اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دختر مازندران» ثبت شده است

به بهانه معارفه مدیرکل جدید دادگستری مازندران

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۲:۱۳ ق.ظ

حجت الاسلام و المسلمین اکبری، به تازگی تصدی اداره کل دادگستری استان مازندران را برعهده گرفته است. دوستان مشترک و نیز جماعت حزب الله هرمزگان، از استقلال و سلامت و درایت ایشان ذکر خیر فراوانی داشته اند.

به این بهانه یاداوری چند نکته را لازم می دانم:

یک- جایگاه قضاوت آن هم در سطح مدیرکلی دادگستری یک استان، امانتی الهی است که نباید شائبه سوءاستفاده از قدرت و تسویه حساب های شخصی باعث خدشه برآن شود. این که توصیه کنیم رزمنده ای عدالتخواه را به خاطر انتقاد از دوست و رفیق و همکلاسی سابقمان دو سه روزی معطل زندان و دادگاه کنند که حالش گرفته شود در شأن قاضی طراز انقلاب اسلامی نیست.

دو- نظام اسلامی مساوی با دولت اسلامی نیست. مقام معظم رهبری در تبیین گام های انقلاب اسلامی با هدف دستیابی به تمدن جهانی اسلام، مرحله نظام اسلامی را از مرحله دولت اسلامی (بمعنای مجموعه های دیوانسالار اعم از اجرایی و ...) متفاوت دانسته اند. از این منظر هر کس که به نقد و مخالفت با صاحبان قدرت در چارچوب شرع و قانون می پردازد ضد نظام نبوه و اساساً این تلقی که هر صاحب میزی لزوماً صاحب حق هم هست باید اصلاح شود.

سه- مراوده با صاحبان ثروت ولو در قالبی سالم، بی تردید قرار گرفتن در مظان اتهام تلقی می شود. این که یک مسئول در نهادی قضایی یا امنیتی و ... پنج شنبه جمعه ای را برای تفریح به باغ فلان نماینده کلان و حاشیه دار شرکت خودرو ساز برود جز ایجاد بد گمانی و سوءظن در مردم ثمری نخواهد داشت.

چهار- امر به معروف و نهی از منکر، بالاترین سند آزادی بیان در مکتب اسلام است که دایره شمول آن همه مردم و مسئولان را شامل می شود و "به تو چه" و "سرت به کار خودت باشد" و ... تعابیری نیست که بر اساس آموزه های دین در مواجهه با منقتدان کاربرد و اعتبار داشته باشد.

پنج- دانه درشت های مفسد، معمولاً ظاهرالصلاح بوده و از رشته های ارتباطی خوبی با بعضی شخصیت های موجّه برخوردارند. نفوذ ناپذیری در مقابل توصیه های ناصواب دایه های دلسوزتر از مادر، ویژگی برجسته و تحسین برانگیز قضات تربیت شده مکتب ظلمت شکن خمینی و خامنه ای است. متأسفانه در خصوص میزان تحقق این مهم، حرف و حدیث هایی است که رانت برخی پرونده ها در ماده هجده، گاه آب سردی بر جبین فعالان عرصه عدالت خواهی بوده است. دوستانی پا به کار در این راستا نکاتی مستند را حضوری بیان خواهند داشت.

شش- قوه قضاییه ویترین اعتبار و مشروعیت و آبروی نظام است. اگر دادستان یا مسئولی از نظر اعصاب و اخلاق، وزانت لازم را برای حفظ حرمت ارباب رجوع ندارد، اولویت حذف او از چرخه مسئولیت، امری بایسته و فوری است.

هفت- مجموعه نیروهای عدالت خواه به همان میزان که زبانی صریح در نقد و بیان کاستی ها دارند، در دفاع از رویکردهای امیدبخش دستگاه قضا که تلألو آن در گفتمان مدیریتی سید ابراهیم رئیسی، بارقه احیای عدل علوی را شعله ور ساخته، قصور نخواهند داشت.

انتصاب شایسته حجت الاسلام اکبری را تبریک گفته و برای این مدیر بسیجی دستگاه قضا آرزوی توفیق دارم.

سید حمید مشتاقی نیا/ حوزه علمیه قم

  • سیدحمید مشتاقی نیا

به مناسبت بازگشت سید جواد اسدی از خانطومان

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۷، ۰۷:۱۱ ق.ظ

برادر رشیدم، سید جواد (دست نوشته خواهر شهید مدافع حرم)


برای بعضی هایمان نماز اول وقت اهمیت دارد؛ اما شاید رویمان نشود یا مصلحت ندانیم در جمعی که قرار گرفتیم، به خصوص اگر جمعی ناشناس باشد و کار مهمی داشته باشیم بخواهیم به انجام آن مبادرت ورزیم.

