اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۸۸ ثبت شده است

ادامه آرشیو اردیبهشت88 اشک آتش

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۸۸، ۱۰:۳۳ ق.ظ


فرهنگ نامه یا فرهنگ پاره؟!

+ نوشته شده در پنجشنبه سی و یکم اردیبهشت 1388 ساعت 5:57 شماره پست: 138

 یکسال پیش در چنین روزی به ادامه همکاری خود با دفتر فرهنگنامه اسارت خاتمه دادم.از دوره مدیریت این پروژه خاطرات خوش و تجربیات ارزنده ای را به یادگار دارم.علت جدایی من اجحافی بود که بر اثر ندانم کاری های مسئول پروژه در حق گنجینه عظیم خاطرات آزادگی صورت می پذیرفت.سهل انگاری بی مبالاتی و عدم نظارت محتوایی کار را به جایی رسانده بود که گاه مطالبی صد در صد خلاف واقع و مضحک آماده انتشار می گرذید.از جمله می توان به مجموعه آماده چاپی اشاره کرد که در آن نوشته شده بود در عملیات مرصاد استان آبادان؟درغرب ایران!به محاصره دشمن درآمدیا اینکه در سال شصت در اردوگاه موصل2،دوهزاروپانصداسیر از نیروی هوایی! سپاه پاسداران!!وجود داشته است.در حالیکه آن موقع سپاه اصلا نیروی هوایی نداشت و2500نفربا احتساب خانواده و بچه محل ها! هم به دست نمی آمد....بگذریم.

ناگفته های من از عمق فاجعه که البته تصویری از آنها را نگه داشته ام بیش از این حرف هاست.منصفانه باید بگویم خواهران زحمتکش آن دفتر که در تهران با متوسط حقوق ماهانه 120هزارتومان مجاهدت می نمودند تلاش زائدالوصفی برای تدوین متون انجام داده اند.

من که اراده ای را برای مقابله با انحرافات محتوایی که نوعی جنایت فرهنگی و تاریخی محسوب می شد مشاهده ننمودم پس از استعفا مقاله ای مستند و بسیار مجمل از آثار منشر شده را در روزنامه جمهوری و سایت آفتاب ارائه نمودم که حداقل باعث شد مسئول طرح که همواره از این کار وجهه ای ترحم برانگیز را برای خود در مصاحبه ها ودیدار هایش با مسئولین مایه دار!فراهم می نمود از ترس هجوم نقدها انتشار سایر مجلدات را متوقف نماید.

مستندات به حدی قوی بود که به رغم درخواست روزنامه مذ کور، این بزرگوار که ید طولایی در جوابیه نویسی دارد ترجیح دهد که سکوت نموده و تنها به واسطه استادی دوست داشتنی از من بخواهد بی خیال ناگفته ها شوم.جالب است این استاد عزیز خودش کسی است که شغل فعلی اش را به خاطر دادوبیدادهایی دارد که بر اثر لجام گسیختگی های عرصه فرهنگی دفاع مقدس سر می داده است.این مسئله نشان میدهد خیلی هایمان استعداد باند بازی را داریم به شرط پیدا شدن آب!

مقاله کوتاه وشفافی که اشاره نمودم را حتما در ادامه مطلب بخوانید و حسرت بخورید.

 


آیا آزادگان و مسولین فرهنگی دفاع مقدس از این مسأله آگاه هستند؟

چند سالی است که در متن اخبار فرهنگی با خبری پیرامون گردآوری و دسته‌بندی خاطرات آزادگان مقاوم دفاع مقدس در مجموعه‌ای  شصت جلدی با عنوان فرهنگنامه اسارت و آزادگان مواجه شده‌ایم که  در ظاهر، می‌تواند اثری ماندگار و تاریخی در حوزه فرهنگ ایثار و شهادت به حساب آید.

گذشته از طولانی شدن وعده انتشار مجلدات این اثر که با نام مسعودده نمکی در حال انجام است تورقی گذرا در پنج جلدمنتشر شده مجموعه فوق، ضعف‌های حیرت‌آوری را به چشم علاقمندان می‌نمایاند که به هیچ وجه، متناسب با ادعای «فرهنگنامه» بودن یک اثر به ظاهر پژوهشی نمی‌باشد. سال 84 کتابشناسی اسارت به عنوان اولین جلد این مجموعه منتشر شد. گذشته از برخی آثار مکتوب اسارت که در آن درج نگردیده بود گاه آثاری که هیچ ارتباطی با مقوله آزادگان نداشت نیز در لیست کتاب‌های این حوزه معرفی شده بود از جمله کتاب اسیر عین خوش که دفتری از خاطرات رزمندگان استان فارس است اما گویا عنوان غلط انداز آن زحمت مدعیان پژوهش‌گری فرهنگنامه را کم نموده و بی‌توجه به شناسنامه و محتوا در دو صفحه به عنوان خاطرات آزادگان استان فارس ثبت  و معرفی گردیده است! درج نام موسسه شهید آوینی در پشت جلد این کتاب آیا نشان‌گر تأیید محتوای آن توسط موسسة مذکور می‌باشد؟ جلد دوم مجموعه با عنوان اسارت در مطبوعات است که بر خلاف عنوان آن تنها نشان چند نشریه مرتبط با آزادگان در این خصوص به چشم می‌خورد. در پایان کتاب، بخش‌هایی از سخنرانی‌های مرحوم ابوترابی نیز درج گردیده که ارتباط آن با موضوع، تبیین نشده است. فیلم نگار اسارت، کاری در خور و خواندنی است که البته نباید در این خصوص زحمات آقای عاصمی را نادیده انگاشت. جلد چهارم، مجموعه عکس‌های متفرقه با موضوع اسارت بود که جامعیت نداشته و شاید برای استفاده بهتر، لازم بود به صورت نرم‌افزار ارائه می‌گردید.

اما آن چه بیش از همه، پژوهشی بودن مجموعه فرهنگنامه را به شدت زیر سؤال می‌برد پنجمین جلد آن است که حاوی عکس‌های پرسنلی آزادگان سراسر کشور می‌باشد. ضعف‌های این اثر به حدی است که ضرورت انتشار آن را از اساس به طور جدی زیر سؤال می‌برد:

1- در میان آزادگان دلاور، شخصیت‌ها و چهره‌هایی وجود دارند که هر یک به فراخور کارکرد و یا شرایط خاص، نام و نشان بیشتری از خود بر جای گذاشته‌اند. متأسفانه در مجموعه فوق، برخی از  معروف‌ترین چهره‌های اسارت، فاقد عکس معرفی شده‌اند از جمله خورشید اسارت حضرت حجت الاسلام ابوترابی که در هر مرکز فرهنگی مرتبط با دفاع مقدس می‌توان تصویری از ایشان یافت و نیز حسین لشکری که بیشترین دوره اسارت را طی نمود، شهید بزرگوار شهسواری با آن رشادت به یاد ماندنی، حجت الاسلام علی علیدوست (قزوینی)، حجت الاسلام جمشیدی، حجت الاسلام نوروزی و... که همگی به نوعی از رهبران اردوگاه‌های بعثی به حساب می‌آیند. آیا می‌توان این کار را پژوهشی دانست اما نبود تصاویر شخصیت‌هایی معروف که به راحتی قابل دسترس بوده و بعضاً خاطرات‌شان در همان مجموعه، ثبت و درج گردیده را توجیه نمود؟

2- برخی از چهره‌های ماندگار آزادگی متأسفانه فراتر از عکس، فاقد نام نیز می‌باشند مانند حجت الاسلام شاکری فر، شهید بزرگوار تندگویان و...

3- به جای تصویر حجت الاسلام نریموسا که از رهبران اردوگاه هفت بوده و امروز نیز از فعالان عرصه روایتگری دفاع مقدس و نیز از منابع تحقیقاتی آن مجموعه محسوب گردیده عکس فردی با صد و هشتاد درجه تفاوت چهره! ثبت گردیده است.

4- گذشته از برخی اشتباهات در ترتیب حروف الفبا زیر هر تصویر اعدادی به صورت اعشاری درج شده که فاقد هر نوع توضیحی برای فهم مخاطب می‌باشد. این ارقام در حقیقت نشان‌گر مدت زمان اسارت فرد مورد نظر می‌باشد به طور مثال رقم 8/3/5 یعنی آن شخص پنج سال و سه ماه و هشت روز در بند دشمن بوده است. با کمال تأسف اشتباه در این موارد نیز به وفور مشاهده می‌شود مثلاً جعفر رشاد 4/12/0 که دوازده ماه یعنی همان یکسال! مرتضی فهیم 28/0/0 ؟ که طبق قانون اصلاً اسیر به حساب نمی‌آید و...

5- در ابتدای کتاب ادعا شده که براساس قانون همه کسانی که قبل از پیروزی انقلاب، بیش از شش ماه زندانی سیاسی بوده‌‌اند اسیر به حساب آمده بنابراین اطلاعات مربوط به آنها نیز در این کتاب ثبت شده است. با نگاهی گذرا در می‌یابیم که این ادعا نیز سطحی و نادرست بوده و در میان ده‌ها چهره مطرح عرصه انقلاب که نامشان در ذهن و زبان هر پیر و جوانی وجود دارد تنها نام و تصویر خانم دباغ به چشم می‌آید. به راستی اگر به طور مثال فرهنگنامه دهخدا تنها یک مورد از این اشتباهات فاحش و غیر قابل اغماض را دارا بود تا امروز به عنوان یک منبع موثق قابل اعتماد باقی می‌ماند؟

آیا موسسه پیام آزادگان که نام آن در کنار نام مولف چاپ شده مسولیت خود را در این باره برعهده می‌گیرد؟ آیا این مجموعه می‌تواند به عنوان منبعی تحقیقاتی برای علاقمندان فرهنگ دفاع مقدس شمرده شود؟ چرا مجموعه‌ای که دارای حدود چهل محقق از خواهران گرانقدر بوده توانایی ارائه یک اثر لااقل با ضعف‌هایی کمتر را نداشته است؟ این مسأله آیا نشان‌گر عدم نگاه تخصصی و فقدان نظارت لازم بر روند کار نیست؟ آیا بودجه‌هایی که از بیت‌المال به این امر اختصاص یافته و نیز مکانی که به عنوان دفتر فرهنگنامه اسارت مورد استفاده قرار گرفته که گویا اهدایی مقام معظم رهبری به نشریه فکه و نه این مجموعه بوده است ضمانت شرعی مسولین فرهنگی در نظارت بیشتر بر این مجموعه را گوشزد نمی‌نماید؟

چاپ پنج جلد نخست، در سال هشتاد و چهار صورت گرفته و به رغم صرف بودجه‌ها و استقرار در مکان اهدایی مذکور از ادامه انتشار مجلدات هنوز خبری نشده است. هرچند تحقیقات شخصی نگارنده متأسفانه بازگو کننده آینده‌ای روشن از سرنوشت این مجموعه نمی‌باشد که البته موارد آن به صورت شفاهی به برخی از دست‌‌اندرکاران ارائه گردیده است.

راقم این سطور امیدوار است اطلاعات مندرج در شماره‌های بعدی فرهنگنامه آن قدر تخصصی و قابل وثوق باشد که بتوان تألیف آن را با نگاهی غیر ژورنال، محتوایی، عمقی و ماندگار قلمداد نمود.

تذکر مهم نگارنده خطاب به همه دلسوزان فرهنگ ایثار و شهادت است که مبادا عدم نظارت‌های متعهدانه، نگرش تجاری به مقولات فرهنگی را رواج داده و در نتیجه، اساس خاطرات تاریخ‌ساز دفاع مقدس و دوران پرشکوه آزادگی را مضحکه‌‌ای غیر قابل تمسک و پر شبهه قرار دهد.

 

واعتبروا یا اولی الالباب

والسلام

25/8/87 قم

سید حمید مشتاقی نیا

 
منزل آه
+ نوشته شده در چهارشنبه سی ام اردیبهشت 1388 ساعت 18:3 شماره پست: 137

 

کوچه پس کوچه های کاهگلی حرم بندگی،حزن فراق گام های آرام و استوار او را تاب نمی آورد.

صبح های با صفای ضریح عبادت،طلوع نیایش او را در رواق منظر دلدادگی به انتظار نشسته است.

شکوفه های اشک بهاری در گلستان چشم شیعیان جوانه زده است.

فاطمیه،منزل آه است و آه بی سوختن معنا ندارد.اهل سوز را با فاطمیه انسی دیرینه است.قد خمیده او مجلس آرای روضه سلاله های کوثر ام ابیها بود و در این روزهای شب زده واپسین،طراوت ناگهانی جسمش،شادابی نوازش های آخرین مادری را به یاد می آورد که آرامش قبل از طوفان فراقش بارقه دل خوشی دخترکان مظلوم اهل بیت غربت بود.

حلاوت واژه فاطمیه نه در قالب یک محدوده زمانی که شب و روز او را با تمنای عاشقانه عروج گره زده بود.

مسجد فاطمیه نیز مامن ندبه های صلات یومیه اش بود و وعده گاه دیدار تشنگان جام وصال با روشنای رخسار پیر شریعت،که تابش نور سیمایش و فریاد سکوت لبانش تنها زینت زرورق های کاذب عرفان های جنجالی و طومار رندان تاجر پیشه مدعی را مهر "باطل شد" قرار داده است.

در و دیوار مسجد فاطمیه در روزهای فاطمیه،نمایشگاه ظهور عقده های فروخفته فاطمیون بود به نیابت از ضجه های خاموش فرزندان ستم دیده کوفه که در ورای گذر قرن ها،طغیان خروش دلدادگان طریق رستگاری را رقم زده بود....

زخم دردمندی شیعه دوباره سر باز کرد.آرام جان بی قراران،نگار محفل سالکان،سرور سرای اهل ایمان،بهجت دل مومنان رخت بربست اما....هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود.

 

در محضر ابراهیم

+ نوشته شده در چهارشنبه سی ام اردیبهشت 1388 ساعت 17:57 شماره پست: 136

در مذاکره با شیطان منطقی تر از سنگ پاسخی وجود ندارد!


ابراهیم(ع) دوست واقعی خدا بود. او خلیل‌ا... بود؛ یعنی کسی که در دوستی‌اش با خدا خللی وجود ندارد. در درگاه الهی تقرب است و البته حضرت پروردگار، مقربان آستانش را بیش از دیگران می‌آزماید. ابراهیم، خود را بنده بی‌چون و چرای خداوند می‌دانست و همواره برابر خوسته‌های او سر تعظیم فرود می‌آورد. او وقتی مأمور شد که فرزند خرد سال خود را همراه‌هاجر به جوار نخستین بقعه عالم و اولین مکان رویش زمین از دل آب یعنی کعبه ببرد و آن‌ها را در بیابان تفتیده حجاز، تنها بگذارد، بی هیچ اعتراضی آماده دل کندن از عزیزان خود شد. صبحدم هنگامی که ابراهیم،‌هاجر و اسماعیل را به نزدیکی کعبه رساند و قصد عزیمت نمود‌هاجر با دلی سوزان خطاب به او گفت: آیا مرا با این طفل کوچک در این صحرای بی‌ آب و علف و در تنهایی و غربت رها می‌کنی؟ ابراهیم پاسخ داد: شما را به خدا سپرده‌ام پس شما تنها نیستید. این را گفت و رفت. اما چند قدمی که از آن‌ها فاصله گرفت، دستانش را بالا برد و دلش را روانه آسمان کرد که خدایا! من این دو را برای تو و به تو سپرده‌ام؛ در این برهوت بی‌کسی یاورشان باش.‌ هاجر اسماعیل را بر زمین گذارد و به دنبال آب، راهی سراب شد و پس از هفت بار دویدن بین صفا و مروه، در جایی که اسماعیل، پایش را به زمین می‌کوبید، زمزم زلال محبت خدا را دید که از دل خاک می‌جوشد. از آن پس کام پر عطش آن دو سیراب ماند. اندکی بعد، قبیله «جرهم» که در آن نزدیکی بودند، با دیدن چرخش پرندگان در بالای زمزم، به آن نقطه کوچکردند و ‌هاجر و اسماعیل در پناه توکل به ذات احدیت، از تنهایی و غربت نجات یافتند. ابراهیم، هر از گاه برای ملاقات آن دو به حجاز می‌آمد، تا آن که وقت امتحان دیگری فرا رسید. اگر چه او در ماجرای شکستن بت‌ها و انداخته شدن در آتش نمرودیان، نشان داده بود که برای خدا حاضر است از جان هم بگذرد و با رها ساختن‌هاجر و اسماعیل نیز ثابت کرد که در اطاعت خدا حاضر به ترک عزیزان خود می‌باشد‌؛ اما این بار رتبه امتحانش نیز به اندازه جایگاه و منزلت نورانی‌اش بالا رفته بود. خداوند گویا می‌خواست اوج مطالباتی را که از دوستان حقیقی خویش دارد، نشان دهد. خدا این بار مطالبه‌ای عاشقانه داشت؛ آن هم از ابر مردی که برای پیمودن عالی‌ترین مراتب عشق، آماده بود. ابراهیم پس از گذراندن سال‌های طولانی، بالاخره هنگامی که موهای سرش به سپیدی می‌زد، دارای فرزند شده بود؛ فرزندی که حالا بهار زندگی‌اش را تجربه می‌کرد. اکنون ابراهیم باید از او دل می‌کند؛ آن هم دل کندنی سرخ‌! باید با دستان خود میوه عمرش را به خون می‌غلتاند و با چشم خویش پرپر شدن نوگل زندگیاش را نظاره می‌کرد. ابراهیم از این آزمایش نیز سربلند بیرون آمد. در کنار او اسماعیل نیز که آن زمان گویا بیش از 13 سال نداشت، نشان داد که چونان پدر، مرد میدان‌های خطر است. او ثابت کرد که برای انجام فرمان پروردگارش، مطیع محض خواهد بود. اسماعیل در راه قربان‌گاه، به پدر سفارش کرد دست‌ها و پاهایش را ببندد و بدنش را از رو به زمین بخواباند تا مبادا چشم در چشم او شده و محبت پدرانه‌اش گل کند و مانع از انجام صحیح امر خدا گردد. او از پدر خواست خنجر خود را تیز کند تاحلقومش سریع‌تر بریده شود و نیز سفارش کرد که پدر، پیراهن خونین خود را از تن خارج کند و به دور بیندازد تا مبادا سوگ مادر با دیدن آن پیراهن دو چندان گردد... اسماعیل بدون بغض و لکنت، آخرین سخنانش را بر زبان جاری می‌کرد و ابرهیم همه این گفته‌ها را می‌شنید و آتش آن را در دل دریای خویش فرو می‌ریخت. او پدر بود و وجودش در محبت فرزند می‌سوخت؛ اما حلا‌وت سوختن در عشقی سترگ، او را به پیمودن این راه دشوار وا می‌داشت. اسماعیل هم سر بلند شد. و‌هاجر نیز در مواجهه با ابلیس که در قالب انسان بر او ظاهر گشته بود، وقتی شنید که: از چه نشسته‌ای، شوی تو فرزند دلبندت را به قربان‌گاه برده...، ندا داد: اگر پیامبر خدا خلیل‌الرحمان چنین خواسته ‌من نه آنم که غیر از امر او را اطاعت کنم. ‌هاجر سر بلند شد. شیطان سراغ ابراهیم رفت و دلسوزانه‌! گفت: تو پیامبر خدایی و پیشوای مردم. اگر چنین کنی دیگران نیز از پی تو با پسران خویش همین خواهند کرد و پاسخی جز سنگ نیافت. ابراهیم نشان داد که در مذاکره با شیطان، منطقی‌تر از سنگ، پاسخی وجود ندارد. گفت وگو برای کشف حقیقت است و حق در مرام ابلیس راه ندارد. جبرئیل اما لبه تیز خنجر را برگرداند. ابراهیم با تعجب و اندوه، رو به آسمان شکوه نمود که از چه روی توفیق طاعت خدایش را ندارد؟ آن گاه بود که ندای آسمانی «و فدیناه بذبح عظیم» در گوشش طنین انداز شد. ابراهیم پیش از این خواسته بود که امامت در ذریه او باقی باشد. خدایش پذیرفت و بر این وعده ماند و قربانی او را به تأخیر انداخت تا فرزندی دیگر از سلاله ابراهیم را در مسلخ عشق پذیرا باشد. فرزندی که برتر از اسماعیل و بیش از همه، محبوب خدا بود و در قرن 61 هجری با پای خود به قربان‌گاه رفت. این بار اما خنجر از کار باز نایستاد و او ذبیح‌ا... اعظم شد. کسی که با لب عطشان در خون غوطه‌ خورد و پیش از آن خود به چشم، حلقوم شکافته طفل 6 ماهه‌اش را بر روی دستان خویش نظاره کرد و کمی قبل، جوان رشیدش را تا قربان‌گاه بدرقه نمود. اسماعیل زنده ماند، اما دل ابراهیم شاید در غم‌ دیگری فرو نشست؛ غمی که از ازل تا ابد با فطرت‌های پاک انسان‌های آزاده، عجین شده است. غم قربانی ذبح عظیم. ابراهیم به پاس اخلاص و صداقتش در پرستش خدا، از ساره نیز دارای فرزندانی شد که از بین آن‌ها اسحاق به پیامبری برگزیده شد. راه و رسم شیدایی ابراهیم در سرزمین حجاز تا ابد برای بندگان مؤمن به‌عنوان نماد عبودیت باقی ماند. طواف کعبه، قربانی در منی، سعی صفا و مروه، رمی جمرات، برائت از مشرکان و... نشانه‌هایی از اعتقاد راستین ابراهیم به وحدانیت خدا هستند که پیروی از راه او را گوشزد می‌نمایند. این چنین شد که زیارت خانه خدا، حج ابراهیمی لقب گرفت.

 

 
یادی از "طعمه اروند"
+ نوشته شده در چهارشنبه سی ام اردیبهشت 1388 ساعت 17:49 شماره پست: 135


طعمه اروند:

مجموعه خاطراتی که در کتاب « طعمه اروند » گردآوری شده به کوشش سیدحمید مشتاقی­نیا و توسط انتشارات موسسه فرهنگی سماء به زیور طبع آراسته شده است.

این کتاب ۴۸ صفحه­ای شامل یازده خاطره از سالهای دفاع مقدس و فرزندان این مرز و بوم است.

خاطره زیر را از همین کتاب برگرفته­ایم:

والفجر هشت و جدال با کوسه­ها

عملیات والفجر هشت مراحل آغازین خود را می­گذراند. بچه­ها با شور و نشاط عجیبی به آب زده بودند و اروند را با تمام خروش وحشیانه­اش تحقیر می­کردند.

استراتژیست­های نظامی عراق هیچگاه تصورش را هم نمی­کردند که فرزندان ایران این گونه خود را به فاو برسانند. عملیات در آن برهه از جنگ از حساسیت ویژه­ای برخوردار بود و پیروزی رزمندگان در این نبرد اعتبار نظامی ایران را در جهان در حد بسیار بالایی افزایش می­داد.

شب بود و دست و پنجه نرم کردن با آبهای شتاب­زده­ی اروند کار را دشوار می­نمود اما روحیه مستحکم نیروهای اسلام مانع از انفعال و سستی­ آنها می­شد.

دراین گیر و دار بود که کوسه­ای با سرعت زیاد به سمت ما آمد. مانده بودم چه کنم اما گویا قضیه به همین یکی ختم نمی­شد وقتی متوجه تعداد آنها شدم ناخودآگاه رو به بچه­ها کرده و با اشاره از انها خواستم تا زودتر فرار کنند. بچه­ها با شتاب راه خود را کج کردند. اول خیالم راحت شد اما وقتی سرعت کوسه­ها را دیدم وحشت زده دست و پا زدم تا بتوانم از مهلکه دور شوم.

کوسه­ها در چند قدمی من بودند و هرلحظه احتمال می­رفت. پاها و بعد تمام تنم بلعیده شود. چند بار داد زدم، اما انگار صدایم به جایی نمی­رسید. داشتم ناامید می­شدم بیشتر بچه­ها از من فاصله گرفته بودند و کسی هم نمی­توانست به کمکم بیاید. مرگ را در مقابل چشمانم می­دیدم. شهادت را دوست داشتم، اما نه این مدلش را. حاضر بودم هر توپ و خمپاره­ای به بدنم اصابت کند ولی دندانهای کوسه، آن هم درون آب در آن سیاهی شب؟!. . . نه، نه. . .

   سایه­ای از کنارم گذشت به گمانم کوسه­ای بود که مرا دور می­زد تمام قدرت را به بازوهایم دادم هیجان و التهاب وجودم را به خود می­پیچید.

اما فایده­ای نداشت. برگشتم و به پشت سر نگاه کردم. نگاهی ملتمسانه و از روی ترس. تعجب کردم، از کوسه­ها فاصله گرفته بودم انگار چیزی را حلقه کرده بودند، ولی یقین داشتم کسی پشت سرم نبود و من از همه عقب­تر بودم.

اعتنا نکردم. خواستم دوباره شنا کنم و. . . اما چیزی من را از رفتن باز می­داشت کوسه­ها مسیرشان را عوض کرده بودند. کنجکاو شدم و به سمت نقطه­ای که تا چند لحظه قبل کوسه­ها گردآن حلقه زده بودند حرکت کردم.

خدای من. . . خون و تکه­های استخوان در آن سیاهی به چشمم خورد. مات و مبهوت شدم تکه پارچه­ای روی آب بالا و پایین می­رفت. برداشتم و خوب به آن خیره شدم. ناگهان خشکم زد. یا فاطمه­ی زهرا (س). . . چفیه. . .

آن سایه­ی شناور را به خاطر آوردم که از کنارم گذشت و خودش را به کوسه­ها رساند، دلم شکست.

سالها از آن شب حماسه­ای می­گذرد و من هربار که همنشین اروند می­شوم، دلم هوایی می­شود و بغض گلویم را چنگ می­زند

ای کاش خودش و یا لااقل خانواده­اش را می­شناختم.

اما دریغ. . . دریغ از نام و نشانی

به قول جانیاز فرهیخته حاج آقا مرتضوی:

الهی یا الهی یا الهی

مزارم کن درون کوسه ماهی

مرا یا رب به غربت منزلت ده

نهنگی را زجسمم منفعت ده.

 

فاطمیه(4)

+ نوشته شده در چهارشنبه سی ام اردیبهشت 1388 ساعت 7:16 شماره پست: 134

مقالاتی در بیان ابعاد شخصیتی بانوی بزرگ اسلام


این مقالات با تلاش بنیادشهید وامورایثارگران تدوین شده است.

 

لحظات وداع حضرت فاطمه علیهاالسلام در اوراق تاریخ

 

در منابع شیعه و سنی در زمینه شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام مطالبی اعم از تاریخی و روایی ذکر شده است که در این مطلب اجمالا به آن می‌پردازیم.

 

سلیم بن قیس می‌گوید:

از ابن‌عباس شنیدم که می‌گفت: چون بیماری حضرت فاطمه علیهاالسلام شدید شد، علی‌علیه السلام را طلبید و فرمود:

 

"وصیت می‌کنم تو را که بعد از من با امامه دختر خواهر من زینب ازدواج کنی و تابوت مرا چنانچه ملائکه برای من وصف کردند، بسازی، و نگذاری احدی از دشمنان خدا در[تشییعٍ] جنازه من حاضر شوند.

 

پس همان روز فاطمه علیهاالسلام از دنیا رحلت کرد. از صدای گریه، مدینه به لرزه در آمد و مردم را دهشتی روی داد مانند روز وفات حضرت رسالت صلی الله علیه و آله و سلم."

پس ابوبکر و عمر به تعزیه حضرت علی علیه السلام آمدند و گفتند:

تا ما حاضر نشویم بر دختر رسول خدا نماز نگزار.

چون شب رسید، حضرت علی علیه السلام، عباس و فضل پسر او و مقداد و سلمان و ابوذر و عمّار را طلبید و بر جنازه حضرت فاطمه علیهاالسلام نماز گزارد و او را دفن نمود. چون صبح شد، مقداد به ابوبکر و عمر گفت: ما دیشب فاطمه را دفن کردیم. عمر به ابوبکر گفت: نگفتیم چنین خواهند کرد؟ عباس گفت: فاطمه خود چنین وصیت کرده بود که شما بر او نماز نخوانید.

 

چون شب رسید، حضرت علی علیه السلام، عباس و فضل پسر او و مقداد و سلمان و ابوذر و عمّار را طلبید و بر جنازه حضرت فاطمه علیهاالسلام نماز گزارد و او را دفن نمود. چون صبح شد، مقداد به ابوبکر و عمر گفت:

 

ما دیشب فاطمه را دفن کردیم. عمر به ابوبکر گفت: نگفتیم چنین خواهند کرد؟ عباس گفت: فاطمه خود چنین وصیت کرده بود که شما بر او نماز نخوانید. عمر گفت: شما کینه قدیم خود را هرگز ترک نمی‌کنید، والله که می‌روم او را از قبر در آورم و بر او نماز می‌کنم. امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود: به خدا سوگند اگر این کار را انجام دهی، شمشیر خود را از غلاف بکشم و در نیام نکنم تا تو را و جماعت بسیاری را به قتل رسانم. بعد از این، ایشان توطئه کردند که علی علیه السلام را به قتل رسانند و گفتند: تا او را نکشیم ما به اهداف خود نمی‌رسیم. ابوبکر گفت: چه کسی این جرأت را می‌کند؟ عمر گفت: خالد بن ولید. پس او را طلبیدند و گفتند: می‌خواهیم تو را بر امر عظیمی بگماریم.

 

گفت: مرا بر هر کاری می‌خواهید بگمارید، اگرچه بر کشتن علی باشد. گفتند: از برای همین تو را طلبیدیم. خالد گفت: چه وقت او را به قتل برسانم؟ ابوبکر گفت: در وقت نماز در پهلوی او بایست، چون سلام نماز گوید گردن او را بزن. چون در آن وقت، اسماء بنت عمیس که پیشتر همسر جعفر طیّار بود در خانه ابوبکر زندگی می‌کرد. بر توطئه ایشان مطلع شد، کنیزک خود را گفت: برو به خانه علی و فاطمه علیهاالسلام به دور خانه ایشان بگرد و این آیه را بخوان. " وَ جاءَ رَجُلُ مِن اَقصَا المَدینَةِ یَسعَی قَالَ یا مُوسَی اِنَّ المَلاَ یَاتَمِروُنَ بِکَ لِیَقتُلوکَ فَاخرُج اِنّی لَکَ مِنَ النّاصِحِین."(سوره قصص؛ آیه 20) چون کنیزک آمد و این آیه را خواند، علی علیه السلام فرمود: به خاتون خود بگو: خدا تو را رحمت کند، ایشان قدرت آن ندارند، اگر ایشان مرا بکشند چه کسی با ناکثان و قاسطان و مارقان قتال خواهد کرد. پس حضرت وضو ساخت و به مسجد رفت و مشغول نماز شد. خالد بن ولید آمد و در پهلوی آن حضرت ایستاد، پس ابوبکر در اثنای نمازش پشیمان شد، ترسید که اگر علی علیه السلام شمشیر بکشد؛ اول او را بکشد، پس تشهدش را بسیار طول داد تا آن که نزدیک شد تا آفتاب در آید، زیرا می‌ترسید که اگر سلام بگوید خالد به گفته او عمل کند و فتنه‌ای بر پا شود، پس پیش از سلام نمازش گفت: ای خالد! مکن آنچه را گفته بودم، اگر بکنی تو را خواهم کشت.(کتاب سلیم بن قیس؛ ص 255/ احتجاج؛1/240) و این فتنه دفع شد.

علامه مجلسی می‌نویسد: در مدت زندگانی آن بانو علیهاالسلام بعد از پدر بزرگوارش، اختلاف نظر بسیاری میان خاصّه و عامّه می‌باشد، از شش ماه بیشتر و از چهل روز کمتر نگفته‌اند، و احادیث معتبر دلالت می‌کند بر آن که بقای آن حضرت علیهاالسلام بعد از پیغمبر، هفتاد و پنج روز بوده است. ابوالفرج اصفهانی در کتاب مقاتل الطالبیین از حضرت امام محمّدباقر علیه السلام روایت کرده است: مدت بقای آن حضرت علیهاالسلام بعد از پدر خود؛ سه ماه بود.

 

همچنین شیخ صدوق روایت کرده است: چون از جانب حق تعالی خبر وفات آن سرور بانوان دو عالم دررسید، امّ ایمن را طلبید و- او معتمدترین زنان نزد آن بانو بود- فرمود:

 

ای امّ ایمن خبر وفاتم، به من رسیده، پس علی را برای من بطلب. چون حضرت امیرعلیه السلام حاضر شد، فرمود: ای پسر عمّ! تو را به انجام مواردی وصیّت می‌کنم. حضرت امیر علیه السلام فرمود: هر چه می‌خواهی بگو، فرمود:

 

وصیت‌های من اول آن است که امامه دختر زینب را بعد از من به همسری برگزینی که تربیت کننده فرزندان من باشد و برای ایشان در مهربانی همانند من است، و تابوتی برای من بساز مثل آنچه ملائکه برای من تصویر کردند و به من نشان دادند. حضرت فرمود: ای فاطمه به من بنما که چگونه ایشان به تو نشان دادند؟ پس فاطمه علیهاالسلام روشی را که ملائکه از جانب حق تعالی برای او وصف کرده بودند به آن حضرت نشان داد. پس فرمود: وصیت سوم من آن است که در هر ساعت از شب و روز که وفات نمایم، در همان ساعت مرا دفن کنی و تأخیر ننمایی، و نگذاری احدی از دشمنان خدا که بر من ستم کرده‌اند، بر جنازه من حاضر شوند و بر من نماز خوانند. حضرت امیر علیه السلام فرمود: چنین خواهم کرد.

 

پس آن بانوعلیهاالسلام در نیمه شب به ریاض جنّت انتقال یافت. حضرت علی علیه السلام در همان ساعت مشغول تجهیز و تکفین آن حضرت گردید. پس از آن که از غسل و دفن فارغ شد، جنازه را بیرون آورده و جریدی از درخت خرما روشن کرده و با جنازه آن حضرت بیرون آمدند، تا آن که در همان شب بر آن حضرت علیهاالسلام نماز گزارند و جسد مطهّرش را دفن کردند...(علل الشرایع؛185) علامه مجلسی می‌نویسد: در مدت زندگانی آن بانو علیهاالسلام بعد از پدر بزرگوارش، اختلاف نظر بسیاری میان خاصّه و عامّه می‌باشد، از شش ماه بیشتر و از چهل روز کمتر نگفته‌اند، و احادیث معتبر دلالت می‌کند بر آن که بقای آن حضرت علیهاالسلام بعد از پیغمبر، هفتاد و پنج روز بوده است. ابوالفرج اصفهانی در کتاب مقاتل الطالبیین از حضرت امام محمّدباقر علیه السلام روایت کرده است: مدت بقای آن حضرت علیهاالسلام بعد از پدر خود؛ سه ماه بود.(مقاتل الطالبیّین؛49)

اکثر علمای امامیه گفته‌اند در روز سوّم جمادی الاول واقع شد. همچنین در سن شریف حضرت فاطمه علیهاالسلام در وقت وفات، اختلاف نظر بسیار است، اکثر روایات معتبر دلالت می‌کند بر آن که سن شریف آن بانو علیهاالسلام در آن وقت، هیجده سال بوده، و قول صحیح و مشهور میان علمای امامیه همین قول است.

 

در روز وفات آن حضرت نیز اختلاف نظر بسیار است، اکثر علمای امامیه گفته‌اند در روز سوّم جمادی الاول واقع شد. همچنین در سن شریف حضرت فاطمه علیهاالسلام در وقت وفات، اختلاف نظر بسیار است، اکثر روایات معتبر دلالت می‌کند بر آن که سن شریف آن بانو علیهاالسلام در آن وقت، هیجده سال بوده، و قول صحیح و مشهور میان علمای امامیه همین قول است.

 

در کتاب روضة الواعظین روایت کرده‌اند که حضرت فاطمه علیهاالسلام را بیماری شدیدی عارض گردید و تا چهل روز ممتد شد، چون خبر وفات آن حضرت علیهاالسلام به او رسید امّ ایمن و اسماء بنت عمیس و حضرت امیرالمؤمنین‌علیه السلام را حاضر ساخت و گفت: ای پسرعمّ! از آسمان خبر فوت به من رسیده و من عازم سفر آخرتم، تو را وصیت می‌کنم به چیزی چند که در خاطر دارم.

چون خبر شهادت حضرت زهرا در مدینه منتشر گردید، شیون از خانه‌های مدینه بلند شد، و مردم جمع شده بودند و گریه می‌کردند و انتظار بیرون آمدن پیکر حضرت را می‌کشیدند. پس ابوذر بیرون آمد و گفت: بیرون آوردن آن حضرت را به تأخیر انداختند، پس مردم متفرق شده، برگشتند. چون پاسی از شب گذشت و دیده‌ها به خواب رفت، جنازه را بیرون آوردند، امیرمؤمنان و حسن و حسین علیهم السلام و عمّار و مقداد و عقیل و زهیر و ابوذر و سلمان و بریده و گروهی از بنی‌هاشم و خوّاص آن حضرت، بر آن بانوعلیهاالسلام نمازگزاردند و در همان شب دفن کردند. حضرت علی علیه السلام بر دور قبر آن حضرت هفت قبر دیگر ساخت که ندانند قبر آن بانو علیهاالسلام کدام است.

 

حضرت امیر علیه السلام فرمود: ای دختر رسول خدا آنچه خواهی وصیت کن. پس بر بالین آن حضرت نشست و هر که در آن خانه بود بیرون کردند. پس ساعتی هر دو گریستند. حضرت علی علیه السلام سر فاطمه علیهاالسلام را مدتی به دامن گرفت و به سینه خود چسبانید و فرمود:

 

هر چه می‌خواهی وصیت کن، آنچه فرمایی به عمل می‌آورم و امر تو را بر امر خود اختیار می‌کنم. فاطمه علیهاالسلام فرمود: خدا تو را جزای خیر دهد ای پسرعمّ رسول خدا، وصیت می‌کنم تو را اول که بعد از من امامه را به عقد خود درآوری. او برای فرزندان من مثل من است. پس فرمود: برای من تابوتی قرار ده، زیرا که ملائکه را دیدم که صورت تابوت برای من ساختند. پس فرمود: باز وصیّت می‌کنم تو را که نگذاری که یکی از آنها که بر من ستم کرده و حقّ مرا غصب کردند بر جنازه من حاضر شوند، زیرا که ایشان دشمن من و دشمن رسول خدایند، و نگذاری که احدی از ایشان و نه از اتباع ایشان، بر من نماز بخوانند، و مرا در شب دفن کنی، در وقتی که دیده‌ها در خواب باشد. (روضة الواعظین؛151)

ابن شهرآشوب و دیگران روایت کرده‌اند چون خواستند که آن حضرت علیهاالسلام را در قبر گذارند، دو دست شبیه دست‌های رسول خدا صلی الله علیه و آله از میان قبر پیدا شد، و آن حضرت را گرفت و به قبر برد.

 

در کشف الغمّه روایت کرده‌اند چون وفات حضرت فاطمه علیهاالسلام نزدیک شد، اسماء بنت عمیس را گفت: آبی بیاور که من وضو بگیرم، پس وضو گرفت - به روایتی دیگر غسل کرد - و بوی خوش طلبیده و خود را خوشبو گردانید و جامه‌های نو طلبید، پوشید و فرمود:

 

ای اسماء! جبرئیل در وقت وفات پدرم از بهشت، چهل درهم کافور آورد، حضرت آن را سه قسمت کرد و یک بخش را از برای خود گذاشت و یکی را برای من و یکی را برای علی، آن کافور را بیاور که مرا به آن حنوط کنند. چون کافور را آورد، فرمود: نزدیک سر من بگذار، پس رو به قبله خوابید و جامه‌ای بر روی خود کشید و فرمود: ای اسماء مدتی صبر کن، بعد از آن مرا صدا کن، اگر جواب نگویم، علی را طلب کن و بدان که من به پدر خود ملحق گردیده‌ام.

 

اسماء ساعتی انتظار کشید، بعد از آن فاطمه علیهاالسلام را ندا کرد، صدایی نشنید، پس گفت: ای دختر مصطفی، ای دختر بهترین فرزندان آدم، ای دختر بهترین کسی که بر روی زمین راه رفته است، ای دختر آن کسی که در شب معراج به مرتبه قاب قوسین او ادنی رسیده است. چون جواب نشنید جامه را از روی مبارکش برداشت، دید که مرغ روحش به ریاض جنّت پرواز کرده است، پس بر روی آن حضرت افتاد و آن حضرت را می‌بوسید و می‌گفت: چون به خدمت حضرت رسول صلی الله علیه و آله می‌رسی. سلام اسماء بنت عمیس را به آن حضرت برسان.

مفضّل از حضرت صادق‌علیه‌السلام سؤال نمود: فاطمه علیهاالسلام را چه کسی غسل داد؟ حضرت فرمود: امیرالمؤمنین علیه السلام غسل داد؛ زیرا که فاطمه، صدیقه و معصومه بود، و معصوم را به غیر از معصوم غسل نمی‌دهد، چنانچه مریم را حضرت عیسی علیه السلام غسل داد.

 

در این حال امام حسن و امام حسین علیهماالسلام از در آمدند و گفتند: ای اسماء! چرا مادر ما در این وقت به خواب رفته است؟ اسماء گفت: مادر شما به خواب نرفته ولیکن به رحمت خداوندی واصل گردیده است، پس حضرت امام حسن علیه السلام خود را بر روی آن حضرت افکند و روی انورش را می‌بوسید و می‌گفت: ای مادر با من سخن بگو پیش از آن که روحم از جسد مفارقت کند، و حضرت امام حسین علیه السلام بر پایش افتاد و می‌بوسید و می‌گفت: ای مادر بزرگوار! منم فرزند تو حسین. با من سخن بگو پیش از آن که دلم شکافته شود و از دنیا مفارقت کنم.

 

پس اسماء گفت: ای دو جگر گوشه رسول خدا بروید و پدر بزرگوار خود را خبر کنید و وفات مادر خود را به او برسانید. پس ایشان بیرون رفتند، چون نزدیک مسجد رسیدند صدا به گریه بلند کردند، پس صحابه به استقبال ایشان دویدند و گفتند: سبب گریه شما چیست ای فرزندان رسول خدا؟ حق تعالی هرگز دیده شما را گریان نگرداند، مگر جای جدّ خود را خالی دیده‌اید و از شوق ملاقات او گریان گردیده‌اید؟ گفتند: مادر ما از دنیا مفارقت نمود. چون امیرالمؤمنین این خبر را شنید، فرمود: بعد از تو خود را به که تسلی دهم. (کشف الغمة؛2/122)

 

چون این خبر در مدینه منتشر گردید، شیون از خانه‌های مدینه بلند شد، و مردم جمع شده بودند و گریه می‌کردند و انتظار بیرون آمدن پیکر حضرت را می‌کشیدند. پس ابوذر بیرون آمد و گفت: بیرون آوردن آن حضرت را به تأخیر انداختند، پس مردم متفرق شده، برگشتند. چون پاسی از شب گذشت و دیده‌ها به خواب رفت، جنازه را بیرون آوردند، امیرمؤمنان و حسن و حسین علیهم السلام و عمّار و مقداد و عقیل و زهیر و ابوذر و سلمان و بریده و گروهی از بنی‌هاشم و خوّاص آن حضرت، بر آن بانوعلیهاالسلام نمازگزاردند و در همان شب دفن کردند. حضرت علی علیه السلام بر دور قبر آن حضرت هفت قبر دیگر ساخت که ندانند قبر آن بانو علیهاالسلام کدام است.

 

به روایتی دیگر چهل قبر دیگر را آب پاشیدند که قبر آن حضرت مشخص نباشد و به روایت دیگر قبر آن حضرت را با زمین هموار کرد که علامت قبر معلوم نباشد؛ این کارها برای آن بود که موضع قبر آن حضرت را ندانند و بر قبر ایشان نماز نخوانند و خیال نبش قبر آن را به خاطر نگذرانند.(روضة الواعظین؛151) به این سبب در مورد محل قبر آن بانو علیهاالسلام اختلاف نظر واقع شده است: بعضی گفته‌اند در بقیع نزدیک قبور ائمه بقیع است و بعضی گفته‌اند میان قبر حضرت رسالت و منبر آن حضرت دفن شده است، زیرا که حضرت فرمود: میان منبر و قبر من باغی از باغ‌های بهشت است و منبر من بر دری از درهای بهشت است. اصّح آن است که آن حضرت را در خانه خود دفن کردند، چنانچه روایت صحیح بر آن دلالت می‌کند. ابن شهرآشوب و دیگران روایت کرده‌اند چون خواستند که آن حضرت علیهاالسلام را در قبر گذارند، دو دست شبیه دست‌های رسول خدا صلی الله علیه و آله از میان قبر پیدا شد، و آن حضرت را گرفت و به قبر برد.(مناقب ابن شهر آشوب؛ 3/414 با کمی اختلاف.)

حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام روایت کرده است، هفت کس بر جنازه حضرت فاطمه علیهاالسلام نمازگزاردند: ابوذر، سلمان، مقداد، عمّاریاسر، خذیفه، عبدالله بن مسعود، و من امام ایشان بودم.

 

مفضّل از حضرت صادق‌علیه‌السلام سؤال نمود: فاطمه علیهاالسلام را چه کسی غسل داد؟ حضرت فرمود: امیرالمؤمنین علیه السلام غسل داد؛ زیرا که فاطمه، صدیقه و معصومه بود، و معصوم را به غیر از معصوم غسل نمی‌دهد، چنانچه مریم را حضرت عیسی علیه السلام غسل داد.(علل الشرایع؛ ص184) از حضرت صادق علیه‌السلام پرسیدند: به چه سبب حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام، فاطمه علیهاالسلام را در شب دفن نمود؟ حضرت فرمود: برای آن که فاطمه علیهاالسلام وصیّت کرده بود که آن دو مرد اعرابی که هرگز ایمان به خدا و رسول نیاورده بودند، بر او نماز نخوانند.(علل الشرایع؛ ص185) از حضرت علی علیه السلام. از علت دفن فاطمه علیهاالسلام در شب پرسیدند؟ فرمود: زیرا که او خشمناک بود بر جماعتی و نمی‌خواست آنها بر جنازه او حاضر شوند، و حرام است بر کسی که ولایت و محبّت آن جماعت را داشته باشد، که بر احدی از فرزندان فاطمه نماز کند.(امالی شیخ صدوق؛ ص523)

 

حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام روایت کرده است، هفت کس بر جنازه حضرت فاطمه علیهاالسلام نمازگزاردند: ابوذر، سلمان، مقداد، عمّاریاسر، خذیفه، عبدالله بن مسعود، و من امام ایشان بودم. (خصال؛361)

 

منبع:

بوی بهشت سوخته برگزیده از کتاب جلاءالعیون علامه محمّدباقر مجلسی

اقتباس: علی لباف از صفحه (60 تا 73)

 

حضرت زهرا علیهاالسلام از منظر امیرالمومنین

 

منزلت و جایگاه رفیع حضرت زهرا علیهاالسلام در نزد حضرت علی علیه السلام نشانگر اوج شخصیت زن در نگاه اوست، یک زن می‌تواند چنان بالا رود که مایه مباهات و افتخار امام (علیه السلام) گردد. اگرچه بیان عظمت مقام حضرت فاطمه علیهاالسلام در نزد حضرت علی علیه السلام خود تحقیق مستقلی می‌طلبد لکن در اینجا فهرست‌وار، به ذکر پاره‌ای از موارد، پرداخته شده تا بیانگر اوج مقام و مرتبه زن در نگرش حضرت باشد.

 

مباهات حضرت علی به همسری فاطمه علیهماالسلام

 

شخصیت بزرگی چون علی علیه السلام به همسری فاطمه علیهاالسلام افتخار می‌کند و همسری با او را برای خود فضیلت و ملاک برتری بر دیگران و شایستگی پذیرش مسئولیت‌های سنگینی چون رهبری جهان اسلام می‌داند. برخی از موارد که حضرت برای اثبات حقانیت خود به داشتن همسری فاطمه علیهاالسلام استناد فرموده‌اند عبارت است از:

 

* در پاسخ نامه‌ای به معاویه از جمله فضیلت‌ها و امتیازهایی که حضرت به آن اشاره می‌فرمایند این است که «بهترین زنان جهان از ماست و حمالة الحطب و هیزم کش دوزخیان از شماست.»(1)

حضرت علی علیه السلام در ضمن پاسخ به نامه معاویه می‌نویسد: «دختر پیامبر صلی الله علیه و آله همسر من است که گوشت او با خون و گوشت من در هم آمیخته است. نوادگان حضرت احمد(صلی الله علیه و آله)، فرزندان من از فاطمه علیهاالسلام هستند، کدامیک از شما سهم و بهره‌ای چون من دارا هستید.»

 

* در جریان شورای شش نفره که خلیفه دوم برای جانشینی وی را تعیین کرده بود حضرت خطاب به سایر اعضا فرمود: «آیا در بین شما به جز من کسی هست که همسرش بانوی زنان جهان باشد؟» همگی پاسخ دادند: نه.(2)

 

* حضرت علی علیه السلام در ضمن پاسخ به نامه دیگر معاویه می‌نویسد: «دختر پیامبر صلی الله علیه و آله همسر من است که گوشت او با خون و گوشت من در هم آمیخته است. نوادگان حضرت احمد(صلی الله علیه و آله)، فرزندان من از فاطمه علیهاالسلام هستند، کدامیک از شما سهم و بهره‌ای چون من دارا هستید.»(3)

 

* در جریان سقیفه حضرت ضمن برشمردن فضایل و کمالات خویش و این‌که باید بعد از پیامبر، او رهبری و هدایت جامعه اسلامی را عهده‌دار شود به ابوبکر فرمود: «تو را به خدا سوگند می‌دهم! آیا آن کس که رسول خدا او را برای همسری دخترش برگزید و فرمود خداوند او را به همسری تو [علی] در آورد من هستم یا تو؟ ابوبکر پاسخ داد: تو هستی.(4)

 

فاطمه رکن علی است

 

از مقامات ممتازی که مخصوص پیامبر صلی الله علیه و آله و حضرت فاطمه علیهاالسلام می‌باشد رکن بودن برای علی است. در حدیثی می‌خوانیم پیامبر صلی الله علیه و آله به حضرت علی علیه السلام فرمودند: «سلام علیک یا ابا الریحانتین، فعن قلیل ذهب رکناک.» (5)

 

چه تعبیر لطیف و زیبایی همان تعبیر حضرت علی علیه السلام در مورد زن که فرمودند زن ریحانه است. پیامبر نیز فرمودند: «سلام بر تو ای پدر دو گل [زینب و ام کلثوم] به زودی دو رکن تو از دست می‌روند.»

حضرت علی علیه السلام بعد از شهادت فاطمه خطاب به ایشان فرمودند:  «بِمَنِ العَزاء‌یا بِنتِ مُحمد؟ کنت بِکِ اتعزی فَفیم العَزاء من بعدک؟»؛ به چه چیزی آرامش یابم ای دختر محمد؟ من به وسیله تو تسکین می‌یافتم؛ بعد از تو به چه چیزی آرامش یابم؟

 

علی علیه السلام بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: «این یکی از دو رکن بود» و بعد از شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام فرمودند:« این رکن دیگر است.»

 

مددکار اطاعت الهی

 

انبیاء و پیشوایان معصوم تنها راه سعادت و خوشبختی انسان‌ها را پیروی از دستورات الهی می‌دانستند و از این رو بهترین همکار و دوست برای آنان کسی بود که در این راستا به آنها کمک کند.

 

می‌خوانیم علی علیه السلام در پاسخ پیامبر که سؤال کردند:« همسرت را چگونه یافتی؟» گفتند:« بهترین یاور در راه اطاعت از خداوند.»(6)

 

تمسک علی علیه السلام به کلام زهرا علیهاالسلام

 

حضرت در حدیث اربع مائة بعد از این که فرمودند در مراسم تجهیز مرده‌ها گفتار خوب داشته باشید چنین ادامه دادند: «فان بنت محمد صلی الله علیه و آله لما قبض ابوها ساعدتها جمیع بنات بنی‌هاشم، قالت: دعوا التعداد و علیکم بالدعا.»

 

حضرت زهرا علیهاالسلام بعد از ارتحال رسول اکرم صلی الله علیه و آله به زنان بنی‌هاشم که او را یاری می‌کردند و زینت‌ها را رها کرده و لباس سوگ در بر نموده‌اند، فرمود:«این حالت را رها کنید و بر شماست که دعا و نیایش نمایید.»(7)

هنگام ارتحال بزرگ بانوی اسلام حضرت فاطمه و بیان وصایا و حلالیت ایشان حضرت در پاسخ می‌گوید: « پناه به خدا، تو داناتر و پرهیزکارتر و گرامی‌تر و نیکوکارتر از آنی که به جهت مخالفت کردنت با خود، تو را مورد نکوهش قرار دهم. دوری از تو و احساس فقدانت بر من گران خواهد بود، ولی گریزی از آن نیست. به خدا قسم با رفتنت مصیبت رسول خدا را بر من تازه نمودی، یقینا مصیبت تو بزرگ است مصیبتی که هیچ چیز و هیچ کس نمی‌تواند به انسان دلداری دهد و هیچ چیز نمی‌تواند جایگزین آن شود.»

 

با این که حضرت علی علیه السلام معصوم بوده و تمام گفته‌های او حجت است ولی برای تثبیت مطلب به سخن زهرا علیهاالسلام تمسک می‌کند. این نشانگر عصمت حضرت صدیقه طاهره علیهاالسلام بوده و این که تمام رفتار، گفتار و نوشتار او حجت است و از این جهت فرقی بین زن و مرد نیست.

 

تنها تسلی بخش علی علیه السلام

 

حضرت بعد از شهادت فاطمه خطاب به ایشان فرمودند:

 

«بِمَنِ العَزاءُ‌یا بِنتَ مُحمَد؟ کُنتُ بِکِ اَتَعزی فَفیمَ العَزاء مِن بَعدِکِ؟» (8)؛ با چه کسی آرامش یابم ای دختر محمد؟ من به وسیله تو تسکین می‌یافتم؛ بعد از تو با چه کسی آرامش یابم؟

 

غضب خداوند به غضب فاطمه علیهاالسلام

 

حضرت علی علیه السلام از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل نموده که ایشان فرمودند:

 

«انَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ لَیَغضِبُ لِغَضِبِ فاطِمَه وَ یَرضی لِرِضاها»(9)؛ خداوند عزوجل به خاطر خشم فاطمه، خشمگین؛ و برای خشنودی و رضایت فاطمه راضی می‌شود.

«خدا چنین خواست که او زودتر از دیگران به رسول خدا بپیوندد، پس از او شکیبایی من به پایان رسیده و خویشتن‌داری از دست رفته، اما آنچنان که در جدایی تو صبر کردم در مرگ دخترت نیز جز صبر چاره‌ای ندارم شکیبایی بر من سخت است. پس از او آسمان و زمین در نظرم زشت می‌نماید و هیچ گاه اندوه دلم نمی‌گشاید. چشمم بی‌خواب، و دل از سوز غم سوزان است. تا خداوند مرا در جوار تو ساکن گرداند. مرگ زهرا ضربه‌ای بود که دل را خسته و غصه‌ام را پیوسته گردانید و چه زود جمع ما را به پریشانی کشانید…

 

و در حدیث دیگر خطاب به حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمودند:

 

« انَّ اللهَ لَیَغضِبُ لِغَضَبِکِ وَ یَرضی لِرِضاکِ»(10)؛ خداوند برای خشم تو، خشمگین و برای خشنودی تو، خشنود می‌شود.

 

برگزیده پیامبر صلی الله علیه و آله

 

حضرت علی علیه السلام در مصیبت حضرت زهرا علیهاالسلام خطاب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می‌فرماید: «قل یا رسول الله عن صفیتک صبری»؛ « یعنی این صفیه توست، بانویی که صفوه تو، مصطفی و برگزیده توست رحلت کرده و صبر فقدانش برای من دشوار است.»(11)

 

تکرار مصیبت فقدان پیامبر صلی الله علیه و آله

 

هنگام ارتحال بزرگ بانوی اسلام حضرت فاطمه و بیان وصایا و حلالیت ایشان حضرت در پاسخ می‌گوید: « پناه به خدا، تو داناتر و پرهیزکارتر و گرامی‌تر و نیکوکارتر از آنی که به جهت مخالفت کردنت با خود، تو را مورد نکوهش قرار دهم. دوری از تو و احساس فقدانت بر من گران خواهد بود، ولی گریزی از آن نیست. به خدا قسم با رفتنت مصیبت رسول خدا را بر من تازه نمودی، یقینا مصیبت تو بزرگ است مصیبتی که هیچ چیز و هیچ کس نمی‌تواند به انسان دلداری دهد و هیچ چیز نمی‌تواند جایگزین آن شود.»(12)

 

مقدم نمودن خواست فاطمه برخواست خویش

 

در هنگام وصیت حضرت زهرا علیهاالسلام در پاسخ امام به ایشان و گریستن هر دو، سپس امام سر مبارک فاطمه علیهاالسلام را به سینه چسباند و گفت:«هر چه می‌خواهی وصیت کن، یقینا به عهد خود وفا کرده، هر چه فرمان دهی انجام می‌دهم و فرمان تو را بر نظر و خواست خویش مقدم می‌دارم.» (13)

 

پایان شکیبایی علی علیه السلام

 

علی علیه السلام که اسوه صبر و استقامت است اما در شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام تاثر و تالم خود را چگونه اظهار می‌دارد، تا آنجا که بعد از دفن همسر گرامیش در حالی که حزن و اندوه تمام وجود او را فرا گرفته بود خطاب به قبر پیامبر صلی الله علیه و آله عرضه داشت:

 

«خدا چنین خواست که او زودتر از دیگران به رسول خدا بپیوندد، پس از او شکیبایی من به پایان رسیده و خویشتن‌داری از دست رفته، اما آنچنان که در جدایی تو صبر کردم در مرگ دخترت نیز جز صبر چاره‌ای ندارم شکیبایی بر من سخت است. پس از او آسمان و زمین در نظرم زشت می‌نماید و هیچ گاه اندوه دلم نمی‌گشاید. چشمم بی‌خواب، و دل از سوز غم سوزان است. تا خداوند مرا در جوار تو ساکن گرداند. مرگ زهرا ضربه‌ای بود که دل را خسته و غصه‌ام را پیوسته گردانید و چه زود جمع ما را به پریشانی کشانید… اگر بیم چیرگی ستمکاران نبود، برای همیشه اینجا [کنار قبر زهرا(علیهاالسلام)] می‌ماندم و در این مصیبت بزرگ چون مادر فرزند مرده، اشک از دیدگانم می‌راندم.»(14)

 

پی‌نوشت‌ها:

 

1- بحارالانوار/ج41/ صص151و 224.

 

2- نهج البلاغه.

 

3- طبرسی/ احتجاج/ مؤسسه الاعلمی للمطبوعات/ بیروت/ چاپ دوم، 1983 میلادی/ج1/ ص135.

 

4- همان/ ص 123.

 

5- علامه الحافظ محب الدین الطیری، ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی/ چاپ بیروت دار المعرفه/ ص 56.

 

6- بحارالانوار/ ج43/ ص 117.

 

7- جوادی آملی/ زن در آئینه جمال و جلال/ ص42.

 

8- رحمانی همدانی/ فاطمة الزهرا بهجة قلب مصطفی/ ص 578/ به نقل از مجمع الروایة.

 

9- کنزالعمال/ مؤسسه الرسالة بیروت/ ج12/ ص111.

 

10- همان.

 

11- نهج البلاغه/ فیض السلام/ خطبه 193.

 

12- سیدمحمد کاظم قزوینی/ فاطمة الزهرا من المهد الی اللحد/ دارالصادق بیروت/ چاپ اول/ صص610- 609.

 

13- همان.

 

14- اصول کافی/ ج1/ ص 159.

 

قصیده در مدح فاطمه زهرا

 

 

 

چنین گفت آدم علیه السلام

 

که شد باغ رضوان مقیمش مقام

 

که با روى صافى و با راى صاف

 

ز هر جانبى مى‏نمودم طواف

 

یکى خانه در چشمم آمد ز دور

 

برونش منور ز خوبى و نور

 

ز تابش گرفته رخ مه نقاب

 

ز نورش منور رخ آفتاب

 

کسى خواستم تا بپرسم بسى

 

بسى بنگریدم ندیدم کسى

 

سوى آسمان کردم آنگه نگاه

 

که اى آفریننده مهر و ماه

 

ضمیر صفى از تو دارد صفا

 

صفا بخشم از صفوت مصطفى!

 

دلم صافى از صفوت ماه کن

 

ز اسرار این خانه آگاه کن

 

ز بالا صدائى رسیدم بگوش

 

که یا اى صفى آنچه بتوان بگوش!

 

دعایى ز دانش بیاموزمت

 

چراغى ز صفوت برافروزمت

 

بگو اى صفى با صفاى تمام

 

به حق محمد علیه السلام

 

به حق على صاحب ذوالفقار

 

سپهدار دین شاه دُلدل سوار

 

به حق حسین و به حق حسن

 

که هستند شایسته ذوالمنن

 

به خاتون صحراى روز قیام

 

سلام علیهم ،علیهم سلام

 

کز اسرار این نکته دلگشاى

 

صفى ر از صفوت صفایى نماى

 

صفى چون بکرد این دعا از صفا

 

درودى فرستاد بر مصطفى

 

در خانه هم در زمان باز شد

 

صفى از صفایش سر انداز شد

 

یکى تخت در چشمش آمد ز دور

 

سرا پاى آن تخت روشن ز نور

 

نشسته بر آن تخت مر دخترى

 

چو خورشید تابان بلند اخترى

 

یکى تاج بر سر منور ز نور

 

ز انوار او حوریان را سرور

 

یکى طوق دیگر به گردن درش

 

بخوبى چنان چون بود در خورش

 

دو گوهر به گوش اندر آویخته

 

ز هر گوهرى نورى انگیخته

 

صفى گفت ‏یا رب نمى‏دانمش

 

عنایت ‏به خطى که بر خوانمش

 

خطاب آمد او را که از وى سؤال

 

بکن تا بدانى تو بر حسب و حال

 

بدو گفت من دخت پیغمبرم

 

به این فر فرخندگى در خورم

 

همان تاج بر فرق من باب من

 

دو دانه جواهر حسین و حسن

 

همان طوق در گردن من على است

 

ولى خدا و خدایش ولى است

 

چنین گفت آدم که اى کردگار

 

درین بارگه بنده راهست‏ بار

 

مرا هیچ از اینها نصیبى دهند

 

ازین خستگی ها طبیبى دهند

 

 

 

خطابى بگوش آمدش کاى صفى

 

دلت در وفاهاى عالم وفى‏

 

که اینها به پاکى چو ظاهر شوند

 

به عالم به پشت تو ظاهر شوند

 

صفى گفت ‏با حرمت این احترام

 

مرا تا قیام قیامت تمام

 

کتاب: زندگانى فاطمه زهرا(س)ص 228 تا239

 

نویسنده: سید جعفر شهیدى

 

وجه تسمیه حضرت فاطمه علیهاالسلام به انسیه حوراءِ

 

 

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند نور حضرت فاطمه سلام الله علیها را پیش از آفرینش زمین و آسمان‌ها آفرید. عرض شد: یا رسول‌الله! مگر حضرت فاطمه علیهاالسلام از جنس آدمیان نیست؟ فرمود: او حور است در قالب آدمیان. خداوند نور وی را در صُلب آدم به ودیعه گذاشت و از صلب من بیرون آورد، هر گاه شوق بهشت می‌کنم، فاطمه را می‌بوسم. (1)

 

ابن‌عباس در خبر مفصلی از پیغمبر صلی الله علیه و آله نقل کرده که در ساق عرش نوری دیدم که فروزنده بود مانند حوریان بهشتی. پرسیدم کیست؟ گفتند: این دختر،«انسیه حوراء» است و او از میوه‌های بهشتی تکوّن یافته است.

حوریه‌ای است به صورت انسیه و انسیه‌ای است به معنی حوریه و چون درِ بهشت را گشودند، بوی حضرت فاطمه علیهاالسلام را استشمام کردم.

ابن‌عباس در خبر مفصلی از پیغمبر صلی الله علیه و آله نقل کرده که در ساق عرش نوری دیدم که فروزنده بود مانند حوریان بهشتی. پرسیدم کیست؟ گفتند: این دختر،«انسیه حوراء» است و او از میوه‌های بهشتی تکوّن یافته است. حوریه‌ای است به صورت انسیه و انسیه‌ای است به معنی حوریه و چون درِ بهشت را گشودند، بوی حضرت فاطمه علیهاالسلام را استشمام کردم.

 

مراد از حوریه این است که مانند انسان و انسیه، به کدورات عالم طبع، آلوده نشده و چون ملکه نوری است که به همه صور می‌توان متشکل گردد.

 

اصل حورالعین، از طبیعت ملک و نورانیت است و حضرت فاطمه، انسیه‌ای است که به نورانیت و روحانیت فرشتگان است. چون بشریت، مستلزم کثرت کثافات عنصری مادی است؛ حضرت فاطمه انسیه حوراء از کدورت طبیعت بشری دور و منزه است و او موجودیت بین فرشتگان و بشر است.

بدین جهت حضرت زهرا سلام الله علیها را «انسیه حوراء» گفتند که روح افزا و روح بخش و روح انگیز بود و در طینت سنخیتی او، کدورات و پلیدی وجود نداشته است.

 

بدین جهت حضرت زهرا سلام الله علیها را «انسیه حوراء» گفتند که روح افزا و روح بخش و روح انگیز بود و در طینت سنخیتی او، کدورات و پلیدی وجود نداشته است.

 

«انسیه حوراء»؛ یک فرشته‌ای به صورت ترکیب عنصری بشری است که در لطافت و ملاحت، حوراء و در صورت، بشری بود که آلوده به پلیدی‌های مادی نشده است.(2)

پی‌نوشت‌ها:

1- تفسیر الفرات، ص10.

 

2- کتاب فاطمة الزهرا"س" صاحب ولایت کبری، ص75.

فاطمه (س) اولین زن مبارز و شهید آل عبا

 

نویسنده: میترا خسرو بیک

 

معلم بزرگ انقلاب اسلامی ما با بیان سخنی زیبا درباره جایگاه و منزلت زن و قدرت روحی شگرف او در تأثیرگذاری بر جریانات جامعه می فرماید:

«زن اگر با دوبال دین و تقوی و فضیلت، حرکت کند می تواند تأثیرگذار باشد»، اما در جامعه امروزی که دول غربی با دیدگاه مادی فاقد گستره چشم اندازهای معنوی، یارای آن را ندارند که وارستگی از لذات و شهوات و سرگرمی های حقیر را از شخصیت زن جدا سازند، برای دست یابی بانوان به تشخص حقیقی و انسانی و پیدا کردن یک جایگاه علمی، فرهنگی، اجتماعی، هنری و سیاسی، زنان، نیازمند مرشدی توانا و الگویی تاریخی برای تمامی نسل ها در اعصار پیش رو هستند.

کسی که نمونه انسانی کامل و طرف ملکوتی وجود انسان باشد و او کسی نیست، جز فاطمه(س) که اوج فضیلت انسانی است. نگاه به زندگی و شخصیت این بانو باید فراتر از نگاه به دخت پیامبر، همسر ولایت و مادر امامت باشد. فاطمه(س) در جایگاه والای الهی خود صاحب ولایت کبری است و معرفت به سیره عملی و نظری او شناخت عفت و عزت را برای انسان ها به ویژه بانوان به همراه دارد. از این رو شناخت فصول زندگی فاطمه(س) برای تمام افراد جامعه امری مهم و تأثیر آن بر روی زندگی غیرقابل انکار و تأسی به آن نجات بخش است، چرا که او فاطمه، بتول، زهرا، صدیقه، مبارکه، طاهره، محدثه، زکیه، راضیه، مرضیه خدا و ترنم باران وحی و زلال حیات بشری است.

    گل وجود حضرت زهرا(س) در بیستم جمادی الاخر سال دوم بعثت در باغستان وحی الهی به ثمر نشست و از همان زمان روز شمار عمر کوتاه و پربرکتش فصول مبارزه و قیام را در شرایط مختلف رقم زد و فاطمه(س) را مدافعی خستگی ناپذیر برای حیات اسلام قرارداد، دفاعی که لقب اولین شهیده آل عبا را برایش به همراه داشت. شاید فاطمه(س) تنها بانویی باشد که در یک عرصه و چندین جبهه مبارزه کرد و در تمام آنها پیروز و سرافراز بیرون آمد. فاطمه(س) اولین بانوی دارای مسئولیت سیاسی- اسلامی در دفاع از اسلام و تبلیغ آن است؛ او اولین مدافع و مربی بانوان مسلمان در احقاق حقشان و اولین مربی آنها در همسرداری و تربیت فرزندان است. بانوی بزرگ اسلام اولین مدافع ولایت و محکم کننده مکتب مهدویت، در تاریخ شناخته شده است. فصول زندگی مادر جامعه مسلمان به ویژه شیعیان علی(ع) را می توان به: 1- دفاع از اسلام و رسالت پدر 2- دفاع از ولایت و احقاق حق سیاسی- اجتماعی و اقتصادی خانواده 3- دفاع از ادامه حیات اسلام با پایه گذاری نهضت عاشورا به وسیله تربیت فرزندانی چون حسین (ع) و زینب کبری 4- مستحکم کردن پایه های مهدویت با احادیث معتبر از پیامبر و مشخص کردن مزار شریفش به وسیله این گنج الهی تقسیم کرد.

    فصل اول: دفاع از اسلام و رسالت پدر

    دخت یگانه رسول خدا در تمام مراحل تبلیغ اسلام و دفاع از رسالت پدر، چنان همراه پدر بود که به ام ابیها ملقب شد و بارها حضرت محمد(ص) برای مشخص کردن جایگاه ایشان در نزد خود از الفاظی مانند (فداها ابوها) استفاده کردند. حضرت فاطمه(س) در نخستین روزهای تبلیغ شریعت اسلام، مسئولیت بخشی از ترویج اسلام و دفاع از رسول خدا را برعهده داشتند. ایشان در خانه با فراهم کردن شرایط آسایش و پرستاری از جراحات پدر که توسط کفار برایشان عارض می شد، به نوعی تقویت کننده روحیه رسول خدا برای ادامه ترویج دین اسلام بودند و با برگزاری کلاس های مخصوص بانوان و پاسخ دادن به سؤالات آنها پا به پای رسول خدا در ترویج اسلام گام های مؤثری برمی داشتند. در زمان حادث شدن جنگ ها با حضور در پشت جبهه و پرستاری از مجروحان و یا رساندن غذا به پیامبر و پسر عموی خود در دفاع از اسلام همراه دیگر مسلمانان شرکت داشتند. البته این اقدامات حضرت فاطمه(س) گویای شخصیت بارز ایشان در جامعه آن روز به عنوان یک بانوی اجتماعی و سیاسی است.

    فصل دوم: همسر علی(ع) و دفاع از ولایت، احقاق حق سیاسی- اجتماعی و اقتصادی خانواده

    اسلام محمدی دارای سه وجه است که مهمترین این وجوه عید غدیر و متناسب با آن نصب حضرت علی(ع) در جایگاه ولایت می باشد و در این میان بعد از رحلت رسول خدا، دفاع جانانه حضرت زهرا(س) از حقوق سیاسی و اجتماعی و اقتصاد همسر و خانواده خود مهم ترین فصل مبارزات آن حضرت را رقم می زند. در این مبارزه که اساس فاطمیه بنیان نهاده شد، علی(ع) به عنوان همسر و صاحب حق ولایت منزوی است و با سکوت و صبر، جریان سرنوشت امت را به سردمداری فاطمه(س) نظاره گر است. در این جبهه اولین قیام از واپسین لحظات حیات پیامبر شروع می شود. بعد از دفن پیامبر، حضرت فاطمه در اقدامی شبانه به درب منزل انصار و مهاجر می رود تا علی(ع) را دریابند، ولی وقتی با رد خواسته اش مواجه می شود با حضور بر سر مزار پدر یاد غدیر را زنده می کند. مقاومت فاطمه در برابر غصب فدک و محکوم کردن ادله غاصبان با منطقی قوی و استوار، مرحله دیگر این قیام بود که لکه ننگی ابدی بر دامن برخی نشاند ه. کسانی که می خواستند با خالی کردن دست اسلام در برهه ای از زمان که کمک به فقرا می توانست خود امتیازی برای ادامه ترویج و تبلیغ و گرایش افراد به دین نوع دوست اسلام باشد. ادامه مبارزه کوثر نبی با واقعه جراحات ناشی از ضربه در به پهلویش توسط معلوم الحال ها صورت گرفت او در بستر بیماری در جواب احوال پرسی زنانی که برای عیادت می آمدند، سخنرانی می کرد و با آشکار کردن حقایق؛ از طریق آنان، شوهرانشان را آگاه و علیه دشمنان اسلام تحریک می کردند. تا جایی که بازتاب افشاگری حضرت در بستر بیماری برای زنان مهاجر و انصار می رفت که اندک اندک به انقلاب پرخروشی مبدل گردد و قیام سوم ایجاد سؤال در تاریخ است، چرا حضرت، به علی(ع) وصیت کرد «مرا در شب غسل بده و دفن کن»؟ چرا با جمع اندک هفت نفر تشییع شد؟ آری این سؤالات پاسخ می طلبد و پاسخ آن پیروزی قیام فاطمه(س) است و تا زمانی که فرزندش مهدی(عج) ظهور کند فاطمه(س) در قیام است.

    فصل سوم: دفاع از ادامه حیات اسلام با پایه گذاری نهضت عاشورا به وسیله تربیت فرزندانی چون حسین(ه) و زینب کبری(س)

    یکی دیگر از جلوه های حضور حضرت فاطمه(س) در اجتماع تربیت فرزندانی است که هر کدام به تنهایی الگویی بی بدیل برای سایر مسلمانان هستند. دخت پیامبر با تربیت منحصر به فردخود با عملی کردن سیره های نظری و عملی اسلام در خانه، بنیان خانواده ای مستحکم و مهربان را بنا نهاد که اعضایش، ایثارگری، اولین درس زندگیشان بود و هیچ وقت زیر بار زندگی ذلت بار نرفتند. آنچه در عاشورا اتفاق افتاد جلوه ای از تربیت فاطمی و فداکاری امیرالمؤمنین و فاطمه(س) در صیانت از اسلام بود. مبارزه امام حسین(ع) با خلیفه وقت، دفاع از اسلام، امامت و هویت دینی- اجتماعی جامعه بود. در آن زمان حسین(ع) با بصیرت و بینش الهی خود و سرمایه ای که از مادر گرفته بود، دریافت که زمان احیاء سنت پیامبر است و باید عدالت و جریان امامت علی و اولادش در جامعه از سرگرفته شود تا سکوت علی که حفظ فروع اسلام را تضمین کرد و قیام فاطمه(س) که برای حفظ اساس دین بود به باربنشیند و جامعه مسلمین از اسلام واقعی دور نشوند. در واقعه عاشورا حسین(ع) با شمشیر به دادخواهی اسلام و برافراشتن پرچم اسلام محمدی پرداخت و زینب که دیگر خود معلم عشق ورزی به خانواده و زبان گویای پدر شده بود با جلوه و ظاهری فاطمی به افشاگری و مذمت بدخواهان اسلام پرداخت و نوعی مبارزه کلامی و روانی را آغاز کرد.

    فصل چهارم: مستحکم کردن پایه های مهدویت با حفظ احادیث معتبر از پیام و مشخص کردن مزار شریفش به وسیله گنج الهی.

    همان طور که گفتیم حضرت زهرا(س) در خانه ای رشد کرد که پیام رسان وحی الهی بدون اذن دخول وارد نمی شد و پس از ازدواج بانوی خانه ای شد که زمینش با صاحب خانه به اذان خدا صحبت می کرد و جریانات مختلف روز را برای مولای جهانیان تعریف می کرد. او در واقع ترنم باران وحی را از کودکی شنیده و با صدای جبرائیل آشنا و سینه ای سینا برای دریافت و حفظ اسرار الهی داشت. آن چه بعدها خلیفه مسلمین برای نابودی آیات و روایات منتسب به پیامبر در نظر گرفت را پیش بینی کرده بود و با تهیه و تنظیم کتابی که محتوایش کلام خدا و سخنان پیامبر الهی بود، نقشه شوم آنها را تا زمانی که زمان حرکت و چرخش دارد، نابود کرد. این کتاب نیز که به صورت ارث به ائمه ما رسیده است و اکنون دردست صاحب زمان و ولی نعمت ماست، نوعی دیگر از مبارزه آن حضرت با منحرف کنندگان روند اسلام و جانشینی پیامبر است. خب ببینید؛ تمامی احادیث قدسی که می تواند راه گشا برای حل مشکلات جامعه امروزی باشد و می تواند راهکاری برای سعادت دنیوی و اخروی ما به حساب آید. در دست کسی است که از نظرها غایب است. آرزوی شناخت و زیارت مزار شریفش توسط کسی برآورده می شود که در هر ضربه ساعت به دنبالش هستیم، این یعنی فرهنگ انتظار، یعنی امید به آینده ای بهتر و برتر که فاطمه(س) بنیان گذار آن است. اهتمام به فرهنگ درست انتظار یکی از خواسته های ائمه ما و دستور کار بسیاری از بزرگان دین ماست. مسئله مهدویت آینده اسلام و تشیع و امامت و ولایت فقیه را از هرگونه مشکل نجات می دهد و جامعه بشری را برای تشکیل حکومت واحد جهانی و لذت از زندگی اسلامی اجتماعی در کنار هم بهره مند می سازد.

    اما هر یک از این چهارفصل خود به تنهایی می تواند صفحات زرین کتاب زندگی حضرت زهرا(س) را در برگ برگ زمان تعریف و تشریح کند. آن چه ما گفتیم تلنگری بود برای بانوان، آقایان و فرزندان مسلمان جامعه اسلامی تا با مطالعه بیشتر به ابعاد زندگی بانویی که می تواند در جهاد، همسرداری، تربیت نسل های پاکیزه، حفظ حجاب و عفت زن در کنار فعالیت اجتماعی اسوه ای برتر باشد، پی برده و در تمام زندگی به آن تأسی کنند.

پایان

منبع: روزنامه کیهان > شماره 18826 26/3/86  صفحه 10

 

 

 

 

جایگاه حضرت فاطمه زهراعلیهاالسلام در روایات

 

زمخشرى در کشاف هنگام ذکر ماجراى زکریا و مریم ‏علیهماالسلام نقل کرده ‏است که پیامبر صلى الله علیه و آله در هنگام قحط سالى، به گرسنگى مبتلا شد. حضرت ‏فاطمه ‏علیهاالسلام دو قرص نان و پاره‏اى گوشت براى آن ‏حضرت، تحفه برد و وى ‏را بر خود مقدم داشت. امّا آن ‏حضرت طبق را به خود فاطمه بازپس داد و فرمود: آن را بگیر. آنگاه روپوش روى طبق را برگرفت. طبق پر از گوشت و نان بود. فاطمه با دیدن این صحنه شگفت‏زده شد و پى ‏برد که این ‏نان و گوشت از جانب خداوند فرستاده شده است. پیامبر به فاطمه فرمود: این نان و گوشت از کجا آمده است؟ فاطمه پاسخ داد: از سوى خدا که او هر که را خواهد بى‏حساب، روزى دهد. پیامبر فرمود: سپاس خدایى را که تو را مانند بانوى زنان بنىاسرائیل قرار داد. سپس آن‏ حضرت، على بن‏ابى‏طالب و حسن و حسین و اهل‌بیتش را جمع کرد و همگى از آن غذا خوردند و سیر شدند. امّا از غذا، هیچ کاسته نشده بود و فاطمه باقیمانده ‏غذا را به همسایگان خویش بخشید.

 

ترمذى در صحیح از صبیح غلام اُمّ سلمه و زید بن ارقم نقل کرده است ‏که گفتند: پیامبر صلى الله علیه و آله به على و فاطمه و حسن و حسین فرمود: "من با دشمن شما دشمن و با دوستان شما دوست هستم."

 

ابن خالویه در کتاب "آل" در حدیثى که آن را از امام رضا و او از پدرانش از امیرمؤمنان نقل کرده، آورده است که آن ‏حضرت فرمود: رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: "چون روز قیامت فرا رسد، منادى از دل عرش ‏آواز دهد که اى خلایق! دیدگان خود را بربندید تا فاطمه دختر محمّد، عبور کند."

ابونعیم احمد بن عبدالله اصفهانى به سند خود از مسروق از عایشه نقل ‏کرده است که گفت: به هنگام بیمارى رسول خدا صلى الله علیه و آله، که به رحلت وى ‏منجر شد بر بالین آن ‏حضرت بودیم که فاطمه وارد شد. راه رفتنش بىهیچ ‏کم و کاستى به راه رفتن پیامبر مى‏ماند. چون پیامبر فاطمه را دید فرمود: "دخترم خوش آمدى" آنگاه وى را در سمت راست یا چپ خود نشانید. سپس رازى را با وى در میان نهاد. فاطمه گریست. در میان زنان پیامبر من ‏به سخن درآمدم و گفتم: رسول خدا از میان ما همه تو را براى رازگویى‏ برگزید آنگاه تو مى‏گریى؟!

 

همچنین در روایت دیگرى آمده است که آن منادى بانگ مى‏زند که: "اى جماعت! سر به زیر افکنید و چشم فرو بندید تا فاطمه از پل صراط بگذرد. آنگاه آن‏ حضرت در حالى که هفتاد هزار کنیز از حورالعین بهشت ‏او را همراهى مى‏کنند، از پل مى‏گذرد."

 

بخارى در صحیح به سند خود روایت کرده است که پیامبر اکرم ‏فرمود: "فاطمه پاره تن من است. هر که او را خشمگین سازد به تحقیق مرا خشمگین ساخته است."

 

بسیارى از دانشمندان اهل حدیث، از شیعه و سنى، این مضمون را با اسناد صحیح و روایت‌هاى صریح نقل کرده‏اند. تا آنجا که برخى بدین ‏روایت، با اعتمادى تمام استشهاد کرده‏اند. یکى از اینان ابوالفرج اصفهانى ‏است. وى روایت مى‏کند که: عبدالله بن حسن مثنى فرزند امام حسن ‏مجتبى ‏علیه السلام بر عمر بن عبدالعزیز وارد شد. عبدالله در آن هنگام جوان، و از وقار و هیبتى خاص برخوردار بود. عمر او را در صدر مجلس نشانید، مورد احترام قرار داد و نیازش را برآورده ساخت. از علت کار عمر در این ‏خصوص پرسش کردند. وى پاسخ داد: یکى از معتمدانم خبرى از رسول ‏خدا برایم نقل کرد آن چنان که گویى خود آن را از دهان آن ‏حضرت‏ شنیده‏ام. پیامبر فرمود: فاطمه پاره تن من است. آنچه او را شادمان مى‏کند مرا نیز خوشحال مى‏سازد و آنچه وى را خشمگین مى‏کند مرا نیز به خشم ‏آورد. این عبدالله هم پاره‏اى از پاره تن رسول خداست.

ابن صباغ مالکى در فصول المهمه از بخارى و مسلم و ترمذى نقل کرده ‏است که پیامبر اکرم فرمود: "از مردان، بسیارى به کمال رسیده‏اند امّا از زنان جز مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم همسر فرعون و خدیجه ‏دختر خویلد و فاطمه دختر محمّد کس دیگرى به کمال دست نیافته است."

 

ابن سعد و ابن مثنى از حضرت امیر نقل کرده‏اند که گفت: رسول خدا فرمود: "اى فاطمه خداوند از خشم تو خشمگین و از خشنودى تو خشنود مى‏شود."

 

ابونعیم احمد بن عبدالله اصفهانى به سند خود از مسروق از عایشه نقل ‏کرده است که گفت: به هنگام بیمارى رسول خدا صلى الله علیه و آله، که به رحلت وى ‏منجر شد بر بالین آن ‏حضرت بودیم که فاطمه وارد شد. راه رفتنش بىهیچ ‏کم و کاستى به راه رفتن پیامبر مى‏ماند. چون پیامبر فاطمه را دید فرمود: "دخترم خوش آمدى" آنگاه وى را در سمت راست یا چپ خود نشانید. سپس رازى را با وى در میان نهاد. فاطمه گریست. در میان زنان پیامبر من ‏به سخن درآمدم و گفتم: رسول خدا از میان ما همه تو را براى رازگویى‏ برگزید آنگاه تو مى‏گریى؟!

 

سپس رسول خدا راز دیگرى با فاطمه در میان نهاد. این بار فاطمه ‏خندید. عایشه در این باره از فاطمه پرسش کرد. امّا آن ‏حضرت گفت: من‏ راز رسول خدا را برملا نمى‏کنم. چون پیامبر درگذشت عایشه دوباره ازآن رازى که پیامبر صلى الله علیه و آله با فاطمه در میان گذارده بود، از وى سؤال کرد. فاطمه پاسخ داد: امّا گریه‏ام بدین خاطر بود که رسول خدا به من فرمود: جبرئیل در هر سال یک بار قرآن را بر من عرضه مى‏داشت امّا امسال آن را دو بار عرضه کرد و علت این امر را جز نزدیک شدن مرگم نمى‏دانم. من از شنیدن این سخن گریستم آنگاه پیامبر به من فرمود: از خدا بترس و شکیبا باش که من براى تو سَلَف نیکویى هستم. سپس فرمود: اى فاطمه آیا دوست ندارى که سرور زنان جهان و بانوى این امّت باشى؟ در این هنگام‏ بود که خندیدم.

حاکم در مستدرک روایت کرده است که چون رسول خدا از جنگ یا سفرى باز مى‏گشت، نخست به مسجد مى‏رفت و دو رکعت نماز مى‏گزارد و آنگاه به خانه فاطمه مى‏رفت.

 

دانشمندان حدیث این روایت را با سندهاى بسیار و نیز مَتنى یکسان یا دست کم با اندکى تفاوت نقل کرده‏اند.

 

مؤلّف کتاب "الاستیعاب" به سند خود از ابن عبّاس نقل کرده است که ‏رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: "سرور زنان بهشت، مریم و پس از او فاطمه ‏دختر محمّد و سپس خدیجه و سپس آسیه همسر فرعون مى‏باشند."

 

ابن صباغ مالکى در فصول المهمه از بخارى و مسلم و ترمذى نقل کرده ‏است که پیامبر اکرم فرمود: "از مردان، بسیارى به کمال رسیده‏اند امّا از زنان جز مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم همسر فرعون و خدیجه ‏دختر خویلد و فاطمه دختر محمّد کس دیگرى به کمال دست نیافته است."

 

این دو حدیث با اسناد بسیار و مستفیض در کتب روایات نقل شده ‏است. و البته احادیث دیگرى نیز نقل شده، مبنى بر آن که فاطمه از برترین ‏آن زنان سابق‏الذکر است. جز آن که مریم سرور زنان دوره خودش مى‏باشد و فاطمه سرور زنان عالم در تمام دوران‌هاست. مؤید این نظر، سخنى است ‏که از پیامبر صلى الله علیه و آله خطاب به حضرت زهرا نقل شده که به وى فرمود: آیا دوست ندارى سرور زنان این امّت باشى؟ از آنجا که بى‏تردید این امت از دیگر امت‌ها برتر است مى‏توان نتیجه گرفت که بانوى زنان این امت نیز از سروران دیگر امت‌ها، برتر و بالاتر است.

بخارى و مسلم در صحاح خود از قول پیامبر صلى الله علیه و آله نقل کرده‏اند که فرمود: "فاطمه سرور زنان بهشتى است."

 

حاکم در مستدرک روایت کرده است که چون رسول خدا از جنگ یا سفرى باز مى‏گشت، نخست به مسجد مى‏رفت و دو رکعت نماز مى‏گزارد و آنگاه به خانه فاطمه مى‏رفت و بعد از آن به نزد همسرانش روانه مى‏شد.

 

امّا هرگاه پیامبر مى‏خواست به سفر یا جنگى رود، نخست با همسرانش خداحافظى مى‏کرد و آخر از همه با فاطمه وداع مى‏گفت. حاکم نیز همین مطلب را از ابن عمران نقل مى‏کند که گفت: هرگاه‏ پیامبراکرم عازم سفرى مى‏شد آخرین کسى که با او خداحافظى مى‏کرد، فاطمه بود. این نکته در کتب حدیث با سندهاى مستفیض نقل شده است.

 

در کتاب استیعاب به نقل از عایشه آمده ‏است که از وى پرسیدند: محبوب‌ترین زنان در نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله چه کسى بود؟ عایشه گفت: فاطمه. پرسیدند: و از مردها؟ گفت: شوهرش على.

 

همچنین مؤلف استیعاب به سند خود از ابن برید از پدرش نقل کرده‏ است که گفت: محبوب‌ترین زنان در نزد رسول خدا فاطمه و محبوب‌ترین ‏مردان در نزد آن ‏حضرت، على بود.

 

حاکم در مستدرک از جمیع بن عمیر نقل کرده است که عایشه پس از آن که از وى درباره على پرسش شد، گفت: از من درباره مردى مى‏پرسید که به خدا مردى را محبوب‌تر از على ندیدم. بخارى و مسلم در صحاح خود از قول پیامبر صلى الله علیه و آله نقل کرده‏اند که فرمود: "فاطمه سرور زنان بهشتى است."

 

منبع:

 

کتاب هدایتگران راه نور - زندگانى صدّیقه کبرى حضرت فاطمه زهراعلیها السلام

 

نویسنده: حضرت آیة الله حاج سید محمدتقى مدرسى

 

در سوگ ریحانه رسول خدا صلی الله علیه و آله

 

زهرا عصاره عصمت است. زهرا، آیینه پاکی است. زهرا زلال کوثر است. ای همیشه جاری! ای بهار کوتاه! ای ترنم باران وحی! در شکوه مقام تو حیرانم که معنویت رشته‌های چادرت دست نیاز می‌آویزد و معرفت به غبار آستان خانه‌ات بوسه می‌زند. برهوت این دنیای خاکی شایان میزبانی چشمه سار همیشه جاری تو را نداشت. تو که در آیینه زخم‌ها و داغ‌ها و در هجران پدر غریبانه زیستی و در وداع شبانه‌ات با پهلویی شکسته، خانه گلین را به امید آغوش بهشتی پدر ترک گفتی...

 

وجود مبارک حضرت فاطمه علیهاالسلام تنها یک تفکر یا تصور یک حقیقت حیات بخش نیست. بلکه تجسمی عینی و زنده از برکت خداوند بر انسان است. اگر تا قبل از حضور ایشان در عالم خاکی انسان معناگرا مجبور بود گوشه‌هایی از نعمت یک زن مقدس را در اسطوره‌ها، الهه‌ها و افسانه‌ها جستجو کند یا متوسل به پاکدامنی حضرت مریم(ع) یا خردمندی آسیه و وفاداری سارا بشود، بعد از تجسم خاکی و عینی ایشان برای انسان کمال‌گرا یک الگوی زنده و جاوید پدید آمد و آن شخصیتی والا به نام «فاطمه» دختر رسول اکرم بود.

ای همیشه جاری! ای بهار کوتاه! ای ترنم باران وحی! در شکوه مقام تو حیرانم که معنویت رشته‌های چادرت دست نیاز می‌آویزد و معرفت به غبار آستان خانه‌ات بوسه می‌زند. برهوت این دنیای خاکی شایان میزبانی چشمه سار همیشه جاری تو را نداشت. تو که در آیینه زخم‌ها و داغ‌ها و در هجران پدر غریبانه زیستی و در وداع شبانه‌ات با پهلویی شکسته، خانه گلین را به امید آغوش بهشتی پدر ترک گفتی...

 

از این رو است که فاطمه علیهاالسلام را ناموس و علت هستی می‌دانند. اگر فاطمه علیهااسلام پا به جهان فانی نگذاشته بود و خاک هبوط را به قدوم خود مبارک نمی‌کرد، دیگر برای پیروانش هدفی وجود نداشت تا برای آن به شهادت برسند و جهاد کنند. جهانیان با توسل به اوست که توکل به احد را می‌آموزند و از نور هدایت ایشان است که برکت زندگی دنیایی درک می‌شود.

 

بنابراین بی‌دلیل نیست که بعد از درگذشت ملکوتی ایشان، بشریت، سرگشته به دنبال مرهمی است تا زخم نبود روح بخش ایشان در عالم فانی التیام یابد. از این روست که هر چه انسان برای درک حضرت فاطمه علیهاالسلام تلاش می‌کند، برکت آن بر خودش می‌تابد و این اصل وجودی نعمت فاطمه علیهاالسلام در دنیا است.

 

امروز هم شاهد تلاش انسان‌های پاکی هستیم که به دنبال معنویت فاطمه علیهاالسلام در رفتار روزمره خود هستند و با تذکره و یادمان‌هایی سعی دارند آوای خوش چشمه کوثر را در یادشان زنده نگه دارند تا در بهشت، حاضر در خدمت ایشان باشند.

 

رسول اکرم صلی الله علیه و آله روایت نموده‌اند که خدای متعال فرمود:

 

ای احمد! اگر تو نبودی آسمان و زمین را نمی‌آفریدم و اگر علی نبود تو را نمی‌آفریدم و اگر فاطمه نبود، شما را نمی‌آفریدم.(یعنی شمایان رمز خلقتید)(1) از امام محمدباقر علیه السلام روایت شده است که، ولادت حضرت زهرا علیهاالسلام پنج سال بعد از بعثت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سن شریف آن بانو در هنگام وفات هیجده سال و هفتاد و پنج روز بود.(2)

فاطمه علیهاالسلام را ناموس و علت هستی می‌دانند. اگر فاطمه علیهااسلام پا به جهان فانی نگذاشته بود و خاک هبوط را به قدوم خود مبارک نمی‌کرد، دیگر برای پیروانش هدفی وجود نداشت تا برای آن به شهادت برسند و جهاد کنند. جهانیان با توسل به اوست که توکل به احد را می‌آموزند و از نور هدایت ایشان است که برکت زندگی دنیایی درک می‌شود.

 

راز دل‌غمین‌فاطمه علیهااسلام

 

"شما ای‌مردم‌بر پرتگاه‌آتش‌بودید و از فرط‌ذلت‌نزد دیگران، همچون‌جرعه ‌آبی‌در دست‌تشنه‌کامی‌یا لقمه‌ای‌در دست‌گرسنه‌ای‌و یا چون‌آتشی‌که‌شخص‌مستعجلی‌از آن‌برگیرد. شما لگدکوب‌و پایمال‌بودید و از آب‌متعفن‌با سرگین‌شتر می‌‌آشامیدید و از برگ‌های‌خاک‌مال‌و علف‌بیابان‌می‌خوردید. ذلیل‌بودید و زبون‌می‌زیستید و هر آن‌مضطرب‌بودید که‌مبادا از این‌سوی‌یا آن‌سوی‌به‌شما هجوم‌آورند و به‌اسارتتان‌ببرند. شما این‌بودید تا خداوند به‌دست‌محمد صلی الله علیه و آله با همه‌آنچه‌بر او گذشت‌رهایتان‌کرد. چه‌سختی‌ها که‌نکشید و چه‌شکنجه‌ها که‌ندید.

 

هرگاه‌شاخی‌از شاخ‌های‌شیطان‌و گردنکشی‌از یارانش‌سر بر می‌داشت‌و فتنه‌ای‌از مشرکان‌به‌خونخواری‌دهان‌می‌گشود، او برادرش‌علی علیه السلام را در کام‌آتش‌رقصان‌آن‌و در گلوگاه‌خطر می‌افکند و او‌نیز، تا مغز دشمن‌را نمی‌کوفت‌و آتش‌سرکش‌فتنه‌را به‌آب‌شمشیرش‌خاموش‌نمی‌کرد، آرام‌نمی‌گرفت. در همه‌این‌مدت، علی علیه السلام در راه‌خدا سختی‌می‌کشید و به‌آب‌و آتش‌می‌‌زد. در کار خدا از جان‌مایه‌می‌‌گذارد و همواره‌به‌رسول‌خدا نزدیک‌بود. در میان‌دوستان‌و سربازان‌خدا وقف‌راه‌خدا بود و مدام‌خود را به‌مشقت‌می‌انداخت. در دریای‌رنج‌فرو می‌رفت‌و هرگز در راه‌خدا به‌ملامت‌مردم‌وقعی‌نمی‌نهاد و به‌ستوه‌نمی‌آمد.

 

ولی‌شما چه؟ در تمام‌آن‌روزها، در رفاه‌و عیش‌بودید، خوش‌می‌گذراندید و زندگی‌می‌کردید و بی‌درد بودید. هرگاه‌درگیری‌و نبرد پیش‌می‌آمد، خود را کنار می‌کشیدید و ما را تنها می‌گذاردید و از جنگ‌می‌گریختید.

"برای‌تمام‌کسانی‌که‌می‌خواهند الهی‌زندگی‌کنند، فاطمه علیهاالسلام دفاع‌از حریم‌ولایت‌را، زیباتر از هر کس‌به‌معرض‌نمایش‌گذارد. خطبه‌غَرایش‌در مسجد مدینه، گواه‌فصاحت‌و بلاغت‌بی‌نظیر آن‌حضرت‌است. مضامین‌عالی‌خطبه، اسلام‌راستین‌را معرفی‌می‌کند و اهمیت‌ولایت‌و امامت‌را روشن‌می‌سازد.

 

... به‌کجا می‌روید؟ چه‌می‌کنید؟ هنوز پیکر پیامبر تازه‌است؛ آیا می‌گویید که‌محمد مُرد و همه‌چیز تمام‌شد؟ هرگز!

 

... هان‌می‌بینم‌که‌اینک‌باز زمین‌گیر شده‌اید و دل‌به‌تن ‌آسایی‌و راحت‌طلبی‌و دنیا خواهی‌داده‌اید و قصد همیشه ‌ماندن‌در دنیا کرده‌اید و کسی‌را که‌به‌قبض‌و بسط‌کار حکومت‌سزاوارتر است، دور رانده‌اید و با راحتی‌و عیاشی، خلوت‌کرده‌اید.

 

... بدانید اگر همه‌شما هم‌کافر شوید و به‌حق‌پشت‌کنید، خداوند همچنان‌ستوده‌است‌و احتیاجی‌به‌شمایان‌ندارد.

 

و بدانید آنچه‌را که‌اینک‌گفتم؛ گفتم، در حالی‌که‌می‌دانستم‌هرگز یاوری‌نخواهید کرد. ولی‌آنچه‌گفتم‌راز دل‌غمین‌من‌بود که‌در سینه‌جمع‌شده‌و دود حزن‌و اندوه‌من‌بود که‌در دل‌خسته‌ام‌متراکم‌شده‌و آه‌آتش ‌افروزی‌که‌از سینه‌دردمند من‌شعله‌کشیده؛ تنها خواستم‌با شما حجت‌را تمام‌کرده‌باشم."(3)

 

پی‌نوشت‌ها:

 

1- مستدرک سفینة البحار؛ 3/334 .

 

2- الکافی؛1/457.

 

3- از سخنرانی‌تاریخی‌حضرت‌فاطمه‌زهرا علیهالسلام در مسجدالنبی، ده‌روز پس‌از رحلت‌پدر (برگرفته‌از کتاب‌"زندگانی‌حضرت‌فاطمه (س)"، نوشتهِ دکتر اسماعیل‌حسین

 

 

فاطمیه(3)
+ نوشته شده در چهارشنبه سی ام اردیبهشت 1388 ساعت 7:13 شماره پست: 133

مقالاتی دربیان ابعاد شخصیتی بانوی بزرگ اسلام


  خطبه فدکیه حضرت زهرا در مسجد النبی

 

  خطبتها علیهاالسلام بعد غصب الفدک

روى انّه لمّا أجمع أبوبکر و عمر علی منع فاطمة علیهاالسلام فدکاً و بلغها ذلک،لاثت خمارها علی رأسها، و اشتملت بجلبابها، و أقبلت فی لمّة من حفدتها و نساء قومها، تطأ ذیولها، ما تخرم مشیتها مشیة رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله،حتّى دخلت علی أبی‏بکر، و هو فی حشد من المهاجرین و الانصار و غیر هم، فنیطت دونها ملاءة فجلست، ثم أنّت أنّة أجهش القوم لها بالبکاء، فارتجّ المجلس، ثم أمهلت هنیئة.

حتّى اذا سکن نشیج القوم و هدأت فورتهم، افتتحت الکلام بحمداللَّه و الثناء علیه و الصلاة علی رسوله، فعاد القوم فی بکائهم، فلمّا أمسکوا عادت فی کلامها فقالت علیهاالسلام:

اَلْحَمْدُلِلَّهِ عَلی ما اَنْعَمَ، وَ لَهُ الشُّکْرُ عَلی ما اَلْهَمَ، وَ الثَّناءُ بِما قَدَّمَ، مِنْ عُمُومِ نِعَمٍ اِبْتَدَاَها، وَ سُبُوغِ الاءٍ اَسْداها، وَ تَمامِ مِنَنٍ اَوْلاها، جَمَّ عَنِ الْاِحْصاءِ عَدَدُها، وَ نَأى عَنِ الْجَزاءِ اَمَدُها، وَ تَفاوَتَ عَنِ الْاِدْراکِ اَبَدُها، وَ نَدَبَهُمْ لاِسْتِزادَتِها بِالشُّکْرِ لاِتِّصالِها، وَ اسْتَحْمَدَ اِلَى الْخَلائِقِ بِاِجْزالِها، وَ ثَنی بِالنَّدْبِ اِلى اَمْثالِها.

 

خطبه آن حضرت بعد از غصب فدک

روایت شده: هنگامى که ابوبکر و عمر تصمیم گرفتند فدک را از حضرت فاطمه علیهاالسلام بگیرند و این خبر به ایشان رسید، لباس بتن کرده و چادر بر سر نهاد، و با گروهى از زنان فامیل و خدمتکاران خود بسوى مسجد روانه شد، در حالیکه چادرش به زمین کشیده مى‏شد، و راه رفتن او همانند راه رفتن پیامبر خدا بود، بر ابوبکر که در میان عده‏اى از مهاجرین و انصار و غیر آنان نشسته بود وارد شد، در این هنگام بین او و دیگران پرده‏اى آویختند، آنگاه ناله‏اى جانسوز از دل برآورد که همه مردم بگریه افتادند و مجلس و مسجد بسختى به جنبش درآمد.

سپس لحظه‏اى سکوت کرد تا همهمه مردم خاموش و گریه آنان ساکت شد و جوش و خروش ایشان آرام یافت، آنگاه کلامش را با حمد و ثناى الهى آغاز فرمود و درود بر رسول خدا فرستاد، در اینجا دوباره صداى گریه مردم برخاست، وقتى سکوت برقرار شد، کلام خویش را دنبال کرد و فرمود:

حمد و سپاس خداى را برآنچه ارزانى داشت، و شکر او را در آنچه الهام فرمود، و ثنا و شکر بر او بر آنچه پیش فرستاد، از نعمتهاى فراوانى که خلق فرمود و عطایاى گسترده‏اى که اعطا کرد، و منّتهاى بى‏شمارى که ارزانى داشت، که شمارش از شمردن آنها عاجز، و نهایت آن از پاداش فراتر، و دامنه آن تا ابد از ادراک دورتر است، و مردمان را فراخواند، تا با شکرگذارى آنها نعمتها را زیاده گرداند، و با گستردگى آنها مردم را به سپاسگزارى خود متوجّه ساخت، و با دعوت نمودن به این نعمتها آنها را دو چندان کرد.

 

وَ اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ، کَلِمَةٌ جَعَلَ الْاِخْلاصَ تَأْویلَها، وَ ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُولَها، وَ اَنارَ فِی التَّفَکُّرِ مَعْقُولَها، الْمُمْتَنِعُ عَنِ الْاَبْصارِ رُؤْیَتُهُ، وَ مِنَ الْاَلْسُنِ صِفَتُهُ، وَ مِنَ الْاَوْهامِ کَیْفِیَّتُهُ.

اِبْتَدَعَ الْاَشْیاءَ لا مِنْ شَىْ‏ءٍ کانَ قَبْلَها، وَ اَنْشَاَها بِلاَاحْتِذاءِ اَمْثِلَةٍ اِمْتَثَلَها، کَوَّنَها بِقُدْرَتِهِ وَ ذَرَأَها بِمَشِیَّتِهِ، مِنْ غَیْرِ حاجَةٍ مِنْهُ اِلى تَکْوینِها، وَ لا فائِدَةٍ لَهُ فی تَصْویرِها، اِلاَّ تَثْبیتاً لِحِکْمَتِهِ وَ تَنْبیهاً عَلی طاعَتِهِ، وَ اِظْهاراً لِقُدْرَتِهِ وَ تَعَبُّداً لِبَرِیَّتِهِ، وَ اِعْزازاً لِدَعْوَتِهِ، ثُمَّ جَعَلَ الثَّوابَ عَلی طاعَتِهِ، وَ وَضَعَ الْعِقابَ عَلی مَعْصِیَتِهِ، ذِیادَةً لِعِبادِهِ مِنْ نِقْمَتِهِ وَ حِیاشَةً لَهُمْ اِلى جَنَّتِهِ.

وَ اَشْهَدُ اَنَّ اَبی‏مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، اِخْتارَهُ قَبْلَ اَنْ اَرْسَلَهُ، وَ سَمَّاهُ قَبْلَ اَنْ اِجْتَباهُ، وَ اصْطَفاهُ قَبْلَ اَنْ اِبْتَعَثَهُ، اِذ الْخَلائِقُ بِالْغَیْبِ مَکْنُونَةٌ، وَ بِسَتْرِ الْاَهاویلِ مَصُونَةٌ، وَ بِنِهایَةِ الْعَدَمِ مَقْرُونَةٌ، عِلْماً مِنَ اللَّهِ تَعالی بِمائِلِ الْاُمُورِ، وَ اِحاطَةً بِحَوادِثِ الدُّهُورِ، وَ مَعْرِفَةً بِمَواقِعِ الْاُمُورِ.

 

و گواهى مى‏دهم که معبودى جز خداوند نیست و شریکى ندارد، که این امر بزرگى است که اخلاص را تأویل آن و قلوب را متضمّن وصل آن ساخت، و در پیشگاه تفکر و اندیشه شناخت آن را آسان نمود، خداوندى که چشم‏ها از دیدنش بازمانده، و زبانها از وصفش ناتوان، و اوهام و خیالات از درک او عاجز مى‏باشند.

موجودات را خلق فرمود بدون آنکه از ماده‏اى موجود شوند، و آنها را پدید آورد بدون آنکه از قالبى تبعیّت کنند، آنها را به قدرت خویش ایجاد و به مشیّتش پدید آورد، بى‏آنکه در ساختن آنها نیازى داشته و در تصویرگرى آنها فائده‏اى برایش وجود داشته باشد، جز تثبیت حکمتش و آگاهى بر طاعتش، واظهار قدرت خود،و شناسائى راه عبودیت و گرامى داشت دعوتش، آنگاه بر طاعتش پاداش و بر معصیتش عقاب مقرر داشت، تا بندگانش را از نقمتش بازدارد و آنان را بسوى بهشتش رهنمون گردد.

و گواهى مى‏دهم که پدرم محمّد بنده و فرستاده اوست، که قبل از فرستاده شدن او را انتخاب، و قبل از برگزیدن نام پیامبرى بر او نهاد، و قبل از مبعوث شدن او را برانگیخت، آن هنگام که مخلوقات در حجاب غیبت بوده، و در نهایت تاریکى‏ها بسر برده، و در سر حد عدم و نیستى قرار داشتند، او را برانگیخت بخاطر علمش به عواقب کارها، و احاطه‏اش به حوادث زمان، و شناسائى کاملش به وقوع مقدّرات.

 

اِبْتَعَثَهُ اللَّهُ اِتْماماً لِاَمْرِهِ، وَ عَزیمَةً عَلى اِمْضاءِ حُکْمِهِ، وَ اِنْفاذاً لِمَقادیرِ رَحْمَتِهِ، فَرَأَى الْاُمَمَ فِرَقاً فی اَدْیانِها، عُکَّفاً عَلی نیرانِها، عابِدَةً لِاَوْثانِها، مُنْکِرَةً لِلَّهِ مَعَ عِرْفانِها.

فَاَنارَ اللَّهُ بِاَبی‏مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ و الِهِ ظُلَمَها، وَ کَشَفَ عَنِ الْقُلُوبِ بُهَمَها، وَ جَلى عَنِ الْاَبْصارِ غُمَمَها، وَ قامَ فِی النَّاسِ بِالْهِدایَةِ، فَاَنْقَذَهُمْ مِنَ الْغِوایَةِ، وَ بَصَّرَهُمْ مِنَ الْعِمایَةِ، وَ هَداهُمْ اِلَى الدّینِ الْقَویمِ، وَ دَعاهُمْ اِلَى الطَّریقِ الْمُسْتَقیمِ.

ثُمَّ قَبَضَهُ اللَّهُ اِلَیْهِ قَبْضَ رَأْفَةٍ وَ اخْتِیارٍ، وَ رَغْبَةٍ وَ ایثارٍ، فَمُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ و الِهِ مِنْ تَعَبِ هذِهِ الدَّارِ فی راحَةٍ، قَدْ حُفَّ بِالْمَلائِکَةِ الْاَبْرارِ وَ رِضْوانِ الرَّبِّ الْغَفَّارِ، وَ مُجاوَرَةِ الْمَلِکِ الْجَبَّارِ، صَلَّى اللَّهُ عَلی أَبی نَبِیِّهِ وَ اَمینِهِ وَ خِیَرَتِهِ مِنَ الْخَلْقِ وَ صَفِیِّهِ، وَ السَّلامُ عَلَیْهِ وَ رَحْمَةُاللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ.

ثم التفت الى اهل المجلس و قالت:

اَنْتُمْ عِبادَ اللَّهِ نُصُبُ اَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ، وَ حَمَلَةُ دینِهِ وَ وَحْیِهِ، وَ اُمَناءُ اللَّهِ عَلى اَنْفُسِکُمْ، وَ بُلَغاؤُهُ اِلَى الْاُمَمِ، زَعیمُ حَقٍّ لَهُ

 

او را برانگیخت تا امرش را کامل و حکم قطعى‏اش را امضا و مقدّراتش را اجرا نماید، و آن حضرت امّتها را دید که در آئینهاى مختلفى قرار داشته، و در پیشگاه آتشهاى افروخته معتکف و بت‏هاى تراشیده شده را پرستنده، و خداوندى که شناخت آن در فطرتشان قرار دارد را منکرند.

پس خداى بزرگ بوسیله پدرم محمد صلى اللَّه علیه و آله تاریکى‏هاى آن را روشن، و مشکلات قلبها را برطرف، و موانع رؤیت دیده‏ها را از میان برداشت، و با هدایت در میان مردم قیام کرده و آنان را از گمراهى رهانید، و بینایشان کرده،و ایشان را به دین استوار و محکم رهنمون شده، و به راه راست دعوت نمود.

تا هنگامى که خداوند او را بسوى خود فراخواند، فراخواندنى از روى مهربانى و آزادى و رغبت و میل، پس آن حضرت از رنج این دنیا در آسایش بوده، و فرشتگان نیکوکار در گرداگرد او قرار داشته، و خشنودى پروردگار آمرزنده او را فراگرفته، و در جوار رحمت او قرار دارد، پس درود خدا بر پدرم، پیامبر و امینش و بهترین خلق و برگزیده‏اش باد، و سلام و رحمت و برکات الهى براو باد.

آنگاه حضرت فاطمه علیهاالسلام رو به مردم کرده و فرمود:

شما اى بندگان خدا پرچمداران امر و نهى او، و حاملان دین و وحى او، و امینهاى خدا بر یکدیگر، و مبلّغان او بسوى امّتهایید، زمامدار حق در میان

 

فیکُمْ، وَ عَهْدٍ قَدَّمَهُ اِلَیْکُمْ، وَ بَقِیَّةٍ اِسْتَخْلَفَها عَلَیْکُمْ: کِتابُ اللَّهِ النَّاطِقُ وَ الْقُرْانُ الصَّادِقُ، و النُّورُ السَّاطِعُ وَ الضِّیاءُ اللاَّمِعُ، بَیِّنَةً بَصائِرُهُ، مُنْکَشِفَةً سَرائِرُهُ، مُنْجَلِیَةً ظَواهِرُهُ، مُغْتَبِطَةً بِهِ اَشْیاعُهُ، قائِداً اِلَى الرِّضْوانِ اِتِّباعُهُ، مُؤَدٍّ اِلَى النَّجاةِ اسْتِماعُهُ.

بِهِ تُنالُ حُجَجُ اللَّهِ الْمُنَوَّرَةُ، وَ عَزائِمُهُ الْمُفَسَّرَةُ، وَ مَحارِمُهُ الْمُحَذَّرَةُ، وَ بَیِّناتُهُ الْجالِیَةُ، وَ بَراهینُهُ الْکافِیَةُ، وَ فَضائِلُهُ الْمَنْدُوبَةُ، وَ رُخَصُهُ الْمَوْهُوبَةُ، وَ شَرائِعُهُ الْمَکْتُوبَةُ.

فَجَعَلَ اللَّهُ الْایمانَ تَطْهیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ، وَ الصَّلاةَ تَنْزیهاً لَکُمْ عَنِ الْکِبْرِ، وَ الزَّکاةَ تَزْکِیَةً لِلنَّفْسِ وَ نِماءً فِی الرِّزْقِ، وَ الصِّیامَ تَثْبیتاً لِلْاِخْلاصِ، وَ الْحَجَّ تَشْییداً لِلدّینِ، وَ الْعَدْلَ تَنْسیقاً لِلْقُلُوبِ، وَ طاعَتَنا نِظاماً لِلْمِلَّةِ، وَ اِما مَتَنا اَماناً لِلْفُرْقَةِ، وَ الْجِهادَ عِزّاً لِلْاِسْلامِ، وَ الصَّبْرَ مَعُونَةً عَلَی اسْتیجابِ الْاَجْرِ.

وَ الْاَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلِحَةً لِلْعامَّةِ، وَ بِرَّ الْوالِدَیْنِ وِقایَةً مِنَ السَّخَطِ، وَ صِلَةَ الْاَرْحامِ مَنْساءً فِی الْعُمْرِ وَ مَنْماةً لِلْعَدَدِ، وَ الْقِصاصَ حِقْناً لِلدِّماءِ، وَ الْوَفاءَ بِالنَّذْرِ تَعْریضاً لِلْمَغْفِرَةِ، وَ تَوْفِیَةَ الْمَکائیلِ وَ الْمَوازینِ تَغْییراً لِلْبَخْسِ.

 

شما بوده، و پیمانى است که از پیشاپیش بسوى تو فرستاده، و باقیمانده‏اى است که براى شما باقى گذارده، و آن کتاب گویاى الهى و قرآن راستگو و نور فروزان و شعاع درخشان است، که بیان و حجّتهاى آن روشن، اسرار باطنى آن آشکار، ظواهر آن جلوه‏گر مى‏باشد، پیروان آن مورد غبطه جهانیان بوده، و تبعیّت از او خشنودى الهى را باعث مى‏گردد، و شنیدن آن راه نجات است. بوسیله آن مى‏توان به حجّتهاى نورانى الهى، و واجباتى که تفسیر شده، و محرّماتى که از ارتکاب آن منع گردیده، و نیز به گواهیهاى جلوه‏گرش و برهانهاى کافیش و فضائل پسندیده‏اش، و رخصتهاى بخشیده شده‏اش و قوانین واجبش دست یافت.

پس خداى بزرگ ایمان را براى پاک کردن شما از شرک، و نماز را براى پاک نمودن شما از تکبّر، و زکات را براى تزکیه نفس و افزایش روزى، و روزه را براى تثبیت اخلاص، و حج را براى استحکام دین، و عدالت‏ورزى را براى التیام قلبها، و اطاعت ما خاندان را براى نظم یافتن ملتها، و امامتمان را براى رهایى از تفرقه، و جهاد را براى عزت اسلام، و صبر را براى کمک در بدست آوردن پاداش قرار داد.

 

وَ النَّهْىَ عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزیهاً عَنِ الرِّجْسِ، وَ اجْتِنابَ الْقَذْفِ حِجاباً عَنِ اللَّعْنَةِ، وَ تَرْکَ السِّرْقَةِ ایجاباً لِلْعِصْمَةِ، وَ حَرَّمَ اللَّهُ الشِّرْکَ اِخْلاصاً لَهُ بِالرُّبوُبِیَّةِ.

فَاتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ، وَ لا تَمُوتُنَّ اِلاَّ وَ اَنْتُمْ مُسْلِمُونَ، وَ اَطیعُوا اللَّهَ فیما اَمَرَکُمْ بِهِ وَ نَهاکُمْ عَنْهُ، فَاِنَّهُ اِنَّما یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ.

ثم قالت:

اَیُّهَا النَّاسُ! اِعْلَمُوا اَنّی فاطِمَةُ وَ اَبی‏مُحَمَّدٌ، اَقُولُ عَوْداً وَ بَدْءاً، وَ لا اَقُولُ ما اَقُولُ غَلَطاً، وَ لا اَفْعَلُ ما اَفْعَلُ شَطَطاً، لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُوفٌ رَحیمٌ.

فَاِنْ تَعْزُوهُ وَتَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ اَبی دُونَ نِسائِکُمْ،وَ اَخَا ابْنِ عَمّی دُونَ رِجالِکُمْ، وَ لَنِعْمَ الْمَعْزِىُّ اِلَیْهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ.

فَبَلَّغَ الرِّسالَةَ صادِعاً بِالنَّذارَةِ، مائِلاً عَنْ مَدْرَجَةِ الْمُشْرِکینَ، ضارِباً ثَبَجَهُمْ، اخِذاً بِاَکْظامِهِمْ، داعِیاً اِلى سَبیلِ رَبِّهِ بِالْحِکْمَةِ و الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، یَجُفُّ الْاَصْنامَ وَ یَنْکُثُ الْهامَّ، حَتَّى انْهَزَمَ الْجَمْعُ وَ وَ لَّوُا الدُّبُرَ.

 

و امر به معروف را براى مصلحت جامعه، و نیکى به پدر و مادر را براى رهایى از غضب الهى، و صله ارحام را براى طولانى شدن عمر و افزایش جمعیت، و قصاص را وسیله حفظ خونها، و وفاى به نذر را براى در معرض مغفرت الهى قرار گرفتن، و دقت در کیل و وزن را براى رفع کم‏فروشى مقرر فرمود.

و نهى از شرابخوارى را براى پاکیزگى از زشتى، و حرمت نسبت ناروا دادن را براى عدم دورى از رحمت الهى، و ترک دزدى را براى پاکدامنى قرار داد، و شرک را حرام کرد تا در یگانه‏پرستى خالص شوند.

پس آنگونه که شایسته است از خدا بترسید، و از دنیا نروید جز آنکه مسلمان باشید، و خدا را در آنچه بدان امر کرده و از آن بازداشته اطاعت نمائید، همانا که فقط دانشمندان از خاک مى‏ترسند. آنگاه فرمود:

اى مردم! بدانید که من فاطمه و پدرم محمد است، آنچه ابتدا گویم در پایان نیز مى‏گویم، گفتارم غلط نبوده و ظلمى در آن نیست، پیامبرى از میان شما برانگیخته شد که رنجهاى شما بر او گران آمده و دلسوز بر شما است، و بر مؤمنان مهربان و عطوف است.

پس اگر او را بشناسید مى‏دانید که او در میان زنانتان پدر من بوده، و در میان مردانتان برادر پسر عموى من است، چه نیکو بزرگوارى است آنکه من این نسبت را به او دارم.

رسالت خود را با انذار انجام داد، از پرتگاه مشرکان کناره‏گیرى کرده، شمشیر بر فرقشان نواخت، گلویشان را گرفته و با حکمت و پند و اندرز نیکو بسوى پروردگارشان دعوت نمود، بتها را نابود ساخته، و سر کینه‏توزان را مى‏شکند، تا جمعشان منهزم شده و از میدان گریختند.

 

حَتَّى تَفَرََّى اللَّیْلُ عَنْ صُبْحِهِ، وَ اَسْفَرَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ، و نَطَقَ زَعیمُ‏الدّینِ، وَ خَرَسَتْ شَقاشِقُ الشَّیاطینِ، وَ طاحَ وَ شیظُ النِّفاقِ، وَ انْحَلَّتْ عُقَدُ الْکُفْرِ وَ الشَّقاقِ، وَ فُهْتُمْ بِکَلِمَةِ الْاِخْلاصِ فی نَفَرٍ مِنَ الْبیضِ الْخِماصِ.

وَ کُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ، مُذْقَةَ الشَّارِبِ، وَ نُهْزَةَ الطَّامِعِ، وَ قُبْسَةَ الْعِجْلانِ، وَ مَوْطِی‏ءَ الْاَقْدامِ، تَشْرَبُونَ الطَّرْقَ، وَ تَقْتاتُونَ الْقِدَّ، اَذِلَّةً خاسِئینَ، تَخافُونَ اَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِکُمْ، فَاَنْقَذَکُمُ اللَّهُ تَبارَکَ وَ تَعالی بِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ بَعْدَ اللَّتَیَّا وَ الَّتی، وَ بَعْدَ اَنْ مُنِیَ بِبُهَمِ الرِّجالِ، وَ ذُؤْبانِ الْعَرَبِ، وَ مَرَدَةِ اَهْلِ الْکِتابِ.

کُلَّما اَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ اَطْفَأَهَا اللَّهُ، اَوْ نَجَمَ قَرْنُ الشَّیْطانِ، اَوْ فَغَرَتْ فاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِکینَ، قَذَفَ اَخاهُ فی لَهَواتِها، فَلا یَنْکَفِی‏ءُ حَتَّى یَطَأَ جِناحَها بِأَخْمَصِهِ، وَ یَخْمِدَ لَهَبَها بِسَیْفِهِ، مَکْدُوداً فی ذاتِ اللَّهِ، مُجْتَهِداً فی اَمْرِ اللَّهِ، قَریباً مِنْ رَسُولِ‏اللَّهِ، سَیِّداً فی اَوْلِیاءِ اللَّهِ، مُشَمِّراً ناصِحاً مُجِدّاً کادِحاً، لا تَأْخُذُهُ فِی اللَّهِ لَوْمَةَ لائِمٍ.

وَ اَنْتُمَ فی رَفاهِیَّةٍ مِنَ الْعَیْشِ، و ادِعُونَ فاکِهُونَ آمِنُونَ، تَتَرَبَّصُونَ بِنَا الدَّوائِرَ، وَ تَتَوَکَّفُونَ الْاَخْبارَ، وَ تَنْکُصُونَ عِنْدَ النِّزالِ، وَ تَفِرُّونَ مِنَ الْقِتالِ.

 

تا آنگاه که صبح روشن از پرده شب برآمد، و حق نقاب از چهره برکشید، زمامدار دین به سخن درآمد، و فریاد شیطانها خاموش گردید، خار نفاق از سر راه برداشته شد، و گره‏هاى کفر و تفرقه از هم گشوده گردید، و دهانهاى شما به کلمه اخلاص باز شد، در میان گروهى که سپیدرو و شکم به پشت چسبیده بودند.

و شما بر کناره پرتگاهى از آتش قرار داشته، و مانند جرعه‏اى آب بوده و در معرض طمع طمّاعان قرار داشتید، همچون آتش‏زنه‏اى بودید که بلافاصله خاموش مى‏گردید، لگدکوب روندگان بودید، از آبى مى‏نوشیدید که شتران آن را آلوده کرده بودند، و از پوست درختان به عنوان غذا استفاده مى‏کردید، خوار و مطرود بودید، مى‏ترسیدند که مردمانى که در اطراف شما بودند شما را بربایند، تا خداى تعالى بعد از چنین حالاتى شما را بدست آن حضرت نجات داد، بعد از آنکه از دست قدرتمندان و گرگهاى عرب و سرکشان اهل کتاب ناراحتیها کشیدید.

هرگاه آتش جنگ برافروختند خداوند خاموشش نموده، یا هر هنگام که شیطان سر برآورد یا اژدهائى از مشرکین دهان بازکرد، پیامبر برادرش را در کام آن افکند، و او تا زمانى که سرآنان را به زمین نمى‏کوفت و آتش آنها را به آب شمشیرش خاموش نمى‏کرد، باز نمى‏گشت، فرسوده از تلاش در راه خدا، کوشیده در امر او، نزدیک به پیامبر خدا، سرورى از اولیاء الهى، دامن به کمر بسته، نصیحت‏گر، تلاشگر، و کوشش‏کننده بود، و در راه خدا از ملامت ملامت‏کننده نمى‏هراسید. و این در هنگامه‏اى بود که شما در آسایش زندگى مى‏کردید، در مهد امن متنعّم بودید، و در انتظار بسر مى‏بردید تا ناراحتى‏ها ما را در بر گیرد، و گوش به زنگ اخبار بودید، و هنگام کارزار عقبگرد مى‏کردید، و به هنگام نبرد فرار مى‏نمودید.

 

فَلَمَّا اِختارَ اللَّهُ لِنَبِیِّهِ دارَ اَنْبِیائِهِ وَ مَأْوى اَصْفِیائِهِ، ظَهَرَ فیکُمْ حَسْکَةُ النِّفاقِ، وَ سَمَلَ جِلْبابُ الدّینِ، وَ نَطَقَ کاظِمُ الْغاوینَ، وَ نَبَغَ خامِلُ الْاَقَلّینَ، وَ هَدَرَ فَنیقُ الْمُبْطِلینَ، فَخَطَرَ فی عَرَصاتِکُمْ، وَ اَطْلَعَ الشَّیْطانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ، هاتِفاً بِکُمْ، فَأَلْفاکُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجیبینَ، وَ لِلْغِرَّةِ فیهِ مُلاحِظینَ، ثُمَّ اسْتَنْهَضَکُمْ فَوَجَدَکُمْ خِفافاً، وَ اَحْمَشَکُمْ فَاَلْفاکُمْ غِضاباً، فَوَسَمْتُمْ غَیْرَ اِبِلِکُمْ، وَ وَرَدْتُمْ غَیْرَ مَشْرَبِکُمْ.

هذا، وَ الْعَهْدُ قَریبٌ، وَالْکَلْمُ رَحیبٌ، وَ الْجُرْحُ لَمَّا یَنْدَمِلُ، وَ الرَّسُولُ لَمَّا یُقْبَرُ، اِبْتِداراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ، اَلا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا، وَ اِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَةٌ بِالْکافِرینَ.

فَهَیْهاتَ مِنْکُمْ، وَ کَیْفَ بِکُمْ، وَ اَنَّى تُؤْفَکُونَ، وَ کِتابُ اللَّهِ بَیْنَ اَظْهُرِکُمْ، اُمُورُهُ ظاهِرَةٌ، وَ اَحْکامُهُ زاهِرَةٌ، وَ اَعْلامُهُ باهِرَةٌ، و زَواجِرُهُ لائِحَةٌ، وَ اَوامِرُهُ واضِحَةٌ، وَ قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُمْ، أَرَغْبَةً عَنْهُ تُریدُونَ؟ اَمْ بِغَیْرِهِ تَحْکُمُونَ؟ بِئْسَ لِلظَّالمینَ بَدَلاً، وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْاِسْلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ، وَ هُوَ فِی الْاخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینِ.

 

و آنگاه که خداوند براى پیامبرش خانه انبیاء و آرامگاه اصفیاء را برگزید، علائم نفاق در شما ظاهر گشت، و جامه دین کهنه، و سکوت گمراهان شکسته، و پست رتبه‏گان با قدر و منزلت گردیده، و شتر نازپرورده اهل باطل به صدا درآمد، و در خانه‏هایتان بیامد، و شیطان سر خویش را از مخفى‏گاه خود بیرون آورد، و شما را فراخواند، مشاهده کرد پاسخگوى دعوت او هستید، و براى فریب خوردن آماده‏اید، آنگاه از شما خواست که قیام کنید، و مشاهده کرد که به آسانى این کار را انجام مى‏دهید، شما را به غضب واداشت، و دید غضبناک هستید، پس بر شتران دیگران نشان زدید، و بر آبى که سهم شما نبود وارد شدید.

این در حالى بود که زمانى نگذشته بود، و موضع شکاف زخم هنوز وسیع بود، و جراحت التیام نیافته، و پیامبر به قبر سپرده نشده بود، بهانه آوردید که از فتنه مى‏هراسید، آگاه باشید که در فتنه قرار گرفته‏اید، و براستى جهنم کافران را احاطه نموده است.

این کار از شما بعید بود، و چطور این کار را کردید، به کجا روى مى‏آوردید، در حالى که کتاب خدا رویاروى شماست، امورش روشن، و احکامش درخشان، و علائم هدایتش ظاهر، و محرّماتش هویدا، و اوامرش واضح است، ولى آن را پشت سر انداختید، آیا بى‏رغبتى به آن را خواهانید؟ یا بغیر قرآن حکم مى‏کنید؟ که این براى ظالمان بدل بدى است، و هرکس غیر از اسلام دینى را جویا باشد از او پذیرفته نشده و در آخرت از زیانکاران خواهد بود.

 

ثُمَّ لَمْ تَلْبَثُوا اِلى رَیْثَ اَنْ تَسْکُنَ نَفْرَتَها، وَ یَسْلَسَ قِیادَها،ثُمَّ اَخَذْتُمْ تُورُونَ وَ قْدَتَها، وَ تُهَیِّجُونَ جَمْرَتَها، وَ تَسْتَجیبُونَ لِهِتافِ الشَّیْطانِ الْغَوِىِّ، وَ اِطْفاءِ اَنْوارِالدّینِ الْجَلِیِّ، وَ اِهْمالِ سُنَنِ النَّبِیِّ الصَّفِیِّ، تُسِرُّونَ حَسْواً فِی ارْتِغاءٍ، وَ تَمْشُونَ لِاَهْلِهِ وَ وَلَدِهِ فِی الْخَمَرِ وَ الضَّرَّاءِ، وَ نَصْبِرُ مِنْکُمْ عَلى مِثْلِ حَزِّ الْمَدى، وَ وَخْزِالسنان‏فى‏الحشا.

وَ اَنْتُمُ الانَ تَزَْعُمُونَ اَنْ لا اِرْثَ لَنا أَفَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ تَبْغُونَ، وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَومٍ یُوقِنُونَ، أَفَلا تَعْلَمُونَ؟ بَلى، قَدْ تَجَلَّى لَکُمْ کَالشَّمْسِ الضَّاحِیَةِ أَنّی اِبْنَتُهُ.

اَیُّهَا الْمُسْلِمُونَ! أَاُغْلَبُ عَلى اِرْثی؟ یَابْنَ اَبی‏قُحافَةَ! اَفی کِتابِ اللَّهِ تَرِثُ اَباکَ وَ لا اَرِثُ اَبی؟ لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً فَرِیّاً، اَفَعَلى عَمْدٍ تَرَکْتُمْ کِتابَ اللَّهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُمْ، إذْ یَقُولُ «وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ» (1) وَ قالَ فیما اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ زَکَرِیَّا اِذْ قالَ: «فَهَبْ لی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیّاً یَرِثُنی وَ یَرِثُ مِنْ الِ‏یَعْقُوبَ»، (2) وَ قالَ: «وَ اوُلُوا الْاَرْحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلی

 

آنگاه آنقدر درنگ نکردید که این دل رمیده آرام گیرد، و کشیدن آن سهل گردد، پس آتش‏گیره‏ها را افروخته‏تر کرده، و به آتش دامن زدید تا آن را شعله‏ور سازید،و براى اجابت نداى شیطان، و براى خاموش کردن انوار دین روشن خدا، و از بین بردن سنن پیامبر برگزیده آماده بودید، به بهانه خوردن، کف شیر را زیر لب پنهان مى‏خورید، و براى خانواده و فرزندان او در پشت تپه‏ها و درختان کمین گرفته و راه مى‏رفتید، و ما باید بر این امور که همچون خنجر برّان و فرورفتن نیزه در میان شکم است، صبر کنیم.

و شما اکنون گمان مى‏برید که براى ما ارثى نیست، آیا خواهان حکم جاهلیت هستید، و براى اهل یقین چه حکمى بالاتر از حکم خداوند است، آیا نمى‏دانید؟ در حالى که براى شما همانند آفتاب درخشان روشن است، که من دختر او هستم.

اى مسلمانان! آیا سزاوار است که ارث پدرم را از من بگیرند، اى پسر ابى‏قحافه،آیا در کتاب خداست که تو از پدرت ارث ببرى و از ارث پدرم محروم باشم امر تازه و زشتى آوردى، آیا آگاهانه کتاب خدا را ترک کرده و پشت سر مى‏اندازید، آیا قرآن نمى‏گوید «سلیمان از داود ارث برد»، و در مورد خبر زکریا آنگاه که گفت: «پروردگار مرا فرزندى عنایت فرما تا از من و خاندان یعقوب ارث برد»، و فرمود: «و خویشاوندان رحمى به یکدیگر سزاوارتر از

 

بِبَعْضٍ فی کِتابِ اللَّهِ»، (3) وَ قالَ «یُوصیکُمُ اللَّهُ فی اَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْاُنْثَیَیْنِ»، (4) وَ قالَ «اِنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةَ لِلْوالِدَیْنِ وَالْاَقْرَبَیْنِ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقینَ». (5)

وَ زَعَمْتُمْ اَنْ لا حَظْوَةَ لی، وَ لا اَرِثُ مِنْ اَبی، وَ لا رَحِمَ بَیْنَنا، اَفَخَصَّکُمُ اللَّهُ بِایَةٍ اَخْرَجَ اَبی مِنْها؟ اَمْ هَلْ تَقُولُونَ: اِنَّ اَهْلَ مِلَّتَیْنِ لا یَتَوارَثانِ؟ اَوَ لَسْتُ اَنَا وَ اَبی مِنْ اَهْلِ مِلَّةٍ واحِدَةٍ؟ اَمْ اَنْتُمْ اَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرْانِ وَ عُمُومِهِ مِنْ اَبی وَابْنِ عَمّی؟ فَدُونَکَها مَخْطُومَةً مَرْحُولَةً تَلْقاکَ یَوْمَ حَشْرِکَ.

فَنِعْمَ الْحَکَمُ اللَّهُ، وَ الزَّعیمُ مُحَمَّدٌ، وَ الْمَوْعِدُ الْقِیامَةُ، وَ عِنْدَ السَّاعَةِ یَخْسِرُ الْمُبْطِلُونَ، وَ لا یَنْفَعُکُمْ اِذْ تَنْدِمُونَ، وَ لِکُلِّ نَبَأٍ مُسْتَقَرٌّ، وَ لَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یَأْتیهِ عَذابٌ یُخْزیهِ، وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقیمٌ.

ثم رمت بطرفها نحو الانصار، فقالت:

 

دیگرانند»، و فرموده: «خداى تعالى به شما درباره فرزندان سفارش مى‏کند که بهره پسر دو برابر دختر است»، و مى‏فرماید: «هنگامى که مرگ یکى از شما فرارسد بر شما نوشته شده که براى پدران و مادران و نزدیکان وصیت کنید، و این حکم حقّى است براى پرهیزگاران».

و شما گمان مى‏برید که مرا بهره‏اى نبوده و سهمى از ارث پدرم ندارم، آیا خداوند آیه‏اى به شما نازل کرده که پدرم را از آن خارج ساخته؟ یا مى‏گوئید: اهل دو دین از یکدیگر ارث نمى‏برند؟ آیا من و پدرم را از اهل یک دین نمى‏دانید؟ و یا شما به عام و خاص قرآن از پدر و پسرعمویم آگاهترید؟ اینک این تو و این شتر، شترى مهارزده و رحل نهاده شده، برگیر و ببر، با تو در روز رستاخیز ملاقات خواهد کرد.

چه نیک داورى است خداوند، و نیکو دادخواهى است پیامبر، و چه نیکو وعده‏گاهى است قیامت، و در آن ساعت و آن روز اهل باطل زیان مى‏برند، و پشیمانى به شما سودى نمى‏رساند، و براى هرخبرى قرارگاهى است، پس خواهید دانست که عذاب خوارکننده بر سر چه کسى فرود خواهد آمد، و عذاب جاودانه که را شامل مى‏شود. آنگاه رو بسوى انصار کرده و فرمود:

 

یا مَعْشَرَ النَّقیبَةِ وَ اَعْضادَ الْمِلَّةِ وَ حَضَنَةَ الْاِسْلامِ! ما هذِهِ الْغَمیزَةُ فی حَقّی وَ السِّنَةُ عَنْ ظُلامَتی؟ اَما کانَ رَسُولُ‏اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ اَبی یَقُولُ: «اَلْمَرْءُ یُحْفَظُ فی وُلْدِهِ»، سَرْعانَ ما اَحْدَثْتُمْ وَ عَجْلانَ ذا اِهالَةٍ، وَ لَکُمْ طاقَةٌ بِما اُحاوِلُ، وَ قُوَّةٌ عَلى ما اَطْلُبُ وَ اُزاوِلُ.

اَتَقُولُونَ ماتَ مُحَمَّدٌ؟ فَخَطْبٌ جَلیلٌ اِسْتَوْسَعَ وَ هْنُهُ، وَاسْتَنْهَرَ فَتْقُهُ، وَ انْفَتَقَ رَتْقُهُ، وَ اُظْلِمَتِ الْاَرْضُ لِغَیْبَتِهِ، وَ کُسِفَتِ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ انْتَثَرَتِ النُّجُومُ لِمُصیبَتِهِ، وَ اَکْدَتِ الْامالُ، وَ خَشَعَتِ الْجِبالُ، وَ اُضیعَ الْحَریمُ، وَ اُزیلَتِ الْحُرْمَةُ عِنْدَ مَماتِهِ.

فَتِلْکَ وَاللَّهِ النَّازِلَةُ الْکُبْرى وَ الْمُصیبَةُ الْعُظْمى، لامِثْلُها نازِلَةٌ، وَ لا بائِقَةٌ عاجِلَةٌ اُعْلِنَ بِها، کِتابُ اللَّهِ جَلَّ ثَناؤُهُ فی اَفْنِیَتِکُمْ، وَ فی مُمْساکُمْ وَ مُصْبِحِکُمْ، یَهْتِفُ فی اَفْنِیَتِکُمْ هُتافاً وَ صُراخاً وَ تِلاوَةً وَ اَلْحاناً، وَ لَقَبْلَهُ ما حَلَّ بِاَنْبِیاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ، حُکْمٌ فَصْلٌ وَ قَضاءٌ حَتْمٌ.

«وَ ما مُحَمَّدٌ اِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ اَفَاِنْ ماتَ اَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى اَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَیْهِ

 

اى گروه نقباء، و اى بازوان ملت، اى حافظان اسلام، این ضعف و غفلت در مورد حق من و این سهل‏انگارى از دادخواهى من چرا؟ آیا پدرم پیامبر نمى‏فرمود: «حرمت هرکس در فرزندان او حفظ مى‏شود»، چه بسرعت مرتکب این اعمال شدید، و چه با عجله این بز لاغر، آب از دهان و دماغ او فروریخت، در صورتى که شما را طاقت و توان بر آنچه در راه آن مى‏کوشیم هست، و نیرو براى حمایت من در این مطالبه و قصدم مى‏باشد.

آیا مى‏گوئید محمد صلى اللَّه علیه و آله بدرود حیات گفت، این مصیبتى است بزرگ و در نهایت وسعت، شکاف آن بسیار، و درز دوخته آن شکافته، و زمین در غیاب او سراسر تاریک گردید، و ستارگان بى‏فروغ، و آرزوها به ناامیدى گرائید، کوهها از جاى فروریخت، حرمتها پایمال شد، و احترامى براى کسى پس از وفات او باقى نماند.

بخدا سوگند که این مصیبت بزرگتر و بلیّه عظیم‏تر است، که همچون آن مصیبتى نبوده و بلاى جانگدازى در این دنیا به پایه آن نمى‏رسد، کتاب خدا آن را آشکار کرده است، کتاب خدایى که در خانه‏هایتان، و در مجالس شبانه و روزانه‏تان، آرام و بلند، و با تلاوت و خوانندگى آن را مى‏خوانید، این بلائى است که پیش از این به انبیاء و فرستاده شدگان وارد شده است، حکمى است حتمى، و قضائى است قطعى، خداوند مى‏فرماید:

محمد پیامبرى است که پیش از وى پیامبران دیگرى درگذشتند، پس اگر او بمیرد و یا کشته گردد به عقب برمى‏گردید، و آنکس که به عقب برگردد

 

فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِى اللَّهُ شَیْئاً وَ سَیَجْزِى اللَّهُ الشَّاکِرینَ». (6)

ایهاً بَنی‏قیلَةَ! ءَ اُهْضَمُ تُراثَ اَبی وَ اَنْتُمْ بِمَرْأى مِنّی وَ مَسْمَعٍ وَ مُنْتَدى وَ مَجْمَعٍ، تَلْبَسُکُمُ الدَّعْوَةُ وَ تَشْمَلُکُمُ الْخُبْرَةُ، وَ اَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَ الْعُدَّةِ وَ الْاَداةِ وَ الْقُوَّةِ، وَ عِنْدَکُمُ السِّلاحُ وَ الْجُنَّةُ، تُوافیکُمُ الدَّعْوَةُ فَلا تُجیبُونَ، وَ تَأْتیکُمُ الصَّرْخَةُ فَلا تُغیثُونَ، وَ اَنْتُمْ مَوْصُوفُونَ بِالْکِفاحِ، مَعْرُوفُونَ بِالْخَیْرِ وَ الصَّلاحِ، وَ النُّخْبَةُ الَّتی انْتُخِبَتْ، وَ الْخِیَرَةُ الَّتِی اخْتیرَتْ لَنا اَهْلَ الْبَیْتِ.

قاتَلْتُمُ الْعَرَبَ، وَ تَحَمَّلْتُمُ الْکَدَّ وَ التَّعَبَ، وَ ناطَحْتُمُ الْاُمَمَ، وَ کافَحْتُمُ الْبُهَمَ، لا نَبْرَحُ اَوْ تَبْرَحُونَ، نَأْمُرُکُمْ فَتَأْتَمِرُونَ، حَتَّى اِذا دارَتْ بِنا رَحَى الْاِسْلامِ، وَ دَرَّ حَلَبُ الْاَیَّامِ، وَ خَضَعَتْ نُعْرَةُ الشِّرْکِ، وَ سَکَنَتْ فَوْرَةُ الْاِفْکِ، وَ خَمَدَتْ نیرانُ الْکُفْرِ، وَ هَدَأَتْ دَعْوَةُ الْهَرَجِ، وَ اسْتَوْسَقَ نِظامُ الدّینِ، فَاَنَّى حِزْتُمْ بَعْدَ الْبَیانِ، وَاَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الْاِعْلانِ، وَ نَکَصْتُمْ بَعْدَ الْاِقْدامِ، وَاَشْرَکْتُمْ بَعْدَ الْایمانِ؟

بُؤْساً لِقَوْمٍ نَکَثُوا اَیْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ، وَ هَمُّوا

 

بخدا زیانى نمى‏رساند، و خدا شکرکنندگان را پاداش خواهد داد».

اى پسران قیله- گروه انصار- آیا نسبت به میراث پدرم مورد ظلم واقع شوم در حالى که مرا مى‏بینید و سخن مرا مى‏شنوید، و داراى انجمن و اجتماعید، صداى دعوت مرا همگان شنیده و از حالم آگاهى دارید، و داراى نفرات و ذخیره‏اید، و داراى ابزار و قوه‏اید، نزد شما اسلحه و زره و سپر هست، صداى دعوت من به شما مى‏رسد ولى جواب نمى‏دهید، و ناله فریاد خواهیم را شنیده ولى به فریادم نمى‏رسید، در حالى که به شجاعت معروف و به خیر و صلاح موصوف مى‏باشید، و شما برگزیدگانى بودید که انتخاب شده، و منتخباتى که براى ما اهل‏بیت برگزیده شدید!

با عرب پیکار کرده و متحمّل رنج و شدتها شدید، و با امتها رزم نموده و با پهلوانان به نبرد برخاستید، همیشه فرمانده بوده و شما فرمانبردار، تا آسیاى اسلام به گردش افتاد، و پستان روزگار به شیر آمد، و نعره‏هاى شرک‏آمیز خاموش شده، و دیگ طمع و تهمت از جوش افتاد، و آتش کفر خاموش و دعوت نداى هرج و مرج آرام گرفت، و نظام دین کاملاً ردیف شد، پس چرا بعد از اقرارتان به ایمان حیران شده، و پس از آشکارى خود را مخفى گرداندید، و بعد از پیشقدمى عقب نشستید، و بعد ایمان شرک آوردید.

واى بر گروهى که بعد از پیمان بستن آن را شکستند، و خواستند پیامبر

 

بِاِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُکُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ، اَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ اَحَقُّ اَنْ تَخْشَوْهُ اِنْ کُنْتُمْ مُؤمِنینَ.

اَلا، وَ قَدْ أَرى اَنْ قَدْ اَخْلَدْتُمْ اِلَى الْخَفْضِ، وَ اَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ اَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ، وَ خَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ، وَ نَجَوْتُمْ بِالضّیقِ مِنَ السَّعَةِ، فَمَجَجْتُمْ ما وَعَبْتُمْ، وَ دَسَعْتُمُ الَّذى تَسَوَّغْتُمْ، فَاِنْ تَکْفُرُوا اَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْاَرْضِ جَمیعاً فَاِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمیدٌ.

اَلا، وَ قَدْ قُلْتُ ما قُلْتُ هذا عَلى مَعْرِفَةٍ مِنّی بِالْخِذْلَةِ الَّتی خامَرْتُکُمْ، وَ الْغَدْرَةِ الَّتِی اسْتَشْعَرَتْها قُلُوبُکُمْ، وَ لکِنَّها فَیْضَةُ النَّفْسِ، وَ نَفْثَةُ الْغَیْظِ، وَ حَوَزُ الْقَناةِ، وَ بَثَّةُ الصَّدْرِ، وَ تَقْدِمَةُ الْحُجَّةِ، فَدُونَکُمُوها فَاحْتَقِبُوها دَبِرَةَ الظَّهْرِ، نَقِبَةَ الْخُفِّ، باقِیَةَ الْعارِ، مَوْسُومَةً بِغَضَبِ الْجَبَّارِ وَ شَنارِ الْاَبَدِ، مَوْصُولَةً بِنارِ اللَّهِ الْمُوقَدَةِ الَّتی تَطَّلِعُ عَلَى الْاَفْئِدَةِ.

فَبِعَیْنِ اللَّهِ ما تَفْعَلُونَ، وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا اَىَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ، وَ اَنَا اِبْنَةُ نَذیرٍ لَکُمْ بَیْنَ یَدَىْ عَذابٌ شَدیدٌ، فَاعْمَلُوا اِنَّا عامِلُونَ، وَ انْتَظِرُوا اِنَّا مُنْتَظِرُونَ.

فأجابها أبوبکر عبداللَّه بن عثمان، و قال:

 

را اخراج کنند، با آنکه آنان جنگ را آغاز نمودند، آیا از آنان هراس دارد در حالى که خدا سزاوار است که از او بهراسید، اگر مؤمنید.

آگاه باشید مى‏بینم که به تن‏آسائى جاودانه دل داده، و کسى را که سزاوار زمامدارى بود را دور ساخته‏اید، با راحت‏طلبى خلوت کرده، و از تنگناى زندگى به فراخناى آن رسیده‏اید، در اثر آن آنچه را حفظ کرده بودید را از دهان بیرون ریختید، و آنچه را فروبرده بودید را بازگرداندند، پس بدانید اگر شما و هرکه در زمین است کافر شوید، خداى بزرگ از همگان بى‏نیاز و ستوده است. آگاه باشید آنچه گفتم با شناخت کاملم بود، به سستى پدید آمده در اخلاق شما، و بى‏وفائى و نیرنگ ایجاد شده در قلوب شما، و لیکن اینها جوشش دل اندوهگین، و بیرون ریختن خشم و غضب است، و آنچه قابل تحمّلم نیست، و جوشش سینه‏ام و بیان دلیل و برهان، پس خلافت را بگیرید، ولى بدانید که پشت این شتر خلافت زخم است، و پاى آن سوراخ و تاول‏دار، عار و ننگش باقى و نشان از غضب خدا و ننگ ابدى دارد، و به آتش شعله‏ور خدا که بر قلبها احاطه مى‏یابد متصل است. آنچه مى‏کنید در برابر چشم بیناى خداوند قرار داشته، و آنانکه ستم کردند به زودى مى‏دانند که به کدام بازگشتگاهى بازخواهند گشت، و من دختر کسى هستم که شما را از عذاب دردناک الهى که در پیش دارید خبر داد، پس هرچه خواهید بکنید و ما هم کار خود را مى‏کنیم، و شما منتظر بمانید و ما هم در انتظار بسر مى‏بریم.

آنگاه ابوبکر پاسخ داد:

 

یا بِنْتَ رَسُولِ‏اللَّهِ! لَقَدْ کانَ اَبُوکِ بِالْمُؤمِنینَ عَطُوفاً کَریماً، رَؤُوفاً رَحیماً، وَ عَلَى الْکافِرینَ عَذاباً اَلیماً وَ عِقاباً عَظیماً، اِنْ عَزَوْناهُ وَجَدْناهُ اَباکِ دُونَ النِّساءِ، وَ اَخا اِلْفِکِ دُونَ الْاَخِلاَّءِ، اثَرَهُ عَلى کُلِّ حَمیمٍ وَ ساعَدَهُ فی کُلِّ اَمْرٍ جَسیمِ، لا یُحِبُّکُمْ اِلاَّ سَعیدٌ، وَ لا یُبْغِضُکُمْ اِلاَّ شَقِیٌّ بَعیدٌ.

فَاَنْتُمْ عِتْرَةُ رَسُولِ‏اللَّهِ الطَّیِّبُونَ، الْخِیَرَةُ الْمُنْتَجَبُونَ، عَلَى الْخَیْرِ اَدِلَّتُنا وَ اِلَى الْجَنَّةِ مَسالِکُنا، وَ اَنْتِ یا خِیَرَةَ النِّساءِ وَ ابْنَةَ خَیْرِ الْاَنْبِیاءِ، صادِقَةٌ فی قَوْلِکِ، سابِقَةٌ فی وُفُورِ عَقْلِکِ، غَیْرَ مَرْدُودَةٍ عَنْ حَقِّکِ، وَ لا مَصْدُودَةٍ عَنْ صِدْقِکِ.

وَ اللَّهِ ما عَدَوْتُ رَأْىَ رَسُولِ‏اللَّهِ، وَ لا عَمِلْتُ اِلاَّ بِاِذْنِهِ، وَ الرَّائِدُ لا یَکْذِبُ اَهْلَهُ، وَ اِنّی اُشْهِدُ اللَّهَ وَ کَفى بِهِ شَهیداً، اَنّی سَمِعْتُ رَسُولَ‏اللَّهِ یَقُولُ: «نَحْنُ مَعاشِرَ الْاَنْبِیاءِ لا نُوَرِّثُ ذَهَباً وَ لا فِضَّةًّ، وَ لا داراً وَ لا عِقاراً، وَ اِنَّما نُوَرِّثُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ الْعِلْمَ وَ النُّبُوَّةَ، وَ ما کانَ لَنا مِنْ طُعْمَةٍ فَلِوَلِیِّ الْاَمْرِ بَعْدَنا اَنْ یَحْکُمَ فیهِ بِحُکْمِهِ».

 

اى دختر رسول خدا! پدر تو بر مؤمنین مهربان و بزرگوار و رئوف و رحیم، و بر کافران عذاب دردناک و عقاب بزرگ بود، اگر به نسب او بنگریم وى در میان زنانمان پدر تو، و در میان دوستان برادر شوهر توست، که وى را بر هر دوستى برترى داد، و او نیز در هر کار بزرگى پیامبر را یارى نمود، جز سعادتمندان شما را دوست نمى‏دارند، و تنها بدکاران شما را دشمن مى‏شمرند.

پس شما خاندان پیامبر، پاکان برگزیدگان جهان بوده، و ما را به خیر راهنما، و بسوى بهشت رهنمون بودید، و تو اى برترین زنان و دختر برترین پیامبران، در گفتارت صادق، در عقل فراوان پیشقدم بوده، و هرگز از حقت بازداشته نخواهى شد و از گفتار صادقت مانعى ایجاد نخواهد گردید.

و بخدا سوگند از رأى پیامبر قدمى فراتر نگذارده، و جز با اجازه او اقدام نکرده‏ام، و پیشرو قوم به آنان دروغ نمى‏گوید، و خدا را گواه مى‏گیرم که بهترین گواه است، از پیامبر شنیدم که فرمود: «ما گروه پیامبران دینار و درهم و خانه و مزرعه به ارث نمى‏گذاریم، و تنها کتاب و حکمت و علم و نبوت را به ارث مى‏نهیم، و آنچه از ما باقى مى‏ماند در اختیار ولىّ امر بعد از ماست، که هر حکمى که بخواهد در آن بنماید.»

 

وَ قَدْ جَعَلْنا ما حاوَلْتِهِ فِی الْکِراعِ وَ السِّلاحِ، یُقاتِلُ بِهَا الْمُسْلِمُونَ وَ یُجاهِدُونَ الْکُفَّارَ، وَ یُجالِدُونَ الْمَرَدَةَ الْفُجَّارَ، وَ ذلِکَ بِاِجْماعِ الْمُسْلِمینَ، لَمْ اَنْفَرِدْ بِهِ وَحْدى،وَ لَمْ اَسْتَبِدْ بِما کانَ الرَّأْىُ عِنْدى، وَ هذِهِ حالی وَ مالی، هِیَ لَکِ وَ بَیْنَ یَدَیْکِ، لا تَزْوى عَنْکِ وَ لا نَدَّخِرُ دُونَکِ، وَ اَنَّکِ، وَ اَنْتِ سَیِّدَةُ اُمَّةِ اَبیکِ وَ الشَّجَرَةُ الطَّیِّبَةُ لِبَنیکِ، لا یُدْفَعُ مالَکِ مِنْ فَضْلِکِ، وَ لا یُوضَعُ فی فَرْعِکِ وَ اَصْلِکِ، حُکْمُکِ نافِذٌ فیما مَلَّکَتْ یَداىَ، فَهَلْ تَرَیِنَّ اَنْ اُخالِفَ فی ذاکَ اَباکِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ وَ سَلَّمَ).

فقالت:

سُبْحانَ‏اللَّهِ، ما کانَ اَبی رَسُولُ‏اللَّهِ عَنْ کِتابِ اللَّهِ صادِفاً، وَ لا لِاَحْکامِهِ مُخالِفاً، بَلْ کانَ یَتْبَعُ اَثَرَهُ، وَ یَقْفُو سُوَرَهُ، اَفَتَجْمَعُونَ اِلَى الْغَدْرِ اِعْتِلالاً عَلَیْهِ بِالزُّورِ، وَ هذا بَعْدَ وَفاتِهِ شَبیهٌ بِما بُغِیَ لَهُ مِنَ الْغَوائِلِ فی حَیاتِهِ، هذا کِتابُ اللَّهِ حُکْماً عَدْلاً وَ ناطِقاً فَصْلاً، یَقُولُ: «یَرِثُنی وَ یَرِثُ مِنْ الِ‏یَعْقُوبَ»، وَ یَقُولُ: «وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ».

 

و ما آنچه را که مى‏خواهى در راه خرید اسب و اسلحه قرار دادیم، تا مسلمانان با آن کارزار کرده و با کفّار جهاد نموده و با سرکشان بدکار جدال کنند، و این تصمیم به اتفاق تمام مسلمانان بود، و تنها دست به این کار نزدم، و در رأى و نظرم مستبدّانه عمل ننمودم، و این حال من و این اموال من است که براى تو و در اختیار توست، و از تو دریغ نمى‏شود و براى فرد دیگرى ذخیره نشده، توئى سرور بانوان امّت پدرت، و درخت بارور و پاک براى فرزندانت، فضائلت انکار نشده، و از شاخه و ساقه‏ات فرونهاده نمى‏گردد، حُکمت در آنچه من مالک آن هستم نافذ است، آیا مى‏پسندى که در این زمینه مخالف سخن پدرت عمل کنم.

حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمود:

پاک و منزه است خداوند، پدرم پیامبر، از کتاب خدا روى‏گردان و با احکامش مخالف نبود، بلکه پیرو آن بود و به آیات آن عمل مى‏نمود، آیا مى‏خواهید علاوه بر نیرنگ و مکر به زور او را متهم نمائید، و این کار بعد از رحلت او شبیه است به دامهائى که در زمان حیاتش برایش گسترده شد، این کتاب خداست که حاکمى است عادل، و ناطقى است که بین حق و باطل جدائى مى‏اندازد، و مى‏فرماید:- زکریا گفت: خدایا فرزندى به من بده که- «از من و خاندان یعقوب ارث ببرد»، و مى‏فرماید: «سلیمان از داود ارث برد».

 

بَیَّنَ عَزَّ وَ جَلَّ فیما وَزَّعَ مِنَ الْاَقْساطِ، وَ شَرَعَ مِنَ الْفَرائِضِ وَالْمیراثِ، وَ اَباحَ مِنْ حَظِّ الذَّکَرانِ وَ الْاِناثِ، ما اَزاحَ بِهِ عِلَّةَ الْمُبْطِلینَ وَ اَزالَ التَّظَنّی وَ الشُّبَهاتِ فِی الْغابِرینَ، کَلاَّ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ اَنْفُسُکُمْ اَمْراً، فَصَبْرٌ جَمیلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ.

فقال أبوبکر:

صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَتْ اِبْنَتُهُ، مَعْدِنُ الْحِکْمَةِ، وَ مَوْطِنُ الْهُدى وَ الرَّحْمَةِ، وَ رُکْنُ الدّینِ، وَ عَیْنُ الْحُجَّةِ، لا اَبْعَدُ صَوابَکِ وَ لا اُنْکِرُ خِطابَکِ، هؤُلاءِ الْمُسْلِمُونَ بَیْنی وَ بَیْنَکِ قَلَّدُونی ما تَقَلَّدْتُ، وَ بِاتِّفاقٍ مِنْهُمْ اَخَذْتُ ما اَخَذْتُ، غَیْرَ مَکابِرٍ وَ لا مُسْتَبِدٍّ وَ لا مُسْتَأْثِرٍ، وَ هُمْ بِذلِکَ شُهُودٌ.

فالتفت فاطمة علیهاالسلام الى النساء، و قالت:

مَعاشِرَ الْمُسْلِمینَ الْمُسْرِعَةِ اِلى قیلِ الْباطِلِ، الْمُغْضِیَةِ عَلَى الْفِعْلِ الْقَبیحِ الْخاسِرِ، اَفَلا تَتَدَبَّرُونَ الْقُرْانَ اَمْ‏عَلی قُلُوبٍ اَقْفالُها، کَلاَّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِکُمْ ما اَسَأْتُمْ مِنْ اَعْمالِکُمْ، فَاَخَذَ بِسَمْعِکُمْ وَ اَبْصارِکُمْ، وَ لَبِئْسَ ما تَأَوَّلْتُمْ،

 

و خداوند در سهمیه‏هائى که مقرر کرد، و مقادیرى که در ارث تعیین فرمود، و بهره‏هائى که براى مردان و زنان قرار داد، توضیحات کافى داده، که بهانه‏هاى اهل باطل، و گمانها و شبهات را تا روز قیامت زائل فرموده است، نه چنین است، بلکه هواهاى نفسانى شما راهى را پیش پایتان قرار داده، و جز صبر زیبا چاره‏اى ندارم، و خداوند در آنچه مى‏کنید یاور ماست.

ابوبکر گفت:

خدا و پیامبرش راست گفته، و دختر او نیز، که معدن حکمت و جایگاه هدایت و رحمت، و رکن دین و سرچشمه حجت و دلیل مى‏باشد و راست مى‏گوید، سخن حقّت را دور نیفکنده و گفتارت را انکار نمى‏کنم، این مسلمانان بین من و تو حاکم هستند، و آنان این حکومت را بمن سپردند، و به تصمیم آنها این منصب را پذیرفتم، نه متکبّر بوده و نه مستبدّ به رأى هستم، و نه چیزى را براى خود برداشته‏ام، و اینان همگى گواه و شاهدند.

آنگاه حضرت فاطمه علیهاالسلام رو به مردم کرده و فرمود:

اى مسلمانان! که براى شنیدن حرفهاى بیهوده شتابان بوده، و کردار زشت را نادیده میگیرید، آیا در قرآن نمى‏اندیشید، یا بر دلها مهر زده شده است، نه چنین است بلکه اعمال زشتتان بر دلهایتان تیرگى آورده، و گوشها و چشمانتان را فراگرفته، و بسیار بد آیات قرآن را تأویل کرده، و بد راهى را به او

 

وَ ساءَ ما بِهِ اَشَرْتُمْ، وَ شَرَّ ما مِنْهُ اِعْتَضْتُمْ، لَتَجِدَنَّ وَ اللَّهِ مَحْمِلَهُ ثَقیلاً، وَ غِبَّهُ وَ بیلاً، اِذا کُشِفَ لَکُمُ الْغِطاءُ، وَ بانَ ما وَرائَهُ الضَّرَّاءُ، وَ بَدا لَکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَحْتَسِبُونَ، وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْمُبْطِلُونَ.

ثم عطفت على قبر النبیّ صلى اللَّه علیه و آله، و قالت:

قَدْ کانَ بَعْدَکَ اَنْباءٌ وَهَنْبَثَةٌ - لَوْ کُنْتَ شاهِدَها لَمْ تَکْثِرِ الْخُطَبُ

اِنَّا فَقَدْ ناکَ فَقْدَ الْاَرْضِ وابِلَها - وَ اخْتَلَّ قَوْمُکَ فَاشْهَدْهُمْ وَ لا تَغِبُ

وَ کُلُّ اَهْلٍ لَهُ قُرْبی وَ مَنْزِلَةٌ - عِنْدَ الْاِلهِ عَلَی الْاَدْنَیْنِ مُقْتَرِبُ

اَبْدَتْ رِجالٌ لَنا نَجْوى صُدُورِهِمُ - لمَّا مَضَیْتَ وَ حالَتْ دُونَکَ التُّرَبُ

تَجَهَّمَتْنا رِجالٌ وَ اسْتُخِفَّ بِنا - لَمَّا فُقِدْتَ وَ کُلُّ الْاِرْثِ مُغْتَصَبُ

وَ کُنْتَ بَدْراً وَ نُوراً یُسْتَضاءُ بِهِ- عَلَیْکَ تُنْزِلُ مِنْ ذِى‏الْعِزَّةِ الْکُتُبُ

 

نشان داده، و با بدچیزى معاوضه نمودید، بخدا سوگند تحمّل این بار برایتان سنگین، و عاقبتش پر از وزر و وبال است، آنگاه که پرده‏ها کنار رود و زیانهاى آن روشن گردد، و آنچه را که حساب نمى‏کردید و براى شما آشکار گردد، آنجاست که اهل باطل زیانکار گردند.

سپس آن حضرت رو به سوى قبر پیامبر کرد و فرمود:

بعد از تو خبرها و مسائلى پیش آمد، که اگر بودى آنچنان بزرگ جلوه نمى‏کرد.

ما تو را از دست دادیم مانند سرزمینى که از باران محروم گردد، و قوم تو متفرّق شدند، بیا بنگر که چگونه از راه منحرف گردیدند.

هر خاندانى که نزد خدا منزلت و مقامى داشت نزد بیگانگان نیز محترم بود، غیر از ما.

مردانى چند از امت تو همین که رفتى، و پرده خاک میان ما و تو حائل شد، اسرار سینه‏ها را آشکار کردند.

بعد از تو مردانى دیگر از ما روى برگردانده و خفیفمان نمودند، و میراثمان دزدیده شد.

تو ماه شب چهارده و چراغ نوربخشى بودى، که از جانب خداوند بر تو کتابها نازل مى‏گردید.

 

وَ کانَ جِبْریلُ بِالْایاتِ یُؤْنِسُنا- فَقَدْ فُقِدْتَ وَ کُلُّ الْخَیْرِ مُحْتَجَبُ

فَلَیْتَ قَبْلَکَ کانَ الْمَوْتُ صادِفُنا- لَمَّا مَضَیْتَ وَ حالَتْ دُونَکَ الْکُتُبُ

ثم انکفأت علیهاالسلام و امیرالمؤمنین علیه‏السلام یتوقّع رجوعها الیه و یتطلّع طلوعها علیه، فلمّا استقرّت بها الدار، قالت لامیرالمؤمنین علیهماالسلام:

یَابْنَ اَبی‏طالِبٍ! اِشْتَمَلْتَ شِمْلَةَ الْجَنینِ، وَ قَعَدْتَ حُجْرَةَ الظَّنینِ، نَقَضْتَ قادِمَةَ الْاَجْدَلِ، فَخانَکَ ریشُ الْاَعْزَلِ.

هذا اِبْنُ اَبی‏قُحافَةَ یَبْتَزُّنی نِحْلَةَ اَبی وَ بُلْغَةَ ابْنَىَّ! لَقَدْ اَجْهَرَ فی خِصامی وَ اَلْفَیْتُهُ اَلَدَّ فی کَلامی حَتَّى حَبَسَتْنی قیلَةُ نَصْرَها وَ الْمُهاجِرَةُ وَصْلَها، وَ غَضَّتِ الْجَماعَةُ دُونی طَرْفَها، فَلا دافِعَ وَ لا مانِعَ، خَرَجْتُ کاظِمَةً، وَ عُدْتُ راغِمَةً.

اَضْرَعْتَ خَدَّکَ یَوْمَ اَضَعْتَ حَدَّکَ، اِفْتَرَسْتَ الذِّئابَ وَ افْتَرَشت التُّرابَ، ما کَفَفْتَ قائِلاً وَ لا اَغْنَیْتَ باطلاً وَ لا خِیارَ لی، لَیْتَنی مِتُّ قَبْلَ هَنیئَتی وَ دُونَ ذَلَّتی، عَذیرِىَ اللَّهُ مِنْکَ عادِیاً وَ مِنْکَ حامِیاً.

 

جبرئیل با آیات الهى مونس ما بود، و بعد از تو تمام خیرها پوشیده شد.

اى کاش پیش از تو مرده بودیم، آنگاه که رفتى و خاک ترا در زیر خود پنهان کرد.

آنگاه حضرت فاطمه علیهاالسلام به خانه بازگشت و حضرت على علیه‏السلام در انتظار او بسر برده و منتظر طلوع آفتاب جمالش بود، وقتى در خانه آرام گرفت به حضرت على علیه‏السلام فرمود:

اى پسر ابوطالب! همانند جنین در شکم مادر پرده‏نشین شده، و در خانه اتهام به زمین نشسته‏اى، شاه‏پرهاى شاهین را شکسته، و حال آنکه پرهاى کوچک هم در پرواز به تو خیانت خواهد کرد. این پسر ابى‏قحافه است که هدیه پدرم و مایه زندگى دو پسرم را از من گرفته است، با کمال وضوح با من دشمنى کرد، و من او را در سخن گفتن با خود بسیار لجوج و کینه‏توز دیدم، تا آنکه انصار حمایتشان را از من باز داشته، و مهاجران یاریشان را از من دریغ نمودند، و مردم از یاریم چشم‏پوشى کردند، نه مدافعى دارم و نه کسى که مانع از کردار آنان گردد، در حالى که خشمم را فروبرده بودم از خانه خارج شدم و بدون نتیجه بازگشتم.

آنروز که شمشیرت را بر زمین نهادى همان روز خویشتن را خانه‏نشین نمودى، تو شیرمردى بودى که گرگان را مى‏کشتى، و امروز بر روى زمین آرمیده‏اى، گوینده‏اى را از من دفع نکرده، و باطلى را از من دور نمى‏گردانى، و من از خود اختیارى ندارم، اى کاش قبل از این کار و قبل از اینکه این چنین خوار شوم مرده بودم، از اینکه اینگونه سخن مى‏گویم خداوندا عذر مى‏خواهم، و یارى و کمک از جانب توست.

 

وَیْلاىَ فی کُلِّ شارِقٍ، وَیْلاىَ فی کُلِّ غارِبٍ، ماتَ الْعَمَدُ وَ وَهَنَ الْعَضُدُ، شَکْواىَ اِلى اَبی وَ عَدْواىَ اِلى رَبّی، اَللَّهُمَّ اِنَّکَ اَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ حَوْلاً، وَ اَشَدُّ بَأْساً وَ تَنْکیلاً.

فقال امیرالمؤمنین علیه‏السلام:

لا وَیْلَ لَکِ، بَلِ الْوَیْلُ لِشانِئِکِ، نَهْنِهْنی عَنْ وُجْدِکِ، یا اِبْنَةَ الصَّفْوَةِ وَ بَقِیَّةَ النُّبُوَّةِ، فَما وَنَیْتُ عَنْ دینی، وَ لا اَخْطَأْتُ مَقْدُورى، فَاِنْ کُنْتِ تُریدینَ الْبُلْغَةَ فَرِزْقُکِ مَضْمُونٌ، وَ کَفیلُکِ مَأْمُونٌ، وَ ما اُعِدَّ لَکِ اَفْضَلُ مِمَّا قُطِعَ عَنْکِ، فَاحْتَسِبِی اللَّهَ. فقالت: حَسْبِیَ اللَّهُ، و أمسکت.

 

از این پس واى بر من در هر صبح و شام، پناهم از دنیا رفت، و بازویم سست شد، شکایتم بسوى پدرم بوده و از خدا یارى مى‏خواهم، پروردگارا نیرو و توانت از آنان بیشتر، و عذاب و عقابت دردناکتر است.

حضرت على علیه‏السلام فرمود: شایسته تو نیست که واى بر من بگوئى، بلکه سزاوار دشمن ستمگر توست، اى دختر برگزیده خدا و اى باقیمانده نبوت، از اندوه و غضب دست بردار، من در دینم سست نشده و از آنچه در حدّ توانم است مضائقه نمى‏کنم، اگر تو براى گذران روزیت ناراحتى، بدانکه روزى تو نزد خدا ضمانت شده و کفیل تو امین است، و آنچه برایت آماده شده از آنچه از تو گرفته شده بهتر است، پس براى خدا صبر کن.

حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمود: خدا مرا کافى است، آنگاه ساکت شد.

 

  1 ـ النمل: 16

2 ـ مریم: 6

3 ـ الاحزاب: 6.

4 ـ النساء: 11.

5 ـ البقره: 180.

6 ـ آل‏عمران: 144.

 

  حدیث لوح

 

 

  حدیث لوح گفتارى است نورانى در معرفى اوصیاء و جانشینان پیامبر مکرم اسلام صلى اللَّه علیه و آله.

حدیثى که با معرفى تک‏تک معصومین علیهاالسلام پرده از بعضى از وقایع و اتفاقات زمانهاى آنها برمى‏دارد ما در اینجا جهت اختصار فقط به نقل ترجمه این حدیث کفایت مى‏کنیم:

ابوبصیر از امام صادق علیه‏السلام روایت نموده است که حضرت فرمود:

 

"پدرم امام باقر علیه‏السلام به جابر بن عبدالله انصارى فرمود: من با تو کارى دارم چه وقت مناسب است که تو را مکان خلوتى ببینم و از تو پرسش نمایم؟ جابر گفت: هر وقت که اراده فرمائید. حضرت روزى با او خلوت کرده و به او فرمود: اى جابر! درباره آن لوحى که در دست مادرم فاطمه علیهاالسلام دختر رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله دیدى و آنچه که در آن نوشته شده بود، به من خبر ده! جابر گوید: خدا را گواه مى‏گیرم که در زمان زندگى پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه وآله به حضور حضرت زهرا علیهاالسلام مشرف شدم تا تولد حسین علیه‏السلام را به آن حضرت تبریک و تهنیت گویم. در دست آن حضرت لوحى سبز رنگ دیدم، گمان کردم زمرد است، با خطى سپید مانند نور خورشید روى آن نوشته شده بود. عرض کردم: پدر و مادرم به فدایت باد! اى دختر رسول خدا! این لوح چیست؟ فرمود: این لوحى است که خداوند عزوجل به پیامبرش هدیه کرده و در آن نام پدر و نام شوهر و فرزندان و جانشینان از فرزندانم نوشته شده است و پدرم به خاطر خشنودى من آن را به من بخشیده است. جابر گوید: حضرت آن لوح را به من داد. من آن را خوانده از روى آن نسخه‏اى برداشتم."

امام باقر فرمود: "آیا مى‏توانى آن را به من نشان دهى؟" گفت: "آرى." حضرت با وى به خانه‏اش رفت. جابر نامه‏اى را بیرون آورد. حضرت فرمود: "اى جابر! تو در نوشته خودت نگاه کن تا من بر تو بخوانم!" جابر در نسخه خود نگریسته، پدرم حضرت باقر بر او قرائت فرمود، به خدا سوگند حتى یک حرف با نوشته او مخالفت نداشت. جابر گفت: "خدا را شاهد مى‏گیرم که به همینگونه در آن لوح نوشته دیدم: بنام خداوند بخشنده مهربان، این نوشته‏اى است از سوى خداوند شکوهمند و با حکمت براى محمد، نور و فرستاده و نماینده و راهنمایش که فرشته وحى آن را از سوى پروردگار جهانیان آورده است، اى محمد نامهاى مرا بزرگ شمار، نعمتهایم را سپاس گزار، الطاف و بخششهایم را منکر مباش! همانا من خدایم، جز من خداوندى نیست، در هم شکننده زورگویان، نابودکننده گردنفرازان، خوارکننده ستمگران و پاداش‏دهنده روز جزایم. همانا من خدایم و جز من خداوندگارى نیست هر کس به غیر فضل من امیدوار باشد و یا از غیر عدالت من بترسد، او را به گونه‏اى عذاب کنم که هیچ‏یک از جهانیان را بدانگونه عذاب نکرده باشم، پس مرا پرستش کن و بر من توکل نما!

من هیچ پیامبرى را مبعوث نکردم و دوران هیچ پیامبرى پایان نیافته مأموریتش سپرى نشد مگر اینکه برایش جانشینى قرار دادم. من تو را بر پیامبران برترى داده جانشینت را بر جانشینان فضیلت بخشیدم، و به دو نوه و به دو شیر بچه‏ات، حسن و حسین بعد از او تو را گرامى داشتم، حسن را پس از سپرى شدن دوران پدرش، معدن علم خود و حسین را نگهبان گنجینه وحى‏ام قرار دادم و او را به شهادت گرامى داشته فرجام کارش را به خوش‏بختى و سعادت ختم کردم، او برترین شهید و درجه شهادتش والاترین درجه است، کلمه تامه خود را با او قرار دادم و حجت بالغه من نزد اوست، پاداش و کیفرم را با وساطت خاندان او انجام مى‏دهم، نخستین نفر از خاندان او على، سرور عابدان و زیور اولیاء گذشته من است و پسرش همنام جد پسندیده‏اش محمد که شکافنده علم و معدن حکمت من است، ناباوران درباره جعفر نابود مى‏شوند و آن کس که او را رد نموده پذیرایش نباشد، همانند کسى است که مرا رد کرده است. این گفتار حتمى و راستین مناست که جایگاه جعفر را گرامى داشته من او را درباره دوستان و پیروان و یارانش خشنود مى‏سازم، پس از او موسى را در شرایطى آشفته و تاریک انتخاب مى‏کنم، زیرا رشته سنت واجبم بریده نگشته و حجتم پوشیده نخواهد ماند و دوستانم هرگز به زحمت نخواهند افتاد. آگاه باش! هرکس منکر یکى از آنان شود، مانند آن است که نعمتم را انکار کرده باشد و هرکس یک آیه از کتابم را تغییر دهد، بر من تهمت و افترا بسته است. واى بر افترا زنندگان منکر به هنگام سپرى شدن دوران بنده‏ام و حبیب و برگزیده‏ام موسى! آگاه باشید! کسى که هشتمین نفر را تکذیب کند، همه اولیاء مرا تکذیب کرده است.

على، ولى و ناصر من و کسى است که زحمتهاى پیامبرى بر دوش او گذارده شده است و با تحمل بار سنگین آن او را آزموده‏ام. وى را دیوى خودخواه و مستکبر خواهد کشت و در شهرى که ذوالقرنین، این بنده شایسته، آن را ساخته است، در کنار بدترین مخلوقم دفن خواهد شد. این گفتار حتمى است که دیدگانش را به محمد پسرش و جانشین پس از او روشن خواهم ساخت.

او وارث علم و معدن حکمت و جایگاه راز نهانى و حجت من بر آفریدگانم است. بهشت را جایگاهش قرار داده شفاعتش را درباره هفتاد نفر از افراد خانواده‏اش که همگى مستوجب آتش جهنم باشند مى‏پذیرم، و پسرش على که ولى و ناصر و شاهد و گواه من در بین مخلوقاتم و امین بر وحى‏ام مى‏باشد دوران او را با سعادت و نیکبختى ختم مى‏کنم و از او دعوت‏کننده به راهم و نگهبان دانشم حسن را بیرون مى‏آورم، و بعد این دوران را به پسرش (محمى) تکمیل مى‏کنم که رحمت براى جهانیان است، کمال موسى و روشنائى عیسى و پایدارى ایوب بر اوست، به زودى دوستانم در دوران او خوار گردند و سرهایشان همچون سرهاى ترک و دیلم به هدیه فرستاده شود، آنان کشته و سوزانیده مى‏شوند و پیوسته در حال ترس و رعب و اضطرابند، زمین از خونشان رنگین و فریاد و آه و ناله در بین زنانشان گسترش یابد، آنان دوستان راستین من مى‏باشند، هرگونه آشوب کور و تاریک را به وسیله آنان دفع کنم و تزلزلات و دگرگونیها را بوسیله آنان برطرف سازم و سختیها و زنجیرها را توسط آنان بگسلم. درود و رحمت پروردگارشان بر ایشان باد! و آنان همان راه یافتگانند.(1)

 

  1ـ از کتاب فاطمه زهرا علیهاالسلام شادمانى دل پیامبر/ ص 413

 این مقالات با کوشش بنیادشهیدوامورایثارگران تدوین گردیده است.

فاطمیه(2)

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آرشیو اردیبهشت88 اشک آتش

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۸۸، ۱۰:۲۸ ق.ظ


+ نوشته شده در چهارشنبه سی ام اردیبهشت 1388 ساعت 6:51 شماره پست: 132

مقالاتی دربیان ابعاد شخصیتی بانوی بزرگ اسلام


 این مقالات باکوشش بنیادشهید وامورایثارگران تدوین شده است.

محورهای الهامگیری زنان از سیره  حضرت فاطمه زهرا

حمیده طلوع

 

 

مقدمه:

باید گفت که در سده اخیر بیش از هر دره دیگری حیرت انسان در وادی اندیشه فزونی یافته و نبود مشعل فروزانی که روشنی‌بخش مسیر حرکت او باشد، او را به بدبختی کشانده است.

چهارده قرن پیش پیامبری بزرگ، بشریت را به سوی سعادت فرا خواند که از آن پس هیچ هماوردی نداشته است. می‌تون گفت تمام مدعیان اصلاح اجتماعی ـ غیر از انبیا و ذریه پیامبر خاتم ـ از معرفی عینی انسان تربیت شده مکتب خویش ناتوان بودند و تنها او بود که الگوی کامل تربیت اسلامی در کردار و گفتار و اندیشه‌اش تبلور عینی یافت که:

«لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه»

و او نه تنها بر سالهای سیاه زندگی مردان پایان بخشید، بلکه حتی برای زنان آن روز و تمام دوران تاریخ نمونه‌ای از زن پرورش یافته در مکتب خویش را معرفی کرد، و همین باو است که شبیه‌ترین فرد به رسول خداست و پروردگار و را بر تمام زنان جان برگزید:

«ای فاطمه بشارت باد تو را، براستی که خدای تعالی تو را بر زنان جهانیان و بر زنان اسلام که بهترین دین است برگزید!» و این مرهمی بود بر داغ تمامی زنان، زنانی که قرنها سر در گریبان انتظار یک اسوه کامل فرو برده بودند. و اکنون که عصر تعامل افکار و اندیشه‌هاست، افتخار ما نیز به فرهنگ فاطمی است و بر ماست که فرهنگ فاطمه، اندیشه فاطمه، سیره فاطمه و ... را به جهانیان عرضه کنیم تا بدانند فاطمه بود که به زنان عزت بخشید و زنان را از مرتبه تساوی با حیوانات، زنده به گور شدن، به ارث رسیدن، فروخته شدن و همراه شوهر مرده خویش دفن شدن نجات داده و او را به مراتب والای شرف و انسانیت رسانید.

در پایان ذکر دو نکته ضروری به نظر می‌رسد:

1. متأسفانه جامعه امروز زنان ایران دستخوش تحولاتی شده و دشمنان از داخل و خارج تاثیراتی بر کشور داشته‌اند. در چنین شرایطی زنان کم‌کم به الگوهای نامناسب و غیرمتعالی روی آورده‌اند.

در چنین اوضاعی لازم به نظر می‌آید که تفسیرهایی که از زندگی حضرت زهرا بیان می‌شود متناسب با حال مردم کنونی باشد. امروز لازم است جنبه‌های زمینی و زندگی معمولی حضرت زهرا برای مردم بیان شود و همزمان با بیان جنبه‌های ملکوتی مثل آنکه نور حضرت زهرا پیش از خلقت آدم آفریده شده بود و ... به سیره عملی آن حضرت نیز اشاره شود. زیرا ممکن است ادعا شود مقام آن حضرت بسیار متعالی و بالاتر از حد تصور است، پس ایشان نمی‌تواند الگوی زنان باشد. امروزه مناسبتر است که بگوییم: در شرایطی که زنان در پایین‌ترین حد پوشش بودند، حضرت زهرا به بهترین وجه حجاب خویش را رعایت می‌کرده، یا حتی حضرت در هنگام ازدواج از شرایط ظاهری حضرت علی نیز پرسید و ... تا زنان مسلمان بداند حضرت زهرا هم شرایطی مثل همگان داشت و در چنین شرایطی بود که توانست الگوی تمام زمان و باوی نمونه اسلام باشد.

2. در تبیین الگودهی حضرت زهرا بهتر است موارد عام را مطرح کنیم و دنبال موارد خاص نرویم. مثلاً در روایتی آمده است سلمان فارسی فاطمه را در حالی دید که لباسی که به تن داشت، دوازده وصله خورده بود. اما می‌دانیم که این خاص شرایط اقتصادی صدر اسلام بوده است و امروز نیازی نیست زنان چنین بپوشند. و یا اینکه می‌دانیم حضرت زهرا از کمترین مقدار زینت نیز استفاده نمی‌کردند، در حالی که زیور و زینت استحباب دارد و این خاص شراط آن دوران بوده است.

 

رفتار با همسر

رفتار آن حضرت با همسرش آنقدر حساب شده و براساس دستورات اسلامی است که تا ابد سرمشقی برای تمامی زنان مسلمان می‌باشد که البته به عنوان نمونه فقط به چند مورد اشاره می‌گردد:

1. یکی از عوامل مهم برای حفظ تفاهم در زندگی مشترک، برنامه‌ریزی دقیق و تقسیم عادلانه امور زندگی است به طوری که هیچ یک از طرفین زیر بار مسؤولیت زندگی احساس خستگی نمایند. در زندگی آن حضرت نیز مدت زیادی از ازدواج آنها نگذشته بود که خدمت پیامبر رسیدند و از او تقاضا کردند تا کارها را میان آن دو تقسیم کند. رسول خدا کارهای خانه را به فاطمه سپرد و مسؤولیتهای خارج از منزل را به علی واگذار کرد.

2. همچنین می‌توان گفت فاطمه همسری نبود که شوهرش را برای تجمل‌گرایی و کسب درآمد هر چه بیشتر تحت فشار قرار دهد. او از شوهر خواسته زیادی ندارید. بلکه او را برای طاعت و عبادت پروردگار یاری می‌رساند همانطور که حضرت علی در فردای عروسی فرمود: فاطمه چه خوب یاوری است برای طاعت خداوند

3. از دیگر نمودهای اساسی رفتار حضرت با همسرش فداکاری و گذشت اوست. زیرا اگر در زندگی هر دو طرف به دنبال منافع خویش باشند آن زندگی سامان نخواهد گرفت. صبح یک روز علی برای رفع گرسنگی خود،‌غذایی از همسرش طلب کرد. زهرا گفت: دو روز است که خود چیزی نخورده‌ام و هر چه در خانه بود برای شما و فرزندان آورده‌ام علی فرمود: چرا من آگاه نساختی تا برای تهیه غذا اندیشه‌ای کنم، زهرا پاسخ داد: از خدای خود شرم کردم که چیزی از تو بخواهم که انجام آن برایت دشوار باشد.

4. از دیگر موارد می‌توان به این نکته اشاره کرد که هر زنی توجه داشته باشد که همسرش در بیرون از خانه با چه مشکلاتی روبه‌روست، مسلماً تلاش او آنست که محیط آرام و با صفایی در منزل بوجود آورد و از ایجاد تنش و جنجال بیهوده خودداری نماید. همانطور که حضرت علی در بیانی فرموده‌اند: هیچگاه فاطمه از من نرنجید و او نیز هرگز مرا نرنجاند، او را به هیچ کاری مجبور نکردم و او نیز مرا آزرده نساخت. در هیچ امری برخلاف میل باطی من قدمی برنداشت و هرگاه به رخسارش نظاره می‌کردم تمام غصه‌هایم برطرف می‌شد و دردهایم را فراموش می‌کردم.

رفتار با پدر

فاطمه یار و غمخوار پدر و حتی در سخت‌ترین شرایط نیز مدافع و پشتیبان پدر بود.

در موقعیتی که دشمنان بچه‌دان شتر تازه ذبح شده‌ای که آلوده به خون بود بر بدن پیامبرکه در حال سجده بود انداختند، هیچ کس جرأت آن را پیدا نکرد تا پیش آمده و به کمک پیامبر بشتابند ولی فاطمه که کودکی بیش نبود، خود را با عجله به پدر رساند و با دستهای کوچک خود، بدن را پاک کرد و سپس دشمنان را به خاطر این عمل زشت سرزنش و شماتت نمود.

از دیگر موارد رفتار ان بانو با پدرش خضوع و تسلیمی است که فاطمه در برابر پدر از خویش نشان می‌داد و حتی قبل از آنکه پدر برای ابراز ناخشنودی در امری لب به سخن بگشاید، فاطمه از عمل خویش باز می‌گردد. بطور مثال، در یکی از جنگها سهم علی، از غنائم دو دستبند نقره و یک پرده خریداری شده بود. پیامبر وقتی ان را دید، نگاه عمیقی به فاطمه کرد، و نکته قابل توجه آن است که قبل از آنکه پیامبر سخنی بر زبان آورد. فاطمه فوراً وپرده و دستبند را باز کرد و نزد پیامبر فرستاد. همچنین در اطاعت از پدر همین بس که: فاطمه مشغول نماز (مستحبی) بود. چون پیامبر او را صدا کردند، نماز را رها کرد و به سوی آن حضرت آمد و سلام کرد.

فاطمه همچنین در مرحله بیان و لفظ نیز بیشترین احترام را به پدر خویش ابراز می‌نمود.

حضرت اطمه می‌گوید، وقتی آیه 63 سوره نور نازل شد دیگر شرم کردم به پدرم بابا بگویم و او را رسول الله صدا کردم.

 

رفتار با فرزندان

حضرت توجه فراوان به حقوق فرزندان خویش داشته و حق آنها را از کودکی ادا می‌نمود. یکی از این حقوق انتخاب نام نیکو برای فرزندان است. زیرا فرزند از کودکی با این نام حشر و نشر داشته و این نام بر روی روان و جان او تأثیر دارد. همچنین عقیقه یا صدقه برای سلامتی فرزند را می‌توان از حقوق دیگر آنان شمرد که در اسلام نیز تأکید زیادی بر آن شده است. در روایت نیز آمده است: فاطمه هرگاه صاحب فرزنید می‌شد، برای او گوسفندی عقیقه می‌داد. سپس روز هفتم سر او را می‌تراشید و برابر وزن موهای او نقره صدقه می‌داد. از دیگر موارد رفتار حضرت زهرا با فرزندانش را می‌توان توجه به بعد معنوی آنها نام برد. بطور مثال حضرت زهراء فرزندان خود را از کودکی به انجام عبادت فرا می‌خواند تا اشتیاق راز و نیاز با معبود و لذت عبادت را از خردسالی به ایشان بچشاند. حضرت در شب 23 رمضان کودکان خود را به بیداری تشویق می‌کرد؛ به این ترتیب که آنان را در روز می‌خوابانید تا استراحت کنند و غذای کمتری به آنان می‌داد.

متأسفانه باید گفت مادران امروز گمان می‌کنند که فرزندان را نباید به نماز و روزه و حجاب و ... وادار کرد و باید صبر کرد تا کودک رشد کرده و بالغ شود، آنگاه خودش بفهمد که باید نماز بخواند، روزه بگیرد، حجاب داشته باشد و... غافل از آنکه تشوق والدین بسیار ضروری است.

این نتکه بسیار قابل اهمیت است که اگر فرزندان از کودکی به عملی عادت کردند، هرگز از آن دست برنخواهند داشت و روح و روانشان با آن انس خواهد گرفت. اسلام به مسأله تربیت دینی حتی از بدو تولد توجه بسیار نموده است. اینکه مستحب است هنگام تولد اذان و اقامه در گوش فرزندان بگویند، خود نشانگر این مطلب است که هر چند طفل نوزاد باشد ولی این اذان و اقامه در روان او تأثیر خواهد داشت که در نوجوانی و جوانی اثرات آن روشن خواهد شد.

حضرت زهرا به مسائل تربیتی نیز توجه بسیاری داشت. بسیار مراقب بود رفتار عادلانه‌ای میان فرزندان در پیش گیرد. زیرا عدالت تبعیض اصل سازنده‌ای است که از ایجاد عقده‌های روانی جلوگیری کرده و کودک را از روحیه‌ای استوار و اعتماد به نفس برخوردار می‌سازد. بطور مثال هنگامی که امام حسن و امام حسین با هم کشتی می‌گرفتند، حضرت زهرا می‌‌گوید: دیدم پیامبر حسن را تشویق می‌نماید. به همین علت به پدر گفتم: ای پدر بزرگوار! از شما تعجب می‌کنم که یکی را بر دیگری ترجیح می‌دهید. آن هم بزرگتر را بر کوچکتر. پبامبر فرمود دوستم جبرئیل حسین را تشویق می‌کند و من حسن را. از دیگر مسائل مهمی که مادران و پدران باید التفات نمایند، توجه به حضور و غیاب فرزندان است. زیرا عدم توجه به مکانهای که رفت و آمد می‌کنند، ممکن است زمینه بسیاری از انحرافات را فراهم نماید. نقل شده است که روزی پیامبر عازم خانه دخترش گردید. چون به خانه رسید دید فاطمه، مضطرب و ناراحت، پشت در ایستاده است. پبامبر فرمود: چرا اینجا ایستاده‌ای؟ فاطمه عرض کرد: فرزندانم از صبح بیرون رفته‌اند و تاکنون از آنها هیچ خبری ندارم. پیامبر به دنبال آنها رفت... آنها را بر دوش گرفت و به خانه آورد.

 

رفتار با زیردستان

حضرت با زیردستان از جمله خدمتکار خویش بسیار با عطوفت و دلسوز بود و کارها را بین خود و ایشان تقسیم می‌کرد، تا کار زیاد بر روی خدمتکر فشاری وارد نسازد. سلمان می‌گوید: فاطمه با آسیای دستی جو را آرد می‌کرد در حالی که دستش خونین بود و حسین نیز در گوشه‌ای از خانه از گرسنگی گریه می‌کرد. عرض کردم: ای دختر سول خدا دستت را مجروح کرده‌ای در حالی که فضه هست، حضرت فرمود: رسول خدا فرموده که یکروزه خدمت با فضه و یک روز با من باشد و دیروز نوبت او بود.

حضرت با محرومان نیز ایثار می‌نمودو دیگران را بر خویشتن مقدم می‌داشت. در موقعیتی که علی سائلی را به خانه آورده بود، فاطمه گفت: فقط غذای دخترمان مانده است، ما مهمان را بر او مقدم می‌داریم. براستی کیست گرسنگی فرزندان و ناله آنها را ببیند و بر آنها صبر نماید، اما گرسنگی مسلمانی دیگر را تحمل نکند؟ اما فاطمه اینگونه بود.

 

فعالیتهای اجتماعی

فاطمه هم به خانه می‌پرداخت و هم در فعالیتهای اجتماعی شرکت می‌کرد. او اگر چه در مسائل اجتماعی هم فعال بود و این فعالیت متناسب با شأن و منزلت زن مسلمان و با رعایت حدود و مسائل دینی بود. به عنوان مثال از پاسخ به سوالات مردم خسته نمی‌شد و حتی این پاسخگویی را وظیفه خویش می‌دانست چنانکه در جواب زنی که از مزاحمت مکرر شرمگین بود فرمود: هر مسئله‌ای که پیش آمد بیا و بپرس. آیا کارگری که برای حمل باری در مقابل هزار دینار اجیر می شود احساس خستگی می کند؟

حضرت زهرا وقتی احساس می‌نمود حتی در فعالتیهایی مثل کمک به مجروحان در جبهه نیز شرکت می‌کرد مثلاً در جنگ خندق حضرت در اردوی جنگ حضور داشت یا در جنگ احد به مداوای مجروحان می‌پرداخت.

همچنین ایشان در دفاع از حقوق دینی ـ اجتماعی که مهمترین آن ولایت است رسالت مهمی بر عهده داشتند، فاطمه همراه علی شبانه به مجالس انصار مراجعه می‌کرد و از آنان طلب یاری می‌نمود.

فاطمه برای دفاع از حقوق فردی خویش نیز در صحنه اجتماع حاضر می‌شد و برای باز پس گرفتن فدک به مسجد آمد و خطبه‌ای بلیغ ایراد نمود. آری، اگر او آن روز می‌گذاشت و می‌گذشت، زن مسلمان باید چشم‌پوشی از حق خود را می‌پذیرفت و در مکتب فاطمه زن عنصری بی‌لیاقت و خانه‌نشین معرفی می‌شد.

 

عبادت حضرت زهرا

زندگی حضرت زهرا سراسر نور و معنویت و ایمان بود و در کثرت عبادت به جایی رسید که امام باقر در شأن عبادت آن حضرت فرمود: چنان در حال عبادت ایستاد که پاهایش ورم کرده بود. فاطمه چنان نبود که کارها و مشکلات زندگی او را از عبادت و یاد خدا غافل سازد. فاطمه در خانه علی، بچه‌داری می‌کند، آب می‌کشد، آسیاب می‌نماید ولی عبادت و شب‌زنده‌داری را نیز فراموش نمی‌کند.

سلمان می‌گوید: داخل خانه زهرا شدم و دیدم در همان حالی که جوها را آسیاب می‌کرد قرآن نیز می‌خواند. او در مرتبه‌ای از ایمان قرار داشت که در دعا کردن دیگران را بر خویش مقدم می‌داشت و هنگام عبادت خضوع بسیار داشت چنانکه در روایتی آمده است: فاطمه در حال نماز از شدت ترس نفسش به شماره می‌افتاد.

او به مستجاب نیز بسیار پایبند بود، حتی در آخرین نماز نیز از این امور غفلت نکرد. لحظات آخر عمر حضرت بود، چند لحظه ای به اذان مغرب باقی مانده بود. فاطمه به اسماء بنت عمیس فرمود: عطر مرا بیاور تا خود را خوشبو سازم و آن لباس (مخصوص) را که با ‌آنماز می‌خوانم بیاور.

در پایان می‌توان گفت، اگرچه بر روی جنبه‌های الگودهی زندگی حضرت زهرا تحقیقاتی بسیار شده است، اما امروزه لازم است تا محققان و نویسندگان محورهای الگودهی آن حضرت را با زندگی زن امروز مطابقت داده و بیشتر جنبه‌هایی که نیاز جامعه امروز زنان است مطرح نمایند، آن هم به شیوه‌ای که هم از رفارهای آن بانو نشأت گرفته و هم قابل اجرا در زنگی امروزی باشد.


فهرست منابع

1.                       قرآن کریم

2.                       نهج‌البلاغه

3.            انصاری، عذرا، جلوه‌های رفتاری زهرا، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، پاییز 1374، چاپ چهارم

4.                       امینی، ابراهیم، بانوی نمونه اسلام فاطمه زهرا، مرکز مطبوعاتی دارالتبلیغ، قم

5.                       امینی نجفی، عبدالحسین، الغدیر، کتابخانه بزرگ اسلامی، ترجمه دکتر سید جمال موسوی، 1368

6.                       تاج‌لنگرودی، محمدمهدی، اخلاق حضرت فاطمه، دفتر نشر ممتاز، تابستان 1375، چاپ ششم، 5000 هزار جلد

7.            حر عاملی، الشیخ محمد بن الحسن، وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، داراحیاء اثتراث العربی، بیروت ـ لبنان، 1403، تصحیح: شیخ عبدالرحیم الربانی اشیرازی

8.            حسینی، سیدعلی‌اکبر، گلچینی از آموزه‌های تربیتی در زندگی حضرت فاطمه، انتشارات اطلاعات، تهران، چاپ 1379

9.                       حسینیان، روح‌الله، فرشته زمینی (زندگی حضرت فاطمه زهرا)، انتشارات دارالحدیث، چاپ اول، بهار 1375

10.                    عزیزی، عباس، نماز و عبادت فاطمه زهرا، انتشارات نبوغ، قم، چاپ دوم: 1378، 5000 هزار نسخه

11.                    مجلسی، شیخ محمدباقر، بحارالانوار، موسسه الوفاء، بیروت ـ لبنان، 1403 هـ، الطبعه الثانیه

12.                     

13.     

14.     

15.     

16.     

17.      صحیفه فاطمه به نقل از جابر

18.   

19.   جابر بن عبداللَّه انصارى از جمله‏ى نزدیکترین افراد از صحابه پیامبر به اهل‏بیت، مخصوصا به حضرت فاطمه علیهم‏السلام مى‏باشد. او سلام پیامبر خدا را به حضرت امام باقر علیه‏السلام رسانید و در کنار آن امام بزرگ قرار گرفت.

20.  حضرت امام صادق علیه‏السلام مى‏فرمایند: روزى پدرم به جابر گفت: من سؤال خصوصى دارم و مى‏خواهم از تو بپرسم، چه زمانى برایتان مقدور است؟!

21.    جابر گفت: هر وقت بخواهید حاضرم کسب فیض نمایم.

22.  امام باقر علیه‏السلام با وى محرمانه دیدار کرد و سپس پرسید: جابر! بگو ببینم لوحى را که در دست مادرم (فاطمه) دیده‏اى چگونه بود؟ و از او در مورد آن لوح چه شنیدى؟

23.  جابر گفت: سوگند به خدا روزى پس از ولادت امام حسین براى عرض تهنیت به حضور آن بانو رسیدم، ناگاه لوح سبزرنگى را در دست او دیدم که مثل زمرد مى‏درخشید و در آن نوشته‏هایى سفید رنگ مانند نور خورشید جلب توجه مى‏کرد به وى گفتم: پدر و مادرم فدایت باد اى دختر پیامبر! این لوح چیست و در آن چه نوشته است؟ فرمودند: این لوحى است که از جانب خدا و توسط پیامبر صلى اللَّه علیه و آله براى من هدیه شده و در آن نام رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و شوهرم امیرالمؤمنین علیه‏السلام و فرزندانم درج گردیده است. جابر مى‏گوید: من از روى آن نوشته‏ها استنساخ کردم، از جمله نام پیامبر خدا و نام یکایک ائمه اطهار از حضرت على تا قائم آل‏محمد صلوات اللَّه علیهم اجمعین همراه با نام پدر و مادر آنها آمده بود.

24.  حضرت امام باقر علیه‏السلام آنگاه فرمودند: یا جابر! مى‏توانى آن را براى من عرضه کنى؟ جابر لوح را آماده کرد و در مقابل خود گذاشت و حضرت امام باقر علیه‏السلام بدون توجه به آن لوح، آنچه را در آنجا آمده بود از حفظ قرائت کرد.

25.  جابر مى‏گوید: من دقیقا به لوح خود نگاه مى‏کردم، آنچه حضرت مى‏خواند حتى یک حرف با لوحى که در نزد من بود اختلاف نداشت. (1)

26.     

  1ـ قابل توجه است که این «لوح» صحیفه‏اى بود مانند صحیفه‏هاى دیگر که در ایام رسالت پیامبر به دخترش فاطمه رسیده بود. (فرائد سمطین، ج 2، ص 136 تا 141، ش 432 تا 435)

درسهای جاودانه از حضرت فاطمه زهرا

فاطمه موسوی خراسانی

 

مقدمه:

هر مکتبی که پا به عرصه وجود می‌گذارد، با روشهای مختلف سعی در جلب افکار عمومی دارد. مکتبهای انبیاء و در رأس همه آنها، قرآن و اسلام، چون معارف و عقایدی منطبق بر فطرت پاک انسانها به ارمغان آورده‌اند، همواره در انسانهای سالم، قابل پیاده شدن می‌باشند. لذا برای جلب افکار و تسخیر قلوب، به روش معرفی الگو توجه نموده است.

قرآن کریم، بخش عظیمی از آیات خود را به معرفی زنان و مردان موحد و ثابت قدم اختصاص داده است که در شرایط گوناگون، حق محور بودن خود را حفظ کرده و از صراط مستقیم، منحرف نشده‌اند.

غرض قرآن، از بیان سیمای انسانهای ملکوتی، برای الگوپذیری دیگران است تا با پیش گرفتن راه و روش آنها، طریق تکامل را پیموده و به مقصد برسند و یکی از این اسوه‌ها، حضرت فاطمه زهرا م‌باشند. قرآن مجید در بین زنان فاطمه را معصوم می‌داند و درباره ایشان، پدر، شوهر و فرزندانشان می‌فرماید: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً» «خدا می‌خواهد که رجس (هر آلایش) را از شما خانواده نبوت ببرد و شما را از هر عیب منزه گرداند.» آنچه در این مختصر در مقام بیان آن هستیم، قطره‌ای از دریای بیکران درسهای زندگی آن حضرت، در دو محور ایفای نقشهای اجتماعی و وظایف فردی، می‌باشد. وجود نابسامانیهای فراوان فردی و اجتماعی در سطح جامعه کنونی، ما را بر آن می‌دارد که بیش از پیش به مسأله الگو و الگوپذیری از ائمه معصومین توجه نماییم. باشد که با عمل به سیره آن فرزانگان از شیعیان واقعی آنها باشیم.

 

درسهای زندگی حضرت زهرا در جهت ایفای نقشهای اجتماعی

یکی از مهمترین علل ترقی جوامع، این است که هر یک از آحاد آن جامعه در همان مسؤولیت و وظیفه‌ای که بر عهده دارند، بهترین باشند، هر انسانی به مقتضای زندگی اجتماعی از بدو تولد، نقشهای گوناگونی را خواسته یا ناخواسته بر عهده می‌گیرد. نقشهایی چون: 1. فرزند یک خانواده 2. همسر یک خانواده 3. مادر یک خانواده 4. عضو یک جامعه شغلی 5. پیرو دین و مذهب خاص و ... اگر آحاد جامعه در ایفای تک تک این نقشها، بهترین باشد، آن جامعه، بهترین خواهد بود.

یکی از خصوصیات یک معصوم، این است که در ایفای هر نقشی در شرایط زمانی و مکانی عصر خویش، بهترین بوده است. و فاطمه زهرا نیز بانویی است که در هر یک از مقاماتی که خداوند، برای او مقدر فرمود، نیک درخشید و به حق، بنده راستین پروردگار خویش بود. از این رو، در این مجال به بیان قسمتهایی از زندگانی آن حضرت می‌پردازیم به امید آنکه از زندگی آن حضرت، سرمشق بگیریم. این بخش از مقاله در چند عنوان کلی بیان خواهد شد.

 

1. فرزند نمونه

فاطمه فرزند رسول گرامی اسلام و حضرت خدیجه می‌باشد، فرزندی که در رحم با مادر سخن می‌گوید، و از همان دوران جنینی، یار  و غمخوار مادر می‌شود. مقام فرزندی او تا آنجاست که ام ابیها، نام گرفت. «این تعبیر عجیب که نظیر آن درباره هیچ یک از زنان اسلام دیده نشده است نشان می‌دهد که این دختر باوفا، آنچنان نسبت به پدرش محبت می کرد که گویی یک مادر برای او بود... این دختر از همان خردسالی از هیچ گونه محبت و دلسوزی درباره پدر بزرگوارش فروگذار نکرد. هم دختر دلسوز و فداکار و هم مادری مهربان و ایثارگر و هم یاری وفادار محسوب می‌شد.

 

2. همسر نمونه

الف ـ نمونه بودن در ایفای وظایف همسری

در مقام همسری نیز بهترین بودند بطوری که حضرت علی در وصف ایشان می‌فرمایند: «فاطمه هیچگاه مرا غضبناک نساخت و من نیز هیچگاه او را غضبناک نساختم.»

 

ب ـ ساده‌زیستی

به استناد کتب تاریخی، زندگی حضرت زهرا با امیرالمؤمنین در کمال سادگی، با مهریه‌ای مختصر و جشن و جهیزیه‌ای ساده آغاز شد و با سادگی ادامه یافت.

 

ج ـ همکاری و تواضع

در همان روزهای آغازین زندگی، پیامبر گرامی اسلام، در تقسیم کار، کارهای داخل خانه را به فاطمه واگذار نمودند. حضرت فاطمه می‌فرمایند: «خدا می‌داند که من چقدر از این مطلب خوشحال شدم که کارهای خارج خانه به عهده من نیفتاد تا مجبور شوم با مردها برخورد داشته باشم.»

آن حضرت بسیاری از کارهای شخصی خانه را خودشان انجام می‌دادند و به خدمتکار خود واگذار نمی‌نمودند.

 

د ـ مودت و ایثار

زندگی فاطمه با امیرمؤمنان تجسم مودت و صفا و گذشت و بهحساب نیاوردن مشکلات مادی است. «با اینکه کمبودها و فشارهای طاقت‌فرسا بر زندگی نوپای علی و فاطمه سایه افکنده بود؛ بطوری که در بسیاری از موارد، چیزی که بتوان با آن رفع گرسنگی نمود، در خانه آنها یافت نمی‌شد، اما گذشت و ایثار آنچنان تجلی نموده که تمام مشکلات و کمبودها را تحت‌الشعاع قرار داده، بطوری که حتی فاطمه در سخت‌ترین شرایط، چیزی از همسر خود مطالبه نمی‌‌کند تا مبادا باعث شرمندگی و یا به زحمت افتادن همسر شود.»

 

3. مادر نمونه

تعلیم و تربیت فرزند، از همان دوران بارداری و دقیق‌تر آنکه از سالها قبل از بارداری آغاز می‌شود از آنجا که تک تک اعمال و رفتار و حتی خطورات ذهنی مادر، در هنگام بارداری و شیر دادن بر روی فرزند تأثیر می‌گذارد، لازم است که قبل از مراقبت در تربیت فرزند شخصیت مادر به خوبی و درستی شکل گرفته باشد چرا که همه وجود کوک از عصاره جسم و جان مادر رشد و نمو می‌کند. سخن از الگو بودن فاطمه خصوصاً در امر تربیت فرزند امری شعاری و بی‌پشتوانه نیست چرا که ثمره‌های عملی چنین تربیتی را تاریخ به چشم خود دیده است. حسن، حسین، زینب و ام‌کلثوم که هر یک به نوبه خود برای تمام جهانیان الگو و اسوه می‌باشند. با کمی دقت در زنگی این بانوی بزرگوار خواهیم دید عوامل بسیار و گوناگونی در تربیت چنین فرزندانی شایسته نقش داشته‌اند.

الف ـ عواملی چون آماده ساختن زمینه تربیت قبل از تولد

ب ـ اعتدلال و واقع‌بینی در تربیت

ج ـ توجه به تربیت‌پذیری کودک از همان طفولیت خصوصاً در مسائل دینی

د ـ الگوی عملی بودن در تربیت فرزند

ﻫ ـ انتخاب نامهای نیکو و با مسمی

و ـ عدم تبعیض بین فرزندان...

که ما به نمونه‌هایی از این عوامل به اختصار خواهیم پرداخت.

 

اعتدال در تربیت:

از طرفی مادر ساعاتی از روز را به فرزندان خود اختصاص می‌دهد، به آنان لطف و محبت می‌کند انها را می‌بوید و می‌بوسد، حسن را به هوا پرتاب می‌کند و با او بازی می‌کند و برای فرزندان خود شعرهایی پرمحتوی می‌خواند و از طرفی دیگر حاضر است فرزندانش چند روز گرسنه بمانند، سه روز روزه بگیرند و در هنگام افطار روز اول افطار خود را به فقیر، روز دوم به یتیم و روز سوم به اسیر بدهند. چرا که او می‌داند اگر چه تحمل گرسنه دیدن فرزند بسیار سخت است ولی برای پرورش روح ایثار در انان تحمل گرسنگی نیز لازم است...

 

4. بانوی نمونه

بنابر نقل تاریخ بین وفات حضرت رسول و وفات حضرت فاطمه بیش از نودوپنج روز فاصله نبوده است و در همین مدت بسیار کوتاه است که نقش فاطمه زهرا به عنوان مسلمان نمونه و مدافع و حامی ولایت بیشترین ظهور خود را دارد. پیامبر اسلام در مواقع گوناگون و از همه صریح‌تر در جریان غدیرغم ضرت علی را به فرمان خداوند به جانشینی خود برگزید و مسلمانان نیز به ظاهر راضی بودند و به حضرت علی نیز تبریک می‌گفتند. اما هنوز آب غسل  پیامبر خشک نشده که فرمان الهی نادیده گرفته می‌شود و مردم با شخص دیگری بیعت می‌کنند و می‌خواهند از همسر فاطمه و تعداد اندکی از یاران او که از بیعت با خلیفه سرباز زده‌اند به زور بیعت بگیرند. سرزمین فدک که حق فاطمه است توسط حاکم وقت غصب میشود و فاطمه می‌ماند و مصیبت از دست دادن پدر، غم ایجاد رخنه و ‌آشوب در امت اسلام و غصب خلافت حضرت علی و ... اینجاست که فاطمه‌ای که در حیا و حجاب سرآمد زنان عالم است و در وصف بهترین زنان می‌فرماید: «بهترین زن، آن است که مردی او را نبیند و او نیز مردی را نبیند.» و در زمان پیامبر در جایی نقل نشده که در حضور نامحرمان خطبه‌ای ایراد نموده باشد، می‌بیند که وظیفه ایجاب می‌کند که خود وارد عمل شود و در حضور نامردان به ایراد خطبه غرایی در قباحت و غصب فدک و احقاق حق علی می‌پردازد و مبارزات خود را تا آنجا ادامه می‌دهد که جان خود و فرزند شش ماهه‌ای را که در رحم دارد د راین راه فدا می‌نماید.

 

درسهای زندگی حضرت فاطمه در جهت ایفای وظایف فردی

آنچه تاکنون گذشت، قسمتهایی از درسهای اجتماعی زندگی آن حضرت بود که به اقتضای اهمیت این امر در زندگی اجتماعی امروز ما مقدم بر درسهای فردی زندگی آن حضرت بیان شد.

در جامعه کنونی خصوصیاتی چون زهد، عفاف و حیا، عبادت و ... فاطمه باید بیش از پیش مورد توجه قرار گیرد، باشد که روشنگر راه زندگی ما باشد. در زمینه‌های مختلف اخلاق فردی حضرت مطالب و داستانهایی بیان شده است و در کتابها بسیار تکرار شده است ولی در عمل ما آنقدر با سیره و روش آن  حضرت بیگانه شده‌ایم که فکر می‌کنیم، این اعمال مخصوص آن حضرت بوده و در زندگی پیشرفته امروز، اصلاً امکان اجرای آن وجود ندارد و حال آنکه آنچه در زندگی حضرت فاطمه زهرا وجود دارد واقعیتهایی است که هر زن مسلمانی باید سعی کند تا حتی‌الامکان خود را با آن معیارها هماهنگ سازد.

 

زهد فاطمه

روزی پیامبر به خانه فاطمه آمدند، آن حضرت تعدادی جواهرآلات از عاج برای خود ساخته و پرده ای بر در آویخته بودند پیامبر با دیدن اینها از خانه فاطمه خارج شدند و فاطمه فوراً زیورآلات را نزد پیامبر فرستاد که آنها را در راه خدا بدهند، و پیامبر فرمودند: «قربانش شوم، دنیا را با محمد و آل محمد چه کار؟ اگر دنیا در نزد خداوند به اندازه بال پشه‌ای ارزش داشت، شربتی از آن را هم به کافر نمی‌داد...»

 

عبادت فاطمه

حضرت امام حسن فرمودند: «عابدتر از حضرت فاطمه در دنیا نبود. آنقدر به نماز می‌ایستاد تا آنکه دوپایش ورم می‌کرد.»

 

نتیجه:

با دقت نظر در زندگی و سیره حضرت فاطمه زهرا و سایر ائمه درمی‌یابیم که علیرغم توطئه‌های دشمنان اسلام که سعی می‌کنند سیره ائمه را اسطوره‌های دست نایافتنی و غیرقابل تطبیق با عصر پیشرفتهای شگفت‌آور علمی جلوه دهند و بدین ترتیب نسل جوان را از فرهنگ و سیره آن فرزانان دور ساخته و در مرداب تهاجم فرهنگی غرب گرفتار سازند ولی این واقعیتی انکارناپذیر است که ائمه معصومین و علی‌الخصوص فاطمه زهرا به عنوان کامل‌ترین الگو برای زنان اگر چه سالها قبل و در مکان و زمان خاصی، زندگی کرده‌اند ولی به گونه‌ای زیسته‌اند که همیشه و در هر مکانی می‌توانند بهترین الگو باشند. زیرا:

اولاً: هسته ابتدائی و اصلی جامعه‌ها، همواره یکسان می‌باشد و نقشهایی را که یک انسان به عنوان فرزند، همسر، مادر و ... می‌پذیرد همیشه وجود دارد. ثانیاً: فطرت انسانها، همواره خواهان نیکی بوده و از بدی و پلیدی گریزان است پس همیشه انسانهای شایسته را به راحتی قبول کرده و سرمشق زندگی خود قرار می‌دهد.

ثالثاً: فاطمه زهرا در هر شرایطی، «بهترین» بوده‌اند و «بهترین» بوده‌اند و «بهترین بودن» علی‌رغم شکلهای گوناگونی که می‌تواند بپذیرد، دارای معیارهای ثابتی چون خارج نشدن از محدوده عقل و شرع و ... است که قابل تطبیق بر همه شرایط است. بنابراین: عمل مطابق سیره و روش ان حضرت همواره میسر بوده و مطمئن‌ترین راه برای رسیدن به قرب پروردگار خواهد بود. خداوندا! ما را از شیعیان واقعی این بنده برگزیده‌ات قرار بده! آمین».

 

کتابنامه:

الف: قران کریم؛ ترجمه استاد الهی قمشه‌ای

ب: احمدی، حبیب‌الله، فاطمه الگوی زندگی؛ چ 1، قم، چاپخانه دفتر تبلیغات اسلامی، پییز 1374

ج: ارفع، سیدکاظم، سیره عملی اهلبیت (حضرت فاطمه زهرا)؛ چ 4، موسسه تحقیقاتی فیض کاشانی، 1371

د: اشعری، عبدالحسین؛ سیمای فاطمه زهرا در قرآن و عترت، چ 1، انتشارات نصایح، پاییز 1374

ﻫ: تاج‌لنگرودی، محمدمهدی؛ اخلاق حضرت فاطمه؛ ناشر: مؤلف کتاب، بی‌تا

و: مکارم شیرازی، ناصر؛ فضایل حضرت فاطمه از دیدگاه دیگران؛ چ 1، مشهد، ناشر محبان الفاطمه و موسسه انتشارات طور، زمستان 1366

 

نحوه مشارکت زنان در صدر اسلام

این مشارکت دو گونه بود:

1. نقش زنان در پشت جبهه شامل:

الف) مراقبت از خانواده شهدا

ب) تبلیغ فرهنگی مؤثر و مبارزات با شایعات

ج) تشکیل ستادهای کمک‌رسانی

2. نقش زنان در جبهه:

الف) حضور مستقیم به همراه همسران برای تشویق آنان و تماشای رزم مردانشان

ب) مداوای مجروحان

ج) رجزخوانی و تقویت روحیه رزمندان

د) آماده‌سازی وسایل رزمندگان

اینک به عنوان نمونه به بیان مصادیق آنان می‌پردازیم.

 

غزوه بدر

در سال دوم هجری، حضور زنان در این جنگ، آزمون عملی آنان را به نمایش گذاشت بطوری که کارآیی آنان نظیر تشویق مردان و بستن زخمها و آبرسانی تجربه‌ای شد تا با تأثیر عفاف و عاطفه آنان در تقویت روحیه مردان پی ببرند.

 

زنان در غزوه احد

مسئولیت بهداری، آبرسانی، نگهداری از اموال اردوگاه بر عهده زنان بود، فداکاری زنانی چون نسیبه جراحه، ام عطیه انصاری و دیگران از جان رسول خدا در حالی که شمشیر و سپر به دست داشتند و با رجزخوانی، نزدیکان خویش را به یاری دین خدا دعوت می‌نمودند بی‌نظیر بود. نسیبه در این جنگ سیزده زخم برداشت و در حالی که پسرش به شهادت رسیده بود ولیاو بدون توجه به شهادت فرزندش، همچنان به نبرد خود ادامه می‌داد. از زنان دیگر «یرکه» دختر «ثعلبه بن عود» است و به خاطر اینکه نام یکی از پسرانش «ایمن» بود او را «ام ایمن» می‌گفتند این بانوی شجاع و مخلص همواره با خاندان نبوت بود و در حد توان خود از محضر حضرت زهرا در بهره‌گیری از علوم اسلامی می‌کوشید او شخصاً در این جنگ حاضر بود و کمک می‌نمود.

از دیگر جلوه‌های دیدنی، حضور حضرت فاطمه می‌باشد که به همراه دیگر زنان مدینه، فاصله شش کیلومتری را با پای پیاده طی نمودند، در حالی که آذوقه برای جبهه ها حمل می‌کردند و نیز زمانی که گونه مبارک پیامبر جراحت برداشت خون صورت پدر بزرگوارشان را پاک می‌نمودند و زخم آن را با مهارت می‌بستند.

 

جنگ خندق

در این جنگ گروهی از زنان به همراه ام عطیه انصاری در ندن خندق مردان را یاری می‌کردند تهیه غذا، نگهداری کودکان و حتی تشویق نوجوانان به حفر خندق از اقدامات شایسته زنان در این جنگ بود.

 

جنگ خیبر

گروهی از زنان در اردوگاه سپاه اسلام حضور یافتند، پیامبر اکرم ضمن تشکر فرمودند: به مساعدت مجاهدان راه خدا و غیره بپردازند. صفیه دختر عبدالمطلب، ام ایمن، نسیبه، ام عماره، ام عطیه و آسیه بنت قیس از جمله این زنان بودند.

 

فتح مکه

این شهر در سال هشتم هجری بدون خونریزی فتح گشت. زمانی که مسلمانان وارد شهر شدند زنان نیز دوشادوش مردان قدرت دفاعی اسلام را به نمایش گذاشتند و زمان بیعت به ندای پیامبر لبیک گفتند و در این میان زن مفلوک و اسیر چنگال جاهلیت دریافت.

پایان

27.     

 

28.     

29.   

30.  کرامات و معجزات حضرت زهرا(س)

31.      

32.     فرستادن غذا از طرف خداوند براى حضرت زهرا

33.      

34.   حضرت فاطمه علیهاالسلام در پیشگاه خدا آن چنان معزز بود که بارها مورد عنایت خاص آسمانى قرار گرفته و موائد گوناگون از سوى پروردگار عالم نازل مى‏شد که اینک به برخى از آنها اشاره مى‏کنیم:

35.   پیامبر عالى قدر اسلام به شدت گرسنه بود و ضعف و ناتوانى وى را از پاى درآورده بود، او براى پاره نانى به اتاقهاى هریک از زنانش مراجعه کرد، ولى آنان نیز طعامى نداشتند. سرانجام به خانه‏ى دخترش فاطمه علیهاالسلام سرکشید، تا در آن خانه‏ى امید به مقصود رسد، ولى فاطمه علیهاالسلام و بچه‏هایش گرسنه بودند و تکه‏نانى در آنجا نیز به دست نیامد.

36.   هنوز چند دقیقه بیش نبود که رسول گرامى اسلام منزل دخترش را ترک کرده بود که مختصر طعامى از سوى یکى از همسایه‏ها به آن بانو رسید. فاطمه علیهاالسلام با خود گفت: سوگند به خدا، خود و فرزندانم گرسنه مى‏مانم، ولى این تکه نان و گوشت را به پدرم مى‏خورانم، و لذا یکى از حسنین را به دنبال پدر فرستاد و او را دوباره به خانه‏اش دعوت کرد.

37.   فاطمه اهدایى همسایه را که دو تکه نان و مختصر گوشتى بود، در یک ظرف سرپوشیده قرار داده بود، چون پدرش دوباره به خانه او برگشت، سراغ طعام رفت و آن را در برابر دیدگان رسول خدا گذاشت، ولى ظرف پر از گوشت و نان بود، و فاطمه علیهاالسلام خود نیز از این مائده‏ى آسمانى تعجب مى‏کرد و خیره خیره به آن تماشا مى‏نمود. رسول خدا خطاب به دخترش گفت: اى دختر گرامى! این طعام چگونه و از کجا رسید؟ فاطمه علیهاالسلام جواب داد:

38.   هو من عنداللَّه ان اللَّه یرزق من یشا بغیر حساب. فقال: الحمدللَّه الذى جعلک شبیهه بسیدة نسا بنى‏اسرائیل فانها کانت اذا رزقها اللَّه شیئا فسئلت عنه قالت: «هو من عنداللَّه ان اللَّه یرزق من یشاء بغیر حساب.» (1)

39.     آن از برکات و الطاف الهى است، خداوند به هرکسى بخواهد بدون محدودیت عطا مى‏کند.

40.   رسول خدا چون سخن دخترش را شنید فرمود: سپاس خدایى را که تو را همانند مریم سرور زنان بنى‏اسرائیل قرار داده، زیرا او نیز هرگاه مورد عنایت الهى قرار مى‏گرفت و خداوند برایش مائده مى‏فرستاد، که جواب سؤال مى‏گفت: این طعام از جانب خدا است، او به هرکسى بخواهد روزى بى‏حساب مى‏دهد.

41.   آنگاه رسول خدا على علیه‏السلام را نیز به حضورش فراخواند و همگى از آن غذا خوردند و سیر شدند و زنان و اهل‏بیت پیامبر نیز دعوت شدند و خوردند، ولى غذا و مائده آسمانى به همان صورت باقى بود. حتى فاطمه علیهاالسلام براى همسایگان نیز از طعام آسمانى که از الطاف خفیه الهى سرچشمه گرفته بود ارسال داشت.... (2)

42.   موائد آسمانى براى فاطمه علیهاالسلام در یکى دوبار محدود نمى‏گردد، او بارها از خداوند خویش درخواست طعام کرد و پروردگار عالم نیز بى‏درنگ طعام بهشتى براى آن حضرت ارسال داشت از آن جمله: روزى امیرالمؤمنین على علیه‏السلام به شدت گرسنه بود و از فاطمه علیهاالسلام طعام خواست، ولى در خانه چیزى نبود. فاطمه علیهاالسلام گفت: یا على! در خانه طعامى نیست، من و بچه‏هایت دو روز است که گرسنه‏ایم و مختصر طعامى هم که بود، آن را به تو خوراندیم و خود در گرسنگى صبر کردیم.

43.   على علیه‏السلام از شنیدن این سخن فوق‏العاده ناراحت گشته و اشک در چشمانش حلقه زد و براى تهیه طعام زن و فرزندانش به بازار رفت و یک دینار قرض گرفت تا مشکل گرسنگى خانواده‏اش را برطرف سازد، ولى نشد. چرا؟! چون یکى از دوستانش گرفتار بود و گرسنگى و گریه زن و بچه‏ها او را در بیرون از خانه آواره کرده بود، او دنبال نان و پول بود، ولى چاره‏اش بدون چاره....

44.   على از درد او آگاه شد و مانند همیشه ایثار کرد و دیگران را بر خود و خانواده‏اش مقدم داشت و بدین وسیله یکى از دوستانش را که مقداد نام داشت خوشحال و خوش‏دل ساخت.

45.     على علیه‏السلام دست خالى شد و نتوانست به خانه رود، رو به سوى مسجد کرد و مشغول عبادت شد از آن سو پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله مأمور گشت شب را در خانه‏ى على بسر برد و لذا بعد از نماز مغرب و عشا دست على را گرفت و فرمود: على جان! امشب مرا به مهمانى خود مى‏پذیرى؟ مولاى متقیان سکوت کرد، چرا که زمینه پذیرایى نداشت و فاطمه علیهاالسلام و حسنین گرسنه مانده بودند و پول تهیه نان و گوشت فراهم نبود، ولى پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله دوباره اظهار داشت: چرا جواب نمى‏دهى؟ یا بگو: بلى، تا با تو آیم و یا بگو: نه، تا راه دیگر پیش گیرم. على علیه‏السلام عرض کرد: یا رسول‏اللَّه! بفرمایید.

46.   رسول خدا دست على را گرفت، دست در دست او به خانه‏ى فاطمه علیهاالسلام آمد و با هم به خانه وارد شده و با زهرا دیدار کردند، فاطمه علیهاالسلام در حال نماز و نیایش بود و خدا را مى‏خواند، او صداى پدر را شنید و به سوى او آمد و خوش‏آمد گفت و سفره را باز کرده و غذاى مطبوع آورد، تا گرسنگان را سیر کند و چاره نیافته‏ها را چاره‏ساز باشد.

47.     على علیه‏السلام به فاطمه علیهاالسلام خیره‏خیره نگاه مى‏کرد و با زبان بى‏زبانى سؤال مى‏نمود: یا فاطمه! این طعام از کجا؟

48.     پیش از آنکه فاطمه علیهاالسلام جواب گوید رسول خدا دست بر دوش على گذاشت و جواب داد: یا على! هذا جزا دینارک من عنداللَّه.

49.     این غذا پاداش آن دینارى است که به مقداد دادى.

50.     خداوند به شما جریان زکریا و مریم را تکرار کرد. (3) و از طعام‏هاى بهشتى مرحمت نمود... (4)

51.     منبع:

52.       1 ـ آل‏عمران/ 37.

53.   2 ـ فرائدالسمطین، ج 2، ص 51 و 52، ش 382- تجلیات ولایت، ج 2، ص 319- فضائل خمسه، ج 3 ص 178- مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص 339- جلاءالعیون شبر، ج 1، ص 136.

54.     3 ـ اشاره است به آیه‏ى 37 سوره‏ى آل‏عمران که زکریا موائد آسمانى را در محراب مریم دید.

55.     4 ـ محجة البیضاء، ج 4، ص 213- بحار، ج 43، ص 59، و ج 41، ص 30 با اختصار.

56.   

57.   

58.    جبرئیل در حضور حضرت زهرا

59.   

60.    حضرت فاطمه علیهاالسلام که برترین زن جهان خلقت از اولین و آخرین است، بارها با ملائک و از جمله پیک وحى سخن گفت و با وى انس گرفت. حضرت امام صادق علیه‏السلام در این باره مى‏فرمایند:

61.  ان فاطمه مکثت بعد رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله خمسه و سبعین یوما و کان دخلها حزن شدید على ابیها و کان یاتیها جبرئیل فیحسن عزاها على ابیها و یطیب نفسها و یخبرها عن ابیها و مکانه، و یخبرها بما یکون بعدها فى ذریتها و کان على یکتب ذلک. (1)

62.  حضرت فاطمه علیهاالسلام پس از رسول خدا هفتاد و پنج روز زندگى نمودند و در طول این ایام فوق‏العاده در حزن و اندوه بسر مى‏بردند و جبرئیل به حضور وى رسیده و آن حضرت را در عزاى پدرش تسلى مى‏داد و با وى شریک غم مى‏گشت و از وضع رسول خدا و جایگاه عظیم او در پیش خدا سخن مى‏گفت و همچنین از سرنوشت تک تک فرزندانش بعد از شهادت فاطمه علیهاالسلام او را در جریان مى‏گذاشت و على علیه‏السلام نیز همه‏ى اینها را مى‏نوشت.

63.  از عبارت «کان» در این حدیث استفاده مى‏شود که رفت و آمد جبرئیل به حضور فاطمه و سخن گفتنش با وى محدود نبود، بلکه این ارتباطها ادامه داشت و جبرئیل با فاطمه علیهاالسلام انس گرفته بود.

64.  و در حدیث دیگر داریم که هنگام وفات فاطمه و قبض روح ملک‏الموت از آن حضرت، جناب جبرئیل در حضور زهرا بود و حضرت زهرا خطاب به هر دو آنان فرمود: سلام بر جبرئیل، سلام بر ملک الموت. (حتى حضور سایر ملائکه نیز در کنار فاطمه علیهاالسلام محسوس بود.) (2)

65.     

66.    1ـ اصول کافى، ج 1، ص 458، ح 1.

2ـ بحار، ج 43، ص 200: ان فاطمه لما احتضرت سلمت على جبرئیل و على النبى وسلمت على ملک‏الموت و سمعوا حس الملائکه و وجدوا رائحه طیبه کاطیب مایکون مى الطیب.

  گفتار پیامبر در شأن فاطمه زهرا (س) و آینده ایشان

 

 

  مرحوم صدوق از ابن‏عباس روایت مشروحى نقل کرده که پیامبر (ص) در آن، از ستمهائى که به اهل‏بیت (ع) مى‏شود خبر داده است، از جمله از مطالب آن روایت این است که فرموده:

امّا دخترم فاطمه (س)، او سرور بانوان دو جهان از اوّلین و آخرین است، او پاره‏ى تن من، و نور چشم من، و میوه‏ى دل من و روح من است که در وجود من مى‏باشد، او حوراء انسیّه است، چون در محراب عبادت خود در پیشگاه خدا به عبادت پردازد، نور او، براى فرشتگان آسمان مى‏درخشد، چنانکه نور ستارگان براى اهل زمین مى‏درخشد، خداوند به فرشتگانش مى‏فرماید: «اى فرشتگان من، کنیز مرا که سرور کنیزان من است، بنگرید که در پیشگاه من براى عبادت ایستاده، مشاهده کنید که چگونه از خوف من، اندامش مى‏لرزد و با همه‏ى قلبش به عبادت من رو آورده است، شما را گواه مى‏گیرم که من: شیعیان او را از آتش، ایمن ساختم. (یا گواهى مى‏دهم نزد شما، که شیعیان او را از آتش دوزخ ایمن ساختم). (1)

مؤلّف گوید: پیامبر (ص) بعد از این گفتار فرمود: من هرگاه فاطمه (س) را مى‏نگرم به یاد حوادث و مصائبى مى‏افتم که بعد از من بر او وارد مى‏گردد، گوئى مى‏نگرم که پریشانى وارد خانه‏ى او شده، و به او بى‏احترامى مى‏شود، و حقّش غصب مى‏گردد، و از دستیابى به ارزش بازداشته مى‏شود، و پهلویش شکسته مى‏شود و فرزندش سقط مى‏گردد، او ندا مى‏کند: یا مُحَمَّداهُ! جوابى نمى‏شنود یارى مى‏طلبد ولى کسى او را یارى نمى‏کند، همواره بعد از من محزون و غمگین و گریان است، گاهى بیاد مى‏آورد که وحى از خانه‏اش قطع شده، و زمانى بیاد مى‏آورد که به فراق من مبتلا گشته، و نیمه‏هاى شب وحشت‏زده مى‏شود از این رو که صداى قرآن مرا هنگام نماز شب، همواره مى‏شنید، ولى اینک نمى‏شنود، سپس خود را پس از آنکه در دوران پدر، عزیز مى‏یافت، پریشان و غمزده مى‏یابد، در این هنگام خداوند، فرشتگان را مونس او مى‏سازد، فرشتگان با او همسخن مى‏شوند چنانکه با حضرت مریم همسخن مى‏شدند، و فرشتگان خطاب به او مى‏گویند:

یا فاطِمَةُ اِنَّ اللَّهَ اِصْطَفاکِ وَ طَهَّرَک وَ اصْطَفاکِ عَلى نِساءِ الْعالَمِینَ، یا فاطِمَةُ اُقْنُتِى لِرَبِّکِ، وَاسْجُدِى وَارْکَعِى مَعَ الرّاکِعینَ.

«اى فاطمه! خداوند ترا اختیار کرد و برگزید و پاک ساخت و بر همه‏ى بانوان جهانیان، ممتاز نمود، اى فاطمه! خداى خود را عبادت و سجده کن و با راکعان درگاه خدا، رکوع بجاى آورد». سپس گوئى مى‏بینم که او دردمند و بیمار شده، و نیاز به پرستار دارد، خداوند حضرت مریم دختر عمران را به پرستارى او مى‏فرستد، تا از او پرستارى کند، در آن وقت با خدا چنین راز و نیاز مى‏کند:

«خدایا از زندگى سیر و خسته شده‏ام و از دنیاپرستان افسرده گشته‏ام، مرا به پدرم ملحق کن». خداوند او را به من ملحق مى‏سازد، او نخستین فرد از اهل‏بیت من است در حالى که محزون و غمگین است و حقش غصب شده، و او را کشته‏اند، به من مى‏پیوندد، در این هنگام به خدا عرض مى‏کنم: «خدایا کسانى را که به او ظلم کردند، از رحمت خود دور کن، و آنان را که حق او را غصب کردند، مجازات فرما، و آنان را که او را پریشان نمودند، خوار نما، و آنان را که به پهلوى او ضربت زدند و کودک او را سقط نمودند، در آتش دوزخ، مخلّد کن».

در این هنگام، فرشتگان مى‏گویند: آمین: «خدایا به استجابت برسان».

 

  1ـ اشهدُکُمُ اِنّى قَدْ اَمِنْتُ شِیعَتَها مِنَ النَّار.

 

 

 اسرار و آثار تسبیح حضرت زهرا

 

 نجات از شقاوت :

 

تسبیح حضرت زهرا علیهاالسلام از آثار و برکات بسیارى برخوردار است که از جمله‏ى آنها نجات یافتن از شقاوت و بدبختى است.

هر انسانى به تناسب بینش و نگرشى که به جهان هستى وجود پرآشوب خود دارد به دنبال خوشبختى است، و به عبارتى دیگر یکى از مهمترین مسائلى که همه‏ى انسانها را آگاه یا ناآگاه به خود مشغول داشته است به طورى که کارهاى زندگى و برنامه‏هایشان را در جهت وصول به آن پى‏ریزى مى‏کنند، مسئله‏ى رسیدن به سعادت و گریزانى از شقاوت است. منتهى از آنجایى که انسان اختیار دارد، راه خودش را باید آزادانه انتخاب کند. لذا انسان بعد از اینکه راه برایش نمایان شد، گاهى حسن انتخاب به خرج مى‏دهد و سبیل هدایت مى‏پیماید، و گاهى سوء انتخاب به خرج داده و سبیل ضلالت و گمراهى پیش مى‏گیرد. و این مسئله شقاوت و سوء عاقبت مسئله‏اى است که همه‏ى آنان که به خود آمده‏اند، از آن مى‏ترسند و آنها که بصیرت ندارند و در خواب غفلت عمر مى‏گذرانند از آن نیز به غفلت به سر مى‏برند. لذا آن دسته که داراى بصیرت هستند، به لحاظ خوف از شقاوت همیشه دست به دعا و ذکر بلند مى‏کنند و با تضرع و اصرار از خداى خویش طلب دورى از شقاوت و وصول به سعادت مى‏نمایند.

مداومت بر تسبیح فاطمه زهرا علیهاالسلام، موجب محفوظ ماندن از شقاوت و بدبختى است. از این رو شایسته نیست که از برکات و آثار آن غفلت نموده و در انجام آن کوتاهى و سستى نمائیم. امام صادق علیه‏السلام در این رابطه مى‏فرماید:

«یا اباهارون، انا نأمر صبیاننا بتسبیح فاطمة علیهاالسلام کما نأمرهم بالصلاة، فألزمه، فانه لم یلزمه عبد فشقى». (1)

اى اباهارون! ما بچه‏هاى خود را همانطور که به نماز امر مى‏کنیم به تسبیح حضرت فاطمه علیهاالسلام نیز امر مى‏کنیم. تو نیز بر آن مداومت کن، زیرا هرگز به شقاوت نیفتاده است بنده‏اى که بر آن مداومت نموده است.

و نیز از این حدیث شریف استفاده مى‏شود که شایسته است والدین محترم، تسبیح حضرت زهرا علیهاالسلام را مانند نماز به فرزندانشان تعلیم کنند، باشد که مشمول این حدیث گردند.

 

دورى شیطان و خشنودى خدا

 

شیطان همواره دشمن دیرینه‏ى انسان بوده و هست و هیچگاه انسان از حیله‏ها و خواطر شیطانى او در امان نیست. شیطان بنا بنا بر آیات الهى، دشمن قسم خورده‏ى انسان است تا او را به هر طریق ممکن به گمراهى بکشاند. از این رو آدمى همیشه در معرض تهاجم شیطان و وساوس شیطانى است.

بعضى انسانها در مقابل این تهاجم شیطانى و خواطر نفسانى همیشه در حال فرارند که در این صورت همواره مورد تعقیب شیطان و خواطرند، و هیچگاه خلاصى ندارند و اى بسا در آخر خسته شده و نفس‏زنان تسلیم شوند، و عده‏اى اندک در تلاش‏اند که با مداومت بر ذکر و فکر و عمل، چنان رفتار کنند که شیطان و خواطر را از خود فرارى دهند و شیطان را از خود دور کنند که البته راهى است مشکل. کسانى که به این مقام برسند داراى نفس مطمئنه خواهند شد که دیگر دگرگونى در آن راه ندارد.

وقتى انسان توانست شیطان را از خود دور و طرد کند، و به طاعات عمل نماید و در کارها و اذکار و عبادتهاى خود اخلاص ورزد، رضایت خدا نیز حاصل گردد، چون شیطان و وساوس او یکى از بزرگترین موانع کسب رضایت و خشنودى حقتعالى است. آرى رضا و رضوان خداوند سبحان مطلوب سالکان و منتهاى آرزوى عارفان است.

یکى از راههایى که مى‏تواند شیطان را از انسان دور کرده و موجبات رضاى الهى را فراهم آورد مداومت بر تسبیح حضرت فاطمه‏ى زهرا علیهاالسلام است.

 

امام باقر علیه‏السلام مى‏فرماید:

 

«من سبح تسبیح فاطمة علیهاالسلام ثم استغفر، غفر له، و هى مائة باللسان، و الف فى المیزان، و یطرد الشیطان، و یرضى الرحمان». (2)

هرکس تسبیح حضرت فاطمه علیهاالسلام را بجا آورد و پس از آن استغفار کند، مورد مغفرت قرار مى‏گیرد، و آن تسبیح به زبان صداست، و در میزان (اعمال) هزار (ثواب) دارد، و شیطان را دور کرده، و خداى رحمان را خشنود و راضى مى‏نماید.

و به سند معتبر از امام صادق علیه‏السلام منقول است که چون آدمى در جاى خواب خود مى‏خوابد، فرشته‏ى بزرگوارى و شیطان متمردى به سوى او مى‏آیند، پس فرشته به او مى‏گوید:

روز خود را به خیر ختم کن و شب را با خیر افتتاح کن، و شیطان مى‏گوید: روز خود را با گناه ختم کن و شب را با گناه افتتاح کن. اگر اطاعت فرشته کرد و تسبیح حضرت زهرا علیهاالسلام را در وقت خواب خواند، فرشته آن شیطان را مى‏راند و از او دور مى‏کند، و او را تا هنگام بیدارى محافظت مى‏کند، پس باز شیطان مى‏آید و او را امر به گناه مى‏کند و ملک او را به خیر امر مى‏کند. اگر از فرشته اطاعت کرد و تسبیح آن حضرت را گفت آن فرشته، شیطان را از او دور مى‏کند و حقتعالى عبادت تمام آن شب را در نامه‏ى عملش مى‏نویسد. (3)

شفاى کم‏شنوایى و درد جسمانى

 

تسبیح حضرت فاطمه علیهاالسلام بنا بر شواهد روایى و تاریخى در بعضى موارد بر بیماریهاى جسمى نیز مؤثر بوده و باعث درمان بیمارى گوش شده است.

یکى از یاران امام صادق علیه‏السلام نزد آن حضرت آمده و از کم‏شنوایى گوش خود نزد آن حضرت شکایت کرد، امام علیه‏السلام به او فرمود:

«علیک بتسبیح فاطمة علیهاالسلام». (4)

چه چیز مانع و جلوگیر تو است و چرا غافلى از تسبیح حضرت فاطمه علیهاالسلام؟

آن مرد پرسید: قربانت گردم، تسبیح فاطمه چیست و چگونه است؟ حضرت فرمود: سى و چهار مرتبه «اللَّه‏اکبر»، سى و سه مرتبه «الحمدلله» و سى و سه مرتبه «سبحان‏اللَّه» که صد عدد مى‏شود. آن مرد گوید:

 

«فما فعلت ذلک الا یسرا حتى اذهب عنى ما کنت اجده». (5)

و من این کار را در اندک زمانى انجام دادم و کم‏شنوایى‏ام برطرف شد.

 

برائت از دوزخ و نفاق

چنانچه گفته شد بنا بر روایت امام صادق علیه‏السلام، تسبیح حضرت زهرا علیهاالسلام از جمله‏ى ذکر کثیرى است که خداوند در قرآن کریم یاد فرموده:

«تسبیح فاطمة الزهراء علیهاالسلام من الذکر الکثیر الذى قال اللَّه عز و جل: «و اذکروا اللَّه ذکرا کثیرا».

و از طرفى رسول گرامى اسلام فرموده است:

«من اکثر ذکر اللَّه عز و جل احبه اللَّه و من ذکر اللَّه کثیرا کتبت له براءتان: براءة من النار و براءة من النفاق». (6)

هرکس ذکر خداى عزوجل را بسیار کند خداوند او را دوست دارد، و هر که ذکر خدا را بسیار کند براى او دو برائت (منشور آزادى) نوشته شود: یکى برائت از آتش جهنم، و دیگرى برائت از نفاق و دورویى.

لذا تسبیح صدیقه‏ى طاهره اگر با شرائطش انجام پذیرد، موجب برائت از دوزخ و نفاق مى‏گردد.

 

غفران الهى

 

یکى دیگر از آثار تسبیح حضرت فاطمه علیهاالسلام، غفران الهى است. غفران ربوبى، همه‏ى ذنوب و آثار سوء تیرگیهاى آنها را از میان مى‏برد، حجابها را برطرف کرده و نقائص وجودى انسان را کنار مى‏زند. اما متأسفانه کمتر کسى هست که بداند غفران یعنى چه و نیاز به آنچه معنایى دارد، و چگونه مى‏شود غفران الهى همه‏ى مشکلها را حل، و فاصله‏ها را از میان بردارد؟ در فرق بین عفو و غفران گفته شده که: عفو الهى، نادیده گرفتن و به حساب نیاوردن لغزشها و خطاها و نقیصه‏ها و عیبها، و محو آثار نامطلوب آنهاست. و غفران الهى عبارت است از افاضات و رحمتهایى که به دنبال نادیده گرفتن لغزشها و خطاها و نقیصه‏ها، متوجهانسان مى‏گردد و او را تکمیل مى‏کند و نقایص و عیوب وجودى وى را برطرف مى‏نماید. غفران بعد از عفو است. عفو نادیده گرفتن بدیهاست و غفران، برطرف کردن آنها از وجود سالک و تبدیل آنها به خوبیها و کمالات است. عفو ربوبى، انسان را از سقوط و هلاکت نجات مى‏دهد و غفران الهى، به سالک پر و بال عطا مى‏کند و بالا مبرد. لذاست که اگر عفو و گذشت ربوبى نباشد، رهروان طریق با شکست روبرو شده و کنار زده مى‏شوند، و اگر غفران ربوبى نباشد، آنها از حرت و پیشرفت بازمانده و متوقف مى‏گردند. امام صادق علیه‏السلام مى‏فرماید:

«من سبح تسبیح فاطمة الزهراء علیهاالسلام قبل ان یثنى رجلیه من صلاة الفریضه، غفر اللَّه له». (7)

 

هرکس تسبیح حضرت فاطمه‏ى زهرا علیهاالسلام را قبل از اینکه وضع خود را بعد از نمار واجب عوض کند، بجا آورد، خداى متعال او را مشمول مغفرت خود مى‏گرداند.

البته نباید چنین پنداشت که این «تسبیح» به لحاظ اینکه ظاهرى بسیار خلاصه دارد و انجام دادن آن بسیار آسان است، چگونه مى‏شود از چنین آثار و برکاتى برخوردار باشد؟! آرى این تسبیح به ظاهر بسیار خلاصه است، اما در نزد آگاهان و عارفان آشنا، دریایى از حقایق و اسرار توحید را در بر دارد و نیز انجام آن به ظاهر خیلى آسان است، ولى اگر خوب بجا آورده شود، مشکلها را آسان مى‏گرداند.

 ان‏شاءاللَّه.

 

 

  شفاعت حضرت زهرا در محشر

 

 

  مسأله شفاعت، چیزى است که ریشه‏ى قرآنى و حدیثى داشته و ضرورت مذهب به حساب مى‏آید. بنابراین، یکى از شفعاى روز قیامت- آن هم در حد وسیع- حضرت فاطمه‏ى زهرا علیهاالسلام مى‏باشد که در اینجا توجه شما را به مضمون دو حدیث که از طریق حضرت سلمان و جابر جعفى آمده است جلب مى‏کنم:

روزى سلمان به پیامبر صلى اللَّه علیه و آله خدا گفت: اى مولاى من! تو را سوگند به خدا، از عظمت فاطمه علیه‏السلام در روز قیامت تعریفى بفرمایید.

پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله با تبسم رو به سلمان کرد و فرمود: سوگند به آن آفریدگارى که جانم در دست اوست، فاطمه علیهاالسلام را در آن روز بر ناقه‏اى از ناقه‏هاى بهشت سوار مى‏کنند، جبرئیل و میکائیل به ترتیب از راست و چپ او حرکت مى‏نمایند. امیرالمؤمنین پیشاپیش و حسن و حسین از پشت سر، وى را همراهى مى‏کنند، تا بدین طریق فاطمه علیهاالسلام از پل‏صراط مى‏گذرد و پس از گفتگوهاى زیاد، آنگاه خطاب مى‏رسد: فاطمه! هرچه مى‏خواهى بخواه. دخترم عرض مى‏کند:

اسالک ان لاتعذب محبى، و محبى عترتى بالنار، فیوحى اللَّه الیها: یا فاطمه! و عزتى و جلالى و ارتفاع مکانى، لقد آلیت على نفسى من قبل ان اخلق السموات و الارض بالفى عام ان لااعذب محبیک و محبى عترتک بالنار. (1)

بار الهى! از تو مى‏خواهم علاقه‏مندان خود و فرزندانم حسن و حسین را در آتش مسوزان. خطاب مى‏رسد: یا فاطمه! سوگند به عزت و جلالم، دو هزار سال پیش از خلق آسمانها و زمین، بر خودم لازم کرده‏ام که این حاجت تو را برآورم

جابر جعفى نیز به حضور امام باقر علیه‏السلام رسیده، عرض کرد: فدایت شوم، حدیثى در مورد فاطمه علیهاالسلام بفرمایید، که با نقل آن، شیعیان را خوشحال کنم.

حضرت فرمودند: در روز رستاخیز منابرى از نور براى پیامبران نصب مى‏گردد، که منبر رسول خدا از همه مجلل‏تر است و همچنین منبرهایى براى اوصیا در نظر مى‏گیرند که جایگاه على علیه‏السلام از همه بالاتر مى‏باشد آنگاه نوبت به فرزندان انبیا مى‏رسد که مقام حسن و حسین علیهماالسلام بس منیع‏تر است. سپس نوبت فاطمه علیهاالسلام فرامى‏رسد و او را با تجلیل و شکوه بى‏نظیر به محشر آورند و کنار در بهشت قرار مى‏گیرد، ولى داخل آن نمى‏شود و مى‏گوید: خدایا! از تو مسالت مى‏دارم که مقام مرا در همچو روزى براى اهل محشر معلوم کنى.

از جانب خدا ندا مى‏رسد: اى دختر پیامبر! برگرد به سوى اهل محشر و هر که را از علاقه‏مندان خود یافتى شفاعت کن.

