اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

۵۸۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بابل دارالمومنین» ثبت شده است

دانلود کتاب "خط سبز"

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۷، ۰۶:۵۹ ب.ظ

"از پشت سنگر عراقی نارنجکی انداختیم. صدای تیراندازی خاموش شد بالای خاکریز رفتیم. ناگهان چهار عراقی را روبروی خود دیدیم. من و بچه‌ها قدمی به عقب برداشتیم. ناگهان متوجه شدیم که همه می‌گویند الدخیل خمینی. آنها را اسیر کردیم. اُمدن جلو ناگهان یکی از آنها که کلت در دست داشت و در تاریکی شب مشخص نبود تیری به سوی مان شلیک کرد و خورد به یکی از بچه‌های ما و این درحالی بود که تنها من و 4 عراقی فقط یکی از آنها مسلح بود آنهم به سلاح کمری روبروی هم قرار داشتیم. بسویشان تیراندازی کردم و آن که مسلح بود به خون غلطید و به زمین افتاد. دیگر تیراندازی نکردم و بقیه عراقیها فرار کردند. در حالی که می‌توانستم همه را بکشم."

خاطرات دفاع مقدس برای همه جذاب و شنیدنی است. به خصوص اگر این خاطرات با قلم یک شهید نگاشته شده باشد. شهید رضا سینایی فرزند شهید علی سینایی، دفترچه ای داشت که خاطرات روزانه اش در جبهه را یادداشت می کرد.

روایت او از آن چه که در جبهه می دید، صادقانه بود. از همین رو، دستنوشته این شهید بی هیچ دخل و تصرفی در قالب کتاب "خط سبز" با مقدمه و تنظیم این حقیر منتشر شد. ابتدای کتاب با روایتی کوتاه؛ اما جانسوز از مادر دلسوخته شهید رضا سینایی که همسر شهید نیز هست، مزّین شده و  در انتهای اثر وصیتنامه شهید درج شده است. دوستان علاقمند به آثار مرتبط با فرهنگ ایثار و شهادت با دانلود این کتاب می توانند لحظاتی ناب را در فضای پرطراوت دفاع مقدس سیر نمایند.

 فایل پی دی اف کتاب را از لینک زیر دریافت نمایید:

http://uupload.ir/view/ztct_%D8%AE%D8%B7_%D8%B3%D8%A8%D8%B2.pdf/


  • سیدحمید مشتاقی نیا

حاشیه های ناتمام یک شورا

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۷، ۰۶:۴۶ ب.ظ

در خصوص یادداشت اخیر برادرم حسین منصف(که هنوز هم خیلی از بچه های قدیم تیپ دوم تاسوعا ما را برادر میدانند) یک توضیح کوچک را لازم می دانم:

جواد بیژنی بدترین ادم روزگار نیست

بدترین عضو شورا نیست

معلوم نیست امثال من به امثال او نزد خدا برتری داشته باشیم

احترام جواد محفوظ است

و ...

اما بر اساس آموزه های دین و نص کلام رهبری، مسوول در کشور اسلامی نباید متخلف باشد و طبعا جایگاهش در صورت خروج از عدالت، مشروع نیست.

وقتی جرمی آشکار شده و همه از آن آگاه می شوند، صیانت از حریم احکام و پیشگیری از شکستن قبح گناه، ضروری بنظر میرسد.

مجموعه فریب دهندگان و فریب خوردگان ماجرای رسوایی شورا در راستای حفظ هنجارهای جامعه و احترام نسبت به اعتماد عمومی، صلاحیت حضور در شورای اسلامی! را دارا نیستند. 

این مساله فقط نگاه این طلبه کوچک نیست و اگر کسی تمایل دارد میتواند نظر مکتوب علمای بزرگوار و فقهای معزز حوزه را در اینباره جویا شده و منتشر نماید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

فاتحه ای بخوانیم

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۷، ۰۶:۱۱ ب.ظ

u5fe_484af8c4-cf7d-4427-b10e-65ab43cc9830.jpg


همسایه بودیم تقریبا، یعنی شاید حدود دویست سیصدمتر خانه هایمان با هم فاصله داشت. در جلسات هفتگی که پدر اصرار به حضور داشت، می دیدمش. انگار مسئول جلسه بود. صدای گرمی داشت دعا و مناجات می خواند و قرآن و قرائت نماز بقیه را تصحیح می کرد. بقیه را که می گویم یعنی جوانان قدیم دهه شصت که در عالم بچگی، تصویرشان را به خاطر سپردم و امروز با موهایی سپید، همچنان به برکت خلوص همان سال ها اهل مسجد و منبر و هیات باقی مانده اند.

پاسدار بود و از نیروهای عملیاتی کمیته و سپاه. هر از گاه با سری شکسته و دست و پایی باندپیچ شده در محل ظاهر می شد. درگیری با خانه های تیمی منافقین و مقابه با حضور عناصر ضدانقلاب در جنگل های شمال تا میادین عملیاتی جنوب کشور را جولانگاه عشق بازی خود قرار داده بود.

خیلی از محلی ها کاری مشکلی سوالی درباره کمیته و سپاه و جبهه و جنگ و سرنوشت عزیزانشان در خطوط مقدم داشتند در خانه او را نیمه های شب به صدا در می آوردند.

بعدها از سپاه بیرون آمد و به کار آزاد پرداخت و باز هممحل رجوع نیازمندان و رافع مشکلاتشان بود؛ شغلش آزاد بود؛ اما دلش اسیر انقلاب و اسلام ماند تا آخرین رمقی که در بدن داشت از مسجد و محراب و منبر دست برنداشت و هر جا می نشست دغدغه انقلاب و اسلام، موضوع اصلی صحبتش بود.

دو روز پیش اعلامیه ترحیمش را در گروه های مجازی دیدم. خواستم عرض ارادتی به محضر این پاسدار بی ادعای اسلام و بسیجی دلسوخته ولایت داشته باشم. رحمت الله علیه؛ انشاءالله حاج قاسم آقای نژاد نصرالله همنشین دوستان شهیدش باشد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

این پرونده هم پرید!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۷، ۱۱:۳۵ ق.ظ

امروز جلسه دادگاه شکایت عضو شورای شهر بابل از اینجانب و جمعی از نیروهای انقلابی به اتهام فرضی مدیریت کانال بابلستان در دادسرای ویژه روحانیت ساری برگزار شد که به دلیل مشکل جسمی و منع پزشک، توفیق حضور نداشتم.

جواد بیژنی که شاکی پرونده بود در بدو شروع جلسه به صورت مکتوب اعلام کرد که از من و برادر آزاده ام محمدحسین منصف شکایتی ندارد؛ اما شکایت وی از دو فعال انقلابی دیگر همچنان در جریان بوده و در دادگاه عمومی شهرستان بابل پیگیری خواهد شد که امیدوارم آن شکایتش را نیز پس بگیرد.

ضمن تأکید بر نقدهای موجود، از شاکی بابت این اقدام تشکر می کنم و با آرزوی توفیق برای ایشان امیدوارم که به احترام بابل و اعتبار دارالمومنین از ادامه حضور در شورا استعفا نموده و در سایر میادین فرهنگی غیردولتی به خدمت و فعالیت بپردازد. بی شک استعفای او از شورای شهر نشانه ضعف وی تلقی نشده و شهامت او در حفظ اعتبار شهروندان و احترام به اعتماد عمومی را بیان می نماید.