اولین جلسه آشنایی خانوادگی ما با هم بود. سید جواد همراه خانواده اش آمده بودند خواستگاری. وقت اذان بود. سید، بی هیچ رودربایستی و مصلحت اندیشی، با صفای قلبی و سادگی رفتارش از همه خواست تا نماز اول وقت را بخوانیم، بعد برویم سر صحبت هایمان. همه از این پیشنهاد او استقبال کردند. وضو که گرفتیم پشت سر خودش ایستادیم به نماز. جلسه خواستگاری مان با نماز جماعت همراه شد.

می دانست این سفر، بازگشتی ندارد. سفارش کرد هوای پسرمان را داشته باشم. بعد سه بار این توصیه را پشت سر هم تکرار کرد: نماز اول وقت، حجاب؛ نماز اول وقت، حجاب، نماز اول وقت، حجاب.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دختر مازندران

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۷، ۱۰:۵۶ ق.ظ


سیده طاهره هاشمی

تولد اول خرداد 1346 آمل

شهادت ششم بهمن 1360

گلزار امامزداه ابراهیم آمل

1- صبح، دختر همسایه مرده بود. حالا انگار نوبت کودک پنج ماهه ما بود. رویش پارچه ای سفید کشیدیم و با چشمی گریان منتظر ماندیم تا فامیل ها برای تدفینش از راه برسند. نیم ساعت که گذشت، دیدیم پای بچه دارد تکان می خورد. حالا اشک ها از سر خوشحالی بود. خدا طاهره را دوباره به ما برگرداند.

2- نه فقط سطح سؤال هایش از بقیه بچه های کلاس بالاتر بود، بلکه حرف ها و پرسش های رک و صریحش امان معلم ها را بریده بود. حتی آنها که نمی خواستند سیاسی باشند مجبور می شدند برای پاسخ دادن به پرسش های جهت دار این دختر دانش آموز، حرفی سیاسی بزنند و از بی تفاوتی خارج بشوند.

3- همراه خانواده، پایش به تظاهرات ضدستمشاهی باز شد. مادر شجاع بود و اجازه می داد دختر کوچکش جلوتر از مردم، مقابل سربازها راه برود، پلاکارد دست بگیرد و شعار بدهد. دیگران ممکن بود بترسند و او را از این کار نهی کنند؛ اما مادر دل به قدرت و اراده خدا داشت. می گفت: همین بچه های کوچک هستند که فردا باید بار انقلاب را به دوش بکشند. طاهره خون شهامت را در رگ های خودش احساس می کرد.

4- با چشم خودش تیر خوردن و شهادت مختار رضایی را در راهپیمایی های آمل دید. خونش به جوش آمد. با خودش عهد کرد دیگر انقلاب را تنها نگذارد. هر جا می نشست از شهادت مختار رضایی می گفت و جنایات شاه را برملا می کرد.

5- کسی فکرش را نمی کرد، این دختر بچه کم سن و سال، زیر چادرش اعلامیه های حضرت امام را مخفی کرده و دور از چشم مأموران شاه، روی در و دیوار نصب می کند. شب ها کارش توزیع اطلاعیه ها و نوارهای سخنرانی امام بود.

6- از ما می خواست وقتی کتاب های شهید مطهری و فخرالدین حجازی را می خوانیم برای او هم تعریف کنیم. اندکی بعد، طاقت نیاورد و خودش کتاب ها را می گرفت و می خواند. باورمان نمی شد؛ با این سن کم، اغلب مطالب را درک می کرد. این را می شد از حرف ها و پرسش هایش فهمید.

7- انقلاب که پیروز شد، نرفت یک گوشه بنشیند و همه چیز را به امان خدا رها کند. انقلاب که پیروز شد، انگار تازه فعالیت های او هم شروع شد، انگار خودش را متولی انقلاب می دانست. از انجمن اسلامی محل تا انجمن مدرسه، هر لحظه را خرج اسلام و انقلاب می کرد. می رفت سراغ بچه های بی تفاوت و خنثی! باآنها دوست می شد و به سمت انقلاب جذبشان می کرد.

8- لباس های ساده و تمیز می پوشید. حجابش کامل بود. ادب و وقار، زینت رفتارش بود. نماز را در اول وقت می خواند. دوشنبه ها و پنج شنبه ها را روزه می گرفت. کتاب های اسلامی را مطالعه می کرد و... آشناها آرزو داشتند بچه هایشان مثل طاهره بشوند.