امام باقر علیه‏السلام مى‏فرمایند: به خدا سوگند، فاطمه علیهاالسلام شیعیان خویش را یکى پس از دیگرى انتخاب نموده و داخل بهشت مى‏نماید، همان طورى که پرنده‏ها دانه‏ها را برمى گزینند، و سپس شیعه‏هاى آن حضرت نیز، خود شفاعت نموده و علاقه‏مندان فاطمه علیهاالسلام را به بهشت داخل مى‏کنند...

در دنباله این حدیث امام پنجم مى‏فرمایند:

واللَّه لایبقى فى الناس الا شاک او کافر او منافق. (2)

سوگند به خدا، از امت اسلامى کسى باقى نمى‏ماند مگر افراد مذبذب و کافر و منافق و سایر مردم مشمول شفاعت فاطمه مى‏گردند.

در پایان این فصل، براى توضیح مطلب، تذکرى را لازم مى‏دانم و آن اینکه: شفاعت شوندگان باید واجد شرایط باشند. ایمانشان را در دنیا تباه نسازند. حقوق و آبروى مردم را تضییع ننمایند.

در عمل به واجبات دینى کوتاهى نکنند. از نظر اخلاقى و عملى مشابهت و سنخیت با فاطمه علیهاالسلام و سایر شفاعت‏کنندگان داشته باشند، و گرنه به طور مطلق مشمول شفاعت نمى‏شوند، بلکه هر جرم و تخلف دینى و تجاوز به حقوق دیگران، کیفر مناسبى را به دنبال خواهد داشت و چنین افرادى به طور محدود و موقت کیفر مى‏بینند و سپس مشمول شفاعت مى‏شوند...

همانطورى که دانش‏آموزان غیر واجد شرایط مشمول الطاف مربیان آموزشى نمى‏گردند.

خداوندا! ما را شایسته‏ى شفاعت فاطمه، پدر، شوهر، و فرزندان معصوم او بفرما.

 

  1ـ سفینه البحار، ج 2، ص 375.

2ـ عوالم، ج 11، ص 150- بحارالانوار، ج 43، ص 64، ح 57.

 

  فضیلت صلوات فرستادن بر پیامبر و حضرت زهرا

 

  دلیل دیگرى که «ولیةاللَّه» بودن حضرت صدیقه زهرا سلام‏اللَّه‏علیها را اثبات مى‏کند، استقلال اوست در موضوع صلوات فرستادن بر آن حضرت و کیفیت زیارتش، که همانند صلوات بر پیامبر اکرم و امیرالمؤمنین و حسنین و زیارات آنان است؛ یعنى همانگونه که به صلوات بر آن چهار وجود مقدس و زیارتشان امر شده است، نسبت به حضرت زهرا نیز در این موارد، همگان مأمور و ماجورند. فاطمه علیهالسلام که مشمول آیه‏ى تطهیر و از اهل‏بیت پیامبر اکرم- یعنى آل‏محمد است- کیفیت صلوات بر او را رسول خدا بصراحت چنین بیان داشته است:

«لا تصلوا على الصلوة البتراء، فقالوا: و ما الصلاه البتراء؟ قال: تقولون اللهم صل على محمد و تمسکون، بل قولوا: اللهم صل على محمد و آل‏محمد». (1)

«بر من صلوات بتراء (ناقص، دم بریده و بریده شده) نفرستید. سوال شد: یا رسول‏اللَّه صلوات بتراء (بریده شده) چیست؟ فرمود: اینکه (بر من صلوات بفرستید و بگویید «اللهم صل على محمد»، ولى درباره‏ى آل من (2) ساکت باشید. شما باید بگویید اللهم صل على محمد و آل‏محمد».

صلواتى که شامل على، فاطمه و حسنین علیهم‏السلام نباشد، مقطوع و بریده و مورد قبول خدا و رسولش نمى‏باشد. لذا حضرت صدیقه‏ى زهرا هم‏ردیف و برابر افرادى است که جمیع مسلمین باایمان جهان- از شیعه و سنى- هر شبانه روز در تشهد نمازهاى پنجگانه بر او درود مى‏فرستند؛ و او در این مقام، همتاى محمد بن عبداللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم، و على و حسنین علیهم‏السلام است؛ و همین لزوم صلوات بر فاطمه علیهاالسلام در هنگام اقامه‏ى نماز یک منقبت و فضیلت ساده نیست، بلکه نشانگر مرتبه‏ى اعلى و منصب والاى آن حضرت است که این چنین در جنب صاحبان رسالت و امامت قرار گرفته است. بدون تردید باید فاطمه خود ولیةاللَّه و داراى مقام ولایت بوده باشد، تا هم‏ردیف و همتاى اولیاء خدا، مورد خضوع و مشمول صلوات و درود جمیع مؤمنین جهان در هر زمان و مکان باشد.

پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم مى‏فرماید:

«من صلى علیک یا فاطمة غفر اللَّه له والحقه بى حیث کنت من الجنة». (3)

«یا فاطمه هرکس بر تو صلوات فرستد، خداى تعالى از او درگذرد، و او را در بهشت به من ملحق گرداند».

چنانکه در موضوعهاى قبلى مشروحا بیان شد، مقصود از تعبیرات «هم‏درجه شدن با رسول‏اللَّه»، یا «ملحق شدن به پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم در بهشت»، و یا «همسایه بودن با آن حضرت» که در روایات مکرر بکار رفته است، جمع شدن مؤمنین در مرتبه‏ى «درجة الایمان» است که جامع تمام آن کسانى است که با عقائد درست، و باایمان به آنچه از رسول خدا به ما رسیده است، از جهان رفته‏اند. در آن درجه همه‏ى مؤمنین یکسانند و در کنار هم مى‏باشند؛ ولى جاى هیچگونه تردیدى نیست که مراتب و درجات دیگر که شمار آنها برابر تعداد بشر و بسیار متفاوت است، کاملإ؛66ّّ ملحوظ بوده، و مقام هرکس مخصوص به خود او مى‏باشد.

در روایتى حضرت رسول اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم یکى از فضائل حضرت فاطمه را چنین بیان مى‏فرماید:

«... اتانى الروح؛ قال: ان فاطمه اذا قبضت و دفنت یسالها الملکان فى قبرها: من ربک؟ فتقول: اللَّه ربى. فیقولان: فمن نبیک؟ فتقول: ابى. فیقولان: فمن ولیک؟ فتقول: هذا القائم على شفیر قبرى على بن ابى‏طالب؛ الا و ازیدکم من فضلها؟! ان اللَّه قد و کل بها رعیلا من الملائکه یحفوظنها من بین یدیها و من خلفها و عن یمینها و عن شمالها و هم معها فى حیاتها، و عند قبرها و عند موتها یکثرون الصلاه علیها و على ابیها و بعلها و بنیها.

فمن زارنى بعد وفاتى فکانما زارنى فى حیاتى، و من زار فاطمه فکانما زارنى، و من زار على بن ابى‏طالب فکانما زار فاطمه، و من زار الحسن والحسین فکانما زار علیا، و من زار ذریتهما فکانما زارهما...». (4)

«... جبرئیل (روح) به نزد من آمد و گفت: هنگامى که فاطمه قبض روح مى‏شود و دفن مى‏گردد، دو ملک در قبر از او سؤال مى‏کنند: پروردگار تو کیست؟ مى‏فرماید: اللَّه پروردگار من است. سپس مى‏پرسند پیامبرت کیست؟ در پاسخ مى‏فرماید: پدرم. آنگاه سؤال مى‏کنند ولى تو کیست؟ در جواب مى‏گوید: على بن ابى‏طالب، همین کسى که در کنار قبرم ایستاده است. (سپس پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم مى‏فرماید): آیا باز هم فضائل دیگر زهرا را بیان کنم؟ (شاید پیامبر اکرم مى‏خواهد به این وسیله تذکر دهد که: در این عالم، فاطمه تنها کسى است که پدرش «رسول‏اللَّه» و همسرش «ولى اللَّه» است. پیامبر اکرم در ادامه‏ى سخن خویش مى‏فرماید):

همانا خداى تعالى یک دسته از فرشتگان را براى محافظت فاطمه گماشته است، تا از چهار طرف نگهبان او باشند؛ و این ملائک در حال حیات، و هنگام مرگ او، و کنار قبرش پیوسته در خدمت او هستند، و کارشان صلوات فرستادن بر فاطمه و پدرش و همسر و فرزندان اوست. (یعنى در منطق ملائک و لسان فرشتگان صلوات بر پیامبر اکرم و على و حسنین همواره باید با صلوات بر فاطمه علیهاالسلام توام باشد، و در این منقبت نیز آن حضرت برابر و هم‏ردیف آن چهار وجود مقدس دیگر مى‏باشد. سپس پیامبر اکرم چنین به سخن ادامه مى‏دهد):

هرکس مرا بعد از وفاتم زیارت کند، مثل این است که مرا در حال حیات زیارت کرده است؛ و کسى که فاطمه را زیارت کند، گویى مرا زیارت نموده است؛ و هرکس على را زیارت نماید مثل زیارت کردن حسنین است؛ و آن کسى که زیارت کند ذریة آنان را، همانند زیارت خود آنان است...».

لذا زیارت حضرت عبدالعظیم را در شهر رى، با زیارت حسین بن على در کربلا همانند دانسته‏اند، (5)و این مطلب را (که صلوات بر اهل‏بیت پیامبر برابر با صلوات بر پیامبر است) علماى عامه هم عنوان کرده‏اند، مخصوصا موضوع صلوات بر فاطمه سلام‏اللَّه‏علیها را، چنانکه سهیلى در کتاب الروض الانف در ذیل مطلبى مى‏نویسد:

«و من صلى علیها فقد صلى على ابیها». (6)

«هرکس بر فاطمه صلوات فرستد، در حقیقت بر پدر او صلوات فرستاده است».

از حدیثى که نقل شد نیز ولیه‏اللَّه بودن حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏علیها استنباط مى‏شود.

 

  1ـ الصواعق المحرقه ص 225، ینابیع الموده ص 295، رشفه الصادى ص 29.

2ـ علماى عامه اتفاق دارند که منظور از آل محمد: على و فاطمه و حسنین است.

ابن حجر در صواعق مى‏گوید: یقینا لفظ آل، همسران پیامبر را در بر نمى‏گیرد... (الصواعق المحرقه ص 225).

مامون در محاوره‏اى که بهمراهى علما با امام رضا علیه‏السلام داشته است از حضرت پرسید: آیا عترت پیامبر همان آل پیامبر است؟ حضرت فرمودند: بلى. مامون گفت: در احادیث پیامبر آمده است که پیامبر فرمودند: «امت من همان آل من هستند»، و صحابه هم مى‏گویند: «آل محمد، امت او هستند». حضرت رضا علیه‏السلام از مامون و حضار پرسیدند: آیا بر آل پیامبر صدقه حرام است؟ گفتند: خیر. امام رضا علیه‏السلام فرمودند: تفاوت میان آل پیامبر و امت همین است.... (امالى صدوق ص 422، عیون‏الاخبار ج 1/ 180، تحف‏العقول ص 426، بحارالانوار ج 25/ 221).

در همین محاوره حضرت رضا علیه‏السلام از مامون عباسى و علما پرسیدند: در آیه‏ى (یس- و القرآن الحکیم- انک لمن المرسلین- على صراط مستقیم (یس/ 1- 4) منظور خداوند از (یس) کیست؟ علما گفتند: (یس) محمد صلى اللَّه علیه و آله و سلم است و هیچکس در این موضوع شکى ندارد. حضرت رضا علیه‏السلام فرمودند: پس خداوند متعال به محمد و آل‏محمد صلى اللَّه علیه و آله و سلم فضلى عطا نموده است که کسى به حقیقت آن پى نخواهد برد مگر اینکه آن را (بخوبى) درک نماید، خداوند بر احدى سلام نفرستاده است مگر بر انبیا، چنانکه مى‏فرماید: (سلام على نوح فى العالمین (الصافات/ 79»، و مى‏فرماید: (سلام على ابراهیم (الصافات/ 109»، و مى‏فرماید: (سلام على موسى و هارون (الصافات/ 120». خداوند در قرآن نفرموده است «سلام على آل‏نوح»، و نفرموده است «سلام على آل‏ابراهیم» و نفرموده است: «سلام على آل‏موسى و هارون بلکه فرموده است: (سلام على آل‏یاسین (الصافات/ 130» یعنى سلام بر آل‏محمد. (امالى صدوق ص 426، 427، عیون الاخبار ج 1/ 185، تحف العقول ص 433، بحارالانوار ج 79/ 229).

یک تذکر: در خصوص قرائت آیه‏ى (سلام على آل‏یاسین) تحریفات بسیارى صورت گرفته است و در آنها سعى شده واژه‏ى «آل‏یاسین» بگونه‏هاى دیگرى قرائت شود. نقطه‏ى اوج این تحریفات این است که ابن خالویه در کتاب مختصر فى شواذ القرآن ص 128 مى‏گوید: «قرائت ابن مسعود (سلام على ادراسین)، و قرائت ابى بن کعب ( سلام على یاسین) بوده است». یعنى در این کتاب ادعا شده که در قرائت ابى اصلا کلمه‏ى «آل» وجود ندارد! این تحریفات حتى در دوره‏هاى معاصر نیز ادامه یافته است، بعنوان مثال سیوطى در درالمنثور از کتاب این ابى‏حاتم و طبرانى و ابن مردویه نقل کرده است که ابن عباس قرائت آیه را بصورت «آل‏یاسین» خوانده است ولى در کتاب معجم کبیر طبرانى- که در بیروت (دار احیاء التراث العربى) بطبع رسیده است- محقق کتاب (حمدى عبدالمجید سلفى) عبارت ابن عباس را تحریف نموده و آن را بصورت «ال‏یاسین» ضبط کرده است. خوانندگان محترم مى‏توانند متن درالمنثور ج 5/ 286 را با متن معجم کبیر طبرانى ج 11/ 56 مقابله نمایند و خود قضاوت بفرمایند.

3ـ بحارالانوار ج 43/ 55، ج 97/ 194.

4ـ بشاره المصطفى ص 139، بحارالانوار ج 43/ 58.

این حدیث را جابر بن عبداللَّه انصارى روایت نموده است و از آنجائیکه اصل روایت نسبتا مفصل است و حاوى مناقب بسیارى از حضرت فاطمه‏ى زهرا علیهاالسلام مى‏باشد لذا ما متن کامل حدیث را با ترجمه‏ى آن در تعلیق شماره‏ى 7 آورده‏ایم.

5ـ روایتى در کتاب کامل ابن قولویه مندرج است که متن آن چنین است:

«حدثنى على بن الحسین بن موسى بابویه، عن محمد بن یحیى العطار، عن بعض اهل الرى، قال: دخلت على ابى الحسن العسکرى، فقال: این کنت؟ فقلت: زرت الحسین بن على علیهاالسلام. فقال: اما انک لو زرت قبر عبدالعظیم عندکم لکنت کمن زار الحسین علیه‏السلام». (کامل الزیارات ص 324). مرحوم علامه امینى توضیحى درباره‏ى این حدیث دارند که در حاشیه‏ى کامل الزیارات ص 307 و 324 آمده است.

6ـ الروض الانف ج 2/ 196.

 

 

  خطبه فدکیه حضرت زهرا در مسجد النبی

 

  خطبتها علیهاالسلام بعد غصب الفدک

روى انّه لمّا أجمع أبوبکر و عمر علی منع فاطمة علیهاالسلام فدکاً و بلغها ذلک،لاثت خمارها علی رأسها، و اشتملت بجلبابها، و أقبلت فی لمّة من حفدتها و نساء قومها، تطأ ذیولها، ما تخرم مشیتها مشیة رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله،حتّى دخلت علی أبی‏بکر، و هو فی حشد من المهاجرین و الانصار و غیر هم، فنیطت دونها ملاءة فجلست، ثم أنّت أنّة أجهش القوم لها بالبکاء، فارتجّ المجلس، ثم أمهلت هنیئة.

حتّى اذا سکن نشیج القوم و هدأت فورتهم، افتتحت الکلام بحمداللَّه و الثناء علیه و الصلاة علی رسوله، فعاد القوم فی بکائهم، فلمّا أمسکوا عادت فی کلامها فقالت علیهاالسلام:

اَلْحَمْدُلِلَّهِ عَلی ما اَنْعَمَ، وَ لَهُ الشُّکْرُ عَلی ما اَلْهَمَ، وَ الثَّناءُ بِما قَدَّمَ، مِنْ عُمُومِ نِعَمٍ اِبْتَدَاَها، وَ سُبُوغِ الاءٍ اَسْداها، وَ تَمامِ مِنَنٍ اَوْلاها، جَمَّ عَنِ الْاِحْصاءِ عَدَدُها، وَ نَأى عَنِ الْجَزاءِ اَمَدُها، وَ تَفاوَتَ عَنِ الْاِدْراکِ اَبَدُها، وَ نَدَبَهُمْ لاِسْتِزادَتِها بِالشُّکْرِ لاِتِّصالِها، وَ اسْتَحْمَدَ اِلَى الْخَلائِقِ بِاِجْزالِها، وَ ثَنی بِالنَّدْبِ اِلى اَمْثالِها.

 

فاطمیه(1)
+ نوشته شده در چهارشنبه سی ام اردیبهشت 1388 ساعت 6:39 شماره پست: 131

مقالاتی در بیان ابعاد شخصیتی بانوی بزرگ اسلام


 

 

  استغاثه‏هائى به حضرت زهرا

 

  استغاثه به آن حضرت با دعا و نماز

 

الاستغاثة الیها علیهاالسلام بالصلاة والدعاء

عن الصادق علیه‏السلام: اذا کانت لاحدکم استغاثة الى اللَّه تعالى، فلیصل رکعتین، ثم یسجد و یقول:

یا مُحَمَّدُ یا رَسُولَ‏اللَّهِ، یا عَلِىُّ یا سَیِّدَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ، بِکُما اَسْتَغیثُ اِلَى اللَّهِ تَعالى، یا مُحَمَّدُ یا عَلِىُّ اَسْتَغیثُ بِکُما، یا غَوْثاهُ بِاللَّهِ وَ بِمُحَمَّدٍ وَ عَلِىٍّ وَ فاطِمَةَ- و تعدّ الائمة علیهم‏السلام- بِکُمْ اَتَوَسَّلُ اِلَى اللَّهِ تَعالى.

فانک تغاث من ساعتک ان‏شاءاللَّه تعالى.

الاستغاثة الیها علیهاالسلام بالصلاة والدعاء

عن الصادق علیه‏السلام: اذا کانت لک حاجة الى اللَّه تعالى و تضیق بها ذرعاً، فصلّ رکعتین، فاذا سلّمت کبّر اللَّه ثلاثاً، و سبّح تسبیح فاطمة علیهاالسلام، ثم اسجد و قل مائة مرة:

یا مَوْلاتى فاطِمِةُ، اَغیثینى.

ثم ضع خدّک الأیمن على الارض و قل مثل ذلک، ثم عد الى السجود و قل ذلک مائة مرة و عشر مرّات، و اذکر حاجتک، فان اللَّه یقضیها.

الاستغاثة الیها علیهاالسلام بالصّلاة والدعاء

تصلّى رکعتین، ثم تسجد و تقول: یا فاطِمَةُ- مائة مرة، ثم تضع خدّک الایمن على الارض و قل مثل ذلک، و تضع خدّک الایسر على الارض و تقول مثله، ثم اسجد و قل ذلک مائة و عشر دفعات، و قل:

یا امِناً مِنْ کُلِّ شَىْ‏ءٍ وَ کُلُّ شَىْ‏ءٍ مِنْکَ خائِفٌ حَذِرٌ، اَسْاَلُکَ بِاَمْنِکَ مِنْ کُلِّ شَىْ‏ءٍ وَ خَوْفِ کُلِّ شَىْ‏ءٍ منْکَ، اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ اَنْ تُعْطِیَنى اَماناً لِنَفْسى وَ اَهْلى وَ مالى وَ وَلَدى، حَتَّى لا اَخافُ اَحَداً وَ لا اَحْذَرُ مِنْ شَىْ‏ءٍ اَبَداً، اِنَّکَ عَلى کُلِّ شَىْ‏ءٍ قَدیر.

الاستغاثة الیها علیهاالسلام بالدعاء

تقول خمسمائة و ثلاثین مرة:

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى فاطِمَةَ وَ اَبیها، وَ بَعْلِها وَ بَنیها، بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُکَ.

الاستغاثة الیها علیهاالسلام بالدعاء

اِلهى بِحَقِّ فاطِمَةَ وَ اَبیها، وَ بَعْلِها وَ بَنیها، وَ السِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها.

(ترجمه فارسى)

استغاثه به آن حضرت با نماز و دعا

از امام صادق علیه‏السلام روایت شده: هر کدام از شما استغاثه‏اى به خداوند داشتید، دو رکعت نماز گذارده، آنگاه سجده نموده و گوئید:

اى محمد اى پیامبر خدا، اى على اى آقاى زنان و مردان مؤمن، به شما از خداوند طلب یارى مى‏جویم، اى محمد اى على به شما از خداوند فریادرسى مى‏طلبم، اى فریادرس به خدا و به محمد و على و فاطمه- و تمامى ائمه علیهم‏السلام را نام برده- با شما به خداوند توسّل مى‏جویم.

که در همان لحظه حاجتت برآورده مى‏شود.

استغاثه به آن حضرت با نماز و دعا

از امام صادق علیه‏السلام روایت شده: هرگاه حاجتى داشتید که نسبت به آن بسیار در سختى قرار گرفته‏اید، دو رکعت نماز گذارده، پس از نماز سه بار تکبیر گفته، آنگاه تسبیح حضرت زهرا علیهاالسلام را بگوید، سپس سجده کرده و صد بار بگو:

اى مولاى من اى فاطمه، بفریادم رس.

آنگاه گونه راستت را بر زمین قرار ده و همین ذکر را تکرار کن، آنگاه دوباره سجده کن و صد و ده بار آنرا بگو، و حاجتت را ذکر کن، خداوند حاجتت را برآورد.

استغاثه به آن حضرت با نماز و دعا

دو رکعت نماز مى‏خوانى، آنگاه سجده کرده و صد بار مى‏گوئى: اى فاطمه، سپس گونه راستت را بر زمین نهاده و همین ذکر را مى‏گوئى، آنگاه گونه چپ خود را بر زمین نهاده و آن را تکرار مى‏نمائى، آنگاه سجده کرده و صد و ده بار آن را ذکر نموده، و مى‏گوئى:

اى آنکه از هر چیز در امنیت بوده و هر چیز از تو در خوف و هراس مى‏باشد، به امنیتت از هر چیز و هراس هر چیز از تو، از تو مى‏خواهم که بر محمد و خاندانش درود فرستى و در جان و خاندان و اموال و فرزندانم به من امنیتى عطا نمائى که از کسى نترسم و هرگز از چیزى هراسى به دل راه ندهم، تو بر هر چیز قادرى.

استغاثه به آن حضرت با دعا

 

اسامی و القاب و کنیه

 

 ‏نام گذارى حضرت زهرا (س)

 

 اسامى حضرت زهرا (س)

 

«تسمیتها من عند ربّ العزة، شأن أبیها و بعلها و بنیها». (1)

نام‏گذارى زهرا علیهالسلام است از طرف خداوند متعال مى‏باشد، همانند اسم‏گذارى محمد صلى اللَّه علیه و آله و سلم، و على و حسن و حسین علیهم‏السلام؛ و همین مطلب دلالت دارد بر اینکه این پنج نفر- در برابر پروردگار - از خود هیچگونه اختیارى ندارند، و تمام امورشان حتى انتخاب نامشان، مربوط به خداى متعال بوده، و به کسى در مورد آنان اجازه‏ى دخالت داده نشده است.

حضرت محمد بن عبداللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم هرگز مجاز نیست که از جانب خود فاطمه و حسن و حسین علیهم‏السلام را نام‏گذارى کند. همچنین در اسم‏گذارى على بن ابى‏طالب که مولود کعبه و خانه‏زاد خداست، پیامبر گرامى صلى اللَّه علیه و آله و سلم و ابوطالب را اختیارى نیست.

  کنیه‏هاى حضرت زهرا (س)

 

             

اسامى حضرت زهرا (س)

 

1  فاطمه

2  صدیقه

3  مبارکه

4  طاهره

5  زکیه

6  راضیه

7  مرضیه

8  محدثه

9  زهراء

پانصد و سى بار بگو:

خداوندا! بر فاطمه و پدرش و شوهرش و فرزندانش، به اندازه آنچه علمت بدان احاطه دارد، درود فرست.

 

  ادعیه‏ آن حضرت در ثناى الهى و درخواست حوائج از او

 

  ادعیه‏ آن حضرت در ثناء الهى و درخواست حوائج از او در تسبیح و تنزیه خداوند در تسبیح و تنزیه خداوند در روز سوم ماه

 

دعاها علیهاالسلام فى تسبیح الله سبحانه

سُبْحانَ ذِى الْعِزِّ الشَّامِخِ الْمُنیفِ، سُبْحانَ ذِى‏الْجَلالِ الباذِخِ الْعَظیمِ، سُبْحانَ ذِى‏الْمُلْکِ الْفاخِرِ الْقَدیمِ، سُبْحانَ مَنْ لَبِسَ الْبَهْجَةَ وَالْجَمالَ، سُبْحانَ مَنْ تَرَدَّى بِالنُّورِ وَالْوَقارِ، سُبْحانَ مَنْ یَرى اَثَرَ النَّمْلِ فِی الصَّفاءِ، سُبْحانَ مَنْ یَرى وَقْعَ الطَّیْرِ فِی الْهَواءِ، سُبْحانَ مَنْ هُوَ هکَذا وَ لاهکَذا غَیْرُهُ. و فی روایة:

سُبْحانَ ذِى‏الْجَلالِ الباذِخِ الْعَظیمِ، سُبْحانَ ذِى‏الْعِزِّ الشَّامِخِ الْمُنیفِ، سُبْحانَ ذِى‏الْمُلْکِ الْفاخِرِ الْقَدیمِ، سُبْحانَ ذِى‏الْبَهْجَةِ وَالْجَمالِ، سُبْحانَ مَنْ تَرَدّى بِالنُّورِ وَالْوَقارِ، سُبْحانَ مَنْ یَرى اَثَرَالنَّمْلِ فِی الصَّفا وَ وَقْعَ الطَّیْرِ فِی الْهَواءِ.

 

دعاى آن حضرت در تسبیح و تنزیه خداوند

 

پاک و منزّه است خداوند صاحب عزّت و سربلندى و سرافرازى، پاک و منزّه است خداوند صاحب جلالت و بزرگی، پاک و منزّه است خداوند صاحب فرمانروایى با افتخار و ازلى، پاک و منزّه است آنکه لباس خرّمى و زیبایى بر خود پوشانیده است، پاک و منزّه است آنکه خود را با نور و وقار مستور ساخته است، پاک و منزّه است آنکه جاى پاى مورچه را روى سنگ سخت مى‏بیند، پاک و منزّه است آنکه گذر پرنده را در هوا مى‏نگرد، پاک و منزّه است آنکه این چنین است و کسى همانند او نیست.

 

و در روایتى دیگر چنین نقل شده است:

 

پاک و منزّه است خداوند صاحب جلالت و بزرگى، پاک و منزّه است خداوند صاحب عزّت و سربلندى و سرافرازى، پاک و منزّه است صاحب فرمانروایى با افتخار و ازلى، پاک و منزّه است خداوند صاحب خرمى و زیبایى، پاک و منزّه است آنکه با نور و وقار خود را پوشانیده است، پاک و منزّه است آنکه جاى پاى مورچه را روى سنگ سخت، و گذر پرنده را در هوا مى‏بیند.

 

دعاهای علیهاالسلام فی تسبیح اللّه سبحانه فی الیوم الثالث من الشهر

 

سُبْحانَ مَنِ اسْتَنارَ بِالْحَوْلِ وَ الْقُوَّةِ،

سُبْحانَ مَنِ احْتَجَبَ فِی سَبْعِ سَماواتٍ، فَلاعَیْنَ تَراهُ، سُبْحانَ مَنْ اَذَلَّ الْخَلائِقَ بِالْمَوْتِ، وَاَعَزَّ نَفْسَهُ بِالْحَیاةِ، سُبْحانَ مَنْ یَبْقى وَ یَفْنى کُلُّ شَیْ‏ءٍ سِواهُ.

سُبْحانَ مَنِ اسْتَخْلَصَ الْحَمْدَ لِنَفْسِهِ وَارْتَضاهُ، سُبْحانَ الْحَیِّ الْعَلیمِ، سُبْحانَ الْحَلیمِ الْکَریمِ، سُبْحانَ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ، سُبْحانَ الْعَلِیِّ الْعَظیمِ، سُبْحانَ اللَّهِ وَ بِحَمْدِهِ.

دعاها علیهاالسلام فی طلب مکارم الاخلاق و مرضیّ الافعال

اَللَّهُمَّ بِعِلْمِکَ الْغَیْبِ وَقُدْرَتِکَ عَلَی الْخَلْقِ، اَحْیِنی ما عَلِمْتَ الْحَیاةَ خَیْراً لی، وَ تَوَفَّنی اِذا کانَتِ الْوَفاةُ خَیْراً لی.

اَللَّهُمَّ اِنّی اَسْأَلُکَ کَلِمَةَ الْإِخْلاصِ، وَ خَشْیَتَکَ فِی الرِّضا وَالْغَضَبِ، وَالْقَصْدَ فِی الْغِنی وَالْفَقْرِ.

 

دعاى آن حضرت در تسبیح و تنزیه خداوند در روز سوم ماه

 

پاک و منزّه است کسى که با نیرو و قدرت جهان را منوّر ساخت، پاک و منزّه است کسى که در آسمانهاى هفتگانه مستور شده، و از اینرو چشمى او را نمى‏بیند، پاک و منزّه است کسى که بندگان را با مرگ ذلیل ساخت، و با زندگى جاویدان خود را عزیز و گرامى نمود، پاک و منزّه است کسى که جاودان بوده و هر چیز جز او فانى مى‏گردد.

استغاثه به آن حضرت با دعا

بار الها! به ح پاک و منزّه است کسى که حمد و ستایش را ویژه خود قرار داده، و از آن خشنود شده است، پاک و منزّه است خداوند زنده دانا، پاک و منزّه است خداوند بردبار و بزرگوار، پاک و منزّه است خداوند قدرتمند و مقدس، پاک و منزّه است خداوند برتر و والا، پاک و منزّه است خداوند، و حمد و ستایش مخصوص اوست.

دعاى آن حضرت در مورد بدست آوردن اخلاق نیکو و کارهاى پسندیده

پروردگارا! بحقّ آنکه غیبها را مى‏دانى، و بر تمامى موجودات قادر و توانائى، مرا زنده بدار تا آن هنگام که مى‏دانى زندگى برایم نیکوست، و بمیران تا آن زمان که خیر و نیکى‏ام را در مرگم مى‏دانى.

خداوندا! اخلاص و ترس از خودت را در هنگام خشنودى و غضب، و میانه‏روى در زمان بى‏نیازى و فقر را از تو خواستارم.

 

وَ اَسْأَلُکَ نَعیماً لایَنْفَدُ، وَاَسْأَلُکَ قُرَّةَ عَیْنٍ لا تَنْقَطِعُ، وَاَسْأَلُکَ الرِّضا بِالْقَضاءِ، وَ اَسْأَلُکَ بَرْدَ الْعَیْشِ بَعْدَ الْمَوْتِ، وَاَسْأَلُکَ النَّظَرَ اِلی وَجْهِکَ، وَ الشَّوْقَ اِلی لِقائِکَ مِنْ غَیْرِ ضَرَّاءٍ مُضِرَّةٍ وَ لا فِتْنَةٍ مُظْلِمَةٍ.

اَللَّهُمَّ زَیِّنَّا بِزینَةِ الاْیمانِ، وَاجْعَلْنا هُداةً مَهْدیّینَ، یا رَبَّ الْعالَمینَ.

دعاؤها علیهاالسلام فی جوامع مطالب الدنیا والآخرة

اَللَّهُمَّ قَنِّعْنی بِما رَزَقْتَنی، وَ اسْتُرْنی وَ عافِنی اَبَداً ما اَبْقَیْتَنی، وَ اغْفِرْلی وَ ارْحَمْنی اِذا تَوَفَّیْتَنی، اَللَّهُمَّ لا تُعْیِنی فی طَلَبِ ما لَمْ تُقَدِّرْ لی، وَماقَدَّرْتَهُ فَاجْعَلْهُ مُیَسَّراً سَهْلاً.

اَللَّهُمَّ کافِ عَنّی والِدَىَّ، وَ کُلَّ مَنْ لَهُ نِعْمَةٌ عَلَیَّ خَیْرَ مُکافاةٍ، اَللَّهُمَّ فَرِّغْنی لِما خَلَقْتَنی لَهُ، وَ لا تَشْغَلْنی بِما تَکَفَّلْتَ لی بِهِ، وَلا تُعَذِّبْنی وَاَنَا اَسْتَغْفِرُکَ، وَلا تَحْرِمْنی وَ اَنَا اَسْأَلُکَ.

اَللَّهُمَّ ذَلِّلْ نَفْسی، وَ عَظِّمْ شَأْنَکَ فی نَفْسی، وَ اَلْهِمْنی طاعَتَکَ، وَ الْعَمَلَ بِما یُرْضیکَ، وَ التَّجَنُّبَ لِما یُسْخِطُکَ، یا اَرْحَمَ الرَّاحِمینَ.

 

و از تو نعمتى را مى‏خواهم که پایانى ندارد، و نیز از تو جویا هستم آنچه مرا خشنود مى‏سازد و پایان نمى‏پذیرد، بارالها! خشنودى به قضاء و حکم تو را مى‏خواهم، و زندگى نیکو بعد از مرگ را از تو در خواست مى‏کنم، و نیز دیدار رویت و شوق به ملاقات تو، بدون آنکه پریشان حالى و رنجى در آن باشد یا در آشوبى فراگیر قرار گیرم، را خواستارم.

پروردگارا! ما را به زینت ایمان مزیّن فرما، و ما را هدایتگرانى قرار ده که مشمول هدایت تو قرار گرفته باشیم، اى پروردگار جهانیان.

 

دعاى آن حضرت در حاجتهاى جامعى براى دنیا و آخرت

 

پروردگارا! تا آنگاه که مرا زنده مى‏دارى، به آنچه داده‏اى قانعم گردان، و عیوبم را بپوشان، و مرا سلامت دار، و آن زمان که مرا میمیرانى مرا بیامرز، و مشمول رحمتت قرار ده، بارالها! مرا بر آنچه برایم مقدّر ساخته‏اى به رنج نینداز، و آنچه برایم مقدّر نموده‏اى را سهل و آسان گردان.

پروردگارا! پدر و مادر و هر که بر من حقى دارد را به بهترین وجه پاداش ده، خداوندا! مرا تنها در آنچه بجهت آن مرا خلق کرده‏اى مشغول نما، و در آنچه خود متکفّل آن برایم شده‏اى مشغول نساز.

پروردگارا! نفسم را ذلیل، و مقامت را در نفسم افزون فرما، و طاعتت و عمل به آنچه مورد رضایت توست، و دورى از آنچه مورد غضب تو مى‏باشد، را بمن الهام کن، اى بهترین رحم‏کنندگان.

 

  لم یوجد هامشاَ.

 

ق فاطمه و پدرش و شوهرش و فرزندانش و سرّى که در او به امانت نهاده شده است.

 

 

 

 

 

 

        زهرا در نگاه خورشید

 

محمدرضا جباران

 

بررسى کامل سخنانى که رسول مکرم اسلام(ص) به مناسبتهاى مختلف در باره صدیقه کبرا علیها السلام فرموده است فرصتى ویژه مى‏طلبد که این مقام را گنجایش آن نیست. ما در این مبحث‏به منظور تبرک به کلام نورانى نبوى به چند مورد اشاره‏مى‏کنیم.

1- فاطمه پاره تن من است.

 

رسول خدا(ص) فرموده است: فاطمه پاره تن من است. هر کس او را خشمگین کند مرا خشمگین نموده است. (1)

 

و فرمود: هر آنچه او را اندوهگین کند، مرا هم اندوهگین مى‏کند. هر آن‏چه او را بیازارد ... و خسته کند، مرا نیز آزرده مى‏سازد. هر چه او را شادمان کند، مرا هم شادمان، و هر چه او را افسرده سازد مرا هم افسرده مى‏نماید. (2)

 

برخى از اهل تسنن به این حدیث استدلال کرده‏اند که هر کس به فاطمه زهرا بد بگوید کافر مى‏شود. (3)

2- غضب فاطمه غضب خداست.

 

فرمود: اى فاطمه، خداوند به خاطر غضب تو غضب مى‏کند و به خاطر رضاى تو خشنود مى‏شود. (4)

3- فاطمه سرور زنان جهان است.

 

و سرور زنان با ایمان است. (7)

 

زمانى نیز فرمود: ... این فرشته آمده است تا به من بشارت دهد که فاطمه سرور زنان بهشت است. (8)

4- فاطمه قبل از همه وارد بهشت مى‏شود.

 

فرمود: اولین کسى که وارد بهشت مى‏شود، فاطمه دختر محمد(س) است. (9)

5- فاطمه(س) روز قیامت هم منزل پیامبر اکرم(ص) است.

 

فرمود: من و على و فاطمه و حسن و حسین روز قیامت در زیر بارگاه عرش خواهیم بود. (10)

 

امیرالمؤمنین(ع) روایت کرده است که شبى پیامبر اکرم(ص) در خانه ما خوابید. نیمه‏شب حسن آب خواست و حضرت برخاسته، کاسه‏اى آب از مشک برگرفت تا به او بنوشاند. در این میان حسین دست‏به کاسه آب برد، پیامبر او را باز داشت و آب را به حسن داد. فاطمه(س) عرض کرد: اى رسول خدا! مثل اینکه حسن را بیشتر دوست مى‏دارى! فرمود: نه، ولى او قبل از حسین آب خواست. آنگاه فرمود: اى فاطمه، من و تو و این دو و اینکه در خواب است [على(ع)] همه در روز قیامت در یک جا خواهیم بود. (11)

 

و فرمود: در بهشت درجه‏اى است که «وسیله‏» نام دارد. هنگامى که دعا مى‏کنید، از خدا براى من آن درجه را بخواهید. گفتند: اى رسول خدا، چه کسى با تو در آنجا ساکن خواهد بود؟

 

فرمود: على، فاطمه، حسن و حسین. (12)

6- نسل فاطمه(س) بر آتش حرام است.

 

فرمود: فاطمه پاکدامن است، پس خدا نسل او را بر آتش حرام کرده است. (13)

 

و فرمود: خدا تو و فرزندانت را عذاب نخواهد کرد. (14)

7- فاطمه(س) میوه وجود پیامبر است.

 

فرمود: من درختى از بهشتم و فاطمه میوه اوست. (15)

8- فاطمه پاره‏اى از وجود پیامبر است.

 

فرمود: فاطمه از وجود من است. هر چه او را خوشحال کند مرا خوشحال مى‏سازد و هر چه او را غمگین سازد، مرا غمگین مى‏کند. (16)

9- دوستداران فاطمه در بهشتند.

 

فرمود: اى سلمان، هر کس فاطمه را دوست‏بدارد در بهشت است و هر کس با فاطمه دشمنى ورزد در جهنم است. اى سلمان، دوستدارى فاطمه، در یکصد جایگاه به کار مى‏آید که راحت‏ترین آنها، لحظه مرگ، قبر، میزان، محشر، صراط و محاسبه است.

 

هر کس دخترم از او راضى باشد من از او راضى هستم و هر کس من از او راضى باشم خدا از او راضى است و هر کس که فاطمه بر او غضب کند خدا بر او غضب مى‏کند. (17)

10- فاطمه(س) مظهر نیکى است.

 

فرمود: اگر حسن و نیکى همچون پیکرى نمایان مى‏گردید همانا سیماى فاطمه مى‏شد. بلکه فاطمه بزرگتر از آن است. (18)

 

11- فاطمه(س) روح پیامبر است.

 

فرمود: دخترم فاطمه سرور اولین و آخرین زنان جهان است. او پاره تن من، نور چشم و میوه دل من و روح من است. او حوریه آدمى نسب است. هرگاه در محراب مقابل پروردگارش مى‏ایستد نورش براى فرشتگان آسمان مى‏درخشد آنچنان که نور ستارگان براى اهل زمین. و خداى عز و جل به فرشتگان مى‏گوید: اى فرشتگان من، به بنده‏ام فاطمه بنگرید که چگونه در مقابل من ایستاده و اعضاى بدنش از خوف من مى‏لرزد. بنگرید چگونه قلبش متوجه من است. شما را شاهد مى‏گیرم که او و پیروانش را از آتش ایمن کردم ... آنگاه همان‏طور که مریم را صدا زد او را صدا مى‏زند و مى‏گوید: اى فاطمه، خدا تو را برگزیده و تطهیر کرده و بر زنان جهان برترى بخشیده است ... (19)

12- فاطمه(س) مادر (دلسوز) پدرش است.

 

پیامبر اکرم(ص) او را به این کنیه افتخار بخشید و او در مدینه به این کنیه مشهور بود. (20)

 

در تفسیر این کنیه گفته‏اند منظور از پدر شان رسالت پیامبر(ص) است. بنابراین فاطمه مادر اسلام و مسلمین است. یعنى همان‏طور که اطفال در شداید و گرفتاریها به مادر خویش پناه مى‏برند و مادر مرجع و محور آنهاست فاطمه زهرا(س) پناهگاه پیروان اسلام در شداید و گرفتاریهاست. و هنگامى که حق و باطل با هم مشتبه شوند جویندگان حق، راه راست و حق را از او مى‏جویند.

 

بحقیقت فاطمه میزان است. همراه او بودن با خدا بودن است و پیروى از او پیمودن راه مستقیم است و جدایى از او جدایى از خدا و حقیقت اسلام.

رفتار پیامبر(ص) نسبت‏به زهرا(س)

 

زهرا(س) در نظر پیامبر عظیم‏الشان‏9 از جایگاهى بلند برخوردار بود و نمى‏توان براى منزلت و قرب فاطمه نزد رسول خدا(ص) حدى تعیین کرد. صحیح‏تر آن‏که بگوییم زبان و قلم را آنچنان قدرتى برخوردار نیست که بتواند از عهده این کار برآید. در یک سخن باید گفت: «در پهناورترین مکان قلب پدر خویش رسول خدا(ص) جاى داشته و در کشور وجود پیامبر اکرم(ص) بهترین موقعیت از آن وى بود.» (21)

 

اولیاى خدا از بالاترین درجات صفات انسانى برخوردار بوده‏اند و هر صفت‏به صورت کامل در ایشان موجود بوده است. یکى از آن صفات عاطفه و مهرورزى است. شاید کسانى تصور کنند که مهر ورزیدن به اعضاى خانواده نوعى وابستگى است و اولیاى خدا که از هر گونه وابستگى به غیر خدا منزه‏اند، از این علاقه نیز مبرا و نسبت‏به اعضاى خانواده خویش داراى گونه‏اى بى‏تفاوتى مى‏باشند. ولى این، سخنى ناصواب و فکرى خطاست. چه اینکه در این صورت آن بزرگواران از داشتن یکى از ویژگیهاى مهم انسانى بى‏بهره مى‏باشند. دیگر اینکه گذشتن از اعضاى خانواده چون فرزند و برادر در راه خدا براى ایشان هیچ مزیتى نمى‏باشد. زیرا از چیزى گذشته‏اند که هیچ علاقه‏اى به آن ندارند.

 

اگر بپذیریم که پیامبران نسبت‏به فرزندان خویش عاطفه پدرى نداشته‏اندباید تمام تمجیدى که از حضرت ابراهیم(ع) به خاطر ذبح فرزندش مى‏شود لغو و بى‏حساب باشد.

 

بنابراین، اولیاء الهى نه تنها داراى عاطفه و مهر بوده‏اند بلکه عالیترین درجات آن را در وجود خویش داشته‏اند.

 

آنچه در این زمینه اولیاء خدا را از سایر مردم ممتاز مى‏سازد آن است که عاطفه خویش را محور انتخاب قرار نمى‏دهند. ایشان در مقام بندگى مى‏توانند شدیدترین درجه عاطفه را نادیده انگاشته، فرزندى دلبند یا برادرى عزیز را در راه خدا تقدیم کنند. آنچنان که حضرت ابراهیم(ع) بر آن مى‏شود که با دست‏خود فرزندش را سر ببرد و حضرت سیدالشهداء در کمتر از یک روز همه عزیزان خود را در پاى معبود قربان مى‏کند. آنان مى‏توانند کسى از اعضاى خانواده خویش را از خود برانند و از وجود او چشم پوشند، مانند حضرت نوح(ع) که از فرزند ناشایست‏خویش چشم پوشید.

 

از طرف دیگر اگر فرزندى آنچنان که شایسته مقام بندگى است‏خود را با معیارهاى الهى تطبیق دهد عاطفه پدرى به مهر الهى آمیخته مى‏شود و اسطوره مى‏آفریند. گریه‏هاى یعقوب پیامبر در طول سالیان متمادى و تا سر حد کورى تنها برگرفته از عاطفه پدرى براى از دست دادن فرزند نبود بلکه چون وى پسرى را از دست داده بود که تا افق وجود پدر بالا آمده و شانه به شانه او مسیر تکامل انسانى را طى کرده بود. یعقوب یوسف را مى‏طلبید چون تنها یوسف او را مى‏فهمید و بوى آشنا را از وى استشمام مى‏کرد. همان بویى که چون از پیراهن یوسف متصاعد شد از دروازه مصر کلبه احزان پدر را در کنعان معطر کرد.

 

با توجه به این مقدمه به ذکر پاره‏اى از اظهار علاقه‏هاى وجود مقدس نبوى نسبت‏به دخت گرانقدرش مى‏پردازیم.

1- کوتاهترین زمان دورى

 

پیامبر عظیم‏الشان اسلام هنگامى که آهنگ سفر داشت‏با فاطمه(س) بعد از همه وداع مى‏کرد و هنگام مراجعت، با او قبل از همه ملاقات مى‏کرد. (22)

2- بوسه و احترام

 

عایشه روایت مى‏کند: هنگامى که فاطمه(س) داخل مى‏شد پدرش بر مى‏خاست، او را مى‏بوسید و در جاى خود مى‏نشاند.

 

همچنین او مى‏گوید: روزى پیامبر گلوى فاطمه را بوسید، عرض کردم: اى رسول خدا، کارى کردید که پیشتر انجام نمى‏دادید!

 

حضرت فرمود: اى عایشه، وقتى مشتاق بهشت مى‏شوم گلوى فاطمه را مى‏بوسم. (23)

3- سلام پیاپى

 

تا مدتها پس از نزول آیه تطهیر هنگامى که پیامبر(ص) براى نمازهاى پنجگانه از منزل خارج مى‏شد نخست‏به در خانه فاطمه(س) مى‏رفت، دستانش را به دو طرف در مى‏گرفت و با صداى بلند مى‏فرمود: سلام بر شما، اى اهل بیت! (24)

4- دلسوزى بر فاطمه(س)

 

در روایات زیادى وارد شده که آن حضرت با مشاهده سختى حال دختر عزیزش به شدت مى‏گریست.

 

آرى، پیامبر مکرم اسلام(ص) عمیق‏ترین احساسات پدرانه خویش را نثار فاطمه(س) مى‏نمود و این برخوردها ناشى از احساسات و عواطف محض نبوده است وگرنه مى‏بایست‏با دختران دیگر خویش هم به همین شیوه برخورد مى‏کرد. از همین‏رو درمى‏یابیم که این شدت علاقه ناشى از اوج کمال فاطمه(س) و محبوبیت او نزد خداست.

 

در حقیقت پیامبر(ص) در این همه اظهار علاقه از خداوند متعال متابعت مى‏کرده است. گویى پیامبر(ص) وظیفه دارد موضع قرآن را در این زمینه تفسیر کند و مردم زمان خویش را به این موضع‏گیرى آشنا نماید.

موضع قرآن نسبت‏به فاطمه(س) و خانواده او

 

آیات زیادى چون آیه تطهیر، مباهله، هل اتى و قربى در شان صدیقه کبرى علیها السلام و خانواده‏اش نازل شده و مفسران تمام مذاهب اسلامى به آن اذعان دارند ما از همه به توضیح مختصرى از آیه مودت اکتفا مى‏کنیم.

 

قرآن کریم مى‏فرماید:

 

«قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فى القربى‏» (25)

 

«اى رسول گرامى! به مردم بگو من در مقابل رسالت‏خویش از شما مزدى نخواهم جز آنکه به خویشاوندان من مودت ورزید.»

 

مودت عبارت از محبت‏شدید و علاقه‏اى است که قلب انسان را فرا گرفته باشد. به عبارت دیگر مودت مرز بین دوست داشتن و عشق ورزیدن است. در این آیه شریف مودت اهل بیت‏به عنوان مزد رسالت پیامبر اسلام تعیین شده و مفاد آیه این است که اگر کسى به خاندان پیامبر که مورد نظر این آیه هستند، مودت نورزد نسبت‏به نبى مکرم اسلام جفا روا داشته و حق او را ادا نکرده است.

 

زمخشرى در کشاف روایت کرده است: وقتى این آیه نازل شد گفتند: اى رسول خدا، خویشان تو که مودتشان بر ما واجب شده کیانند؟

 

آن حضرت فرمود: على، فاطمه و دو پسر ایشان. (26)

 

در آیه دیگرى مى‏فرماید: «ما سئلتکم من اجر فهو لکم‏» (27)

 

«من هر مزدى از شما بخواهم براى خود شماست.»

 

از این آیه کریمه به دست مى‏آید که از مودت خویشان رسول اکرم(ص) که در آیه قبل به عنوان مزد رسالت آن حضرت واجب شده نفعى عاید پیامبر(ص) نمى‏شود.