از مجموعه دوستانی که در این چندروزه به نحوی درصدد پیگیری ماجرا بودند نیز قدردانی می کنم. از پلیس فتا بابت ارائه گزارش بی ربط و غیر فنی گله مندم و از خداوند متعال هدایت این عزیزان را خواهانم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حاشیه ای بر شکایت عضو موقت شورا از این قلم

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۷، ۱۰:۳۴ ق.ظ

اولویت اول ما زدن جواد بیژنی نیست؛ جواد بیژنی را خدا زده است.

قبلا هم نوشته ام که به رغم اختلافات مبنایی که از دیرباز با این برادر غربزده مان داشته ام سرکوفت و تحقیر و ملامت بخاطر رسوایی آتلیه را نه برای او و نه برای هیچ کس دیگر روا نمی دانم. قبلا هم نوشته ام که این گناه را هر کسی ممکن است مبتلا باشد و نمی شود ارتکاب آن را مبنایی برای قضاوت درباره شخصیت دیگران قرار داد؛ قبلا هم به افشاگری پیرامون این اتفاق واکنش نشان داده ام و ادله ای فقهی را در مخالفت با آن بیان کردم که بین معضلات اخلاقی و معضلات مالی و نحوه مواجهه با آن دو تفاوتی است فاحش که البته به مذاق بعضی دوستانم نیز خوش نیامد و زهر سخن و قلمشان را نوش جان کردم. هرچند به قول حسین منصف، جواد اساساً نمک ناشناس است.

رک و صریح نیز نوشته ام که بنابر آموزه های دین و نص صریح کلام رهبری، مسئول در جامعه اسلامی نمی تواند متخلف باشد و مشهور به فسق و ... جای جواد دیگر در شورای شهر نیست و ضمن تأکید بر حفظ آبروی فرد و خانواده، شئون کارگزاری در جامعه دینی نیز باید در چارچوب معیارهای اسلامی محفوظ بماند و ...

در ایام انتخابات شورا، مقاله ای نوشته بودم با این موضوع که در دو راهی انتخاب بین دزد مال و دزد دین، اولویت با کدام است؟ این هم از مکافات تن دادن به دموکراسی غربی و فقدان نظارت دینی است که گاه وسط جامعه اسلامی، خود را در انتخاب بین دو گزینه مفتضح، متحیر می بینیم و البته کیست که نداند دزد دین، دزد مال را می پرورد و دزد مال نیز ثمره ای جز دزد دین را به ارمغان نخواهد آورد؛ والعاقبة للمتقین.

حملات این چند روزه حقیر در فضا ی مجازی برای آن بود که جواد بداند که اگر بنا باشد به سیاق متعارف خودش و دوستان قرص برنجی اش، چشم را بر روی انصاف بسته و حریف را سیبل قرار بدهیم، کار دشواری نیست و از این هنرنمایی ها از ما هم بر می آید.

جواد در اثر معاشرت با بعضی افراد کم خرد اما حجیم، تصمیمی نابخردانه گرفت و میدان تعارضات فکری و فرهنگی و سیاسی شهر را به ضرر خود تغییر داد.

شکایت از بابلستان، کار درست یا غلطی بود به من مربوط نیست؛ اما وقتی پلیس تنبل فتا به جای تحقیق فنی و تخصصی برای شناسایی ادمین کانال، ساده ترین کار را برای پاسخ به استعلام دستگاه قضا انتخاب نموده و نام مثل منی که آخرین بار، ده ماه قبل مطلبی از آن فوروارد داشته ام را ضمیمه پرونده می سازد و جواد که شفاهاً اذعان می کند که علم به عدم دخالت من در اداره کانال مذکور دارد؛ اما دست از شکایت برنمی دارد تا شاید به زعم خود انتقامی از گذشته گرفته باشد، یعنی فهم درستی از شرایط پیرامونش نداشته و هوس کرده که ماجرای رسوایی اش همچنان سر زبان ها باقی بماند.

مشکل اصلی شهر جواد نیست من هم می دانم؛ اما مثل او را نباید دست کم گرفت که مصداق نفوذ فرهنگی در تغییر ماهیت دارالمومنین بوده و گاه توانایی بازیچه قرار دادن بعضی از بزرگان را نیز داراست که مصادیق آن در حمله به حجاب برتر و ترویج دوچرخه سواری مختلط و تغییر نام میدان انتفاضه و تحریف تاریخ جهادی شهر و ... بارها از سوی این قلم مورد عتاب قرار گرفته است.

از همان بدو رسوایی شورای شهر که بابل را دستمایه تمسخر هموطنانمان در سراسر عالم قرار داد مثل بسیاری از شهروندان، معتقد به ضرورت انحلال شورا بوده و هستم ومعتقدم کسانی که با تنفس مصنوعی خود باعث استمرار فعالیت شورا شدند در سوءرفتارها و کاهلی های شورا در محضر عدل پروردگار، مسئول خواهند بود.

ریشه مشکلات جامعه را باید در اشاعه اباحه گری و بی مبالاتی دانست.

این که تا بگویی دزد، ذهن ها سمت فلان کس برود؛ اما او همچنان در مسند قدرت باقی بماند؛

این که تا می گویی فساد، لبخند آتلیه ای بر چهره ها می نشیند؛

این که تا بگویی رانت؛ سلام علیکم ملت، غلیظ می شود؛

گردنکشی و بی عاری و بی حیایی را در جامعه، نهادینه خواهد ساخت و حریم مال و دین مردم را از بین برده و هجو و هدم ارزش ها را به دنبال خواهد آورد. این جاست که روضه السلام علی الاسلام را در منابر رسمی باید فریاد زد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

این پرونده بسته شد

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۷، ۰۸:۳۸ ق.ظ

در بهار و تابستان گذشته خبری عجیب شنیدم مبنی بر شکایت حجت الاسلام تقوی فرد ریاست دادگستری استان مازندران از اینجانب و احضار به دادسرای ویژه روحانیت ساری و ... حجت الاسلام تقوی فرد از چهره های فرهیخته مدرسه علمیه روحیه بابل است و نیرویی انقلابی که فارغ از برخی نقدها نسبت به منصوبین قضایی بابل، کارنامه جناب مدیرکل را باید موفق دانست.

متأسفانه به دلیلی موجّه توفیق حضور در جلسه دادگاه را پیدا نکردم و از سرنوشت پرونده نیز بی اطلاع بودم. یکی دو روز اخیر مطلع شدم شاکی از شکایت خود صرف نظر کرده و پرونده مختومه شده است.

به همان نیّت که از حجت الاسلام تقوی فرد بخاطر شکایت از خود در فضای رسانه انتقاد نمودم، بابت صرف نظر ایشان از پیگیری شکایت نیز خود را موظف به قدردانی از ایشان می دانم. 

