اظهارنظرهای شاذ ضرغامی درباره حجاب و امر به معروف و اغتشاشات و.. اولین بار نیست که از او سر میزند. فارغ از درستی و غلطی این اظهارنظرها باید توجه داشت که اصرار بر شنای خلاف جهت آب از سوی مسئولی در جمهوری اسلامی که حوزه کاری مشخصی دارد که البته هیچ ارتباطی هم بین آن مسئولیت با اظهارنظرها و موضع گیریهای سیاسی اش موجود نیست، قابل تأمل است.
به نظر می رسد سید عزت الله ضرغامی که مدعی تصدی پست ریاست جمهوری بود و به مانند محسن رضایی و زاکانی و قاضی زاده هاشمی و ... نه لزوما از باب لیاقت که به تدبیر سهم خواهی فحول جبهه اصولگرا و حق الانصراف از رقابت به کابینه رییسی تحمیل شد، از موقعیت فعلی خود راضی نیست.
او در این مدت به خوبی دریافته است که وزارت گردشگری اساسا یک شغل سرکاری است و به خصوص با توجه به محدودیت منابع مالی دولت، قدرت مانور برای ایجاد تحول ولو به صورت نمایشی و ایفای نقش یک منجی را ندارد.
او که خود با توجه به فقدان عقبه تئوریک فرهنگی، توسعه صدا و سیما را صرفا در ابعاد کمّی می دید و راهبردی برای غنای محتوایی و تبدیل این سازمان به جایگاه اصلی آن در فرآیند تمدن سازی به عنوان یک دانشگاه اسلامی نداشت، چاره کار را در سلبریتی بازی و وقت کشی برای پر کردن آنتن سیما دید که تأثیری مخرب در تغییر سبک زندگی جامعه دینی و تقویت الگوهای بیگانه با مبانی اخلاقی داشت.
او به جای اثرگذاری بر سلبریتی ها خود به تأثّر از آنان، چاره اشتهار را در زدن ساز مخالف و خودنمایی بیشتر دید. صبحانه های معروف او با بعضی چهره های حاشیه ساز سیاسی بعد از دوره ریاست صدا و سیما که حرکتی در تقابل با حسّ درونی مرگ سیاسی اش بود نمونه ای از همین عشق به بودن و دیده شدن در فضای رسانه ای است.
بعضی مدیران فرهنگی کشور اعم از چپ یا راست، مثل زم، بنیانیان، لاریجانی و... فارغ از گرایشات درست و غلطشان، سواد و فهمی در قبال مسائل جاری فرهنگ عمومی داشتند که در حرفها و سخنرانی ها و مقالاتشان قابل رویت است. عجیب اینجاست ضرغامی که از لابلای همه سخنان و مصاحبه هایش یک حرف عمیق مطالعاتی که حکایت از شناخت نسبت به تئوری های فرهنگی و اجتماعی و برنامه برای تحول یا تغییر داشته باشد به چشم نمی آید، سالهای سال تصدی مسئولیت های مهم فرهنگی جامعه از معاونت سینمایی ارشاد تا ریاست صدا و سیما و عضویت شورای عالی فضای مجازی و شورای عالی انقلاب فرهنگی و وزارت گردشگری را برعهده داشته و دارد و جالب آن که به جای پاسخگویی درباره پیشینه عملکرد خود که سهمی مهم در بسترسازی ناملایمات فرهنگی امروز داشته، با ژستی طلبکار در جایگاه منتقد و پرسشگر می نشیند! یکی از مصادیق بی عدالتی در جمهوری اسلامی همین رشد بی دلیل بعضی چهره های فاقد صلایت صرفا از باب رانت و اتصال به کانونهای قدرت است که جای نخبگان حقیقی را در عرصه های مختلف اشغال کرده اند.