حیف نان!
دوستان مکرر تماس گرفته اند که مساله ای پیش آمده و تو دخالت کن، چیزی بنویس ما پخش کنیم و ... زیر بار نرفتم. واقعا همه چیز را باید در رسانه حل کرد؟ مملکت قانون ندارد؟ سازمانها و ارگانها وظیفه ای ندارند؟ خود مردم نباید کمی به هوش باشند؟ آدم یک وقتهایی احساس میکند بعضی ها خوششان می آید مثل شخصیت حیف نون در سریال باغ مظفر، تو سری بخورند، سرشان کلاه برود و... شاید این هم نوعی حس معنویت درونی افراد باشد که به بیراهه رفته.
این جور افراد به خصوص قشر خانم به خصوص آن دست از خانمهایی که یا مجرد و سن بالا هستند یا از شوهرشان کمتر محبت می بینند عرصه میدهند دست آدمهایی که به پول و شهوت علاقه دارند و زبان بازی و کلاس داری را خوب بلد هستند. طرف مدتی میرود کلاس اصلا نمیفهمد چه شنیده فقط می گوید استاد چه صدای گرمی داشت چقدر فضا آرامش بخش بود چه نگاه زیبایی داشت و...
یکی به اسم طب سنتی و مزاج سنجی، یکی به اسم حافظ شناسی و فردوسی پژوهی یکی شناخت شناسی یکی آداب زندگی و همسرداری و ... جالب است نمونه هایی را دیده ام که طرف یک باغبان ساده یا کارگر قراردادی بوده که خواسته در زندگی اش تحولی ایجاد کند با چرب زبانی و قدرت مونتاژ ذهنی و بهره گیری از هنر ارتباط با مخاطب، دکان و دستگاهی باز کرده فوج فوج زنهایی با همان دو ویژگی که در بالا عرض کردم به آنها رجوع میکنند جسارتا حتی حاضرند تنشان را هم در اختیار طرف قرار دهند و احساس آرامش در خلأ و حالت خلسه روحی را تجربه کنند چه برسد به فکر و ذهنشان را؛ تازه پول خوبی هم بابتش به طرف می دهند!!
خب دوباره این سوال را مطرح میکنم. همیشه باید در رسانه ها با این نوع مسائل برخورد کرد؟ مملکت قانون ندارد؟ دستگاهها وظیفه ای ندارند؟ آن دستگاه فرهنگی که به اینها تریبون می دهد حتی نمی پرسد طرف اصلا مدرک تحصیلی دارد یا نه؟ بخشی از مردم تا کی دوست دارند در خلسه سادگی و حماقت خود به سر ببرند؟ تا آدمها خنگ نباشند کسی نمیتواند با احساس زرنگی از آنها سواری بگیرد.