دوستان بسیاری فی سبیل الله درصدد حل مسأله بودند که جای تشکر دارد و واقعاً نمی شود از همه شان نام برد. این میان؛ اما شنیدم حجت الاسلام شکریان، مدیر کل سازمان تبلیغات اسلامی استان نیز بی آنکه مطلع باشم، پیگیر ماجرا بود و توصیه های موثری به بعضی از مسئولان داشت که انشاءالله اجرشان نزد ولیّ طلاب و صاحب الامر(عج) محفوظ است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

لبخند گل زیباست!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۷، ۰۸:۰۲ ق.ظ

تصویری دلنشین از سیمای نورانی مقام معظم رهبری،

سمت چپ، آیت الله توکل نماینده مردم مازندران در مجلس خبرگان رهبری


gbby_توکل.jpg

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عضو مساله دار شورا دنبال چیست؟

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۷، ۰۷:۲۴ ب.ظ

‍محمدحسین منصف، آزاده و پژوهشگر دفاع مقدس و مدیر کانال تلنگر نوشت: 

آقای بیژنی❗چرا شما این قدر ناسپاس هستید⁉


✅مدیر کانال تلنگر روز چهارشنبه ۲۴ بهمن با فرمانده مودب و با اخلاق پلیس فتای بابل جناب سرهنگ‌ حسین بازچی و جناب سرگرد علیجان زاده دیدار کرد ؛ در این جلسه صمیمی ریس پلیس فتا اعلام کردند که در جواب استعلام قوه قضاییه فقط نوشته اند که کانال تلنگر و وبلاگ‌ اشک و آتش متعلق به آقای سید حمید مشتاقی نیا مثل سایر کانالها و گروهها تعدادی از مطالب کانال بابلستان را فوروارد کرده اند.

✅اما آقای جواد بیژنی عضو شورای شهر بابل.: 

کانال بابل روز از قول شما نوشته است:

" به گفته این عضو شورا ؛پاسخ  استعلام دستگاه قضایی از پلیس فتا مبنای شکایت وی از این طلبه بابلی بوده است "


✅جناب بیژنی:

شما فقط بدلیل فوروارد مطالب منتسب به یک کانال دیگر بجای شکایت از ادمین کانال بابلستان ؛از آقای مشتاقی نیا شکایت کرده اید⁉

✅این روزها رفتارتان عجیب نشده⁉

✅بجای تمرکز بر پرونده تان در مورد آن افتضاح شورایی چرا بی جهت به پرو پای دیگران میپیچید⁉

✅آیا به دلایل خاص از سوی مقاماتی خاص مامور به این شکایت شده اید تا باعث اذیت و آزار فعال عدالت خواه و طلبه انقلابی و شجاع آقای مشتاقی نیا و دوستان او شوید⁉

✅آیا قصد دارید با این شکایت و موج آفرینی موضوع پرونده خودتان را در اذهان عمومی پاک‌کنید⁉

✅آقای بیژنی : دوربین بدست گرفتید /با عکسهایتان هنرنمایی کردید /پالتو پوشیدید و تحت حمایت شهردار اسبق که هم نام و فامیلتان بود؛کاندیدای نسل جوان شدید / با کت و شلوار مرتب دوچرخه سواری کردید و خودتان را در معرض دید مردم خصوصا جوانان قرار دادید ؛اما قضیه آتلیه عکاسباشی و حضور شما در آن؛ همه آن تلاشها و شخصیت سازی را نابود کرد و باعث نا امید شدن بیش از ده هزار نفری شد که به شما رای دادند.

✅آقای بیژنی: الان برای دیده شدن وقت هست. فعلا بجای جنجال آفرینی با این شکایت ؛بفکر دفاع از خود باشید تا در پرونده افتضاح شورای شهر بابل کارتان ختم بخیر شود.

✅شاید فشارهایی که در این شرایط به دلیل تبعات اجتماعی قضیه افتضاح شورای شهر بشما وارد شده توازن فکری شما را بهم ریخته که اینگونه ناشیانه و غیر عقلانی عمل میکنید❗

✅آقای بیژنی : اگر میخواستیم هم توانایی و هم شجاعت آن را داشتیم که با کلمات ویرانگر و نابود کننده ای با شما و عوامل پشت پرده شکایت مسخره شما برخورد کنیم ؛اما قصد ما این نیست و قصد دشمنی نداریم ‌و حداقل در تشر کانال تلنگر به ریاست شورا ابوالحسنی در فشار غیر منطقی به شما در روزهای اول پس از بازگشت شما از زندان بابت به جریان انداختن استعفای قبلی شما به رییس شورا تذکر دادیم که کاسه داغ تر از آش نشود و بگذارد قوه قضاییه به سیر پرونده شما رسیدگی کند.حتما مقاله تلنگر را که در آن روزهای سخت و نا امید کننده باعث خوشحالی شما شد را به یاد دارید⁉

✅چرا شما و آن دوست سخنگوی پر حجم شما با این همه ادعای دانایی؛ این قدر ناسپاس هستید⁉


تلنگر🌺

پنجشنبه ۲۵ بهمن ۹۷


تلنگر🔴🔴🔵🔵🔴🔴

تلنگر هشداری است برای بیداری

اما آنان که خود را بخواب زده اند چگونه میشود بیدار کرد؟!


ارتباط با مدیر کانال :

 @monsef_babol

پیج اینستاگرام

hosseinmonsef

https://t.me/mhm_talangor

◀عکس زیر را حتما ببینید🔽

  • سیدحمید مشتاقی نیا

از امروز، تحصن!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۷، ۱۱:۱۶ ق.ظ

lxk_2bc86fdd-f0cb-46d8-b5c9-1ee6f15a1964.jpg


#تحصن‌بزرگ و اعتراضی اقشار مختلف "شهرستان‌بابل" در حمایت از "عدم‌تصویب" لوایح #استعماری FATF ، CFT و پالرمو


🗓 از پنجشنبه ۲۵ بهمن ماه | ساعت ۱۴ | مسجد امام حسن مجتبی (ع) بابل


#تحصنمردمعلیه_استعمار


🇮🇷@Tahason_Enghelabion_Babol

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دعا کنید اعدام نشود!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۷، ۱۰:۴۶ ق.ظ

دوست خوبم سید مرتضی سیدی نوشت:

به اجرای حکم اعدام یکی از جوان های خوش نام محله ای در همین گوشه کنار که چهار سال پیش در یک نزاع موجب قتل شخصی شد چند روزی بیشتر نمانده...

بعد از پیگیری های بسیار زیاد با دستگاه قضا موافقت شد تا اجرای حکم از بیست و هشتم این ماه ، یک ماه به تعویق بیفتد تا فرصت برای التماس کردن های مجدد جهت رضایت گرفتن از خانواده مقتول همچنان باقی بماند.

محمد طه ی نازنین پسری هفت سال است که اگر خدا دعای مان را نشنود چیزی به یتیم شدن اش باقی نمانده.

اشکانه این بار نیاز به کمک مالی شما عزیزان ندارد ، فقط دعا کنید قدم ها و زبان های مان از دردهای خانواده مقتول اندکی کم کرده تا موجب ترحم قلب داغدارشان گردد تا با رضایت دادن عدم قصاص موافقت کنند.


