان طلبه ام که در بابل مغازه دار است و با او نیز سلام و علیکی دارم، به طور ناگهانی، ناپدید شده و هیچ ردی جز یک تماس نیمه کاره از او به جا نمانده است! رهگیری این تماس نشان می داد او ساعاتی بعد از ناپدید شدن در بابل در اطراف بهشت زهرای تهران حضور داشته است. در این رابطه پرونده ای در اداره آگاهی بابل تشکیل شد و گمانه هایی به میان آمد. در تهران نیز فعالیت هایی برای پیدا کردن او آغاز گردید.

در حد بضاعت خود تلاش داشتم موضوع را پیگیری کرده و قدمی برای این خانواده بردارم. آخرین تماس من با دوست طلبه ام امروز نزدیک اذان ظهر بود. بنده خدا مستأصل بود و از این که هنوز پیگیری ها به جایی نرسیده و پدر و مادر و اهل و عیال برادرش در اضطراب و نگرانی و بلاتکلیفی به سر می بردند ناراحت بود. احساس کردم دارد امیدش را از دست می دهد. بنده خدا حق داشت. هر کس خودش را در این وضعیت قرار بدهد می فهمد او و خانواده اش چه حال و روزی دارند.

برای تسکین خاطرش خواستم چیزی گفته باشم. یاد همان مطلب شیخ جعفر مجتهدی افتادم که چند روز قبل در کانال شیرخوارگان حسینی خوانده بودم.

گفتم: حسن جان! خانواده شما همگی یا طلبه اند و یا هیأتی و نوکر اهل بیت. امروز هم روز میلاد امام زمان است. ما بی صاحب نیستیم برادر. کسی هست موقع گرفتاری و اندوه و اضطراب به دادمان برسد. انشاءالله به برکت این روز شریف، خبری از برادرت شنیده و از بلاتکلیفی خارج شوید.

نزدیک اذان مغرب بود که حسن  زنگ زد. صدایش صاف و لحنش امیدوار و محکم بود. گفت: از آگاهی زنگ زدند و خبر دادند برادرم پیدا شده و در یکی از بیمارستان های شیراز بستری است.

گفتم: این هم عیدی امام زمان. الحمدلله رب العالمین. خدا را شکر که ما را از متمسکین به ولایت امیرالمومنین و اولادش قرار داد.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">