اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

دیدار جمعی از دانشجویان و نمایندگان تشکل‌های دانشجویی


سؤال و جوابی که در ادامه می خوانید، مربوط است به یکی از تاریخی ترین دیدارهای مقام معظم رهبری. در این جلسه که در تاریخ 77/12/04 با حضور جمعی از اصحاب رسانه، جوانان و دانشجویان صورت گرفت، پرسش ها و البته پاسخ های صریحی رد و بدل شد که در نوع خود جالب و خواندنی است. در ذیل، تنها به یک نمونه از این سؤالات و پاسخ حکیمانه رهبر انقلاب اشاره می شود:

س- دوستان سؤال خطرناکى را براى من گذاشتند و مصوّب کردند که بپرسم! سؤال درباره‌ى اصل انتقاد نسبت به همه‌ى اجزاى کشور و همه‌ى مسؤولان نظام، از جمله رهبرى است. البته از خود امام على علیه‌السّلام حدیث هم داریم که مى‌فرماید: به من انتقاد کنید و من بالاتر از آن نیستم که اشتباه نکنم. به‌هرحال امروز بعد از گذشت بیست سال از پیروزى انقلاب، جوانانى که در همین انقلاب و در همین جمهورى اسلامى پرورش یافته‌اند و رشد کرده‌اند، به حدّى رسیده‌اند که مى‌توانند سؤال بپرسند؛ دوست دارند که انتقاد کنند؛ چون روحیه‌ى جوان، یک روحیه‌ى انقلابى است. یکى از متفکّران مى‌گوید: اگر جوان در دوران جوانیش انقلابى نباشد، مرده است. اما به دلیل بعضى از برخوردهاى حذفى و بعضى از مسائلى که پیش آمده، جوانان نسبت به سؤال کردن از جمهورى اسلامى و مسؤولان آن تردید دارند. سؤالات متعدّدى در مورد وقایع گذشته و این بیست سالى که نظام پشت سرگذاشته، وجود دارد؛ که حدودى از آن را ما دیدیم، و حدودیش را هم بزرگترها دیدند و براى ما تعریف کردند. مثلاً یکى از اصول قانون اساسى، بیست سال مسکوت گذاشته شده و هیچ عکس‌العملى نسبت به آن انجام نشده است. بنیاد مستضعفان ظاهراً به هیچ کس پاسخگو نیست و هیچ وقت مردم از کارهایى که در آن قسمت انجام مى‌شود، مطّلع نیستند. صدا و سیما اخبار را تا حدودى تحریف مى‌کند و اخبار و اطّلاعات صحیح را به مردم نمى‌رساند. وزارت اطّلاعات کارش به جایى رسیده که به‌جز جاسوسى و خبرچینى از این و آن، یک عدّه از افرادش آدمکشى مى‌کنند. بحث قوّه‌ى قضاییّه هم که جاى خود دارد. طبق آمار و ارقامى که خودشان اعلام کردند و روزنامه‌ها چاپ کردند، هر پنج نفر ایرانى، یک پرونده در قوّه‌ى قضاییّه دارد؛ یعنى بیش از یازده میلیون پرونده در قوّه‌ى قضاییّه داریم! یک سرى قوانینى وجود دارد که دست و پا گیر شده است که نمونه‌اش را در جریان قتلهاى اخیر دیدیم. یکى از این قوانین این است که اگر قاتلى بیاید ثابت کند که به وظیفه‌ى شرعى‌اش در قتل عمل کرده، از حکم قصاص مبرّاست. آن مصوّباتى که بانک مرکزى مى‌گذارد، آن بحث عدالت اجتماعى که دوستان کردند، آن لوایحى که وزارت امور اقتصادى و داراى به مجلس مى‌دهد و بعد هم در آن‌جا تصویب مى‌شود، آن قضیه‌ى بودجه‌ى امسال، آن قونینى که امسال در مجلس تصویب شد، فروختن نفت پارس به بیست و یک میلیارد دلار - چیزى شبیه همان قرارداد دارسى که به خاطرش شلوغ شد و علماء قیام کردند - همه‌ى اینها نواقصى است که جوانان احساس مى‌کنند در جامعه هست. امروز مى‌بینیم که در جامعه‌ى اسلامى، باز ما شاهد برگشتى هستیم و همان روند گذشته را ظاهراً طى مى‌کنیم.