پی نوشت: جهت اطلاع دقیق و ازائه توضیحات بیشتر با آسید مرتضی سیدی تماس بگیرید: 09111143042

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عضویت عنصر فاسد در شورا، فاقد مشروعیت است

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۷، ۰۷:۱۳ ب.ظ

مقام معظم رهبری در توصیف گناه مسئولان و بیان قبح آن می فرماید:

"چه شرکت داشتن در یک فساد - العیاذباللَّه و خدای نخواسته - چه دیدن و چشم بستن بر یک فساد؛ یا کشاندن مردم به فساد؛ نوع ادبیات، نوع حرف و کاری که مردم را نسبت به مسائل مفسدانه جَری و گستاخ کند - چه فساد مالی، چه فساد امور جنسی و امثال اینها - کُند کردن حرکت کشور است."  1385/07/18


ایشان در بیانی دیگر می فرماید: "مشروعیت من و شما وابسته به مبارزه با فساد، تبعیض و نیز عدالت‌خواهی است. این، پایه مشروعیت ماست." 1382/06/05

 

با این وصف آیا عنصری که مشهور به فساد اخلاقی است صلاحیت حضور در مناصب دولتی را داراست؟ مطابق کلام مقام معظم رهبری مسئولی که با فساد مبارزه نکند فاقد مشروعیت است چه برسد به مسئولی که خودش فاسد باشد. از نگاه رهبر انقلاب چنین افرادی خود به خود از مقامشان عزل می شوند و طبعاً ادامه فعالیت و درآمدشان نیز مشروع نیست:


"در نظام اسلامی، اعتبار همه مسؤولان به این است که خود را کمربسته دین خدا و مجری قوانین و متعهّد به قانون اساسی بدانند. مردم این را میخواهند و انتخاب کرده‌اند. اگر کسی قدم را کج بگذارد و از این راه منحرف شود - چه رهبری باشد، چه رئیس جمهور باشد و چه دیگر مسؤولان - قبل از آن‌که ساز و کار اجرایی برای کنار گذاشتن آنها به کار بیفتد؛ چون فاقد شرط میشوند، خودشان منعزل و کناررفته‌اند."

1380/05/11

"هر عمل خلاف و گناه و ترک وظیفه‌یی، عدالت را از والی سلب میکند. وقتی هم که عدالت سلب شد، او از آن منصب منعزل میشود."

1370/04/10

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دهه فجر بابل تا پنج شنبه ادامه دارد!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۷، ۰۶:۰۲ ق.ظ

دهه فجر امسال با فاطمیه شروع شد که یادمان نرود سنگ بنای انقلاب، معنویت و عشق به اهل بیت است.

بیست و دوم بهمن روز تجدید میثاق با انقلاب و راه شهدا و آرمان های اسلام بود.

پنج شنبه اما قرار است ثابت شود انقلاب اسلامی یک جریان پویا و مستمر است که در بعثت چهل سالگی خود، تفکر خودباختگی و غرب باوری را با صدای بلند نفی می کند.

شنیده ام به همت دوستان بسیج دانشجویی و با همراهی تشکل های دیگر ارزشی و نیز حمایت و حضور بزرگان شهر، تجمع مخالفت با تصویب احتمالی لوایح استعماری در یکی از مساجد بابل برگزار خواهد شد.

منتظر اطلاع رسانی دوستان باشید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

باز هم به دادگاه میروم!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۷، ۰۵:۳۰ ب.ظ

یکی از اعضای شورای شهر بابل که نامش در جریان رسوایی معروف، مطرح بوده از من و جمعی از دوستان انقلابی به دادگاه ویژه روحانیت شکایت برده است.

آنطور که شنیدم فرد مذکور نسبت به انتشار حکم محکومیت خود توسط یکی از کانال ها معترض است و آن را بازی با آبروی خود می داند و از ادمین این کانال شکایت کرده است. پلیس فتا که ظاهراً موفق به شناسایی ادمین کانال مورد نظر نشده اسم چند نفر از جمله من، حسین منصف و ... را بعنوان کسانی که در ماه های گذشته بعضی از مطالب آن کانال را فوروارد کرده اند ضمیمه پرونده نموده است.

این شکایت اهمیت چندانی ندارد و توضیح فنی و حقوقی جهت ردّ موضوع آن و اقناع دادگاه، کمتر از پنج دقیقه زمان می برد.

از این که چنین فردی از من شکایت کرده است به استناد عبارت تُعرف الاشیاءباضدادها خوشحالم و معتقدم اگر روزی امثال او از امثال این حقیر گله و شکوه ای نداشت باید در صحت راهی که طی می کنم و طی می کنیم دچار تردید شویم.

شنیده شده شاکی که می داند کانال مورد نظر تعلقی به من ندارد قرار است در همان جلسه نخست دادگاه، اعلام کند که شکایتی از من ندارد. از وی می خواهم مرد باشد و تا آخر یعنی مرحله صدور حکم، جریان پرونده را دنبال کند تا روسیاهی بماند برای ذغال.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

رو نیست که!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۷، ۰۱:۱۵ ب.ظ

طرف، عضو شورای شهر بوده رفته گند زده

فیلمش دراومد

صداشم همه دنیا پیچیده

خودشم اعتراف کرد

تو دادگاه هم محکوم شد

بعد میاد نسخه مینویسه که باید کلانتری توی پارک ها مستقر بشه تا جلوی مفاسدو بگیره

اینقدر بعضیا، رو دارن و جانماز آب میکشن!

شما شلوار خودتو سفت کن داداش، کار به کار مردم نداشته باش

  • سیدحمید مشتاقی نیا

انقلاب چگونه از گزند حوادث مصون می ماند؟

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۷، ۰۶:۳۱ ب.ظ


آیت الله محمدی از علمای طراز اول شمال کشور و تولیت مدرسه علمیه روحیه شهرستان بابل چند روزی است که در بستر بیماری است و بعضی از مسئولان هم از عیادت وی بی توفیق مانده اند.

به مناسبت ایام الله دهه فجر، عبارتی کوتاه از این عارف و عالم بزرگ در خصوص رمز و راز مصونیت انقلاب از گزند حوادث و شرط استمرار آن را که در شهریور سال 1385 در مصاحبه با نشریه سبزسرخ بیان داشت تقدیم خوانندگان عزیز می نمایم:

"هر ایرانی در زمان حال و آینده باید زحمات شهدا را ارج بگذارد. ارج گذاردن به شهدا تحقق آرمان‌های آن‌هاست. به نظر، هر چه مسائل معنوی در سطح جامعه پررنگ‌تر شود انقلاب از آسیب‌ها مصون‌تر است و به عکس، هر چه تعهد نسبت به قوانین الهی کمرنگ‌تر شود آسیب‌پذیری انقلاب بیش‌تر خواهد شد."

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کوثرآباد!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۷، ۰۴:۲۱ ب.ظ

محمدتقی سالخورده صبح ها که سوار اتوبوس سرویس سپاه می شد، با این که روی صندلی جا بود، می نشست روی برآمدگی کف اتوبوس تا آن بچه هایی که دیرتر سوار می شوند جایی برای نشستن داشته باشند.

محمد بلباسی سپرده بود اگر به کسی غذا نرسید یا خورد و سیر نشد، سری به او بزند، بعضی ها شاید گمان می کردند لابد او سهمی اضافه تر برداشته؛ اما بعدها مشخص شد محمد غذای خودش را کمی دیرتر می خورد تا اگر کسی گرسنه مانده سهمش را به او ببخشد.

همه متن ها که مقدمه نمی خواهد. گاهی باید صاف رفت سر اصل مطلب. درست مثل شهدا که بی هیچ مقدمه و حاشیه ای، صاف و مستقیم به خدا وصل شدند و نظر کردند به وجه الله.

عبدالصالح زارع را می دیدند که گاه غذای خودش را نمی خورد و کنار می گذارد. بعضی وقتها غذای اضافی دیگران را هم از دستشان می گیرد و جایی می برد. دنبالش را که گرفتند دیدند کودکان یتیم سوری را شناسایی کرده و دلش نمی آید آنها گرسنه بمانند و خودش سر سیر بر زمین بگذارد.

چقدر شهدا شبیه هم هستند. مگر حسن رجایی فر جز این بود که وقتی به او گفتند تو یک بار به سوریه رفته و مجروح شده ای، دیگر بمان و کودکان خودت را دریاب، پاسخ داد: یک روز در حومه شهر حلب، سر بریده طفلی را بالای دیوار دیدم. من چطور شاد باشم و کنار کودکانم خوش بگذارنم در حالی که کودکانی آنجا رنج مظلومیت و حرمان را به دوش می کشند؟

چقدر این گفتار شبیه کلام مصطفی چمران است که می گفت: تا زمانی که کودکی در گوشه ای از قاره آفریقا گرسنگی می کشد من چطور از ته دل شاد باشم و خنده سر بدهم؟

سید رضا ظاهر به خانواده اش عشق می ورزید و گاه تا صدایشان را نمی شنید آرام نمی شد. دل کند و گفت همه را به خدا می سپارم تا حرم عمه جانم بی پشت و پناه نماند.

علی رضا بریری هم کودکی خردسال داشت که به او عشق می ورزید. در آخرین تماس، همسرش مثل همه همسرانی که مردی در سفر دارند به او گفت: مواظب خودت باش و پاسخ شنید: تو باید خوشحال باشی که من در این مسیر قدم برداشتم. می گفت: فرض کن امروز عاشوراست و من باید از حریم زینب سلام الله دفاع کنم.

حالا برویم سر اصل مطلب!

به سوره حمد می گویند ام الکتاب. در نماز، جایگزینی برای آن نیست و حتماً باید روزی ده بار آیاتش را قرائت کنی. این سوره، اما یک دعا نیز دارد که انگار خدا آن را به ما یاد داد که بدانیم مهم ترین دعای زندگی مان همین است: اهدناالصراط المستقیم.

آیه بعد، صراط مستقیم حق را تبیین می نماید: صراط الذین انعمت علیهم. می دانید کسانی که خدا به آنها نعمت عطا کرده چه کسانی هستند؟

"وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقینَ وَالشُّهَداءِ وَالصَّالِحینَ..." نساء69

مصداق انعمت علیهم، پیامبران و شهدا و صدیقین و صلحا هستند. صراط مستقیم، راه شهداست. خدا هر روز ده بار در نمازهای واجب به ما می گوید که راه شهدا را بروید و یاد آنها را زنده نگاه دارید. ادامه آیه اما پیامی خاص را برایمان در بردارد: "وَحَسُنَ أُولئِکَ رَفیقاً"

چقدر شهدا، رفقای خوبی هستند! شهدا رفقای خوب خدا هستند و دوستی با آنها برای ما بهترین دوستی هاست.

ابراهیم را خلیل الرحمان لقب دادند برای آن که در دوستی اش با خدا، خللی وارد نمی شد. آنگاه که در آتش افتاد یا همسر و کودکش را در بیابان بی آب و علف به امر خدا رها ساخت و یا آن زمان که فرزندش را با دست خود به قربانگاه عشق برد تا لحظه ای که دانست وقت عروج و دیدار خداست به یاد محبوب خویش و برای رضای او خم به ابرو نیاورد.

مهدی آقاجانی از کار بیکار شده بود، روده اش را به خاطر جراحت شدید، بریدند و درد می کشید، نمی شد به جبهه برود و زخمی نشود، تیر و ترکش ها در جانش لانه کرده بود و مدتی را مجبور بود روی تخت بیمارستان یا روی ویلچر سر کند، به خاطر جنگ یا درمان یا کار برای انقلاب چاره ای نداشت جز آنکه همسر و فرزندانی که عاشقشان بود را کمتر ملاقات کند، منافقین گاه در کوچه و خیابان تعقیبش می کردند تا در فرصتی مناسب حقش را کف دستش بگذارند، بعضی خودی ها به او می گفتند افراطی، بعضی غیرخودی ها به او می رسیدند زبان به متلک و طعنه و کنایه باز می کردند و می دانستند او آدمی نیست که در مقابل هجمه به نظام و انقلاب و انقلاب سکوت کند و جوابشان را ندهد، گاه بعضی خانواده ها یقه اش را می گرفتند که تو جوان ما را تشویق کردی به جبهه برود و شهید بشود، کتک هم خورد و ... با این همه، شاد بود و نشاط داشت و ترجیع بند کلامش در مواجهه با همه مشکلات، فقط یک جمله بود: الهی رضاً برضائک ... قبل از کربلای پنج رفت بنیاد جانبازان و پرونده اش را هم معدوم کرد. او به رضا خدا راضی بود و تسلیم امرش، که جام زهر حیات روزمره دنیا را به شربت گوارای حیات طیبه حق بدل ساخت و همنشین اولیای الهی، جاودانه شد.

سیدصادق میرابراهیمی دوست داشت حتی مرگش نیز باعث بیداری دیگران باشد. نفس های آخر را که می کشید، دستی بر محاسن خضابش کشید و لبخند زد و در شمار عبادالله، راضیةً مرضیة تا جنت حق پرواز کرد.

می خواستند محمدرضا داغمه چی را از رفتن به جبهه بازدارند. به کودک خردسالش یاد دادند که شیرین زبانی کند و دل پدر را به خانه گره بزند. موقع وداع وقتی او را به دست پدر دادند، همه چیز دستگیرش شد. اشکی به گوشه چشمش نشست و گفت: فرزند من که از کودکان اباعبدالله عزیزتر و مظلوم تر نیست.

حسین بواس را هم می خواستند با همین حربه از سوریه باز دارند. گفتند: شهید بشوی سرنوشت پسرت چه می شود؟ آهی کشید و گفت: او هم خدایی دارد.

با شهدا رفیق باشیم. بهتر از آنها نصیبمان نخواهد شد که گفته اند رفیق خوب کسی است که دیدنش شما را به یاد خدا بیندازد.

محمد اسفندیاری یک مبنای فکری دارد که در اول وصیتنامه اش بیان می کند: "شما هرگز به مقام نیکوکاران و خاصّان خدا نخواهید رسید مگر انکه از آنچه دوست می دارید و بسیار محبوب است در راه خدا انفاق کنید" و جانش را کف دست می گیرد و از همه علائقش دست می کشد تا به مقام نیکوکاران برسد و در آخرین لحظات توصیه می کند: "بیشتر به فکر یتیمان باشید چون مسئولیت یتیم مسئولیت بزرگی است."

همایون مسکوب چند روز مانده به مطلع الفجر، با خودش خلوت می کرد، غذا نمی خورد و قدم می زد. می گفت: می خواهم ببینم آیا دلم با خدا صاف است و برای رضای او خالصانه به این راه آمده ام یا نه؟ از خدا می خواهم مرا به حال خودم رها نکند تا بتوانم برای اسلام و انقلاب و امام، مفید باشم. موقع عملیات، همراهانش در تله دشمن گرفتار شدند. همایون زودتر از همه بیرون زد و خودش را انداخت روی میدان مین تا راه باز شود. بعد از او شهید شامخی بود که برخاست و رفت بالای مین.

محمدزمان ولی پور سه شبانه روز بیدار بود و آرام و قرار نداشت. موقع بازگشت از خط، ماشینی آمد و درست زیر پای او ترمز کرد، همه دویدند اما او ایستاد و گفت شاید کسی از من خسته تر باشد. خمپاره ای از راه رسید، همان که پیش تر گفته بود خوابش را دیده که رویش حک شده: محمد زمان ولی پور، آمد نشست زیر پای محمدزمان و او را آسمانی کرد. تا بدانیم صدق این حدیث نبوی را که در آخرالزمان، شهادت، بهترین های امت مرا جدا می کند.

مهدی نصیرایی با موقعیتی که داشت می توانست در شهر برای خودش میز و صندلی و پست و مقامی دست و پا کند؛ اما ترجیح داد به خط بزند. شب قبل از شهادتش سپرد که به بسیجی های نسل های بعد بگویید دنیا نتوانست مهدی را از خدا جدا کند.

رحمان شکوهی از جهاد در راه خدا خسته نمی شد. در وصیتنامه اش نوشت: "با یاد امام فریاد الله اکبرم را رساتر می کنم و بر سر فراعنه و طاغوت های زمان فریاد می زنم که ای نابخردان بدانید تشیّع همیشه امامش پرخروش و فریادش کوبنده است و شیعه همیشه امام فریادگرش را در می یابد."

برادرش مصطفی نیز در وصیتامه اش نوشت: "آخرین کلام ما آخرین قطره خون ماست که در راه اسلام ریخته می شود."

سید جواد اسدی، وسط مراسم خواستگاری، بی هیچ رودربایستی گفت: وقت اذان شده، بهتر است نماز اول وقت را از دست ندهیم. خودش قامت بست و بقیه پشت سرش به جماعت ایستادند، تا نشان دهد همه فراز و نشیب ها و کش و قوس های عالم مادی، در کشتزار عبودیت حق ارزش پیدا نموده و به بار می نشیند.

سیدعلی اکبر شجاعیان، همه جاذبه های دنیایی را در اختیار داشت، پول داشت، دانشجوی رشته پزشکی بود، خوش تیپ و خوش اخلاق و دوست داشتنی بود، بهانه ای نبود که او را از دنیا بیزار کند؛ اما دل شیدایی اش را به دیدار یار گره زده بود که نذر می کرد تا از بیمارستان نجات یافته و باز هم خودش را به عملیات برساند.

سید حسن علی امامی، موقع شناسایی دوربین انداخت و ناگهان ذوق زده شد که دارد کربلا و گنبد آقا را می بیند. بعد حرفش را خورد و قول گرفت تا زنده است کسی چیزی دراین باره نگوید. بعد از آن که خواب حضرت زهرا را دید و برات شهادت گرفت، برای آن که خودش را به عملیات برساند به گریه افتاد و دست به دامان خیلی ها شد. بالاخره خودش را به والفجر هشت رساند تا با رمز مقدس یازهرا، به ملاقات مادر بشتابد.

محمد مصطفی پور هم علاوه بر گلوله ای که روی سینه داشت تیری به یادگار بر پهلویش نشست تا با سربلندی به دیدار مادر شتاب کند.

محمد منیف اشمر قبل از آن که برای عملیات برود، برایش سوال پیش آمده بود که شهادت چگونه است. در خواب، برادرش علی منیف اشمر معروف به قمرالاستشهادیون را دید که به او گفت: شهادت مانند این می ماند که سوزنی به پوستت فرو رود و ناگهان از خوابی عمیق بیدار شوی و خودت را در دامان حضرت زهرا ببینی.

علی رضا جیلان را که از سوریه آوردند فقط یک درخواست داشت. گفته بود: بچه های هیأتی دور تابوتش کوچه باز کنند و به یاد حضرت مادر بر سینه بکوبند.

مجید قربانخانی می گفت خواب مادر را دیدم. پایم که به سوریه برسد هفته بعد میهمان او خواهم بود. با رفتنش موافقت نشد. به حضرت زهرا قسم شان داد و کارش راه افتاد. هفته بعد در محاصره دشمن، چهار گلوله به پهلویش نشست. ذکر یازهرا گفت و رفت و پیکرش ماند تا مثل مادر، بی نشان بماند.

دختر شهید کابلی برای بازگشت پیکر پدر بی تابی می کرد. خواب حاج رحیم را دید که گفت: ما این جا میهمان حضرت زهرا هستیم.

رحمت خدا بر پیر خمین که فرمود: سلام ما بر این پاره های تن ملت که مونسی جز نسیم صحرا و همدمی جز مادرشان حضرت زهرا ندارند.

ضدانقلاب، یوسف داورپناه را که به شهادت رساند به مادرش پیغام داد که به مقر دمکراتها رفته و جنازه یوسفش را تحویل بگیرد. مادر وقتی رسید بدن فرزند رشیدش را قطعه قطعه کرده بودند. گفتند باید همین جا جلوی چشمان ما با دستهای خودت دفنش کنی. با دست هایش زمین را کند، انگشت های بریده، اعضا و جوارح و جگر پاره پاره پسر را صبورانه به خاک سپرد. می گفت: خدایا تو شاهدی که در همه آن لحظات بانویی با چادر سیاه بالای سرم ایستاده بود و می گفت: آرام باش، ذکر خدا را بگو، الله اکبر، لااله الاالله بگو...

حضرت زهرا ام الشهداست. بانوی بی نشانی که برای همه شهدا مادری کرد، چگونه  برای فرزند خودش مادری نکند. آنگاه که هلال بن نافع کاسه ای آب به دست داشت. نانجیب را دید که از گودی قتلگاه بیرون می آید. رو کرد به هلال و گفت: دیگر دیر شده، کار حسین را یکسره کرده ام. با تعجب پرسید: تو که کار حسین را یکسره کردی، دیگر چرا بدنت به رعشه افتاده است؟ شنید: در آن لحظات آخر که سر از بدن او جدا می ساختم صدای غریبی در وجودم پیچید که جگرم را آتش زد و بدنم را به لرزه انداخت. صدای بانویی بود که ناله می زد: غریب مادر حسین ...

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حاشیه ای بر انتخاب شهردار جدید بابل

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۷، ۱۱:۵۵ ق.ظ

یکماه است که بحث انتخاب یا انتصاب جناب سید مجتبی الله قلیپور(حکیم) بعنوان شهردار بابل داغ شده و من البته در این مدت متقاعد نشدم که موضعی گرفته و نظری بدهم، تا دیشب که دیگر سیل پیامها و تماس ها این قلم را مجاب به نوشتن نمود.

شهردار شدن سید مجتبی را از دومنظر می توان بررسی کرد:

نگاه اول مربوط می شود به رزومه، تخصص و تجربه وی. بعبارت دیگر اینکه او اساساً توانایی اداره شهرداری بابل را دارد یا نه. افکار عمومی از طیف های مختلف شاید نگاه مثبتی به این انتخاب نداشته باشند. وارد این بحث نمی شوم و معتقدم خیلی های دیگر هم سرجای خودشان قرار ندارند و بعبارت دیگر شهرداران قبلی بابل چه گلی به سر این شهر زده اند که این جوان، توانایی انجام آن را نداشته باشد. بماند که انتخاب نیروهای کارآمد که شنیده شده قرار است در پشت صحنه، عرصه مدیریت شهری را در اختیار بگیرند می تواند در میزان موفقیت او نقش داشته باشد.

نگاه دوم اما مربوط می شود به نحوه انتخاب این شهردار.

هفته گذشته کانال های اطلاع رسانی بابل خبر از جلسه ای با حضور اعضای شورای شهر در دفتر امام جمعه و موضوع انتخاب شهردار آتی دادند که این موضوع در واقع زمینه چینی برای هدایت افکار عمومی به تعاملات خارج از گود در خصوص انتخاب داماد امام جمعه برای تصدی گری شهرداری محسوب می شد.

شب گذشته اما داماد امام جمعه در حالی بعنوان شهردار بابل انتخاب شد که برخلاف رویه معمول، هیچ طرح و برنامه ای برای چشم انداز مسئولیت جدید خود ارائه نداد و این موضوع نیز افکار عمومی را به این سمت سوق داد که انتخاب شهردار جدید از جای دیگری با اهدافی خاص هدایت شده و ابداً بحث کارآمدی و برنامه ریزی و ... موضوعیتی نداشته است. دیشب در گروههای تلگرامی شهر، غلغله بود و خیلی ها از این فرصت طلایی برای متلک پرانی و انتقاد به نیروهای انقلابی و امام جمعه و ... غفلت نورزیدند.

طیف غفار آری که در شورای اسبق شهر پرونده دار شد و طیف بیژنی که در شورای فعلی پرونده دار گردید نمایشی از اتحاد را برای انتخاب شهردار جدید به تصویر کشاندند.

یکسال دیگر انتخابات حساس مجلس شورای اسلامی برگزار می شود. حضور داماد امام جمعه، تا حدودی جمع یکدست برگزار کنندگان انتخابات در فرمانداری بابل را برهم می زد. انتخاب وی بعنوان شهردار علاوه برآن که او را به شکل محترمانه از فرمانداری دست به سر می نماید، دلخوری امام جمعه را هم در پی نخواهد داشت.

مسند شهرداری، جایگاهی است که به قول معروف، فحش خورش ملس است! بهترین مدیران با سوابق درخشان اجرایی هم اگر در این سمت قرار بگیرند بالاخره عده ای از عملکردشان ناراضی خواهند بود، چه برسد به تصدی فردی فاقد معلومات مهندسی و سوابق عمرانی. بالطبع با توجه به مدیریت ذهنی صاحبان رسانه، هر نوع اعتراض به عملکرد شهرداری به سمت و سوی کسی روانه خواهد شد که مطابق برداشت عمومی، عامل این انتخاب بوده است.

به نظر می رسد امام جمعه بابل در تله حیله گرانه یکی از طیف های مرموز سیاسی گرفتار آمد. اجتناب از مظانّ اتهام که توصیه مدیریتی امیرالمومنین برای کارگزاران مملکت اسلام و البته همه مردم است لزوما به معنای ارتکاب رفتار غلط نیست. گاه حضور در نقطه ای که ظنّ عموم را تحریک می کند آسیبی جبران ناپذیر خواهد داشت.

برای شهردار جدید و جوان بابل آروزی موفقیت دارم و توصیه می کنم مراقب مکر ناتمام عنصر فاسد شورا باشد که مشی فرهنگی و سیاسی او به رغم مظلوم نمایی و قیافه ای حق به جانب، همواره چنین بود که از دین علیه دین و از متدینین علیه متدینین بهره بجوید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

این آقا را جدی نگیرید!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۷، ۱۱:۰۷ ق.ظ

آقای نجفی نماینده بابل در مجلس، بیانیه ای داد و پیرامون عزل و نصب یک روزه رییس آموزش و پرورش بابل –که از نظر افکار عمومی در آن دخیل بود- مواضعی نسبتاً صریح گرفت و البته از کار خودش دفاع کرد.

اما چند نکته:

1- اصل این اتفاق که بابایی بشود رییس اداره و فردایش عزل بشود نامبارک است و بازی با آبروی مومن محسوب می شود و نشان دارد از تزلزل سیاسی نهادهای تصمیم ساز و ... به هر حال اتفاق قشنگی نبود.

2- اینکه دکتر نجفی بر خلاف بسیاری از مسئولان بر اساس فشار افکار عمومی مجاب شد که واکنشی نسبت به عملکرد خود داشته باشد یک نقطه مثبت محسوب می شود.

3- دعوای نیاز و نجفی ربطی به ما ندارد و لزوما معلوم نیست اگر دخالت این یکی نباشد دخالت آن یکی در امور اداری شهر به نفع مردم خواهد بود.

4- بعضی از دوستان طلبه تلقی شان این بود که آقای نجفی در لابلای پاسخنامه اش تعرضّی نیز به ساحت نماینده مردم در مجلس خبرگان داشته که من البته نپذیرفتم. آیت الله توکل موضعی رسمی در خصوص اتفاق اخیر مربوط به آموزش و پرورش بابل نداشت و به نظر، طعنه و کنایه جناب نجفی، صاحب تریبون دیگری را نشانه رفته است؛ اما جهت پیشگیری بد نیست گوشزد شود که اگر احیانا مسئولی به سرش بزند که تعریض و تعرضی به حریم آیت الله توکل داشته باشد، روزگارش را سیاه خواهیم کرد.

5- از این که آقای نجفی اینبار مشکلات مردم بابل را به کنسرت موسیقی گره نزد باید تشکر کرد.

6- آقای نجفی از ضرورت محوریت اخلاق هم سخن گفت. ایشان نماینده لیست امید در انتخابات گذشته بود؛ همان لیستی که در شورای شهر بابل هم پیروز شد و امتحان اخلاقش را در آتلیه عکاسی پس داد و انگشت نمای خاص و عام گردید.

7- آقای نجفی آخرین ماه های حضورش در خانه ملت را پشت سر می گذارد و کمی بیش از یکسال بعد دوباره باید برگردد به جایگاه اصلی خودش در وزارت خارجه و استعداد ذاتی اش در فرمانبرداری از بزرگان طایفه را در آن عرصه به منصه ظهور بگذارد. با این وصف نیاز نیست ایشان را زیاد جدی بگیریم. درست یا غلط، ایشان به وکیل الدوله معروف شده است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نام میدان انتفاضه را برگردانید!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۷، ۰۷:۳۸ ب.ظ

فرماندار محترم شهرستان بابل باسلام

نزدیک به یکسال پیش، شورای شهر بابل در اقدامی عجیب تصمیم به تغییر نام میدان انتفاضه گرفت و با شتاب زدگی –احتمالا بدون طی تشریفات قانونی- به حذف تابلوی آن اقدام نمود.