9- سطح کلاس های ایدئولوژیک با سایر آموزش های مذهبی مثل احکام و اخلاق فرق می کرد؛ آن هم با وجود استادی در وزن و شخصیت مرحوم شیخ محمد دشتی. یک دختر ده دوازده ساله می آمد کنار خانم های میان سال می نشست و خوب گوش هایش را تیز می کرد. شیخ محمد از سؤال هایش فهمید که این دختر وقتش را در کلاس هدر نمی دهد. کتاب حجاب شهید مطهری را خرید و به عنوان یادگاری به او هدیه داد.

10- رفتم پای صندوق و به شهید رجایی رأی دادم. موقع برگشت دیدم بچه های نوجوان جلوی منزل ما صف کشیده اند. تعجب کردم. طاهره پشت صندوقی ایستاده بود و بچه ها به نوبت کاغذی را داخل آن می انداختند. گفت: اینها هم مثل من سن و سالشان به رأی دادن نمی رسد. حیف است شیرینی آن را تجربه نکنند! آنها از الان آماده می شوند که وقتی سنشان رسید در انتخابات شرکت کنند.

11- مثل همه بچه های دیگر بین او و دوستش اختلافی پیش آمد. چند لحظه ای بینشان بگو مگو شد. یک حرف زشت هم از دهان طاهره بیرون نیامد که هیچ، چند لحظه بعد دوستش را در آغوش گرفت و با خنده و شوخی هایش دوباره صمیمیت را از سر گرفت.

12- منافقین تحمل نداشتند رفت و آمد بچه ها را به کتابخانه دبیرستان وحیدی ببینند. آنها می دانستند پایه های انقلاب بر مطالعه و تفکر بنا شده است. وقتی کتابخانه دبیرستان به آتش کشیده شد، طاهره از روز بعد دست به کار شد. او با کمک چند نفر از دخترها به سراغ بازاری ها و خیّرین می رفت و برای ساخت دوباره کتابخانه پول جمع می کرد. عَلَم انقلاب دوباره برافراشته شد.

13- پدر، برنج فروش بود؛ اما به شعر علاقه داشت. گاهی شب ها بچه ها را دور خودش جمع می کرد و برایشان اشعار معروف ادبیات فارسی را می خواند. طاهره هم به هنر علاقه پیدا کرد. نقاشی می کشید، خطاطی می کرد و مقاله می نوشت. محور همه آثارش هم اسلام و انقلاب بود. کاردستی هایش هم حرف نداشت.

14- پای امضایش می نوشت طاها. طاها هم مخفف اسم و فامیلی اش بود و هم نام یک سوره از کتاب وحی. می گفت دوست دارم پای نقاشی هایم یک کلمه قرآنی باشد. انتخاب این نام هم نشانه ای دیگر از ذوق هنری او بود.

15- یک جمله از حضرت امام را زیبا می نوشت و تکرار می کرد. توجه او به این جمله نشان می داد که چه راه و روشی را برای زندگی اش انتخاب کرده است: " بکوشید تا هرچه نیرومند شوید درعقل و علم. اگرعلم باشد و تزکیه نباشد همان رژیم سابق پیش می آید."

16- مقاله هایش از سر احساس و شعار نبود. قلم توانمند او غنای فکری این دختر نوجوان انقلابی را نشان می داد. در بخشی از مقاله اش درباره ایمان نوشته است: امروزه سعی می شود ازطرف دشمنان ولای مثبت را تبدیل به ولای منفی و ولای منفی را تبدیل به ولای مثبت نمایند. یعنی مومن را وادارند که با دشمن خود دوست باشد و با دوستش دشمن که این را از طریق مدرنیزه کردن و آزادی بی قید و شرط و بی بند و باری به افراد جامعه تحمیل می کند و مومن بی آن که متوجه باشد ممکن است در آن گرداب غرق گردد...

17- یکی از تاریخی ترین یادداشت های طاهره، نامه ای است که خطاب به یک رزمنده ناشناس نوشته است. محتوای پیام او تا ابد مرز رابطه اسلام و کفر را ترسیم کرده است. در بخشی از این نامه می خوانیم: می‌گویند باید در این جنگ حق با باطل سازش کند. باید میانجی‌گری را پذیرفت. آن‌ها با شایعه‌سازی می‌خواهند مردم را گول بزنند. اما قرآن دستور داد: ملعونین اخذواقتلوا(برای شایعه سازان، قتل و اسیری و لعنت است) می‌دانم که تو تا آخرین قطره‌ خون خواهی جنگید، زیرا تو فرزند خلف کسانی هستی که در جهان همیشه برضد ستم می‌شوریدند. تو هم مثل آن‌ها پیروز خواهی شد؛ زیرا امام‌مان- این بت شکن عصر- گفت: آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند...

18- از در که آمد تو، هیجان زده بود و نفس نفس می زد. اول نگران شدم؛ اما دیدم انگار خودش خوشحال است. حالش که بهتر شد، یک گوشه نشست. نفسی تازه کرد. اشک در چشمانش حلقه بست. گفت: بالاخره به آرزوی دیرینه ام رسیدم. قرار است با بچه های انجمن به دیدار امام برویم.

19- علاوه بر جماران به بهشت زهرا سلام الله علیها هم رفتند. آن جا رفت سر مزار شهید بهشتی ایستاد و خیره شد. بعد با آن شهید مظلوم عهدی بست که از اعماق وجودش نشأت می گرفت. عهد کرد که تا جان در بدن دارد در مسیر شهید بهشتی و یاران صدیق انقلاب قدم بردارد.

20- از دیدار امام که برگشت، حال و هوای خاصی داشت. یک شب خواب دید سفره ای پهن است که دور تا دورش را شهدا نشسته اند. شهیدان قدیر و فضلی از شهدای انجمن محله شان هم بودند. شهید بهشتی بلند شد و برای شهدا صحبت کرد. بعد چشمش به طاهره افتاد که با فاصله از آنها یک گوشه ایستاده است. تعارف کرد که او هم بیاید و دور سفره، کنار شهدا بنشیند ...

21- خوابش را صبح برای خانواده تعریف کرد. همه بهتشان برد و سکوت کردند. طاهره سر به زیر انداخت و خیلی آرام گفت: من شهید می شوم.

22- به خاطر مطالعاتی که داشت به فلسفه علاقه پیدا کرده بود و دوست داشت بعدها این رشته را ادامه بدهد. توی انشایش هم این مطلب را نوشت؛ اما آخرش را با این جمله تمام کرد: به من الهام شده که پیش خدا خواهم رفت. از آن پس هر که می پرسید دوست داری در آینده چه کاره شوی؟ می گفت: من آینده ای ندارم.

23- شب شهادتش، حنابندان خواهرش بود. لباس نو و پول هفتگی اش را داخل بقچه ای گذاشت و به ستاد نمازجمعه تحویل داد. گفت: من که شکر خدا لباس خوب و آبرومند دارم، کسانی هستند که بیشتر از من به این پول و لباس ها محتاجند.

24- آرام و قرار نداشت. خبر حمله منافقین به شهر، باعث نشد که بترسد و برود داخل خانه مخفی شود. یک بار می آمد و برای پاسدارها و بسیجی ها گونی می برد تا سنگر بسازند. دوباره می آمد و از منزل برایشان ملحفه و دارو می برد ... دلش می خواست اسلحه دست بگیرد و همپای مدافعین شهر هزار سنگر، با منافقین بجنگد.

25- رفت صف اهدای خون ایستاد. جمعیت خیلی زیاد بود. آن قدر ایستاد تا نوبتش بشود. همان اول کار وقتی سنش را فهمیدند، عذرش را خواستند. خیلی ناراحت شد و با دلی شکسته بیرون رفت.

26-  از همه جای شهر صدای تیر می آمد. طاهره رفت وسط معرکه تا برای رزمنده ها نان تهیه کند. فرمانده سپاه فریاد زد: بخواب روی زمین. طاهره خوابید و دیگر برنخواست. تیر اول را که خورد، داشت از حال می رفت. احساس کرد چادرش رویش نیست. دست برد و آن را کشید طرف خودش. تیر دوم هم آمد و... این جا دیگر برای خون دادن، کسی سنش را نپرسید.

27- تیر اول خورده بود به کنار قلبش، گلوله دوم نامرد بود و حنجرش را شکافت. هر کس صحنه را دید به یاد طفل شهید عاشورا افتاد و ناخودآگاه این آیه را خواند: و فدیناه بذبحٍ عظیم.

28- پدر طاهره خبر را که شنید، مکثی کرد و گفت: دیروز آمل چهل شهید را در راه خدا داد، طاهره من هم چهل و یکمی.

29- مادر، تازه دخترش فاطمه را عروس کرده بود، حالا طاهره را با پارچه سفید به منزلش آوردند. روحیه اش را نباخت. گفت چه فرقی می کند، آن اتاق یک عروس داریم و در این اتاق هم یک عروس. بعد به حمد خدا برخاست.

30- چه کسی فکر می کرد یک دختر نوجوان، همتای سرداران بزرگ عرصه شهادت، اسم و رسمی در کشور برای خودش پیدا کند. آنانی که مازندران را به کشوری و شیرودی و بصیر و ابوعمار و... می شناسند با نام و یاد سیده طاهره هاشمی هم آشنا هستند. آثار به جا مانده از این هنرمند نوجوان شهید، ارزشمندترین میراث فرهنگی خطّه علویان است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا