آتش به بهانه آرش!
حضرات متولیان فرهنگی در آمل و ساری!
یک بار با دقت این متن را بخوانید:
"آرش بر فراز دماوند میرود و تیر را در چله کمان گذاشته و پرتاب میکند. آرش که همه هستی و توانش را برای پرتاب تیر گذاشته بود، پس از این تیراندازی از خستگی جان میدهد؛ پیکرش پارهپاره شده و در خاک ایران پخش میشود و روانش در تیر دمیده میشود. تیر از بامداد تا هنگام غروب خورشید پرواز کرده و در کنار رود جیحون یا آمودریا بر درخت گردویی فرود میآید، که آنجا مرز میان ایران و توران خوانده میشود." در چند کتاب تاریخی اما فاقد سند، این قصه با اندکی تفاوت، بیان شده است.
حالا سوال اساسی از حضرات این است که آیا واقعاً باورتان شد این ماجرا؟
به همین راحتی کل داشته ها و سرمایه های انسانی پرافتخار شهر خود را به یک افسانه فروختید؟ حالا سر این که آرش آملی بود یا ساروی قیل و قال راه می اندازید و برای انتخاب روز آمل یا ساری، دنبال مصادره این داستان هستید؟
آمل مهد حاکمیت شیعه و دیار علم و فرهنگ و شهر هزار سنگر، ساری آوردگاه ایمان و حماسه و علم و ادب؛ کار مسئولان فرهنگی تازه از گرد راه رسیده شان به این جا رسیده که به تمام افتخارات هویت ساز خاک خود پشت می زنند؟
هواپیما هم از صبح تا غروب پرواز کند، بنزینش تمام می شود، آن وقت تیر آرش ولو از جنس پر عقاب همه این مدت روی هوا در حرکت بوده است؟! راستی این ماجرا اگر مرتبط با یکی از کتب روایی و دینی بود جوجه روشنفکرهای خودباخته تا به حال چقدر به بهانه مبارزه با خرافه پرستی، گریبان چاک می زدند؟
دلسوزان فرهنگی شهرهای ساری و آمل آن طور که پیداست رسالتی خطیر در آسنا سازی متصدیان امور با معارف و حقایق اصیل و برجسته دیار پرافتخار خود بر عهده دارند.