اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۶ ارديبهشت ۰۳، ۱۸:۳۹ - علیرضا محمدی
    چه جالب

کابلی، یادگار خانطومان

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۹ آبان ۱۳۹۵، ۰۹:۵۵ ب.ظ

1-      در یادمان شهدای اروندکنار، یکی به او گفت: دونفر را شناسایی کردیم که پول های داخل ضریح را شبانه می دزدند!

حاج رحیم اصرار کرد کاری به کارشان نداشته باشیم. شب، درست وقتی که آن دو از سرقت پول ها برگشتند، رفت کنارشان نشست. بی آن که به روی خودش بیاورد، با همان زبان شیرین و تأثیرگذارش شروع کرد به گفتن خاطراتی که از شهدا داشت.

از عنایات شهدا و بزرگواریشان تعریف کرد. صحبت هایش که به اتمام رسید، خواست خداحافظی کند که هر دو با چشمانی اشکبار، پول های سرقت شده را دودوستی تقدیم کردند!

 

2-      یک توصیه محرمانه داشت: شهادت را در نمازشب از خدا بخواهید. انگار از شهادتش مطمئن بود؛ گاهی می گفت: دوست ندارم بعد از شهادت، جسم من حتی یک وجب از خاک را اشغال کند.

برای این که با اعزامش به سوریه موافقت شود، از یکی از اقوام ساداتش خواست تا به حضرت زهرا سلام الله علیها توسل کند. خودش هم رفت مشهد پابوس آقا.

بعد از شهادت، خانمش چند روزی بی تابی می کرد و از این که پیکر حاج رحیم بازنگشت ناراحت بود؛ اما خوابی دید که دیگر آرام شد. حاجی به او گفته بود: برای چه این قدر بی تابی می کنی؟ از وقتی که پیکر من و سایر شهدا روی زمین افتاد میهمان بی بی، حضرت زهرا سلام الله علیها هستیم.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">