ما نسبت به دوران به‌اصطلاح سازندگى حرف و حدیث زیاد داریم. در این دوره - همان‌طور که دوستمان اشاره کردند - دانشگاهها تقریباً غیرعلمى شدند، به انزوا کشیده شدند و دانشجویان غیرسیاسى شدند. از طرف دیگر، سدهایى ساخته شده که اصلاً روى اصول کارشناسى نبوده است. نیروگاههایى ساخته شده که اصلاً روى اصول کارشناسى نبوده است. امروز در دنیا سد یک فنآورى صنعتىِ از رده خارج شده براى تولید برق و حتّى آبیارى است؛ ولى در دوره‌ى سازندگى، یکى از افتخارات سردارانش این بود که ما کلّى سد ساختیم. در انقلاب ما، زاغه‌نشینان، مدافعان اصلى بودند. امام مى‌گفتند که انقلاب ما را زاغه‌نشینها انجام دادند؛ ولى الان نمى‌دانیم زاغه‌نشینان چه نقشى در نظام جمهورى اسلامى دارند؛ ظاهراً مى‌دانیم که در جنوب شهر تهران و حتّى شمال شهر، در بعضى از نواحى هنوز همان زاغه‌ها وجود دارد و افراد با فلاکت و بدبختى زندگى مى‌کنند. همه‌ى اینها انتقاداتى است که در ذهن من و خیلیهاى دیگر موج مى‌زند و مى‌خواهیم که بپرسیم و مى‌خواهیم که شخصى پاسخگو باشد و به اینها جواب بدهد که چرا این‌طور شدیم؟ چرا ما هنوز بعد از بیست سال اوّلین وارد کننده‌ى گندم در دنیا باشیم؟ چرا بعد از بیست سال باید سى میلیارد دلار بدهى خارجى داشته باشیم؟ چرا بعد از بیست سال که نظام به مرحله‌ى تثبیتش رسیده، کشورهاى مختلف بتوانند به‌راحتى به مرزهاى ما حمله کنند؛ افغانستان از شرق، عراق از غرب، امریکا از جنوب؟ این نشان مى‌دهد که ثبات چندانى در مرزهاى کشور وجود ندارد. به همین شکلى که آمدند مردم را به شهروند درجه‌ى یک و درجه‌ى دو تقسیم کردند، انتقادات را هم به مخرّب و سازنده تقسیم کردند و این ضربه‌ى مهلکى به بخش عظیمى از جامعه زد و باعث شد که به نظر ما قشر خاصى در جامعه بتوانند حاکمیت و قدرت را در دست بگیرند. سؤالى که در این‌جا مطرح مى‌شود، این است که آیا به نظر شما حذف انتقادها و خصوصاً منتقدان و تقسیم سؤالات به مخرّب و سازنده، به انهدام نظام منجر نمى‌گردد؟ و اگر به این نوع تفکّر و مطیع‌پرورى اعتقاد ندارید، براى بهبود فضاى نقّادى و گسترش فرهنگ نقد چه کارهایى انجام داده‌اید یا مى‌دهید؟
 جواب: خیلى خوب. ببینید آقاجان! انتقاد معنایش چیست؟ انتقاد اگر معنایش عیبجویى است، این نه چیز خوبى است، نه خیلى هنر زیادى مى‌خواهد، نه خیلى اطّلاعات مى‌خواهد؛ بلکه انسان با بى‌اطّلاعى، بهتر هم مى‌تواند انتقاد کند؛ کمااین‌که الان این مطالبى که شما گفتید، خیلیهایش اصلاً درست نیست؛ یعنى پیداست که شما اطّلاعاتتان ضعیف است. البته ما در این زمینه، عیب اطّلاع‌رسانى داریم. مثلاً راجع به نفت پارس، آن چیزى که شما گفتید، این‌طورى نیست. راجع به بدهى کشور، آن چیزى که شما گفتید، این‌طورى نیست. مسأله‌ى سد، آن چیزى که شما مى‌گویید اصلاً این‌طور نیست؛ شما اطّلاعات نادرستى در ذهنتان هست. ببینید آقاجان! انتقاد به معناى عیبجویى، اصلاً هیچ لطفى ندارد. شما بنشین از بنده عیبجویى کن، من هم از شما عیبجویى کنم؛ چه فایده‌اى دارد؟ نقد، یعنى عیارسنجى؛ یعنى یک چیز خوب را آدم ببیند که خوب است، یک چیز بد را ببیند که بد است. اگر این شد، آن وقت نقاط خوب را که دید، با نقاط بد جمعبندى مى‌کند، آن‌گاه از جمعبندى باید دید چه حاصل مى‌شود.
این‌که گفتید کشور شما نه حکومت دارد، نه اقتصاد دارد، نه مرز دارد، نه امنیت دارد، نه وزارت دارد، نه رهبرى دارد، هیچى ندارد، این‌که نیست؛ این‌که درست عکس آن چیزى است که واقعیت دارد. شما ببینید الان وضع ما از لحاظ اداره‌ى کشور، از لحاظ حضور جوانان، از لحاظ رواج همین چیزى که شما مى‌گویید - یعنى انتقاد - چگونه است. الان روزنامه‌هایى منتشر مى‌شوند، به همه هم انتقاد مى‌کنند؛ شما مى‌گویید چرا به رهبرى انتقاد نمى‌کنند! اوّلاً که عیبجویى از رهبرى مگر چه حُسنى دارد؟ رهبرى‌اى که در نظام جمهورى اسلامى اشاره‌ى انگشتش باید بتواند در یک لحظه‌ى خطرناک و حسّاس، مردم را به جانفشانى وادار کند، آیا این مصلحت است که یک نفر به میل خودش بیاید بایستد و بدون حق و بدون موجب، نسبت به او بدگویى کند؟! آیا این به نظر شما کار خیلى خوبى است؟! این کار بد است؛ رواج نداشته باشد، بهتر است.
راجع به صدا و سیما و قوّه‌ى قضاییّه و بنیاد مستضعفان هم که شما فرمودید، روزنامه‌ها مرتّب مى‌نویسند، این هم اشکالى ندارد، هیچ مانعى ندارد؛ چون رهبرى که رئیس صدا و سیما نیست؛ رهبرى رئیس صدا و سیما را معیّن مى‌کند. آن چیزى که مى‌شود از رهبرى سؤال کرد، این است که آیا شما بهتر از این کسى را نداشتید در آن‌جا بگذارید؛ یا ندارید بگذارید؟ رهبرى هم باید جواب بدهد. اما این‌که چرا فلان برنامه را دارد، یا چرا خبر را تحریف کرد، یا چرا فلان کرد، این‌که از رهبرى سؤال نمى‌شود؛ یعنى طبق هیچ قانونى، هیچ مقرّراتى، هیچ منطقى، از رهبرى سؤال نمى‌شود. البته من نمى‌خواهم راه سؤال شما را ببندم؛ چون من خودم آدمى هستم که سرم براى گفتگو و سؤال شنیدن و انتقاد شنیدن درد مى‌کند؛ هیچ ناراحت هم نمى‌شوم. این جلسه‌اى که شما الان این‌جا پیش من دارید، من نظایر این جلسه را - البته با غیر جوانان، احیاناً هم با جوانان - مکرّر دارم. افراد مى‌آیند این‌جا حرف مى‌زنند، سؤال مى‌کنند، حرف خود را مطرح مى‌کنند، اشکال مى‌کنند، نامه مى‌نویسند، تلفن مى‌زنند؛ به من هم خبرش داده مى‌شود؛ اما توجه داشته باشید که انتقاد کردن به معناى عیبجویى کردن، یک ارزش نیست که ما حالا بگوییم این در جامعه‌ى ما نیست. البته این هست و متأسّفانه به شکل غیرمنطقى‌اش هم هست! انتقاد معنایش این است که هر انسانى بنشیند عیارسنجى کند، ببیند نقطه‌ى ضعف کجاست، نقطه‌ى قوّت کجاست؛ بعد ببیند این نقطه‌ى ضعف - اگر مى‌تواند علّت یابى کند - به کجا برمى‌گردد، سراغ آن‌جا برود؛ یعنى آن ریشه را پیدا کند، اصل را پیدا کند. اگر این کار انجام شد، درست است؛ این همان چیزى است که انسان از جوان توقّع دارد؛ درست همان چیزى که جناحهاى سیاسى به این چیزها عقیده‌اى ندارند. جناحهاى سیاسى، یکباره، غالبى، خطکشى شده و بدون تمحیض در مسائل کار مى‌کنند.
من توصیه‌ام به همه‌ى شما این است که مواظب باشید صفاى دانشجویى و صفاى جوانى‌تان را - حالا دانشجویى در درجه‌ى دوم، جوانى در درجه‌ى اول - فداى این اغراض و توهّمات و خیالاتى که چهار نفر آدم دور هم جمع شدند، یک منفعت و مصلحتى براى خودشان تعریف کردند - که گاهى احیاناً هیچ ارتباطى هم به مصلحت کشور ندارد - نکنید.
الان جامعه، جامعه‌ى آزادى است و مردم مى‌توانند حرف بزنند؛ حرف هم مى‌زنند؛ راجع به ولایت فقیه - یعنى اصل و مبنا - هم حرف مى‌زنند. شما ببینید چقدر مطلب نوشتند! اینهایى که نوشتند، همه که دفاع نکردند. آقایى برداشت کتاب نوشت، اجازه هم گرفت، چاپ هم شد و دست همه هم بود! او اصل ولایت را اصلاً منکر شد؛ اما چون جوابها دندان‌شکن بود، عقب‌نشینى کرد. نوشتند که اصلاً ولایت در حتّى معصوم هم وجود ندارد! چرا؟ چون ولایت یعنى قیمومت! قیمومت بر چه کسى است؟ بر صغیر است، بر مهجور است؛ پس مردم مهجورند! یعنى یک تحریف کاملاً حاکى از بى‌اطّلاعى و عدم اشراف به مسأله و ندانستن مسأله انجام شد؛ اما به شکل علمى آن را مطرح کردند. کسى هم معارضشان نشد؛ آن آقا هم در همین تهران زندگى مى‌کند؛ کسى هم نپرسید چرا نوشتى؟! آیا این جامعه آزاد نیست؟! آیا این کشور آزاد نیست؟! آیا این‌جا آزادى بیان و آزادى فکر نیست؟! مگر آزادى فکر چیست؟ باید حتماً چهار نفر آدم بیایند، بدون استناد به هیچ حجّتى، به هیچ منطقى، به سه، چهار نفر فحش بدهند تا معنایش آزادى باشد؟! این خیلى خوب است؟!
ببینید؛ این‌که من مى‌گویم جوانان قدرت تحلیل داشته باشند، یعنى همین. مواظب باشید به دام حرفهاى برف انبار نیفتید. همین‌طور یک چیزى را آدم پشت سر هم در ذهن خودش بچرخاند، این خیلى حُسنى ندارد. دنبال آن نقطه‌ى درست؛ آنى که واقعاً دل شما را راضى و ذهن شما را قانع مى‌کند، بگردید. بله؛ ما جامعه را جامعه‌ى آزادى مى‌دانیم. انتقاد به معناى همان «عیار سنجى» را کار بسیار خوبى مى‌دانیم. من با آن موافقم؛ اما با تظاهر و تصارح به بدگویىِ اشخاص، هیچ موقع موافق نیستم.

این آقایانى که امروز مسؤولان کشور هستند، همه‌ى کارهایشان صددرصد مورد تأیید من نیست. خیلى انتقاد دارم؛ به آنها هم تذکّر مى‌دهم؛ در جلسات خصوصى، به صورت نامه، مکتوب و یا سفارش. بنابراین، انتقادهایى در کارشان هست و به آنها هم مى‌گوییم؛ اما این‌که صریحاً از مسؤولى انتقاد کنیم، این کار هیچ مصلحت و هیچ درست نیست.
بعضى خیال مى‌کنند که «مصلحت» در مقابل «حقیقت» است؛ در صورتى که مصلحت هم یک حقیقت است؛ کمااین‌که حقیقت هم مصلحت است. اصلاً حقیقت و مصلحت از هم جدا نیستند. مصالحِ پندارى و شخصى است که بد است. وقتى مصلحت شخصى نیست، وقتى مصلحتِ مردم و مصلحتِ کشور است، این مى‌شود یک امر مقدّس، یک امر خوب، یک چیز عزیز؛ چرا ما باید از آن فرار کنیم؟ لذا من این را واقعاً مصلحت نمى‌دانم.
البته الان این کار، صریحاً و علناً انجام مى‌شود؛ مى‌ایستند و مى‌گویند مجلس باید منحل شود! این حرف، خلاف قانون است؛ حرف غیرصحیحى است. چرا مجلس باید منحل شود؟! چطور شده است؟ انتخاباتش باطل و قلابى بوده؟ کسى با زور به مجلس آمده است؟ کسى دستور داده که فلان کس باید به مجلس بیاید؟ چرا مجلس باید منحل شود؟! شما بایستى از این حرفها انتقاد کنید. انتقاد که من مى‌گویم به معناى «عیارسنجى» است، یعنى همین. ببینید این حرف عیارش چقدر است.
قوّه‌ى قضاییّه‌ى الان بدتر از ده سال قبل نیست؛ بدتر از پانزده سال قبل نیست؛ در جهاتى قطعاً هم بهتر است. البته عیبهاى زیادى هم دارد که شما خبر ندارید، ولى بنده خبر دارم. حرف زدن و از دور درباره‌ى مسائل قضاوت کردن، آسان است؛ ولى وارد میدان شدن و کمر بستن مشکل است. انسان در خیال خودش دنیا را خیلى آباد مى‌کند، مدینه‌ى فاضله درست مى‌کند؛ اما وقتى کار را به دست گرفت و دید که چقدر مشکل است، آن وقت وضع فرق مى‌کند! نفوس انسانى مثل ابزارهاى برقى نیستند که جناب‌عالى یک تکمه را بزنید، ناگهان مثلاً ده دستگاه بنا کنند کار کردن! هر انسانى اراده‌اى دارد. جناب‌عالى مثلاً به وزیر اقتصاد، یا رئیس کلّ بانک مرکزى، یا فلان دستگاه دیگر اشاره کردید. مى‌دانید وقتى که کار انجام مى‌گیرد، با توجّه به سلسله مراتب این فرد مسؤول تا آن پایین، شاید ده واسطه است: سیاستگذار هست، وزیر هست، معاون هست، مدیرکل هست، رئیس اداره هست، تا مى‌رسد به آن کسى که مى‌خواهد به این پرونده عمل کند. هر کدام از اینها یک اراده‌اند. هر اراده‌اى هم تابع یک تفکّر، یک جهان‌بینى، یک مجموعه‌ى مصالح و مفاسد، یک امیال و یک خُلقیّاتى است. این‌که یک مدیر بتواند تمام این سلسله مراتب را زیر نظر خودش داشته باشد و خطا نکنند - که البته این کار لازم است؛ این همان چیزى است که من همیشه به اینها سفارش مى‌کنم - کار بسیار دشوارى است؛ اصلاً آسان نیست. اگر انسان وارد شد، مشکلىِ کار را دید، آن وقت خیلى از قصورها را عذر مى‌نهد.
من که با شما حرف مى‌زنم، تقریباً بیست سال در کار اجرایى بوده‌ام، و اگرچه الان وظیفه‌ى قانونى رهبرىِ من اجرایى نیست، اما بعضى از کارهاى اجرایى - مثل کارهاى مربوط به نیروهاى مسلّح و چیزهاى دیگر - به خودى خود متوجّه به من است؛ لذا تجربه‌ى اجرایى من مستمرّ است. هشت سال هم رئیس جمهور بودم؛ قبل از آن هم در شوراى انقلاب کارهاى دولت و همه‌چیز را انجام مى‌دادم. بنابراین، من مى‌دانم که وقتى انسان مى‌خواهد به یک مسؤول ایراد بگیرد که آقا چرا در حوزه‌ى کارتان خطا اتّفاق افتاد، بایستى تمام موانعى را که در اجراى صحیح کار بر سرِ راه یک انسان معمولى وجود دارد، در نظر بگیرد و ببیند که آیا با محاسبه‌ى اینها او کوتاهى کرده یا نه؛ اگر کوتاهى کرده، نبایستى از او صرف‌نظر کرد و گذشت. این اعتقاد من است. در حوزه‌ى اختیارات مستقیم من هم همین‌طور عمل مى‌شود. من اگر از کسى کوتاهى ببینم و بفهمم تقصیر داشته، اغماض نمى‌کنم. در مورد مسؤولان هم همیشه سفارش مى‌کنم و مى‌گویم که اغماض نکنید. بارها به اشخاص - آقایان وزرا و مسؤولان دولت - گفته‌ام که اگر شما درون خودتان را مورد نظارت و دقّت خود قرار ندهید و اشکالات را نبینید، نمى‌توانید گله کنید که چرا گفتند، چرا دیدند؛ به طور طبیعى خواهند گفت.
البته حقیقتاً کار سختى است. من مطمئنم شما که حالا در این محیط راحت و آرام، درس مى‌خوانید؛ نه مسؤولیتى برعهده دارید و نه کسى از شما کارى مى‌خواهد که انجام دهید - کارتان فقط درس خواندن و احیاناً یک مقدار گفتن و شنیدن و یاد گرفتن و یاد دادن است - یک روز وارد این میدان خواهید شد و آن روز به صحّت این حرف خواهید رسید و اذعان خواهید کرد که این‌طور نیست. خیلیها هستند که از افراد انتقاد مى‌کنند، اما وقتى انسان خودِ اینها را مسؤول کارى مى‌گذارد، مى‌بیند که اینها هم کارشان انتقاد دارد. حالا اگر آن انتقاد وارد نیست، یک انتقاد دیگر وارد است. این نشان‌دهنده‌ى آن است که بالاخره ضعفها زیاد است.
و اما وضع کشور ما. نخیر، این‌طور که شما تصریح مى‌کنید، به هیچ وجه این‌گونه نیست. وضع کشور ما از لحاظ امنیت، به مراتب و بدون استثناء، بهتر از همه‌ى کشورهاى همسایه است. مرزهاى ما، مرزهاى محکمى است. شما مى‌گویید از اطراف به ما حمله مى‌کنند؟! کدام حمله؟! یک نفر بى‌عقل حمله کرد، که البته او هم اگر خودش بود، قطعاً حمله نمى‌کرد. صدّام اگر احساس مى‌کرد تنهاست، یقیناً جرأت نمى‌کرد حمله کند؛ ولى به او دلگرمى دادند، پشتیبانى دادند و تشویقش کردند. شما باید این حرف را باور کنید. من نمى‌دانم شما مى‌دانید یا نه؛ اما من مى‌دانم و اطّلاعات نزدیک دارم. در طول جنگ، گزارشهاى بسیار ویژه‌اى به ما رسید که بعضى از سران کشورها با صدّام بخصوص صحبت کردند که تو این کار را بکن! البته بعضیها هم مى‌گفتند نکن. آن کسانى هم که به او گفتند نکن و منعش کردند و گفتند این کار برایت خطر دارد - البته نه براى خاطر ما؛ براى خاطر خودش - آنها را هم ما اطّلاع داریم. عدّه‌اى به او گفتند این کار را نکن؛ ولى عدّه‌اى هم او را شیر کردند و به او کمک و امکانات دادند.
سالهاى متمادى این کشورهاى عربى - و پشت سرشان امریکا - به او تجهیزات دادند؛ نه براى این‌که ما کار خلافى کرده بودیم. شنیدم در گوشه و کنار بعضى از افراد بهانه‌گیر، بى‌خودى مى‌گویند که چرا باید جمهورى اسلامى کارى کند که به او حمله کنند! ما واقعاً کارى نکرده بودیم. گناه کبیره‌ى ما(!) این بود که رژیم استبدادى سلطنت را سرنگون کرده بودیم، بعد هم نخواستیم وابسته شویم. آقایانى که اوّلِ انقلاب در رأس کار بودند، عقیده‌شان این بود که باید از اقمار امریکا شد؛ چاره‌اى هم جز این نیست! البته الان ابایى هم ندارند که این کار را بکنند؛ ولى آن زمانها از بعضى از مذاکراتشان - که خیلى هم صریح در این زمینه‌ها حرف نمى‌زدند - معلوم مى‌شد عقیده‌شان این است که تا با امریکا پیوند نکنیم، کار مملکت نمى‌گذرد! با امریکا پیوند کردن یعنى چه؟ یعنى جاى پاى امریکا را باز کردن در داخل کشور و دنبال همان سلطه و همان نفوذ بودن؛ روز اوّل کم، روز دوم بیشتر و به ترتیب بیشتر؛ یعنى مملکت را مجدّداً به دست امریکاییها دادن. ما واقعاً چرا انقلاب کردیم؟ چرا این قدر آدم کشته شدند؟ بنابراین، ما گناهى نکرده بودیم که بگوییم به‌خاطر گناه ما بود که عراق به ما حمله کرد؛ بلکه به‌خاطر این‌که یک حکومت اسلامى بود، یک حکومت مستقل بود و موج بیدارى در دنیاى اسلام پیچید - در خود عراق؛ در کشورهاى عربى، در کشورهاى اسلامى - همه‌ى اینها احساس کردند که وقتى بیدارى اسلامى آمد، ممکن است دامن آنها را هم بگیرد؛ لذا متّحد شدند. به عبارت دیگر، به‌خاطر یک نقطه‌ى قوّت در ما بود که به ما حمله کردند، نه به خاطر یک نقطه‌ى ضعف در آنها. بعد هم هشت سال فشار آوردند و همه‌ى این توان عظیم را به خرج دادند، اما نتوانستند یک وجب از خاک ایران را از ما بگیرند. آنها مى‌خواستند حداقل همه‌ى خوزستان را ببرند. البته آنها مى‌گفتند تا تهران مى‌رویم؛ اما اگر فقط همان خوزستان را هم مى‌بردند، برایشان کافى بود. آیا این چیز کمى است؟!
شما مى‌دانید جوانان این مملکت در این هشت سال چه کردند، که حالا همین‌طور مى‌نشینید و مى‌گویید که ما امنیت نداریم؟! اگر حمله‌اى به این کشور بشود، من نمى‌دانم شما به میدان خواهید رفت یا نه؛ اما شما بدانید که این ملت و جوانان این کشور باز هم به میدان خواهند رفت؛ باز هم دفاع خواهند کرد و نخواهند گذاشت به اسلام و تمامیت ارضى کشور لطمه‌اى وارد آید. این به‌خاطر آن است که کشور از یک قواره‌ى خوب برخوردار است؛ یعنى ما امروز در بین مسؤولان این کشور هیچ کسى را نداریم که جزو مردم و از مردم نباشد. خودِ بنده افتخارم این است که زندگیم، زندگى مردمى است و وضع من با زمان قبل از انقلاب که در مشهد بودم و در آن اوضاع و احوال کذایى زندگى مى‌کردم، تفاوتى نکرده است. مسؤولان کشور هم، اینهایى که هستند - حالا با کم و بیش اختلافى - از مردمند، دردهاى مردم را مى‌دانند، حرفهاى مردم را مى‌دانند. البته بعضیها پایبندترند، بعضیها هم یک خرده در زمینه‌هایى که ایشان قبلاً اشاره کردند، بى‌قیدتر هستند که البته اینها عیب است و آنها را باید علاج کنیم. براى این‌که سرطان گسترش پیدا نکند، در اوّل باید جلوِ گسترش آن را گرفت؛ یا شیمى درمانى شود، یا ناگزیر جراحى شود!
در حال حاضر وضع امنیت کشور خوب است. خیال مى‌کنید در سرویسهاى امنیتى دنیا از این کارها وجود ندارد که حالا ممکن است فقط در ایران اتفاق بیفتد؟ این طور کارها همه جا هست. در کشورهایى که دم از آزادى و دمکراسى مى‌زنند، از این مسائل پُر است. حالا دو نفر، سه نفر آدمهاى نابابى پیدا شدند و حرکتى را انجام دادند، این را به حساب کلّ تشکیلات نگذارید. البته شما بدانید، من روز اوّل گفتم، الان هم تحقیقاتشان همین را نشان مى‌دهد و ان‌شاءاللَّه امیدوارم به‌زودى روشن‌تر بشود که قضیه در محدوده‌ى وزارت اطّلاعات نمى‌ماند؛ این حتماً سرِ بیرون دارد. آن روز اوّلى که گفتم، بعضیها استنکار مى‌کردند؛ اما الان گزارشهایى که به ما مى‌رسد، این فکر تقویت مى‌شود که این کار به بیرون از دستگاه اطّلاعاتى ما و با سرویسهاى خارجى بى‌ارتباط نبوده است. دشمن است که از این کارها مى‌کند.
در بخش MI6 دستگاه اینتلیجنت سرویس انگلیس، یکى از بالاترین و بلندپایه‌ترین شخصیتهایشان جاسوس شوروى بود! در همین زمینه کتابى نوشتند که به فارسى ترجمه شده و من یک وقت هم به آن اشاره کردم. یا مثلاً در امریکا همین اواخر یکى از آن مسؤولان بلندپایه‌شان را گرفتند که جاسوس روسیه بود! از این قبیل هم اتّفاق مى‌افتد و پیش مى‌آید.
به‌هرحال ذهنتان را نسبت به برخى از پدیده‌ها حتماً اصلاح کنید. نگویید وزارت اطّلاعات غیر از جاسوسى، کار دیگرى ندارد. وزارت اطّلاعات مگر غیر از جاسوسى، کار دیگرى در داخل مردم دارد؟ کارش همین است؛ شما چرا گله مى‌کنید؟! وزارت اطّلاعات سراغ شما که نمى‌آید؛ سراغ دوست که نمى‌آید؛ مى‌گردد اگر دشمنى وجود دارد، پیدایش مى‌کند. آیا این بد است؟! آیا شما از این بدتان مى‌آید که اسمش را جاسوسى مى‌گذارید؟! جزو عیبهاى وزارت اطّلاعات این شد که خبر مى‌آورد و خبر مى‌برد؟! طبیعى است که باید خبر بیاورد و خبر ببرد. اصلاً اگر غیر از این بود، به آن اعتراض و انتقاد مى‌کردیم. ایراد ما این است که در این زمینه‌ها وزارت اطّلاعات یک خرده ضعیف عمل مى‌کند؛ بایستى یک خرده قویتر عمل کند. این ایراد از آن طرف وارد است. در جامعه، گروههایى هستند، رؤساى پنهانى هستند، اشخاص بسیار خطرناکى هستند که اینها را باید وزارت اطّلاعات بشناسد و به مجازات برساند.
یکی از حضار: من از جناب‌عالى معذرت مى‌خواهم. اگر اجازه بدهید یک نکته را درباره‌ى سؤال ایشان عرض کنم. دوستمان اوّلِ صحبتهایشان گفتند که این سؤال از طرف همه به ایشان داده شده است؛ اما باید عرض کنم که ما هیچکدام موافق طرح چنین سؤالى با این شدّت نبودیم ...
جواب: من اصلاً از ایشان گله‌مند نیستم؛ مبادا چنین خیالى بکنید. اصلاً هیچ اشکالى ندارد؛ اگر تصویب هم نشده بود، به‌هرحال بدانید من هیچ گله‌مند نیستم. من اگر تأثّرى هم داشته باشم، از این است که چرا یک نفر باید در این مسأله اشتباه فکر کند.
77/12/04
  • سیدحمید مشتاقی نیا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">