 

بعلاوه رسالت و نبوت چیزى نیست که انسان بتواند مزدى شایسته و لایق براى آن تقدیم کند. و به همین علت قرآن کریم از پیامبران نقل مى‏کند که همگى به پیروان خویش مى‏فرمودند: ما مزدى از شما نمى‏خواهیم. پاداش ما فقط با خداست. (28)

 

چگونه نفع مودت عاید خود ما مى‏شود؟

 

در آیه‏اى دیگر به بیان این چگونگى پرداخته، مى‏فرماید:

 

«قل لا اسئلکم علیه من اجر الا من شاء ان یتخذ الى ربه سبیلا» (29)

 

«بگو من مزد از کسى نمى‏خواهم مگر (همین که) کسانى بخواهند راهى به سوى پروردگار خویش بیابند.»

 

در واقع مودت اهل بیت که همان مزد رسالت است راه عبودیت‏خداست. ایشان محور توحید، و خانه‏هایشان مدارس تربیت‏بندگانى است که مشتاق عمل به دین خالص پیامبرند. زمخشرى در کشاف مى‏نویسد: این کلام مانند گفتار کسى است که از روى دلسوزى تلاش کرده و براى تو مالى به دست آورده است. آنگاه به تو مى‏گوید من از تو هیچ پاداشى نمى‏خواهم جز اینکه در حفظ این مال بکوشى و آن را از دست ندهى. حال اگر تو آن مال را براى خودت حفظ کردى در حقیقت پاداشى به او نداده‏اى ولى او این حقیقت را به اسم ثواب و پاداش از تو تقاضا کرده است و به این ترتیب دو مطلب را به او فهمانده است: 1- اینکه او به هیچ وجه طمع پاداش ندارد. 2- اینکه او نسبت‏به تو بسیار مهربان است و اگر تو مال را براى خودت حفظ کنى او همین را به عنوان پاداش از تو مى‏پذیرد.

 

آنگاه اضافه مى‏کند: به جان خودم، رسول خدا(ص) نسبت‏به قوم خود و مردمى که براى هدایتشان مبعوث شد بیش از این دلسوز و مهربان بود. (30)

پى‏نوشتها:

 

1- خصائص نسائى، ص 35 و کنزالعمال، ج‏6، ص 220.

 

2- فضائل الخمسة، ج‏3، ص 5-15.

 

3- کتاب فضائل الخمسة من الصحاح السته، ج‏3، ص 151 مجموعه‏اى است مشتمل بر فضایل و مناقب نبى مکرم اسلام(ص)، على(ع)، فاطمه(س) و امام حسن و امام حسین که به همت‏سید مرتضى حسینى فیروزآبادى (از علماى معاصر شیعه) از کتب معتبر علماى اهل تسنن جمع‏آورى شده است.

 

4- ذخائر العقبى، ص‏39 و میزان الاعتدال ذهبى، ج 2، ص 72.

 

5- کنزالعمال. ج‏7، ص 111.

 

6- فضائل الخمسة، ج‏3، ص‏137.

 

7- همان، ص‏146.

 

8- صحیح ترمذى، ج 2، ص‏306.

 

9- مستدرک الصحیحین، ج 2، ص 152.

 

10- معجم هیثمى، ج‏9، ص 184.

 

11- اسد الغابة، ج 5، ص‏269.

 

12- کنزالعمال، ج‏7، ص 102.

 

13- اسد الغابة، ج 5، ص 510.

 

14- کنزالعمال، ج‏6، ص‏219.

 

15- فرائد السمطین، ج 2، ص 30.

 

16- همان، ص 45.

 

17- همان، ص‏67.

 

18- همان، ص 68.

 

19- همان، ص 35.

 

20- اسد الغابة، ج 5، ص 520 و الاستیعاب، ج 2، ص 752.

 

21- فاطمة زهرا از ولادت تا شهادت، ترجمه دکتر حسین فریدونى، ص‏227.

 

22- مستدرک الصحیحین، ج 1، ص 498 و ج‏3، ص‏6-155.

 

23- صحیح ترمذى، ج 2، ص‏319.

 

34- فرائد السمطین، ج 2، ص 50 و 61.

 

25- سوره شورى، ایه‏23.

 

26- تفسیر کشاف، ج 4، ص‏219.

 

27

  جایگاه زن در عصر جاهلیت

 

  زنان عرب در دوره‏ى قبل از اسلام، نه تنها از حقوق اولیه انسانى بهره‏اى نداشتند، بلکه از هر حیوانى پست‏تر و زبون‏تر به شمار مى‏رفتند. با زنان و دختران، مانند چهارپایان رفتار مى‏کردند و آنان را به صورت کالا در معرض خرید و فروش قرار مى‏دادند.

زنده به گور کردن دختران در میان پاره‏اى از اعراب به ویژه طایفه اسد و تمیم رواج داشت. اینان، به خاطر حماقت و نادانى، دخترانشان را زنده به گور مى‏کردند. (1)

این عمل جنون‏آمیزشان بدان خاطر بود که مبادا دخترانشان در جنگ به اسارت دشمن درآیند و موجب ننگ و عارشان گردند و نیز معتقد بودند، اگر دخترانشان با افراد بیگانه ازدواج کنند، سبب ازدیاد نفوس‏شان گشته و در نتیجه به روزیشان افزوده خواهد شد و این، موجب شکست اینان مى‏شود، ولى قرآن کریم علت اصلى کشتن فرزندان را فقر و ندارى و تنگدستى مى‏داند.

«فرزندانتان را از بیم تنگدستى مکشید. ما به آنان و به شما روزى مى‏رسانیم.»(2)

«فرزندانتان را از بیم ندارى و تنگدستى مکشید. ما به شما و آنان روزى مى‏رسانیم.»(3)

در این دو آیه شریفه علت اصلى فرزندکشى بیم ندارى و گرسنگى معرفى شده است.

به هر حال، چه عامل اقتصادى و چه عوامل دیگر، هرچه باشد، سبب شدند که زنده به گور شدن دختران در میان اعراب جاهلى به صورت رسم و عادت درآید و به دیگر قبایل سرایت کند.

قرآن کریم درباره وضع زن در جاهلیت و عکس‏العمل مرد نسبت به او چنین مى‏فرماید: «وقتى به مردى خبر داده مى‏شد که دخترى پیدا کرده، رنگش از خشم تیره مى‏شد و از روى شرمندگى از انظار مردم پنهان مى‏گشت. سپس یا با نهایت بى‏علاقگى از دختر نوزاد، نگهدارى مى‏کرد و یا کودک بى‏گناه را زیر خاک پنهان مى‏نمود.» (4)

نحوه دخترکشى در میان قبایل عرب، متفاوت بود. بعضى نوزاد دختر را سر مى‏بریدند و بعضى دیگر از بالاى کوه پرتاب مى‏کردند و گروهى نیز در آب غرق مى‏کردند.

 

  1 ـ الامام على صوت العداله الانسانیه، ص 7.

2 ـ و لا تقتلوا اولادکم خشیه إملاق. نحن نرزقهم و إیاکم. (اسراء/ 31).

3 ـ و لا تقتلوا اولادکم من املاق. نحن نرزقکم و ایاهم. (انعام/ 151).

4 ـ و اذا بشر احدهم بالانثى، ظل وجهه مسودا و هو کظیم. (نحل/ 58 و 59).

- سوره سبا، آیه‏47.

 

 

28- براى نمونه: سوره شعرا، آیات‏109-127، 145، 164 و 180.

 

29- سوره فرقان، آیه‏57.

 

30- تفسیر کشاف، ج‏3، ص 288.

ماهنامه کوثر شماره 8

گزیده‏اى از گفتار آن حضرت علیها سلام

 

در توصیف خداوند

در توصیف قرآن

در توصیف قرآن

در توصیف قرآن

در توصیف پدرش

در توصیف پدرش

در فضل پدر و شوهرش

در فضل پدر و شوهرش

در فضل شوهرش

در کیفیت خلقتش

در شناسائى اهل‏بیت

در توصیف شیعه

در توصیف شیعه

در فضل دانشمندان شیعه

در محبت او به امت پدرش

در مورد قاتل فرزندش امام حسین علیه‏السلام

در مورد قاتل فرزندش امام حسین علیه‏السلام

در فضیلت درود فرستادن به ایشان

در آنچه محبوب آن حضرت است

در فضیلت تلاوت بعضى از سور قرآن

 

قولها علیهاالسلام فی وصف اللَّه جل‏جلاله

 

اِبْتَدَعَ الْاَشْیاءَ لا مِنْ شَیْ‏ءٍ کانَ قَبْلَها، وَ اَنْشَأَها بِلاَ احْتِذاءِ اَمْثِلَةٍ اِمْتَثَلَها، کَوَّنَها بِقُدْرَتِهِ، وَ ذَرَأَها بِمَشِیَّتِهِ، مِنْ غَیْرِ حاجَةٍ مِنْهُ اِلى تَکْوینِها، وَ لا فائِدَةٍ لَهُ فی تَصْویرِها، اِلاَّ تَثْبیتاً لِحِکْمَتِهِ، وَ تَنْبیهاً عَلی طاعَتِهِ، وَ اِظْهاراً لِقُدْرَتِهِ، وَ تَعَبُّداً لِبَرِیَّتِهِ، وَ اِعْزازاً لِدَعْوَتِهِ.

قولها علیهاالسلام فی وصف القرآن

بِهِ تُنالُ حُجَجُ اللَّهِ المُنَوَّرَةُ، وَ عَزائِمُهُ الْمُفَسَّرَةُ، وَ مَحارِمُهُ الْمُحَذَّرَةُ، وَ بَیِّناتُهُ الْجالِیَةُ، وَ بَراهینُهُ الْکافِیَةُ، وَ فَضائِلُهُ الْمَنْدُوبَةُ، وَ رُخَصُهُ الْمَوْهُوبَةُ، وَ شَرائِعُهُ الْمَکْتُوبَةُ.

 

سخن آن حضرت در توصیف خداوند

موجودات را خلق نمود بدون آنکه از ماده‏اى موجود شود، و آنان را بدون هیچ مشابهى پدید آورد، با قدرتش آنها را خلق و با مشیتّش ایجاد نمود، بدون آنکه در ایجاد آن و پدید آوردنشان نیازى داشته، و در تصویرگرى آنها فائده‏اى برایش وجود داشته باشد، جز تثبیت حکمتش و آگاهى بر طاعتش و اظهار قدرت خود، و شناسائى راه عبودیّت، و گرامى‏داشت دعوتش.

 

سخن آن حضرت در توصیف قرآن

با قرآن حجتّهاى فروزان الهى، و واجبات تفسیر شده، و محرّمات برحذر گردانده شده، و براهین روشن، و دلائل کافى، و فضائل ارزشمند، و مجوزات بخشیده شده، و قوانین نوشته شده روشن مى‏شود.

 

قولها علیهاالسلام فی وصف القرآن

اِسْتَخْلَفَ عَلَیْکُمْ کِتابَ اللَّهِ النَّاطِقَ، وَ الْقُرْانَ الصَّادِقَ، وَ النُّورَ السَّاطِعَ، وَ الضِّیاءَ اللاَّمِعَ، بَیِّنَةً بَصائِرُهُ، مُنْکَشِفَةً سَرائِرُهُ، مُنْجَلِیَةً ظَواهِرُهُ، مُغْتَبَطَةً بِهِ اَشْیاعُهُ، قائِداً اِلَى الرِّضْوانِ اَتْباعَهُ، مُوَدٍّ اِلَى النَّجاةِ اسْتِماعُهُ.

قولها علیهاالسلام فی وصف القرآن

اُمُورُهُ ظاهِرَةٌ، وَ اَحْکامُهُ زاهِرَةٌ، وَ اَعْلامُهُ باهِرَةٌ، وَ زَواجِرُهُ لائِحَةٌ، وَ اَوامِرُهُ واضِحَةٌ. قولها علیهاالسلام فی وصف أبیه صلى اللَّه علیه و آله

اِبْتَعَثَهُ اللَّهُ اِتْماماً لِاَمْرِهِ، وَ عَزیمَةً عَلی اِمْضاءِ حُکْمِهِ، وَ اِنْفاذاً لِمَقادیرِ رَحْمَتِهِ.

 

سخن آن حضرت در توصیف قرآن

نزد شما کتاب گویاى خدا، و قرآن راستگو، و نور فروزان، و پرتو درخشنده را بر جاى نهاد، که براهینش روشن و رازهایش آشکار، و ظواهرش نمایان، پیروانش مورد غبطه بوده، و آنان را بسوى بهشت رهنمون و شنیدن آن راه نجات است.

 

سخن آن حضرت در توصیف قرآن

امور آن نمایان، و احکامش شکوفا، و نشانه‏هایش روشن، و محرمّاتش آشکار، و اوامرش هویدا است.

سخن آن حضرت در توصیف پدرش

خداوند پیامبر را براى پایان بخشیدن فرمانش، و به پایان رسانیدن احکامش، و تثبیت رحمت بیکرانش مبعوث کرد.

 

قولها علیهاالسلام فی وصف أبیه صلى اللَّه علیه و آله

بَلَّغَ الرِّسالَةَ صادِعاً بِالنَّذارَةِ، مائِلاً عَنْ مَدْرَجَةِ الْمُشْرِکینَ، ضارِباً ثَبَجَهُمْ، اخِذاً بِاَکْظامِهِمْ، داعِیاً اِلى سَبیلِ رَبِّهِ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، یَجُفُّ الْاَصْنامَ، وَ یَنْکُثُ الْهامَّ.

قولها علیهاالسلام فی فضل أبیه و بعله علیهماالسلام

اَبَوا هذِهِ الْاُمَّةِ مُحَمَّدٌ وَ عَلِیٌّ، یُقیمانِ اِوَدَهُمْ، وَ یُنْقِذانِهِمْ مِنَ الْعَذابِ الْاَلیمِ اِنْ اَطاعُو هُما، وَ یُبیحانِهِمُ النَّعیمَ الدَّائِمَ اِنْ وافَقُو هُما. قولها علیهاالسلام فی فضل أبیه و بعله علیهاالسلام

اَرْضی اَبَوَىْ دینِکِ، مُحَمَّداً وَ عَلِیّاً، بِسَخَطِ اَبَوَىْ نَسَبِکِ، وَ لا تَرْضى اَبَوَىْ نَسَبِکِ بِسَخَطِ اَبَوَىْ دینِکِ، فَاِنَّ

 

سخن آن حضرت در توصیف پدرش

رسالت خود را با انذاز ابلاغ کرد، و از روش مشرکین دورى، با رؤساى آنان دشمنى و درگیر با آنان بود، با حکمت و پند نیکو بسوى پروردگارش رهنمون شد، بتها را سرنگون و گردنهاى زورمندان را به خاک مذلّت انداخت.

 

سخن آن حضرت در فضل پدر و شوهرش

پدران این امت محمد و على علیهماالسلام هستند، اگر از آنان تبعیت کنند کژى‏هاى ایشان را برطرف، و آنان را از عذاب دردناک نجات مى‏دهد، و اگر پیروى ایشان را نمایند بهشت جاودان را ارزانى ایشان مى‏کند.

 

سخن آن حضرت در فضل پدر و شوهرش

پدران دینیت- پیامبر و على علیهماالسلام- را با ناراحتى پدر نسبى‏ات خشنود ساز، ولى پدر نسبى‏ات را با ناراحتى آنان خشنود نکن، چرا که پدر

 

اَبَوَىْ نَسَبِکِ اِنْ سَخَطَ اَرْضا هُما مُحَمَّدٌ وَ عَلِیٌّ علیهماالسلام بِثَوابِ جُزْءٍ مِنْ اَلْفِ اَلْفِ جُزْءٍ مِنْ ساعَةٍ مِنْ طاعاتِهِما، وَ اِنَّ اَبَوَىْ دینِکِ اِنْ سَخَطا لَمْ یَقْدِرْ اَبَوَىْ نَسَبِکِ اَنْ یُرْضِیا هُما، لِاَنَّ ثَوابَ طاعاتِ اَهْلِ الدُّنْیا کُلِّهِمْ لا یَفی بِسَخَطِهِما.

قولها علیهاالسلام فی فضل زوجها

اِنَّ السَّعیدَ کُلَّ السَّعیدِ حَقَّ السَّعیدِ، مَنْ اَحَبَّ عَلِیّاً فی حَیاتِهِ وَ بَعْدَ مَوْتِهِ.

قولها علیهاالسلام فی کیفیة خلقتها

اِنَّ اللّهَ تَعالى خَلَقَ نُورى، وَ کانَ یُسَبِّحُ الَّلهَ جَلَّ جَلالُهُ، ثُمَّ اَوْدَعَهُ شَجَرَةً مِنْ شَجَرِ الْجَنَّةِ، فَاَضاءَتْ، فَلَمَّا دَخَلَ اَبی الْجَنَّةَ اَوْحَى الَّلهُ تَعالى اِلَیْهِ اِلْهاماً اَنْ اَقْتَطِفَ الثَّمَرَةَ مِنْ تِلْکَ الْشَّجَرَةِ وَ اَدِرْها فی لَهَواتِکَ، فَفَعَلَ، فَاَوْدَعَنِی الّلهُ سُبْحانَهُ صُلْبَ اَبی، ثَمَّ اَوْدَعَنی خَدیجَهَ بِنْتَ

 

نسبى‏ات اگر ناراحت شود آنان او را با پاداش قسمتى از هزاران قسمت ساعتى از اطاعتشان خشنود مى‏سازند، و اگر پدران دینیت ناراحت شوند پدر نسبى‏ات قادر نیست که ایشان را خرسند سازند، چرا که پاداش طاعتهاى تمامى اهل دنیا با ناراحتى ایشان قابل مقایسه نیست.

 

سخن آن حضرت در فضیلت شوهرش

سعادت و رستگارى، همه سعادتها و رستگاریها، حقانیت و واقعّیت سعادت و رستگارى در کسى است که على علیه‏السلام را در دوران زندگى و پس از شهادتش دوست داشته باشد.

 

سخن آن حضرت در کیفیت خلقتش

خداوند نورم را خلق فرمود، و آن تسبیح و تنزیه او را مى‏نمود، آنگاه آنرا در درختى از درختان بهشتى به ودیعت نهاد، که به سبب آن نور درخشان گردید، هنگامى که پدرم داخل بهشت شد، خداوند به او الهام کرد که میوه آن درخت رإ؛ ّّ بچیند و بخورد، پیامبر این کار را انجام داد، خداوند نورم را در صلب پدرم به ودیعت نهاد، آنگاه آنرا در رحم مادرم قرار داد، تا آنکه ایشان مرا به دنیا

 

خُوَیْلَدَ، فَوَضَعَتْنی، وَ اَنَا مِنْ ذلِکَ النُّورِ، اَعْلَمُ ما کانَ وَ ما یَکُونُ وَ ما لَمْ یَکُنْ.

قولها علیهاالسلام فی التعریف بأهل البیت

نَحْنُ وَسیلَتُهُ فی خَلْقِهِ، وَ نَحْنُ خاصَّتُهُ، وَ مَحَلُّ قُدْسِهِ، وَ نَحْنُ حُجَّتُهُ فی غَیْبِهِ، وَ نَحْنُ وَرَثَةُ اَنْبِیائِهِ. قولها علیهاالسلام فی وصف الشیعة

اِنْ کُنْتِ تَعْمَلُ بِما اَمَرْناکِ، وَ تَنْتَهی عَمَّا زَجَرْناکِ عَنْهُ، فَاَنْتِ مِنْ شیعَتِنا، وَ اِلاَّ فَلا.

قولها علیهاالسلام فی وصف الشیعة

اِنَّ شیعَتَنا مِنْ خِیارِ اَهْلِ الْجَنَّةِ، کُلُّ مُحِبّینا وَ مَوالی اَوْلِیائِنا وَ مُعادى اَعْدائِنا وَ الْمُسَلِّمِ بِقَلْبِهِ وَ لِسانِهِ لَنا، لَیْسُوا

 

آوردند، و من از آن نور هستم، آنچه اتفاق افتاده، و آنچه اتفاق خواهد افتاد و آنچه نبوده است را مى‏دانم.

سخن آن حضرت در شناسائى اهل‏بیت

ما وسیله‏هاى الهى در میان مخلوقاتش، و خواص او، و تنزیه‏کنندگانش، و حجت او و وارثان پیامبرانش مى‏باشیم.

 

سخن آن حضرت در توصیف شیعه

اگر به آنچه تو را بدان امر نمودیم عمل کنى، و از آنچه نهى کردیم بازایستى، از شیعیان ما مى‏باشى، و در غیر اینصورت از آنان شمرده نمى‏شوى.

سخن آن حضرت در توصیف شیعه

شیعیان ما از بهترین افراد اهل بهشت مى‏باشند، دوستان ما و دوستداران دوستان ما، و دشمنان دشمنان ما و کسانى که با قلب و زبان

 

من شیعَتِنا اِذا خالَفُوا اَوامِرَنا وَ نَواهینا فی سائِرِ الْمُوْبِقاتِ، وَ هُمْ مَعَ ذلِکَ فِی الْجَنَّةِ، وَ لکِنْ بَعْدَ ما یَطَّهَّرُونَ مِنْ ذُنُوبِهِمْ بِالْبَلایا وَ الرَّزایا، اَوْ فی عَرَصاتِ الْقِیامَةِ بِاَنْواعِ شَدائِدِها، اَوْ فِی الطَّبَقِ الْاَعْلی مِنْ جَهَنَّمَ بِعَذابِها، اِلى اَنْ نَسْتَنْقِذَهُمْ بِحُبِّنا مِنْها، وَ نَنْقُلَهُمْ اِلى حَضْرَتِنا.

قولها علیهاالسلام فى فضل علماء الشیعة

حضرت امرأة عند الصدیقة فاطمة الزهراء علیهاالسلام فقالت: ان لى والدة ضعیفة و قد لبس علیها فی امر صلاتها شى‏ء، و قد بعثتنى الیک اسالک، فاجابتها فاطمة علیهاالسلام عن ذلک، ثم ثنّت فاجابت، ثم ثلّثت فاجابت، الى ان عشّرت فاجابت، ثم خجلت من الکثرة، فقالت: لا اشق علیک یا بنت رسول‏اللَّه، قالت فاطمة علیهاالسلام: هاتى و سلى عمّا بدا لک- الى ان قالت:- سمعت ابى‏رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه وآله یقول: ان علماء شیعتنا یحشرون، فیخلع علیهم من خلع الکرامات على قدر کثرة علومهم و جدّهم فی ارشاد عباداللَّه، حتى یخلع على الواحد منهم الف الف خلعة من نور- الى ان قالت:

 

تسلیم ما هستند از شیعیان ما شمرده نمى‏شوند، آنگاه که با او امر ما مخالفت نموده و از نواهى ما اجتناب نکنند، و با اینهمه در بهشت مى‏باشند، ولیکن بعد از آنکه با ناراحتى‏ها و گرفتاریها از گناهان پاک شوند، یا در موقفهاى قیامت با انواع دردها، یا در طبقه اول از جهنم قرار داده شوند و با عذابهاى الهى عقاب شوند، تا با محبت ما از آن نجات یابند و به حضور ما برسند.

 

سخن آن حضرت در فضیلت دانشمندان شیعه

زنى نزد آن حضرت آمده و گفت: مادر ناتوانى دارم که بعضى از مسائل نماز براى او مورد سؤال قرار گرفته است و مرإ؛ ّّ نزد تو فرستاده تا سؤال نمایم، آن حضرت پاسخ او را داد، دوباره پرسید پاسخ شنید، مرحله سوم پرسید باز پاسخ شنید، تا ده سؤال مطرح کرد و باز پاسخ خود را دریافت، در اینجا از کثرت سؤال خجالت کشید و گفت: اى دختر پیامبر دچار مشکل شدى، آن حضرت فرمود: سؤالاتت را مطرح کن- تا آنجا که فرمود:

از پدرم شنیدم که مى‏فرمود: دانشمندان شیعه در روز قیامت که محشور مى‏شوند به اندازه کثرت علومشان و جدّیتشان در ارشاد بندگان خداوند خلعتهاى کرامت بر آنان مى‏پوشانند، تا آنجا که بر بعضى از آنان میلیونها خلعت نور پوشانده مى‏شود- تا آنجا که فرمود:

 

یا اَمَةَ اللَّهِ اِنَّ سِلْکاً مِنْ تِلْکَ الْخُلَعِ لَاَفْضَلُ ممَّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ اَلْفَ اَلْفِ مَرَّةً وَ ما فَضُلَ فَاِنَّهُ مَشُوبٌ بِالتَّنْغیصِ وَ الْکَدِرِ.

قولها علیه‏السلام فی محبتها لامة ابیها

روى انها لّما سمعت بان اباها زوّجها و جعل الدراهم مهراً لها سألت اباها أن یجعل مهرها الشفاعة فی عصاة امته، نزل جبرئیل و معه بطاقة من حریر مکتوب فیها: جعل اللَّه مهر فاطمة الزهراء شفاعة المذنبین من امة ابیها، فلّما احتضرت اوصت بان توضع تلک البطاقة صدرها تحت الکفن فوضعت و قالت:

اِذا حَشَرْتُ یَوْمَ الْقِیامَةِ رَفَعْتُ تِلْکَ الْبِطاقَةَ بِیَدَىَّ وَ شَفَّعْتُ فی عُصاةِ اُمَّةِ اَبی.

قولها علیهاالسلام فی قاتل ولدها الحسین علیه‏السلام

قاتِلُ الْحُسَیْنِ فِى النَّارِ.

 

اى کنیز، رشته‏اى از آن خلعتها میلیونها بار برتر است از آنچه خورشید بر آن تابیده است. سخن آن حضرت در محبّتش به امت پدرش روایت شده:

آنگاه که شنید پدرش او را تزویج کرده و مهرش را مبلغى پول قرار داده، از پدرش خواست که مهرش را شفاعت گناهکاران امت او قرار دهد، آنگاه جبرئیل نازل شد و در دستش پارچه‏اى قرار داشت که روى آن نوشته بود: خداوند مهر فاطمه را شفاعت گناهکاران امت پدرش قرار داده است، هنگامى که آن حضرت به حال احتضار رسیده وصیت کرد که آن پارچه را روى سینه و زیر کفنش قرار دهند، و فرمود:

آنگاه که محشور گردیدم این پارچه را با دستم بلند کرده در مورد گناهکاران امت پدرم شفاعت مى‏نمایم.

سخن آن حضرت در مورد قاتل فرزندش امام حسین علیه‏السلام

قاتل حسین علیه‏السلام در آتش دوزخ است.

 

قولها علیهاالسلام فیمن قتل ولدها علیه‏السلام

خابَتْ اُمَّةٌ قَتَلَتْ اِبْنَ بِنْتِ نَبِیِّها.

قولها علیهاالسلام فی فضل التسلیم علیهم

عن یزید بن عبدالملک النوفلی، عن ابیه، عن جده قال: دخلت على فاطمة بنت رسول‏اللَّه علیهماالسلام فبد أتنی بالسلام، قال: و قالت: قال ابی، و هو ذا حى:من سلّم على و علیک ثلاثة ایام فله الجنة، قلت له: ذا فی حیاته و حیاتک او بعد موته و موتک؟ قالت:

فی حَیاتِنا وَ بَعْدَ وَفاتِنا.

قولها علیهاالسلام فیما یحبّها

حُبِّبَ اِلَىَّ مِنْ دُنْیاکُمْ ثَلاثٌ: تِلاوَةُ کِتابِ اللَّهِ، وَالنَّظَرُ فی وَجْهِ رَسُولِ‏اللَّهِ، وَ الْاِنْفاقُ فی سَبیلِ‏اللَّهِ. سخن آن حضرت در مورد قاتل فرزندش علیه‏السلام

 

زیان‏کار است امتى که پسر دختر پیامبرش را به شهادت مى‏رساند.

سخن آن حضرت در فضیلت درود فرستادن به ایشان

یزید بن عبدالملک از پدرش، از جدش روایت مى‏کند، که گفت: به خدمت آن حضرت رسیدم، ابتدا به سلام نمود، و فرمود: پدرم در زمان زنده بودن فرمود: هر که بر من یا بر تو سه بار درود فرستد داخل بهشت مى‏شود، او گوید: به آن حضرت گفتم: این مطلب در زمان زندگى پیامبر و شماست یا بعد از رحلت ایشان و شما؟ فرمود:

در زمان زندگى ما و بعد از رحلتمان از این دنیا.

سخن آن حضرت در آنچه محبوب آن حضرت است

 

از دنیاى شما سه چیز محبوب من است: تلاوت قرآن، نگاه به چهره پیامبر، انفاق در راه خدا. قولها علیهاالسلام فی فضائل بعض السور

قارِى‏ءُ «الْحَدیدِ» وَ «اِذا وَقَعَتْ» وَ «سُورَةِ الرَّحْمنِ» یُدْعى فی مَلَکُوتِ السَّماواتِ: ساکِنُ الْفِرْدَوْسِ.

 

سخن آن حضرت در فضیلت قرائت بعضى از سور قرآن

خواننده سوره حدید و واقعه و رحمان در ملکوت آسمانها ندا کرده مى‏شود: تو ساکن بهشت فردوس مى‏باشى.

فصل سوم (2)

گزیده‏اى از گفتار آن حضرت

در آداب غذا خوردن

در شدت عذاب جهنم در تحریض به دعا نمودن بر مرده

در ترغیب به تلاوت قرآن و دعا در شب اول دفن

در فضیلت شب قدر

در گرامى‏داشتن میهمان

در تقدیم همسایه بر خود

در فضیلت مقام مادر

در تعیین حدود وظایف زن و مرد

در توصیف بهترین مردان

در توصیف بهترین زنان

در مورد بهترین چیز براى زن

در اهمیت حجاب

در نزدیکترین حالت زن نسبت به پروردگارش

در تعیین ساعت اجابت دعا

در فضیلت عمل خالص

در مورد خرسندى فرشتگان از پیروزى مؤمنان

در توصیف مؤمن

در فضیلت خوشروئى

در وظیفه‏ى روزه‏دار

 

قولها علیهاالسلام فی خصال المائدة

فِی الْمائِدَةِ اِثْنَتا عَشَرَةَ خَصْلَةً، یَجِبُ عَلى کُلِّ مُسْلِمٍ اَنْ یَعْرِفَها، اَرْبَعٌ فیها فَرْضٌ وَ اَرْبَعٌ فیها سُنَّةٌ، وَ اَرْبَعٌ فیها تَأْدیبٌ.

فَاَمَّا الْفَرْضُ: فَالْمَعْرِفَةُ وَ الرِّضا وَ التَّسْمِیَةُ وَ الشُّکْرُ.

وَ اَمَّا السُّنَّةُ: فَالْوُضُوءُ قَبْلَ الطَّعامِ وَ الْجُلُوسُ عَلَى الْجانِبِ الْاَ یْسَرِ، وَ الْاَکْلُ بَثَلاثِ اَصابِعَ. وَ اَمَّا التَّأْدیبُ: فَالْاَکْلُ بِما یَلیکَ وَ تَصْغیرُ اللُّقْمَةِ وَ الْمَضْغُ الشَّدیدُ، وَ قِلِّةُ النَّظَرِ فی وُجُوهِ النَّاسِ. قولها علیهاالسلام فی شدة عذاب النار

اَلْوَیْلُ ثُمَّ الْوَیْلُ لِمَنْ دَخَلَ النَّارَ.

 

سخن آن حضرت در آداب غذا خوردن

در غذا خوردن دوازده ویژگى مى‏باشد که بر هر مسلمانى واجب است آنها را بداند، چهار ویژگى واجب، چهار ویژگى مستحب، و چهار ویژگى از ادب است.

اما واجبات آن: شناخت و رضایت و خشنودى، و نام خدا را بردن و شکر او را نمودن. و اما مستحبّات آن: شستن دست قبل از غذا، و نشستن بر طرف چپ، و خوردن به سه انگشت. و اما آنچه از ادب است: خوردن از جلوى ظرف غذا، و کوچک گرفتن لقمه، و جویدن زیاد، و کمتر نگریستن به چهره‏هاى مردم.

سخن آن حضرت در شدت عذاب جهنم

واى، واى، بر آنکه داخل آتش دوزخ شود.

 

قولها علیهاالسلام فی التحریض للدعاء للمیت

عن على علیه‏السلام: مروا اهالیکم بالقول الحسن عند موتاکم، فان فاطمة علیهاالسلام لمّا قبض ابوها صلى اللَّه علیه و آله اسعدتها بنات هاشم، فقالت:

اُتْرُکْنَ التِّعْدادَ وَ عَلَیْکُنَّ بِالٌّدعاءِ.

قولها علیهاالسلام فی الحثّ على قراءة القرآن و الدعاء فی لیلة الدفن

روى انها علیهاالسلام لما احتضرت اوصت علیا علیه‏السلام فقالت: اذا انا متّ فتولّ انت غسلی- الى ان قالت:- و اجلس عند رأسی قبالة وجهی

فَاَکْثِرْ مِنْ تِلاوَةِ الْقُرْانِ وَ الدُّعاءِ، فَاِنَّها ساعَةٌ یَحْتاجُ الْمَیِّتُ فیها اِلى اُنْسِ الْاَحْیاءِ. قولها علیهاالسلام فی فضل لیلة القدر

روى انها علیهاالسلام لا تدع احداً من اهلها ینام تلک اللیلة (لیلة

 

سخن آن حضرت در تحریض به دعا نمودن بر مرده

از حضرت على علیه‏السلام روایت شده که فرمود: به خانواده‏هاى خود دستور دهید تا در مورد مردگانتان سخن زیبا گویند، هنگام رحلت پیامبر صلى اللَّه علیه و آله دختران بنى‏هاشم حضرت فاطمه علیهاالسلام را یارى مى‏نمودند، آن حضرت فرمود:

از ذکر مناقب و مفاخر بپرهیزید و بر شما باد به دعا کردن.

سخن آن حضرت در ترغیب به تلاوت قرآن و دعا در شب اول دفن

روایت شده: آن حضرت هنگام احتضار به حضرت على علیه‏السلام وصیت کرد و فرمود: هنگامى که از دنیا رفتم غسلم را به عهده گیر- تا آنجا که فرمود:- و بالاى سرم در حالى که روبرویم قرار دارى بنشین و بسیار قرآن بخوان و دعإ؛

ّّ بنما، زیرا آن ساعتى است که شخص مرده به همنشینى زنده‏ها نیازمند است.

 

سخن آن حضرت در فضیلت شب قدر

 

روایت شده: در شب قدر آن حضرت نمى‏گذاشت افراد خانواده‏اش به القدر)

و تداویهم بقلة الطعام و تتأهّب لها من النهار، و تقول:

مَحْرُومٌ مَنْ حُرِمَ خَیْرَها.

قولها علیهاالسلام فی ایثار الضیف

روى ان رجلاً جاء الى النبى صلى اللَّه علیه و آله، فشکا الیه الجوع، فقال رسول‏اللَّه: من لهذا الرجل اللیلة؟ فقال على علیه‏السلام: انا له یا رسول‏اللَّه، فاتى فاطمة علیهاالسلام فقال لها: ما عندک یا ابنة رسول‏اللَّه؟ فقالت:

ما عِنْدَنا اِلاَّ قُوتُ الصَّبِیَّةِ، لکِنَّا نُؤْثِرُ بِهِ ضَیْفَنا.

قولها علیهاالسلام فی تقدیمها الجار على نفسها

عن الحسن علیه‏السلام: رأیت امى فاطمة علیهاالسلام قامت فی محرابها لیلة جمعتها، فلم تزل راکعة ساجدة، حتّى اتّضح عمود الصبح، و سمعتها تدعو للمؤمنین و المؤمنات و تسمّیهم و تکثر الدعاء لهم، و لا تدعو لنفسها بشى‏ء، فقلت لها: یا امّاه، لم لا تدعین لنفسک کما تدعین لغیرک؟ قالت: یا بُنَىَّ! اَلْجارُ ثُمَّ الدَّارُ.

 

خواب روند، و با کم غذا دادن به ایشان، آنان را بیدار نگاه مى‏داشت، و براى این منظور در روز قبل مواردى را آماده مى‏کرد، و مى‏فرمود:

محروم و زیانکار کسى است که از خیر شب قدر محروم باشد.

سخن آن حضرت در گرامى داشتن میهمان

روایت شده: مردى نزد پیامبر آمد و از گرسنگى شکایت کرد، آن حضرت فرمود: امشب چه کسى او را سیر مى‏کند، حضرت على علیه‏السلام فرمود: اى پیامبر من، آنگاه نزد حضرت فاطمه علیهاالسلام آمده و گفت: اى دختر پیامبر نزد تو چیزى هست؟ فرمود:

نزد ما غذائى جز غذاى کودکان باقى نمانده است، امّا ما میهمانمان را بر خود مقدم مى‏داریم. سخن آن حضرت در مقدم داشتن همسایه بر خود

از امام حسن علیه‏السلام روایت شده که فرمود: مادرم حضرت فاطمه علیهاالسلام را در شب جمعه‏اى در محراب عبادت دیدم، همواره در رکوع و سجود بود، تا آنکه طلوع فجر شد، و مى‏شنیدم که زنان و مردان را نام برده و بسیار براى آنها دعا مى‏کند ولى براى خود دعائى نفرمود، گفتم: اى مادر چرا همانگونه که براى دیگران دعا مى‏کنى براى خودت دعا نمى‏نمائى؟ فرمود:

پسرم! ابتدا همسایه آنگاه خاندان خود.

 

قولها علیهاالسلام فی فضل مقام الامّ

اَلْزِمْ رِجْلَها فَاِنَّ الْجَنَّةَ تَحْتَ اَقْدامِها.

قولها علیهاالسلام فی تحدید خدمة الزوجین

تقاضی علیّ و فاطمة علیهماالسلام الی رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله فی الخدمة، فقضى على فاطمة بخدمة ما دون الباب، و قضى على علیّ ما خلفه، فقالت فاطمة علیهماالسلام:

فَلا یَعْلَمُ ما داخَلَنی مِنَ السُّرُورِ اِلاَّ اللَّهُ بِاِکْفائی رَسُولُ‏اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ تَحَمُّلَ رِقابِ الرِّجالِ.

قولها علیهاالسلام فى توصیف خیر الرجال

خِیارُکُمْ اَلْیَنُکُمْ مَناکِبُهُ وَ اَکْرَمُهُمْ لِنِسائِهِمْ.

 

سخن آن حضرت در فضیلت مقام مادر

همواره در کنار مادر باش، زیرا بهشت زیر پاى مادران است.

سخن آن حضرت در تعیین حدود وظائف زن و مرد

حضرت على و فاطمه علیهماالسلام در مورد تعیین وظائف‏شان در خانه از پیامبر نظرخواهى نمودند، پیامبر کارهاى درون خانه را بحضرت فاطمه علیهاالسلام و کارهاى بیرون خانه را به على علیه‏السلام سپرد، حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمود: از سرور و خوشحالى من از اینکه پیامبر مرا از برخورد با مردان معاف کرد کسى جز خداوند آگاه نیست.

سخن آن حضرت در توصیف بهترین مردان

 

بهترین شما کسى است که اخلاقش نیکو بوده و نسبت به همسرش مهربانتر باشد.

 

قولها علیهاالسلام فی وصف خیر النساء

روى أنّ أمیرالمؤمنین علیه‏السلام سألها: ما خیر النساء؟ قالت: اَنْ لا یَرَیَنَّ الرِّجالَ وَ لا یَرُونَهُنَّ. و فى روایة:

لا یَراهُنَّ الِّرجالُ.

قولها علیهاالسلام فی ما هو خیر للمرأة

روى أن النبی صلى اللَّه علیه و آله قال لها:اى شی خیر للمرأة؟ قالت: اَنْ لا تَرى رَجُلاً، وَ لا یَراها رَجُلٌ.

و فى روایة:

اَنْ لا تَرى الِّرجالَ وَ لا یَرُوها.

 

سخن آن حضرت در توصیف بهترین زنان

روایت شده که حضرت على علیه‏السلام از حضرت فاطمه علیهاالسلام پرسید: بهترین زنان کیانند؟ فرمود:

آنانکه مردان را نبینند، و مردان نیز آنان را نبینند.

و در روایتى دیگر اینگونه آمده:

اینکه مردان او را نبینند.

سخن آن حضرت در مورد بهترین چیز براى زن

روایت شده که پیامبر پرسید: چه چیز براى زن نیکوست؟ فرمود: مردى را نبیند، و مردى نیز او را نبیند.

و در روایتى دیگر اینگونه آمده:

مردى او نبیند و مردان او را نبینند.

 

قولها علیهاالسلام فی اهمیة الحجاب

عن علی علیه‏السلام: استأذن أعمى على فاطمة علیهاالسلام فحجبته، فقال رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و آله: لم حجبتیه و هو لا یراک؟ فقالت:

اِنْ لَمْ یَکُنْ یَرانی فَاِنّی اَراهُ، وَ هُوَ یَشُمُّ الرِّیحَ.

قولها علیهاالسلام فی أدنى ما تکون المرأة من ربّها

سأل رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و آله عن المرأة متى تکون أدنى من ربّها؟ قالت:

اَدْنی ما تَکُونُ مِنْ رَبِّها اَنْ تَلْزَمَ قَعْرَ بَیْتِها.

قولها علیهاالسلام فی تعیین ساعة الاجابة

کانت علیها السلام تقول لغلامها:

اِصْعَدْ عَلَی السَّطْحِ، فَاِنْ رَأَیْتَ عَیْنَ الشَّمْسِ قَدْ تَدَلَّى لِلْغُرُوبِ فَاَعْلِمْنی حَتّى اَدْعُو.

 

سخن آن حضرت در اهمیت حجاب

از حضرت على علیه‏السلام روایت شده که فرمود: مرد کورى از حضرت فاطمه علیهاالسلام اجازه ورود خواست، ایشان خود را در پوشش قرار داد،پیامبر فرمود:چرا خودت را در پوشش قرار دادى در حالیکه او تو را نمى‏بیند؟ فرمود:

اگر مرا نمى‏بیند من او را مى‏بینم، و او بو را احساس مى‏کند.

سخن آن حضرت در نزدیکترین حالت زن نسبت به پروردگارش پیامبر پرسید: نزدیکترین زمانیکه زن نسبت به پروردگارش قرار دارد چه هنگام است؟ فرمود:

نزدیکترین زمان زن نسبت به پروردگارش هنگامى است که در کنج خانه‏اش قرار دارد.

 

سخن آن حضرت در تعیین ساعت اجابت دعا

آن حضرت در روز جمعه به غلام خود مى‏فرمود: بر بلندى قرار گیر، آنگاه که دیدى قرص خورشید در حال غروب است مرا آگاه کن، تا دعا نمایم.

 

قولها علیهاالسلام فی فضل العمل الخالص

مَنْ اَصْعَدَ اِلَى اللَّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، اَهْبَطَ اللَّهُ اِلَیْهِ اَفْضَلَ مَصْلَحَتِهِ.

قولها علیهاالسلام لمن غلب على عدوه

اختصم الیها امرأتان فتنازعتا فی شى‏ء من امر الدین: احداهما معاندة و الاخرى مؤمنة، ففتحت على المؤمنة حجّتها فاستظهرت على المعاندة، ففرحت فرحاً شدیداً، فقالت علیهاالسلام:

اِنَّ فَرَحَ الْمَلائِکَةِ بِاسْتِظْهارِکِ عَلَیْها اَشَدُّ مِنْ فَرَحَکِ، وَ اِنَّ حُزْنَ الشَّیْطانِ وَ مَرَدَتِهِ بِحُزْنِهَا عَنْکِ اَشَدُّ مِنْ حُزْنِها.

قولها علیهاالسلام فی وصف المؤمن

اَلْمُؤْمِنُ یَنْظُرُ بِنُورِ الَّلهِ تَعالى.

 

سخن آن حضرت در فضیلت عمل خالص

هر که خالصترین عباداتش را نزد خداوند بفرستد، او بهترین مصلحتش را براى او مقدّر مى‏فرماید.

سخن آن حضرت در مورد خرسندى فرشتگان از پیروزى مؤمنان

دو زن در مسأله‏اى از مسائل دینى با یکدیگر گفتگو مى‏کردند، یکى دشمن و دیگرى مؤمن، برهان زن مؤمن غالب گردید، و او بسیار خرسند شد، آن حضرت فرمود:

خرسندى فرشتگان از پیروزى تو بیشتر از خوشحالى توست، و ناراحتى شیطان و یارانش از ناراحتى دشمن تو افزونتر است.

سخن آن حضرت در توصیف مؤمن

مؤمن با نور الهى مى‏نگرد.

 

قولها علیهاالسلام فی فضیلة حسن الوجه

اَلْبُشْرُ فی وَجْهِ الْمُؤْمِنِ یُوجِبُ لِصاحِبِهِ الْجَنَّةَ، الْبُشْرُ فی وَجْهِ الْمُعادى یَقی صاحِبَهُ عَذابَ النَّارِ. قولها علیهاالسلام فی ادب الصائم

ما یَصْنَعُ الصَّائِمُ بِصِیامِهِ، اِذا لَمْ یَصُنْ لِسانَهُ وَ سَمْعَهُ وَ بَصَرَهُ وَ جَوارِحَهُ.

 

سخن آن حضرت در فضیلت خوشروئى

روى خندان نسبت به انسان مؤمن آدمى را به بهشت رهنمون مى‏سازد، روى خندان در چهره معاند و دشمن آدمى را از عذاب دوزخ نگاه مى‏دارد.

 

سخن آن حضرت در وظیفه روزه‏دار

روزه‏دار آنگاه که زبان و گوش و چشم و اندامش را حفظ ننماید، روزه‏اش چه اثرى دارد.

 

 

 

 

  بهترین موقع دعا از دیدگاه حضرت زهرا

 

 

  یکى از مهمترین و لازمترین امور زندگى یک مؤمن ارتباط برقرار کردن با خدا از طریق دعا و نیایش است در زندگى اولیاء خدا دعا جایگاه اساسى و ویژه دارد و بخش مهمى از بهترین اوقات آنها اختصاص به دعا و نیایش دارد.

در قسمت دعا، انبوهى از دعاهایى که از ناحیه مقدس حضرت زهرا علیهاالسلام رسیده فهرست‏وار نقل کردیم. اما یکى از مسائل دیگر در مورد دعا رعایت آداب دعا از جمله زمان دعا است. اولیاء خدا مترصد اوقات بودند و بهترین زمانها را براى دعا انتخاب مى‏نمودند در اینجا به روایتى مى‏پردازیم که یکى از اوقات مناسب براى دعا را فاطمه زهرا علیهاالسلام به ما در قول و عمل معرفى مى‏کنند.

قالت فاطمه الزهرا علیهاالسلام:

سمعت النبى صلى اللَّه علیه و آله، ان فى الجمعة لساعة لا یراقبها رجل مسلم یسال اللَّه عز و جل فیها خیرا الا اعطاه ایاه قالت فقلت: یا رسول‏اللَّه اى ساعة هى؟ قال اذا تدلى نصف عین الشمس للغروب قال و کانت فاطمة علیهاالسلام تقول لغلامها: اصعد على الضراب فاذا رایت نصف عین الشمس قد تدلى للغروب فاعلمنى حتى ادعو. (1)

(فاطمه زهرا علیهاالسلام مى‏فرماید: از پیامبر صلى اللَّه علیه و آله شنیدم، در روز جمعه ساعتى است که هیچ مسلمانى مراقب آن نبوده که حاجت خیرى از خداى عزوجل بخواهد مگر آنکه حاجت او را برآورده ساخته است. فاطمه علیهاالسلام مى‏گوید عرض کردم یا رسول‏اللَّه آن چه ساعتى است؟ فرمود: آن هنگامى است که نصف قرص خورشید در موقع غروب پنهان شود. پس از آن فاطمه به غلام خود فرمود: بر فراز بام درآى و چون دیدى نصف قرص خورشید در هنگام غروب پنهان شد به من خبر ده تا دعا کنم.)

 

 

این مقالات باتلاش بنیادشهید وامورایثارگران تدوین گردیده است.

یادداشتی از مسعود ده نمکی

+ نوشته شده در سه شنبه بیست و نهم اردیبهشت 1388 ساعت 18:38 شماره پست: 130

دیروز لودر به خانه مردم می انداختید....!

به رغم انتقاداتی که به اخراجی ها و فرهنگنامه تحریف شده اسارت ومبانی اعتقادی مسعود ده نمکی دارم اما منطق او را در مقابل کرباسچی های انقلاب می ستایم:

حمله کرباسچی به اخراجی ها برایم جالب توجه بود چون تا دیروز نوچه های دزدان بیت المال و پاچه خوارهای آقا زاده ها با دریافت چندر غاز  به بهانه  نقد اخراجی ها هرچه به دهانشان می رسید می گفتند حالا خود چیز مهره ها به میدان آمده اند .

بغض آنها از اخراجی ها به خاطر این است که مردم را به جای اینکه روبروی هم قرار دهد  در کنار هم قرار داده تا این حضرات نتوانند  سوار موج اختلاف بین نسلها  شوند....

آری ده نمکی با قالپاق دزد ها و لمپنها  و  به قول برخی دوستان ژیگول ها و به قول منتقد محترمی مو سیخ سیخی ها کنار می آید ولی با آقا زاده های دزد مال مردم خور که با موتور گازی به حکومت رسیدند و با بنز به خانه رفتند  نه! 

درد مشترک مردم ما عدالت و نفرت از ریاکارانی است که تعطیلاتشان رادر کانادا و آنتالیا سر می کنند و در تهران داد ارشاد جوانان دارند....آیا این  شخصیت ها و آقا زاده هایشان تداعی کننده حاجی گرینف اخراجی ها نیستند که امروز با دیدن نقش خود و هجو شدن آن و خنده مردم به آنها اینقدر عصبانی شده اند؟

آقای کرباسچی یادشان رفته عکس های شهدا را از خیابانها پاک می کرد وبه جای آن تبلیغات شرکت های خارجی را می کوبید  امروز مدافع جنگ و شهدا شده؟

نگذارید پرونده های گرد و خاک خورده سابق را که به خاطر مصلحت نظام!!!! چال کردند بیرون کشیده شود!

نگذارید پرونده های شهرام جزایری ها و فاضل خداداد ها باز خوانی شود بگذارید مردم فکر کنند شما نخبگان سیاسی پاکید و منجی آنها شاید ....

آن کسی که باید اخراجی باشد مدیران فسد و خواص به انحراف رفته هستند نه مردم دچار درد فقر اقتصادی و فرهنگی.

چه شده تا دیروز لودر به خانه مردم می انداختید تا برج بسازیید امروز لودر به جان سینما و استقبال مردمی ار آن  انداخته اید؟

من از نوشتن علیه دزدان بیت المال  اعم از پداران و پسرانشان  چه چپ و چه راست  پشیمان نخواهم شد و  در  عرصه نشریات باشم ویا در سینما یقه آنها را رها نخواهم کرد چرا که اینها  و جرمشان را کمتر از بعثی هایی که در بستان به نوامیس مردم تجاوز کردند نمی دانم  .

آنها با زور اسلحه به نوامیس ایرانی تجاوز کردند و اینها با غارت بیت المال و انباشت ثروت در دست خود و اقربایشان و ایجاد فاصله طبقاتی به اسم توسعه و عوارض غیر غابل اجتناب آن عده کثیری دختران ایران زمین  را از درد نان شب و نداری به تن فروشی به ملخ خور های حاشیه نشین وادار کردند.....

 

هم مرگ بر زمان شما نیز بگذر د

هم رونق جهان شما نیز بگذرد

آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست

گرد سم خران شما نیز بگذرد

مسعود ده نمکی

 
بهجت از دل مومنان رخت بربست.
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و هفتم اردیبهشت 1388 ساعت 19:45 شماره پست: 129

                                    

هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود

 

 
یک روز در نمایشگاه
+ نوشته شده در شنبه بیست و ششم اردیبهشت 1388 ساعت 22:31 شماره پست: 128

                   

                  صفی برای برابری

 روز چهارشنبه رفته بودم نمایشگاه کتاب.حواشی جالبی داشت که شاید به زودی مطلبی درباره آن منشر کنم.

موقع نماز که شد با عجله دویدم روی موکت ها ی پهن شده در وسط محوطه نمایشگاه تا از رکعت اول جا نمانم.بلافاصله کنارمن آقایی میان سال وکت وشلواری نمازش را بست. صوت ضعیف اما محزونش نشان از حال خوش او می داد.نماز تمام شد.باهم دست دادیم. چند نفری شروع کردند به عکس گرفتن از ما.دکتر پرویز هم که در صف های جلویی بود دستش را بالا آورد و سلام کرد.غرورم را شکستم وبه صورت بغل دستی ام نگاه کردم.وزیر بهداشت بود .دکتر باقری لنکرانی.

بعضی ها که متوجه موضوع شده بودند دورمان را گرفتند وبا اصرار از دکتر امضا و یادگاری می خواستند.از کارشان خوشم نیامد.می دانستم دکتر الان بلند می شود.به ذهنم فشار آوردم که نکته ای در حافظه ام هست بگویم یا نه؟یاد دوست خوبم دکتر سید حسین حاجی میرزایی افتادم.مطمئن بودم وزیر او را می شناسد.اما دیدم با این حساب من هم می شوم شبیه همان امضا بگیرها.آقای پرویز آمده بود تا دکتر را از دست جماعت نجات دهد.آرام دهانم را به گوش وزیر نزدیک کردم و از دغدغه قدیمی خودم یعنی کمرنگ شدن مقوله جداسازی بخش های بیمارستانی زنان سخن گفتم.دکتر وسط آن شلوغی پاسخ داد :پر رنگ می شود و رفت.

من که امیدوارم تحقق این امر یادگاری خوبی از ارزش محوری دولت اصولگرا به حساب آید.نمی دانم آیا اراده ای برای توجه به این مطالبه دینی وجود دارد؟

 
متلک آبدار!!(فصل گلابگیران2)
+ نوشته شده در جمعه بیست و پنجم اردیبهشت 1388 ساعت 17:13 شماره پست: 127

 این دعا را شنیده ای ؟بعضی ها به هم می گویند مثل گل باشی!

گل مظهر زیبایی است.اما معنای آن عبارت را باید کمی عمیق تر دانست.

عمر گل کوتاه است.با این حال دو خاصیت بی نظیر دارد که مشابه آن یافت می نشود!

یکی عسل،که به صراحت قرآن مجید،شفاست و دیگری گلاب که هیچ رایحه عالم مادی هم

 پای آن وجود ندارد.

مثل گل باشید  یک متلک آبدار است!یعنی آی...که ده ها برابر گل عمر می کنی...خرت به

 چند من؟!!

                                          

 
گفتاری از حسن رحیم پور ازغدی
+ نوشته شده در جمعه بیست و پنجم اردیبهشت 1388 ساعت 16:36 شماره پست: 126

ما در کنار تمام چریک ها و مبارزان راه حق

 

در سراسر دنیا هستیم.

                   


 

استاد حسن رحیم پورازغدی گفت: طبق رهنمودهای امام راحل(ره)، ما در کنار تمام چریک‌ها و مبارزان راه حق، در سراسر دنیا هستیم و حاضریم تجربیاتمان را بدون چشم‌داشت به آن‌ها انتقال داده و راه سیلی زدن بر گونه‌ ابر قدرت‌ها را برای سیلی خوردگان عالم به تصویر بکشیم.

این استاد حوزه و دانشگاه که در همایش "امام خمینی و تبیین معنویت حقیقی" در جمع دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد و در سالن اجتماعات دانشکده‌ علوم اداری و اقتصاد سخن می‌گفت، با بیان این مطلب، افزود: در کشور صداهایی به گوش می‌رسد و البته تازگی هم ندارد که می‌گویند فلسطین و افغانستان به ما چه مربوط، قیمت گوجه فرنگی را تثبیت کنید؛ در حالی که مطابق اندیشه‌ی امام (ره)، هر چند مسئولان کشور موظف به تلاش حداکثری برای آسایش مردم هستند، اما قرار داشتن مردم در رفاه حداکثری هدف اصلی و نهایی انقلاب ما نیست، بلکه گسترش نفوذ اسلام در جهان است و اگر مسئولان کشور تمام توجهشان را به مسائل داخلی معطوف کنند و از مسائل خارجی باز بمانند، خیانت آشکاری را مرتکب شده‌اند.

وی ادامه داد: امام خمینی(ره) همواره با اذعان به وجود مشکلات اقتصادی عدیده در کشور آن هم با وجود مشکلات فراوان پس از انقلاب و نیز جنگ، از مردم می‌خواستند تا قدری تحمل کنند و بگذارند مسئولان، انقلاب را جهانی کنند تا بتوان یک اتحاد جماهیر اسلامی تشکیل داد.

رحیم پور ازغدی همچنین تصریح کرد: در سخنان این قبیل افراد، نشانه‌ای از انسانیت مشاهده نمی‌شود، بلکه این افکار ناشی از نگاه حیوانی به مسائل و متعلق به افراد کوته‌نظر است که تا نوک دماغشان را بیشتر نمی‌بینند، زیرا ما مطابق شرع، اخلاق و قانون اساسی‌مان نسبت به مستضعفان جهان مسئولیم و هرگز صحنه‌های ذلت مسلمانان را تحمل نخواهیم کرد.

عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی ادامه داد: حمایت ما از ملت‌های مظلومی چون فلسطین و لبنان تنها حمایت‌ قلبی نخواهد بود، بلکه طبق رهنمودهای امام راحل (ره) ما در کنار تمام چریک‌ها و مبارزان راه حق، در سراسر دنیا هستیم و حاضریم تجربیاتمان را بدون چشم‌داشت به آن‌ها انتقال داده و راه سیلی زدن بر گونه‌ ابر قدرت‌ها را برای سیلی خوردگان عالم به تصویر بکشیم.

وی افزود: برخی این کار را

ایجاد تنش‌ در روابط گاهی به معنای ماجراجویی و قدرت طلبی و تجاوز به حریم دیگران است که خلاف مفاهیم اسلام است و ما هم به دنبال آن نیستیم، اما گاهی صرف گفتن حرف حق، ظالمان را بی قرار کرده و بر می‌شوراند و از این طریق ایجاد تنش ‌می‌کند و وقتی هم که امام (ره) فرمودند اسرائیل باید از بین برود، به زعم برخی افراد این حرف به منزله ایجاد تنش‌ بود، این افراد باید بدانند که ما بنا نداریم در روابطمان با ظالم تنش‌زدایی کنیم، زیرا این امر خودش عین ظلم است.
تلاش ما برای تشکیل امپراطوری ایران می‌دانند، این حرف‌ها زمان امام (ره) هم مطرح شد و امام می‌فرمودند ما از این حرف‌ها ابایی نداریم.

رحیم پور ازغدی در ادامه با اشاره به شبهه‌ی برخی افراد مبنی بر انزوای ایران در جامعه بین‌الملل به دلیل سیاست‌هایی که تنش‌زا می‌نامند، گفت: این افراد یا واقعاً جاهلند یا خود را به تجاهل زده‌اند، بر اساس اندیشه‌های امام (ره) برای ما معیار محبوبیت در دنیا، ملت‌های جهانند، نه دولت‌هایشان و سرانجام دولت‌ها هم نفعشان را در این خواهند دید که با ملت‌ها هم‌سو شوند. این حرف‌ها تبلیغاتی است و این روزها مردم کمتر این حرف‌ها را باور می‌کنند.

مدیر مسئول و سردبیر نشریه‌ کتاب نقد گفت: ایجاد تنش‌ در روابط گاهی به معنای ماجراجویی و قدرت طلبی و تجاوز به حریم دیگران است که خلاف مفاهیم اسلام است و ما هم به دنبال آن نیستیم، اما گاهی صرف گفتن حرف حق، ظالمان را بی قرار کرده و بر می‌شوراند و از این طریق ایجاد تنش ‌می‌کند و وقتی هم که امام (ره) فرمودند اسرائیل باید از بین برود، به زعم برخی افراد این حرف به منزله ایجاد تنش‌ بود، این افراد باید بدانند که ما بنا نداریم در روابطمان با ظالم تنش‌زدایی کنیم، زیرا این امر خودش عین ظلم است.

وی تصریح کرد: انقلاب ما تمام نشده، بلکه با پیروزی انقلاب اسلامی ایران، انقلاب جهانی اسلام آغاز شده است و تا در سراسر عالم پرچم اسلام به اهتراز در نیاید، از کوشش بی وقفه فروگذار نخواهیم کرد، زیرا ما معتقد به انقلاب دائمی هستیم، نه مقطعی و کوتاه مدت و این به معنای صدور انقلاب است.

عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی همچنین گفت: امام خمینی (ره) هم اهل نظر بود و هم اهل عمل و در مورد حرف‌هایی که می‌‌زدند از هیچ کس نمی‌ترسید چراکه ایشان سلوک عرفانی را طی کرده بود.

ازغدی در ادامه گفت: شعارهای امام سیاسی و برای به دست آوردن قدرت نبود بلکه کاملا عرفانی بود و ایشان به معنی واقعی کلمه یک عارف بودند.

رحیم‌‌پور افزود: در مورد عرفان چهار مرحله سیرو سلوک داریم که حضرت امام هر چهار مرحله را طی کرده و به مقام عالی دست یافته بودند.

وی با اشاره به نقش امام در آرامش بخشیدن به مردم و مسئولان گفت: از آنجایی که امام یک عارف بودن حرف‌های ایشان کاملاً آرامش‌بخش بود به گونه‌ای که در اوایل انقلاب و زمانی که کشور در بحران بود و ترور، رعب و وحشت در کشور وجود داشت، ایشان با گفتن این جمله که ما از خداییم و به سوی خدا بر می‌گردیم به همه اعم از مردم و مسئولان آرامش بخشیدند.

این استاد حوزه و دانشگاه افزود: بعد از آن نیز در زمان جنگ و حتی در زمان پذیرش قطع‌نامه این رفتار و کردار و گفتار امام بود که به همه ما آرامش می‌بخشید.

ازغدی با اشاره به 8 سال دفاع مقدس گفت: در دوران جنگ و دفاع مقدس در عملیات‌ها چه پیروز می‌شدیم و چه شکست می‌خوردیم، باز این کلام امام بود که به همه ما جان تازه‌ای می‌داد.
برگرفته از سلیت عدالتخانه.
 
رابطه عاشقانه شهدا با همسرانشان
+ نوشته شده در جمعه بیست و پنجم اردیبهشت 1388 ساعت 16:24 شماره پست: 125

مقاله ای گلچین شده از وبلاگ شمیم عشق


   بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع کلی:ضرورت انتقال  دفاع مقدس به نسل آینده

موضوع:رابطه عاشقانه شهدابا همسرانشان

تهیه وتنظیم:فاطمه رنجبر ملکشاه

بانگاهی گذرابه تاریخ جنگ ،حماسه هایی به چشم می آید که بازگویی آن روشن گر ابعادشخصیتی رزمندگان برای نسلهای آینده خواهد بود.

بخش قابل توجهی از شهیدان،متاهل بودنداما لحظات شیرین زندگی را رهاساخته وکیلومترها دوراز همسر وفرزندان خویش بامرگ دست وپنجه نرم کردند.

به راستی نسلهای آینده حق ندارند این شبهه رامطرح کنند که شاید اصلا عشق وعلاقه ای درمیان نبوده که اینان سختی هارابه خوشی های زندگی ترجیح داده اند؟چه بسابی رغبتی نسبت به خانواده،انگیزه جبهه رفتن آنان شده باشد!دراین صورت آیابازهم میتوان  شهامت آنان دربی اعتنایی به دلبستگی های مادی راحماسه نامید؟دراین مقال درصدد  پاسخ به این پرسش برآمده ایم.

مثال زیر که فرازی ازنامه شهید علی رضا نوری است تنهاجلوه ای ازعشق وعلاقه زائد الوصف شهدا به همسرانشان رابازگو می کند:

"محبوبم ، من  نمی توانم تورافقط همسرم صداکنم چون،پاره های جانم درتو حل شدوپاره های عمرم چون دو فرزند ازتو رویید.  باید تورابه جای همسرم به نام دیگری بخوانم که هم،آن معنای دوست داشتن رادر خود داشته باشدوهم دربرگیرنده روییدن پاره های عمرم از وجود توباشدونمی دانم که چه بگویم"1

شهدا به سبب تعلق خاطری که به همسران خودداشته اند حتی به ریزترین کارهای آنها که گاه از نگاه بسیاری از مردان معمولی  به دور می ماند ،اهمیت می دادند وسعی نمی کردند که خودرا نسبت به مسائل بی توجه نشان دهند.هرگاه که درفرصتی به ملاقات همسرو فرزندان خویسش می آمدند سعی بر آن داشتند تا کمک حالی برای خانواده باشندوتاجایی که امکان داشت ازمحبت ورزیدن به آنهادریغ نمی کردند.

درباره سردار شهید حمید باکری می خوانیم:

"حمید گفت:راستی یک چیزهایی آمده ،خانمها زیر چادرشان سر می کنند. جلوش بسته است وتا روی بازوها را می گیرد....فاطمه گفت: مقنعه را می گویی ؟ حمید دستهایش را که با حرارت در فضا حرکت می کردندانداخت پایین و آمد کنار او نشست گفت: نمی دانم اسمش چیست، ولی چیز خوبی است چون بچه بغل می گیری راحت تری ....از آن موقع با چادر مقنعه پوشیدم و هیچ وقت در نیاوردم برایم جالب بود و لذت بخش که او به ریزترین کارهای من دقت می کند. به لباس پوشیدنم غذا خوردنم ، کتاب خواندنم"2

محبت به خانواده را در این مثال می خوانیم :

"همسر شهید طوسی می گوید :روزی حسن آقا از منطقه آمد و گفت :واقعا پیش بچه ها شرمنده ام ومی ترسم یک روز شهید بشوم وآرزوی بردن پارک در دلشان بماند ،آن روز به قدری خسته بود که حد نداشت به اتفاق دخترم به پارک رفتیم و دخترمان در  حا ل بازی با تاب بو د اما حسن آقا از فرط خستگی روی نیمکت خواب رفته بود.در همین حال دخترم او را صدا زد و از او خواست تا تابش دهد و او سراسیمه از خواب بیدار شد و به طرف تاب دوید ودوتایی مشغول بازی شدند " 3

از اینگونه مثالها در فراز و نشیب تاریخ جنگ  بسیار به چشم می آید .اما جالب است بدانیم شهدا حتی در اوج نبرد نیز از یاد همسر خود غافل نبودند و یادو خاطره شان را به عنوان پشتگرمی و تقویت روحیه تلقی می نمودند. در اینجا به نامه شهید نظر علی محفوظی جویباری به همسرش اشاره می کنیم :

"همسرم،درس چگونه در سنگر ماندن را از شما می آموزم و از کلمات شما،که با قلمتان بر روی کاغذ آوردید به من نوید دادید ، نوید پیروزی اسلام و جان بر کفان اسلام ، به من قوت بخشیدید شما مرا به واژه شهادت نزدیک می بینید ولی من بین خودم و شهادت فر سنگ ها فاصله می بینم .دلم میخواهد که در حق من دعا کنید و از خدا بخواهید که از سر تقصیرات بنده اش درگذرد .اگر سعادت داشتم مرا به خط مقدم جبهه می برند ولی هنوز سعادت یارم نشد .سعادت آنهایی داشته اند که خدا عاشق آنها شده و موفق شدند به خط مقدم بروند و به عهد خود وفا کنند .و بر همه چیز دنیایی خود پا گذارند." 4

البته نباید فراموش کرد که رابطه عاشقانه شهیدان با همسرانشان کاملا متقابل بودو علاقه ای خاص دربین آنها حاکم بود.این تعامل عاشقانه باعث می شد که برخی زنان دراکثر مراحل جنگ همراه شوهران خود باشند چراکه به یقین دریافته بودند که دیریازود،یار وهمدم خویش رااز دست خواهند داد وبایدباقی عمر رادرفصل جدایی به سر کنند.

به عنوان مثال به صحبت های خانم غاده جابر همسر شهید چمران اشاره می کنیم:

"وقتی رسیدم مصطفی نبود ومن نمی دانستم اصلا زنده است یانه.سخت ترین روزها روز های اول جنگ بود.بچه ها خیلی کم بودندشاید 15یا17نفر.دراهواز اول دردانشگاه جندی شاپور-که الان شهید چمران شده-بودیم. بعد که بمبارانها سخت شد به استانداری منتقل شدیم خیلی بچه های پاکی بودند که بیشترشان شهید شدند .وقتی ما از دانشگاه به استانداری منتقل شدیم مصطفی در نورد اهواز بود در حال جنگ ، یادم هست من دو روز مصطفی را گم کردم این روزها خیلی سخت بود هیچ خبری از او نداشتم از هم پراکنده بودیم موشکهایی که می زدند خیلی وحشت داشت هر جا می رفتم می گفتند "مصطفی دنبالتان می گشت " نه او می توانست مرا پیدا کند نه من او را."5

اما نکته حقیقی اینجاست که با وجود این عشق ورزی ، هیچ گاه شهیدان از جهاد در راه خدا غفلت ننمودند علاقه به همسر و فرزند نه تنها باعث دلبستگی آنان به زندگی مادی نگردید بلکه موجب تعالی آنها شد . آری اینان عشق مجازی را معبری برای نیل به عشق حقیقی قرار داده و آسمانی شدن را به زمین گیر بودن ترجیح دادند .شهیدان در  تمام وجودشان عشق به همسر را  حس می نمودند اما همین عشق نه تنها آنها را به دنیا مشغول نساخت بلکه در قربانگاه عشق حقیقی ، صفحاتی از عظمت و عزت نفس را در تاریخ جنگ رقم زد که تا ابد افتخار حسینی را بر تارک این مرز و بوم آذین نموده است در اینجا است که تضاد بین عشق زمینی و آسمانی  از  بین می رود و عشق مجازی بر خلاف پوسته مادی و ظاهری آن ، درون مایه ا ی الهی میابد . به گوشه هایی از نامه شهید علیرضا نوری به همسرش اشاره می کنیم :

"ما با هم سالها را پشت سر گذاشتیم در عین ناگواری از گواراترین دوران زندگی مان به شمار می رود وهر لحظه که از زندگی مان می گذشت احساس نیاز بیشتری نسبت به تو پیدا می کردم ولی همیشه با خودم مبارزه می کردم که مبادا دوست داشتن تو در من حالتی را را بوجود بیاورد که مرا از مسیرم و از هدفم دور نماید و د ر این راه با یاری خدا و همکاری تو موفق شدم که هدفم

 را دنبال کنم و اکنون هم ، که در راه رسیدن به انجامهدف مقدسم هستم بیشتر خوشحالم که تو برای من علاوه بر اینکه مانعی  مثال

گستره این عشق ، عظمت شخصیتی همسران فداکار شهدا را نیز به اثبات می رساند آنان که با پای خود شوهرانشان را تا معراج بدرقه نمودند وزینب وار در فراق عزیزانشان جز صبر پیشه نکردند به  عنوان مثال ماجرای نو عروسی که حکایت روحیه و اسقامت او هر شنونده ای را متحیر و مبهوت می سازد بازگو می کنیم :

"خانم بدیعی پانزده سال داشت آنها چهل روز از ازدواجشان می گذشت وقتی جنازه شوهرش را آوردند خودش او را کفن کرد با دستان خودش با دستهایی که هر کس آنها را ندارد و یا حتی توان دیدن آنها را"7

براستی آیا آوازه این حماسه های پنهان در کوچه پس کوچه های زمانه فراموش خواهد شد ؟بی تردید ذکر این رشادت ها افقی نورانی را بر جبین ملت نقش خواهد زد.

شهیدی باشیم ان شا الله والسلام

پی نوشت :               

1-      عشق وآ تش /ص  141/ کنگره شهدای مازندران

2-      نیمه پنهان ماه( حمید باکری)/ص 29/ روایت فتح

3-      عشق و آتش/ص 21/ کنگره شهدای مازندران

4-      همان/ ص 98/

5-      نیمه پنهان ماه(مصطفی چمران)/ص 40/روایت فتح

6-      عشق وآتش /ص 141 / کنگره شهدای مازندران

7-      همان/ ص117

+ نوشته شده در  دوشنبه هفتم بهمن 1387ساعت 19:41  توسط فاطمه رنجبر ملکشاه  |  یک نظر

 
این جاده های خاکی
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و چهارم اردیبهشت 1388 ساعت 18:46 شماره پست: 124

 طبیعی است که هر کس از کاری که خودش به سرانجام رسانده لذت ببرد من اما این بار از به نتیجه رسیدن تلاشی احساس شعف می کنم که زحمت صفر تا صد آن به عهده دوست خوبم محمد علی رضاپور بوده است.

سیب سرخ سید   مجموعه داستان واره ای از خاطرات شهیدی ناز ازشهرستان ساری سید علی دوامی است که اختصار و شکیل بودن آن توام با نگارش بدیع کتاب جلوه ای ویژه به این اثر بخشیده است.

امیدوارم رایحه خوش سیب سرخ سید بر آشیان دل عاشقان شهید وشهادت عطر افشانی کند.از محمدعلی عزیز هم انتظار دارم همچنان بدون امید به دستگاه های فرهنگی مسئول ،این راه درخشان را که بی تردید رضایت خاطر معراج نشینان مسلخ عشق را به دنبال خواهد داشت با خلق آثارماندگار ادامه دهد.انشاالله.

                

 

فصل گلابگیران(1)

+ نوشته شده در سه شنبه بیست و دوم اردیبهشت 1388 ساعت 6:30 شماره پست: 123

فرزند فاضل هم

 

ممکن است فاضلاب باشد

 

چونان گلاب از گل!!

                

 
آزموده را آزمودن خطاست !
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و یکم اردیبهشت 1388 ساعت 19:5 شماره پست: 122

                                           

یک سال گذشت از زمانی که شنیدم موسسه فرهنگی پیام آزادگا ن به منظور ساخت فیلم سینمایی  از ابعاد معنوی سیاسی شخصیت کم نظیر حجت الاسلام سید علی اکبر ابوترابی قراردادی را با کمال تبریزی منعقد نموده است .

نگرانی از سرنوشت این فیلم را در عصری که چماقداران دفاع  از نوامیس فرهنگی !نیز برای ترویج مفاهیم آسمانی جهاد وشهادت به رقص وآواز پناه آورده ا ند در اظهار نظر های متعدد آزادگا ن فرهیخته به کرار مشاهده نموده ام.

مبادا مانند سریال شهریار که سرنوشت سازنده اش به شکایت و دادگاه و آجا ن کشی  !ختم شد ابو ترابی که ماندگارترین چهره آزادگی در دوران دفاع مقدس است  ،جوانی عیاش واحیانا موتور سواری لاقید نشان داده شده و فلسفه تحمل سالها شکنجه و فشار از بیگانه و خودی تنها در عشق خانمان سوز  دلبرکی سودایی خلاصه گردد .

یادش بخیر موقع پخش سریال یوسف به شوخی می گفتم اگر هر کارگردانی غیر از سلحشور سازنده این فیلم می شد معلوم نبود هنگام فرار یوسف از دست زلیخا ، قفل در آخری باز شود ! ....آ ن وقت  مسیر تاریخ عوض می شد  و ...

مسئولین محترم موسسه پیام آزادگان با استفاده از عقلانیت فرهنگی علاوه بر حضور مقتدر رسانه ای ، مهم ترین وظیفه خود را باید ثبت و انتشار گنجینه خاطرات آموزنده و محیر العقول آزادگان اردوگاههای مختلف بدانند ، تکلیفی که متاسفانه روی زمین مانده و خاک می خورد .

 

میراث ماندگار

+ نوشته شده در شنبه نوزدهم اردیبهشت 1388 ساعت 22:30 شماره پست: 121

    

زیگورات معبدی برای تاریخ

 نوزده اردیبهشت روزی است که زیگورات چغارزنبیل خوزستان در فهرست آثار میراث جهانی یونسکو ثبت گردید.

بنده چند بار از این مکان دیدنی بازدید نموده و به عنوان یک ایرانی از شکوه این اثر تاریخی لذت برده ام. اما هر بار که پا به آن منطقه یعنی خطه پاک هفت تپه گذاردم داغی فراموش ناشدنی نیز دز ذهنم تداعی گردید.

هفت تپه عقبه معنوی و نظامی ده ها هزار رزمنده بی نام و نشان لشکر25کربلاست.غیورمردانی که با بهره مندی از حداقل امکانات اقامتی مانند سوله و چادر و...شمارش معکوس برای وصال عاشقانه خویش را آغاز می نمودند.

هفت تپه مقر خودسازی ملکوتیان زمینی بود و آمادگاه پرواز کبوتران بارگاه کبریایی.آنجا معراج عاشوراییان  کربلای خمینی بود و کهف آسمانی اصحاب خورشید.

هفت تپه امروز اما متروکه ای بیش نیست.هیچ سازمان و بنیاد بودجه خوری آن را میراث فرهنگی این مرز و بوم نمی شمارد.کسی برای فرمانده غیور مازندرانی شهید جعفر شیر سوار در مکان عروجش یادمانی نساخته...

میدان صبح گاه هفت تپه  چشم انتظار گام های اراده پولادمردان گمنام جبهه فرهنگی حزب الله است.بسم الله.

 
رنگ رخسار نشان می دهد ...!!
+ نوشته شده در جمعه هجدهم اردیبهشت 1388 ساعت 13:15 شماره پست: 120

                                 

آقای دکتر!رضایی اعلام کرد در کابینه آینده اش از آقای احمدی نژاد هم استفاده خواهد نمود.

برخی دوستان پیشنهاد داده اند احمدی نژاد وزیر نفت شده تا شاهرگ حیات برخی از باندها راکمی ماساژ دهد! اما به هر حال یقین دارم ایشان مسئول ستاد مبارزه با قاچاق کالا نخواهد شد!

گفتنی است رضایی در پاسخ به سئوالی درباره عدم برخورد با پسرش احمد اظهار داشت از نظر امنیتی نمی تواند بگوید فرزندش آنور آب چه خدمتی به کشور نموده است!

برخی تحلیلگران معتقدند احمد رضایی با نفوذ دربین سیاستمداران ایالات متحده و با استفاده از زیرکی وحرفه ای گری خاص خود وظیفه ایجاد تنش بین سنا و کاخ سفید را بر عهده داشته است!!

جناب دکتر واردات سیگار را اتهامی از سوی دولت نهم خواند اما گفت که ترجیح میدهد سکوت کند!

وی توضیح درباره نامه زهرآگین خود به حضرت امام و تعیین شرط برای ادامه دفاع از کشور در صورت تامین تجهیزات غیرمتعارف و سلاحهای مدرن را به آینده موکول نمود.

                                   

 

یک پرسش جنگی!

+ نوشته شده در سه شنبه پانزدهم اردیبهشت 1388 ساعت 19:45 شماره پست: 119

هاشمی رفسنجانی به این ابهام پاسخ دهد!!

در جلد سوم خاطرات حجت الاسلام ری شهری ، بحثی به چگونگی حمله منافقین و شکل گیری عملیات پیروزمندانه مرصاد اختصاص یافته که مطالب ابتدایی آن، کمی ابهام زا می باشد .

ایشان در صفحه 169 این کتاب اظهار داشته است که به رغم گزارشهای موثق اداره کل اطلاعات کرمانشاه در خصوص حمله نظامی منافقین و اشغال شهرهای مرزی و تایید آن توسط ایشان (وزیر وقت اطلاعات )آقای هاشمی ، صحت این خبر را مورد تردید !! قرار داد .

متاسفانه در این عملیات منافقین تا سی کیلومتری شهر کرمانشاه پیشروی کرده و فجایع انسانی زیادی را رقم زدند . گفتنی است بیش از یک سوم اسرای ایرانی در این تهاجم به چنگال دشمن گرفتار آمده و تا پایان جنگ به عنوان مفقود الاثر در اردگاههای مخفی رژیم بعث مورد آزار و شکنجه قرار گرفتند.

آنچه این ابهام را رقم زده علت بی توجهی به این گزارش در شرایط فوق العاده حساس آن زمان بوده در حالی که امروز نیز که دوره ثبات است کوچکترین گزارش یک شهروند ناشناس می تواند منشا تحقیقات جامع امنیتی قرار گیرد .

چندی پیش نیز روزنامه همشهری در مصاحبه با دکتر حسن روحانی به مطلب مشابهی اشاره کرده بود که در جریان سقوط شهر فاو که فتح ان نیز از بزرگترین پیروزی های استراتژیک و فرامرزی سپاهیان اسلام محسوب می شد گزارش حمله گسترده دژخیمان بعثی از طرف وی به اقای هاشمی ارائه گردید که از سوی ایشان  گویا با استناد به اظهارات محسن رضایی مورد تردید و تکذیب واقع گردید .

امید است حضرت آیت الله هاشمی رفسنجانی که همواره اهتمام چشمگیری در رفع ابهامات دفاع مقدس داشته و در مسائل مشابهی همچون اصرار بر پذیرش قطعنامه ، اقدام به روشنگری نموده است در اینباره نیز توضیحی روشن ارائه داده تا از تثبیت هر نوع ابهام در تاریخ پر حماسه دفاع مقدس ، جلوگیری به عمل آید .

دروغ های سوم خردادی !
+ نوشته شده در شنبه دوازدهم اردیبهشت 1388 ساعت 20:57 شماره پست: 118
چند سالی می شود که دلم تنگ خواندن "سیم آخر نوشته های "! حمید داود آبادی شده است .سیم آخرهایی که نه در مدح این وآن بلکه گدازه هایی بر پیشانی غیرتهای یخ زده شمرده شود .متن زیر که به تازگی در وبلاگ او ثبت شده نشان می دهد داود آبادی هنوز اهل فکه است و نه در فکر دکه!
"پاره های پولاد "به "تفحص" نیاز دارد ."دجله در انتظار عباس "می ماند تا "یاد ایام "زنده شود .
داود آبادی این گونه باید !
 
 
                                                             
 

اگه هنوز احساس می کنی یه ذره غیرت و مردونگی توی وجودت مونده، این رو بخون! ولی اگه می خوای فحش بدی و بگی این دوباره قاطی کرده، برو حال خودت رو بکن و بی خیال شو؛ مثل 27 سال گذشته!
یکی دو روزه عملیات شروع شده. همون صبح دهم اردیبهشت افتادیم توی محاصره. ایستگاه حسینیه قتل عامی بود. عراقیا روی جاده بدجوری مقاومت می کردن. خون بود و خون. ولی ما هنوز زنده بودیم.
اون روز همه بودند. من، امیر محمدی، جهانشاه کریمیان، سیدمحمود میرعلی اکبری ...
ولی امروز ...
هیچکدوم اونا نیستن ... ولی من هستم.
اونا اون روز رفتن با غیرت!
من امروز موندم بی غیرت!

ببخشین این درد یکی دو ساله داره خفه ام می کنه. زشته، بده، بی حیاییه، خودتون ببخشن. بیاییم همدیگر رو خر نکنیم. بیاییم سرمون رو از آخورمون دربیاریم و یه ذره غیرتی بشیم.
آره بد می نویسم. بد و سیاه. ولی مگه دروغ می گم؟
عذر می خوام از همه بچه های خرمشهری. از همه بچه های جنوبی که اصلا تاریخ آزادی خرمشهر رو یادشون رفته!

موندم تا شاهد باشم که توی سالگرد سوم خرداد، بنیادها و سازمان ها و ارگان های کوفت و زهر مار، میلیارد میلیارد بریزن توی حلقوم کثیف مطربین و تبلیغاتچی ها و چپون چپون که چی؟
یکی دو سال پیش توی یه جلسه بودم که یه آدم عراقی الاصل که بدبختانه شده مسئول برگزاری همین جشن های بزن و بکوب و بخور بخور خرمشهر! یه پوشه گنده جلوش باز کرده بود و هی زر می زد که واسه سالگرد خرمشهر می خواییم فلان کنیم و بیسار.
یه مطرب کپی بردار هم که هر سال یکی از آهنگای آلمانی و ... رو کپی می کنه و می ده به خورد جماعت و تالار وحدت و وحشت ...
بنرها و تابلوهای فلان قدری توی تهران برای سالگرد خرمشهر
حرفای تکراری ... خاطرات کلیشه ای ... تجلیل از حماسه آفرینان خرمشهر البته همه تهرانی و در همین جا و دریغ از یک خرمشهری!
مدال شجاعت و نشان ایثار و بارون سکه طلا.
و ...

کوفتتون بشه وقتی یکی از مسئولین توی جلسه می گه:
بر اساس گزارش یکی از سازمان های دولتی، دخترهای جوون خرمشهری به دلیل فقر مادی و نداری، پول ندارند "نوار بهداشتی" بخرند، بالاجبار از پارچه های معمولی چندباره استفاده می کنن تا نیازشون رفع بشه و چون مدام از اینها استفاده می کنن، به بیماری های مختلف از جمله رحمی دچار شده اند!

سرمون رو بگیریم بالا:
خرمشهر آزاد شد ...
خرمشهر آزاد شد ... جیب ماها باد شد!
خرمشهر آزاد شد ... کنسرت ما شاد شد!
خرمشهر آزاد شد ... بچه اونجا ...

جشن بگیریم. بوق کشتی و زنگ کلیسا بزنیم. آلبومای رنگارنگ چاپ کنیم.
چقدر من کثیف شدم. چقدر بی حیا شدم. من از اون وقت که سالگرد خرمشهر رو توی تهران گرامی داشتم، لجن شدم.
اصلا بذارین واسه خودم یه سالگرد خرمشهر بگیرم.
جرم که نیست! می خوام واسه خودم دروغ بگم.
چطور آقایون می تونن توی تهران کنگره شعر و موزیک و بزن و ... به یاد خرمشهر راه بندازن و یک سال خود و خونوادشون رو بیمه مالی و حالی بکنن! من نمی تونم زر مفت بزنم؟!
من که نه حق و حساب می خوام نه چک فلان میلیونی بابت چهار خط شعر و ور!

دروغ های سوم خردادی
تیتر یک روزنامه ها و سایت های اینترنت در سالگرد خرمشهر
- وزارت بهداشت اعلام کرد به مناسبت سالگرد آزادی خرمشهر، ده ها دکتر متخصص جهت هرگونه خدمات رسانی پزشکی به مردم شریف خرمشهر، به مدت یک ماه در سال به آن سامان اعزام شدند.
- وزارت بهداشت جهت رفاه حال مردم عزیز خرمشهر، هزینه کلیه داروهای لازم را پرداخت می نماید.
- مراسم سالگرد خرمشهر با حضور نمایندگان مجلس که با اتوبوس به آنجا سفر کرده اند برگزار شد.
- وزارت نیرو بعد از 27 سال، از راه اندازی آب لوله کشی در خرمشهر به شیرینی آب تهران خبر داد تا دیگر خرمشهری ها شاهد آب های کثیف اهواز و پساب های نیشکر رود کارون نباشند.

من دیگه بریدم. بقیه اش رو خود شما بنویسید.
خرمشهر در بیست و هفتمین سالگرد آزادی، چرخ و فلک و شهر بازی نمی خواد!
کار، آب شرب، کارخانه و تنها نگاهی غیرتمندانه می خواهد و بس.

از بازسازی شهر "فاو" یک سال پس از پایان جنگ عبرت بگیریم.
صدام ملعون دو تا از قوی ترین سپاه هایش (سپاه هفتم و سوم) را مامور کرد تا در عرض چند ماه پس از پایان جنگ با ایران، آن جا را به عروس جنوب تبدل کنند!
چیه مثلا خیلی تکون خوردی؟!
من که عین خیالم نیست.
حقوق توپولم رو می گیرم و توی مسجد محل شما از خاطراتم در آزادسازی خرمشهر تعریف می کنم!
بترکه اون چشمت که نمی تونی ببین!
اگه من نبودم که خرمشهر حالا حالاها آزاد نمی شد، غیرتمند!

 

زیر پوست متن

+ نوشته شده در دوشنبه هفتم اردیبهشت 1388 ساعت 17:36 شماره پست: 117

 

                            گاو!!

 

زن مشدی حسن، زار زار گریه می‌کند. می‌گوید او امروز برمی‌گردد. جوابش را چه بدهم. کدخدا، اصلان و همسایه‌ها جمع می‌شوند:

ـ چی شده؟ مشدی مرده؟

ـ نه بابا، گاو مرده. دیگر پول نداریم گاو بخریم. مشدی بفهمد دق می‌کند. او گاوش را بیشتر از من دوست دارد!

کوکب خانم: یادش به خیر شیر تازه، ماست و دوغ و... با نیمرو چه حالی داشت.

چوپان دروغ‌گو: اشکالی ندارد. می‌گوییم گرگ آمد و او را خورده یا اصلاً با دوست نابابش فرار کرده!

کدخدا: پوستش را می‌کنیم و می‌فروشیم، بعد می‌رویم یک گاو صفر! ثبت نام می‌کنیم.

اصلان: دل و روده‌اش هم به درد می‌خورد.

مشدی بابا: من چه بگویم؟!

زن مشدی حسن جیغ می‌زند. بی‌قراری می‌کند و صورتش را لای دستان خود مخفی می‌نماید. صدای هق هق گریه‌اش بلند می‌شود. زن‌های ده، جو گیر می‌شوند و بی‌دلیل، شروع به گریه می‌کنند.

کارگردان: آفرین، این جوری طبیعی‌تر است!

مشدی حسن وارد می‌شود. با دیدن های و هوی جمعیت، شوکه می‌شود و سرجایش میخکوب می‌ماند. کمی بعد، از خودش صدای گاو در می‌آورد و شروع به دویدن می‌کند.

اصلان: مشدی جان گاو نشو! ناهار نمی‌مانیم. جای دیگر دعوتیم.

مشدی حسن حواسش به هیچ جا نیست. نعره می‌کشد و بر سر چاه می‌نشیند.

مشدی، کاه می‌جود و عربده می‌کشد.

زن: ای خدا شوهرم گاو شد. پس کی خرجی مرا می‌دهد؟!

کدخدا: او از اول هم گاو بود که با تو ازدواج کرد.

مشدی بابا: بسوزد پدر عاشقی!

زن‌های همسایه؛ ]اولی[: ای نامردِ ... ]حذف به دلیل بدآموزی[.

]دومی[: می‌گویند گاوه هم به او دل بسته بود. برای همین در نبودش دق کرد.

]سومی[: کار زن مشدی است. او را تشنه رها کرد تا بمیرد.

چوپان دروغ‌گو: حیوانی شاید قرص اکس خورده تا دل گاو را به دست آورد.

شاعر شوریده هم در این هیرو ویری طبعش گل می‌کند:

اگر مشدی دل شوریده‌ای داشت        دل گاوش از او شوریده‌تر بی

عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد       دل مشدی حسن از عشق، چو آبکش باشد

صدای تق‌تق به گوش می‌رسد.

ای‌کیوسان، سر کچلش را می‌خاراند: باید مشدی را ببریم درمانگاه. دفترچه بیمه‌اش را آماده کنید. اورژانس هنوز نرسیده است. مشدی را با طناب می‌بندند و سوار تراکتور می‌کنند.

مشدی، صدای گاو در می‌آورد. توی راه، سرش را تکان می‌دهد. مردم کنار جاده، جواب سلامش را می‌دهند؛ اما کدخدا به اصلان می‌گوید: مشدی می‌خواهد با سرش همه را شاخ بزند.

شاعر کنار مشدی نشسته و از خودش شعر در می‌کند:

از محبت خارها گل می‌شود            مشدی دلداده، منگل می‌شود

متخصصان، دامپزشک‌ها، پزشک‌ها، پیراپزشک‌ها، بخش‌های پرستاری، مامایی، هوشبری، تزریقات و همه کادر درمان از بهبود او اظهار ناامیدی می‌کنند.

در حاشیة خبرها:

تحلیل پسرانه: مشدی با این کار قصد داشت از سربازی معاف شود!

تحلیل اقتصادی: دریافت وام‌های بی‌حساب و کتاب، افزایش تورم و نقدینگی، پولشویی و... مشدی را به این روز انداخت.

تحلیل روانشناختی: در هر خانواده‌ای اگر عشق، حاکم باشد کار به این جاها نمی‌کشد.

تحلیل پزشکی: ثابت شد جنون گاوی اول از انسان به گاو سرایت کرده است.

تحلیل سیاسی: این واقعه نه تنها روابط دیپلماتیک ما را با هندوستان بهبود می‌بخشد بلکه شاید با تحت تأثیر قرار دادن مردم اسپانیا، پیوندهای دو ملت را مستحکم‌تر نماید.

تحلیل اجتماعی: عشقی که پایه و اساس درست و حسابی نداشته باشد آخر و عاقبت خوبی هم ندارد و ممکن است انسان را به جایگاه گاو تنزل دهد. جوان‌ها باید دقت بیشتری داشته باشند و گول ظاهر! افراد را نخورند.

البرادعی: مدرکی دال بر غنی‌سازی اورانیوم به وسیلة بازیافت تفاله‌های گاو در ایران مشاهده نشده است.

عادل فردوسی‌پور: به هر حال مسئولین تیم پگاه باید پاسخ‌گوی این حوادث باشند!

مرحوم غلامحسین ساعدی: اگر می‌دانستم داستان، این قدر حاشیه به دنبال دارد هرگز آن را منتشر نمی‌کردم.

سیدحمید مشتاقی‌نیا

 
کمربندها را محکم کنید!
+ نوشته شده در پنجشنبه سوم اردیبهشت 1388 ساعت 18:27 شماره پست: 116

  نه به چپ و راست

قرار نیست این وبلاگ  به حمایت یا رد کاندیداها بپردازد البته گاه بنابراقتضای شرایط ! نکاتی در این خصوص بیان خواهد شد.مانند مطلب "سفره مستکبران"که چندی پیش با توصیه هایی خطاب به میرحسین موسوی در همین صفحه خدمتتان ارائه شد.اکنون نیز توصیه ای به طرفداران محمود احمدی نژاد دارم.

گاهی شیپورچی های رقیب در بوق و کرنا می کنند که مثلا ناطق و رفیق دوست و....از احمدی نژاد حمایت نخواهند کرد.

این مسئله نه تنها نباید موجب دلسردی دوستان شود بلکه باید انگیزه آنان را نیز برای حمایت از ایشان بالاتر ببرد.

یادتان است که در مرحله دوم انتخابات نهم،تقریبا همه طیف های رسمی عالم سیاست پیشگی از رقیب احمدی نژاد حمایت کردند تا جائیکه بخش وسیعی از بدنه جامعه مدرسین نیز ناخواسته با رادیوهای بیگانه و احزاب سلب مشروعیت شده توسط خود،هم نظر و هم آوا شده بودند.

کلام آقا را فراموش نکنید که پس از تشبیه اتحاد مخالفین (نه منتقدین)احمدی نژاد به صف آرایی جنگ احزاب(خندق)علت این ناجوانمردی ها راپافشاری دولت نهم بر اصول و آرمان های امام و انقلاب بیان نمودند.همان امامی که به رغم چهره کاریزمات خویش در نهایت جام زهرنامه را از دست مدعیان تولیت انقلاب و فرماندهی مادی جنگ سرکشید.پس فانسقه هایتان را محکم ببندید.

این ضرب المثل عربی را شنیده اید که:تعرف الاشیا باضدادها. هرچیزی با ضدش شناخته می شود.

این جمله سخنگوی کارگزاران(تاجران سیاست)را هم شنیده ایدکه:احمدی نژاد خطر ناک تر از بنی صدر است.

به خداوندی خدا اگر روزی دیدید امثال این احزاب یا حضرات آقایان ایکس از احمدی نژاد و عملکرد او حمایت می کنند و به او دل بسته اند آن روز چکش هایتان را برای کوبیدن میخ های تابوت احمدی نژاد آماده کنید.

 

ماندن

+ نوشته شده در سه شنبه یکم اردیبهشت 1388 ساعت 23:37 شماره پست: 115

قدیم ها

اسطوره ها را مومیایی می کردند

......

زمانه دیگر عوض شده                         

امروز   ماندن

مخصوص شیمیایی هاست.

 
ان الانسان لفی خسر
+ نوشته شده در سه شنبه یکم اردیبهشت 1388 ساعت 23:25 شماره پست: 114

                                                                                                                                                

میز را به میزان ترجیح ندهیم!

 

 

پرچمدار صلح

+ نوشته شده در سه شنبه یکم اردیبهشت 1388 ساعت 15:5 شماره پست: 113

  

به:کنفرانس صلح جهانی

اسلام دین تسلیم در برابر آفریدگار یگانه است.همان خدای "الرحمن الرحیم".

اسلام دین "من لایرحم لایرحم" است.دین سلام وسلامتی،باکتابی که عصاره آن"حمد"الهی است.باپیامبری که پرتو عنایتش دل کافر اهانت گر را نیز روشن ساخته است.

وشیعه،آئین جود و محبت که تجسم آن در انوار وجود دوازده امام مودت ،تلالو دارد.شیعه یعنی مکتب علی علیه السلام که فراتر از تعاریف حقوق بشر غرب وشرق عالم،گستره عدالت و شفقتش نه تنها ادای حق ضعیفان،که عطای سهم افطار خویش به  گرسنگان بودو آیت "هل اتی" تصویری از مرام عاشقانه او گردید.

در کلام امام هدایت است که "حرمت مومن بالاتر از کعبه عبودیت" معنا می یابد.گل بوستان تشیع،آئینه جمال رضوی است که "ضامن آهو"وصف کوچکی ازافق بی انتهای رافت وکرامت اوست.

طلعت خورشید تشیع،نویدبخش تحقق صلح جهانی و احیای کرامت انسانی درهمه اقوام ونژادهای عالم است که بیرق محبت و رحمت را برتارک گیتی به اهتزاز درآورده وتمدن بشر خاکی را به ملکوت رستگاری گره خواهد زد.

 
 
آه و نگاه
+ نوشته شده در سه شنبه یکم اردیبهشت 1388 ساعت 2:30 شماره پست: 112

                   

               ازما تا... ماه!

برگ های دفتر عشق را مرور می کنم .

 به یاد آن سال ها ، دوباره مشق شبم ، نجوای عاشقی است . مرغ دلم در هوای خاطراتت پر و بال گشوده است . شب را پشت خاکریز خاطراتت به صبح می رسانم . به یاد شب هایی که پشت کیسه شن های سنگر هم پای کمیل ، در آسمان بارانی مفاتیح ، کهکشان راه سعادت را می جستیم . شب با همه تاریکی اش در مقابل منورهای کمیل و ندبه و توسل ، زانوی مذلت به خاک می زد و ما از همان باریکه راه ، ملکوت را نظاره می کردیم . فرق من و تو همین بود . من به تماشای راه نور ، دلخوش بودم و تو اما سودای پیمودن آن را در سر می پروراندی . تو راهت را یافتی . عزم سفر کردی و پای اراده ات را در مسیر حق نهادی . تو به عشق ات رسیدی و من به تماشای آن دل خوش ماندم . این دل خوشی اکنون جانم را به لب رسانده . آیا فرصتی می شود باز تا راه نارفته را زیر گام های حسرت زده ام بپیمایم . قاب عکس تو امشب ماه را مهمان خانه ام ساخته است . تو در نگاه من آه را می بینی آیا ؟ یاد آن شب ها به خیر . شب هایی که از ما تا ماه ، یک آه فاصله بود . تو حسرت وصال را از عمق جانت نجوا کردی و خاک را به افلاک پیوند زدی . اما من غافل از همه جا ، آه را به غنیمت آوردم . در این سال های بی دردی ، آه سوغاتی است که طعم تلخ فراق را در کام دل می نشاند . چشمانت امشب برق عجیبی دارد . دیدگان من نیز زیر باران اشک ، غسل شهادت می کند . دلم اسیر چشمان همیشه بیدار توست . تو را به خدا نگاهت را از من دریغ مدار . بر صحیفه سیاه دلم نگاه روشن تو ، نگار ماندگار است . واژه عشق را به یاد تو بر افق نگاهم حک می کنم .

  • سیدحمید مشتاقی نیا