این تصمیم و برخورد مشکوک، منافی رویکردهای جهانی ایران اسلامی در دفاع از آرمان قدس شریف بود که مورد اعتراض و هشدار نیروهای متعهد و آشنا با عقبه فکری جریان تصمیم ساز این رخداد قرار گرفت.

مدتی بعد به لطف خدا ماهیت عوامل موثر در حذف نام میدان انتفاضه در ماجرای شرم آور آتلیه برای همه ایرانیان و فارسی زبانان این کره خاکی افشا گردید.

این جریان، همان جریانی بود که در اقدامی مشابه تلاش داشت هویت تاریخی چهارراه شهدا را با نصب بنری حاوی مطالب فرضی و جعلی تحت الشعاع قرار دهد که با واکنش مردمی مواجه شد و عقب نشست. همان جریانی که شادی را منحصر به موسیقی و اختلاط دانسته و بودجه هایی که  با عرق جبین مردم حاصل شده و باید هزینه رفع مشکلات آنان می شد را عرصه اشاعه دوچرخه سواری های مختلط و برنامه های مستمر موسیقی محور قرار داد و علائم عزای محرم اباعبدالله را به بهانه زیباسازی، قلمع و قمع نمود.

همان جریانی که داعیه حفظ میراث فرهنگی را داشت و به این بهانه اقدام به برگزاری تجمعات غیرقانونی می نمود؛ اما نه تنها عنوان مشهور و تاریخی دارالمومنین را از این شهر مذهبی و خوشنام حذف کرد بلکه با بی اعتنایی به بناهای کهن و مذهبی این شهر با قدمت هشت یا نه قرن، سازه ای از معماری عصر پهلوی را با قدمتی در حدود یک الی دو قرن به عنوان نماد تاریخی این شهر عَلَم نمود.

این خط مرموز فرهنگی به انتخاب نام شهدا و سرداران دفاع مقدس برای میادین شهر نیز بی محلی نشان می داد و ظواهر شهر را با آرایه های غیر مرتبط با هویت تاریخی و مذهبی آن تغییر داد. تضعیف چادر بعنوان حجاب برتر از دیگر تشعشعات تبلیغاتی این جریان واداده به شمار می آید.

با افشای ماهیت بعضی از این عناصر در جریان رسوایی بزرگ شورای شهر که نام بابل را در بین فارسی زبانان جهان به محملی برای هجو و مطایبه قرار داد لازم است زوایای فکری آنان نیز بیش از پیش مورد مداقه قرار گرفته و نسبت به مصادیق رفتارهای منحرفانه این طیف تدبیری اندیشیده شود. بی شک جماعتی که نتواند بند تنبانش را مدیریت کند شایستگی تولیت فرهنگی و سیاسی یک شهر با 1750 شهید را دارا نیست.

در این راستا از حضرتعالی که امسال با حضور در تجمع مردمی بزرگداشت حماسه نه دی نشان دادید که انقلابی بودن را بالاتر از تعلقات جناحی می دانید، انتظار می رود در چهلمین بهار عمر شریف انقلاب جهانی مردم ایران و به منظور دفاع از رویکرد اسلامی و آرمانخواهانه شهدا و امام شهدا در آزادسازی قدس شریف، با اقدامی عاجل و انقلابی نام میدان انتفاضه را که همچنان در رسانه های خبری شهر برای همان میدان کاربرد دارد، رسماً احیا نمایید.

به منظور پیشگیری از برخی تعابیر مغرضانه و تحریف ها لازم به ذکر می دانم نام فعلی و موقت آن میدان می تواند در اماکن دیگری از این شهر بزرگ مورد استفاده قرار گرفته و نیازی به ایجاد تقابل بین مفاهیم و شعائر انقلابی با دیگر واژگان زیبا اما خنثی وجود ندارد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دلشدگان!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۷، ۱۰:۵۰ ق.ظ

در کتاب نیمه پنهان ماه، همسر چمران از قول این عارف بزرگ نقل می کند که شب ها کم می خوابید و در دل تاریکی برمی خاست و می نشست به مناجات. گاه صدای گریه هایش شنیده می شد. یکبار به او گفتم: چرا اینطور به درگاه خدا استغاثه می کنی؟ تو که بنده خوب و مطیع خدایی.

جواب داد: تاجر اگر از اندوخته مالی خود بخورد بالاخره ورشکست می شود. این اشک ها سرمایه ماست و ذخیره ای است که نزد خدا آبرویمان می شود ...

آیت الله محمدی، دستم را گرفت و کشید به کناری و از منزلت نمازشب گفت و بعد همین جمله را بر زبان آورد: تاجر اگر همیشه دست در جیبش فرو کند و از سرمایه اش خرج کند ورشکست می شود ...

آیت الله محمدی هیچ وقت مصطفی چمران را ندید و شناختی از او نداشت. آن سال های ابتدایی انقلاب، هر روز رادیو و تلویزیون اخبار شهادت جمعی از یاران انقلاب را مخابره می کردند. این خبرها و حوادث در آن ایام تقریباً عادی و روزمره شده بود. می گفت: یک شب پای تلویزیون نشسته بودم که خبر شهادت وزیر دفاع را اعلام کردند. بعد تصویرش را نشان دادند. تصویر این مرد چقدر الهی بود. می گفت: با دیدن چهره نورانی دکتر چمران ناخودآگاه به گریه نشستم.

سال ها بعد که علی صیاد شیرازی نیز به شهادت رسید، حاج آقا محمدی می گفت: به تصویر او هم که خیره شدم ناخودآگاه به گریه افتادم.

صیاد شیرازی را که می دانید اهل دل بود. معروف است یکبار که نیمه های شب از منطقه می آمد، هوای دیدار با آیت الله بهاءالدینی به سرش افتاد. مردد بود برود یا نه، مباد که مزاحمتی برای آن عارف خدا رقم بزند. دل به دریا زد و رفت و تا رسید، دید که خدمتکار آیت الله در را به رویش باز کرد و گفت: آقا منتظرتان است! ساعت دوی بامداد بود. صیاد تعجب کرد. چای هم آماده بود. آیت الله بهاءالدینی به او گفت: همان کس که در این ساعت از شب هوای دیدار مرا به دلت انداخت هوای دیدار تو را نیز در دل من ایجاد کرد.

همان اوایل سوره بقره، در وصف متقین می خوانیم: الذین یومنون بالغیب... در پس پرده پندار ما خبرهایی است که جز با چشم و گوش دل دیده و شنیده نخواهد شد. مردان خدا، ورای همه ظواهر، قلب هایی به هم گره خورده دارند و زود یکدیگر را پیدا می کنند.

آیت الله محمدی، یکی از همین مردان خداست که شاگردانی چون شهیدان عباسی، قشقاوی، شاهین، قیومی، حسن زاده، شفیعی، رهبر، نصیری، داوودی، گرجیان، گدازگر و آقامیری را در پیشگاه صاحب الزمان تربیت نموده است. برای سلامتی این عالم بی ادعا دعا کنید. امروز، زیر تیغ جراحی، شاید دعای روسیاهی چون من، پرکاهی به آستان کبریایی دوست محسوب شده و به لطف کرامت حق، خریداری شود. زمین، مثل او را کم دارد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا