سید قاسم دابوئیان که بعضی رسانه های مجازی استان از او به عنوان یکی
از دوستان نزدیک استاندار نام می برند، در ماه های اخیر تلاش گسترده ای را برای
تصدی بخشداری منطقه لاله آباد بابل آغاز کرده بود که به رغم واسطه گری برخی از
چهره های ذی نفوذ ناکام ماند.
شنیده شده یکی از کسانی که اصرار داشت تا دابوئیان را به این منصب
برساند دکتر معلم، کاندیدای دور پیش و آینده مجلس شورای اسلامی در شهرستان بابل
بود. دکتر معلم اگر چه چهره شناخته شده ای در میان مردم شهرستان نبود و نتوانست به
مجلس راه پیدا کند ولی با رأی حیرت آورش توانست نگاه ها را به سمت خود جلب نموده و
از این نظر باید او را یک پدیده سیاسی برای شهرستان بابل دانست. البته هنوز طیف
های ارزشی شهر نتوانسته اند نگاه مطمئنی نسبت به گرایشات فکری وی پیدا کنند. در دور
بعدی انتخابات مجلس که اسفند 94 برگزار می شود اگر چه به دلیل همزمانی انتخابات
مجلس خبرگان و اهمیت فوق العاده آن که به نوعی رقابت در "فینال جام انقلاب
اسلامی" محسوب می شود توان اصلی نیروهای مذهبی معطوف به حمایت از کاندیداهای
اصلح خبرگان خواهد شد ولی به هر روی با توجه به حضور مجدد دو نماینده فعلی بابل در
مجلس یعنی آقایان ناصری و نیازآذری که نخستین حرف مشترک هر دو نفرشان، نون است! و
احتمال شدید عبور مهندس نریمان از فیلتر شورای نگهبان - به رغم حرف و حدیث هایی که
درباره عملکردش در پست های قبلی وجود دارد - و گمانه زنی هایی که در خصوص حضور
نامزدهای صاحب نامی چون جنابان دکتر فلاح، مؤمنی، کریمی فیروزجایی، طاهرنژاد و حتی
قاسم زاده و ... به چشم می خورد، دکتر معلم راه دشواری را پیش رو خواهد داشت.
به نظر می رسد معلم تلاش می کند تا از ظرفیت حامیان فرضی قاسم
دابوئیان نیز برای دور بعدی انتخابات بهره بگیرد.
قاسم دابوئیان پدیده سیاسی اواسط دهه هفتاد در بابل بود. او در قم با
موتور گازی آبی رنگش به در خانه دوستان قدیمی رفته و نظر آنها را نسبت به
کاندیداتوری خود در مجلس پنجم جویا می شد. ادعای سید این بود که می خواهد فضای
کربلای پنج را در بابل ایجاد کند.
پای قاسم که به بابل رسید ریخت و چهره اش صد و هشتاد درجه تغییر کرد. او
دیگر طلبه ای ساده پوش و سر به زیر نبود. آن موقع که همه نامزدها تلاش می کردند
نسبت خود با یکی از مدارس علمیه شهر و میزان رفت و آمدشان به آن جا را امتیازی
برای جلب آراء بدانند سید قاسم با بهره گیری از مشاورانی جوان و توانمند به خصوص
برادر سابق و ضد انقلاب و فراری ما یعنی جواد اکبرین، شیوه ای نوین و جذّاب را در
طراحی پوستر و نوع آرایش و طرح شعارهای جنجالی در پیش گرفت.
قاسم دابوئیان توانست از دو طیف جوان شهر برای خود حامیانی جدی را گرد
آورد. یک طیف جمعی از بچه های هیئتی و مسجدی بودند که همچنان ادعا داشتند سید بوی
شلمچه می دهد. آن موقع تنها رایحه ای که از سید قاسم به مشام می رسید بوی تند
ادکلن های غربی و سوسول پسند بود. جالب آن که این جمع، دفتر سید را مرکزی برای
مقابله با محسن نریمان، نماینده قدرتمند و با نفوذ آن دوره که جایگاه قابل قبولی
در بین روحانیت نداشت، می دانستند.
عده ای دیگر اما بچه های قرطی و سیگاری و سرچهارراهی و ... بودند
که احساس می کردند دارند در فیلم زنده باد زاپاتا بازی می کنند و گمان می کردند
سید، قهرمان نجات آنها از چنگ استبداد است و آمده تا مثلاً درِ ستاد امر به معروف
بابل را تخته کند و ...
ستاد مرکزی سید قاسم در چهارراه شهربانی بابل هر روز عصر محل تجمع و
هیاهوی عده قابل توجهی از جوان ها بود. این هیاهو اطرافیان سید را به این توهم
انداخت که قاسم نماینده قطعی مجلس شده و در دور بعدی ریاست جمهوری هم شرکت خواهد
کرد!
اگر اشتباه نکنم تعداد آرای سید قاسم چیزی در حدود یازده هزار رأی
بود. حامیان او مدعی بودند به دستور مدرسه صدر، فرمانداری حق دابوئیان را پایمال
کرده است! آن دور از انتخابات مجلس بابل به مرحله دوم کشیده شد. یک شب مانده به رأی
گیری دور دوم و در حالی که فرصت تبلیغات انتخاباتی به پایان رسیده بود، به رغم ائتلاف
اکثریت کاندیداها بر ضد رقیب دیرینه شان یعنی محسن نریمان ناگهان اطلاعیه ای در
شهر پخش شد که محتوای آن اعلام حمایت قاطع سید قاسم دابوئیان از نریمان بود.
حامیان مسجدی دابوئیان با دیدن این اطلاعیه در بهت فرو رفته و آن را تکذیب کردند.
قاسم اما واقعا حامی نریمان شده بود و توانست پستی را از او که بعد از
شکست به ریاست آب و فاضلاب تهران منصوب شد دریافت کند. جریان قدرت در شهر به بهانه
پخش اعلامیه انتخاباتی در ساعاتی که تبلیغات ممنوع بود در اقدامی نا به جا پای سید
قاسم را دو یا سه روز به زندان کشاند.
سید اگر چه پیش از این سعی داشت خود را یک نیروی انقلابی با گرایش به
جریان چپ معرفی کند اما با پیوستن به جریان نریمان و پس از آن با حمایت از
کاندیداتوری سید محمد خاتمی دیگر یک نیروی موسوم به چپ اصلاح طلب به حساب می آمد.
قاسم دابوئیان در نخستین دوره از انتخابات شورای اسلامی شهر بابل شرکت
کرد و با کسب همان تعداد از آرای قبلی توانست به درون شورا راه پیدا کند؛ اما
اندکی بعد با وسوسه دوستان متوهمش از عضویت شورا انصراف داد و برای رقابت های
ششمین دوره مجلس آماده شد. سید این بار هم شکست سختی خورد و تقریباً از معادلات
سیاسی شهر حذف گردید. علت ناکامی مجدد او را باید در چهار نکته خلاصه کرد:
1- سید توجه نداشت که همه شهر، از چهارراه شهربانی تا فلکه باغ فردوس
نیست!
2- مردم به طور معمول به کسی که اعتمادشان را لگد مال کرده و تنها به
فکر پیشرفت و ترقی خودش باشد دیگر رغبت نشان نمی دهند.
3- سید دیگر یک شخصیت خاص و انگشت نما در بین رقبا نبود. تاکتیک
انتخاباتی او به یک روش سوخته تبلیغاتی تبدیل شده بود. حالا نامزدهایی پا به عرصه
رقابت گذاشته بودند که علاوه بر تیپ و قیافه به اصطلاح مدرن و امروزی، به برکت
فضای پر تلاطم سیاسی نیمه دوم دهه هفتاد، شعارهایی بسیار ساختارشکنانه تر از او سر
می دادند.
4- اصولاً کسی می تواند در این شهرستان برای مجلس رأی بیاورد که در بین
یکی از مناطق امیرکلا، بندپی یا لاله آباد بابل جایگاهی داشته باشد. اگر جمعیت شهر
تأثیر مشهودی در سرنوشت انتخابات داشت قاسم واثقی سال ها پیش نماینده بابل در مجلس
می شد.
مدتی از سید اطلاعی در دست نبود که ناگهان خبر رسید او شهردار رویان
شده است. همه می دانستند که مسئولیت گرفتن در رویان در گرو ارتباط با چه طیفی است.
سید قاسم به راست پیچید و اینک به یک نیروی وابسته به جناح موسوم به اصولگرا تبدیل
شده بود. کسی نبود بپرسد پس تکلیف این همه جوانی که با تعصبی خاص پشت سر او حرکت
کرده و حالا علاوه بر تغییر در نگرش های سیاسی و فاصله گرفتن از جریان های ارزشی، مبتلا
به مرض "خود روشنفکر پنداری" شده و ریش و چفیه شان را به هوا داده و دود
و دم و قلیان و سیگار و دیگر مأکولات و مشروبات را جایگزین مسجد و منبر و محراب
ساخته بودند چه می شود؟!!
شنیده می شد سید در توجیه گرایش خود به طیف احمد ناطق، می گفت: برای
من چپ و راست مهم نیست؛ کار ( بخوانید پست ) بدهند برایشان کار می کنم.
البته تجربه حضور در رویان را باید نقطه عطفی در تغییر مبانی و نگرش
های سیاسی سید قاسم و گرایش او به محافظه کاری دانست. سید با چشم خود دید که
بسیاری از غوغاسالارانی که در رسانه ها به سر و صورت هم چنگ انداخته و مردم را در
دعواهای زرگری چپ و راست به رویارویی با هم فرا می خوانند، اینجا در نقطه ای آرام
از منطقه ای خوش آب و هوا در شمال کشور، در همسایگی یکدیگر ویلا ساخته و تا پاسی
از شب سیخ کباب می گردانند، کنار شومینه هایشان لم می دهند، از آخرین ارزش سهام و
معاملات تجاری شان سخن می گویند، چای می خورند، دستشان را در یک کاسه کریستال کرده
و پسته اکبرشاهی برای هم باز می کنند، آروغ می زنند و به ریش ملت قهقهه نثار می
کنند.
گوگوری مگوری های لپ گلی شان هم دور از چشم بابا و مامان، کنج پستویی
خزیده و ورق آلومنیوم بازی کرده و آخر سر، بین شاه و بی بی پیوند آسمانی و نانوشته
برقرار می کنند، از فرط نرمش و خستگی بدنسازی یک لیوان عرق سرد برای هم می ریزند و
.... این جماعت سالهاست که آرزو دارند از بالا تا پایین بستنی میهن را طوری لیس
بزنند که چیزی ته آن باقی نماند.
سید در شهرهای دیگری مثل سورک، کیاکلا ( احتمالاً) و گتاب هم به تصدی
شهرداری رسید. منصب او در گتاب البته حاشیه هایی را بین او و بعضی از اعضای شورا
به دنبال داشت که نیاز به بررسی اسناد و مدارک شهرداری را ضروری جلوه می داد. آتش
گرفتن ناگهانی ساختمان شهرداری گتاب و از بین رفتن اسناد موجود، تحقیق پیرامون
ادعاهای طرفین را نیمه کاره گذاشت.
وقتی مقاله معروف به " فقط بابلی ها بخوانند " را در بررسی
سیر سقوط و انحراف جواد اکبرین نوشتم سید قاسم به یکی از روحانیون مقیم گتاب گفت:
جواد از آن ور بوم افتاده است و حمید از این طرف! برایم جالب بود او – شاید به
اقتضای مصلحت - از جوادی که از اوان طلبگی تا آخرین روزهای حیات مشروع سیاسی اش پا
جای پای سید قاسم می گذاشت و به نوعی محصول تفکر و القائات او محسوب می شد هم برائت
می جوید. گویا سید سال هاست که مسیر اعتدال را پیش گرفته است. البته اعتدال در یک
معنا پرهیز از افراط و تفریط بوده و در معنای دیگر که این روزها به وفور تفسیر
عینی می شود حرکت بین حق و باطل است که در قاموس مفاهیم دینی ما به واژه نفاق
نزدیک تر می باشد. امیدوارم سید در دَوَران بین این دو قرائت، برداشت نخست را
برگزیده باشد.
قاسم همزمان تلاش داشت تا پرونده تحصیلی خود در حوزه علمیه قم را احیا
کند که در این مسیر توفیقی به دست نیاورد.
اینک در حالی برخی جریان های سیاسی در تلاش برای بهره گیری از ظرفیت
حامیان فرضی سید هستند که احتمالاً نمی دانند دابوئیان دیگر جایگاه لیدری خود در
بین همراهانش را به کلی از دست داده است. دابوئیان اگر برای خودش محبوبیتی در بین
هواداران سابق می دید در تمام این سال ها لااقل یک بار دیگر نامزد انتخابات مجلس
یا شورای شهر می شد. داستان او اینک حکایت شیر بی یال و دم و اشکم شده است.
اما ... درباره سید قاسم دابوئیان چه چپ باشد و چه راست و اصولگرا
باشد یا اصلاح طلب، به حکم معرفت، یک نکته را نباید از قلم انداخت. برجسته ترین
ویژگی این رزمنده دهه شصت انقلاب و طلبه و مدیر سابق حوزه علمیه - که می دانم فراز
و نشیب ها و دشواری هایی را به خصوص در ایام جوانی در زندگی خود تجربه کرده - این است
که هیچ گاه در برابر سختی ها خم به ابرو نیاورد و لبخند دائمی، روی گشاده و رفتار
نیک و جذّاب، همواره آموزنده ترین و زیباترین خلق و خوی مسلمانی این سید اولاد
پیامبر بوده است.